مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

محمود اكبرى

- ۲ -


وقتى از آنها سوال مى شود كه چرا كار نمى كنيد و زندگى را بر خود هموار نمى سازيد، مى گويند ما بر خداوند توكل داريم و او خود روزى ما را مى رساند، در واقع اين توجيه و سرپوشى بر روى كسالت و تنبلى است . كسى كه به خداوند معرفت دارد مى داند كه به مقتضاى حكمت الهى ، امور به واسطه اسبابشان تحقق مى يابند و حكمت الهى ايجاب مى كند كه هر پديده اى از طريق اسباب خود محقق شود.
اگر انسان راه عافيت جويد و در زندگى روزمره تن به كار و تلاش ندهد بر خلاف حكمت الهى عمل كرده است و در اين صورت انتظار رسيدن روزى از جانب خداوند بى مورد خواهد بود به قول مولوى :

گر توكل مى كنى در كار كن  
  كشت كن پس تكيه بر جبار كن
بنابراين حكمت الهى ايجاب مى كند كه انسان در راستاى راهيابى به نيازها و خواسته هايش از اسباب بهره بردارى نمايد. زيرا اگر بنا بود با در خواست از خداوند روزى انسان فراهم شود، ديگر كسى به دنبال كار نمى رفت و انسانها آزمايش نمى شدند. از سوى ديگر اگر گفته مى شود كه بايد از اسباب بهره جست بدان معنا نيست كه روزى دهنده زمين و كار و ساير اسباب است . بلكه همه اينها از خدا و تدبيرشان به دست اوست پس توكل كننده بايد از كار و تلاش غفلت نكند. چنانكه كسانى كه اهل توكل نيستند چنين اند. منتها فرق اين دو دسته در رابطه قلبى آنهاست . توكل كننده به انگيزه اطاعت امر خداوند و با تكيه و اميد به خداوند تلاش مى كند اما انسانى كه توكل ندارد روزى خود را در كار و تلاش و يا در دست ديگران مى جويد. مومن به كسى جز خداوند اميد ندارد. و همه اسباب را از خداوند مى بيند و اگر دستش از همه اسباب كوتاه گردد رخنه اى در اميدوارى او به خداوند پديد نمى آيد. چون مى داند هر چه خداوند در حق بنده خود انجام دهد، از روى حكمت و به صلاح اوست و او هيچ گاه بنده خويش را از آنچه نفع و خير او در آن است محروم نمى سازد.
نقل شده است حضرت موسى (عليه السلام ) مريض شد و بنى اسرائيل به عيادت او آمدند و به او گفتند: اگر با فلان گياه خود را معالجه كنى بهبود مى يابى حضرت موسى (عليه السلام ) گفت : من خود را مداوا نمى كنم تا خداوند مرا شفا دهد. مدتى از بيمارى حضرت موسى (عليه السلام ) گذشت و اثر بهبودى در او ظاهر نگشت . خداوند به او وحى نمود: به عزت و جلالم سوگند شفايت نمى دهم مگر آنكه خود را به وسيله همان دارويى كه بنى اسرائيل گفتند معالجه كنى . موسى (عليه السلام ) پس از آنكه از آن دارو استفاده كرد و بهبودى يافت خطاب رسيد: اى موسى تو مى خواستى با توكل خود حكمت مرا باطل كنى و به جز من كيست كه در ريشه گياهان آن فايده ها و اثر شفابخش را قرار داده است .(57)
همچنين در حديث آمده است كه يكى از زهاد از شهر بيرون رفت و در دامنه كوهى منزل گرفت و مى گفت : من از هيچ كس درخواستى نمى كنم تا خداوند روزى مرا برساند. هفت شبانه روز بدين منوال گذشت و غذايى برايش نرسيد، تا اينكه نزديك بود گرسنگى او را از پاى در آورد. آنگاه عرض كرد پروردگارا، روزى مرا برسان وگرنه جانم را بستان و راحتم كن ! خطاب رسيد به عزت و جلالم سوگند روزى تو را نمى دهم مگر آنكه داخل اجتماع شوى و با مردم زندگى كنى ، زاهد از كوه به پايين آمد و روانه شهر شد. وقتى به ميان مردم رسيد، يكى برايش آب و ديگرى نان و غذا آورد. آنگاه خداوند به او خطاب كرد: اى زاهد، تو مى خواستى با زهدت حكمت مرا باطل كنى ، مگر نمى دانى فراهم ساختن روزى بندگانم به دست بندگان در نزد من محبوب تر است از آنكه بى واسطه روزى شان را برسانم .(58)
قرآن در كيفيت نماز خوف در ميدان جنگ مى فرمايد:
و لياءخذوا حذرهم و اسلحتهم ....(59)
(حتى هنگامى كه گروهى از مومنان در پشت جبهه مشغول نماز و گروهى در ميدان مشغول نبردند) نمازگزاران بايد وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمين نگذارند.
به اين ترتيب ، حتى در حال نماز بايد مراقب استفاده از اسباب عادى بود. چه رسد به حالات ديگر؛ بنابراين اين گونه كارها با روح توكل منافات ندارد.
شخص پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگامى كه مى خواست از مكه به مدينه هجرت كند هرگز آشكارا و بدون نقشه حركت نكرد بلكه براى اغفال دشمن از يك سو دستور داد حضرت على (عليه السلام ) در بسترش بخوابد و از سوى ديگر شبانه به طور مخفى از مكه بيرون آمد و به جاى اين كه به طرف شمال يعنى به طرف مدينه حركت كند موقتا به طرف جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روز پنهان گشت و هنگامى كه دشمن مايوس شد، مكه را دور زد و شبانه از بى راهه به طرف مدينه حركت نمود تا به دروازه مدينه رسيد.(60)
همه نعمت هايى كه انسان خواهان دريافت آنهاست در اختيار خداوند است و اسباب و وسايل تعيين كننده اصلى نيستند، بلكه ابزارهايى هستند كه خداوند براى رسيدن به آن نعمت ها، قرار داده است و چون خداوند مى خواهد از طريق همين وسايل و اسباب به روزى و نعمت هاى مورد درخواست خود برسيم ؛ وظيفه داريم از آنها استفاده كنيم . گر چه ممكن است بدون انجام كار و تلاش و يا وقتى كه از اسباب و وسايل كافى محروم مانده ايم ، خداوند منافع و نعمت هايى را در اختيارمان قرار دهد كه اصلا تصورش را هم نمى كرديم در مقابل ممكن است بعد از كار و تلاش و بهره جويى از اسباب و وسايل ، به خواسته خود نرسيم و ناكام بمانيم ، كه اين گوياى اين است كه به وسايل نبايد دلخوش بود و انسان تنها بايد اميد و اعتمادش به خداوند باشد و در راستاى اعتماد بر او از اسباب بهره جويد و اميدوار باشد كه خداوند روزى او را مى رساند.
حكايت عارف خانه نشين با زن خود
روزه را شبها به آب افطار كرد  
  شكر كرد و سجده جبار كرد
روز ديگر باز نامد راتبه  
  آمدش زان خاطبه بل عاتبه
گفتش آخر تا كى اى مرد سليم  
  چون زنانى در پس پرده مقيم
خانه را بهر زنان آراستند  
  مرد را در كوه و صحرا خواستند
قرن فرمان شد زنان را در كتاب  
  مرد را سيروا همى آمد خطاب
نيستى چون زن ره بازار گير  
  تنبلى بگذار و خود در كار گير
كسب كن ، كاسب حبيب الله بود  
  طاعت بى كسب ، دام ره بود
هر كه را انبان تهى باشد ز نان  
  گر به مسجد رفت بكشايد دكان
بايد اول ريخت در انبار فوم (61)  
  خواند، آنگه عنكبوت و صاد و روم
داد پاسخ شوى زن را اين چنين  
  كاى مرا در رنج و در راحت قرين
نيست يكسان كار و بار هر كسى  
  مردمان را فرقها باشد بسى
گر مرا يك حبه در انبار نيست  
  چون تو دارم دانه ام در كار نيست
گر سرم را نيست دستار و كلاه  
  گو نباشد فرق ما و خاك راه
رفت اگر خاك سراى من به باد  
  منزل جانان من معمور باد
آب عذبم گر نباشد در سبو  
  آب چشمم خوش بود بر ياد او
گر ندارم جامه خز يا سمور  
  عاشق ديوانه بايد لوت و عور
اى گرامى گوهر يكتاى من  
  اى تو دنياى من و عقباى من
راحت من ، روح من ، ريحان من  
  جنت من ، جان من ، جانان من
چون تو هستى هيچ چيزم گو مباش  
  جز تو هر چيزى بود لا شى ء لاش
اى سرت نازم مرا تو يار باش  
  جمله عالم گو مرا اغيار باش
چون مرا لطف تو كشتى بان بود  
  نيست غم عالم اگر طوفان بود
چونكه قهر تو نخواهد سوختن  
  آتش نمرود گردد نسترن
پور آزر را كنى چون سيم پاك  
  ز آذر و نمروديان او را چه باك
چون تو باشى لنگر كشتى نوح  
  آيد از هر موجى او را صد فتوح
چون تو احمد را فرستى سوى غار  
  عنكبوتى گردد او را پرده دار
زن جوابش داد كاى مرد خدا  
  اى كه هستى در عبادت پارسا
آنچه فرمودى درست است اى رفيق  
  ليك گم كردى در اين وادى طريق
آنكه او از تو توكل خواسته  
  هم وى اين دكان كسب آراسته
فهو حسبى (62) را شنيدستى از آن  
  و ابتغوا من فضله (63) را هم بخوان
آن توكل از دل دنياى تست  
  كسب و حرفت كار دست و پاى تست
خواستند از دل توكل اى همام  
  وز جوارح كسب با سعى تمام
رو زمين از خار و از خس پاك كن  
  آب ده پس دانه اندر خاك كن
تكيه كن آنگه به لطف كردگار  
  گو خدايا دانه از خاكم برآر
قفل بر زن بر در دكان به شب  
  وانگهى بسپار دكان را به رب
از توكل هيچكس بابا نشد  
  تاره تزويج را پويا نشد
تا نگردى گرد تزويج و سفاد  
  كى توكل در برت كودك نهاد(64)
توحيد و توكل
وقتى انسان به يكتايى پروردگار عالم ايمان آورد و جز او را آفريدگار ندانست ، بايد بر او توكل كند مومن جز خدا كسى را قادر و توانا نمى بيند و همه موجودات را از خدا مى داند مومن موحد ضمن اينكه از اسباب استفاده مى كند اما آن را مستقل نمى داند بلكه همه چيز را به چشم وسيله مى نگرد.
درست است كه طبيب با دادن دارو سلامت را به بيمار باز مى گرداند، ولى يك انسان موحد آن را وسيله الهى مى داند. او ضمن اين كه به دنبال كار و كوشش مى رود اين نكته را در نظر دارد كه بايد به خدا توكل كند؛ زيرا بايد خدا اراده نمايد تا آن اسباب بكار او آمده و روزى اش را به اذن خدا مهيا سازند.
توحيد و يكتا پرستى تنها در اين خلاصه نمى شود كه خداوند يگانه و يكتا است ، بلكه در تمام شئون زندگى انسان پياده شود و يكى از بارزترين نشانه هايش اين است كه به غير خدا تكيه نكند و به غير او پناه نبرد. نمى گوييم عالم اسباب را ناديده بگيرد و در زندگى دنبال وسيله و سبب نرود بلكه مى گوييم تاثير واقعى را در سبب نبيند بلكه سرنخ همه اسباب را به دست مسبب الاسباب ببيند و به تعبير ديگر براى اسباب استقلال قائل نشود و همه آنها را پرتوى از ذات پاك پروردگار بداند.
آن كه بيند او مسبب را عيان  
  كى نهد دل بر سبب هاى جهان
با سبب ها از مسبب غافلى  
  سوى اين رو پوش ها زان مايلى
اركان توكل
توكل داراى اركان و پايه هايى است كه بايد به آنها ايمان داشت . اگر به اين اركان ايمان نداشته باشيم ، نمى توانيم توكل كنيم ، اگر چه بگوييم متوكليم . توكل چهار ركن به شرح زير دارد:
ركن اول : ايمان به اينكه خداوند متعال به آنچه بندگان به آن محتاج هستند، عالم مى باشد.
موكل : يعنى كسى كه خدا را براى خويش وكيل قرار مى دهد، بايد بداند وكيل او به تمام نيازمندى هاى او عالم و داناست .
بر اساس آيات قرآن انسان هر قصد و نيتى كه داشته باشد، خداوند متعال به آن آگاهى دارد و پيش از او مى داند كه بنده اش مصمم است چه كارى انجام دهد.
هر انديشه اى كه در مغز بگذاريم ، هر تصميمى كه براى آينده بگيريم ، خداوند تبارك و تعالى از آن مطلع است .
ركن دوم : اين كه انسان بر توانا بودن خداوند براى رفع نيازهاى و احتياجات ، ايمان داشته باشد.
انسان متوكل بايد بداند كه خداوند عزوجل بر انجام تمام امور قادر و تواناست و لذا علاوه بر اينكه بر احتياجات بندگان عالم است ، در رفع آنها نيز قادر مى باشد. ما اگر نظرى بر شگفتى هاى آفرينش بيندازيم و به نظم و سازماندهى عجيب آن توجه كامل مبذول داريم ، در ساختمان تمام آنها قدرت و توانايى پروردگار عالم را مشاهده خواهيم كرد.
همان گونه كه انسان از مطالعه كتابى به انديشه و توانايى هاى نويسنده آن پى مى برد، مطالعه و بررسى عجايب خلقت نيز وسيله اى است كه انسان را متوجه قدرت آفريننده آنها مى كند.
ريزترين موجود جهان يعنى اتم تا بزرگترين و عظيمترين آن يعنى كهكشان ، ما را به قدرت و توانايى شگرف پديد آورنده آنها رهنمون مى سازد.
پس يكى از صفات پروردگار عالم ، قدرت و توانايى او بر انجام امور است . خدايى كه تمام موجودات عالم را با قدرت و توانايى خويش جامه هستى پوشانده ، قادر است كه احتياجات بندگاهش را برآورده سازد.
ركن سوم : اين كه بنده متوكل به بخيل نبودن پروردگار خويش ايمان بياورد.
اگر كسى به عالم بودن وكيل خويش ايمان داشته باشد وليكن ايمان به توانايى او در بر آوردن حاجتش نداشته باشد نمى تواند بر او توكل نمايد. همچنين اگر كسى به عالم و توانا بودن او ايمان داشته باشد ولى به بخيل نبودن او معتقد نباشد، برايش توكل حاصل نمى گردد.
لازم است انسان متوكل خدا را به داشتن جود و سخا و كرم و بخشش ‍ بشناسد و هرگز ذره اى احتمال ندهد كه او بر انجام امور قدرت و توانايى دارد، ليكن از بندگانش مضايقه مى كند و در عطا و بخشش به آنان بخل مى ورزد!
رحمت و كرم بى كران خداى قادر متعال سراسر گيتى را فرا گرفته است و زمان ، مكان و موجودى نيست كه از رحمت و نعمات گسترده او خالى باشد.
هر چه از نيكى ها، بركات ، خيرات و حسنات موجود است از اوست و جز او كسى در ايجاد كائنات دخالتى ندارد.
چنين خدايى كه نه نيازى به عبادت بندگان دارد و نه گناهان و معاصى آنان زيانى را متوجه او مى سازد و تنها از جود و كرم خويش انسان را خلق كرده چگونه مى تواند بر نعمت رسانى به مخلوقات خود بخل ورزد؟
مگر نه اين است كه ما نبوده ايم و توسط او بوده شده ايم ؟
پس خدايى كه ما را از عدم آفريد، هرگز در بخشش نعمت ها و برآوردن حاجات بندگان خويش دريغ نخواهد ورزيد.
آرى ، هر چه هست از اوست ، و همه چيز بسوى اوست ، و اوست بخشاينده بزرگ .
ما عدمهائيم هستى ها نما  
  تو وجود مطلق و هستى ما
ما همه شيران ولى شير علم  
  حمله مان از باد باشد دم بدم
ركن چهارم : اين است كه متوكل بايد ايمان بياورد كه خداوند متعال به او محبت و رحمت دارد.
چنانچه متوكل به جود و سخاوت خداوند اعتماد داشته باشد ولى ايمان به محبت و رحمت او نسبت به بندگانش نداشته باشد، نمى توان او را يك متوكل حقيقى به حساب آورد.
پروردگار توانا مظهر مطلق رحمت و شفقت است و محبت و رحمت بى كرانش سراسر عالم وجود را فرا گرفته است . اساسا آفرينش انسان نيز بر اساس جود و رحمت و محبت خداوند است .
بنابراين انسان متوكل بايد به اين ركن نيز ايمان آورد و چنانچه ايمان نياورد متوكل نيست .
با توضيحاتى كه داده شد مشخص گشت كه توكل چهار ركن دارد و اين چهار ركن لازمه توكل مى باشد و اگر نباشد تحقق نخواهد پذيرفت .
درجات توكل
توكل داراى درجات و مراتبى است بدين معنى متوكلين در تكيه كردن به خدا و واگذارى امور به او با هم فرق دارند و درجه و مرتبه توكلشان متفاوت است .
نخستين درجه توكل آن است كه انسان رابطه خود و خداى خود را مانند رابطه يك وكيل و موكل قرار دهد.
انسان براى انجام كارهاى خويش وكيلى اختيار مى كند و كارهاى خود را به او مى سپرد تا او برايش به بهترين وجه انجام دهد.
در اينجا موكل كاملا به وكيل اعتماد مى كند و او را جانشين خويش در رسيدن به هدف مورد نظر قرار مى دهد.
پايين ترين درجه توكل به خداى متعال اين است كه آدمى خداوند را وكيل خويش مى سازد تا كار خود را به او واگذار كند.
پس نخستين درجه توكل آن است كه انسان خدا را كمتر از وكيل ظاهرى كه براى رسيدن به مقاصد خويش اختيار مى كند، نداند.
دومين درجه توكل اين است كه آدمى به خداوند همان گونه اعتماد كند كه بچه به مادر خويش اعتماد مى نمايد. اگر در حركات يك بچه دقت كنيد در مى يابيد كه او جز مادر خويش به كسى پناه نمى برد.
اگر تشنه شود از او آب مى طلبد، اگر گرسنه شود از او غذا مى خواهد، اگر ضررى متوجه او شود به آغوش مادر مى گريزد، اگر نفعى بطلبد از او مى طلبد.
تمام توجه طفل به مادر است و جز نام او را بر زبان نمى آورد و حامى و پناهى جز او نمى بيند.
انسان متوكل بايد همچون طفل كه تمام توجه خويش را متوجه مادر كرده و براى جلب خير و دفع شر جز به او التجاء نمى جويد، همواره در تمام امور به خدا التفات ورزد و تنها به او پناه برد.
ما اگر بدين نائل آييم هر چه بخواهيم از او مى خواهيم و اسباب را بطور مطلق ، مستقل در تاثير نمى دانيم و به اين واقعيت بزرگ پى خواهيم برد كه هر چه خيرات و مبرات بما برسد. ضرر و زيانها از ما دفع گردد، همه از اوست و اگر او اراده نكند برگى از درخت فرو نخواهد افتاد. در اين صورت است كه خداوند، يگانه مامن و پناهگاهمان خواهد شد و تمام پناهگاههاى دروغين كه آدمى به آنها روى مى آورد در نظرمان سست و بى مقدار خواهد گشت .
سومين درجه توكل كه بالاترين و آخرين درجه آن است ، اين است كه آدمى به طور كامل در برابر خدا از خويش سلب اختيار كند، يعنى خودش را هيچ نبيند و نداند و چيزى نخواهد مگر آنكه خداوند متعال به آن راضى و خشنود باشد.
بهترين مثالى كه در اين باره مى توان به آن اشاره كرد ميت است .
يك انسان مرده از خويش هيچ اراده و اختيارى ندارد و چنانچه او را به طرفى حركت دهيم هيچ نقشى در اين حركت ندارد. او مرده و از اختيار بر انجام امور تهى مى باشد متوكل حقيقى نيز خود را فناى در حق مى بيند و همه چيز خويش را بدست او مى داند.
انسانى كه بدين مقام والا نائل آيد تمام امور خويش را از خدا مى داند و رضا و خواست او برايش بر همه چيز رجحان دارد. او معتقد است اگر خدا چيزى را بخواهد ديگر من كه هستم كه خلاف آن خواهم و يا اظهار نظرى كنم او را آفريده است و خود بهتر از همه كس صلاح كار ما را مى داند.
ما كجا و دخالت در كار خدا كجا؟
ما كجا و نارضايتى از كارهاى پروردگار كجا؟
مگر ما در آفرينش خويش سهمى داريم كه در موت و حيات و خوراك و پوشاك و غم و شادى و درد و درمان خويش صاحب نظر باشيم ؟
همه چيز ما از اوست ، پس اوست كه بهتر از همه كس مى داند كه چه كند.
بنابراين آخرين درجه توكل آن است كه انسان به پايه اى برسد كه از خويش ‍ سلب اختيار نمايد، يعنى هيچ چيزى را نخواهد مگر آنكه خدا بخواهد و راضى به رضاى او و تسليم در برابر خواست و مصلحت او باشد. البته اين مرتبه توكل بسيار نادر است و كمتر كسى پيدا مى شود كه به اين پايه و مقام بزرگ نائل آيد. تنها اولياء خدا و مردان بزرگ الهى قادرند به اين مقام بزرگ برسند.
اين راه براى همه باز است و هر كس كه بخواهد مى تواند قدم در اين راه نهاده و با مجاهدت همه جانبه و تزكيه و تهذيب درون با رياضت ها و تمرين هاى متوالى ، خويشتن را به اوج اين قله بلند برساند.
آثار توكل
توكل آثار و بركات فراوانى دارد در اين جا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
الف : اميدوارى و تلاش
در برخورد با مصائب و سختى هاى زندگى ، انسانها دو دسته هستند. گروهى در صحنه زندگى دنيايى خويش همواره تلاش مى كنند تا به مرور بر اهداف خويش برسند و اگر پس از مدتى تلاش به هدف خويش نائل نيايند خيلى زود از ادامه راه مايوس شده و دچار اندوه فراوان مى گردند. گروه ديگر كسانى هستند كه اگر چه به موانع مختلف برخورد كنند و با مشكلاتى چند برابر مشكلات گروه اول روبرو گردند ولى هيچ وقت مايوس نشده و راه خويش را همچنان طى مى كنند و هرگز هدفشان را رها نمى سازند.
حال ببينيم علت چيست كه اين دو گروه از انسانها اينگونه اند. گروه اول چون جز به اسباب و امكانات خويش به چيز ديگرى اميد نبسته اند و تنها راه رسيدن به اهداف خويش را بكارگيرى اين اسباب مادى و طبيعى مى دانند لذا اگر از دست آن اسباب مادى كارى بر نيايد، مايوس و دلتنگ شده و از كار دست مى كشند. اما علت اين كه گروه دوم در برخورد با موانع و مشكلات مايوس نشده و به راه خويش ادامه مى دهند اين است كه آنان به امكانات و اسباب مادى و طبيعى كار خويش جز به چشم يك وسيله خدادادى نمى نگرند. با اينكه اسباب و وسايل را بكار مى برند اما اميد خود را به خداى خويش بسته و كارها را به او مى سپارند و اگر به مشكلى برخورد كنند از او يارى مى جويند و راه خويش را همچنان ادامه مى دهند؛ اينان به خداى خويش توكل كرده اند، يعنى در رسيدن به اهدافشان به او تكيه نموده و او را وكيل خويش در امور زندگى قرار داده اند.
كسى كه داراى روح توكل است هرگز ياءس به خود راه نمى دهد و در برابر مشكلات احساس ضعف و زبونى ، اضطراب و نگرانى ندارد. كسى كه توكل بر خدا دارد دلسرد و سرخورده نمى شود بلكه با اميد بيشترى به پى گيرى كار خود مى پردازد زيرا توكل مايه احساس پشت گرمى و داشتن همراه و ياورى كارساز چون خداى متعال است .(65)
خدا در قرآن خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش ‍ العظيم .(66 )
اگر آنها (از حق ) روى برگردانند (نگران مباش !) بگو: ((خداوند مرا كفايت مى كند؛ هيچ معبودى جز او نيست ؛ بر او توكل كردم ؛ و او صاحب عرش ‍ بزرگ است .
ب : آسان شدن كارها
از آنجا كه حامى و پشتيبان انسان متوكل خداوند است ، كارها هر چقدر هم مشكل باشد در نظر او آسان مى نمايد.
على (عليه السلام ) فرمود:
من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب .(67)
كسى كه بر خدا توكل كند مشكلات در برابرش هموار و وسايل كار برايش ‍ فراهم مى گردد.
در روايتى ديگر از آن حضرت چنين آمده است :
ليس للمتوكل عناء(68)؛ براى متوكل هيچ سختى وجود ندارد.
ج : خونسردى در مواجهه با دشمن
انسانى كه بر قوى ترين نيروى جهانى تكيه زده و او را حامى خويش ‍ مى داند، اگر تمام مردم هم در مقابل او بايستند؛ نه تنها خم به ابرو نمى آورد بلكه ايمانش هم قويتر مى شود.
خداوند در قرآن مى فرمايد:
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل .(69)
اينها كسانى (بعضى ) از مردم اند كه به آنان گفتند: ((مردم (لشكر دشمن ) براى (حمله به ) شما اجتماع كرده اند؛ از آنها بترسيد)) اما اين سخن ، به ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را كافى است ؛ و او بهترين حامى ماست .
اين شجاعت و پايدارى ناشى از قوت قلبى است كه در پرتو توكل به دست آورنده اند. از حضرت على (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:
اصل قوه القلب التوكل على الله .(70)
پايه و اساس قوت قلب توكل بر خداست .
نيز پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
ان سرك ان تكون اقوى الناس فتوكل على الله .(71)
اگر دوست دارى قوى ترين مردم باشى به خدا توكل كن .
بعد از جنگ احد كه مسلمانان شهدا و مجروحين زيادى از خود بجا گذاشتند، ابو سفيان با خود انديشيد كه خوب است كار را يكسره كنيم و باقى مانده لشكر پيامبر را از پاى در آوريم (72) پيامبر صلى الله عليه و آله با آگاهى يافتن از نقشه دشمنان ، مجروحان را بسيج كرد و همه آماده عمليات مجدد در مقابل دشمن شدند؛ برخى از خودباختگان ، آنان را از جنگ با لشگريان ابو سفيان مى ترساندند، ولى ياران پيامبر با توكل به خدا به پيش رفتند و به وسوسه هاى آنها اعتنايى نكردند و گفتند: ما به خدا وابسته ايم و او برايمان كافى است .
د: جلوگيرى از غرق شدن در ماديات
انسان متعالى و خدا پرست در پرتو پيوند روحى عميق خود با خدا آسانتر مى تواند از غرق شدن در ماديات رهايى يابد و تعهدات انسانى و خدايى خود را به كار بندد، زيرا عشق او به خدا برگرايش طبيعى و جاذبه هاى ديگر پيروز مى شود. قرآن مى فرمايد:
فما اوتيتم من شيئى فمتاع الحيوه الدنيا و ما عندالله خير و ابقى للذين اءمنو و على ربهم يتوكلون .(73)
آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنياست ، و آنچه نزد خداست براى كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مى كنند بهتر و پايدارتر است .
ه‍: تقويت نيروى مقاومت
توكل بر خدا مايه مقاومت انسان در برابر نقشه هاى گوناگون نيروى باطل است ، جنگهاى روانى و تبليغاتى آنها هرگز او را سست نمى كند و او را از حركت به سوى خدا باز نمى دارد.
و لا تطع الكافرين و المنافقين ودع اذا هم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا.(74)
از كافران و منافقان اطاعت مكن و به آزارهاى آنها اعتنا منما، به خدا توكل كن و همين بس كه خدا حامى و مدافع (تو) است .
و: تقويت اراده
انسان حق جو در سايه توكل به خداوند در تصميم گيريهاى خود قاطعيت دارد، زيرا فقط بر خداوند كه سر منشا همه علل و عوامل جهان است تكيه مى كند. در اين صورت معنى ندارد كه سستى به خرج دهد.
قرآن مى فرمايد:
فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين .(75)
هنگامى كه (به كارى ) تصميم گرفتى بر خدا توكل كن كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد.
ز: عزت مندى انسان
توكل بر خدا، آدمى را از وابستگى هايى كه سرچشمه ذلت و بردگى است نجات داده و به او آزادگى و اعتماد به نفس مى دهد. انسانى كه به خدا اعتماد كند و امورش را به او واگذارد و به كسى جز او اميد نبندد. عزيز خواهد شد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان الغنى و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوكل او طناه .(76)
بى نيازى و عزت در حركتند، هنگامى كه به محل توكل راه بيابند در آنجا وطن مى گزينند.
ح : توسعه رزق
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
من انقطع الى الله كفاه الله كل مونه و من انقطع الى الدنيا و كله الله اليها.(77)
كسى كه فقط به خدا تكيه كند، خداوند تمام نيازهاى او را كفايت خواهد كرد و كسى كه به دنيا دل ببندد، خداوند به دنيا واگذارش مى كند.
و در روايت ديگر فرمود:
لو انكم تتوكلون على الله حق توكله لرزقتم كما ترزق الطيور.(78)
اگر شما حقيقتا به خدا توكل كنيد روزى داده مى شويد آنچنان كه پرندگان روزى داده مى شوند.
ط: شجاعت
اگر انسان در برخورد با كارها و امور بزرگ و كوچكى كه در طول حياتش ‍ وجود دارد احساس تنهايى كرده گمان نمايد كه در برخورد با مشكلات و پيشامدهاى مهم و ناگوار و پيش بينى نشده ، يار و ياورى ندارد و امكان اين كه دستى به كمكش بشتابد نيست ، دچار تزلزل و سستى خاصى مى گردد و از دست زدن به هر امرى گريزان مى شود. برعكس اگر متكى به عوامل و اشخاص با قدرتى باشد كه در مواقع حساس به كمكش مى شتابند، جرات و جسارت لازم براى اقدام به كار را پيدا مى كند.
به هر حال اتكاء و اعتماد به يك نيروى قويتر و برتر كه بتواند در مواقع حساس به انسان يارى رساند سبب مى شود كه انسان جسارت عمل پيدا كند و به عبارت ديگر در عمل كردن نوعى شجاعت و جسارت داشته باشد و از مشكلات و موانع احتمالى كارها نهراسد. مصداق اين امر تقريبا در تمام ابعاد زندگى بشر وجود دارد. به عنوان مثال : يك كودك زمانى كه حس كند كسى چون پدر، مادر، برادر بزرگتر، و يا دوستى پشتيبان كارها و خواسته هاى او است و زمانى كه لازم باشد در امور به كمك او مى شتابد اين كودك در برخورد با همسالان خويش كه چنين حسى برخوردار نيستند، جسارت بيشترى در اقدام از خودش نشان مى دهد؛ در حالى كه همين كودك اگر در محيطى دورتر از خانه و خانواده و دوستان خويش واقع شود معمولا آن جسارت گذشته را نخواهد داشت و در برخورد با امور مختلف مانند: ابراز خواسته ها؛ تهاجم به هم سالان ، انجام امور دلخواه و... جانب احتياط و اغماض را پيش مى گيرد. همچنين يك فرد غريب و دور از وطن يا كسى كه اسير و گرفتار است ، چون در وضعيتى است كه به نيروى آشنايان و دوستان و همفكران نمى تواند اتكاء داشته باشد لذا در تمام حركات و رفتارها احتياط مى كند.
بنابراين اگر يك فرد غير مومن به خدا، اتكاء به نيروهاى بسيار محدود بشرى جسارت در انجام امور دلخواه خويش را پيدا مى كند يك فرد مسلمان و مومن به خدا جرات و جسارت خويش را با اتكاء به نيرويى كه از همه برتر است و ساير قدرتها و نيروها تماما تحت سيطره مطلق او هستند، بدست مى آورد و مسلما از هر كس ديگر در دست زدن به عمل و انجام امور و تكاليف الهى خويش جسورتر و شجاع تر خواهد بود.
محافظت از جانها
از سنتهاى الهى حفظ جان انسانها است و قرآن در آياتى چند به اين موضوع اشاره دارد، از جمله :
1- فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين (79)
خداوند بهترين نگهبان و مهربانترين مهربانان است .
2- ان كل نفس لما عليها حافظ(80)
هر كسى مراقب و حافظى دارد.
3- و هو القاهر فوق عباده و يرسل عليكم حفظه ...(81)
او تسلط كامل بر بندگان خود دارد و مراقبانى بر شما مى فرستد.
4- له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله .(82)
براى انسان مامورانى است كه پى در پى از پيش رو و از پشت سر، او را از امر خدا (حوادث غير حتمى ) حفظ مى كنند.
بدون ترديد انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى زيادى است . حوادثى از درون و برون انواع بيمارى ها، ميكربها، انواع حادثه ها و خطراتى كه از زمين و آسمان مى جوشد، انسان را احاطه كرده اند. مخصوصا به هنگام كودكى كه آگاهى انسان از اوضاع اطراف خود بسيار ناچيز است و هيچ گونه تجربه اى ندارد. در هر گامى خطرى در كمين او نشسته است و گاه انسان تعجب مى كند كه كودك چگونه از لابلاى اين همه حوادث جان به سلامت مى برد و بزرگ مى شود مخصوصا در خانواده هايى كه پدران و مادران ، چندان آگاهى از مسائل ندارند و يا امكاناتى در اختيار آنها نيست مانند كودكانى كه در برخى از روستاها بزرگ مى شوند و در ميان انبوه محروميتها، عوامل بيمارى و خطرات قرار دارند.
اگر به راستى در اين مسائل بينديشيم احساس مى كنيم كه نيروى محافظى هست كه ما در برابر حوادث حفظ مى كند و همچون سپرى از پيش رو و پشت سر محافظ و نگهدار ما است .
در روايات متعددى كه از پيشوايان اسلام نقل شده نيز روى اين مسئله تاكيد شده است امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ما من عبد الا و معه ملكان يحفظانه فاذا جاء الامر من عندالله خليا بينه و بين امر الله ؛(83)
هيچ بنده اى نيست مگر اينكه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مى كنند، اما وقتى كه فرمان قطعى خداوند فرا رسد، او را تسليم حوادث مى كنند.
جمله ذرات زمين و آسمان  
  لشكر حقند پيدا و نهان
خداوند جانها را با وسايل و اسباب گوناگون حفظ مى كند. در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
1- محبت
ماموران فرعون برنامه وسيعى را براى كشتن نوزادان پسر بنى اسرائيل ترتيب داده بودند. حتى قابله ها را مراقب زنان باردار بنى اسرائيل كرده بودند. حمل حضرت موسى (عليه السلام ) مخفيانه بود به طورى كه آثار حمل چندان معلوم نبود؛ هنگامى كه حضرت موسى (عليه السلام ) متولد شد محبت او چنان در دل قابله فرو نشست كه گفت : من در نظر داشتم ماجراى تولد اين نوزاد را به دستگاه حكومت خبر دهم تا او را به قتل برسانند و من نيز جايزه خود را بگيرم ، چه كنم كه عشق شديدى از اين نوزاد در درون قلبم احساس مى كنم حتى راضى نيستم مويى از سر او كم شود.
وقتى قابله از خانه مادر موسى (عليه السلام ) بيرون آمد بعضى از جاسوسان او را ديدند و تصميم به بازرسى خانه گرفتند. خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد، مادر دست پاچه شد آنچنان كه نمى دانست چه كند؛ در ميان اين وحشت شديد كه هوش از سرش برده بود نوزاد را در پارچه اى پيچيد و در تنور انداخت . ماموران وقتى وارد شدند، از آنجا چيزى جز تنور آتش نديدند... و با نااميدى از خانه بيرون رفتند.
مادر حضرت موسى (عليه السلام ) به هوش آمد، و به خواهر موسى گفت : ((نوزاد كجا است ؟)) ناگهان صداى گريه اى از درون تنور برخاست ، مادر سريع به سوى تنور دويد؛ ديد خداوند آتش را براى او سرد نموده است همان خدايى كه آتش نمرود را براى ابراهيم سرد ساخت دست كرد داخل تنور و نوزادش را سالم بيرون آورد.
اما باز نوزاد تازه تولد يافته در امان نبود؛ چرا كه مامورين چپ و راست در حركت و جست و جو بودند و شنيدن صداى او ممكن بود موجب خطر بزرگى براى او شود.
در اين حين خداوند به مادر موسى (عليه السلام ) الهام كرد كه طفل را در رود نيل بيافكند(84) لذا او به سراغ يك نجار مصرى آمد از او در خواست كرد صندق كوچكى براى او بسازد. وقتى صندق ساخته شد، مادر، نوزاد خود را همراه صندوق به كنار رود نيل آورد و پس از اينكه آخرين شير را به او داد، او را درون صندوق كه همچون يك كشتى كوچك قادر بود به روى آب حركت كند، گذاشت و آن را در روى امواج دريا رها كرد.
امواج خروشان نيل صندوق را آرام آرام از ساحل دور كرد، مادر در كنار ايستاده بود و اين منظره را تماشا مى كرد، در يك لحظه احساس كرد قلبش ‍ از او جدا شده و روى امواج حركت مى كند. اگر لطف الهى قلب او را آرام نكرد بود، فرياد مى كشيد و همه چيز فاش مى شد.
مادر موسى چو موسى را به نيل  
  در فكند از گفته رب جليل
خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه  
  گفت كه اى فرزند خرد بى گناه
گر فراموشت كند لطف خداى  
  چون رهى زين كشتى بى ناخداى !
وحى آمد كاين چه فكر باطل است  
  رهرو ما اينك اندر منزل است
ما گرفتيم آنچه را انداختى  
  دست حق را ديدى و نشناختى
سطح آب از گاهوارش خوشتر است  
  دايه اش سيلاب و موجش ‍ مادر است
رودها از خود نه طغيان مى كنند  
  آنچه ما گوييم ما آن مى كنند!
ما به دريا حكم طوفان مى دهيم  
  ما به سيل و موج ، فرمان مى دهيم !
نقش هستى نقشى از ايوان ما است  
  خاك و باد و آب سرگردان ما است
فرعون و همسرش آسيه كه در كنار دريا نشسته بودند ناگهان چشمشان به صندوقچه اى كه بر روى امواج در حركت بود، افتاد. فرعون دستور داد مامورين فورا صندوق را از آب بگيرند. فرعون در صندوق را باز كرد ناگهان چشم اش به نوزادى افتاد كه كابوس قيام يك مرد بنى اسرائيل و زوال ملك او به دست آن مرد را براى او زنده كرد فورا خواهان اجراى قانون جنايت كشتن نوزادان بنى اسرائيل در مورد او شد. اطرافيان متملق و چاپلوس نيز فرعون را در اين طرز فكر تشويق كردند و گفتند: دليل ندارد كه قانون درباره اين كودك اجرا نشود.
اما آسيه همسر فرعون كه نوزاد پسر نداشت و قلب پاكش كانون مهر اين نوزاد شده بود در مقابل همه آنها ايستاد بدين ترتيب دشمن فرعون در منزلش پرورش يافت .
پس قدرت نمايى خداوند اين نيست كه اگر بخواهد قوم نيرومند و جبارى را نابود كند، لشكريان آسمانى و زمين خود را براى نابودى آنها بسيج نمايد. بلكه قدرت نمايى اين است كه خود آن جباران مستكبر را مامور نابودى خودشان بسازد و آنچنان در قلب و افكار آنها اثر بگذارد كه مشتاقانه هيزمى را جمع كنند كه خود بايد در آتش آن بسوزند. زندانى را بسازند كه بايد در آن بميرند و چوبه دارى را بر پا كنند كه بايد بر آن اعدام شوند. پرورش و نجات موسى در تمام مراحل به دست خود آنها صورت گرفت . قابله موسى از قطبيان بود. سازنده صندوق نجات موسى يك نجار قطبى بود! گيرندگان صندق نجات از امواج نيل آل فرعون بودند!