صحيفه نور جلد ۱۳

امام خميني رحمه الله عليه

- ۸ -


عـمـده ايـن اسـت كـه ايـن خـوف هـائى كـه ايـنـهـا ايـجـاد كـردنـد در دل مـلت هـا، ايـن شـكـسـتـه بـشـود. از جـمـله چـيـزهائى كه خيلى به آن دامن زده بودند و مى ترساندند همه را اين معنا بود كه اين دو تا قدرت بزرگى كه الان در عالم هست ، از اين دو قـدرت نـمـى شـود اصـلا كـسـى احـتـمـال بـدهـد كـه كـنـار بـرود و خـودش مـسـتـقـل بـاشـد، حـتـمـا يـا بـايـد در بـلوك شـرق بـاشـد يـا در بـلوك غـرب ، از ايـن دو حـال هـيـچ نـمـى شـود خـارج شـد. اگـر يـك وقـتـى كـسـى بـخـواهـد خـيـال ايـن مـعـنـا را بـكـنـد كـه خـودش هـم يـك آدمـى اسـت ، خـودش هـم مستقل است ، اين يك خيال غلطى است كه همان تصورات است واقعيت نمى تواند داشته باشد. لكن وقتى كه كم كم ملت ها به خود آمدند و فهميدند كه نه ، آنطورها نيست ، ما ديديم كه مـداخـله نـظـامـى شـوروى در افـغـانستان كه يك ملت ضعيفى ولى زنده اى هست و با قدرت ايمان مقابله كرد، در عين حالى كه حكومت افغانستان ، حكومت غاصب افغانستان با شوروى و حـزب هـا، بـعـضـى از حـزب چـپـى هـمه با هم هستند معذلك جوان هاى برومند افغانستان در مـقابل آنها ايستادند و الان مدت هاى زيادى است كه از براى شوروى ايجاد اشكالات كردند بـه طـورى كـه بـايـد بـگـويـيـم شوروى را شكست سياسى دادند. اين براى اين بود كه فـهـمـيـده شـد كـه ايـنطور نيست كه اگر شوروى به يك جائى حمله بكند، ديگر مى شود حـرفـى زد، ايـن صـد در صـد بـايـد تـسـليم شد، يا اگر آمريكا يك وقت دست به آن زده بشود، ديگر مملكت مثلا ايران بكلى منهدم مى شود و از بين خواهد رفت . كم كم اين مساءله ، ايـن رعـب شـكسته شد نسبت به رژيم منحوس پهلوى كه همه ديديد كه با همان فريادهاى شـمـا جـوان هـا، مـردهـا و قيام ملت نتوانستند آنها ديگر نگه دارند او را. با همه قوائى كه داشـتـنـد بـالفـعـل و دنـبـال او هم بودند، معذلك فريادهاى شما و وحدت كلمه شما آنها را شكست داد.
پس اين معنا كه اگر ما بر خلاف اين دستگاه يك كلمه اى بگوييم نابود خواهيم شد، معلوم شد نه ، مساءله درست نبوده . اينها به
واسطه تبليغاتشان ايجاد خوف كرده بودند كه با همين خوف كارهاى خودشان را انجام مى دادنـد. بـيـشـتـر مردم به واسطه اين خوف كنار مى گرفتند و بى تفاوت مى شدند و مى ترسيدند، آنها هم با اينكه قدرتشان به آن بزرگى نبود كه يك ملت را از بين ببرند، استفاده مى كردند لكن ملت ايران اين مطلب را شكست در هم و اين رژيم را از بين برد. نسبت به قدرت هاى بزرگ هم همين طور است قضيه و همين طور بود قضيه كه ارعابش بيشتر از واقـعـيـتـش بـود. اگر يك مطلبى فرض كنيد در يك دولت كوچكى واقع مى شد بر خلاف مـيـل شـوروى مـثـلا يـا بـر خـلاف مـيـل آمـريـكا، كافى بود كه آمريكا يا شوروى يك تشر بـزنـنـد، بـا هـمـان يـك تـشر مساءله ختم مى شد، يا مثلا در آنوقتى كه انگلستان قدرتش زيادتر بود از ديگران ، يك كشتى را بياورند در اين آب هاى نزديك ايران ، يك كشتى را كه آوردند اينجا، ديگر نه مجلسش مى توانست حرفى بزند و نه دولتش و هر چه آنها مى خـواسـتـند، تحميل مى كردند. اين مطلب هم در ايران شكسته شد، اين معنا كه يكى برود در سـفارت آمريكا و يك تعرضى بكند به سفارت آمريكا، در سابق و در زمان رژيم سابق ، جـزء تـخـيـلات و شعرها به نظر مى آمد، چطور امكان دارد كه ملتى كه هيچى ندارد، جوان هـائى كـه دسـتـشان چيزى نيست بروند و سفارت آمريكا را يك تعرضى به آن بكنند، يك سـنـگـى حـتـى بيندازند، اگر يك همچو چيزى بشود اصلا ملت و دولت ايران به باد فنا خواهد رفت . اينها چيزهائى بود كه با شيطنت و تبليغات تو مغز مردم كرده بودند و مردم را از آن قـدرت مـلى و انـسـانـى و اسـلامـى كـه داشـتـنـد غـافل كرده بودند. ما ديديم كه جوان ما به واسطه آنهمه ناراحتى هائى كه ملت ما از اين قـدرت فـاسـد كـشـيـده بـود عـكـس العمل نشان دادند و رفتند و ريختند و آن اعضاى آنجا را گـرفـتـنـد و ايـنـهـا و هـيـچ آسـمـان بـه زمـيـن نـيـامـد. ويـژگـى ايـن عـمـل ، ايـن بود كه اين قدرت آمريكا و اين ارعابى كه كرده بودند اينها كه اگر چنانچه يك تعرضى بشود، به ديوار سفارت آمريكا كسى يك خطى بكشد چه ها خواهد شد اين از بين رفت . شما جوان ها كه رفتيد و آنجا را گرفتيد و بعد هم به همه معلوم شد كه اينها اصـلش يـك افـرادى نـبـودند كه راجع به يك سفارتخانه متعارف باشند، اينها مركز يك تـوطـئه اى بـودنـد كه در همه شوون كشور ما بلكه منطقه دخالت مى كردند و دولت هاى سـابـق دانـسـتـه يـا ندانسته از آنها بايد تبعيت بكند و هر كارى كه مى خواهد انجام بدهد بـايـد با مشورت اينها باشد چنانچه خود محمد رضا گفت كه ما ليست وكلا از سفارت مى آمـد و مـا بـايـد ايـن ليـسـت را هـمـانـطـورى كـه آنـهـا نـوشـتـنـد عـمـل بـكـنـيـم . اين خدمتى كه اين جوان ها كردند و رفتند و شكستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد را نگه داشتند، اين يك مطلبى بود كه آن واهمه هائى كه در ذهن مردم بود، در ذهـن مـلت هـا بود، در ذهن دولت ها بود و آن هيولائى كه نشان داده بودند آنها از قدرت هاى بـزرگ ، آن را شـكـسـتـنـد. ايـن يـك مـطـلبـى اسـت كـه اگـر چـنـانـچـه مـلت مـا هـم دنـبـال او هـر جـور زحـمتى به خودش راه بدهد، هر جور گرفتارى و تنگنائى كه برايش پـيـش بـيـايد ارزش دارد. ارزش اين عمل به اين نيست كه ما شكم مان يك وقتى گرسنه مى ماند يا مثلا راه وقتى بخواهيم برويم با اتومبيل مى توانيم برويم از باب اينكه نداريم چيزى ارزش اين به اينها نيست . ارزش اين در عالم به اين است كه شما يك بتى كه درست كرده بودند اينها كه ، بت بزرگى كه همه ممالك
را گرفته بود، شكستيد، و اين يك جنبه سياسى داشت كه ، و يك ارزش سياسى داشت كه هـمـه ارزش هـا پـيـش او كـوچـكـنـد. ايـنـهـائى كـه خـيـال مـى كـنـنـد كـه بـه واسـطـه اعـمـال ايـنـهـا مـا در تنگنا واقع شديم ، اشتباه مى كنند، در عين حالى كه سوء نيت ندارند، البـتـه يـك دسـتـه هـائى هـسـتند كه شما را هم آمريكائى مى دانند، پاسدارهاى ما را هم مى گويند مرتجعند، آمريكائى اند. اينها، اين دسته ها بيچاره اند، بدبختند اينها. و اما بعض از اشـخاصى كه خوب ، دلسوز هم هستند براى كشور ما و براى كشور خودشان و مخالف هـم هـسـتـند با هم ارگان هاى خارجى و اجانب ، لكن آنها هم تحت تاثير همان تبليغات واقع شده اند و گمان مى كردند كه اگر چنانچه به زودى و فورا ما تقديم نكنيم اين جاسوس هـا را بـه آمـريـكـا و يـك عـذر خـواهـى هـم نـكـنـيـم ، چـه هـا و چـه هـا خـواهـد شـد. ارزش اين عـمـل ايـن اسـت كـه ايـن اشـتـبـاهـات را رفـع كـرد. شـمـا الان يـك سـال اسـت كه اين جاسوس ها را، اين توطئه گرها را، اين مجرم ها را در آنجا حبس كرديد و خبرى هم نشد، نه بازارمان خوابيد و نه اقتصادمان به هم خورد، و اينها، بعد هم هر كارى آنـهـا خـواسـتـنـد هـى كـردنـد و هـى تـرسـانـدنـد و هـى عـمل مذبوحانه كردند و ما ديديم كه يك سال از اين امر گذشت و نه ، هم بازارهاى ما سر جـاى خـودش هـسـت و هـم كـشـاورزى مـا سـر جـاى خودش هست و هم چيزهاى ديگرمان ، هيچ چيز نـخـوابـيـد، هـيـچ مـطـلبـى نـشـد. ارزش ايـن اسـت ، ارزش ايـن عـمـل اين است كه شكسته شد آن بت بزرگى كه براى ملت ها تراشيده بودند. ارزش اين چـريـك هـاى افـغـانـى اين است كه شكستند آن بت هاى بزرگى را كه تراشيده بودند كه اگـر چـنـانچه كسى با شوروى يك كلمه بگويد، بايد به فنا برسد. اينها شكستند اين را.آنها هم چندين ماه است كه الان با همه قوائى كه آن قدرت بزرگ پيش آورده براى آنها و حـكـومـت خـودشـان هـم با آنها مخالف است ، باملتش مخالف است ، چريك هاى افغانستانى شـكـسـتـنـد آن هـيـولا و چـيـزى كـه بـراى مـلت هـا پـيـش آورده بـودنـد. ايـن عمل شما در اينجا و آن عمل آنها در آنجا ارزشش يك ارزشى نيست كه ما بتوانيم به ميزان در آوريم . اينها ارزش دارد به اينكه ، مانصف ملت مان هم اگر كشته مى شد ارزش داشت اين ، براى اينكه قضيه ، قضيه شكم نيست تا ما عزا بگيريم كه مبادا يك وقت گندم ما نداشته باشيم . مادر پنجاه و شصت سال پيش از اين كه من يادم هست ، با اسب و الاغ از اين راه به آن راه مـى رفـتـيـم و با عرض مى كنم كه نه برقى بود و نه بساطى بود و آنطور همه مردم زندگى شان را مى كردند.
ما براى شكم قيام نكرديم ، ما براى اسلام قيام كرديم
آن چـيـزى كـه براى ما ارزش دارد اولا اسلام است كه در آن همه چيز هست . ما براى شكم مان قـيـام نـكـرديـم كـه اگر شكم مان را يك فرد جلويش را بگيرند مابنشينيم سر جايمان . ما براى اسلام قيام كرديم ، همانطورى كه درصدر اسلام پيغمبر اكرم براى اسلام قيام كرد و آنـقـدرى كـه او در زحمت و رنج واقع شد، ما نشديم . ما الان بازارهايمان سر جاى خودش هست و امسال كه مى گويند ميوه ها هم بيشتر از هميشه هست ، ارزاقمان هم سر جاى خودش هست و گـرفـتـارى ايـن چـيـزها ابدا نداريم عمده اين است كه ما يك ملتى داريم كه اين ملت همه بيدار شدند، آن خوف را شكستند، آن خوفى
كـه اگـر يـك پـاسـبـان مـى آمـد يك بازار را مى بست هيچ كس حرف نمى زد او را شكستند، فـريـاد زدنـد، بـا فـريـاد خـودشـان قـدرتـى را كـه در ايـنجا بود شكستند و قدرتها را شـكـسـتند. ما وقتى يك ملت داريم كه سى و چند ميليون است و بيست ميليون جوان داريم كه آرزوى شـهادت بسياريشان مى كنند، ديروز يك پيرمرد نزديك به هشتاد، تقريبا بين هفتاد و هـشـتاد بود، طورى كه چيز بود، آمد با من مصافحه كرد و رفت آن كنار و دوباره من ديدم ايستاد و دوباره دارد مى آيد، دفعه دوم كه آمد اينجا گريه مى كرد اشكهايش رامن ديدم كه آنجا جارى بود مى گفت من مى خواهم بروم جنگ بكنم . من گفتم به او كه من و تو بايد دعا بكنيم ، جوان ها بايد جنگ بكنند. الحمدلله ما كه جوان هايمان ، پيرهايمان ، زن ها، دخترها، هـمـه ، بـچـه هـا هـمـه مـان يك تحولى در ما پيدا شده است كه نمى خواهيم ديگر زير بار ابـرقـدرت هـا برويم ، بايد البته ملتى كه اينطور باشد خودش را مهيا كند براى همه چـيـز. قـدرت هـاى بـزرگ عـالم هـسـت ، شـمـا هـم ايـسـتـاديـد در مـقـابـل قـدرتهاى بزرگ عالم ، از ارعاب هايشان نترسيد خيلى ، اما مهيا بشويد براى اين شـلوغ كـارى ها، براى اين كارهايى كه دارد انجام مى گيرد بايد ما مهيا بشويم . يك كار ارزشـمـنـدى شـما كرديد، يك كار بزرگى كرديد كه تمام دنيا به صورت اعجاب دارند بـه شـمـا نـگـاه مى كنند. كسى كه يك همچو كار بزرگى را به عهده گرفته است نبايد خـيـال كـند كه امروز كه ما اين را بيرونش كرديم فردا كس ديگر مى آيد، نخواهد آمد، خير، شـمـا و مـا مـهـيـا هستيم و مهيا بايد باشيم كه آنقدرى كه ارزش دارد عملمان ، بايد برايش فـداكـارى بـكـنـيـم . مـا بـاز بـا آن تـنـگـنـاى اقـتـصـادى كـه پـيـغـمـبـر اكـرم در آن چـنـد سال كه در آن غار بود واقع شده بود، واقع نشديم . آنها نان خوردن هم نداشتند، آنها با زحـمت براى خودشان به طور قاچاق يك چيزى مى آوردند مى خوردند، زندگى مى كردند، لكـن ارزش عـمـل يـك ارزشـى بـود كـه مـى ارزيـد بـه ايـنـهـا، تحمل مى كرد ايشان اينها را. ما الان چيزى برايمان واقع نشده ، خوب ، يك گوشه كشور مـا يـك جـنـگـى واقع شده و آن هم دارند سركوبشان مى كنند. ما بايد مهيا باشيم كه فردا اگـر از يك گوشه ديگرى هم يك شيطان ديگرى سر در آورد، آن هم سركوبش بكنيم . ما مـى خـواهـيـم زنـده بـاشـيم و ما مى خواهيم شرافت خودمان را حفظ كنيم و ما مى خواهيم اسلام عـزيـز را كـه هـمه چيز درش هست ، استقلال درش هست ، آزادى درش هست ، شرافت درش هست ، مى خواهيم اين را حفظش بكنيم و قرآن كريم را حفظ بكنيم و اين ارزش دارد به اينكه ما همه مـان هـم از بـيـن بـرويـم ، رفـتـيـم . مـگر ما از پيغمبر بالاتريم ، مگر ما از حسين بن على بالاتر هستيم . آنها هم همه چيزشان را دادند در راه هدفشان ، لكن ما قدرت داريم الان ، آنها آنوقت نداشتند همچو قدرتى . حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در آن غارى كه پـنـاه برده بودند كسى را نداشتند، يك چند نفرى آنجا بودند و همه در خوف زندگى مى كـردنـد مـا بـه آنـجـا نـرسيده است حالا. زمانى هم كه در مدينه تشريف آوردند، آنقدر رنج ايشان كشيدند، اينقدر زحمت كشيدند كه هيچ يك از آنها را تا حالا ما نكشيديم .
ما ملتى هستيم كه با وحدت كلمه و اتكال به خدا همه چيز را مى توانيم پيش ببريم
مـا از جـنـگ نـبـايد بترسيم . پيغمبر اكرم جنگ كرده است براى اسلام حضرت امير جنگ كرده است براى اسلام . صدر اسلام در يك چند سال
چـنـديـن جـنـگ ، هـشـتـاد تا، چقدر جنگ واقع شد. ما بايد مهيا باشيم براى جنگ ها و ما قدرت داريـم ، مـا جـوان هـا را داريـم . يـك مـلتـى هـسـتـيـم كـه بـا وحـدت كـلمـه و بـا اتـكـال بـه خداى تبارك و تعالى همه چيز را ما مى توانيم پيش ببريم ، هيچ خوف از اين مـسائل نداريم . اينها كه ايجاد خوف مى خواهند بكنند در شما، همان هائى هستند كه در زمان شـاه مـخـلوع هـم ايـجـاد خوف كرده بودند و آن به واسطه همان ايجاد خوف سرجاى خودش نـشـسـتـه بود و به خيال خودش سلطنت مى كرد. وقتى اين خوف شكسته شد ديديم كه تو خـالى ، بـود واقـعـيـت آنـطـورى كـه مى گفتند نداشت . قدرت هاى ديگر هم همين طور است ، خـيـال نـكـنيد كه اينها شاخ و دم خيلى بزرگى دارند، اينها هم همين طورهاست . مهم اين است كـه مـا بـا هـم منسجم باشيم ، مهم اين است كه قواى مسلح ما كه خداوند انشاء الله نصرت بـه آنـهـا بـدهد منسجم باشند با هم . سپاه پاسداران و قواى انتظامى ديگرى خودشان را يـك بـدانـنـد. هـمـه تـان بـراى يـك مـقـصد داريد عمل مى كنيد و آن مقصد اين است كه كشور خـودتـان را آزاد نـگـه داريـد و مـسـتـقل ، نوكر نباشيد، شرافت خودتان را حفظ بكنيد. همه قـواى مـسـلحـه ، هـر كـس هـسـت ، از ملت هم هر كس متصل شد به آن جبهه ، همه همدم باشيد و هـمـاهـنـگ . اگـر هـمـاهـنـگ بـاشـيـد و همه روى يك رويه كار بكنيد و يك فرماندار از براى فـرمـانـده بـراى شـما باشد كه روى نقشه عمل بكند مطمئن باشيد كه پيروز هستيد و هيچ قـدرتـى هـم نـمـى تـواند با شما مقابله كند براى اينكه قدرت ، قدرت ملت است . ارتش وقـتـى اتكالش به اين ديوار بزرگ شد، به اين سد عظيم ملت شد قدرتى پيدا مى كند كـه هـيـچ چـيـز نمى تواند مقابل او بايستد. ارتش ما وقواى مسلح ما و پاسدارهاى ما و همه ايـنـهـا پـشـتـوانـه شـان هـمـه مـلت هـسـت . الان شـمـابـيـنـيـد سـرتـاسـر مـمـلكـت مـا در حال جنگند، دخترهاى توى خانه هايشان هم در حال جنگند، براى جنگى ها دارند كار مى كنند يـك هـمـچو مملكتى كه ارتشش با ملتش يك است ، رؤ سايش با ديگران برادرند، اينها همه خـدمـتگزار هستند نسبت به ملت شان ، ملت شان از آنها پشتيبانى مى كند، يك همچو ملتى از چـى مـى ترسد، و شما مطمئن باشيد. چند وقت است كه الان ما را حصر اقتصادى كردند، چه شـد مـثـلا؟ مـا كـجـايـمـان گـيـر كـرده اسـت كـه حـصـر اقـتـصـادى ، حـصـر اقـتـصـادى خـيـال مـى كـنـنـد اشـخـاص كـه مـا اگر چنانچه از آمريكا مثلا فرض كنيد كه فلان چيز را نـخريم ، خير، ديگر نمى توانيم . نخير ما داريم زياد، آمريكا اينجا برايمان ذخيره كرده ايـنـهـا را. بـدانـيـد كـارهـاى خـدائى اسـت ايـنـهـا، كـارهـاى خـدائى اسـت كـه پـنـجـاه سـال آن يـا كـمـتـر يـك قـدرى ، ايـن مـرد بـيـسـت و چـنـد سـال ، ايـن دومـى زحمت كشيد و آمريكا هم به خيال اينكه خوب ، مملكت خودش است ديگر، هر چـه هـسـت مـال خـودش اسـت ، نـفت هاى ما را البته گرفتند و خوردند و بردند و اسلحه هاى زياد آوردند براى ما. اين كوه هائى كه در ايران هست بسياريش زيرش اسلحه و مهمات هست و اينها همان هائى بود كه دشمن ما، دشمن فعلى و هميشگى ما براى خودش تهيه كرده بود و حـالا مـال ماست . عمده اين است كه ما خودمان ، خودمان را بشناسيم و قواى مسلح ما و ملت ما يـكـپـارچـه بـشـود. اگـر ايـنـهـا هـمـه با هم يكپارچه باشند، پشت به پشت هم بدهند، هيچ قدرتى نمى تواند اينها را بشكند. اين قدرت هاى بزرگ آنقدر گرفتارى دارند كه به اين مسائل خيلى نمى توانند
برسند، هر كدامشان مقابل هم ايستادند. اين گرگ ها را مى گويند كه وقتى شب هم ميخواهند بـخـوابند دور هم ، همه رويشان را به هم مى كنند از خوف اينكه اگر يكى شان غفلت كند بـاقـى شـان او را مـى خـورد. حـالا ايـنـطـوريـسـت كـه شـمـا خـيـال نـكـنـيـد كـه آمـريـكـا اگر بخواهد يك چيزى بكند، آمريكا مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده درست دارد نگاهش مى كند، آن هم همين طور مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده مقابلش ‍ (اللهـم اشـغل الظالمين بالظالمين ) مسائل اينطور نيست كه به گوش ما مى خوانند كه اى ، اگـر آمـريـكـا چـه بـشـود، چـه . خـوب ، يك سال تمام است كه اين جوان هاى عزيز ما رفـتـنـد و البـتـه رنـج كـشـيـدنـد، زحـمت كشيدند و ماجورند در اين امر پيش خداى تبارك و تـعـالى . مـن نـبـايـد تـشـكـر كـنـم از آنـهـا، عـمـل آنـهـا پـيـش خـدا ارزش دارد. يـك سـال است كه اينها رفتند و آنجا را گرفتند. آنها جز، هى حرف آنها زدند، آن ور ايستادند و حـرف زدنـد و چـه كـردند، خوب ، حصر اقتصادى كردند و چه كردند، لكن ملت سر جاى خـودش ايـسـتـاده و هـيـچ نـقـصـى در خـودش نـمـى بـيـنـد. ده سـال ديـگـر هـم كـه بـشـود هـمـيـن اسـت . عـمـده ارزش ايـن عـمـل هـا ايـن اسـت كـه از ذهـن تـوده هـاى ضـعـيـف مـردم در سرتاسر دنيا، مستضعفين جهان در سرتاسر دنيا، از ذهن اينها اين رعب ها را خارج مى كند به خود مى آيند، الان هم آمده اند. هى مـى گـويـند كه ماها در انزوا هستيم ، آنوقت كه در انزوا نبوديم چه بوديم ؟ يك ملت زير دسـت ضـعـيـف بـيچاره ، يك پاسبان در بازار بزرگ تهران حكومت مى كرد بر بازار. اين آنوقت بود كه ما منزوى نبوديم ، منزوى نبوديم يعنى روابطمان با آمريكا و با شوروى و با كذا و كذا سر جايش بود.
تا منزوى نشويد، نمى توانيد مستقل شويد
حـالا كـه مـنـزوى هـسـتـيـم چه هستيم ؟ حالا كه منزوى هستيم جوان هاى ما ايستاده اند و سفارت آمريكا را گرفتند و پنجاه و چند نفر جاسوس ها را گرفتند و نگه داشتند البته انسانى هـم بـا آنها رفتار كردند. آنطورى كه به من دائما رسيده اين است كه خيلى خوب با اينها رفتار كردند و اخلاق اسلامى هم همين است .
حـالا كه منزوى هستيم اينكه بازارمان سر جايش هست با عزت و احترام ، هيچ كس به ما نمى تـوانـد ظـلم كـند، هيچ كس نمى تواند بگويد بازارتان را ببنديد، يا با الزام بازار را بـبـنـدنـد، هـيچ كس نمى تواند بيايد بگويد چهارم آبان است بيرق ها را همه جا بزنيد و بايد همچو بشويد، هيچ . حالا كه منزوى نيستيم خود مانيم ، مستقليم . انزوا اگر پيدا شد، انـسـان خـودش را بـهتر پيدا مى كند. ديروز چند تا، دو سه تا جوان آمدند و يك تفنگى را كـه مـن خـوب نـمـى شـنـاسم تفنگ چه هست آوردند نشان دادند، گفتند اين را ما خودمان درست كـرديـم ، وقـتـى هـم بـه ارتـش نـشـان داديـم گـفـتـنـد صـحـيـح اسـت و خـوب اسـت و وسـائل را فـراهـم مـى كنيم . اين براى اين است اگر چنانچه ما منزوى نبوديم هيچ وقت به فـكـر ايـن كار نمى افتادند. شما كه حالا به خيال اينها منزوى هستيد شما الان در فكر اين هـسـتـيـد كـه خـودتـان كـارهـاى خـودتـان را انـجـام بـدهـيـد. مـنـزوى نـبـودن يـعـنـى متكل بودن به غير، يعنى اسير بودن منزوى هستيم يعنى ارتباطمان با ديگران قطع است و ما نوكر
ديگران نيستيم . آنها هى مى آيند به ما مى گويند كه بيا روابطمان را درست كنيم ، ما همه جـور حـاضـريم ، چطور. و ما مى دانيم شيطنت است اين . البته اگر چنانچه همه احترام به هـمـه بـگـذارند، همه دنيا با هم بايد برادر باشند اما مساءله اين نيست مااز اين انزوا نمى تـرسـيـم ، مـا اسـتـقبال مى كنيم يك همچو انزوائى را كه ما را وادار مى كند كه خودمان به فـكـر خـودمـان بـيـفـتـيـم . وقـتـى ايـن انـزوا نـبـاشـد مـا مـتـكـل به غيريم ، هر چى مى خواهيم دستمان پيش غير دراز هست . گندم هم مى خواهيم از آنها بگيريم و ارزاقمان را از آنها بگيريم و صنايع مان را آنها برايمان بيايند درست بكنند، همه چيزمان دست آنها باشد. ملت تا اينطور باشد مى تواند خودش داراى يك چيزى باشد، در اقـتـصـاد مـسـتـقـل بـاشـد، در جـنـگ مـسـتـقـل بـاشـد، در اجـتـمـاع مـسـتـقـل بـاشـد وقـتـى شـمـا منزوى باشيد مى توانيد اين كارها را بكنيد. شماى منزوى مى تـوانـيـد كـه فـكـر بـكـنـيد كه بايد كشاورزى مان را خودمان اداره كنيم محتاج نشويم به ديـگـران ، بـراى ايـنكه منزوى هستيم ديگران نمى دهند به ما. وقتى يك ملتى احساس كرد كـه ارزاقـش را ديـگـران نمى دهند به او، خودش به فكر مى افتد كه براى خودش درست كـنـد. مـادامـى كـه در نـظـرش اين است كه نه ، ما مى آورند برايمان ، مى دهند به ما، نمى تواند كار بكند. اينهائى كه وقتى در اطرافشان ده تا پانزده تا نوكر هست ، مى افتند و تنبل مى شوند و هيچ كار از آنها نمى آيد، وقتى مى بريشان حبس ، خودش تو حبس كارهاى خـودش را مـى كـند براى اينكه منزوى شده . ملتى كه منزوى بشود مى تواند ترقى كند، مترقى مى شود. ملتى كه منزوى نيست نمى تواند به ترقى راه خودش را برود. ملت غير مـنـزوى يـعـنـى مـلتـى كـه اتـكـالش بـه ديـگـران هست ، خوراكش را از ديگران مى گيرد، اتـومـبـيـلش هم از ديگران مى گيرد، برقش هم از ديگران مى گيرد. اين ملت تا آخر بايد اسير باشد. تا منزوى نشويد نمى توانيد مستقل بشويد. از انزوا ما چه ترسى داريم ، ما آن روزى كـه مـنـزوى نـبـوديـم هـمـه گـرفـتـارى هـا را داشـتـيـم ، حالائى كه منزوى هستيم مستقل هم هستيم . الان هر كسى آقاى خودش ‍ هست ، هى زير بار ديگرى نيست . الان مى تواند يـك سـفـارتـخـانـه اى (هـر سـفـارتخانه اى خواهد باشد) مى تواند كه به حكومت ما، به دولت مـا يـك چـيـز را تـحـمـيـل كـنـد؟ پـس مـا مـنـزوى نـيـسـتـيـم شـمـا خيال
مى كنيد منزوى هستيم . منزوى به آن معنائى كه شما مى خواهيد نباشيم ، اين معنايش اين است كه ما وابسته باشيم و تا آخر غلام حلقه بگوش باشيم . خدا مى داند آن روزى كه من عكس ايـن مـحـمـد رضـا را ديـدم در روز نـامـه هـاى ايـنـجـا، در مـجله اى بود، چيزى كه در آمريكا مـقـابـل يـكـى از ريـاســـت جـمـهـورى هـاى آنـهـا ايـسـتـاده بـود مـثـل يك بچه اى و او عينكش را برداشته بود و به روى او نگاه هم نمى كرد، اينطور نگاه مى كرد و اينطورى ايستاده بود، خدا مى داند تلخى اين در ذائقه من شايد حالا هم باشد كه مـا ايـنـطـور هـسـتـيـم كـه يك نفر آدمى كه مى گويد من همه كاره هستم و كشورم را مى خواهم برسانم به كذا و از ژاپن بايد جلو بيفتيم و فلان ، يك همچو آدم ضعيف زبونى است كه مى رود در آمريكا بعد از همه تشريفات كه اجازه بدهند و چه بكنند و برود آنجا، مى ايستد آنـجا پهلوى آن جانسون (ظاهرا بود) ايستاده آنجا و آن مردك تو صورتش ‍ نگاه نمى كند، عينكش را برداشته و آنطور نگاه نمى كند و اين اينطورى ايستاده . خدا مى داند كه اين غير انـزوا بـراى يك ملتى از هر انزوائى بدتر است . بله ، او منزوى نبود، آقايان مى خواهند مـا هـم ايـنـطـور بـشـويـم . مـا انـزوائى را كـه ايـن آقـايـان خيال مى كنند، با آغوش باز اين انزوا را مى پذيريم . تا انزوا نباشد افكار شما به راه نمى افتد. مغزهاى شما از مغز آمريكائى كوچكتر نيست لكن شما رااز انزوا بيرون آوردند و مـرتـبـط كـردنـد، تا آخر قيامت شما بايد منزوى آنوقت باشيد، وابسته ، افكارتان اصلا بـه راه نـيـفـتـد، مـغـزهـايـتـان بـخـشـكـد آنـجـا و هـيـچ راه عـمـل نـكنيد. اگر مغزهاى ما عمل مى كرد، حالا وضع كشور ما غير از اين بود، لكن نگذاشتند مـغـزهـاى مـا عـمـل بكند. همه چيز را آوردند، اموال زيرزمينى ما را دادند و همه چيز را آوردند، فـراهـم كردند كه مبادا شما به فكر اين بيفتيد يك صنعتى ايجاد كنيد تا ارتباطتان را از دنيا قطع نكنيد، اين ارتباطى كه شما را به انزواى حقيقى مى كشد، نمى توانيد خودتان اهـل صـنـعـيـت بـشـويـد و نـمـى تـوانـيـد مـمـلكـت تـان صـنـعـتـى بـشـود، نـمـى تـوانـيـد مستقل باشيد و نمى توانيد آزاد باشيد. اين انزوا از نعمت هاى بزرگ خداست . شما مقايسه كـنـيـد بـيـن كـشـور خـودتـان امـروز كـه مـنـزوى هـسـتـيـد بـا كـشـور خـودتـان در ده سـال پـيش از اين كه نبوديد، مقايسه كنيد، فكر كنيد. هى فكر اينكه اى ما چيزى نداريم ، اى مـا چـيـز. مـا انـسان داريم ، ما آدم داريم ، ما جوان داريم ، ما جوان هائى داريم كه با همه قواـ دارند در مقابل همه قدرت ها ايستاده اند. چى هيچ چيز نداريم . ما همه چيز داريم . ما اين زمـيـن هـاى وسـيـع داريـم ، مـا آنقدر چيزهاى زيرزمينى داريم ، چطور ما نداريم . ما همه چيز داريـم ، فـقـط ايـن انـزوا نـبـودن ، مـنـزوى نـبـودن ، مـا را بـه ايـن حـال رسـانـده اسـت كـه مـا بـراى هـر چيز بايد دستمان را پيش ديگرى دراز كنيم . يك چند سـال بـايـد سـخـتـى را تـحـمـل كـنـيـم (سـخـتـى هـم خـيـلى نـيـسـت تحمل كنيم تا بتوانيم خودمان سر پاى خودمان بايستيم و آدم باشيم .
با تمام قدرت بيست سال هم اين جنگ اگر طول بكشد، ما ايستاده ايم
ايـن قـدرت هـا ديـگـر شـكـسـتـه شـدنـد و عـلامـتـش هـم هـمـيـن اسـت كـه يـك سال است اين جوان هاى ما اين كار را كردند و ارزش كارشان هم بسيار زياد است و هيچ عالم به هم نخورد. حالا فرض كنيد كه اين نوكر بدبخت ، اين صدام بدبخت كه ملت خودش را بـه تـبـاهـى دارد مـى كـشـد و آنـقـدر بـه مـلت خـودش دارد تـحـمـيـل مـى كند، اين هم يك حمله مذبوحانه كرده است ، ما هم صبر داريم و حوصله داريم . مـلت مـا پـنـجـاه شـصـت سـال ، جـوان هـاى مـا تـا چـشـم شـان را بـاز كـردند زير يوغ اين مسائل و اين مصائب بودند. عادت داريم ما به زحمت كشيدن ، جوان هاى ما عادت دارند به اين زحـمـت هـا. حـالا كـه خـودشـان را يـافـتـنـد و مـسـتـقـل مـى دانـنـد، بـا تـمـام قـدرت بـيـسـت سـال هـم ايـن جنگ طول بكشد ما ايستاده ايم ، در صورتى كه اين پوسيده است ديگر. شما خـيـال نـكـنيد كه اين يك كاريست . اينكه مى بينند موشك مى اندازند، اين براى اين است كه نـمـى تـوانـد بـيـايد با اينها مقابله كند، از دور ايستاده است و موشك مى اندازد. اينكه اين جـنـايـات را مـى كـنـد و مـى خـواهـد مـلت مـا را بـتـرسـانـد بـه خيال خودش ، اين براى اين است كه قدرت آنكه مقابله كند با اين جوان ما را ندارد، در همه جـا هـم دارد هـى كـشـتـه مـى دهـد و هـى دارد ضـايـعـات مـى دهـد ولى آن خـوى غـلطـش و آن تـخـيـل بـاطـلش و ايـنكه اعصابش بكلى خرد شده است و حالا خردتر، نمى گذارد كه به خودش ‍ بيايد و بفهمد بايد چه بكند. اين در آنجا، در خود عراق
هـم پـوسـيده شده است و در همه ممالك دنيا هم آبرويش را از دست داده است . البته راديوى بـغداد و نمى دانم روزنامه هاى بغداد هى هياهو مى كنند، هياهو زياد است ، اما در دنيا ببينيد چـه جـورى اسـت وضـع . در هـمـه كـشورهاى دنيا اينها حيثيت سياسى اگر داشتند هم از دست رفـت و در خـود عـراق هـم مـلت بـا او مـخالفند و كم كم صدايشان در مى آيد و پيدا هم شد آثـارش . و فرق ما بين دولت ما و بين قواى انتظامى ما با آنها اين است كه اينها از ملتند و بـا مـلتـنـد و مـلت هـم بـا آنـهـاست ، دليلش هم همين است كه آن دسته دارند جنگ مى كنند، خداوند همه را حفظ كند و سرتاسر ايران دارند كمك مى كنند. اگر پيدا كرديد يك دهى در عراق اينجورى كمك كرده باشد به اينها، اينها به زور البته مى گيرند، غارت مى كنند، به زور مى گيرند، اما اگر پيدا كرديد يك ده را در تمام كشور عراق كه جوان هايش ، زن هـايـش دارند آنها نان بپزند و نمى دانم دسته بندى كنند، ندارند اينها. يك همچو ملتى از كـى مى ترسد، چرا بايد بترسد. ما خدا را داريم ، ما اسلام را داريم ، ما براى خدا داريم عـمـل مـى كـنـيـم . كـسـى كـه بـراى خدا عمل مى كند چرا بترسد، از كى بترسد. آنها بايد بـتـرسند كه اگر از اينجا رفتند، جهنم هست آمالشان . جوان هاى مائى كه براى خدا دارند جنگ مى كنند اجرشان با خداست . امكان دارد كه يك كسى براى خدا كار بكند و خداى تبارك و تـعـالى بـه او عـنـايت نداشته باشد شهيدشان با همان شهداى صدر اسلام انشاء الله مـحـشـورنـد و قدرتمند هستند. خداوند همه تان را حفظ بكند و همانطورى كه اين آقا گفتند، اولا مـن تـشـكـر مى كنم از زحمات شما و من نبايد تشكر بكنم ، براى اينكه كشور خودتان هـسـت و خـودتـان بـراى خـودتـان عـمـل كـرديـد و ارزش عـمـل شـمـا بـسـيـار زيـاد است و حالا كه بنا داريد كه مجلس كار خودش را انجام داده است و مـحـول مـى خـواهـيد بكنيد به دولت ، امر صحيحى است و انشاء الله شما هر جا باشيد، در جـبـهـه هـا هـم كـه مـى رويـد سلامت باشيد و اميدوارم كه با قدرتمندى غلبه كنيد بر همه شيطان ها.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
تاريخ : 14/8/59
بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و خطباى مذهبى
اهداف شوم كارشناسان خارجى از شناسائى ذخائر فرهنگى و اقتصادى كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
از آقـايـان كـه تـشـريـف آورده انـد در ايـن هـواى سـرد و در ايـن محل حقير تشكر مى كنم . سلامت و سعادت همه را از خداى تبارك و تعالى خواستارم . من يك نكته اى بايد عرضى كنم . ما بايد از اين كارشناس هاى قدرت هاى بزرگ بعض مطالب را يـاد بـگـيـريـم ، ايـنـهـا از طـول مـدتـى كـه شـايـد قـريـب بـيـش از سـيـصـد سـال اسـت در ايـن مـمالك راه پيدا كردند، همه چيز اين ممالك را، خصوصا آنهائى كه مورد اهـمـيـت اسـت خيلى براى آنها مثل ايران ، مطالعه كردند، هر چه ما داريم از دارائى هاى زير زمـيـنـى و از دارائى هـاى روى زمـيـنـى و از چـيـزهـائى كـه در رفـاه يـك كشور دخالت دارد مـثل فرهنگ ، اقتصاد، امثال ذلك ، اينها مطالعه كردند و مطالعاتشان بيشتر از ماست . اينها در آنوقتى كه اين وسايل نقليه فعلى نبوده است مى آمدند در ايران و با كاروان ها راه مى افتادند، سوار شتر مى شدند و گردش مى كردند اطراف ايران و تمام بيابان هائى كه در ايـران بـود مـطـالعـه مـى كـردنـد و جـاهـائى كـه احتمال ذخائر بود، عكسبردارى مى كردند، كشف مى كردند و همه اين چيزهائى كه ما در زير زمـيـن داريم آنها از ما بهتر مطلعند و در مسائل فرهنگى و سياسى هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ايلات و عشاير اطراف ايران ، همه جا آنقدرى كه آنها مطالعه كردند در روحيات عـشـايـر و مـسائلى به دست آوردند، ماها آنقدر مطالعه نكرديم و در مطالعاتى كه اينها از شهرهاى ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقائد ما و گرايش هاى ما، آنها مطالعه كردند بسيار است . مـا بايد ببينيم كه اينها بعد از مطالعات زيادى كه كردند كه مى خواهند براى خودشان ، مى خواستند و مى خواهند بهره بردارى كنند، آنها چه چيز را مؤ افق با مصلحت خودشان و بهره بردارى خودشان مى دانستند و چه چيز را و چه گروه را مخالف مى دانستند آنها كدام دسـتـجـات را مـخـالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصا ايران كه يك ويژگى خاصى دارد، كـدام گـروه را مـخـالف با اين سلطه مى دانستند و كدام گروه يا گروه ها را مخالف نـمـى دانـستند يا مؤ افق مى دانستند. ما از وقتى كه رضاخان كودتا كرد و آمد ايران كه من يـادم هـسـت ، مـطـالعـه كـنـيـم ايـن مـسـائلى كـه در ايـران واقـع شـد و انـگـليـس اول او را آوردنـد و بـه قـدرت رسـانـدنـد تـا وقـتـى كه محمد رضا به جاى او آمد و نمى توانيم بگوئيم كدام خبيث تر بودند، لكن خباثت دومى اثراتش براى ما زيادتر بود كه دومـى را مـتفقين تحميل كردند و خود محمد رضا هم در كتابش نوشت ، حالا شايد نباشد در آن كتاب ، اگر كسى آن چـاپ اولش را داشته
بـاشـد، نـوشـت كـه ايـنـهـا صـلاح ديـدند كه ما باشيم ، من باشم در اينجا حكومت كنم . ما مطالعه كنيم از آنوقت تا زمانى كه اين آدم رفت ببينيم كه اينها با چه گروه هائى مبارزه كـردنـد و بـا چـه گـروه هـائى مـصـالحـه و سـازش . رضـاخـان اول كـه آمـد مـا شك نداريم كه يك آدم عامى بود و آنها فهميده بودند كه يك آدم قدرتمندى اسـت و جـسورى است و كار از او مى آيد. آنها اين را آوردند اين هم در راديو دهلى اگر شماها كـه يـادتـان نيست ، شايد آنهائى كه سن شان بلا باشد، يادشان هست كه در راديو دهلى گـفتند (كه راديو دهلى از چيز انگليس ها بود آنوقت ) كه رضاخان را ما آورديم روى كار و بـعـد از اينكه مخالفت كرد و با آلمان ها مثلا يك رفت و آمدى داشت ما او را بيرون برديم . اين يك آدمى بود كه با مطالعات آنها، ادراك كردند كه يك آدم قلدرى است و شعور سياسى هـم نـدارد آنقدرها، اين را خوب مى شود آلت دست قرار داد، آوردند و كودتا كردند و آنوقت اشخاص زيادى را از همه طوايف گرفتند و ابتداى امر و وجب به وجب به نظر مى رسد كه روى يك نقشه اى كه آنها برايش مى دادند عمل مى كرد، ابتدائا شروع كرد به رياكارى و مجالس ‍ روضه مى رفت و خودشان مجلس روضه بپا مى كردند و از قرارى كه آنوقت مى گـفـتـنـد در هـمـه تكيه هاى تهران هم آنوقت مى گفتند پا برهنه مى رود، همه جارفت و با مـردم خوش وبش مى كرد و اين كارها را مى كرد تا آنوقتى كه قدرت دستش آمد و محكم شد پايش . ببينيم كه در آنوقتى كه قدرت دستش آمد با كى و با چه گروهى مخالفتش زياد بـود و بـا چـه طـرح هـائى مـخالفتش زياد. اين را بسيارى البته يادشان است كه شروع كـرد مخالفت با روحانيون با اسم اينكه مى خواهيم اصلاح بكنيم ، چه بكنيم ، مجلسى در جـاهـاى ديـگـر و در مـدرسـه فـيـضـيـه كـه مـا شـاهدش بوديم مجلس امتحان درست كردند و اشـخـاصـى كـه مـال خـودشـان بـود مـى آمـد آنـجـا بـراى امـتـحـان و ايـنـهـا بـه خـيـال ايـنـكـه بـه ، تبليغاتشان اين بود كه ما مى خواهيم اين اشخاصى كه صحيح اند و اهـل عـلم صـحـيـح هـسـتـند، از آنهائى كه نه ، لياقت اين لباس را ندارند، مى خواهيم تميز بـدهـيـم . حـتـى بـعضى از آقايان محترم قم هم اين معنا را باور كرده بودند. خدا رحمت كند مـرحـوم آقـاى فـيـض را، بـه مـن فـرمـودنـد كـه ، در مـدرسـه فيضيه ، كه خوب ، اين كه بـدكـارى نـيـست كه اينها بيايند خوب ها را از بدها جدا كنند. من به ايشان عرض كردم كه بله ، اينها مى خواهند خوب ها را از بدها جدا كنند كه خوب ها را از بين ببرند، نه بدها را. و هـمين طور هم شد. ابتدا براى اين معنا آمدند و چه تلخى ها بر ماها گذشت از اين امتحان و از ايـن بـساط، بعد هم با يك بهانه ديگر شروع كردند به اينكه بايد ملت لباس واحد داشـتـه بـاشـد و عـمـامـه هـا را از سـرهـا برداشتند و آنقدر خرابكارى كه كردند كه روى تاريخ را سياه كردند. و البته اينها يك مسائل طولانى است كه شايد در تاريخ ، حالا كه مـى تـوانـنـد بـنـويـسـنـد اشـخاصى كه اطلاع دارند، بعد هم يا در همان وقت ها هم مجالس روضـه را بـا كـمـال جـديـت مـنـع كـردنـد كـه شـايـد در شـهـرهـا يـك مـجـلس عـلنـى كـه مثل مجالس متعارف ، آنوقت ها بپا نبود.
مـن در قـم يـادم هـسـت كـه يـكـى از آقـايـان ، بـيـن الطـلوعـيـن (قـبـل از طـلوع فـجـر) يـك مـجـلس چـنـد نـفـرى داشـت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرق مى شدند و گمانم اين است كه همين مجلس را هم آمدند جلويش را گـرفـتند. اين دو جناح جناح كه هر دوش از جناح روحانى است ، جناح روحانيت و جناح خطبا، اين دو جهت
وجـه نـظـر آنـهـا بـود و بـه هر دو حمله كردند، عمامه ها را از سر آنها برداشتند. يكى از كسانى كه در قم مشغول اين خرابكارى بود يك روز گفت كه در تمام ايران شش نفر بايد عـمـامـه اى بـاشـد و حـال آنـكـه آن هـم دروغ مـى گـفـت ، اگر مى توانستند يك نفر هم نمى گـذاشتند باشد. اين حمله اى كه اينها كردند به روحانيت و حمله اى كه كردند به مجالس تـعـزيـه ، ما از آن مى فهميم كه اين دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابر قدرت ها و ايـن معنا كه اينها مانع از آن مقاصدى كه آنها دارند، بيشتر هستند اينها، اين دو جناح بيشتر بـوده و لهـذا بـيشتر مورد آزار واقع شدند. بعد هم كه قضيه كشف حجاب به آن فضاحت و بـه آن رسـوائى را درسـت كـردنـد، آن هم روى همين بود كه اينهائى كه علاقه به اسلام داشتند و علاقه به ديانت و احكام ديانت داشتند، اينها را سركوب كنند و خدا مى داند كه در كـشـف حـجـاب چه جنايت هائى اينها كردند. حتى به علماى بزرگ هم پيشنهاد مى كردند كه شما مجلس بگيريد با خانم هايتان ، با زن هايتان بيائيد در مجلس براى اينكه فرمودند. نقل كردند كه يكى رفته بود پيش مرحوم آقاى كاشانى گفته بود كه فرمودند كه شما بايد در آن مجلسى كه چيز است شركت كنيد. ايشان فرموده بودند فلان خوردند. او گفته بـود كـه آن بـالائى هـا گفتند. گفته بود من هم همان بالائى ها را مى گويم . بله ، اينها مـى خـواسـتـنـد بـا ارعـاب و هو و جنجال كار را انجام بدهند، لهذا به ايشان هيچ تعرضى نـكـردنـد و پـيـش عـلماى شهرها مى رفتند مى گفتند، هر كدام ضعيف بودند و ضعيف القلب بودند، شركت مى كردند و هر كدام قوى بودند، نمى كردند.
مـا بـايـد از ايـنـها عبرت بگيريم از اين مسائل ، با تبليغات مختلف ، نه همان بازور، با تبليغات مختلف ، اين مسائلى كه داشتند و آن مطالبى را كه خودشان مطالعه كرده بودند و مـوانـع را پيدا كرده بودند با تبليغات دامنه دار از هر نحو، قلم ها و نطق ها و روز نامه هـا و هـمـه چيز به كار افتاد براى اينكه اين مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شـدنـد بـه طـورى كه اين را من كرارا گفتم ، مرحوم آقاى آشيخ عباس تهرانى رحمه الله گـفـتـند كه من اراك بودم و مى خواستم بيايم به قم يا به تهران مى خواستم بروم ، از اراك مـى خـواسـتـم بـيـايـم ، خـواسـتـم اتـومـبـيـل بـگـيـرم ، آن شـوفـر اتـومـبـيـل گـفـت كـه مـا عـهـد كـرديـم ، قـرار داديـم بـا خـودمـان كـه دو طـايـفـه را سـوار اتـومـبـيـل نـكـنـيم يكى فواحش را، يكى هم آخوندها را. در اثر تبليغاتى كه كرده بودند، شعرهاى شاعرشان را كه لابد بعضى شنيدند كه تا آخوند و قجر در اين مملكت است ، اين نـنگ را كشور دارا به كجا ببرد، اين را آن خبيث خدا نشناس در شعرش گفت ، شعرا هم شعر گـفـتند، مجالس درست كردند، محافل درست كردند، تبليغات كردند، هر طور توانستند با هر شيوه اين روحانيون را و اين متدينين را كوبيدند و مقصود اصلى اين بود كه اسلام را از بـيـن بـبـرنـد. آنـهـا مى فهميدند كه تا اسلام قدرت دارد در يك كشورى نمى توانند آنها آنـطـور كـه مـى خـواهـند سلطه پيدا كنند، بايد اسلام را و مظاهر اسلام را و احكام اسلام را اينها از بين ببرند و موفق بشوند به آن مقاصدى كه دارند و لهذا مطالعه مى كردند چه چيز براى اسلام بيشتر مى تواند خدمت بكند، قدرت اسلام را بهتر مى تواند حفظ بكند آن را بـيـشتر مى كوبيدند و كدام احكام اسلام بيشتر پيش مردم مثلا رايج است و بيشتر علاقه به آن دارند آن را بيشتر مى خواستند از بين ببرند.
در مقابله با نقشه هاى غارتگران هوشيار باشيد
مـا بـايـد تـوجـه بـه ايـن مـعـنـا داشـتـه بـاشـيـم ، مـا بـايـد گـمـان نـكـنـيـم كـه مـسـائل ايـران خـتـم شـده اسـت ، تـمـام شـده اسـت ، هـم مـسـائل فـرهـنـگـى اش تـمـام نـشـده اسـت و هـم سـايـر مـسائل . شما هيچ وقت خوف از اين نداشته باشيد كه مثلا دولت غاصب عراق حمله كرده است و دارد مثلا كارهاى خلاف مى كند، از اينها هيچ وقت خوف نداشته باشيد، اينها نمى توانند كـارى انـجـام بـدهـنـد، شـمـا از ايـن خـوف داشـتـه بـاشـيـد كـه هـمـان نـقـشـه هـايـى كـه قـبـل از انـقـلاب ايـنها داشتند، در زمان رضاخان و محمد رضاخان داشتند، حالا بيشتر داشته بـاشـنـد. آنـهـا قـبـلا از بـاب ايـنـكـه به طور ذهنى و علمى يافته بودند كه اسلام اگر چـنـانـچـه رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمى گذارند كه مااستفاده هـايـمان را بكنيم ، حالا كه عينا سيلى را خوردند و مشاهده كردند قدرت اسلام را در يك ملت سـى و چـنـد مـيليونى و اسلامى كه داراى يك ميليارد جمعيت است ، اينها ملاحظه مى كنند كه بـعـد از ايـنكه سى و چند ميليونشان به ما اينطور كردند، پس وقتى كه يك ميليارد جمعيت دنـيـا كـه قـريـب بـه يـك مـيـليـارد مـسـلم دارد اگـر ايـنـهـا هـمـه مـثـل ايران بشوند، ما چه خواهيم كرد؟ امروز نقشه دقيقتر از آن وقت است ، امروز طرح هائى كه اينها مى خواهند پياده كنند از آن وقت شديدتر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را بـاز كـنـيـم . شـمـا امـروز هـم مـى بـيـنـيـد كـه چـهـار نـفـر، ده نـفـر روحـانـى كـه بـا كـمـال صـداقـت دارد خـدمـت بـه ايـن انـقـلاب مى كند، از هر گوشه صدا مى شود كه حكومت آخـونـدى ، ايـن زمزمه تازه كم كم هان نقشه هاى سابق است ، آنوقت هم يكدفعه نشد، ابتدا كـم كـم ، يـكـى يـكـى ، دو تـا دو تـا اهـل عـلم بـلاد را، اهـل مـنـبـر بـلاد را انـتـقـاد كردند، گفتند، گفتند، روزنامه ها بعد شروع كردند و نطق ها و مـجالس و اينها درست كردند و بعد هم كار خودشان را انجام دادند، حالا هم اين نقشه هست در كار.
نقش مجالس روضه خوانى و عزادارى سيدالشهدا در حركت مردم
در آنـوقـت يـكى از حرف ها كه هى رايج بود مى گفتند: ملت گريه ، براى اينكه مجالس روضـه را از دسـتـشـان بـگـيـرنـد. ايـنـكـه هـمـه مـجـالس روضـه را آنـوقـت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس ‍ روضه مى رفت و آن بازى ها را در مى آورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس روضه آنها يك چيز ديگر مى فهميدند و آن را مـى خواستند از بين ببرند؟ قضيه عمامه و كلاه بود يا از عمامه يك چيز ديگرى آنها مـى فـهـمـيدند و روى آن ميزان عمامه را با آن مخالفت مى كردند آنها فهميده بودند كه از ايـن عـمـامـه يـك كـارى مـى آيـد كـه نـمـى گـذارد ايـنـهـا آنـى را كـه مـى خـواهـنـد عمل كنند و از اين مجالس عزادارى يك كارى مى آيد كه نمى گذارد اينها كارهايشان را انجام بـدهـنـد. وقـتـى يـك ملتى در ماه محرم ، سرتاسر يك مملكت ، يك مطلب را مى گويند، شما انـگـيـزه ايـن گـريـه و ايـن اجـتـمـاع در مـجـالس روضـه را خـيـال نـكـنيد كه فقط اين است كه ما گريه كنيم براى سيدالشهدا، نه سيدالشهدا احتياج به اين گريه ها دارد و نه اين گريه خودش فى النفسه يك كارى از آن مى آيد، لكن اين مـجـلس ها مردم را همچو مجتمع مى كنند و يك وجهه مى دهند، سى ميليون ، سى و پنج ميليون جمعيت در دو ماه
مـحـرم و خـصـوصا دهه عاشورا يك وجهه ، طرف يك راه مى روند، اينها را در اين ماه محرم ، خـطـبا و علما در سرتاسر كشور مى تواند بسيج كند براى يك مساءله . اين جنبه سياسى ايـن مـجـالس بـالاتـر از هـمـه جـنـبـه ديگرى است كه هست ، بيخود بعضى از ائمه ما نمى فرمايند كه براى من در منابر روضه بخوانند، بيخود نمى گويند ائمه ما به اينكه هر كـس كـه بـگـريد، بگرياند يا صورت گريه ، گريه كردن به خودش بگيرد اجرش ‍ فلان و فلان است . مساءله ، مساءله گريه نيست ، مساءله ، مساءله تباكى نيست ، مساءله ، مساءله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مى خواستند كه اين ملت ها را با هم بسيج كنند و يكپارچه كنند، از راه هاى مختلف ، اينها را يكپارچه كنند تا آسيب پذير نـبـاشـنـد. مـسـائل اسـلام ، مـسائل سياسى است و سياستش غلبه دارد بر چيزهاى ديگرش . اجتماعاتى كه اسلام بعضى اش را فرض كرده است ، واجب كرده است و بعضى اش را به طـور اسـتـحـبـاب و مـبـالغـه در اسـتـحـبـابـش كـرده اسـت ايـنـهـا يـك مـسـائل سـيـاسـى اسـت . قـضـيـه مـكـه يـك مـسـاءله ، اجـتـمـاع در مـكـه در ايـن مـحـافـل مـخـتـلف با اين يكپارچگى مردم كه از همه بلاد مسلمين واجب شده است كه بيايند در آنجا، بروند چه بكنند، خدا كه احتياج به عبادت من و تو ندارد. خداى تبارك و تعالى مى خـواهـد كـه مـردم را مـجـتـمـع كـنـد، واجـب كـرده اسـت كـه ايـنـهـا را، جـمـع بـشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح كنند و حل كنند.
مـع الاسـف در اثـر بـى اطـلاعـى مـاهـا، در مـكـه مـجـتـمـع مـى شـونـد لكـن بـه مـسـائل خـودشـان درسـت رسند. حالا اخيرا يك قدرى بهتر شده است ، لكن اگر مسلمين در يك هـمـچـو مجلس بزرگى كه از تمام دنيا مجتمع شده است و هيچ قدرتى نمى تواند اينطور مجلس را درست بكند، دولت ها هر چه زحمت بكشند يك عده اى از مملكت خودشان را مى توانند يك جايى جمع كنند يا از چند تا مملكت . خداى تبارك و تعالى مردم را، موثرها را برايشان فـرض كـرده اسـت كـه مجتمع بشوند در آن مجالسى كه در مكه هست و همه با هم آنجا جمع بـشـونـد و نـكـتـه سـياسى اين اجتماع اين است كه اولا خودشان مطلع بشوند از حالات هم ، تـفـاهـم كـنـنـد بـا هـم ، بـرادر بـاشـنـد بـا هـم بـرادرى كـنـنـد بـا هـم و مـسـائل بـلاد خـودشـان ، مـمـالك خـودشـان را طـرح كـنـند در آنجا و چاره جويى كنند براى مـسـائل خـودشـان . مـا اگـر هـمـيـن حـج را بـه آن مـعـنـايـى كـه روح حـج اقـتـضـا مـى كـنـد عمل مى كرديم ، اين گرفتارى هاى زيادى كه براى مسلمان ها پيش آمده است ، پيش نمى آمد. اگـر دولت هـاى اسـلامـى واقـعـا بـه خـود مـى آمـدنـد، تـوجـه مـى كـردنـد كـه يـك هـمـچو مـحـفل بزرگى كه خداى تبارك و تعالى بر ما لازم كرده است ، بر عددى از ما الزام كرده اسـت و بـر هـمـه مـسـتـحـب كرده است كه آنجا برويم ، اين دولت ها، وسائلش را فراهم مى كردند و ملت هائى كه مى رفتند آنجا با دست باز با هم ملاقات مى كردند، با هم دردهاى بلاد خودشان را ميان مى گذاشتند، گرفتارى هائى كه از قدرت بزرگ براى آنها پيش مـى آمـد و پـيـش مـى آيـد، طـرح مـى كـردنـد، گـفـتـگـو مـى كـردنـد و بـر مـى گـشـتند به مـحـال خودشان و تبليغ مى كردند مسائل را، اگر دولت ها، دولت هائى بودند كه توجه داشتند به اين مسائل و نمى خواستند كه زير بار قدرت هاى بزرگ باشند و مى فهميدند لذت ايـنـكه يك حكومت بر يك جامعه بيدار بشود از يك حكومت بر يك جامعه اى كه هيچ خبر از هيچ چيز ندارد، بهتر است . از زير بار بيرون آمدن از ابر قدرت ها ولو هر جور مصيبت هم براى ملتهاى ما داشته باشد بهتر
اسـت از ايـنـكـه مـا در كـاخ ‌هـاى بـزرگ و در خـانـه هـاى چـه و كـذا و اتومبيل هاى كذا باشم و نوكر باشيم اگر اينها اين را مى فهميدند، دست از اين كارها بر مـى داشـتـنـد و بـا مـلت هـا هـمـصـدا مـى شـدنـد و وسـائل را فـراهـم مـى كـردنـد و ايـن محفل بزرگ حج را نه اينطورى كه حالا هست ، درست بجا مى آوردند و خودشان هم مى آمدند در آن محافل و مى نشستند و مسائلشان را حل مى كردند، آنوقت اسلام يك قدرتى مى شد كه هـيـچ قـدرتـى مـقـابـل او نبود. اين يك راه هست كه مردم را، همه مردم را سالى يك دفعه همه بلاد را دعوت كردند و (لله على الناس حج البيت ) هر كس بتواند بايد برود. يك راه ديـگـر ايـن نـماز عيد و اجتماعات در عيد است در سالى دو مرتبه ، اين هم يك مساءله اى است كـه در بـلاد بـايـد مـجـتـمـع مـى شـدنـد، مـى شـونـد و بـاز مـسـائل ، مـسائل سياسى است . نماز جمعه در هر هفته يك دفعه آن اجتماعات بزرگ بشود و بـررسـى بـشـود در هـر جـا راجـع بـه مـسـائل روز، كـه بـحـمـدالله ايـن مـسـاءله در ايـن سال ها شده است و اميد است كه بيشتر بشود و آقايان هم بايد تبليغ كنند كه اين مجالس بهتر بشود و مجالس جماعت است كه مردم در هر روز مجتمع بشوند در مساجد، نه همان مجتمع بشوند بگذارند اين پيرمردها و از كار افتاده ها بروند، نه ، مساجد بايد مجتمع بشود از جوان ها، اگر ما بفهميم كه اين اجتماعات چه فوائدى دارد و اگر بفهميم كه اجتماعاتى كه اسـلام بـراى مـا دسـتـور داده و فـراهـم كـرده اسـت ، چـه مـسـائل سـيـاسـى را حـل مـى كـنـد، چـه گـرفـتـارى هـا را حـل مـى كـنـد، ايـنـطـور بـيـحـال نـبوديم كه مساجدمان مركز بشود براى چند نفر پيرزن و پيرمرد. وقتى جماعت برود و اشخاص موثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع بـشوند و در آنجا خطيب برايشان مسائل روز را بگويد و مسائلى كه ، مشكلاتى كه دارند بـگـويـد، ايـن حـل مـى كند مطالب را. همين ماه محرم و ماه رمضان ، محرم و صفر و ماه رمضان آنـقـدر بـركـاتـى كـه بـر ايـن سـه ماه مرتب است نمى شود انسان احصاء كند. اين اجتماع عـاشورا و اين برگزارى عزاى شهيد، بزرگتر شهيد عالم ، اين آنقدر بركات دارد. همان وقـتـى هم كه اين مسائل سياسى در آن مطرح نمى شد آنقدر بركات داشت براى ملت ها كه قابل احصاء نبود.
تبليغات منحرفين و روشنفكرنمايان در جهت تضعيف شعائر و مظاهر اسلامى
الان بيشتر ما احتياج داريم به اين مجالس ، تو گوش شما نخوانند به اينكه اين مجلس ها بگذاريم حالا و مجالس روضه را، خرج هائى كه مى كنيم حالا نكنيم و خرج مثلا اين جنگزده ها بكنيم ، نه ، مساءله اينطور نيست ، خرج جنگزده ها را بايد بكنيم ، ملت ما بايد كسانى كـه در جـنـگ آنـطـور لطـمه ها را ديدند، جوان هائى كه در جنگ ، آنطور فداكارى مى كنند، قـدردانـى كـنـيم و كسانى كه از منزل خودشان دور شدند، بايد پذيرائى از آنها بكنيم ، يك وظيفه انسانى ، وظيفه الهى است نه به معناى اينكه ما حالا كارهاى ديگرمان را رها كنيم بـه ايـن كـار فـقـط بـچـسـبـيـم ، هـمه را بايد ما بگيريم . امروز ما به مجالس تعزيه و روضـه بـيـشـتـر احـتـيـاج داريـم از سـابـق . ايـن اجـتـماع سرتاسرى كشور، اين دستجات سـرتاسرى كشور، امروز ديگر يك رنگ سياسى پيدا كرده است و حق هم همين است . اگر ما سـى و چند ميليون جمعيت در اين دهه محرم كه وسيله شان را خدا براى ما فراهم كرده است و آنقدر
ائمـه اطهار راجع به اينطور امور سفارش فرموده اند و آنطور ثواب ها را خداى تبارك و تـعالى برايش مرتب فرموده است ، اگر سى و پنج ميليون جمعيت در اين ماه محرم ، در اين دهـه مـحـرم اجـتـمـاعـات داشـتـه بـاشـنـد، خـطـبـا هـم بـرونـد مـسـائل روز را برايشان بگويند و تعزيه بگويند و گريه كنند براى سيدالشهدا، اين يـك شـعـارى اسـت ، يك شعار الهى است . امروز ديگر ما انقلاب كرديم ، روضه ديگر لازم نـيـسـت ، از غـلطـهـائى اسـت كـه تـودهـن هـا انـداخـتـنـد، مـثـل ايـن اسـت كـه بـگـوئيـم امـروز مـا انقلاب كرديم ، ديگر لازم نيست كه نماز بخوانيم ، انـقـلاب براى اين است ، انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را زنده كنيم ، نه انقلاب كرديم كـه شـعـائر اسـلام را بـمـيرانيم . زنده نگه داشتن عاشورا يك مساءله بسيار مهم سياسى عـبـادى اسـت . عـزادارى كـردن بـراى شـهـيـدى كـه هـمه چيز را در راه اسلام داد، يك مساءله سـياسى است ، يك مساءله اى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد، ما از اين اجتماعات اسـتفاده مى كنيم ، ما از آن الله اكبرها، ملت ما از آن الله اكبرها استفاده كرد، آن الله اكبرها را بـايـد حـفـظ بـكـنـيم . اين مظاهر و مشائر و امورى كه در اسلام در آن سفارش شده بايد فـكـر كـنـيـد كـه اينها يك مساءله سطحى نبوده است كه مى خواستند جمع بشوند و گريه كـنـنـد، خـيـر، مـا مـلت گـريـه سـيـاسـى هـسـتـيـم ، مـا مـلتـى هـسـتـيـم كـه بـا هـمـين اشك ها سـيـل جـريـان مـى دهـيـم و خـرد مـى كـنـيـم سـدهـايـى را كـه در مـقـابـل اسـلام ايـسـتـاده اسـت . چطور شد كه اينها در زمان رضاخان يك محفلى جمع شدند و بـراى شـكـسـت ايـران از اسـلام گـريـه كـردنـد؟ اگـر گـريـه اشكال داشت ، چطور اينها گريه كردند؟ اينها مى خواستند كه مجوس را و آن ملت و مليتى كـه خـودشـان در نـظـر اسـت احـيـا كـنـنـد، لهـذا، در آن محفل حرف ها زده شد و گريه ها شد براى اينكه چرا مجوس از اسلام شكست خورده است . آن افكار پوسيده الان هم در مغزهاى بعضى ها هست . اينها نمى خواهند كه شما براى يك شهيد اسـلام گـريـه كـنـيـد. اگـر چنانچه براى شكست اسلام گريه كنيد آنها مى گويند نه ، گـريـه چـيـز خـوبى است ، اينها نمى خواهند كه شما براى كسى كه همه چيزش را براى اسـلام داد، اينها نمى خواهند شما زنده نگه داريد يك واقعه اى را كه قدرت هاى بزرگ را آن واقـعـه كـوبـيـد و در اثـر او، شـمـا هـم اگـر بـشويد مى كوبيد، اينها نمى خواهند اين مسائل واقع بشود، مع الاسف تبليغ مى كنند اين منحرفين ، اينهائى كه مامورند كه اينجور تـبـليغات را بكنند و جوان ما بعضى شان باورشان مى آيد. بايد جوان هاى ما بدانند كه هر نحو تبليغى كه بر ضد يكى از مظاهر اسلامى واقع شد اين تبليغى است كه از جانب بـزرگترها و چپاولگرها به دست عمالشان واقع مى شود براى اينكه اسلام را بكوبد. ايـن جـوان هـاى ما كه بحمدالله مسلمند و فعال ، بايد توجه بكنند به اينكه هر يك از اين شـعـائر اسـلامى چه چيزى دارد كه اينها با آن مخالفند، چى زير سر عمامه است كه اينها مـخالفند و چى زير سر مجالس عزاست كه اينها با آن مخالفند، از اين چه ، چه چيزى مى آيـد، از مـجـالس عـزا هـمـاهـنـگ كـردن هـمـه مـلت هـمـه مـلت در يـك روزى از مـنـزل هـا بيرون مى ريزند و فرياد مى زنند و اگر يك وقتى اينها فكر اين را بدهند كه در ايـن روز ايـنـهـا را مـنـسـجـم بـر ضـد يـك قدرتى بكنند، چه خواهد شد؟ اينها از اين مى تـرسـنـد بـا گـريـه شـمـا مـا هـى بـنـشـيـنـيـد گـريـه كـنـيـد امـا نـفـت را به ما بدهيد، ما اشكال نداريم . هى مجلس بگيريد، با ما

next page

fehrest page

back page