مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

محمود اكبرى

- ۵ -


انفاق و بخشش
يكى از زمينه هاى سبب سازى انفاق و بخشش است . در قرآن تعبيرات گوناگونى در مورد انفاق وجود دارد ما در اينجا فقط به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم :
1- مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من انفسهم كمثل جنه بربوه اصابها و ابل فاءتت اءكلها ضعفين .(192)
مثل آنان كه اموال خود را براى خشنودى خدا تثبيت (ملكات انسانى در) روح خود، انفاق مى كنند مانند باغى است كه در نقطه بلندى باشد و باران هاى درشت به آن برسد، و ميوه خود را دو چندان دهد.
2- ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين .(193)
هر چيزى را (در راه او) انفاق كنيد. عوض آن را مى دهد (و جاى آن را پر مى كند) و او بهترين روزى دهنده است .
3- و ما تنفقوا من خير فلانفسكم (194)
آنچه را از خوبى ها انفاق مى كنيد براى خودتان است .
اين جمله مى گويد منافع انفاق به خود شما بازگشت مى كند. ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق هم جنبه اخروى دارد و هم دنيوى ، انفاق موجب مى شود روح گذشت و بخشش و نوع دوستى در انفاق كننده پرورش يابد و در حقيقت وسيله موثرى براى تكامل روحى اوست و در ادامه آيه فوق قرآن مى فرمايد:
و ما تنفقوا من خير يوف اليكم و انتم لا تظلمون (195)
و آنچه از خوبيها انفاق مى كنند به شما داده مى شود و به شما ستم نخواهد شد.
قرض الحسنه
يكى از اعمال نيكى كه سبب رحمت الهى مى شود، قرض دادن به مومنان نيازمند است علاوه بر اجر فراوان اخروى موجب افزايش رزق نيز خواهد شد.
قرآن مى فرمايد:
من ذالذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيره والله يقبض ‍ و يبصط و اليه ترجعون .(196)
كيست كه به خدا ((قرض الحسنه اى )) دهد (و از اموالى كه خدا به او بخشيده ، انفاق كند، تا آن را براى او، چندين برابر كند خداوند است كه (روزى بندگان را) محدود يا گسترده مى سازد و به سوى او بازگردانده مى شويد. (و پاداش خود را خواهيد گرفت ).
جالب است كه خداوند در اين آيه به انسان يادآورى مى كند كه اى انسان ! خداست كه روزى شما را كم يا زياد مى كند، پس با خدا معامله كنيد و اسباب خشنودى او را فراهم سازيد تا او روزى شما را افزون كند. يكى از راههاى خشنود كردن خدا قرض دادن به مومنان است كه در واقع خداوند قرض دادن به مومنان را قرض دادن به خود حساب كرده است .
بخشش گناهان
خداوند متعال به جهت رحمت و لطفى كه بر بندگانش دارد زمينه هايى قرار داده است تا گناهان بندگانش را ببخشد. در اين جا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود.
1- توبه
توبه و بازگشت بسوى خدا توام با پشيمانى از گناهان گذشته و تصميم بر اجتناب از گناه در آينده يكى از عوامل بخشش گناهان است . قرآن مى فرمايد:
هو الذى يقبل التوبه عن عباده و يعفو عن السيئات
اوست كه توبه را از بندگان خود مى پذيرد و گناهان را مى بخشد.(197)
2- كارهاى نيك
قرآن مى فرمايد:
ان الحسنات يذهبن السيئات
كارهاى نيك ، آثار پاره اى از گناهان را از بين مى برد.(198)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اذا عملت سيئه فاعمل حسنه تمحوها.(199)
هر گاه كار بدى كردى ، كار خوبى انجام بده كه آن را پاك كند.
خوشخويى
يكى از نعمت هاى خداوند به انسان اخلاق خوب و خوشخويى است . كه بركات زيادى را براى انسان ببار مى آورد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان حسن الخلق يذيب الخطيئه كما تذيب الشمس ‍ الجليد.
همانا خوشخويى گناه را مى گدازد همچنان كه آفتاب يخ را.(200)
فريادرسى ستمديدگان
همان گونه كه آه ستمديده باعث نزول بلا بر ستمكاران مى شود فريادرسى به ستمديدگان باعث رفع بلا و بخشيده شدن گناهان است .
على (عليه السلام ) فرمود:
من كفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف : و التنفيس عن المكروب .(201)
رسيدن به فرياد ستم ديده و زدودن غم اندوهناك از كفاره هاى گناهان بزرگ است .
5- تقوى و پاكى
تقوا نورى است كه باعث جدايى حق از باطل شده و گناهان انسان را مى زدايد.
قرآن مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم و يغفرلكم ...(202)
اى اهل ايمان اگر پرهيزكار شويد، خدا به شما فرقان بخشد (ديده بصيرت ) و گناهان شما را بپوشاند و شما را بيامرزد.
6- عفو و گذشت
قرآن مى فرمايد:
و اليعفوا و اليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم .(203)
ديگران را عفو كنيد و از بديها درگذريد. آيا دوست نمى داريد كه خداوند گناهان شما را ببخشد.
7- نماز
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان الصلاه كفاره للذنوب .(204)
نماز كفاره گناهان است .
8- قرائت قرآن
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
يا سلمان عليك بقرائه القرآن فان قرائته كفاره للذنوب .(205)
اى سلمان بر تو باد به قرائت قرآن ، زيرا قرائت كفاره گناهان است .
9- قرض دادن
قرض دادن علاوه بر بركات مادى ، موجب بخشش الهى و خير آخرت مى شود.
قرآن مى فرمايد:
ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفر لكم .(206)
و اگر به خدا قرض نيكو دهيد آن را براى شما مضاعف مى سازد و شما را مى بخشد.
10- خدمت به عيال
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
يا على خدمه العيال كفاره للكبائر.(207)
اى على خدمت به همسر و خانواده كفاره گناهان كبيره است .
11- نيكى به والدين
امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: روزى مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله من گناهان زيادى انجام داده ام . آيا خداوند توبه مرا مى پذيرد؟ حضرت از او پرسيد: آيا پدر و مادرت زنده هستند.
گفت : پدرم زنده است .
پيامبر فرمود: برو با پدرت به نيكى رفتار كن . وقتى آن مرد رفت ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى كاش مادرش زنده بود كه در اين صورت گناهانش زودتر بخشيده مى شد.(208)
صله رحم
يكى از عوامل سبب سازى در رزق و طول عمر صله رحم است .
امام حسين (عليه السلام ) فرمود:
من سره ان ينساء فى اجله و يزاد فى رزقه فليصل رحمه ؛
هر كسى كه دوست دارد مرگش به تاخير افتد و روزيش زياد شود صله ى رحم كند.(209 )
مردى خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمد عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله بهترين عمل كدام است ؟ حضرت فرمود: اعتقاد داشتن به خداوند. عرض كرد: بعد از آن چه چيزى بهتر است ؟ حضرت فرمود: صله ى رحم . عرض كرد: بعد از آن كدام بهتر است ؟ حضرت فرمود: امر كردن به نيكى ها و باز داشتن از زشتى ها.
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
صلوا ارحامكم و ان قطعوكم
با خويشاوندان تان پيوند برقرار كنيد اگر چه آنان از شما بريده باشند.(210)
در جاى ديگر مى فرمايد:
صله الرحم مثراه فى المال و منساه فى الاجل (211)
صله رحم نعمت ها را فراوان و گرفتارى ها را برطرف مى كند.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
صله رحم اعمال بد را پاك و اموال را مى افزايد و بلاها را دفع و حساب را آسان و اجل را به تاخير مى اندازد.(212)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
صله الرحم و حسن الجوار يعمران الديار و يزيدان فى الاعمار.
صله ى رحم و نيكى به همسايگان سرزمين ها را آباد و عمرها را مى افزايد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: من چيزى را به اندازه صله ى رحم موثر در افزايش عمر نمى شناسم ، گاه كسى كه تنها سه سال به پايان عمرش باقى است ، صله ى رحم مى كند و خداوند به بركت آن سى سال به عمر او مى افزايد و عمر او را 33 سال مى گرداند.(213)
امام صادق (عليه السلام ) خطاب به گروهى فرمود:
نيكى كنيد و صله ى رحم به جاى آوريد، پس خداوند مرگ شما را به تاخير انداخته و به اموال شما بركت خواهد داد و همه امور شما را در طريق درست سامان خواهد داد.(214)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
من ضمن لى واحده ضمنت له اربعه يصل رحمه فيحبه اهله و يوسع عليه رزقه و يزيد فى عمره و يدخله الله تعالى فى الجنه التى وعده .(215)
هر كه براى من يك چيز را ضمانت كند من چهار چيز را بر او ضمانت مى كنم ، صله ى رحم كند تا اهلش او را دوست بدارند، روزى اش را توسعه دهد، عمرش را زياد كند و او را به بهشت داخل كند.
از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: در بنى اسرائيل مرد صالح و مومنى بود كه همسر صالح و شايسته اى داشت . اين مرد يك شب در خواب ديد كه به او مى گويند: خداوند عمر تو را دو قسمت كرده است ، قسمت اول عمرت را خداوند در رفاه و وسعت روزى قرار داده است و نصف ديگر را در مضيقه و تنگدستى ، كدام قسمت را اول مى خواهى ؟ مرد گفت مرا زنى است صالح و شايسته ، او شريك زندگى من است مرا مهلت دهيد تا با او در اين مورد مشورت كنم و بعد بياييد تا شما را خبر دهم كه كدام قسمت را اول مى خواهم . وقتى كه صبح شد، مرد به زنش ‍ گفت در خواب اين چنين ديدم او گفت : اى مرد در نصف اول حالت وسعت مالى را اختيار كن شايد خداوند به ما رحم كرد و نعمتش را به ما تمام كرد و ادامه داد. وقتى كه شب دوم در خواب به او گفتند: كدام قسمت را اول اختيار كردى ؟ مرد گفت : قسمت رفاه و وسعت روزى را و بدين گونه نعمت ها به او اقبال كرد و وسعت مال فراوان پيدا كرد. وقتى كه نعمت فراوان به دست آنها رسيد، زنش گفت : اى مرد! از خويشاوندان و مستمندان صله ى مالى بجا بياور و به وضع آنها رسيدگى كن و به آنها احسان كن و همسايه ها و برادرانت را فراموش مكن وقتى كه نصف اول عمرش به پايان رسيد مرد همان كسى را كه در خواب ديده بود، ديد و گفت : اين خيرات و احسانهاى شما مورد قبول خداوند عالم قرار گرفت و خداوند در تمام عمرت ، وسعت روزى و فراوانى نعمت را به تو مرحمت خواهد فرمود.(216)
عنان بن سرير مى گويد: من و ميسر خدمت امام صادق (عليه السلام ) بوديم حضرت فرمود: اى ميسر اجلت بيش از يك دفعه سر رسيده بود، خداوند تمام آن را به تاخير انداخت . براى اينكه صله رحم مى كردى .(217)
توسل
توسل در لغت به معناى تمسك جستن به وسيله اى براى نيل به مقصود است . قرآن مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله .(218)
اى مومنان پرواى الهى داشته باشيد و به سوى او وسيله اى تحصيل كنيد.
با توجه به اطلاق آيه شريفه آيه ، معنايى وسيع و گسترده اى دارد و شامل هر آنچه كه صلاحيت نزديك كردن انسان به پيشگاه خداوند را دارد مى شود، همانطورى كه احسان و دستگيرى از مستمندان وسيله تقرب به خداوند است استمداد به ارواح پيامبران و اولياء الهى نيز وسيله تكامل و تقرب به خداوند است .
تمسك به اسباب و وسائل قرب به خداوند و تمسك به اولياى الهى به معناى اعتقاد به استقلال آنان در برابر خداوند در تاثير گذارى و بر آمدن حاجات نيست ، بلكه توسل به اولياء الهى به اين معنا است كه موثر حقيقى در عالم خداست ولى خداوند اين اجازه را به اولياء خود داده است كه در درگاه الهى شفاعت كنند.
فلسفه توسل به اولياى الهى
علت اينكه خداوند به پيامبران و اولياء الهى چنين نقشى را داده تا مردم به آنان به عنوان واسطه و سبب بنگرند اين است كه اولا: خداوند با اين كار اولياى خود را در كانون توجه و اقبال مردم قرار داد. تا در عمل مردم با مراجعه به آنان و الگوگيرى از آنان به طريق هدايت و سعادت دست يابند.
ثانيا: از آنجا كه اولياى الهى انسانهايى مثل خود ما هستند به راحتى مى توانيم با آنان رابطه عاطفى و نزديك برقرار كنيم و همين ارتباط ما را به اسوه ها و الگوها نزديك مى كند و ما را در معرض هدايت بوسيله آنان قرار مى دهد.
شفا و درمان
شفا دهنده حقيقى خداوند متعال است كه اسباب درمان و شفاء را براى بيمار فراهم مى آورد و در فرازى از دعاى كميل آمده است :
يا من اسمه دواء و ذكره شفاء؛
اى كسى كه اسمش دواء و ذكرش شفا است .
براى شفا بيمار او شرايط را آماده مى سازد او به فكر انسان مى آورد كه به كدام پزشك مراجعه كند، او به فكر طبيب تشخيص مناسب و داروى مناسب را مى دهد. توجه خداوند به بيمار گاهى به صدقه دادن است امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
داوو مرضاكم بالصدقه ؛(219)
بيمارانتان را با صدقه درمان كنيد.
مردى به امام كاظم (عليه السلام ) از عيالوارى و بيمارى آنان شكوه كرد حضرت فرمود: صدقه بده هيچ چيز زودتر از صدقه به درگاه خدا پذيرفته نمى شود و براى بيمار دارويى سودمندتر از صدقه نيست .(220) و گاهى با عوامل ديگرى چون دعا، نذر، قربانى كردن و... در اينجا به دو نمونه از سبب سازى خداوند براى شفاى بيماران ذكر مى نمائيم .
((اعتماد الاطباء)) كه طبيب مخصوص ((ناصرالدين شاه )) بود، نقل مى كند كه : ((ركن الدوله )) در زمانى كه والى ((مشهد)) بود بيمار شد. از شاه طبيب خواست . شاه مرا با جمعى شتابان به مشهد فرستاد. در بين راه در روستايى توقف كرديم تا مختصر رفع خستگى نموده ، رد شويم . اهل روستا متوجه شده بودند كه من طبيب شاه هستم ، لذا خواستند از وجود ما استفاده اى كرده باشند. اين بود كه ناگاه ديديم يك جنازه مشرف به مرگ را در منزل ما آوردند. من او را معاينه كردم ، ديدم بدنش باد كرده و قابل علاج هم نيست . من عذر خواستم كه وقت معالجه اش گذشته ، در اين بين چند نفر از اهالى ((ايلات )) از آنجا عبور مى كردند، زنى از آنها پايين آمد و او را معاينه كرد و گفت ((من چاره اش را مى دانم ، برويد يك ديگ بزرگ با مقدارى هيزم بياوريد)) اين را گفت و خودش به جانب كوه روان شد. من خنده ام گرفت با خود گفتم : عجب جهالتى در اين روستا حكمفرماست ! او مى خواهد مرده را روح بدهد. لذا من به منزل رفتم ، بعد از چند ساعت كه بيرون آمدم ، ديدم بيمار خوب شده . نزديك آمده ديدم كه يك گياهى از كوه چيده و جوشانيده ، آن را كاسه كاسه به گلوى مريض مى ريزد. من چون ديدم كه آن دارو اين طور اثر درمانى دارد، فورى فرستادم مقدارى از آن را آورده ، جوشانده و آبش را گرفتم و چند شيشه از آن را با خود برداشتم ، وقتى كه وارد مشهد شدم ، از قضا ديدم كه ناخوشى ((ركن الدوله )) نيز از همان ناخوشى مرد است ، پس از آن جوشانده را به خورد آن دادم و بهبود يافت . معلوم شد كه معالجه قطعى او همان جوشانده بوده و خداوند وسايلش را بى مقدمه فراهم كرد.
مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى نقل نموده است :
دكتر حسين خان علوى كه زمانى رئيس يكى از بيمارستانهاى قم بود نقل كرد: در اطراف دليجان سگ هارى چند نفر را گاز گرفته بود. من براى پيش گيرى از آثار آن عازم آنجا بودم ، وسط راه نزديكى دهى ، ماشينم مشكل پيدا كرد، و مجبور شدم كه براى اصلاح آن ، دو سه ساعت همان جا توقف كنم ، براى استفاده از وقت ، اهالى آن آبادى را خبر كردم كه اگر كسى بيمار باشد به من مراجعه كند. چند نفرى مراجعه كردند، از جمله دخترى بود كه سخت بيمارى ((باد سرخ )) مبتلا شده بود، چاره آن هم منحصر به سرم ضد باد سرخ بود. كه من هم آن را نداشتم و مرض مهلتش نمى داد كه او را به شهر برسانم . من جعبه دوا را باز كردم كه شايد يك چيز مناسبى پيدا كنم ، از حسن تقدير ديدم كه در جعبه سرم ((ضد حصبه )) اشتباها يك دانه ((سرم ضد باد سرخ )) گذاشته اند! از اين ماجرا فهميدم كه اين خراب شدن اتومبيل ما و اشتباه دارو ساز همه ، خواست خدا بود كه در نتيجه آن اين دختر جوان از مرگ نجات يابد!(221)
اصلاح رابطه خود با خدا
ارتباط با خدا موجب مى شود بسيارى از گرفتاريها برطرف شود على (عليه السلام ) فرمود:
من اصلح بينه و بين الله اصلح الله ما بينه و بين الناس .(222)
كسى كه رابطه خود و خداى خويش را سامان دهد خداوند رابطه او و مردم را سامان خواهد بخشيد.
فصل سوم : سبب سوزى
سبب سوزى
گاهى انسان در عالم اسباب غرق شده و آنها را مستقل مى پندارد كه خيال مى كند اين آثار و خواص از خود موجودات است و از آن مبدا هستى كه اين آثار مختلف را به اين موجودات بخشيده غافل مى شود. با بودن اسباب دلشاد و با نبودن آن ها اندوهناك مى شود، در اين هنگام خداوند براى بيدار ساختن بندگان دست به سبب سوزى مى زند اسبابى را كه در عالم ماده ضرب المثل هستند مانند - آتش در سوزندگى و كارد در برنده گى - از كار مى اندازد تا معلوم شود اينها از خود چيزى ندارند و اگر رب جليل اراده كند از كار مى افتد.(223)
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض ‍ الهمم (224)
خداوند را به وسيله فسخ شدن تصميم ها و گشوده شدن گره ها، و نقض ‍ اراده ها شناختم .
اگر قدرتى مافوق نبود، بشر هر چه اراده مى كرد انجام مى داد، اينكه از تصميم اش منصرف مى شود دليلش آن است كه مسخر قدرتى برترى مى باشد و نيز معلوم مى شود انسان بر همه جهات كارهايش احاطه ندارد و آگاهى و قدرتش محدود است .
از اين رو سلاطين و حكام جور با وجود قدرت ظاهرى و فراهم بودن اسباب در صدد كشتن و از بين بردن انبياء و مومنين و آثار آنان بر مى آمدند ولى پروردگار آن اسباب را ملغى مى فرمود. فرعون از همان ابتدا مى خواست كه نطفه حضرت موسى (عليه السلام ) منعقد نشود و پس از ولادت تصميم گرفت او را بكشد. اما در هر مرحله خداوند توطئه هاى او را خنثى ساخت .
چنانچه در سال ولادت حضرت خاتم الانبياء ابرهه از طرف نجاشى با لشكر انبوهى از فيل سواران براى خراب كردن كعبه به سمت مكه معظمه حركت كردند، آنان با توجه به تواناييهاى خود اطمينان داشتند كه به اهداف خود خواهند رسيد. ولى خداوند اسباب شان را ملغى فرمود و هر چه كردند كه فيلها وارد مسجدالحرام شوند، موفق نشدند. از طرف ديگر مرغان كوچكى كه جثه آنها به اندازه پرستو بود و در حالى كه هر يك سه دانه سنگ ريزه به منقار و پاهاى خود گرفته بودند بالاى سر لشگر سايه انداختند و بر سر هر يك از آنها يك دانه از همان سنگ ريزه ها مى انداختند و آنها را مى كشتند بدين ترتيب تمام لشگر ابرهه هلاك شدند(225) و نيز تُبَّع كه يكى از پادشاهان جهان گشايى يمن بود ضمن يكى از لشكركشيها وارد مكه شد و قصد داشت كعبه را ويران كند. بيمارى شديدى به او دست داد كه اطباء از درمان او عاجز شدند. در ميان ملازمان او جمعى از دانشمندان بودند و رئيس آنها حكيمى بود به نام ((شامول )) او به تبع گفت : بيمارى تو به خاطر سوء نيت درباره خانه كعبه است و هر گاه از اين فكر منصرف گردى و استغفار كنى شفا خواهى يافت .
تبع از تصميم خود بازگشت و عزم كرد خانه كعبه را محترم دارد و هنگامى كه بهبودى يافت پيراهنى از برد يمانى بر كعبه پوشاند. اين لشكركشى و مساله پوشاندن پيراهن كعبه در قرن پنجم ميلادى اتفاق افتاده و هم اكنون در شهر مكه محلى است كه دار التبابعه ناميده مى شود.(226)
امام صادق (عليه السلام ) درباره داستان حضرت ابراهيم (عليه السلام ) مى فرمايد:
هنگامى كه حضرت ابراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش بيفكنند، جبرئيل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت : آيا نيازى دارى كه به تو كمك كنم ؟ ابراهيم در جواب گفت : آرى اما به تو نه !
جبرئيل به حضرت ابراهيم پيشنهاد كرد (حال كه از من كمك نمى طلبى ) پس از خدا نيازت را بخواه .
ابراهيم گفت همين قدر كه از حال من آگاه است كافى است .(227)

چون رها از منجنيق آمد خليل  
  آمد از دربار عزت جبرئيل
گفت هل لك حاجه يا مجتبى  
  گفت اءما منك يا جبريل لا
من ندارم حاجتى از هيچ كس  
  با يكى كار من افتاده است و بس
گفت با او جبرئيل اى پادشاه  
  پس ز هر كس باشدت حاجت بخواه
گفت اينجا هست نامحرم مقال  
  علمه بالحال حسبى بالسؤ ال
گر سزاوار من آمد سوختن  
  لب ز دفع او ببايد دوختن
مى تواند آتشم گلشن كند  
  شعله ها را شاخ نسترون كند
من نمى خواهم جز آنچه خواهد او  
  حال من مى بيند و مى داند او(228)
و سرانجام براى اينكه كار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد كرد، آتش ‍ اثر سوزندگى خود را از دست داد و بر او گلستان شد: قرآن مى فرمايد:
قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم ؛(229)
و ما گفتيم اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سالم باش .
آرى كسى كه تا اين حد بر خدا توكل كند خداوند متعال نيز او را از گرفتارى ها و سختى ها نجات مى دهد و آتش را تبديل به گلستان مى كند. در اينجا به چند نمونه از عوامل سبب سوزى اشاره مى شود:
1- كفران نعمت
ناديده گرفتن نعمت يكى از عوامل سبب سوزى است .
قرآن مى فرمايد:
و لئن كفرتم ان عذابى لشديد؛(230)
و اگر كفران كنيد، عذاب من شديد است .
كفر در اصل به معناى پوشانيدن چيزى است و از آنجا كه شخص ناسپاس ‍ در واقع سعى در پوشانيدن ارزش نعمت دارد به عمل او كفران نعمت مى گويند. كفران نعمت به شكل هاى مختلفى است . گاه به دور ريختن نعمت است و گاه به فراموش كردن خدا به هنگام روى آوردن به نعمتها و گاه به بهره گيرى انحرافى از نعمت هاى خدا.(231)
كفران نعمت موجب زوال نعمت مى شود زيرا مى دانيم خداوند حكيم است و بى حساب چيزى را به كسى نمى بخشد و بى جهت چيزى را از كسى نمى گيرد آنها كه ناسپاسى مى كنند با زبان حال مى گويند ما لايق اين نعمت نيستيم . حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين نعمت را از آنان بگيرد همچون باغبانى كه درختان خشك و آفت زده باغ را از بين مى برد.
قرآن درباره قوم سبا مى فرمايد: آنان قومى بودند كه خداوند انواع نعمتها را به آنان بخشيد، ولى آنان راه كفران نعمت را در پيش گرفتند و نعمتهاى خدا را ناچيز شمرده و عمران و آبادانى و امنيت را ساده انگاشتند و از ياد حق غافل شدند و مست نعمت گشتند و شكر خداوند را بجا نياوردند تا اينكه خداوند به وسيله سيل وحشتناك و بنيان كن سرزمين آباد آنها را به ويرانه اى مبدل ساخت و نعمت هاى خود را از آنان گرفت و آنان چنان پراكنده شدند كه ماجراى زندگى آنها درس عبرتى براى جهانيان شد.(232)
قرآن براى آنها كه ناسپاسى نعمت مى كنند مثلى زده است :
ضرب الله مثلا قربه كانت امنه مطمئنه ياءتيها رزقها رغد امن كل مكان فكفرت بانعم الله فاءذا قها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون .(233)
خداوند (براى آنان كه كفران نعمت كردند) مثلى زده است : منطقه آبادى را كه امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزيشان از هر جا مى رسيد اما نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند؛ و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد.
برخى از مفسرين گفته اند: مثل فوق مربوط به گروهى از بنى اسرائيل است كه در منطقه آبادى مى زيستند و بر اثر كفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.
و برخى ديگر احتمال داده اند كه مثل فوق درباره قوم سبا باشد كه در سرزمين آباد ((يمن )) مى زيستند و در هر حال مثل فوق حكايت از وجود يك واقعيت عينى خارجى مى كند و هشدارى است براى همه افراد و ملتهايى كه غرق نعمت هاى الهى هستند تا بدانند هر گونه اسراف و تبذير و تضييع نعمتها جريمه دارد، جريمه اى بسيار سنگين و هشدارى است به آنها كه هميشه نيمى از غذاى اضافى خود را به زباله دانها مى ريزند، هشدارى است به آنها كه براى سفره اى كه سه چهار نفر ميهمان بر سر آن دعوت شده اند معادل غذاى بيست نفر از غذاهاى رنگين تهيه مى كنند و حتى باقيمانده آن را به مصرف انسانهاى گرسنه نمى رسانند.(234)
2- گناه و عصيان
گناه عامل بروز مصائب دنيوى و اخروى است . خداوند بندگان گنهكار را به كمبود ميوه ها، جلوگيرى از نزول بركات و بستن در گنج هاى خيرات مبتلا مى كند.(235)
قرآن مى فرمايد:
فليحذر الذين يخالفون عن اءمره ان تصيبهم فتنه اءو يصيبهم عذاب اليم .(236 )
آنان كه فرمان خدا را مخالفت مى كنند بايد بترسند از اين كه فتنه اى دامن شان را بگيرد يا عذابى دردناك به آن ها برسد.
على (عليه السلام ) مى فرمايد: از گناهان دورى كنيد زيرا بندگان به سبب گناه از روزى محروم مى شوند.(237)
در جايى ديگر فرمود:
و ايم الله ما كان قوم قط فى غض نعمه من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها لان الله ليس بظلام للعبيد.
به خدا سوگند از هيچ ملتى نعمتى گرفته نشده مگر به واسطه گناهانى كه مرتكب شدند زيرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد.(238)
حضرت على (عليه السلام ) در اين زمينه مى فرمايد:
يا بن آدم اذا راءيت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و انت تعصيه فاحذره .(239)
اى فرزند آدم هنگامى كه ببينى پروردگارت پى در پى نعمت هايش را بر تو مى فرستد در حالى كه تو معصيت او را مى كنى بترس (كه مجازات سنگينى در انتظار توست !)
در سال 1356 باتفاق خانواده سفرى به همدان داشتم (نگارنده )، راننده مينى بوس وقتى چند كيلومتر از تهران دور شد ضبط را روشن كرد و نوار موسيقى گذاشت از او خواهش كردم موسيقى را خاموش كند او هم خواهش مرا پذيرفت و ضبط را خاموش كرد. اما لحظه اى بعد يكى از مسافران كه به شدت طرفدار موسيقى بود از راننده مينى بوس خواست كه نوار موسيقى را بگذارد. راننده همين كه ديد موسيقى طرفدار دارد دوباره نوار موسيقى را گذاشت و ديگر هر قدر از او خواهش كردم خاموش كند توجهى نكرد ديگر راهى نداشتم نه مى توانستم پياده شوم و نه مى توانستم در مينى بوس بمانم ، سخت ناراحت بودم . از خداوند كمك خواستم حديث نفسم چنين بود: خدايا تا جايى كه مى توانستم با گناه برخورد كردم ولى بيش از اين نتوانستم . ناگهان ديدم يك الاغى كه آرام كنار جاده نشسته بود و گويا به دنبال ماموريتى بود از جا برخاست و به سرعت خود را به سپر مينى بوس زد، مينى بوس سپرش كج شد و شيشه جلوى آن شكست . راننده مقدارى با اين وضع حركت كرد ناگهان جفت لاستيك عقب مينى بوس ‍ پنچر شد. مينى بوس متوقف شد و موسيقى خاموش شد. تمام مسافران آهسته مى گفتند: آقا دعا كرد. راننده ، ديگر به ما نگاه نمى كرد ولى بعد از عوض كردن لاستيك مينى بوس ديگر موسيقى نگذاشت حتى سر خود را تا شهر همدان بلند نكرد. همه حساب كار خود را كردند و بدين وسيله امداد الهى را به چشم ديدم .
مرحوم آيت الله انوارى نقل مى كردند: در يكى از روستاهاى همدان ثروتمندى بود به نام ((شريف خان )) و او معصيت مى كرد و مى گفت : مى خواهم خدا بداند كه يك بنده عاصى دارد. او دچار اعتياد و فقر شد تا حدى كه همسر او از او طلاق گرفت و با خانى ديگر ((بنام اسد الله )) ازدواج كرد. شريف خان كه دچار فقر و اعتياد شده بود در كوچه و خيابان دنبال لقمه نانى مى گشت به در خانه اسد الله رسيد در زد اسد الله خان آمد در را باز كرد شريف خان گفت : به همسرت بگو آيا نان خشكى داريد به من بدهيد.
سوال : اگر گناه موجب سلب نعمت مى شود چرا جمعى از ستمگران و افراد گناهكار و آلوده غرق در نعمت اند؟
پاسخ : از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه گاهى سبب سازى خداوند براى عذاب و مجازات است لذا گاهى به اين گونه افراد نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى كه غرق لذت سرور و دلبستگى شدند ناگهان همه چيز را از آنها مى گيرد تا حداكثر شكنجه را در اين دنيا ببيند، زيرا جدا شدن از چنين زندگى مرفهى بسيار ناراحت كننده است و قرآن مى فرمايد:
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغته فاذا هم مبلسون .(240)
(آرى ) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد و) آنچه را به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمت ها) را به روى آنها گشوده ايم تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند)، ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم )، در اين هنگام ، همگى مايوس شدند (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد).
گاه ثروت زياد مايه بلا و عذاب جان صاحبان آنها شده و هر گونه آرامش و استراحت را از آنها مى گيرد، چنانچه قرآن مى فرمايد:
فلا تعجبك اءموالهم و لا اءولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحياه الدنيا.(241)
فزونى اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتى فرو نبرد؛ خداى متعال مى خواهد آنها را به اين وسيله در زندگى دنيا عذاب كند. دور نماى زندگى آنان دل انگيز است اما اگر از نزديك نگاه كنيم مى بينيم از خودشان بدبخت تر خودشانند.
3- استكبار
يكى از عوامل سبب سوزى استكبار است ، قرآن قارون را مظهر استكبار در بعد ثروت مى داند او كه همكار و خزانه دار فرعون بود بعد از نابودى فرعونيان مقدار عظيمى از ثروت و گنجهاى آنان به دست اش رسيد و بعد از پيروزى حضرت موسى بر فرعونيان براى حفظ موقعيت خود به ظاهر ايمان اختيار كرد و به سرعت تغيير چهره داده خود را در صف قاريان تورات و آگاهان بنى اسرائيل جا زد. روزى حضرت موسى (عليه السلام ) به قارون گفت : خداوند به من فرمان داده است كه حق نيازمندان را از مالت بگيرم . قارون هنگامى كه از كم و كيف زكات باخبر شد و با يك حساب ساده فهميد، چه مبلغ هنگفتى را بايد در اين راه بپردازد سر باز زد و براى تبرئه خويش به مبارزه با موسى برخاست : او به مردم گفت : موسى مى خواهد اموال شما را بخورد. دستور نماز آورد پذيرفتند. امور ديگر را نيز پذيرفتند. آيا زير بار اين دستور او مى رويد كه اموالتان را به او بدهيد. او فضا را آنچنان آلوده كرد كه بتواند شخصيت حضرت موسى (عليه السلام ) را زير سوال ببرد. او ثروت اش را در برابر قومش به نمايش گذاشت و آنان را تحقير كرد بطورى كه بسيارى از آنان گفتند اى كاش ما هم مانند او بوديم ، و در اين شرايط بود كه خداوند او و اموالش را در زمين فرو برد.(242)
4- احتكار
يكى از عوامل سبب سازى احتكار است على (عليه السلام ) فرمود:
كل حكره تضر بالناس و تغلى عليهم فلا خير فيها(243)
هر گونه احتكار و نگهدارى اموال كه بر ضرر مردم باشد و موجب افزايش ‍ قيمتها گردد خيرى در آن نيست .
در جمله ديگر فرمود:
المحتكر محروم (244)
محتكر از رحمت خدا محروم است .
و نيز فرمود:
الاحتكار داعيه الحرمان (245)
احتكار موجب محروميت مى شود.
شخصى نقل مى كرد زمانى كه در شهر قم آب لوله كشى نبود آب انبارشان را هر از گاهى بوسيله جويهايى كه از جلو خانه ها عبور مى كرد پر مى كردند. از هر خانه يك راه آبى براى پر كردن آب انبارها قرار داده بودند كه به هنگام نياز از آن استفاده مى شد و هنگامى كه آب انبار را پر از آب مى كردند، راه آن را مى بستند. در چنين زمانى شكر، گران شد. كاسبى سود جو، براى آنكه بتواند سود بيشترى ببرد آب انبار خانه خود را خالى كرد و كاملا خشك نمود تا شكر در آن انبار بگذارد و پس از مدتى گران تر بفروشد. او آب انبار را پر از شكر نمود. مدتى گذشت مسئول جيره بندى آب كه به او مير آب مى گفتند به او گفت شما آب انبار را پر كرده اى گفت : خير؛ نيازى هم نيست به پر كردن آن . مير آب به خاطر دلسوزى ، خود سرانه راه آب انبار او را باز كرد آب جوى را به طرف آب انبار هدايت كرد. آب انبارى كه پر از شكر بود پر از آب شد و او كه در انتظار گران شدن شكر بود با اطلاع يافتن ورود آب به آب انبار و خيش شدن شكرها سكته كرد و مرد.
5- دورى از ياد خدا
يكى از عوامل سبب سوزى دورى از ياد خدا است . هر چند امكانات مادى و زمينه هاى شادى و آرامش طبيعى براى شخص فراهم باشد. قرآن مى فرمايد:
و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا.(246)
و هر كس از ياد من رو گردان شود زندگى تنگ و سختى خواهد داشت .
گاه مى شود درهاى زندگى به روى انسان به كلى بسته مى شود و دست به هر كارى مى زند، با درهاى بسته روبرو مى گردد، حتى گاهى پول و درآمد زيادى دارد اما گره هايى در زندگى او ايجاد مى شود كه به راحتى نمى تواند بگشايد.
اصولا تنگى زندگى بيشتر به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى و عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است . چنين روحيه اى موجب حرص و بخل مى شود و رابطه و پيوندها را بر محور منافع شخصى استوار مى گرداند. نيكسون رئيس جمهور اسبق آمريكا در نخستين رياست جمهوريش به اين واقعيت اعتراف كرد و گفت : ما گرداگرد خويش زندگانيهاى تو خالى را مى بينيم و در آرزوى ارضاء شدن هستيم ولى هرگز ارضاء نمى شويم .(247)
6- عاق والدين
يكى از عوامل سبب سوزى عاق والدين است بسيار مى شود افرادى كه تلاش و كوشش بسيارى مى كنند ولى چون عاق والدين هستند به جايى نمى رسند. امام موسى كاظم (عليه السلام ) فرمود:
العقوق يعقب القله و يؤ دى الى الذله .(248)
آزار رساندن به پدر و مادر، اندكى برخوردارى از نعمت ها را در پى دارد و به خوارى و ذلت مى انجامد.
جوانى از ثروتمندان مدينه پدر پيرى داشت ، احسان به او را ترك كرد و او را از مال خود محروم ساخت . خداوند متعال اموالش را از او گرفت و فقر و تنگدستى و مرض به او رو آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى كسانى كه پدر و مادرها را آزار مى رسانيد از حال اين جوان عبرت بگيريد.(249)
7- ربا خوارى
يكى از زمينه هاى سبب سوزى ربا و بهره است . قرآن تندترين تغييرات را براى ربا خوارى آورده كه همان جنگ با خداست و مى فرمايد:
يمحق الله الربا(250)
خداوند ربا را نابود مى كند.
رباخوار ثروتى را كه از راه ربا بدست مى آورد حاصل دست رنج طبقه زحمت كش است او بدين وسيله بذر دشمنى و كينه را در دل آنان مى پاشد و امنيت و مصونيت را از آنان سلب مى كند و موجب مى شود تا به شكل هاى گوناگون از آنان انتقام بگيرد. و آنان كه به دنبال رباخوارى مى روند فكر مى كنند بدين وسيله براى خود آسايشى فراهم مى كنند در حالى كه هم خود آسايش و آرامش ندارد و هم مالشان همواره در معرض خطر است و از نظر شرعى نيز صاحب بهره و سود مالشان نيستند و در حقيقت خود را آزار مى دهند و مالشان رشد نمى كند و گاهى در اثر حرص و ولعى كه به اضافه شدن مال و ثروت خود دارند گرفتار افراد حريص تر از خود مى گردند و سرمايه خود را از دست مى دهند. همسر يكى از رباخواران بزرگ مى گفت : شوهرم كه به دنبال سود و بهره بيشتر سرمايه اش بود يكى از دوستانش به او گفت : چون من در كار واردات از خارج هستم مى توانم سود بيشترى به تو بدهم و او صد ميليون تومان سرمايه اش را به طمع سود بيشتر در اختيار او گذاشت ، چند ماهى از او سود مى گرفت اما ناگهان ارتباط قطع شد و تمام سرمايه اش از دست رفت .