مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

محمود اكبرى

- ۳ -


باز كننده در صندق شخص فرعون يا همسرش آسيه بود و سرانجام كانون امن و آرامش و پرورش موسى قهرمان و فرعون شكن همان كاخ فرعون بود و اين است قدرت پروردگار.
2- نجات به وسيله حيوان
در تفسير ابوالفتح رازى از شخصى نقل شده كه گفت : شبى از شبها كه آسمان روشن و مهتابى بود از خانه بيرون آمدم . كژدمى را ديدم كه به شتاب مى رود. گفتم حتما در اين موضوع سرى هست ، دنبال او رفتم تا به كنار آبى رسيد. لاك پشتى آمد و آن كژدم را بر پشت خود سوار كرد و به آن طرف آب برد من به دنبال آنها رفتم ديدم جوانى خوابيده و مارى سياه روى سينه اوست . كژدم آن مار را نيشى زد و كشت و برگشت من در درياى تعجب فرو رفتم و بر بالين آن جوان با صداى بلند اين شعر را خواندم :

اى خفته مست ، دوست نگهبان جان توست  
  تو خفته اى به غفلت و حق پاسبان توست (85)
مرحوم آيت الله آقاى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى مى فرمود: ((در يزد چارسوقى بود پر از جمعيت ، به طورى كه عابران به راحتى نمى توانستند عبور كنند. روزى اسب چموشى از دست صاحبش رها شد، و وارد سوق گرديد و تمامى جمعيت سوق را پراكنده نمود و خودش هم فرار كرد. همين كه زير طاق از جمعيت خالى شد، يك دفعه طاق فرو ريخت مثل اين كه خداوند اين اسب را مامور كرده بود كه جمعيت را از زير طاق متفرق كند.(86)
راننده جوانى دو مسافر را به صورت دربستى به روستايى در اطراف شهريار مى برد پس از طى مسافتى آنها از راننده خواستند تا دقايقى خودرو را نگه دارد در اين هنگام آنها با تهديد كردن راننده لباسهاى او را از تنش خارج كردند و با وارد آوردن چندين ضربه چاقو پيكر نيمه جانش را به داخل يك چاه بيست مترى انداختند و با سرقت خودرو او از محل متوارى شدند.
پنج روز بعد: چوپانى كه در حال عبور دادن گله خود از حوالى اين چاه بود، متوجه شد سگ وى با پارس هاى متعدد در كنار دهانه چاه از صاحب خود مى خواهد تا به اين محل نزديك شود، مرد چوپان وقتى به دهانه چاه رسيد صداى ضعيفى را شنيد كه در انتهاى چاه از او درخواست كمك مى كرد. مرد چوپان به وسيله رانندگان عبورى موضوع را به پليس راه گزارش داد. چند دقيقه بعد ماموران امدادى عازم محل شدند و پس از دو ساعت تلاش ، موفق شدند پيكر نيمه جان راننده مجروح را از چاه خارج كنند و به بيمارستان انتقال دهند.
او در خصوص حادثه گفت : ((پس از آن كه سارقان مرا به داخل چاه انداختند، بيهوش شدم و هر روز با مشاهده نور و تاريكى از خداوند مى خواستم تا وسيله نجات مرا از داخل چاه فراهم كند و در آخرين لحظه ها در حالى كه ديگر رمقى نداشتم ، صداى پارس سگى را شنيدم و با تمام توانى كه برايم باقى مانده بود، فرياد كشيدم و زمانى كه صداى چوپان را شنيدم خدا را شكر كردم كه بار ديگر به من اين فرصت را داد تا دوباره به زندگى باز گردم .(87)))
آيه الله شهيد دستغيب در كتاب داستانهاى شگفت مى نويسد: در سفرى كه به فيروز آباد رفته بودم دو نفر از خوبان آن محل نقل كردند: چوپان فقيرى بود كه همسرش پس از وضع حمل از دنيا رفته بود چوپان بيچاره كه نمى توانست دايه اى براى نوزاد خود تدارك كند، ناچار بچه را در پارچه اى پيچيد و همراه خود به صحرا برد، بچه را زير درختى گذاشت و بدنبال گوسفندان به كوه رفت . پس از مدتى كه به ياد بچه افتاد به سرعت مراجعت كرد، چون نزديك شد ديد، بزى از گله برگشته و نزد بچه پاهايش را باز كرده تا پستانش به دهان بچه برسد نزديك آمد ديد بچه با كمال آرامش مشغول مكيدن پستان و خوردن شير، از آن بز است . پس از آن هر وقت بچه گريه مى كرد فورا آن بز خود را به آن بچه مى رساند و به همان ترتيب او را شير مى داد و اين كار عادت همه روزه آن حيوان شده بود.(88)
در روزنامه اطلاعات خبرى آمده بود كه يك سگ روسى نوزاد سه ماهه اى را تا هفت سالگى پرورش داد. بر اساس اين خبر مادر كودك از سه ماهگى در حالى كه شوهرش از بدر تولد فرزندش او را ترك كرده بود در منزل ديگرى اقامت گزيد. اين در حالى بود كه كودك در منطقه متروكه اى رها شده بود و بجز سگ هيچ كس ديگرى به كمك او نمى شتافت سگ وفادار هر روز در چند نوبت و به طور منظم به كودك سركشى كرده و غذاى مورد نياز او را تامين مى كرد. كودك پس از يافت شدن به وسيله رهگذرى به يك پرورشگاه سپرده شد.(89)
3- نجات به وسيله افراد
يك هواپيماى نظامى در اقيانوس كبير سقوط كرد. خلبان و بعضى از مسافرين با كوشش فراوان خود را به روى قسمتى از هواپيما رساندند. هواپيما آهسته آهسته در آب فرو مى رفت . و مسافرين نيمه جان هم به درون آب فرو مى رفتند. يكى از سرنشينان هواپيما كه خود ناظر جريان بوده مى گويد: ((مرگ آهسته آهسته و بى سر و صدا خود را به ما نشان مى داد، خطر از هر جا ما را تهديد مى كرد. خطر سرما از يك طرف ، امواج خروشان اقيانوس از طرف ديگر، تاريكى وحشتناك شب ، از سوى ديگر ما را در فشار عجيبى قرار داده بود. در چنين شرايطى حفظ تعادل روى بدنه هواپيما بى نهايت مشكل بود، فرياد مسافران بلند و اشكهايشان جارى ؛ بناچار متوجه روزنه اميدى شدم و آن روزنه توسل به تمسك به خداوند بود.
مشغول راز و نياز و مناجات با او شدم ، اول آهسته خدا خدا مى گفتم ولى كم كم ديدم مسافران ديگر همه به دور من جمع شده و با من هم صدا شدند.
دريا همانند قبرى به نظر مى رسيد كه افراد را به تدريج در خود فرو مى برد و ما هم تا كمر در اين قبر فرو رفته بوديم ولى از ميان آن همه جمعيت بيش از ده نفر باقى نمانده بودند و موجها هم اين افراد باقيمانده را نيز تهديد به مرگ مى كرد.
در اين لحظات حساس و خطرناك صداى موتور هواپيمايى بگوشم رسيد به دنبال آن هواپيما بالاى سر ما ظاهر شد، يكى از همراهان آخرين چراغى را كه داشتيم روشن و خاموش مى كرد تا شايد بدين وسيله خلبان آن هواپيما، ما را ببيند؛ ولى ناگهان بر اثر موجى آن چراغ نيز طعمه دريا شد. هواپيما چون بالاى سر ما رسيد چراغ هاى خود را خاموش كرد و انتظار داشت كه ما علامتى نشان دهيم . ولى ما ديگر چراغ نداشتيم كه علامت بدهيم او چون نتوانست از ما علامتى ببيند رفت و در آخرين لحظه قايق موتورى كوچكى را ديديم كه در ميان امواج دريا ظاهر شد ما هم براى نجات خود يكى يكى خود را درون دريا افكنده و بدور قايق جمع شده و لبه قايق را گرفتيم قايق هم به طرف ساحل حركت كرد نجات دهندگان ، ما را به يكى از اطاقهاى ساحلى بردند و من آخرين نفرى بودم كه به داخل اطاق رفتم .(90)
4- نجات به وسيله پياده كردن از هواپيما
يكى از مسئولين نيروى هوايى نقل مى كرد: در زمان جنگ ايران و عراق ماموريتى در اهواز داشتم . در بازگشت از اهواز سوار هواپيمايى نظامى شدم ، در كنارم رزمنده اى را ديدم كه دو پايش در جبهه قطع و يك چشمش ‍ كور شده بود، به او گفتم : شما چگونه با اين وضع به جبهه آمده ايد با اينكه پا و يك چشم نداريد؟ او در پاسخ گفت : نفس كه دارم و تا زمانى كه نفس در بدن دارم هرگز جبهه را ترك نخواهم كرد. در اين بين يكى از نيروهاى حفاظت به داخل هواپيما آمد و چند نفر از مسافران از جمله مرا صدا زد و گفت : چون چند نفر از فرماندهان ارتش مى خواهند به تهران بروند بايد شما پياده شويد. براى من بسيار تلخ بود، به ناچار پياده شدم . چند دقيقه بعد سوار هواپيماى نظامى ديگرى كه به تهران حركت مى كرد شدم ، در نزديكى كهريزك تهران ناگهان از پنجره ، هواپيمايى را ديدم كه در حال سقوط بود. بعد از ظهر همان روز از راديو شنيدم كه هواپيما نظامى مسير اهواز تهران سقوط كرده است و جمعى از فرماندهان ارتش از جمله آن رزمنده جانباز كشته شده اند. تازه متوجه شدم كه چقدر بى لياقت بودم و توفيق همسويى با آنان را نداشته ام و از طرفى ديگر به حكمت خداوند فكر مى كردم كه چگونه كسانى را كه بخواهد از مرگ نجات مى دهد.
5 -نجات به وسيله حادثه
در يك مهمانى پسر بچه اى كه در حياط منزل بازى مى كرد به درون چاه آبى كه در كنار حياط قرار داشت سقوط كرد، يكى از ميهمانها كه ناظر صحنه بود فرياد زد: بچه به چاه افتاد همه ميهمانها به سرعت خود را به حيات رساندند تا بچه را از چاه بيرون آورند در همين حال كه اتاق ها خالى از ميهمان شد، سقف اتاق فرو ريخت و بدين ترتيب ميهمانها از آسيب محفوظ ماندند و از طرف ديگر كودك را سالم از درون چاه نجات دادند.(91)
در جرائد آمده بود مردى كه دست و پايش را بسته بودند و در صندوق عقب ماشينى قرار داده بودند و به سرعت او را به بيرون شهر مى بردند تا به قتل برسانند با تصادفى كه در جاده پيش آمد هم ربايندگان دستگير شدند و هم فرد ربوده شده نجات يافت .
گر نگهدار من آن است كه من مى دانم  
  شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد
6- نجات به وسيله خواب
حضرت آيت الله حاج ميرزا محمد على شاه آبادى رحمه الله كه از علماى بزرگ تهران بود مى فرمود: ((در خواب ديدم با چند نفر در يك جايى نشسته ايم ، بچه اى هم نزد ما نشسته است و چون در نزديكى ما پرتگاهى بود، من پيوسته مراقب بودم كه آن بچه در آن پرتگاه نيفتد. در آن حال كه من با اهل مجلس در صحبت بودم ، ناگهان بچه به همان پرتگاه افتاد و من از وحشت از خواب پريدم و به محض بيدار شدن در اطاق را باز كردم و داخل حياط را نگريستم ؛ ديدم كه بچه اى لب آب انبار ايستاده است . خواستم او را صدا بزنم كه برگردد ناگهان در آب انبار افتاد؛ من سراسيمه دويدم و او را از غرق شدن نجات دادم . بعدا فهميدم آن خواب و اين بيدارى از الطاف و سبب سازى خدايى بود كه اگر يك لحظه ديرتر از خواب بيدار مى شدم آن بچه در آب انبار خفه مى شد.(92)
7- نجات به وسيله امداد گران
در اثر زلزله شهرستان بم كه بيش از دهها هزار نفر كشته شدند، عده اى پس ‍ از چند روز سالم از زير آوار به وسيله امدادگران نجات يافتند. يكى از آنان پيرزنى 97 ساله بود كه پس از 8 شبانه روز نجات يافت او به هنگام نجات گفت ((خدا نجاتم داد)).(93)
سبب سازى در سفر
بسيار مى شود افرادى كه در طول سفر هيچ نوع هماهنگى و پيش بينى لازم را نكرده اند و خداوند تمام اسباب و شرايط لازم را فراهم نموده است و گاهى همه نوع هماهنگى و پيش بينى شده است اما شرايطى پيش آمده كه با تمام آمادگى ها مسافر نتواند به مقصد برسد.
از خاطراتى كه اينجانب (نگارنده ) در اين رابطه دارم اين است كه : در سال 1366 مى خواستم براى تبليغ در ماه مبارك رمضان از تهران به شهر بوشهر سفر كنم ، حدود 700 تومان همراهم بود. به ترمينال جنوب رفتم ولى در اثر شلوغى نتوانستم بليط بگيرم سوار اتوبوس قم شدم بلكه از قم براى بوشهر اتوبوس پيدا شود. ولى در قم نيز موفق نشدم تصميم گرفتم به اصفهان بروم و از آنجا شايد بهتر وسيله پيدا شود. به اصفهان كه رسيدم حدود 500 تومان از پولم باقى مانده بود اما هر قدر در ترمينال اصفهان تلاش كردم موفق به بليط اتوبوس بوشهر نشدم ، بعضى از كاركنان ترمينال اصفهان به من گفتند تنها راه اين است كه به دروازه شيراز بروى بلكه در آنجا اتوبوسهاى گذرى شما را سوار كنند، حدود چهار ساعت نيز در دروازه شيراز معطل ماندم ، در لحظه اى كه نااميد شدم به نظرم رسيد كه متوسل به حضرت زهرا عليها السلام و امام زمان (عليه السلام ) شوم و از آنان كمك بخواهم . بعد از مدتى ديدم يك سوارى به طرف من آمد و گفت : آقا كجا مى روى ؟ گفتم : مى خواهم بوشهر بروم . گفت من مى خواهم سعادت شهر بروم ولى دلم مى خواهد شما را برسانم . همين كه آمدم سوار بشوم دو نفر كه با من آشنا نبودند سوار ماشين شدند و گفتند: ما هم با اين آقا هستيم . به سعادت شهر كه رسيديم ، همسفران ناشناس از آنجا به بعد گفتند: از اينجا به بعد شما مهمان ما هستيد با آنها تا شهر شيراز رفتم و آنها مرا تا دروازه كازرون بردند و كرايه نگرفتند و از كازرون تا برازجان و بوشهر نيز ديگران كرايه مرا حساب كردند بدون اين كه مرا بشناسند و خبرى از شرايط من داشته باشند. شايد در طول زندگى ده ها بار براى اينجانب چنين اتفاقاتى روى داده است كه همه آنها از فضل الهى است .
سبب سازى در هدايت
خداوند براى هدايت بشر زمينه هاى گوناگونى را قرار داده است . همچون فرستادن پيامبران ، كتاب هاى آسمانى ، بلاها، حوادث ، دوستان شايسته ، معلمان متعهد، همسر صالح و شايسته و...
بسيار اتفاق افتاده است كه افرادى كه به مسائل مذهبى شرايط روحى و ارزشى شان كاملا عوض شده است .
دخترى بود كه از نظر مذهبى و ارزشى در سطح پايين بسيار سبك و جلف بود و نصيحت و هشدار در او اثر نداشت مدتى گذشت ، جوانى با او ازدواج كرد. خانواده آن جوان بسيار با شخصيت و با فرهنگ بودند و به نماز و حجاب و ديگر ارزشهاى دينى اهميت مى دادند. اين وصلت آن دختر را متحول ساخت و باعث شد كه آن دخترى كه اصلا به مسائل مذهبى اهميتى نمى داد به نماز و حجاب و ساير مسائل دينى علاقمند گردد.
سبب سازى در رزق و روزى
كار و تلاش
گر چه روزى رسان خداوند است ، اما سنت الهى چنين مقرر شده كه رزق بر اساس سعى و تلاش انسان باشد. لذا قرآن بهره انسان را متناسب با سعى او مى شمرد و صريحا مى گويد:
و ان ليس للانسان الا ما سعى
و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست .(94)
و در آيه ديگر مى فرمايد:
هو الذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها(95) و كلوا من رزقه
او كسى است كه زمين را براى شما هموار (و مطيع ) گردانيد پس بر شانه هاى آن راه برويد و از روزى هاى خداوند بخوريد.
راه روزى كسب و رنج است و تعب  
  هر كسى را پيشه اى داد و طلب (96)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اذا اعسر احدكم فليضرب فى الارض و يبتغى من فضل الله و لا يغم نفسه .(97)
هر گاه يكى از شما تنگدست شد پس در روى زمين حركت كند و از فضل الهى بهره مند شود و خود را غمگين ننمايد.
على (عليه السلام ) فرمود:
قد تكفل لكم بالرزق و امرتم بالعمل .(98)
خدا روزى شما را تضمين كرده و به كار و كوشش امر نموده است .
در جمله اى ديگر مى فرمايد:
به مورچه و كوچكى جثه آن بنگريد كه چگونه روى زمين راه مى رود و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى كند.(99)
امام صادق (عليه السلام ) به يكى از ياران خود فرمود:
لا تكسل عن معيشتك فتكون كلا على غيرك .(100)
از كار و تلاش كوتاهى مكن كه سربار ديگران قرار بگيرى .
كسى را كه كاهل بود گنج نيست  
  كه اندر جهان سود بى رنج نيست .(101 )
و حافظ در اين زمينه مى فرمايد:
مكن ز غصه شكايت كه در طريق طلب  
  به راحتى نرسيد آنكه زحمتى نكشيد(102)
البته تلاش و كوشش تنها علت تامه ى تحصيل معاش و كسب روزى نيست چه بسا افرادى كه تلاش مى كنند اما به نتيجه مطلوب نمى رسند و گاهى هم تلاش نكرده به روزى بى حساب مى رسند اين واقعيت انسان را متوجه اين نكته اساسى مى سازد كه گرفتار بيمارى حرص و آز و دنياطلبى و غفلت از خداوند نگردد.
چند نكته درباره رزق و روزى
1- مساله روزى بر اساس حساب دقيقى است كه پروردگار درباره بندگان دارد. چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست او پيمانه و ظرفيت وجودى هر كس را مى داند و طبق مصلحت به او روزى مى دهد.
سوال - آيا مفهوم سخن فوق اين نيست كه هر گاه انسان فقير و محروم است نبايد دست و پايى براى وسعت روزى كند. به احتمال اينكه خدا مصلحت او را در اين دانسته است ؟ پاسخ اين است كه گاهى كمبود روزى به خاطر سستى و تنبلى خود انسان است اين كمبودها و محروميتها خواست حتمى خداوند نيست . بلكه نتيجه اعمال اوست كه دامنگيرش شده البته اگر انسان نهايت تلاش خود را به كار گرفت در عين حال درها به روى او بسته شد بايد بداند در اين امر مصلحتى بوده . نبايد مايوس شود و بيتابى كند بايد به تلاش ‍ خود ادامه دهد و تسليم رضاى خدا باشد.(103)
سوال - اگر برنامه تقسيم روزى حساب شده است چرا گروهى را مى بينم كه روزى فراوان دارند و طغيان مى كنند و خداوند جلوى آنها را نمى گيرد؟ در پاسخ بايد به اين نكته توجه داشت كه گاهى گسترش روزى وسيله اى است براى امتحان و آزمايش در مال و ثروت خوشبختى نمى آورد و آگاهى ثروت يك نوع مجازات الهى است كه خداوند بنده اى را گرفتار آن مى سازد.(104)
سوال - در آياتى از قرآن آمده است كه خداوند روزى را براى هر كس كه بخواهد گسترده و براى هر كس بخواهد تنگ مى كند اين تعبير ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه نظام روزى نظامى است كه به كلى از دست انسان خارج است بنابراين اگر گروهى متنعم و گروه ديگر محرومند همه آنها خواست خداست و كارى از ما ساخته نيست . پاسخ اين است اگر در عوامل تنگى و گستردگى روزى بينديشيم حقيقت روشن مى شود زيرا مشيت الهى مفهومش اراده بى حساب و كتاب نيست بلكه اراده اى است آميخته با حكمت .
حكمت خدا ايجاب مى كند هر كس تلاش و كوشش بيشترى داشته باشد روزيش را گسترده تر گرداند. و ان ليس للانسان الا ما سعى انسان بهره اى جز نتيجه تلاش و كوشش خود ندارد.(105)
2- خداوند از بنده اش غافل نيست و در هر شرايطى روزى او را مى رساند در يك سفرى كه به شيراز رفته بودم به خدمت يكى از عرفاى آن ديار رسيدم ، او خاطره اى را از شخصى به نام كوچك على برايم تعريف كرد مى فرمود: كوچك على سالها براى عبادت به كوه نور شيراز مى رفت و براى خود اتاقكى در بالاى كوه ساخته بود و گاه چند روزى در ميان آن مى ماند او مى گفت يكى از روزهاى زمستانى كه به بالاى كوه رفته بودم برف سنگينى باريده بود توشه ام تمام شده بود سخت در مضيقه بودم از ترس حمله گرگها نمى توانستم به خانه برگردم كاملا مضطر شده بودم گفتم خدايا تو از بندگانت غافل نيستى خودت به فريادم برس . اندك زمانى گذشت ناگهان احساس كردم كسى در مى زند گفتم كيستى ؟ گفت برايت توشه آورده ام در را باز كن .
در را باز كردم توشه اى كه آورده بود تحويل گرفتم و از او تشكر كردم او گفت روز بعد كسى مى آيد و ظرف غذا را تحويل مى گيرد اگر آمد ظرفهاى غذا را به او بده . و من از بنده نوازى خداوند در شگفت بودم با خوشحالى از آن غذاها استفاده كردم . روز بعد جوان ديگرى آمد در زد در را باز كردم ، او گفت آيا شب گذشته كسى براى شما چيزى آورد گفتم بلى جوانى بود براى من غذا آورد او گفت من آمده ام ظرف هاى غذا را ببرم . وقتى ظرفهاى غذا را به او تحويل دادم از او پرسيدم راستى با چه انگيزه اى آن جوان در شب گذشته در ميان آن برف و سرما برايم غذا آورد او گفت : در منزل يكى از دوستان جمع بوديم همه نوع غذا و ميوه در اختيار داشتيم صحبت از شجاعت به ميان آمد و هر كسى خاطره اى را از خود تعريف مى كرد تا اين كه مطرح شد چه كسى مى تواند شجاعت خود را با رفتن پيش كوچك على آزمايش كند. و چنين شد كه آن جوان براى نشان دادن شجاعت خود آن غذا را براى شما آورد.
3- يكى از مسائلى كه در رابطه با رزق و روزى مورد توجه بايد قرار گيرد خلاقيت است كه در تنگناهاى زندگى مى تواند راهگشا باشد. برخى از مردم با غفلت از اين سرمايه در بحران هاى زندگى زانوى غم بغل مى گيرند و دست از كار و تلاش مى كشند در حالى كه مى توان با خلاقيت و ابتكار در هر شرايطى براى خود كار ايجاد كرد. افراد بسيارى بوده اند كه وضعيت مطلوبى نداشته اند اما با خلاقيت توانستند ترقى نمايند در اينجا به چند نمونه از آن ها اشاره مى شود.
- جوانى كه از پيدا كردن كار مايوس شده بود با آوردن خاك در زير زمين خانه خود به كشت قارچ مشغول شد و توانست بدين وسيله مشكل خود را حل نمايد.
- جوانى كه يك چشم خود را در زمان جنگ ايران و عراق در سال 1360 از دست داده بود با خاك اره و چسب چوب به توليد ميوه هاى زينتى تجسمى پرداخت و از اين طريق توانست براى خود خانه و زندگى فراهم نمايد.
- افراد زيادى هستند كه با كاغذهاى باطله ماسك و اسباب بازى هاى گوناگون مى سازند و از اين طريق امرار معاش مى كنند. در هر پايه تحصيلى و موقعيت اجتماعى مى توان خلاق بود.
در اين جا سوالى مطرح است كه چگونه مى توان خلاق بود، خلاقيت هميشه ذاتى نيست بلكه مى توان به تناسب استعداد و شرايط خود آن را كسب نمود و براى بدست آوردن اين ويژگى توجه به چند نكته لازم است :
الف - احساس نياز و انگيزه ى كار زيرا تا چنين احساسى نباشد خلاقيت معنا پيدا نمى كند.
ب - اراده و جديت براى داشتن كار
ج - مطالعه زندگى افراد كه با خلاقيت زندگى خود را سر و سامان داده اند. چنين افرادى را مى توان در هر سطحى و در هر شرايط زندگى در ميان هم سالان پيدا نمود.
4- روزى تنها به زرنگى نيست ، چه بسيار انسانهاى ساده اى كه از نظر مال و ثروت وضع بهترى از انسانهاى زرنگ و زيرك دارند، پس نبايد به زرنگى خود مغرور شد. بلكه به دست آوردن روزى علاوه بر زيركى ، سعى و تلاش ‍ صحيح و از همه مهمتر به اتكا و توكل به خداوند مهربان نيازمند است . در حديث قدسى خطاب به يكى از انبياء آمده است :
اتدرى لما رزقت الاحمق ؟ قال لا. قال الله ليعلم العاقل ان طلب الرزق ليس بالاحتيال .(106)
هيچ مى دانى چرا انسان احمق و نادان را روزى مى دهم ؟ عرض كرد: نمى دانم ، خداوند فرمود: براى آنكه انسان عاقل بداند كه روزى بدست آوردن به زرنگى نيست .
5- خداوند متعال كه خالق و رازق بندگان است دوست دارد كه در همه حال ارتباط بنده با او قطع نشود و انسان هميشه متوجه ذات بارى تعالى باشد، از اين جهت خداوند با اسباب مختلف توجه بنده را به سوى خود جلب مى كند.
از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:
ابى الله ان يرزق عبده الا من حيث لا يعلم فان العبد اذا لم يعلم وجه رزقه كثر دعاوه .(107)
خداوند روزى بنده اش را از راهى را كه نمى داند مى رساند زيرا بنده زمانى كه نداند از چه راهى روزيش مى رسد دعايش زياد خواهد شد اگر بنده راه روزى را بطور كامل مى دانست از خداوند غافل مى شد.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: در بنى اسرائيل مردى بود كه گرفتار فقر و تنگدستى شده بود. همسرش دائما او را به طلب رزق دعوت مى كرد و او راهى را براى طلب رزق نمى يافت . با دل شكستگى براى طلب رزق به خدا پناه برد؛ در خواب به او الهام شد كه دو درهم از مال حلال مى خواهى يا دو هزار درهم از حرام .
گفت دو درهم از حلال مى خواهم . به او الهام شد: از خواب برخيز، زير سرت نهاده شده . از خواب بيدار شد دو درهم زير سرش نهاده شده است آن دو درهم را برداشت و رفت بازار با يك درهم ماهى خريد و روانه منزلش ‍ شد.
چون به منزل رسيد همسرش تا ماهى را در دست شوهرش ديد نگاهى تندى به او كرد و سوگند ياد كرد كه اصلا دست به آن نخواهد زد. مرد فقير شكم ماهى را شكافت تا آن را پاك كند ناگهان ديد دو دُر، در شكم ماهى است و آن دو درم را به چهل هزار درهم فروخت .(108)
در روايت ديگر آمده است امام باقر (عليه السلام ) فرمود: در بنى اسرائيل عابدى بود كه حرفه اى داشت و زندگى اش را اداره مى كرد، روزى گرفتار تنگ دستى شد، همسرش لباسى كه بافته بود به او داد تا آن را بفروشد و خرج زندگى كند. او هر جا آن لباس را برد كسى از او نخريد. آمد نزديك دريا ديد صيادى است كه ماهى هاى زيادى صيد كرده آن لباس را به او داد و در عوض يك ماهى گرفت . ماهى را به خانه برد، چون شكم ماهى را شكافت ، ديد در شكم آن يك لولو وجود دارد آن را به ده هزار درهم فروخت .(109) و با آن مشكلش را حل كرد.
6- بايد دانست كه روزى به دست خداوند متعال است و آنچه مقدر هر موجودى است به او مى رسد.
قرآن مى فرمايد:
و كاءين من دابه لا تحمل رزقها الله يرزقها و اياكم .(110)
چه بسا جنبنده اى كه قدرت حمل روزى خود را ندارد، خداوند او و شما را روزى مى دهد.
غم روزى را نخوريد كه روزى رسان خداست ، بسيارى از جنبندگانى كه ذخيره غذايى هم ندارند هر روز از اين خوان كرم ، روزى مى خورند جالب است بدانيد كه در ميان حيوانات و حشرات ، انواع كمى هستند كه همچون مورچگان و زنبور عسل مواد غذايى خود را از صحرا و بيابان به سوى لانه خود حمل و ذخيره كنند. بلكه هر روز كه نو مى شود به دنبال روزى خود مى روند.
آنكه او از آسمان باران دهد  
  هم تواند كه ز رحمت نان دهد
گر جهان را پر در مكنون كنند  
  روزى تو چون نباشد چون كنند
بر سر هر لقمه بنوشته عيان  
  كه فلان بن فلان بن فلان
رزق از وى جو، مجو از زيد و عمر  
  مستى از وى جو، مجو از بنگ و خمر
اى زغم مرده كه دست از نان تهى است  
  حق غفور است و رحيم ، اين ترس چيست
جنين تا در رحم مادر است ، غذاى مناسب با مزاجش ، خونى است كه از طريق بند ناف به او مى رسد.
هنگام تولدش كه فرا مى رسيد عالم زندگيش دگرگون مى شود و قدم به عرصه دنيا مى نهد دستگاه تغذيه اش دگرگون گرديده و غذاى او نيز عوض ‍ مى شود.
دهان ، جاى ناف را مى گيرد و خون تبديل به شير مى گردد و كودك مى تواند از طريق مكيدن پستان مادر نياز غذايى خود را تامين كند.
آرى خداوند روزى مخلوقات خود را پيش از وقت نيازشان مهيا فرموده و كار رزق رسانى را به گونه اى عجيب به كار انداخته است .
چون زمين را پا نباشد، جود او  
  آب را راند هماره سوى او
حضرت لقمان به فرزندش مى گويد: فرزندم ، كسى كه در بدست آوردن روزى ، يقينش به خدا اندك است بايد از اين نكته عبرت بگيرد كه خداى متعال او را در سه مرحله از خلقتش روزى داد بدون آن كه خودش در آن ها تدبيرى داشته باشد، در رحم مادرش ، از شير مادرش ، از درآمد والدينش ، پس خداوند متعال در اين مرحله نيز روزى او را خواهد داد.(111)
س ) اگر روزى همه تضمين شده پس چرا گروهى گرسنه اند.
ج ) در پاسخ به سوال فوق بايد به اين نكات توجه كرد.
1- تامين و تضمين روزى به اين معنا نيست كه آن را به در خانه افراد بفرستد بلكه خداوند زمينه ها را فراهم مى كند و تلاش و كوشش انسان مايه تحقق و به فعليت رسيدن اين زمينه ها است .
ثانيا اگر انسانهايى حقوق ديگران را غصب كنند و روزى آنها را به ظلم از آنها بگيرند ديگر به عدم تامين روزى از ناحيه خدا نيست و به تعبير ديگر علاوه بر مساله تلاش و كوشش وجود عدالت اجتماعى نيز شرط تقسيم عادلانه روزيها است و اگر گفته شود خداوند چرا جلو ظلم ظالمين را نمى گيرد مى گوييم اساس زندگى بشر بر آزادى اراده است تا همگى آزمايش شوند نه به اجبار و اكراه وگرنه تكامل صورت نخواهد گرفت .
ثالثا منابع زيادى براى تغذيه انسانها در همين كره خاكى وجود دارد كه بايد با هوش و درايت آنها را كشف و به كار گرفت و اگر انسان در اين زمينه كوتاهى كند مقصر خود اوست .(112)
7- هرگز نبايد تصور كرد كه وسعت رزق دليل بر محبت خدا و تنگى معيشت دليل بر خشم و غضب اوست . زيرا در هر كارى حكمتى نهفته است گاه خداوند به وسيله روز انسان را آزمايش مى كند و اموال سرشار در اختيارش قرار مى دهد.
8- هرگز نبايد محروميت هاى ناشى از تنبلى و سستى را به حساب تقسيم روزى از ناحيه خدا گذاشت .
9- حرام خورى موجب كمى رزق مى شود. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
كثره السحت يمحق الرزق ؛
كثرت حرام روزى را نابود مى كند.(113)
10- خوش زبانى و خوش گويى موجب توسعه روزى مى شود پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
طيب الكلام يزيد فى الارزاق ؛
خوش زبانى روزى را زياد مى كند.
امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: سخن خوب مال را زياد و به روزى بركت مى دهد و مرگ را به تاخير مى اندازد و انسان را محبوب اهل خود قرار مى دهد.(114)
11- نيكى به خانواده موجب توسعه روزى مى شود.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
من حسن بره باهل بيته زيد فى رزقه .(115)
كسى كه با اهل خانه خود نيكى كند روزى اش زياد مى شود.
ازدواج
يكى از سنت هاى الهى براى توسعه رزق ازدواج است قرآن مى فرمايد:
و اءنكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فظله و الله واسع عليم .(116)
مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درست كارتان را؛ اگر فقير و تنگ دست باشند، خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى سازد؛ خداوند گشايش دهنده و آگاه است .
از پيامبر نقل شده است صلى الله عليه و آله فرمود:
اتخذوا الاهل فانه ارزق لكم .(117)
همسر اختيار كنيد كه وجود او روزى شما را زياد مى كند.
و نيز فرمود:
التمسوا الرزق بالنكاح .(118)
به وسيله ازدواج روزى و رزق بطلبيد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به مردان عزب خود زن دهيد، زيرا با اين كار خداوند اخلاق آنان را نيكو مى گرداند و روزيشان را زياد مى كند و بر جوانمرديهاى آنان مى افزايد.(119)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: شخصى آمد خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و مشكلات مادى خود را مطرح ساخت ، حضرت فرمود:
((ازدواج كن تا مشكلاتت برطرف شود او نيز ازدواج كرد و خداوند به او وسعت داد.(120)
بسيارند كسانى كه در تجريد با فقر و تنگدستى زندگى مى كردند و پس از ازدواج شرايط رفاه برايشان فراهم شده است . و در مثل گفته اند: زن و زندگى ، زيرا در حال تجريد، انسان انگيزه چندانى براى كار و تلاش و خانه و زندگى ندارد. ولى پس از ازدواج با دلبستگى به زندگى ، هم انگيزه كار و تلاش انسان بيشتر شده و هم سرمايه گذارى ، و توجه به خانواده افزايش ‍ مى يابد. و از همه مهمتر خداوند عنايت ويژه اى به آنان نموده و با سبب سازى هاى فراوان زندگى آنان را تامين مى نمايد.
شخصى مى گفت : وقتى از پدر و مادر خواستم كه زمينه ى ازدواج مرا فراهم كنند، پدرم گفت : به چه اميدى مى خواهى ازدواج كنى ؟! نه شغلى دارى و نه مدرك قابل ملاحظه اى ! در جواب گفتم : تنها اميد من به رحمت خداست ؟ اوست كه روزى همه را مى رساند و اوست كه از پدر و مادرها خواسته است زمينه ازدواج فرزند جوانشان را فراهم كنند و وعده داده است كه اگر آنان فقير باشند، آنها را بى نياز كند. اين سخنان آنچنان به دل پدر و مادرم نشست كه به زودى زمينه هاى ازدواج مرا فراهم كردند و طولى نكشيد كه خداوند همه كمبوديهاى زندگيم را برطرف نمود و امروز با تمام وجود به وعده هاى خداوند ايمان دارم و با همان باور و اعتقاد زمينه ى ازدواج فرزندانم را فراهم كردم و با تمام وجود سبب سازى خداوند را در زندگيم احساس مى كنم .
درباره صاحب بن عباد(121) نوشته اند: هر روز يك دينار به اولين فقيرى كه برخورد مى كرد، مى داد. او به وكيل خرج خود سپرده بود كه هر روز آن مبلغ را زير بساط او بگذارد تا او از آنجا بردارد و صدقه بدهد. روزى دست به زير بساط كرد، ديد خالى است و وجه ، فراموش شده ، فال بد زد كه مبادا اجل اش نزديك شده باشد. دستور داد فرش و رختخواب و بساط و هر چه در آن اطاق بود همه را بر داشته با او بردند تا اينكه به يك مرد نابينايى رسيدند، صاحب بن عباد دستور داد همه آن اموال را به او بدهند. به او گفتند: اينها را تحويل بگير. او گفت : من اول فقير نبودم ولى اخيرا دستم از مال دنيا تهى شده است . دخترى داشتم مى خواستم او را شوهر بدهم از جهت جهيزيه او معطل مانده بودم و فكرم بجايى نمى رسيد و مادرش كه اين زن باشد، اصرار داشت كه هر طور شده جهيزيه دختر فراهم شود و من نمى توانستم تهيه كنم . ناچار گفتم : دستم را بگير، ببر بيرون ، شايد خداوند وسيله اى فراهم كند و خداوند چنين فراهم نمود. صاحب بن عباد وقتى ماجراى او را شنيد سجده شكر به جاى آورد و سپس ساير اسباب جهيزيه او را تهيه نمود.(122)
صدقه دادن
يكى از عوامل توسعه رزق صدقه است قرآن مى فرمايد:
((يربى الصدقات ))؛
خداوند صدقات را افزايش (نمو) مى دهد(123)
علامه طباطبايى در توضيح آيه فوق مى فرمايد: نمو كردن ، لازمه قهرى صدقه است و از آن جدا شدنى نيست . چون موجب محبت و جذب قلوب مى شود و امنيت را گسترش مى دهد و دهها انسان را از رفتارهايى نذير اختلاس ، دزدى و غصب باز مى دارد و نيز موجب اتحاد و مساعدت بين مسلمانان مى گردد و اينها موجب مى شود كه مال آدمى زياد شود لذا پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:(124)
تصدقوا فان الصدقه تزيد فى المال .(125)
زياد صدقه بدهيد زيرا صدقه موجب ازدياد مال مى گردد.
و نيز فرمود:
اكثرو من الصدقه ترزقوا؛
زياد صدقه بدهيد تا روزى داده شويد.(126)
على (عليه السلام ) فرمود:
هر گاه تنگ دست شديد با صدقه دادن با خدا معامله كنيد.(127)
نيز امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
استزلوا الرزق بالصدقه .(128)
با صدقه دادن اسباب نزول رزق را فراهم كنيد.
روزى امام صادق (عليه السلام ) به فرزند خود محمد فرمود: پسر جان ، از مخارج چقدر زياد آمده . عرض كرد: چهل دينار. فرمود: آن را صدقه بده . او گفت : در اين صورت ديگر چيزى نخواهد ماند. حضرت فرمود:
اما علمت ان لكل شيى ء مفتاحا و مفتاح الرزق الصدقه (129)
آيا نمى دانى هر چيزى كليدى دارد و كليد روزى صدقه است .
پس اينك چهل دينار را به عنوان صدقه بده . او امر امام را انجام داد. بيش از ده روز نگذشته بود كه از محلى مبلغ چهار هزار دينار براى آن جناب رسيد حضرت فرمود: پسر جان براى خدا چهل دينار داديم خداوند چهار هزار دينار عوض آن را داد.(130)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با اصحاب خود نشسته بود، پيرمردى را ديد كه عبور مى كند حضرت فرمود: اين پيرمرد خاركن براى كندن خار به صحرا مى رود، ولى مى ميرد. اصحاب بعد از چند ساعتى ديدند اين پيرمرد بازگشت . عرض كردند: يا رسول الله چه شد كه فرموديد برنمى گردد! حضرت پيرمرد را صدا كرد، او نزديك پيامبر آمد، حضرت فرمود: بار خار را بر زمين بگذار و باز كن . هنگامى كه بار را باز كرد ديدند كه مار بزرگى در ميان است . حضرت فرمودند: مقدر بود اين مار پيرمرد را بزند ولى صبح صدقه داد و اين بلا را دفع كرد.(131)
حضرت عيسى (عليه السلام ) عروسى را ديدند فرمودند: امشب شب خوشحالى اوست ولى روز بعد عزاى او.
عده اى از منافقين كه سخن او را شنيدند گفتند: ببينيم و تعريف كنيم . روز بعد ديدند كه خبرى كه حضرت عيسى (عليه السلام ) فرموده بودند محقق نشد لذا شروع به انتقاد از حضرت عيسى نمودند. او فرمود: برويم منزل او. به اتفاق به منزل عروس رفتند. حضرت عيسى (عليه السلام ) به او فرمود: تو ديشب چه كارى انجام دادى . او گفت : شب عروسى كه هر كسى كارى را به عهده گرفته بود، فقيرى آمد تقاضاى كمك كرد. كسى به او توجه نداشت لذا من مقدارى به او صدقه دادم . حضرت فرمود: حال ، رختخواب او را كنار بزنيد. ديدند يك مار بزرگ سياهى در زير رختخواب اوست كه دم خود را به دهانش گرفته . حضرت فرمود به وسيله صدقه خطر را برطرف كرده اى .(132)