مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

محمود اكبرى

- ۶ -


8- رشوه خوارى
يكى از بلاهاى بزرگى كه همواره دامنگير بشر بوده و هست موضوع رشوه خوارى است كه يكى از بزرگترين موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست و سبب مى شود قوانين كه قاعدتا بايد حفظ منابع طبقات ضعيف باشد به سود طبقات نيرومند بشود. زيرا زورمندان همواره قادرند با نيروى خود از منافع دفاع كنند و اين ضعفا هستند كه بايد منافع و حقوق آنها در پناه قانون حفظ شود.
بديهى است اگر باب رشوه گشوده شود قوانين نتيجه معكوس خواهد داد، زيرا آنان قدرت بيشترى بر پرداختن رشوه و در نتيجه قوانين بازيچه آنها خواهد شد و فساد و بى عدالتى و تبعيض در همه سازمانها نفوذ خواهد كرد و از قانون عدالت جز نامى باقى نخواهد ماند لذا در اسلام رشوه خوارى با شدت هر چه تمام تر مورد تقبيح قرار گرفته و محكوم شده است و يكى از گناهان كبيره محسوب مى شود قرآن مى فرمايد:
لا تاءكلوا اموالكم بينكم بالباطل ؛(251)
اموال يكديگر را به ناحق در ميان خود مخوريد.
پيامبر فرمود:
لعن الله الرشى و المرتشى و الساعى بينهما؛(252)
خداوند گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميان اين دو است از رحمت دور گرداند.
نكته قابل توجه اين است كه زشتى رشوه گاه سبب مى شود كه با پوشش ها و عناوين ديگرى انجام گيرد. رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهايى مانند: هديه ، تعاون ، حق حساب ، حق الزحمه ، انعام استفاده مى كنند ولى روشن است اين تغيير نامها به هيچ وجه تغييرى در ماهيت آن نمى دهد و در هر صورت پولى كه از اين طريق گرفته مى شود حرام و نامشروع است .
اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه اى محكوم كرده است در تاريخ زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه به او خبر دادند يكى از فرماندارانش رشوه اى در شكل هديه پذيرفته حضرت بر آشفت و به او فرمود: چرا آنچه كه حق تو نيست مى گيرى او در پاسخ با معذرت خواهى گفت : آنچه گرفتم هديه بود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلى نباشيد آيا مردم به شما هديه مى دهند؟ سپس دستور داد هديه را از او پس گرفتند و در بيت المال قرار دادند. و وى را از كار بركنار كردند.(253)
9- نپرداختن زكات
يكى از عوامل سبب سوزى نپرداختن زكات است كه موجب مى شود تلاشها به نتيجه مطلوب نرسد و يا دچار آفت و بلا شود. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ما ضاع مال فى بر و لا بحر الا بتضييع الزكاه ؛(254)
هيچ مالى در خشكى يا دريا تلف نمى شود مگر به خاطر آنكه زكات آن پرداخت نشده .
و در سخن ديگر فرمود:
حصنو اموالكم بالزكاه ؛
اموال خود را از طريق پرداخت زكات بيمه كنيد.(255)
10- ظلم و ستم
ظلم و ستم از گناهانى است كه موجب سبب سوزى مى شود و ظالم را به نابودى و ذلت خواهد كشيد. قرآن در آياتى چند مى فرمايد: چه بسيار آبادى هايى كه در اثر ظلم و ستم نابودشان كرديم .(256)
و در آيه اى ديگر مى فرمايد: خداوند به آنها ستم نكرد ولى آنان به خويش ‍ ستم نمودند.(257)
پيامبر فرمود:
ان اعجل الشر عقوبه البغى (258)
ستم شرى است كه كيفرش سريعتر از هر شرى است .
هر ظلم و ستمى كه انسان مى كند در درجه اول به خويش باز مى گردد و خانه خويش را قبل از خانه ديگران ويران مى سازد چرا كه گام اول ظلم ويرانگرى ملكات درونى و صفات برجسته خود انسان است و از اين گذشته بنياد ظلم در هر جامعه اى برقرار شود سرانجام به خانه ظالم بر مى گردد و به او آسيب مى رساند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:

من ظلم مظلمه اخذبها فى نفسه او فى ماله او فى ولده (259)
كسى كه مرتكب ظلمى شود از او يا مال اش يا فرزندش انتقام گرفته مى شود.
اى بسا ظلمى كه بينى در كسان  
  خوى تو باشد در ايشان اى فلان
اندر ايشان تافته هستى تو  
  از نفاق و ظلم و بد مستى تو
آن تويى و آن زخم ، برخود مى زنى  
  بر خود آدم تار لعنت مى زنى
در خود آن بد را نمى بيند عيان  
  ورنه دشمن بوديى خود را بجان
حمله بر خود مى كنى اى ساده مرد  
  همچو آن شيرى كه بر خود حمله كرد
چون به قعر خوى خود اندر رسى  
  پس بدانى از تو بود آن ناكسى (260 )
11- بخل و امساك
يكى از عوامل سبب سوزى بخل و امساك است .
قرآن مى فرمايد:
و لا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم ؛(261)
كسانى كه بخل مى ورزند و آنچه را كه خدا از فضل خويش به آنان داده انفاق نمى كنند گمان نكنند اين كار به سود آنهاست . بلكه براى آنها شر است .
و در آيه اى ديگر مى فرمايد:
اما من بخل و استغنى و كذب بالحسنى ، فسنيسره للعسرى ؛(262)
اما كسى كه بخل ورزد و (از اين رو) بى نيازى طلبد و پاداش نيك الهى را انكار كند به زودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم .
على (عليه السلام ) فرمود: از بخيل ، بدبخت در شگفتم به سرعت سوى فقرى پيش مى رود كه از آن مى گريزد و غنا و بى نيازى را كه مى طلبد، از دست مى دهد در دنيا فقيرانه زندگى مى كنند و در آخرت بايد حساب اغنياء را بپردازد.(263)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اقل الناس راحه البخيل ؛(264)
آرامش و آسايش بخيل از تمام مردم كمتر است .
در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مردى از انصار به نام ثعلبه كه در آغاز مرد بسيار تهى دستى بود و هميشه آرزو داشت كه روزى ثروتمند شود. به همين خاطر به اصرار فراوان از پيامبر تقاضا كرد كه براى او دعا كند تا مال فراوانى به دست آورد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: داشتن مقدار كم كه بتوان حقش را ادا كنى بهتر از مقدار زياد است كه توانايى اداء حقش را نداشته باشى يعنى با زندگى ساده ات شاد و شاكر باشد ولى او گفت با خدا عهد مى كنم اگر ما را از فضل خود بهره مند سازد به طور قطع صدقه خواهم داد.(265)
سرانجام پيامبر صلى الله عليه و آله براى اين مرد پرادعاى كم ظرفيت بنا به اصرار خودش دعا كرد. چيزى نگذشت كه به بركت دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله ثروت زيادى بدست آورد و روز به روز فزونى يافت . صاحب دامهاى زيادى شد و كارش بسيار رونق گرفت . اما هنگامى كه آيه زكات نازل شد به او ابلاغ كردند كه بايد مقدار كمى از اين مال را به عنوان زكات در اختيار نيازمندان بگذارى . آن مرد بخيل كم ظرفيت پيمان خود را با خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله به دست فراموشى سپرد و از پرداخت مقدار ناچيز زكات خوددارى ورزيد و روياروى پيامبر قرار گرفت و عاقبت به روزگار سياهى افتاد و تمام سرمايه اش را از دست داد.
در زمان هاى دور پيرمردى در سرزمين يمن زندگى مى كرد كه پنج فرزند داشت .(266 ) او باغ و بستان بزرگ و ملكى داشت كه هنگام برداشت محصول فقيران و تهى دستان به باغ او مى آمدند و بهره مى بردند. وقتى پدر از دنيا رفت پسران او مالك باغ شدند و تصميم گرفتند از ميوه و ثمره باغ به مستمندان چيزى ندهند، زمان برداشت محصول فرا رسيد آنان با خود گفتند: فردا صبح بى سر و صدا به باغ مى رويم و به سرعت محصول را جمع مى كنيم و تا تهيدستان از شروع برداشت محصول باخبر شوند ما كار را تمام كرده و آن را به خانه و انبار آورده ايم . آنان بدون آنكه توجه كنند كه نعمت ها همه از خداست و خداوند در محصول آنان براى فقرا سهمى قرار داده است ، با اين تصميم شب خوابيدند تا صبح زود به باغ بروند.
همان شب آتش الهى باغ را سوزاند به گونه اى كه صبحگاهان وقتى آنان به باغ رسيدند فكر كردند اشتباه آمده اند آنان با ديدن آن صحنه از غفلت به در آمدند و هشيار شدند و به اشتباه خود پى بردند و گفتند منزه است پروردگار ما همانا ما ستمكاريم (267) و به گناه خود اقرار كردند و تصميم گرفتند راه راست و خردمند پدر خود را در پيش گيرند.(268)
امتحان و آزمايش الهى
گاهى هيچ يك از عوامل فوق در سبب سوزى نيست بلكه صرفا آزمايش ‍ الهى است . خداوند انسان را با بلاها و مصيبتها و نيز با خوشيها و نعمت ها در اين دنيا مورد امتحان و آزمايش قرار مى دهد، آيات زيادى از قرآن گواه اين مطلب است از جمله مى فرمايد:
و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات .(269)
قطعا همه شما را با چيزى از ترس ، گرسنگى ، و كاهش در مالها و جانها و ميوه ها آزمايش مى كنيم .
فوايد و آثار امتحانات الهى
آزمايشهاى الهى و امتحانات او آثار و بركات بسيارى در پى دارد كه به چند مورد مهم آنها اشاره مى شود.
الف : پرورش روح استقامت و پايدارى
بلاها و حوادث ناگوار روح مقاومت و پايدارى را در انسان زنده مى كند، على (عليه السلام ) فرمود: درخت بيابانى چوبش سخت تر و درختان كنار جويبار پوستشان نازك تر است . درختانى كه با باران سيراب مى شوند آتش ‍ چوبشان شعله ورتر و پر دوام تر است .(270)
ب : تنبيه و آگاهى
يكى از آثار آزمايشات الهى تنبيه و آگاهى است . رفاه دايمى و غرق شدن در مواهب زندگى مايه غرور و سبب غفلت از ارزشهاى اخلاقى است .
زندگى آرام و فارغ از هر نوع فراز و نشيب و خالى از هر نوع طوفان و حوادث تكان دهنده كاملا خواب آور است . در حالى كه حوادث ناخوشايند و ناگوار موجب كاهش غرور و بيدارى از غفلت است . قرآن بلاها را مايه بيدارى معرفى مى كند و مى فرمايد:
و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون (271)
و براستى قوم فرعون را به خشكسالى و كمبود ميوه ها گرفتار كرديم ، تا شايد متذكر شوند.
على (عليه السلام ) فرمود:
اذا اراد الله بعبد خيرا فاذنب ذنبا اتبعه بنقمه و يذكره استغفار(272)
هر گاه خداوند نسبت به بنده اى اراده خيرى داشته باشد. پس آن بنده گناهى كند به دنبال آن گرفتارى پيش مى آورد تا استغفار را بيادش آورد.
آرى حوادث ناخوشايند. اخطارهاى الهى است و سبب مى شود كه انسان در زندگى خود و رفتارهاى خويش تجديد نظر كرده راه درست و صحيح را پيشه خود سازد.
گر مراقب باشى و بيدار تو  
  يعنى هر دم پاسخ كردار تو
ج : پاكسازى گناهان
از ديگر آثار بلاها و سختيها پاكسازى گناهان انسان است . على (عليه السلام ) فرمود:
الحمد لله الذى جعل تمحيص ذنوب شيعتنا فى الدنيا بمحنتهم لتسلم بها طاعاتهم و يستحقوا عليها ثوابها.(273)
سپاس خدايى را كه پاك كردن گناهان شيعيان ما را در دنيا به وسيله اى رنج و محنت آنها قرار داد تا بدين وسيله طاعتشان سالم بماند و بر طاعات استحقاق ثواب يابند.
د: ترفيع درجه
گاهى بلاها و حوادث تلخ زندگى براى دست يافتن به مقامات و درجات برتر و عالى است ، گرفتاريها و رنج و بلاى انبياء، ائمه ، اولياء، از اين طريق قابل توجيه است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
انه ليكون للعبد منزله عندالله فما ينالها الا باحدى خصلتين اما بذهاب ماله او ببليه فى جسده .(274)
به راستى براى بنده مومن در پيشگاه الهى مقام و منزلى است كه بدان دست نمى يابد مگر با يكى از دو خصلت يا از بين رفتن مال او و يا گرفتارى در جسم (بيمارى و نقص عضو).
ه‍: تكامل و پويايى
دانشمندان اخلاق سختى ها و مشكلات طبيعى را سبب تكامل و پويايى انسان مى دانند زيرا انسان گرفتار، همواره به فكر چاره جويى است و سعى مى كند از استعدادهاى نهان خود، يارى جسته و آن را در جهت رهايى از سختى ها و گرفتارى ها به كار برد. بسيارى از اختراعاتى كه امروز آنها را مى بينيم روزى براى رهايى از مشكلات و سختى ها ساخته شده اند. انسان ، راحت طلبى و آسايش را دوست دارد به همين دليل گاهى از هستى بخش ‍ غافل مى شود؛ از اين رو خداوند متعال او را به سختى ها و مشكلات گرفتار مى كند تا از خواب غفلت بيدار شده و به سوى خدا روى نمايد. از طرف ديگر اين شدايد و بلاها، به مثابه كوره اى است كه جسم و روح انسان را آب ديده مى كند.
و: خداگرايى
انسان در بلا و گرفتارى تمام توجه اش به سوى مبدئى است كه مشكلات او را حل كند. البته اين توجه و استمداد از خداوند مراتبى دارد كه مى توان گفت بازتاب چهار حالت روانى انسان است كه هر كدام يك نوع عكس ‍ العمل به هنگام بروز مشكلات است .
1- دعاى پنهانى .
2- تضرع ، ناله و فرياد.
3- توجه خالصانه به خدا و او را موثر واقعى دانستن .
4- شكر گذارى به هنگام نجات از سختيها.
حقيقت فوق از آيات زير استفاده مى شود.
1- و اذا مس الناس ضر دعوا ربهم منيبين اليه ثم اذاقهم منه رحمه اذا فريق منهم بربهم يشركون .(275)
هنگامى كه رنج و زيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مى خوانند و توبه كنان به سوى او باز مى گردند؛ اما همين كه رحمتى از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مى شوند.
2- قل من ينجيكم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعا و خفيه لئن اءنجينا من هذه لنكونن من الشاكرين .(276)
بگو چه كسى شما را از تاريكى هاى خشكى و دريا رهايى مى بخشد؟ در حالى كه او را (آشكارا) و در پنهانى مى خوانيد؛ (و مى گوييد:) اگر از اين خطرات و ظلمتها ما را رهايى بخشد؛ از شكرگزاران خواهيم بود.
3- قل الله ينجيكم منها و من كل كرب ثم انتم تشركون
بگو خداوند شما را از اينها، و از هر مشكل و ناراحتى ، نجات مى بخشد باز هم شما براى او شريك قرار مى دهيد. و راه كفر را مى پوييد.(277)
4- فاذا ركبوا فى الفلك دعو الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر اذا هم يشركون .(278)
هنگامى كه سوار بر كشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانيد (و غير او را فراموش مى كنند)؛ اما هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند و نجات داد، باز مشرك مى شوند.
نكته ها
1- آيات فوق اشاره به يك اصل كلى مى نمايند كه انسان در سختى ها و گرفتاريها، آنجا كه دستش از وسايل عادى كوتاه مى شود ناگهان به فطرت اصلى خويش باز گشته و نور خداشناسى در اعماق قلبش شعله ور مى گردد.
2- ظلمت و تاريكى گاهى جنبه حسى دارد؛ يعنى نور به كلى قطع شده يا آنچنان ضعيف مى شود كه انسان جايى را نمى بيند يا به زحمت مى بيند؛ گاهى جنبه معنوى يعنى همان مشكلات و گرفتاريها و پريشانيهايى كه عاقبت آنها تاريك و نامعلوم است ، به عنوان مثال هرج و مرج اجتماعى و اقتصادى ، نابسامانيهايى فكرى و انحرافات و آلودگيهاى اخلاقى كه عواقب شوم آنها قابل پيش بينى نيست ظلمت محسوب مى شود.
3- ظلمت و تاريكى ذاتا هولناك و توهم انگيزه است زيرا حمله بسيارى از جانوران درنده و دزدان و جانيان در پرده تاريكى صورت مى گيرد و سفر دريايى و خشكى در شب وحشتناك است .
4- در چنين لحظاتى انسان غير از خود و نور تابناكى كه در اعماق جانش ‍ مى درخشد و او را به سوى مبدا نجات بخش مى خواند، همه چيز را فراموش مى كند.
5- انسان در وحشت ظلمت و تاريكى از خداوند استمداد مى خواهد، گاهى آشكارا و با تضرع و خضوع و گاهى پنهانى در درون دل و جان .
انسان در حال گرفتارى فورا به خدا وعده داده و با آن مبدا نجات بخش عهد و پيمان مى بندد: ((اگر مرا از خطر برهانى به طور قطع شكر نعمتهاى تو را انجام خواهم داد و جز تو دل نخواهم بست .))
6- هنگامى كه گرفتارى انسان برطرف شد از خداوند غافل مى شود. قرآن مى فرمايد: هنگامى كه به انسان زيان و ناراحتى رسد، ما را در هر حال : در حالى كه به پهلو خوابيده ، يا نشسته ، يا ايستاده است مى خواند! اما هنگامى كه ناراحتى را از او برطرف ساختيم چنان مى رود كه گويى هرگز ما را براى حل مشكلى كه به او رسيده بود، نخوانده است .(279)
بنابراين ؛ طبيعت انسان چنين است مگر اينكه تربيت يافته مكتب انبياء باشد كه به طور مستمر و هميشگى به ياد خدا بوده و جهان را پرتوى از ذكر و ياد خدا بداند.
7- قطع شدن اسباب مادى روح خدايابى را در انسان شكوفا مى كند و انسان معبود خود را در زندگى احساس مى كند.
8- هميشه براى هر كس مشكل موجود بزرگترين مشكل است .
9- انسان ناسپاس و بد قول است و به تعهدات خود در براى خدا بى وفاست .
10- آنان كه دعا و نيايش موسمى دارند كارشان بى ارزش ‍ است .(280)
علامه طباطبايى مى فرمايد: انسان به طور كلى عادت دارد در برابر مصائب و گرفتاريها دست به دامن قدرتى بزند كه مى تواند او را نجات دهد و براى اينكه بتواند به خواست خود برسد، وعده مى دهد كه اگر به خواسته اش ‍ رسيد آن وعده را انجام دهد. مانند مسائل و نيازهاى اجتماعى كه طرفينى است آدمى چيزى مى دهد و چيزى مى ستاند انسان اين عادت را در مورد توسل به خدا هم به كار مى برد با اينكه خدا از احتياج منزه است . انسان طبق فطرت خود احساس مى كند كه تنها وسيله اى كه قادر به رفع گرفتارى و اندوه مى باشد خداى سبحان است . اوست كه تمام امور را انجام مى دهد و اگر در مقابل نعمتهايى كه به انسان عنايت نموده ، كوتاهى نمايد ديگر استحقاق نجات ندارد. لذا براى اينكه استحقاق بدست آورد و دعايش ‍ مستجاب شود با خداى خود عهد مى بندد كه از اين به بعد شكرش را بجا آورد. اما متاسفانه براى بسيارى از اين افراد اين حالات پر ارزش همانند برقى زودگذر است كه صرفا در زمان شدايد و سختيها پيدا مى شود؛ اما چون با آگاهى آميخته نيست ، پس از مدتى با برطرف شدن مشكلات به خاموشى مى گرايد و انسان به پيمان و وعده خود باقى نمى ماند.(281)