صحيفه نور جلد ۱۱

امام خميني رحمه الله عليه

- ۲ -


قـبـلا هم كه ايشان گفته بود كه اگر من بروم ايران را خرابش مى كنم ، خراب هم كرده ، آنوقتى كه اينجا بود خراب كرده ، حالا كه رفته ، ما بتوانيم آيا آباد كنيم اين خرابى را يـا نـه ، نـمـى دانـم ، اين معنا كه توى دل آنها را خدا خالى كرد و از آن طرف سربازها و درجـه دارهـاى پائين از آنها ديگر اطاعت نكردند، اينها كارهائى بود كه خدا كرد، من و شما نـمـى تـوانـسـتـيـم بـكـنـيـم ، ايـنـهـا كـارهـائى بـود كـه جـزء آن رده اول كـه آنـها ديگر منقلب شده بودند به يك آدم فاسد، به يك حيوان ، رده هاى بعد از او، هـم افسرهايشان ، هم درجه دارهايشان ، هم سربازهايشان ، اينها از آنها برگشته بودند، اگـر امـر هـم كـردنـد، اطـاعـت نـمـى كـردنـد، حتى من آنطور كه شنيدم بختيار وقتى كه مى خـواسـتـه بـرود، در هـمين راهى كه داشته مى رفته كه برود، امر كرده است كه به عنوان اينكه خوب ، نخست وزير است ، امر كرده است كه آن را بمباران كنيد، گوش به او ندادند، ايـن تـخلف اين جمعيت از آنها يك چيزى بود كه خدا درست كرد براى آنها، اگر اين جمعيت ، اين سرباز مجهز و كذا... تبعيت كرده بودند از اين درجه اولى ها، از شاه و از بختيار و از آن بالاترها و بالاها، اگر اطاعت كرده بودند، حالا نه من اينجا نشسته بودم و نه آقا و نه جـمـع شـمـا، نـبـود، يـا در بـيـغـوله هـا بـوديـم يـا در حـبـس بـوديـم يـا قـتـل عام ، ماها را مى كشتند، اما غفلت نبايد بشود از اين نصرى كه خداى تبارك و تعالى ، نـصـرتـى كـه خـداى تـبـارك و تـعـالى نـصـيـب مـا كـرد، از ايـنـكـه آنـى كـه بـايـد مقابل ما بايستد، به ما ملحق شد. آن شبى كه خواستند اينها كودتا بكنند، ما تهران بوديم و يـك شب بنا بود كودتا بكنند، به ما هم اطلاع دادند حتى آمدند اصرار هم بعضى كردند كـه شـما از اين خانه بيائيد بيرون ، گفتم نه ، همين جا هستم . آن شبى كه اينها خواستند كـودتـا بـكـنند و بناى آنها، بعدها ما فهميديم كه بناى آنها بر اين بوده است كه هر كس احـتـمـال بدهند كه چه باشد بكشند، از بين ببرند و اعلام كردند حكومت نظامى روز را كه روز هـم نـبـايـد بـيـرون بيائيد، خدا خواست كه شكسته شد، من هيچ فكر نمى كردم كه اين روى چـيـسـت ، بـعد به من گفتند كودتاست ، فكر نمى كردم كه اين حكومت نظامى را براى چه دارند تاسيس مى كنند، ما براى اينكه يك مقابله اى با آنها كرده باشيم گفتيم به اين اعتنا نكنيد به اينها، بعد معلوم شد كه اين را خدا خود پيش آورده كه اين نقشه اى كه اينها كـشـيـدنـد كـه حـكـومـت نـظامى روز درست بكنند و تمام خيابان ها را بگيرند و تمام قدرت هـايـشـان را در ايـنـجـاها مجهز كنند و با هر چيزى كه دارند در خيابان ها نصب كنند، كودتا كـنـنـد و بـسـاط را تـمـام كنند، مردم آمدند خنثى كردند، مردم ريختند بيرون و خنثى كردند، ايـنـهـا يـك چـيـزهـائى بـود كه ايجاد كرده بودند يك كسى نسبت به شما يا نسبت به كس ديـگر بدهد، همه از اوست ، همه چيز از اوست ، تا روحيه شما توجه به آن مبدا قدرت دارد پـيـروزيـد، از آن مـنـفـصـل نـشـويـد، از ايـن مـبـدا قـدرت منفصل نشويد، اتصالتان را زياد بكنيد به مبدا قدرت .
ناتوانى قدرت نظامى در مقابل ملت آماده شهادت
ايـنـهـا الان دسـت بـردار نـيـسـتـنـد، ايـنـهـا يـك چـيـز كـمـى از جـيـب ، هـم از حـيـث مـال كـم از دسـتـشـان نـرفـتـه كـه نـفت هاى ما را همين طورى مى خوردند و مهمترش آن جهات سـيـاسـى اسـت كـه يـك قـدرتـى كـه تـحـمـيـل كـرده بـود بـر دنـيـا كـه ديـگـر مـقـابـل آن كـسـى نـمـى تـوانـد بـايـسـتـد، يـك جـمـعـيـت كـمـى در مقابل آنها ايستاد و
حرفش را زد و بيرون كرد آنى كه آنها مى خواستند باشد، اين شكست در اين معنا يك شكست كـمـى و آسـانـى براى آنها نبود كه آن وضع كه آنها پيش آورده بودند كه به همه مغزها تـحـميل كرده بودند كه شماها هيچ كارى نمى توانيد بكنيد، تا ما حركتى بكنيم چه خواهد شد، سابق اينطور بود اگر يك كارى بكنند، يك قراردادى ، يك كارى و ايران يك اهمالى مـى كـرد، يـك كـشـتـى از انگلستان مى آمد طرف هاى خرمشهر و آنجاها خودش را نشان مى داد تـمـام مى شد، آن قرارداد بسته مى شد به هر طورى كه آنها مى خواستند، اگر يك كشتى از آمـريـكـا مى آمد در نزديكى هاى خليج ، مطلب تمام بود، ديگر همه دست ها را رو دست هم مى گذاشتند، اما حالا مى بينيد اينطور شده است كه يك جمعيتى در اين طرف دنيا قيام كرده است و كشتى هاى اينها همه اش مى آيد اينجا و سرگردان دارد مى گردد، اينها هيچ ترس هم نمى كنند تا ملزم بشود به اينكه شاه را از آنجا ببرد، خوب ، اين يك شكستى بود، ايشان مـى خـواسـت نـگـه دارد، مـهـمـان عـزيـزش را مـى خـواسـت نـگـه دارد آنـجـا، دنبال اين بود كه او را نگه دارند، محاجه بكنند يك قدم را كه عقب رفت كه از آنجا سر اين را از سـر خـودش كـنـد، اگـر عـقـل حـسـابـى بـه سـرش ، عـقـل حـسـابى بيايد و آن نخوت قدرت را كنار بگذارد، با قدرتمندى نخواهد پيش برود، به طور سياسى پيش برود !!! به طورى كه !!! نه سياست به اصطلاح آنها با سياست سـالم پـيـش بـرود مـمـكـن اسـت مـسـائل را بـشـود تـا يـك حـدودى حل كرد و آنى است كه به آنكه گفته است آن را ببر آنجا، به او بگويد كه ببر بده به ايـران ، بـرايـش هم خيلى ننگ نيست ، برايش ، براى اينكه آنوقت مى گفتند ننگ و سر لج ايـسـتـاده بود كه از آمريكا راست بيايد اينجا، اين را به شما عرض ‍ بكنم كه يك نفر آمد پيش من گفت كه اينها حاضرند، الان يادم نيست كه از كجا آمده است ، يكى از خارج آمد اينجا بـه من گفت ، شايد بيست روز پيش از اين كه اينها حاضرند كه اين شاه را بنشانند توى طـيـاره اى بـه اسـم ايـنـكـه يـك جائى ببرند و بعد چند نفر از اينهائى كه طياره ها را مى ربـايـنـد، ايـنـهـا بـربـايـنـد و بـيـاورنـد ايـنـجـا، حـاضـرنـد ايـن كـار را بـكـنـند براى حـل مـسـاءله . مـن خـيـلى زود بـاور نيستم ، گفتم نه ، ما اين كار را نمى كنيم ، ما مى خواهيم تحويلش بدهند، اگر چنانچه اينها درست توجه بكنند به مصالح و مفاسد خودشان ، نه ايـنـكـه فكر اين باشد كه من قدرتمندم ، هر كارى دلم خواهد مى كنم به فكر اين معنا، در ايـن زمـان ديـگـر اينطور نيست كه قدرتمند هر كارى دلش ‍ مى خواهد بكند، قدرتمند خيلى زيـاد اسـت در دنـيا كه مقابلتان مى ايستند نمى گذارند بكنيد، همچو نيست كه اگر تو از آن طـرف صـدايـت در بـيـايـد، رفـيـقت از آن طرف صدايش در بيايد، آن رفيقت از آن طرف صـدايـش در بـيـايـد، آن هـم صـداشـان در مـى آيـد. بـنابراين مطرح نيست اين معنا كه تو بـتـوانـى بـا قـدرت نـظـامـى پـيـش بـبـرى . حـالا اگـر درسـت سـر عـقـل بـيـايـد و آن كـه آن وقـت هـى مـى تـرسـانـد مـا را و خـيال مى كرد كه مثل سابق است كه تا كشتى بيايد ما بگوئيم آقا، بفرمائيد هر كارى مى خواهيد بكنيد و تا يك كلمه نظامى پيش بيايد ما از آن بترسيم ، حالا آن وقت گذشته و ملت ما حاضر به شهادت است ، كفن پوش شده است .
تمام اموال رژيم پهلوى از آن ملت است
سـر عـقـل بـيـايـد، مـسـائل را تـوانـد حـل بـكـنـد. امـوال ايـن را الان هـر چه آنجا دارد بدهند، اموال خود ملت است . ما مدعى هستيم كه ، يعنى تا تاريخ هست ، كتاب هست ، رضاخان كه آمد در ايـن اراك بـوده ، رضـاخـان و يـك سـربـازى ، يـك هـمـچـو چـيـزى بـوده ، آنـجـا شـرح حـال خـودش را بـراى ايـنـها نقل كرد، خودش نقل كرده است كه من در اراك بودم و ماهى نمى دانـم چـقـدر داشـتـيـم و مـا، هـى دنـبـال ايـن بـوديـم كـه اول ماه اين را دست ما بدهند ما زندگى مان را بكنيم ، ماهى هفت تومان ، چقدر، چيز كمى بوده ، ايـن در آن گـفـتـگويش كه در آن وقت با وزراء خودش صحبت مى كرده اين را، قصه گفته ايـن را، پـس رضـاخان خودش گفته كه ما هيچ نداشتيم . همه ما مى دانيم كه يك آدم مجهولى بـود و نـه مـالك بود و نه عرض مى كنم كاسب بود و نه تاجر بود، هيچ اينها نبود، اين در ايـن حـال آمـد ايـنجا و بسيارى از شما شايد يادتان باشد و اكثرتان يادتان نيست كه وقـتـى رضـاشـاه مـازنـدران را، آنـجـائى كـه ايـن طـرف شـمـال را كـه اين مى خواست بگيرد، وقتى بردند آنجا نگاه كرد بعضى جاهايش يك خطى مـثـلا چـطـورى ، غير از جاهاى ديگر، گفت اينها چيست ؟ گفتند اينهاست كه حالا نشده ، يعنى بـه تـمـلك شـمـا در نيامده ، به تملك شما در نيامده ، نه اينكه خريديم ، از آنها، مردم را بـه قـبـاله كـردن الزام كـردند، انداخته دور، خوب ببريد تمامش كنيد، وقتى كه آمد اينجا هـيـچ نـداشـت ، مازندران يا شمال را هر جائى كه توانست اين املاك را گرفت خوب البته بعدش ديگر نتوانستند نگه دارند، آن بعدش ، بعدش ، ايشان نتوانست نگه دارد ايشان هم وارث يك آدمى است كه هيچ نداشته ، حقوق سلطنتى هم كه به زور، بيخود مى برده است ، براى اينكه سلطان قانونى نبوده است . من مكررا اين را ارشادش كردم ، اين قانونى نبوده اسـت ، آن حـقـوق سـلطـنتى هم ببينيد چقدر بوده است ، خرج ايشان چقدر بوده ، حقوقش چقدر بـوده حـسـاب كـنيد ببينيد كه اين اموالى كه الان در خارج دارد، اينكه در بانك هاى همه جا، تقريبا در بانك ها دارد، در سوئيس دارد، در جاهاى ديگر دارد، اگر طلب دارد واقعا خوب ، بـه او بـدهـنـد و اگـر يك آدمى كه هيچ ندارد حالا اينها را دارد، خوب ، از او مى پرسيم از كـجـا آورده ، يـك وقـتـى ايـنـهـاگـفـتـند كه قانون ، قانون (از كجا آورده اى )؟ حالا به خـودشـان مـى گـويـم ، بـه شـمـا، از كـجـا ايـنـهـا را آورده ايـد؟ جـز ايـن اسـت كـه مـال مـلت اسـت ، حـرفـمـان يـك حـرفـى نـيـسـت مـحـتـاج بـه تـامـل بـاشـد، مـحـتـاج بـه بـررسـى باشد، يك حرف روشنى است ، اين آقا، آنوقتى كه پدرش آمده است وضعش آن بوده به قرار خودشان ، بعد هم كه خودش آمده ، نه تجارت و نه كسب و نه چيزى داشته و شده است اينها و اين اموالى كه از اين ملت برده است ، ما اينها را مـى خـواهـيـم بـگوئيم بررسى كنند ببينند اگر از ما طلب دارد به او بدهند، اگر از ما طلب دارند به فشار اقتصادى از بين ببرند.
توطئه بزرگ دشمنان ، عدم استقرار جمهورى اسلامى است
براى يك مفلوكى حس انساندوستى اين است كه سى و پنج ميليون جمعيت بميرند، يك مفلوك زنـده بـمـانـد آن خـيـال كـرده كه ما را محاصره اقتصادى بكند و ما ديگر از گرسنگى چه بشويم ، خوب
ايـنها نمى شود يك همچو چيزى ، در هر صورت الان اينها به واسطه اينكه هم از جهت جنبه سياسى شكست خوردند و هم از جهت مادى و مالى اش شكست خوردند، اينها دست بردار نيستند، ايـنـهـا در خـارج و داخـل مـشـغـول تـوطـئه انـد، يكى از توطئه هاى بزرگشان اين است كه نـگـذارنـد يـك حـكومت مستقرى ما پيدا كنيم ، براى اينكه اگر يك حكومت مستقر پا برجائى پيدا كنيم ، ديگر گذشته است ، حالائى كه بين دعوا و اين چيزها هست كارشكنى كنند، شما مـلاحـظـه كـرديـد كـه از آن اولى كـه صـحبت جمهورى اسلامى شد اينها شروع كردند به كارشكنى ، يك دسته اى را تراشيدند به اينكه ما هم بگوئيم جمهورى اسلامى اش چيست و عـجـب ايـن بـود كه ملت ما جمهورى مى خواهد جمهورى اسلامى يعنى چه ، تا اينكه نگذارند اسـلام پـايـش تو كار بيايد، اگر جمهورى اسلام باشد جمهورى ، همه كارى مى شود با آن كـرد، امـا اگـر جـمـهـورى اسلامى باشد اسلام نمى گذارد كسى كارى بكند، يك دسته ديـگـر تـراشـيدند بگويند كه جمهورى دموكراتيك ، باز از اسلامش فرار مى كردند، يك دسـته سومى هم كه يك خرده مى خواستند نزديكتر بشوند و بازى بدهند ماها را مى گفتند جـمـهـورى اسـلامـى دمـوكـراتـيـك ، ايـن هـم غـلط بـود، مـا هـمـه ايـنـهـا را گـفـتـيـم مـا قـبـول نـداريـم ، مـا دمـوكـراتـيـك سرمان نمى شود براى اينكه دموكراتيك در عالم معانى مـخـتـلفه دارد، يك معنى ندارد، در سابق يك معنا داشته ، در حالا يك معناى ديگر دارد، ما يك مـطلبى كه پيشمان معلوم نيست قبولش نمى كنيم ، ما آنكه پيشمان مطرح است اسلام را مى شـنـاسـيـم ، يـعـنـى مى دانيم كه احكامش ‍ چيست و چه وضعى دارد و جمهورى هم اسمش را مى دانـيـم ، مـى دانـيم چيست ، اينكه مى دانيم ما به آن راءى مى دهيم ، آنكه نمى دانيم ، توانيم راءى بدهيم . اينها نه اينكه مى خواستند واقعا يك جمهورى بيايد و يك جمهورى دموكراتيك ، ايـنها مى خواستند غائله ايجاد كنند، خواستند وضع را طورى كنند كه يك تشنجاتى پيدا بشود، يك دسته آن ور بيفتد و يك دسته از آن ور و نگذارند راءى به جمهورى اسلامى داده بشود، خوب ، اينجا كه شكست خوردند، يعنى صد و نود و هشت يك قدرى بيشتر مردم راءى دادنـد، يـعـنـى ، يـك رفراندمى كه نظيرش در دنيا نمى يابيد يا كم مى يابيد، اينجا كه بـاخـتـند، بعد رفتند در درجه دوم براى اينكه مجلس خبرگان نگذارند وجود پيدا كند، هى مناقشه كردند، نگذاشتند هى چه ، هى اشكال ، بالاخره مجلس خبرگان هم مردم راءى دادند، تعيين كردند. از آنوقتى كه مجلس خبرگان تهيه شد و آنها رفتند سراغ بررسى تا حالا هـمـه اش اشـكـال مـى كـنـنـد. هـمـيـن هـا يـك ريـشـه هـايـى هـسـتـنـد از آنـهـا كه مى خواهند با اشـكـالتـراشـى نـگـذارنـد ايـن جـمـهـورى اسـلامـى پـيـدا بـشـود، هـر كـس يـك جـور اشـكـال مـى كـنـد، يـك مـطـلبى كه يك اكثريتى كه به نود و نه در صد راجع به قانون اسـاسـى اش مـلت راءى داد يك دسته فرض كنيد پنجاه هزار نفرى ، فرض كنيد، و الا كى هستند اينقدر يك دسته اى اينطورى به اسم اينكه ما مى خواهيم كه مملكت دموكراسى باشد، يـك پـنـجـاه هـزار نـفـر بـر يـك سـى و پـنـج مـيـليـون نـفـر مـى گـويـنـد تـحـمـيـل كـنـيـد، بـروند، بزنند و بكشند و ببرند، بگيرند، فلان جا شلوغ بكنند براى اينكه نگذارند جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند، نگذارند قانون اساسى ، قانون اساسى گذشته را كه ديگر بيجاست كه كسى صحبتش را بكند، هر كه صحبت بكند معلوم مى شود به دموكراسى اعتقاد ندارد، معلوم مى شود ديكتاتور است . شما هميشه مى گوئيد كه
قـانون اساسى ، اين قانون اساسى به ديكتاتورى مى رسد، اين يك قانون اساسى كه به وفق احكام اسلام ، نمايندگان خود مردم ، يك سر نيزه اى كه طرف مردم نبوده است كه ايـنـهـا را تـعـيين كنيد، يك دولتى كه تحميل بخواهد بكند كه نبوده است ، تحميلى در كار نـبـوده ، خـود مردم با آزادى رفتند يك دسته اى را تعيين كردند، اين مخالف با دموكراسى اسـت كـه شـمـا مـى گـوئيـد. بـعـد بـه ايـن اكـتـفـا نـشـد، بـعـضـى از ايـنـهـائى كـه حـالا اشـكـال مى كنند آن وقت مى گفتند لازم نيست ديگر چيز بشود، لازم نيست كه ديگر رفراندم بـشـود، هـمـيـن مـجـلس ‍ خـبـرگـان كـافـى اسـت ، راءى بـه آن داد و رفـرانـدم هم شد، حالا اشـكـال مـى كنند، اين جز اينكه يك مرضى تو كار هست و آن مرض اين است كه مبادا يك وقت جـمـهـورى اسلامى تحقق پيدا بكند و دست اين ارباب ها كوتاه بشود، براى خاطر اين الان هـى شلوغ مى كنند اين ور، آن ور و من مى دانم فردا هم كه فرض كنيد كه مى خواهند رئيس جـمـهـور تـعـيـيـن كـنـنـد، ايـن بـسـاط اسـت و پـس فـردا هـم كـه مـى خـواهـنـد وكيل تعيين كنند، مصيبت آن وقت زيادتر است .
بدون خوف از توطئه ها، با اتكال به خدا، نهضت الهى را پيش ببريد
مـلت بـايـد بـا تـمـام هـوشيارى اين مراحل را طى كنند، از اينكه حالا فلان جا شلوغ است ، فـلان جا غير شلوغ است ، از اينها هيچ نترسيد، يك انقلاب بزرگى شما ايجاد كرديد كه ايـن نـحـو انـقـلاب كـه خـود ملت هيچ ندارد، انقلاب تحقق پيدا بكند، كودتا در كار نبوده ، نـظـامـى در كـار نـبوده ، ملت بوده است ، اين انقلابى كه شما ايجاد كرديد و بعد از تمام انـقلاب هاى دنيا اين شلوغى ها هست ، وقتى كه يك حكومت مركزى قوى نباشد اين شلوغى ها هست ، علاوه بر اينكه شلوغى ها بيشترش را همين ريشه هاى گنديده اى كه از رژيم سابق در داخل و خارج هستند و آنهائى كه براى امريكا دارند خوش رقصى مى كنند، از اينهاست و از ايـنـهـا هـيـچ خـوفـى نـداشـتـه بـاشـيـد، يـك مـلت بـا يـك قـدرت الهـى و اتـكـال بـه خدا تا اينجا آمده است و اين اتكال به خدا و قدرت الهى را حفظش كنيد و وحدت كـلمـه خـودتـان را حـفـظ كـنـيـد. يـك عـده اقـليت ، خيلى اقليتى كه هر چه هم نصيحتش بكنيد بـرايـشان فايده ندارد، آنها را به چيزى حساب نكنيد. و من اميدوارم كه همه قشرهاى ملت ، همه جاهاى مملكت توجه بكنند به اينكه رژيم جمهورى ، جمهورى اسلامى يعنى احكام اسلام ، احـكـام اسـلام بـراى هـمـه خـوب اسـت ، احكام اسلام براى حتى اقليت هاى مذهبى به قدرى رفاه خواهد ايجاد كرد كه اينها خوابش را نمى بينند، ظلم حتى به يك آدمى كه منحرف است اسـلام جـايـزدانـد، اصـلا ظـلم پـايـه كـن شـده است در اسلام و شما مطمئن باشيد كه اگر چنانچه اين اتكال به خدا را حفظ بكنيد و توجه به خدا را و اين وحدت تان را حفظ بكنيد و اين نهضت را همين طور گرم نگه داريد، انشاءالله اميدوارم كه به زودى پيش ببريد.
وجود حس مسؤ وليت در كارها ترميم كننده سريعتر خرابى هاست
و اما راجع به شما، طولانى شد، ولى خوب حالا چند كلمه اى :
همه جاى اين مملكت را اينها خراب كردند و رفتند، يعنى هر جا دست بگذارى خراب است ،
چه كسى بايد اين را درستش كند؟ شما خيال كـرديد كه يك قدرتى مى تواند اين را درست كند الا ملت ؟ ملت يك قدرت بزرگى است ، اگـر بـخـواهـد يـك كارى بكند، چون يك سى و پنج ميليون فرض كنيد قيام به يك امرى بـكـنـد، آسـان عـمـل بـه آن بـكـنـد، اگـر بـخـواهد هر قشرى بگذارد گردن ديگرى ، شما بگوئيد خوب ، دولت اين كار را بكند، دولت بگويد ملت ، نمى شود، بايد همه دست به هـم بـدهـيـم و هر كس در هر جا هست خوب كار بكند هر كس هر چيزى را كه مشغولش هست همان پـسـت خـودش را خوب انجام بدهد، نگاه نكند كه چه كسى مى كند يا نه ، اين لازم نيست كه شـمـا بـرويـد مـنـاقشه كنيد كه در عدليه چه خواهد شد، در نظام ، در فرض ‍ كنيد كه در دادگسترى چه خواهد شد اينها به ما ربط ندارد ما پزشكيم ، كار پزشكى مان را خوب مى كـنيم ، كسان ديگر نمى كنند، خلاف وظيفه مى كنند، آنها در دادگسترى بايد كار خودش را خـوب انـجـام بـدهـد، آن شبيه خوان هاى سابق را يادتان است كه شبيه مى خواندند حالا هم خيلى مى پرسند و ما هم مى گوئيم بهتر اين است روضه بخوانند، شمر خوب آن بود كه در شـمرى خوب باشد و شبيه سيدالشهداء خوب اين بود كه شبيه او را خوب در بياورد، در ايـن امـور آن كسى كه كار خودش ، اين تصرف در كار او نكند، او هم تصرف در كار او نكند، هر كسى كار خودش را خوب انجام بدهد، اگر هر كسى خودش را موظف داشت به اينكه آن كـارى كـه مـحـول به اوست خوب انجام بدهد، خواهد خوب انجام گرفت . شما پزشكيد، خـداوند حفظتان كند، شما مثل يك پدرى نسبت به مريض بايد باشيد كه علاقه مند به اين باشيد كه اين خوب بشود، همانطورى كه اگر خداى نخواسته فرزندتان مريض بشود، چـطـور عـلاقـه مـنـد و از روى مـحـبت اين كار را مى كنيد، اينها برادر شما هستند، خواهر شما هـسـتـنـد، خـداونـد عـقـد اخـوت بين همه مؤ منين انداخته (المومنون اخوه ) برادر شما هست ، مـريـض شـده ، ايـنـجـا خـواهـر شـمـاسـت مـريـض شـده ايـن را بـايـد بـا كـمـال رافـت ، مـحـبـت ، انجام بدهيد. پرستارها اينطورى ، آنكه خواهد اداره كند، اين فرض كنيد كه ، محل را، اين بيمارستان را، آن هم بايد با علاقه كه مى خواهد يك خانه خودش را اداره كـنـد، بـه عـلاقـه ايـن كـار را بـكـنـيـد، هـر كـس بـايـد آن كـار كـه بـه او مـحول مى شود خوب انجام بدهد، ديگرى انجام مى دهد يا نمى دهد، به من چه ، من كار خودم را خـوب انـجـام مـى دهم ، او مسؤ ول است ، نبايد اگر يكى ديگر اين كار را بد انجام داده ، بـه مـن سـرايـت بـكـنـد، من كار را بد انجام بدهم ، بايد كار خوب شما را ديگران سرمشق قـرار بـدهـند، كار بد ديگران را شما سرمشق قرار ندهيد، اگر يك همچو روحيه اى در ملت پيدا شد و بحمدالله شده است ، يك همچو مسائلى الان پيدا شده ، يك همچو تعاونى الان در مـلت مـا هـسـت و بـايد تقويت كرد اين حس را، خوب ، ملاحظه مى كنيد كه الان اشخاصى كه اهـل مـثـلا ايـن كـار نـبودند كه بروند در بيابان ها درو بكنند يا بروند خانه بسازند يا بـراى چـه الان اشـخـاصى كه از مدارس روند آنجا، از فرض كنيد كه پزشك است ، دكتر اسـت ، چـه هـسـت ، پا مى شود مى رود آنجا مشغول به همان كارها، اين حس تعاونى است كه اگـر تـقـويـت بـشود، اين حس تعاون به زودى اين خرابى ها، اينها مرتب انشاءالله خواهد شد، خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 26/9/58
مـــصـــاحـبـه امـام خـمـيـنـى بـا خـبرنگاران مسلمان مقيم انگلستان و خبرنگاران آفريقائى وآسيائى
سـوال : وضـع اقـليـت هـا در حـكـومت اسلامى چگونه است و آيا با داشتن اقليت هاى متعدد در كشور، حكومت به شكل فدرال در يك دولت مركزى با قدرت ، ترجيح نخواهد داشت ؟
جواب : بسم الله الرحمن الرحيم . اقليت ها يك وقت گفته مى شود به اقليت هاى مذهبى كه در ايـران ايـن اقـليت ها هست ، آنها با ساير افراد ايران در همه چيز مشترك و حقوقشان به حـسـب قوانين داده مى شود و در حكومت اسلامى آنها در رفاه و آسايش و آزادى هستند و يك وقت گـفـتـه مـى شـود و مـراد ايـن اسـت كـه طـوايـفـى كـه در ايـران هـسـتـنـد مـثـل كـرد و لر و تـرك و فـارس و بـلوچ و امـثـال ايـنـهـا، ايـن را البـتـه مـن ميل ندارم كه اسمش را اقليت ها بگذارند براى اينكه اين كانه يك جدايى بين برادرها از آن فهميده مى شود و در اسلام همچو جدايى ابدا مطرح نيست ، جدايى نيست ما بين دو تا مسلمى كـه بـا دو زبـان صـحـبـت مـى كـنـنـد، مـسـلمـى كـه عـرب اسـت ، مـسـلمـى كه عجم است . اين مـسـائل بـسـيـار مـحتمل است كه از دست هايى كه مى خواهند ممالك اسلامى با هم وحدت پيدا نـكـنـنـد پـيـش آمـده اسـت . قـضـيـه عـرب را پـيـش كـشـيـده انـد و عـجـم را، در داخـل مـمـالك قـضيه كرد را و عرب را، كرد را و فارس را، در مملكت ما قضيه كرد و عرب و لر و تـركـمن و بلوچ و امثال اينها را پيش كشيده اند مخالفين ما كه داراى مطالعات زيادى در ايـن مـمـلكت ها هستند، اينها به آنجا رسيدند كه اگر چنانچه اسلام به آنطورى كه هست پـيـاده بـشود و آنطورى كه اسلام دعوت كرده است تحقق پيدا بكند، تمام اين قدرت هايى كـه در عـالم هـستند، اينها منعزل مى شوند و قدرت بالاتر از همه قدرت ها به دست مسلمين كـه جـمـعـيـتـشـان اكـثـر هم هست ، ذخائرشان بيشتر هم هست مى افتد، از اين جهت در يك سطح وسـيـعـى ايـنـهـا بين عرب اين ناحيه ، ترك آن ناحيه ، فارس اين ناحيه ، اينها جدايى مى خـواهـند بيندازند و لهذا بر خلاف منطق اسلام ، اين مليت ها پان ايرانيسم ، پان تركيسم ، از ايـن ايـسم درست مى كنند و مقصد آنها اين است كه اينجا اسلام و منطق اسلام نباشد و مليت هـا را پـيـش بـكشند و جدا كنند اسلام را، بعض طايفه اش را از طايفه ديگر، اقليت هاى مثلا كرد و ترك و كذا، اصل قاعده اش اين است كه در ايران مطرح نباشد اينكه اين اقليتى است ، آن يـك اقليتى است ، اين يك اكثريتى است . مگر اينها از هم جدا هستند؟ اخوت اسلامى شان مگر يكى نيست ؟ و
عـلاوه ، مـن يـك مطلب ديگرى هم بايد تذكر دهم و آن اينكه اين حرف را كه پيش آمده است ، كـردهـا گويند كه حق كردستان را بدهيد، فرض كنيد كه بلوچ هم مى گويند حق بلوچ را بـدهـيـد و هـمين طور، اين براى اين است كه فرم حكومت هايى كه در ايران حكومت كردند يك حـكومت ظالمانه بوده است و چون اين حكومت ها اكثرا يا دائما از يك قشر بودند، فارس مثلا بـودنـد، از اين جهت به حوائجى كه بايد به كرد بدهند نمى دادند يا كم مى دادند، حاجت هـاى بـلوچ را بـر نـمى آوردند يا كم بر مى آوردند همين طور بختيارى و همين طور ساير قشرها. آنها رژيم هاى غير اسلامى بودند، رژيم شاهنشاهى يك رژيم طاغوتى غير اسلامى بـود، از ايـن جـهـت ايـن اخـتلافات در بطن كشور پيدا شد و اين تبعيض ها هم مع الاسف پيدا شد.
اگر چنانچه حكومت اسلامى به آنطور كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است شرايط حـاكـم را، شـرايـط مـامـوريـن دولت را، كـيـفـيـت حـكومت را آنطورى كه در اسلام مقرر است ، هـمـانـطـورى كه در صدر اسلام بود كه حكومت نسبت به تمام افراد به يك نظر و قانون نـسبت به تمام افراد يك طور جريان دارد، حكومتى كه رئيس حكومت را به دادگاه مى خواهد و مى رود به دادگاه . در زمان على ابن ابيطالب سلام الله عليه كه اختلافى بين ايشان و يـك نفر از افراد ذمى ، يهودى پيدا شد، همان قاضى كه خود ايشان تعيين كرده بودند، احـضـار كـرد حـضـرت را، حـاكـم وقت را احضار كرد، ولى امر وقت را احضار كرد ايشان هم رفتند، وقتى هم رفتند آنجا قاضى مى خواست يك احترامى بگذارد، حتى به اينكه كنيه !!! بـا كـنيه !!! حضرت را ذكر كند، به حسب نقل اين است كه ايشان گفتند نه ، قاضى بايد نـسـبت به همه على السوى باشد، نظرش يك جور باشد. از آداب قضاى اسلامى يكى اين اسـت كـه وقتى نگاه هم خواهد بكند به طرفين ، يكى را بيشتر نگاه نكند از ديگرى ، على السـوى بـاشد، در نشستن جورى نباشد كه يكى بالاتر بنشيند، يكى پائين تر بنشيند. اگـر يـك هـمـچـو حـكـومـت اسـلامـى كـه در آرزوى مـاسـت ، آمـال مـاسـت ، آمـال اسـلام اسـت ، آمـال ائمـه اسـلام و خـلفـاى اسـلام از اول بـوده اسـت ، اگـر يك همچو حكومتى پيدا بشود، من مطمئنم كه اين صحبت هاى حق من و حق تـو از بين خواهد رفت براى اينكه همه يك روالند، همه يك جور حق دارند. حق ندارد حاكم و ولى امـر در وقـت ، يـك نـاحـيـه را بـيشتر به آن توجه بكند تا ناحيه ديگر، حق ندارد يك طـرف از كـشور را زيادتر از طرف ديگر كشور آباد كند، حق ندارد حتى يك جايى را كمتر از جـاى ديگر فرض كنيد كه خيابان كشى كند يا اسفالت كند. اگر يك همچو حكومتى كه آرزوى مـاسـت پيدا بشود، گمان نكنم كه نه كرد و نه ترك و نه فارس و نه عرب و نه سـايـرين اين مسائل را پيش بياورند. اين مسائل از اينجا پيش آمده است كه دولت ها اسلامى نبودند، اجحاف مى كردند. وقتى بين تهران و پاوه فرق نباشد، بين اصفهان با تركمن ، محل تركمن فرقى نباشد در حكومت كردن ، در قضاوت كردن ، در اجراى قوانين ، در اجراى برنامه ها،
آنـوقـت چـه نـظـرى ديـگـر هست به اينكه ما محل دست خودمان باشد يا دست آنها باشد. اين حـرف هـا از آنـجـا پيدا شده است كه ظلم شده است به آنها. حالا چون اين حرف ها پيدا شده اسـت ، خـوب نـاچـار مـا هـم تا يك حكومت اسلامى به همان معنايى كه مى خواهيم پيش نيايد، بـراى ايـنـكه آقايان خيال نكنند كه بناى بر اين است كه خير، يك حكومت مركزى هر كارى دلش مـى خـواهد بكند، با هر قشرى هر كارى مى خواهد بكند، ما هم بناى بر اين داريم كه امـور هـر طـرفـى ، هـر جـايـى ، خـود اهـالى آنـجا، خود آن كسانى كه در آنجا قرار داده مى شـونـد، امـور آنـجـا را خـود آنـها راجع به !!! اين !!! امور تعمير و راجع به امور زراعت و راجع به امور مثلا شهردارى و راجع به تعيين مثلا بعض از اجزاء اينها خودشان تعيين كنند و !!! ايـن !!! من به همه دارم عرض مى كنم اين را، تا آنوقتى كه حكومت اسلامى آنطور كه دلمـان مـى خـواهـد حـاصـل نـشـده است ، شما ميل داريد و ما هم تقديم مى كنيم ولى بدانيد آن روزى كـه حـكـومت اسلامى پيدا شد، كردها هم مى گويند هر كه مى خواهد بيايد، فارس ها هـم مـى گـويـنـد هـر كـه مـى خـواهد حاكم بشود، عرب هم همين را مى گويد، همه همين را مى گـويـنـد. آيـا در صـدر اسـلام اصـلا ايـن مـطـرح بـوده اسـت كه يك جايى خودشان براى خـودشـان تـعـيـيـن كـنـند كسى را؟ نبوده ، براى اينكه اجحاف نبوده . بنا نبوده است كه يك حـاكـمـى وقـتـى كـه حـكـومـت كـنـد، يك جايى را از جاى ديگر فرق بگذارد، مگر آنوقت كه انـحـراف پـيدا شد، اگر يك همچو حكومتى ما فرض كنيم در يك كشورى پيدا شد كه نظر حاكم به حسب تكليف الهى ، مكلف است به طور تكليف الهى ، موظف است به حسب قانون كه هـمـه اهـل كـشـور را بـا يك نظر نگاه كند، تمام اهل كشور را برادر خودش بداند، در اجراى قـانـون مـا بـيـن حـاكـم و مـحـكـوم يك جور باشد، در پروژه هايى كه درست مى كنند براى تـعـمـيـرات ، بـراى هر چيزى ، همه جا مثل هم باشد، به عدالت باشد، آيا آن روز هم باز فـرض كـنـيـد كـه كـردسـتـان مـى گويد كه براى ما خودمان چه باشد؟ آنها براى اينكه ناراحتى ديدند اين حرف را زنند. آن روزى كه حكومت اسلامى به آنطورى كه ما مى خواهيم ، خدا خواهد، تحقق پيدا كند، همه برادر با هم هستند و كرد بيايد تهران حاكم باشد مانعى نـدارد، فـارس بـرود كـردسـتان حاكم باشد، پيش آنها مانعى ندارد و همه اينها براى اين اسـت كه اينها ناراحتى ديدند از حكومت هاى سابق ، حكومت اسلام را نديدند چه جورى است ، مـسح اش نكردند حكومت اسلام را، حرفش شنيده شده است ، بلكه حرفش هم اين آخرى شنيده شـده لكـن حـرفش هم نبوده است . چون اين را احساس نكردند كه حكومت اسلامى چى هست ، از ايـن جـهت اين حرف ها پيش آمده است ، ما هم حالا حرف هاى آنها را به آنطورى كه مخالف با اسـتـقلال كشور نباشد، مخالف با مصالح مملكت نباشد، مضايقه نداريم ما كه نمى خواهيم حـكـومـت بكنيم ، ما نظر به اين نداريم كه اجحاف بكنيم ، حكومت بكنيم . اسلام حكومت طرح پـيـش اش نـيـسـت ، اسـلام اخـوت اسـت . آن صـدر اسـلام ، آن شـخـص هـاى اول هم با آخر آنها مثل هم بودند، يك طور زندگى مى كردند. خليفه
ثـانـى وقـتـى كـه در يـك سـفرى رفت براى يكى از كشورهايى كه تحت سلطه اش بود، نـزديـك آنـجا كه رسيده بودند نوبت غلامش بود كه سوار بشود و خليفه پياده افسار را بـگيرد، اينطور نقل كنند، وقتى وارد شهر شدند، اينطورى وارد شهر شدند خليفه افسار شـتـر را گـرفـتـه بـود داشـت مـى بـرد و آن غلام هم سوار شتر شده بود. اگر يك همچو حـكـومـتى پيدا بشود كه در صدر اسلام به واسطه قدرت اسلام و به واسطه قوه اسلام بـوده اسـت ايـن مـسـائل ، ديـگـر كـسـى آرزوى ايـن را مـى كـنـد كـه مـن از اهل خودم ؟ اصلا ديگر خودى باقى مى ماند كه خودم و اجنبى ؟! بومى و اجنبى ؟! اصلا اين مـسـاءله طرح مى شود در اسلام كه يكى بومى است يكى غير بومى ؟! بومى و غير بومى ديـگـر در كـار نـيـسـت ، هـمـه اسـلام اسـت و هـمـه مـسـلمـيـن انـد و هـمـه بـرادرنـد و هـمـه مـثـل هم هستند، آن بيايد در اين شهر و اين برود در آن شهر، هيچ فرقى در اسلام نيست . در اسـلام نـه ايـنـطـور نـژاد و تـعـصـب نـژادى هـست و نه اختلافاتى كه در جاها و رژيم هاى ديـگـرى هست ، هست . و من اميدوارم كه اگر چنانچه اسلام آنطور كه خواست اسلام است تحقق پيدا بكند، تمام اين حرف ها از بين برود !!! اساس !!! ببينند اساس نداشته است ، آنوقت ما هم خجلت پيدا كنيم كه چرا ما گفتيم فارس و آن هم خجلت بكشد چرا گفتيم ترك . مگر ما مـسلمان نيستيم ؟ مگر ما اهل يك كشور نيستيم ؟ اهل يك ملت نيستيم ؟ برادر نيستيم ؟ برادر كه ديگر نبايد بگويد كه من بومى هستم و تو غريبه . اينها براى اين است كه نشده تا حالا اسـلام ، نـتـوانـسـتـنـد تـا حـالا اسـلام را مـتـحـقـق اش كـنـنـد روى يـك حـكـومت اسلامى ، روى عـدل اسـلامـى ، روى بـرنـامـه اسـلامـى ، تـا نـشـده ، خـوب ايـن مـسـائل هـسـت و مـا هـم هـمـيـن مـسـائل را آنـطـور كـه دلخـواه هـمـه مـلت هـسـت عـمـل مـى كنيم . اختصاصى هم ندارد به كرد و ترك و عرض مى كنم كه بختيارى ، همه جا هـمـين جور است براى اينكه همه برادرند. بنابراين ديگر !!! مساءله !!! اين مساءله اى كه ايـشـان طـرح كـردنـد كـه بـهـتـر ايـن اسـت كـه !!! يـك !!! مـثـل ، مـثـلا آلمـان باشد و فدرال باشد، اصلا اين صحبت پيش نمى آيد در اسلام . همه با هـمـنـد، قـضـيـه قدرت نيست كه ، قدرت نمائى نيست در اسلام كه بخواهند قدرت به دست بـيـاورنـد. حـكـومـت اسـلامى حكومتى نيست كه بخواهد قدرت به دست بياورد و اين قدرتش زيـادتـر بـاشـد و آن قـدرتـش ‍ كـمـتر، يك حكومت خاصى است كه اگر پيدا شد آنوقت مى بينيد چى هست .
سـؤ ال : گفته مى شود كه انقلاب اسلامى ايران به خارج هم صادر مى شود ولى بعضا دولت هاى اسلامى موافق نيستند و حتى مخالف هم هستند ولى دنياى اسلام تاءييد خودش را كـرده ، آيـا بـه نـظـر حـضـرتـعـالى اين علامتى نيست براى ايجاد يك امت قوى اسلامى در سراسر جهان ؟
جـواب : مـا امـيـد اين را داريم ، اسلام براى يك كشور، براى چند كشور، براى يك طايفه ، حتى براى مسلمين نيست ، اسلام براى بشر آمده است ، خطاب هاى اسلام يا ايها الناس است ، گاهى يا
ايـهـا المـؤ مـنـيـن ، والا يـا ايـهـا النـاس اسـت و هـمـه بـشر را اسلام مى خواهد زير پوشش عـدل خـودش قـرار بدهد. حكومت ها مع الاسف توجه ندارند به اينكه در زير سايه اسلام ، زيـر بـيـرق اسـلام هـمـه مسائل كشورهايشان حل مى شود. بعضى از اين حكومت ها هستند كه تـرجيح مى دهند كه زير سلطه مثلا كارتر باشند و به اسلام گرايش پيدا نكنند، براى ايـن اسـت كـه شـنـاخـت اسـلام را نـدارند، اينها از اولى كه متولد شدند، در يك محيط كه از اسـلام خـيـلى خبر نبوده است زندگى كردند و بعد هم هر كدام توانستند رفتند به خارج ، بـه اروپا به آمريكا و آنجا هم تحصيلاتشان را كردند و بيخبر از احكام اسلام و اسلام ، حكومت اسلام به گوششان نخورده است تا بدانند چى هست ، اگر هم يك وقت به گوششان خورده نتوانستند بفهمند كه حكومت اسلام چى هست و آيا اسلام اگر چنانچه به آنطورى كه هـسـت تـحـقـق پـيـدا بكند، اين آيا براى آنها ضرر دارد؟ اين مطلب اصلا طرح نشده تا حالا پـيششان كه بتوانند بفهمند كه اسلام برايشان مفيد است يا ضرر دارد. اگر اينها بفهمند اسـلام را و بـدانـند كه اسلام براى همه شان مفيد است . بلكه اگر بشر بفهمد كه حكومت اسـلام بـراى هـمـه مـفـيـد است ، ما اميد اين را داريم كه همه گرايش پيدا بكنند به اسلام ، حكومت ها هم گرايش پيدا بكنند.
الان حـكـومـت هـا از بـاب ايـنـكـه اجنبى هستند از ملت هايشان اكثرا، و توجه به ملت هايشان نـدارنـد، بـر خـلاف مـوازيـن اسـلام ، مـلت از حكومت جداست ، حكومت از ملت جداست ، حكومت ها بـعـضـى هـا از بـعـضـى جـدا هـسـتـنـد و دشـمـن بـا هـم هستند، بر خلاف موازين اسلام اينها خيال اين معنا را مى كنند كه ما بايد قدرتمان در اينجا چه باشد كه يك قدرت ديگرى كه يـك جـاى ديـگـر اسـت بكوبيم آن را. نمى دانند كه اسلام آمده است اين بت ها را بشكند، آمده است اين قدرت ها را بشكند، يك طرز حكومت الهى پيدا بشود كه براى همه مفيد باشد. اگر ايـن را حـكـومت ها هم ادراك بكنند، بفهمند كه اسلام وضعش چطورى است ، به نظر مى رسد كه گرايش پيدا بكنند، بله ، ممكن است كه يك كسى هم از بس هواى نفس دارد با عدالت هم مـخـالف بـاشـد، نـخواهد عدالت اصلش در دنيا پيدا بشود، چنانچه حريف ما الان در آمريكا ايـنـطورى است كه با عدالت اصلش مخالف است ، با حقوق بشر مخالف است ، مى گويد حـقـوق بشر، ادعا زياد است لكن وقتى كه انسان بررسى مى كند در حالاتشان ، بررسى كـنـد در بـرنـامـه هـايـشـان مـى بـيـند كه آن قضيه سازمان حقوق بشر و !!! نمى دانم !!! شـوراى امـنـيـت و ايـنـهـا يـك چيزهايى است كه قدرتمندان درست كردند كه اين ضعفا را هر كارى مى خواهند بكنند !!! سرشان !!! و هر بلايى خواهند سرشان درآورند و بعد آنهايى كـه آنـجـا نـشـسـته اند به اسم حقوق بشر و چه ، وقتى كه مطالبشان آنجا برود آنها را محكوم كنند و آنها را حاكم كنند. الان قضيه ايران مطرح هست و شما و همه ، همه ملت ها بلكه دولت هـا هـم مى دانند اين را، مى دانند اين مطلب را كه به سر اين ملت از دست اين آدم خائن چـه آمـده اسـت ، بـا ايـن مـلت اين چه كرده است ، همه چيز اين ملت را از بين برده است ، حالا رفته است در آنجا، برده اند او را
در آنـجـا، يـا براى توطئه يا براى معالجه پناه داده اند و ما از آنها مى خواهيم كه خوب ، ايـن مـجـرم مـاسـت ، بـه حـسـب هـمـه قـوانـيـن عـالم ، بـه حـسـب عـقـل ، بـه حـسـب قـوانـيـن يـك كـسـى كـه بـه يـك مـلتـى ظـلم كـرده و مـال يـك مـلتـى را از بـين برده و هدر داده و تمام حيثيت يك ملت را از بين برده است ، اين را بـدهـيـد ايـنـجـا مـا مـحـاكمه اش مى خواهيم بكنيم . حالا ملاحظه خواهيد كرد كه هر جا كه يك جـمـعـيتى باشد، يك سازمانى باشد، سازمان بين المللى نمى دانم شوراى امنيت ، سازمان حقوق بشر، هر جايى يك همچو جمعيتى باشد، ما را محكوم مى كند. الان شما ملاحظه مى كنيد و هـمـه ديدند و شواهد و پرونده ها بيرون آمده است كه اين محلى كه اسمش را گذاشته اند سـفـارت ، ايـن اصـلا سـفـارت نبوده از اول معلوم شود سفارت نداشته اند اينها، يك جايى مـحـل جـاسـوسـى بـوده اسـت اسـم سـفـارت هـم رويـش ‍ گـذاشـتـه انـد. يـك محل جاسوسى و يك عده اى كه شغل جاسوسى دارند در اينجا هستند، اشخاصى كه متخصص هـسـتـند در جاسوسى و در امثال ذلك اينجا هستند. حالا شما خواهيد ديد كه اين جاسوس ها را، هـمـان اشـخـاصـى كـه در ايـنـجـا جـمـع شـده انـد و سـازمـان مـلل را درسـت كـرده انـد و اجتماع در اين معنا و شوراى امنيت و اينها، راجع به اينها، اينها را بـه عـنـوان !!! يـك !!! ديپلمات دارند جا مى زنند، آنها هم تاييدشان مى كنند و ما هم همه جا مـحـكـوم . ضـعيف هميشه محكوم است . ضعيف محكوم سرنيزه است . محكوم قلم هايى هست كه اين قـلم هـا از سـرنـيـزه بـدتـر است . محكوم اين است كه ابرقدرت ها هر چه دلشان مى خواهد بـگـويـنـد و هـر كارى مى خواهند سر اين ضعفا، اين ممالك ضعيف بياورند و آنها هم صحه بگذارند. شما خواهيد در اين قصه ما، در اين مصيبت مملكت ما و ملت ما و ملت اسلام خواهيد ديد كـه هـمـه سـازمـان هـا بـا ما مخالفت مى كنند. آن روزى كه خواستند كه وزير خارجه اينجا بـرود بـه آنـجـا بـراى نـمـى دانـم چه ، ما ديديم كه رفتن ايشان صحه گذاشتن به يك چـيـزى اسـت كـه بـر خـلاف مـصـلحـت اسـلام است ، بر خلاف مصلحت مسلمين است ، از اين جهت نـگـذاشـتيم برود. اگر رفته بود، ما را محكوم مى كردند با دست خودمان ، ما را محكوم مى كـردنـد بـا كـسـى كـه خود ما فرستاديم آنجا و ما نمى خواهيم . وقتى كه بناست ما محكوم بـاشـيـم چرا خودمان ، خودمان را محكوم كنيم ؟ بگذاريد دنيا بداند كه يك دسته ديگر، يك دسـتـه ديـگـر را دارنـد مـحـكـوم مـى كـنـنـد و يـك سـازمـان هـايـى هـم هـسـت كـه مـال آنـهـاست ، آنها حق و تو دارند و هر جايى كه بزرگ ها هر جايى كه بر خلاف مصلحت آنـهـا بـاشـد و تـو مـى كـنند و ماها هيچ حقى نداريم جز اينكه مصيبت بكشيم و صدايمان در نـيايد. بنابراين اينطور سازمان ها و اينطور بساط مساءله نيست كه ما بتوانيم قبولشان بـكـنـيـم و بـتـوانـيـم بـه آنـجـا يـك نـمـايـنـده اى بـفـرسـتـيـم و مـا از اول اعـلام مـى كـنـيـم كه به حسب نظر شوراى امنيت و سازمان بين المللى ، ما محكوم هستيم . نـظـرهاى آنها ما را محكوم مى كند براى اينكه نظرهاى آنها همان نظر سرنيزه است ، يك جا سرنيزه است و يك جا قلم است ، اين قلم از سرنيزه بدتر است . بنابراين دانم
حـالا تـتـمـه سـؤ ال ايـشـان چـه بـود، لكـن مـصـيـبـت هـاى مـا ايـنـقـدر اسـت كـه مـا از جواب سوال ها هم يك وقت غفلت مى كنيم .
اين بود كه گويند آيا قدرت هاى اسلامى به هم پيوند دارند؟ ما اميد اين را داريم كه اين نـهـضت ايران روشن كند مسائل را به همه ملت ها و روشن كرده است نسبت به ملت ها. ملت ها الان بـا مـا هـستند، اگر سرنيزه را از اين ملت ها بردارند، از عراق بردارند، از نمى دانم تـركـيـه بـردارنـد، از جـاهـاى ديـگر بردارند، همه يكصدا با ما موافقند. سرنيزه جلو را گـرفـتـه اسـت مـنـتـهـا ايـران سـرنـيـزه را شـكـسـت ، ايـران ايـسـتـاد، ملت ضعيف ايستاد در مـقـابل قدرت هاى قوى و اين سرنيزه هاى اينها را شكست و خودشان را هم بيرون كرد. ملت هاى ديگر هم اگر بيدار بشوند، بتوانند كه دولت ها را همراه كنند، دولت ها نصايح ما را بشنوند كه با ملت ها يكى باشيد، ملت ها و دولت ها سر جا هستند و اسلام ، همه با هم مى شـونـد و اگـر نـشـنوند، همان سرنوشتى كه براى محمدرضا بود براى ديگران هم همين هـسـت . يـكـى چـهار روز زودتر، يكى چهار روز ديرتر و ما اميد اين را داريم كه يك قدرت اسـلامـى ، قـدرت عدل ، قدرتى كه در پناه عدل باشد، نه در پناه سرنيزه ، نه در پناه نـمـى دانـم توپ و تانك ، يك همچو قدرتى پيدا بشود و تمام بشر با هم باشند. به ما ايـن وعـده را داده اند كه در يك وقتى كه امام زمان سلام الله عليه ظهور كند، اين اختلافات از بـين مى رود و همه برادروار با هم هستند ديگر زورمند و عرض ‍ مى كنم كه زوركشى در كـار نـمـى مـانـد. مـا اميدواريم يك قدرى از اين مطلب را، يك ورقى از اين مطلب را بتوانيم آنـقدرى كه قدرت داريم اجرا كنيم و ما اميدواريم كه ملت ها كه با ما هستند، دولت ها هم با مـا بـشـونـد و صـلاح خـودشـان هـم ايـن مـعـنـاسـت كـه با ما بشوند و اميدوار اين معنا هستيم انشاءالله .
سوال : شاه مخلوع گفته كه اگر قرار باشد او را محاكمه كنند، هفت نفر از آخرين روساى جـمـهـور هـم بـايـد مـحـاكمه بشوند، از طرف ديگر مطبوعات غرب خواسته اند كه جريان اسـتـرداد شـاه را يـك حـس انتقامجوئى تلقى كنند. لطفا بفرماييد هدف از استرداد و محاكمه شاه مخلوع چيست ؟
جـواب : شـاه ايـن يـك كـلمـه اش درسـت اسـت . ولو هيچ وقت بنا نداشت كه يك حرف حسابى بـزند ولى اين يك كلمه اش درست است كه اگر ايشان محاكمه بشود، رؤ ساى جمهورى هم بـايـد مـحـاكمه بشوند و ما قبل از محاكمه ايشان ، محاكمه آنها را مى كنيم . البته ما همچو قـدرتـى نـداريـم كه بفرستيم و نيكسون را بياوريم اينجا يا كارتر را بياوريم اينجا، قدرت ما نداريم اما قدرت اين را داريم كه اينجا خودمان محاكمه اش كنيم ، محاكمه غيابى ، مـا عـده اى از اشـخاصى كه كارشناسند، عده اى از اشخاصى كه قوانين بين المللى را مى دانـنـد، اشـخـاص مـنـصـف ، يـك دادگـاه بـين المللى اينجا ما درست كنيم اگر بتوانيم (اگر گـوش بـه حـرفـمان ندادند، خوب چه بكنيم ) و محاكمه كنيم اينها را و اين متوقف به اين نيست كه شاه را محاكمه
كنيم ، اين حرفش هم اين تكه اش درست نيست كه "اگر من را محاكمه كنند"، نه ، دو تا مجرم هـسـتيد كه يكى تان از ديگرى مجرمتر يعنى آنى كه امر به تو كرده و الزام كرده تو را بـه ايـن كـار، او پـيـش مـا مـجـرمـتـر اسـت ، تـو آلت فـعـل بـودى ، آنـهـا فـعـل را بـه توسط تو، كارها را به توسط تو انجام دادند و ما آن مـجـرم بالاتر را عبارت از رؤ ساى جمهور مى دانيم و آنها را بايد محاكمه كنيم . اگر مى تـوانـسـتـيم ، مى رفتيم همه شان را آورديم اينجا و مى نشانديم و از آنها محاكمه شان مى كرديم ، محاكمه عدالت و اگر واقعا اينها وجدان دارند، همانطورى كه قصه را براى شما نـقـل كـردم كـه يـك قـاضـى كـه از طرف خود حضرت امير تعيين شده بود، حضرت امير را احضار مى كند و آن هم مى رود، براى اينكه عدل است خواهند بروند، خلاف دين نمى خواهند كـارى بـكـنـند، اگر اينها وجدانشان بيدار باشد و منقلب نشده باشند از آن وجدان انسانى بـه يك وجدان ديگرى ، ما اگر احضارشان كنيم كه ما مى خواهيم به طور عادلانه با شما رفـتـار كـنـيـم ، مـى گوييد كه از خودمان هم باشد، از خودتان هم باشد، بيائيد اينجا ما مـحـاكـمـه كـنـيـم مـى خواهيد هم ، خود شما ما البته شاه را بايد اينجا محاكمه كنيم لكن مى خـواهـيـد هـم خـود شـمـا آنـجـا ما بفرستيم شما را محاكمه كنند. اگر وجدانشان بيدار باشد قـبـول مـى كنند لكن ما همچو اميدى نداريم اما اين را ما مى توانيم كه در اينجا غيابا آنها را محاكمه كنيم و اين موقوف به اين هم نيست كه شاه را محاكمه كنيم ، شاه بايد اينجا بيايد مـحـاكـمـه بـشـود، براى اينكه جرم هاى او اينجا موجود است و ما آن جرم هاى موجود اينجا را نـمـى تـوانـيـم نـقـلش بـدهـيـم بـه آنـجـا، جـرم هـاى آنـهـا هم همين طور است كه اينجاست و قابل نقل نيست لكن ما به آنها نمى توانيم يك همچو تحميلى بكنيم ، زورمان به آنها نمى رسـد و اگـر تـوانـسـتيم آن يك مجمعى كه مى خواهيم ، درست بكنيم براى محاكمه و براى اينكه بررسى كنند به اوضاع ما، به اين جناياتى كه به ما شده بررسى بشود ببينند مـا چـه مـى گـويـيـم و نـمى گذارند كه صداى ما به دنيا برسد. حالا من هم نمى دانم كه شـمـاهـا مـى تـوانيد برسانيد يا توانيد، يا وقتى برويد آنجا نمى گذارند صداى ما را نـمى گذارند به دنيا برسد. ملت امريكا اصلا مطلع نيست كه ما چه مى گوييم ، بعضى شـايـد اسم ايران را نشنيده باشند. وقتى كه اينطور باشد و نگذارند حرف ما به جامعه امـريـكا برسد، خوب آنوقت امريكايى ها خيال مى كنند كه ما يك دسته ديپلمات را گرفتيم ايـنـجـا و داريـم هـر روز هـم كـتـكـشـان زنـيـم و سـرنيزه هم بالايشان نگه داشتيم كه نمى گـذاريـم نـفـس بـكـشـند و نمى گذاريم حمام بروند و نمى گذاريم غذا بخورند و از اين حـرف هايى كه تبليغات آنها، قلم دست دشمن است . مى گويند كه شيطان را يك وقت كسى خـواب ديـد، ديـد چـه صـورت خـوشـگلى دارد گفت آخر اين كه تو هستى با آنى كه به ما نـشـان مـى دهند دوتاست ، آن يك جور ديگر است ، تو يك جور ديگرى ، گفت قلم دست دشمن اسـت . قـلم الان قـلم مـطـبوعات خارج ، قلم دشمن هاست كه از سرنيزه ها براى بشر بدتر اسـت . وقـتى قلم دست آنهاست هر چه مى خواهند مى گويند. خوب ، در يكى از حرف هايشان هم
نـوشـتـه بـودنـد كه خمينى پستان زن ها را دارد مى برد، شما الان نشستيد اينجا مى بينيد خـمـيـنـى يك طلبه ضعيفى است اينجا نشسته با شما صحبت مى كند و مردم هم به او علاقه دارنـد چـون نـوكـر خـودشـان هـسـت ، آدم بـه نوكرش ، به خادمش علاقه دارد، نه پستانى بـريده شده و نه كسى چيزى شده ، اينها فقط ديدند كه هويدا را اينجا گرفتند و اعدامش كـردنـد، هـويـدا را خـيال كردند كه جامعه زن است و اين را كه اعدام كردند، پستان بريدن اسـت !! نـه ، مـسـائل ايـن نـيست ، دست خود آنهاست هرچه دلشان مى خواهد بگويند. شما كه شـاهـد مـسائل هستيد برويد شهادت خودتان را بدهيد كه وضع ما اينطورى است ، نه ما مى خـواهـيـم يـك حكومتى داشته باشيم ، اگر مى خواستيم حكومتى داشته باشيم كه اينطورى تـو ايـن اتـاق نـبوديم ، تو آن اتاق هايى بوديم كه آقاى كارتر بودند، تو آن عمارت هـايـى كـه آنـهـا هـسـتـنـد، كـاخ سـفـيـد بـوديـم . مـا ايـن مـسـائل پـيـشـمـان مـطرح نيست ، ما مى خواهيم يك حكومت عدلى در دنيا پيدا بشود و اين مجرم هايى كه به ما جرم كردند و مال ما را، مال ملت ما را بردند و هدر دادند و نيروى انسانى ما را هـدر دادنـد، ايـنـهـا بـيـايـنـد ايـنـجـا مـا مـحـاكـمـه شـان كـنـيـم و آقـاى كـارتـر كـه مـايـل نـيـست ، با هر قميتى هست نمى گذارد كه شاه بيايد، حق دارد، اگر شايد من هم بودم همين كار را مى كردم براى اينكه يك كسى كه كليد جرمش را شاه مى تواند باز كند، چطور بـگـذارد بـيـايد اينجا؟ كليد جرم اين ، جرم هاى اين و خيانت ها و جنايت هايى كه به ملت ما كـردنـد دسـت اوسـت ، اگـر چـنـانـچـه او بيايد اينجا و از او بپرسند و عرض بكنم كه در بـازپـرسى بخواهد جواب بدهد، او هم آن مجرم اصلى را خواهد گفت ، قبلا هم گفته است ، قبلا هم خود همين آقاى محمدرضا گفته است كه اينها مى فرستادند و تعيين مى كردند وكلا را، آن ليستش را به ما مى دادند، وقتى ليست را به ما مى دادند ما تعيين مى كرديم همان ها را. خـوب يـك همچو جرم به اين بزرگى را اين قبلا اقرار كرده ، گفته اين معنا را كه اين هـم جرم خودش و هم جرم رؤ ساى جمهور است ، اينها يكى از جرم هاى كوچكش است كه ايشان گـفـتـه اسـت و الا جرم ها اينقدر زياد است ، پرونده ها اينقدر زياد است ، مظلوم ها اينقدر در ايـنجا زيادند كه به اين زودى ها ما نمى توانيم نه جرم هاى آن را بشماريم و اين مظلومين را نمى توانيم كه تظلمشان را به دنيا برسانيم .
سوال : دانشجويانى كه سفارت را اشغال كرده اند خودشان را پيرو خط امام مى دانند، با وجود اين به نظر خارجى ها اين خود دانشجويان هستند كه سياست خارجى ايران را هدايت مى كنند، در اين باره حضرتعالى چه نظرى داريد؟ آقاى قطب زاده در اين مورد چه كارى انجام مى دهند؟
جـواب : اگـر مـقـصـود ايـن اسـت كـه سـيـاسـت خـارجى را دارند اينها هدايت مى كنند، اين يك افـتـرايـى اسـت كه مى زنيد به آنها، اينطور نيست و اگر مقصود اين است كه اين كارى را كـه ايـنها مطلع شدند به اينكه اينجا محل جاسوسى بوده است و روى حس انسانيت خودشان براى حمايت
از مـظـلوم هـا رفتند آنجا را گرفتند، اگر مقصود از سياست خارجى اين معناست كه اينها را گـرفـتـنـد و حـالا مـى گـويـند كه بيائيد مجرم ما را بدهيد تا اينكه ما آنها را رها كنيم يا محاكمه شان بكنيم ، اگر سياست اين است ، آنها كردند و همه ملت هم موافقند، وزير خارجه و تـمـام ملت و دولت و همه با اين موافقند. چنانچه اگر چنانچه باز رسيده باشد فرياد ايـن مـلت بـه آنـهـا مـى بـيـنـيـد كـه اقـشـار مـلت هـمـيـشـه دنـبـال ايـن قضيه هستند و اعلاميه هايشان و فريادهايشان و پياده روى هايشان و راهپيمائى هـمـه دنـبـال تـايـيـد ايـن مـطـلب اسـت و چـرا تـايـيـد نكنند؟ براى اينكه يك جايى است كه مـحـل تـوطـئه اسـت . مـردم جـوان هـايـشـان را دادنـد، مردم خانه هايشان را سوزاندند، خراب كـردنـد، هـمـه چـيزشان را دادند براى اينكه يك حكومت اسلامى پيدا بشود، حالا احساس مى كـنند كه يك جايى درست شده است براى توطئه ، روابط ما بين ريشه ها با دولت امريكا بلكه محل جاسوسى براى منطقه در اينجا هست . اصلا ما اينجا را سفارتخانه نمى دانيم ، ما اينها را اجزاى سفارتخانه نمى دانيم ، اينجا جاسوسخانه است و آنها هم جاسوس هستند، اينهمه فريادى هم كه قشرهاى مختلفى كه در خارج هستند دارند مى زنند كه همه راءى به ايـن مـى دهـنـد كـه ايـنـهـا بـايـد رهـا بـشـونـد بـراى ايـنـكه اينها اشخاصى هستند، اجزاى سـفـارتـخـانـه هـسـتـنـد، مـامورين كذا هستند، ما همه اينها را منكر هستيم و مى گوييم بيائيد بـبـيـنـيـد، دعـوت مـى كـنيم از اين قشرهاى مختلف كه بيائيد ببينيد كه وضع اينجا، وضع سفارتخانه است ؟ سفارت ما را در امريكا ببينيد، سفارت امريكا را در اينجا ببينيد. سفارت سـايـر مـمـلكـت هـا را بـبـيـنـيـد، سـفـارت ايـشـان هـم بـبـيـنـيـد، بـبـيـنـيـد ايـن سـفارتخانه اصـل اسـمـش هـست تا شماها مى گوييد سفارتخانه را گرفتيد؟ و اينها ديپلمات هستند كه شـمـا مـى گـويـيـد كـه ديـپـلمـات هـا را گـرفـتـيـد؟ يـا نـه ايـنـجـا مـحـل جـاسـوسـى اسـت ليـس الا، و ايـنـهـا هـم جـاسـوس هستند و اصلا ربطى به سفارت و سفارتخانه ندارد. ادعاى ما اين است ، اينها هم كه رفتند و آنجا را گرفتند نمى خواهند كه وزارت خارجه را اداره كنند، اينها در يك قضيه جزئيه و آنكه يك مجرم خودشان را يافتند و محل جرمش هم يافتند، رفتند گرفتند آنجا را، همه ما هم موافقيم با آنها.
سـوال : اگـر حـكـومـت اسلامى بخواهد به اين ترتيبى كه هست پيش برود طبيعى است كه اكـثريتى از كشورهاى جهان با او مخالف خواهند بود و جز با دشمنى رفتار نخواهند كرد، بـنـابـرايـن اسـاس روابـط خـارجـى شـمـا و دوسـتـانـتـان بـه چـه شكل و است آيا شما به دوستانى نيازمند هستيد در روابط خارجى يا خير؟

next page

fehrest page

back page