صحيفه نور جلد ۱۴

امام خميني رحمه الله عليه

- ۷ -


تاريخ : 19/7/75
پاسخ امام خمينى به نامه حضرت آيت الله نجفى مرعشى
بسمه تعالى
حضرت آيت الله آقاى نجفى دامت بركاته
بـه عـرض عـالى مـيـرسـانـد: مـرقـوم شـريـف كه حاكى از سلامت مزاج محترم بود و حاوى استفسار از اينجانب بود و اصل سلامت و توفيق جنابعالى را خواستار است .
ايـنـجـانـب بـه واسـطـه فـشـار عـراق بـه تـصـويـب شـاه مـعـلوم الحـال كـه مـمـلكـت اسـلامـى را تـا سـرحـد سـقوط رسانده است از نجف به خارج آمده بلكه بـتـوانـم بـراى اين ملت محروم كارى بكنم . ما همه موظف هستيم كه از پا ننشينيم تا سقوط سلسله بى حيثيت پهلوى .
والسلام عليكم و رحمة الله بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 19/7/75
ملت حق تعيين سرنوشت خود را دارد
بـــيـــانـــات امـــام خـــمــيـنى در مورد سرسپردگى رژيم پهلوى ، به ابر قدرت ها و وظيفهمسلمين در قبال نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
رئيس اطلاعاتشان آمد پيش من و راجع به اينكه شما ملت ايران را مسلح نكنيد، شما فعاليت نـكـنـيـد، مـا تعهداتى داريم نسبت به دولت ايران . من گفتم كه خوب شما تعهداتى نسبت بـه دولت ايـران داريـد اما من نسبت به آن تعهد ندارم و ما هم تعهداتى خودمان داريم نسبت بـه اسـلام و نـسـبـت بـه مـلت خودمان ما به كار خودمان ادامه مى دهيم شما هر كارى كه مى خواهيد بكنيد. گفت آخر شماها هى اعلاميه مى دهيد، هر روز يك نوارى فرستيد و چه مى كنيد، شـمـا كـمـش كـنـيد. گفتم نه ، من اعلاميه مى دهم ، نوار هم پر مى كنم و مى فرستم منبر هم اگر رفتم صحبت مى كنم اينها چيزى است كه من نمى توانم كنارشان بگذارم . او هم رفت و بـعـد تـشـديـد كـردنـد بـه طـورى كـه مـن ديـدم كـه ايـنـهـا ديـگـر تحمل مطلب را ندارند و پيشتر او اين را گفته بود كه فلانى حالا هيچ ، اما شماها (رفقاى مـا) را چه خواهيم كرد. من ديد كه ممكن است يك وقتى اينها به رفقاى ما يك تعرضى بكنند و مـا هـم مـقـصـدى (مـكـانـى ) پـيـشمان مطرح نيست ، ما مى خواهيم كارمان را انجام بدهيم بنا گـذاشـتـم كـه بروم به كويت و از آنجا بعد به يكى از ممالك اسلامى بروم . با اينكه ويـزا هـم داشتيم ، در سرحد كويت دولت كويت مانع شدند، حتى اجازه اينكه ما برويم به فرودگاه از آنجا پرواز كنيم ، آن قدر هم اجازه ندادند، ما باز برگشتيم به عراق . معلوم شد كه خود آنها هم تفاهمى داشتند، منتظر ما بودند، همان جمعيتى كه ما را آورده بودند باز آنجا ايستاده بودند. ما برگشتيم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندين ساعت بردند بـغـداد و از بـغـداد هـم ديـديـم كـه حـالا بيائيم اينجا شايد بتوانيم يك فلان محلى براى خـودمان انتخاب كنيم . موقتا آمديم به فرانسه و من خودم را ملزم مى دانم يعنى ملزم شرعى مـى دانـم عـقـلى مـيدانم كه در يك وقتى كه مردم ايران قيام كرده اند و دارند كشته مى دهند، جوان هايشان را گرفته اند ازآنها يك دسته اى را كشته اند، يك دسته اى را حبس كرده اند، عده اى از علماى ما الان در حبس هستند، عده زيادشان در تبعيد هستند و مردم همه از بچه كوچك تـا پـيـرمـرد ايـستاده اند الان در مقابل دستگاه شاه و همه با يك صدا مى گويند ما شاه را نمى خواهيم ، همه مسؤ ول مى شويم براى اين ملت .
ايـن از حـقـوق بـشـر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست ، هر كس ، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكنند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت با هم الان همه ايستاده اند و مى خواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.
بى تفاوتى در مقابل جنايات بر خلاف شرع و انصاف و انسانيت است
اين است كه ما، اين آدمى كه به ما خيانت كرده است ، به اسلام ما، به دين ما خيانت كرده است مـخـازن مـا را دارد بـه اجنبى مى دهد، در مقابلش يا اسلحه مى گيرد و مردم را مى كشد و يا مـى گـيـرد و مقدارى ، يك مقدارش را خرج همين كارها مى كند باقيش را هم خودشان و رفقاى خـودشـان از بـيـن مـى برند، يك مردمى كه الان ايستاده اند و دارند خون مى دهند براى اين كـار، مـائى كه در خارج هستيم مكلف هستيم كه با اينها همزبان باشيم . الان آنها، همين الان هم كه ما اينجا نشسته ايم شما بدانيد كه در آنجا انقلاباتى هست ، الان در ايران ، همين چند روز پـيـش از ايـن در خـيـلى از جـاهـاى ايـران آدم كـشـته اند. خيلى است ، الان هم كه ما اينجا نـشـسـتـه ايـم ، بـاز نـمـى دانـيم ، شايد الان هم در ايران يك صدائى باشد و هست اما حالا كـشـتـار هـسـت يـا نـه ، الان مـا نـمـى دانـيـم ، چـرا، دور هـسـتـيـم . هـر روز ايـن مـسـائل هـست . آنها در ميدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستندماها اينحا بى تفاوت باشيم و مـشـغـول بـه مـثـلا كـارهـاى عـادى خـودمان باشيم اين برخلاف انصاف ، برخلاف انسانيت بـرخـلاف شرع ، بر خلاف همه اينها هست . من مى توانم حالا با شما صحبت كنم و شما را دعـوت كـنـم بـه ايـنكه با ملت خودتان كه براى منافع همه كه شماها هم جزو آنها هستيد، قـيـام كـردنـد و شـمـاهـا مـوافـقـت كـنيد، اين جبهه هاى خارجى هر چه هستند، اينها همه همدست بشوند. من به اندازه اى كه مى توانم براى شما چند نفر حالا صحبت كنم صحبت مى كنم ، آن مـقـدارى هم كه مى توانم بنويسم مى نويسم و منتشر كنم . شما هم به هر اندازه اى كه مى توانيد، تظاهر هر وقت وقتش شد، مناسب شد، نوشتن ، گفتن ، به روزنامه نگارها چيز گـفتن ، هرچه مى توانيد، هر كس به هر اندازه اى كه مى تواند با اين ملت ضعيف كه الان تحت چكمه اين بى انصاف ها هست بايد همراهى كرد.
قيامى كه در تاريخ سابقه ندارد
و يك همچنين قيامى كه الان در ايران هست من گمان ندارم در تاريخ سابقه داشته باشد اين را كه يك مساءله واحدى را همه بخواهند. الان همه ، اين بچه هايى كه تازه خودشان هم الان نـمـى دانـند چه دارند مى گويند اما مى گويند ما شاه را نمى خواهيم ، يا اينكه همه گفته اينها هم گويند. يك بچه هفت ، هشت ساله ، پنج شش ساله ، آن كه زبان باز كرده الان مى گويد كه (مرده باد شاه ) براى اينكه ديده همه مى گويند او اين هم مى گويد. اين زبان همه است ، اين منطق همه است و در طول تاريخ شايد ما نداشته باشيم يك وقتى كه همه يك مطلبى را با هم بگويند يعنى آن كه در آن طرف ايران ، در اقصى بلاد ايران است با آن كه در مركز است حرفش يكى باشد. الان وضع اينطور شده است و يك ملتى وقتى وضعش ايـنـطـور شـد، ايـن پـيـش مـى بـرد. ايـن ديـگـر نمى شود كه اين ملتى كه ايستاده الان در مقابل
ظـلم و در مـقـابل قلدرى ها و آنها با توپ و تانك و او با مشت دارد مقاومت مى كند و نمى رود كنار، اين ملت شكست نمى خورد.
بسيج تبليغاتى براى شكست نهضت
الان تـبـليـغـات مـخـتـلف شروع شده است ، اين شروع بود، زياد شده است تبليغات مختلف بـراى ايـنكه بشكنند اين وحدت را و جبهه هاى مختلف اشخاص مختلف ، اينها با آن صورت هـا حـتـى گفتند كه بنا دارند كه در دانشگاه وقتى كه باز شد دانشگاه ، يك دسته سازمان امـنـيـتـى را بـه صورت دانشجوها بياورند و شعار كمونيستى بدهند براى اينكه به مردم بفهمانند كه اگر شاه نباشد خواهد اينطور شد. اين شاه از كمونيست ها هم بدتر است ، اين شـاه ، هـر كـسى از اين شاه ، از اين آدم كه بهتر است . اين چه گذاشته براى مملكت ما، جز ايـنـكـه هـمـه اش تـبـليـغـات اسـت ؟ چـقـدرهـا خـرج تـبـليـغـات در داخـل و خـارج مـى شـود تـا ايـنـكـه روزنـامه ها در خارج براى او دروغ ها را بنويسند و در داخـل بـرايـش دروغ هـا را بـنـويـسـنـد. ايـن مـشـغـول ايـن كـارهـاسـت و مشغول جمع كردن مال و در اطراف دنيا زينت تهيه كردن و زمين خريدن ، همين است كار ايشان ، ديـگـر چـيـسـت ؟ يا آدمكشى و آدمزنى است يا يك استفاده اينطورى از مردم . دارد استفاده مى كند و مال اين ملت را دارد تضييع مى كند.
استعمارگران بر سر خوان يغما
حـرف ما اين است . ما يك كلمه حرف داريم و آن اين است كه اينهائى كه نشسته اند سر اين خـوان يـغـما كه اسمش ايران است و هر كس از هر طرف آمده است ، هر مملكتى از هر طرف آمده اسـت دارنـد از ايـن خـوان يغما مى خورند و اين ملت ما، كنار اين دارد گرسنگى مى خورد، ما مـى گـوئيـم ايـن نباشد. ما مى گوئيم يك مملكتى ما داريم نفت دارد، مخازن ديگر دارد، غنى اسـت مـمـلكـت مـا ايـن مملكت را براى خودمان بگذاريد، خودمان هم كارهايش را مى كنيم ، اگر بـخـواهـيـم هم كارشناس بياوريم خودمان مى آوريم ، چرا شما مى آوريد با ماهى نمى دانم چـنـد صـدهزار تومان . كارشناس مى آوريد كه اينطور نباشد، خودمان كارشناس درست مى كنيم .
فرهنگ استعمارى ، مانعى براى رشد استعدادها
دانـشـگـاه حـالا از وقـتـى كـه امـيـر كـبـيـر ايـجـاد كـرده اسـت تـا حـالا بـه قـدر 70 سـال يـا بيشتر، خيلى سال مى گذرد از عمرش ، لكن نگذاشتند جوان هاى ما درست بشوند خـوب ، خـوب كـار را انـجـام بـدهـنـد. اصـلا مـانـع شدند از اينكه رشد بكنند جوان هاى ما. دانـشـگـاه هـائى كـه بـه دست ديگران درست شده است كه نگذارند رشد در آن پيدا بشود. نـظـامـى هـاى مـا را نـمـى گذارند كه تربيت نظامى صحيح بشوند. مستشارهاى آمريكايى اينها را به راه كج مى برند يعنى راهى كه براى آنها سازگار است مى برند. فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است . ما بايد فرهنگ خودمان را داشته باشيم . اين فرهنگها
فرهنگ هائى است كه نمى گذارند بچه هاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند يك لوزه الان مى خـواهـد عـمـل كـنـد، همين خود اين شاه راجع به يكى از لوزه اش يكى را از اروپا آوردند اين لوزه را عـمـل كـرد. خـوب ، تـوئى كـه مـى گويى كه ما ديگر مملكتمان را ترقى داديم ، لوزه تان را هم داريد جاى ديگر عمل مى كند، پس معلوم مى شود كه شما هيچى نداريد. يك خـط مى خواهند بكشند از اينجا به آنجا از خارج مى آورند و درست مى كنند براى اينكه يك خـطـى بـكـشند. آنوقت يك قرارداد با يك كمپانى مى بندند، در يكى از اين قراردادها بوده اسـت مـن يـادم نـمـى مـاند اين چيزها كه نمى دانم چند متر راه درست كرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى كارش اينها اينطور ريختند به جان اين مملكت . گازش را شوروى مى بـرد، نـفـتـش را آمريكا مى برد. ما كه مى گوئيم كه حكومت اسلامى مى خواهيم ، مى خواهيم جـلوى ايـن هـرزه ها گرفته بشود، نه به منطق شاه كه مى گويد (اينها مى گويند كه ما مـى خـواهـيـم برگرديم به زمان هزار و چهار صدسال پيش ازاين ما مى خواهيم به عدالت هـزاروچـهـارصد سال پيش از اين برگرديم ، نه اينكه زندگيمان زندگى آنوقت بشود، نـه ، هـمـه مـظـاهـر تـمدن را با آغوش باز قبول داريم لكن اينهائى كه اينها دارند مظاهر تمدن نيست .
مظاهر تمدن شاه
اينهمه آدمكشى مظاهر تمدن است ؟ اين حكومت نظامى عرض مى كنم كه به جان مردم ريختن ، ايـن مـظـاهـر تـمـدن است ؟ اينهمه نفت هاى ما را به ديگران دادن و در مقابلش اسلحه اى كه نمى توانند اين اسلحه را به كار ببرند. اسلحه هايى كه به ايران مى آورند ما نداريم كـسـى كـه كـارشـنـاس بـاشـد بـدانـد ايـن را چـه جـورى بايد به كارانداخت ، بايد خود مستشارهاى آنها بالاى سرشان باشد. پاپگاه درست كردند اينجا، پايگاه آمريكائى درست كـردنـد بـه صـورت اينكه ما مى خواهيم مملكتمان را چه بكنيم ، پايگاه آمريكاست اينجا ما ايـنـكه حرفمان است اين است كه مى خواهيم اينطور اين آشفتگى كه الان اين آقا ايجاد كرده است ، اين نوكر ايجاد كرده براى ارباب هاى خودش ، ما مى خواهيم اين نباشد.
تاريخچه سرسپردگى رژيم پهلوى
از روز اول كه من يادم است ، شماها جوانيد يادتان نيست ، از روز اولى كه رضاشاه كودتا كـرد، كودتايى بود كه با دست انگليس ها بود، خود انگليس ها هم وقتى كه اين رفت ، در راديـو دهـلى گفتند كه (من خودم شنيدم ) ما رضاشاه را آورديم و ليكن خيانت كرد برديمش . آنـوقـتـى كـه بـردنـد او را بـه جزيره كذا، در راديو دهلى كه مربوط به انگليس ها بود گـفـتـنـد كـه ما رضا شاه را آورديمش سركار و بعد از اينكه خيانت كرد او را برديم . خود آقـاى مـحمد رضاخان گفت كه ، دريكى از چيزهايش نوشته بود كه (شايد هم در همان خدمت بـراى وطـنـم بـاشـد لكـن بـعـدش اين را از بين بردند ديدند بد حرفى زده است ) (متفقين وقـتـى كـه آمـدند اينجا صلاح ديدند كه من باشم ، از خاندان ما باشد) لكن جنابعالى هم دست نشانده هستى . (صلاح ديدند كه من باشم )
مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه آنها مرا قرار دادند. ما مى گوئيم نمى خواهيم يك كسى كه با پناه مـتـفـقـيـن آمده اينجا و حالا هم براى متفقين دارد كار مى كند، زحمت مى كشد، همه هستى ما را دارد به باد مى دهد. استقلال ما نداريم . آزادى بيان نداريم ، آزادى قلم نداريم هيچى نداريم .
غارتى به نام اصلاحات ارضى
زراعـت يـك مـمـلكت زراعى كه زراعتش بايد صادر بشود چقدرها، اينها براى سى وسه روز (مـثـل ايـنـكه اينطور نوشته بودند، يا سى وچهار روز يك همچو چيزى ) دارد، باقى آن را بـايـد از خـارج بـيـاورنـد. شـمـا الان بـيـنـيـد كـه از خـارج هـى سـيـل گـنـدم است و جو است و چه و چه وچه ، تخم مرغ است و همه چيز را از خارج دارند مى آوردنـد. ايـنـهـا بـه اسـم اصـلاح ارضـى زراعت ايران را به باد دادند يعنى دهقان و رعيت بـيـچـاره را بـيـچـاره كردند كه ديگر نتوانستند اينها بمانند در مزرعه خودشان ، از آنجا كـوچ كـردنـد و آمـدند به تهران و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مى كنند، بـه وضـع بـسـيـار اسـفـنـاكـى . الان عـده كـثـيـرى ، زيـاد شـايـد قـريـب چـهـل مورد، چهل محل شايد اين مقدارها كه صورتش را به من داده اند كه در نجف اين صورت پـيـش مـن بود كه در كجاى شهر، فلان عده ، در كجاى شهرفلان عده ، همين طورى در شهر متفرق با كوخ كوچك با چادر نشينى ، اينطورى است ، در تهران مركز اينطور است كه با چـادرنـشـينى و كوخ نشينى دارند اينها زندگى مى كنند. نوشته بود كه بخواهد يك كوزه آب بـراى بـچه هايش بياورد بايد نمى دانم چند پله ، صد پله ، چقدر از آن گودالى كه ايـنـهـا زنـدگـى در آن مى كنند بايد بياورند به بالا و برسند به شير آبى كه اينجا گـذاشـتـه انـد. در زمستان سرما اين زن بايد اين كوزه را بياورد بالا و بعد از اين پله ها برگردد يك كوزه آب ببرد براى بچه هايش .
ماموريتى براى غارت بين المال مسلمين
مـا مـى گـوئيـم ايـن وضـع آشفته بايد از بين برود.از آن طرف خرج هاى خودشان آنطور خـرج هـا است كه همين آخرى من خواندم كه براى فلان ويلائى كه براى يكى از خواهرهاى شـاه بـود، خـود ويـلا را چـقدر خريدند الان من يادم نيست ولى زياد بود و پنج ميليون دلار براى خرج گلكارى و زينت گلكارى بود اين وضع اينها و بيشتر از اينها كه الان ما نمى توانيم تصورش را بكنيم ، اين وضع عده كثيرى از مردم كه در خود شهر تهران زندگى دارنـد مـى كـنـنـد بـا يـك چـادرى ، بـا يك كوخى ، بى همه چيز، نه يك چراغ دارند نه يك عـرض بـكـنـم كه آب دارند، اسفالت و اين حرفها هم اصلش معنى ندارد. ما كه مى گوئيم حكومت اسلامى ، ما مى گوئيم اين وضع بايد از بين برود. نمى گوييم كه حكومت اسلامى شـاه مـى گـويد كه اينها مى گويند كه بايد ما برگرديم به آن زمانى كه با الاغ راه برويم ، كدام آدم اين حرف را زده است كه شما بايد با الاغ برويد؟ ما مى گوئيم كه اين وضع را بايد به هم زد و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست ما مى توانيم يك روى آزادى و يك روى استقلال براى مملكتمان ببينيم . اين يك
نـوكـرى هـسـت كـه گـذاشـتـنـد او را ايـنـجـا و مـامور براى وطنش هست ، خودش هم مى گويد (مـاموريت براى وطنم ) راست مى گويد اما ماموريت از جانب كيست ؟ مامور است از جانب آمريكا بـراى وطـنـش كـه اين وطن را، وطن بيچاره را نه بگذارد رشد معنوى بكند و نه مالشان را خـودشان بخورند، مالشان بايد نصيب آمريكا بشود ما كه مى گوئيم حكومت اسلامى ، مى گـوئيـم حـكـومـت عـدالت مـا گـوئيـم يـك حـاكـمـى بـايـد بـاشـد كـه بـه بـيـت المـال مـسـلمـيـن خـيـانـت نـكـنـد، دسـتـش را دراز نـكـنـد بـيـت المـال مـسـلمـيـن را بردارد، ما اين مطلب را مى گوئيم . اين يك مطلب مطبوعى است كه در هر جـامـعـه بشرى كه گفته بشود، براى هر كس گفته بشود از ما مى پذيرند. ملت ما امروز قـيـام كـرده اسـت بـراى ايـن مـطـلب كـه ايـن آدم بـه مـا خـيـانـت كـرده ، اموال ما را خورده است و برده است و عرض مى كنم كه در ممالك ديگر براى خودش و براى خـانـواده اش و بـراى اتـباعش ويلاها خريد و عرض مى كنم كه زندگى هاى بزرگ تهيه كـرده اسـت و مـا گـرسنه هستيم گرسنه ها جمع شده اند و مى گويند كه ما نمى خواهيم او را، چى مى گويد؟ خوب ، منطق ما اين است ، ما غير از اين حرفى نداريم
حكومت اسلامى ، بازگشت به عقب نيست
حالا در ضمن روزنامه هاى اينجا هر چه مى خواهند بنويسند اسلام ارتجاعى است ، اسلام هر چـه هـسـت ، ايـنـهـا ايـن كـلمه را، شما اين را جواب بدهيد. من اين كلمه را كه مى گويم ، اين روزنـامـه هـا، هـمـه روزنـامه دنيا جمع بشوند جواب اين كلمه را بدهند كه آقا ما مخازن نفت داريـم مـخـازن مس داريم ، مخازن چيزهاى ديگر داريم ، همه چيز داريم لكن دارند مى برند، غـارت مـى كـنـنـد، مـا مـلت ضعيف عقب افتاده نمى خواهيم غارت بشويم . شما مى گوئيد عقب افـتـاده ايـم ، بـسـيـار خـوب ، خواهيم آقا، شما كه غارت مى كنيد جلو افتاديد، ما كه غارت شـديـم عـقـب افـتاديم شما به !!! عرض كنم !!! دروازه تمدن !! رسيديد كه داريد مردم را غارت مى كنيد، مردم ديگر شايد نرسيده اند به آنجا كه به آنها آزادى بدهيد. مرديكه مى گـويـد: (ايـنها نرسيدند به آن حدى كه لايق آزادى بشوند). نرسيدند به آن حد، من نمى فهم يعنى چه چطور نرسيدند به آن حد كه به آنها آزادى بدهند؟ مردم كه داد مى كنند كه آقـا چـرا آن كـارهـاى غـلط را مـى كـنـى ، اينها نرسيده اند به آن ؟، حالا برسند به آن حد بـايـد حـرف نـزنـنـد؟ هـر چـه تـو سرشان مى زنند ديگر حرفى نزنند تا اينكه رسيده باشند به آن حدى كه بشود به آنها آزادى داد؟!
ملت ، طالب حقوق اوليه بشر
مـمـلكت ما امروز قيام كرده است و اين قيام ، قيامى است كه همه موظفيم دنبالش برويم يعنى از مـنـى كه طلبه هستم تا شمايى كه محصل هستيد، تا آن كه كاسب است ، تا آن كه تاجر اسـت ، تـا هـر كـس كـه هـسـت ، اهـل ايـن مـمـلكـت اسـت بـايـد دنبال اين اهالى مملكتش باشد تا اين كار بشود، بلكه مساءله اى است كه ، منطقى است كه بـشـر بايد دنبالش باشد. اينها دارند حقوق اوليه بشريت را دارند مطالبه مى كنند. حق اوليه بشر است كه من مى خواهم آزاد باشم ، من مى خواهم حرفم آزاد باشد، من مى خواهم
مـسـتـقـل بـاشـم ، مـن مـى خـواهـم خـودم بـاشم . حرف ما اين است ، اين حرفى است كه در هر جا شما بگوئيد همه از شما مى پذيرند.
كمك به نهضت با تمام قوا
و مـا هـمـه مـوظـفـيـم كـه دنـبـال ايـن مـطـلب بـاشـيـم ، تـا آن انـدازه اى كه مى توانيم به بـرادرهـائى كـه دارنـد كـشـته مى دهند كمك بكنيم ، هر چه مى توانيم وآنهائى كه الان در مـيـدان جنگ هستند، ما به اينها كمك برسانيم ، هر طورى كه مى توانيم كار كنيم ، با قلم ، با بيان ، با صحبت ، با هر چه كه مى شود، با تظاهرات ، اين حرف ماست .
از خـداى تبارك و تعالى توفيق همه تان را مى خواهم و اميدوارم كه همه تان يك اشخاص صـحيح و مبارز باشيد و با فساد مبارزه كنيد و همه موفق باشيد ضمن اينكه رضاى خداى تـبـارك و تـعـالى را كـه همه اش اين است كه اين ملت ملت هاى قوى باشند، ملت قدرتمند بـاشـنـد، مـلت هـاى مـرفـه بـاشـند، انشاءالله همه موفق باشيد كه اين مطلب را به دست بياوريد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
تاريخ : 20/7/57
بـــيـــانــات امـام خمينى در مورد ماموريت شاه براى اجراى طرح هاى استعمارى اقتصادى !!!فرهنگى
بسم الله الرحمن الرحيم
وظيقه دينى ايرانيان خارج از كشور كمك تبليغاتى به نهضت اسلامى ايران
خـدا نـگـهـدار هـمـه مـلت بـاشد، خدا اين كشور را از شر اجانب حفظ كند، بچه هاى هفت ، هشت ساله ، بچه هاى دبستانى ، دختر بچه هاى دبستانى ، پسر بچه هاى دبستانى ، همين چند روز پـيـش ، عـده اى از ايـنها را اين مامورين شاه كشتند. دشمن من نيست ، دشمن همه است دشمن انـسـانـيـت اسـت . دشـمـن شرف است . و بايد دست به دست هم بدهيد و با اشخاصى كه در ايران ، در مملكتى كه يكپارچه ايستاده در مقابلش ، ما هم كه بيرون هستيم وظيفه داريم كه با آنها همصدا بشويم بلكه اين دشمن از بين برود انشاءالله . حالا هم نزديك شده ، ديگر وقـت نـزديـك شـده ، آن هـيـاهـوهـاى سـابـق را الان ديـگـر ندارد، الان رو به سراشيبى است انـشـاءالله لكـن مـاهـا نـبـايـد غـفـلت كـنـيـم ، مـاهـا كـه در خـارج كـشـور الان هستيم نبايد از حـال بـرادرانـى كه در كشور هستند غفلت كنيم و بايد، وظيفه وجدانى داريم ، وظيفه دينى داريـم كـه بـا آنها به هر مقدارى كه مى توانيم كمك بكنيم ، كمك تبليغاتى بكنيم ، كمك حـداقـل طـورى كـه مـى تـوانـيـم در اين جا، در مطبوعات توانيم ، در تبليغات مطبوعاتى ، اعلاميه مى توانيم بدهيم ، هر كارى مى توانيم بكنيم .
تبديل ايران به پايگاه تسليحاتى آمريكا، ماموريت شاه از جانب آمريكا
الان يك مملكت گرفتارند، الان تمام مملكت ايران گرفتار است به اين آدم ، اين آدم هم مامور است از براى اينكه سركوبى كند و نگذارد كه منافع اجنبى از بين برود، نگذارد كه نفت بـراى خـود شـمـا بـمـاند، مامور است ، ايشان را براى اين كار اصلش آورده اند، ايشان مى گـويـد كـه بـراى وطنم ، خدمت براى وطنم ، ماموريت براى وطنم ، صحيح هست ، مامور است بـراى وطنش اما از طرف آمريكاست ، از طرف آمريكا مامور است كه اين مملكت را تا پرتگاه نـيـسـتـى بـرساند، اين مامور است كه تمام نفت ما را به آمريكا بدهد و در ازايش يك قدرى آهـنـپاره بخرد به منفعت آنها. اين اسلحه هائى كه الان خريدارى مى شود، اين اسلحه ها به درد خـود ايـران نمى خورد، اين اسلحه همان اسلحه هايى است كه اينها مى خواهند كه در يك مركزى باشد كه اگر يك جنگى پيدا شد بين آمريكا مثلا با شوروى ، اينها داشته باشند يك اسلحه اى در يك محلى . ايران يكى از مراكزى است كه آنها مى خواهند داشته
باشند، نفت ما را مى برند اسلحه براى خودشان مى آورند اينجا، مى آورند ايران پايگاه درسـت مـى كـنـنـد در ايـران بـراى ايـنكه اگر جنگى پيش آمد داشته باشند اين پايگاه را. خـيـال نـكـيـنـد كـه حـالا در ازاى نـفـت بـه مـا اسـلحه مى دهند، ما اسلحه اى كه نمى توانيم اسـتـعـمـال كـنـيـم بـه چـه دردمان مى خورد؟ اسلحه اى است كه در ايران كسى نيست بتواند استعمال بكند، اسلحه هايى است كه خود اينها مى خواهند اينجا باشد، اگر نفت هم نگرفته بودند اسلحه هايشان را مى آوردند اينجا و پايگاهشان را محكم مى كردند كه مبادا يك وقتى شـوروى بـه آنـهـا حـمـله كـنـد، حـالا چـه بـهـتـر كـه نـفـت مـا را بـبـرنـد و پـايـگـاه در مـقـابـل اينكه نفت ما را مى برند، مى خواهند نفعى به ما برسانند! پايگاه براى خودشان درست مى كنند. اين چيزى است كه ما از نفت عايدى داريم آنوقت چه نفتى مى برند؟ بعضى اشـخـاص كـه رفـتـنـد، رفـتـه بـودنـد سـابـقـا(حـالا شـايـد زيـادتـر از ايـن مسائل باشد) ديده بودند، گفتند كه يك آدم صاف همين طور ايستاده مى رود توى اين لوله هـا، لوله هـا بـه ايـن بزرگى ، چقدر ذيحق شدند، كشتى ها در چند دقيقه پر مى شوند از نفت و خارج مى شوند. اين نفتى است كه قاعده اش اين بود كه اين مملكت تا آخر زندگيش را بـه آن بـگـذرانـد، ايـن نـفـت را شـاه مـى گـويـد تـا چـنـد سـال ديـگـر، تـا سـى سال ديگر تمام مى شود، كى تمامش مى كند؟ تمام مى شود، اما از ايـشـان بـايـد پـرسـيد كه اين نفت را كى دارد تمام مى كند؟ اين ذخيره بزرگى كه بايد طبقه از آن ارتزاق كنند و مملكت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن ، تا سى سـال ديـگـر ايـشـان مـى گـويـد تـمـام مـى شـود ايـن ، تـا سـى سـال ديـگـر كـى تـمـامـش مـى كـند؟ شما تمامش داريد مى كنيد، شاه دارد اين مخازن به اين بـزرگى را كه خدا به ما داده است ، دارد تمام مى كند. در ازايش خوب چه گير ما مى آيد؟ گـيـر مـلت چـه مى آيد؟ بايد پرسيد كه شما در ازاى نفت چه چيز مى گيريد؟(اسلحه مى گـيـريـم ) اسـلحـه بـراى چه مى گيريد؟ مگر شما مى توانيد با شوروى جنگ كنيد، مگر شـمـا مـى تـوانيد با آمريكا جنگ بكنيد؟ شما براى سركوبى مردم وطن خودتان همين تفنگ هـاى خـودتـان كافى است ، ديگر محتاج به اينكه از آمريكا بياوريد نيست ، شما همين تفنگ هـائى كـه داريـد بـراى ايـنـكـه بـازارى هـاى مـا را، جـوان هـاى مـا را، دانشگاهى هاى ما را، دخـتـرهـاى مـا را، پـسـرهـاى مـا را، خـانم هاى ما را، آقاهاى ما را بكوبد خوب ، اين بس است ديـگـر، ايـن ديـگـر آن دسـتـگـاه هـاى عـظـيـمـى كـه در مـقـابـل ايـن نـفت عظيم مى گوئيد مى آيد در ايران ، اين غير از اين معناست كه اين پايگاهى اسـت بـراى خود آنها؟ يعنى نفت را مى برند، نفعش را خودشان مى برند، هم خود نفت را مى برند هم مقابلش را مى برند، اين مال خودشان است .
غارت بيت المال توسط شاه و عائله اش تحت عناوين فريبنده
مـا نـمـى دانـيم اينها دارند چه مى كنند با اين مملكت ، ما اطلاع نداريم ، اگر اين انشاءالله رفـت آنـوقـت اشـخـاص مـطـلع حـرف هايشان را مى توانند بزنند، اينهائى كه از واقعيات ايران اطلاع دارند، از خيانت هاى اين آدم اطلاع دارند، آنها آنوقت حرفشان را مى زنند لكن ما بى اطلاع هستيم ، ما اين مقدار اطلاعات سطحى را كه داريم اين است كه مى بينيم كه ايشان بـا اسـم اصـلاحـات ارضـى زراعـت ايـران را بـه كـلى از بـيـن بـرده ، الان شـمـا خيال مى كنيد ايران ديگر زراعتى براى خودش چيزى دارد؟ زراعت
ايران را ايشان از بين بردند،آنوقت خيلى تعريف كنند از آنكه چقدر وارد كرديم .اين مضحك اسـت واقـعـا، يـك مـمـلكـتـى كه صادر مى كرده است اين چيزها را، گندم را، جو را، نمى دانم چيزهاى ديگر صادر مى كرده حالا مداحى از آنها مى كنند كه چقدر ما وارد داريم مى كنيم اين عـزادارى دارد، نـه مـداحى . كى از بين برد اين زراعت عظيم ايران را كه يك استانش براى خـود ايـران كافى بود؟ حالا بايد ما همه چيزهايمان را از خارج بياوريم . دامدارى را اينها بـه كـلى از بـيـن بـردنـد، مـراتـع مـا را كـه جـاى دامـدارى بود گرفتند، ملى كردند به اصـطـلاح خـودشـان . مـعنى ملى هم اين است كه خود ايشان ملتند، اصلا تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه يك چيزى را مى گويند ملى شد يعنى خودمان داريم مى خوريم ، ديگر ملت كه نداريم ما، ديگران بروند سراغ كارشان ، چه هستند اينها، يك مشت مردم همين طورى ، بـازارى و دانـشـگـاهـى ، بـه چـه درد مى خورند، ملت يعنى شاه ودار و دسته شاه !! ملى كـردنـد مـراتـع را، مـلى كـردنـد جـنـگـل هـا اسـتـفـاده كـنـنـد، جـنـگـل هـا را دادنـد بـه ايـن طـرف و آن طـرف و آن طرف ، فروختند به اينها و منافعش ‍ را خـوردنـد و رفـتـنـد سـراغ كـارشان . ما نمى دانيم اينها دارند چه مى كنند. خوب ، ما زراعت ايـران را مـى بـينيم در اين زمانى كه اينها اصلاحات ارضى كردند تا حالا، زراعت از بين رفـت تـمـام ، آنوقت ضررش چه بود؟ يك ضررش اين بود كه ، ما بازار شديم از براى آمريكا، بايد گندم آمريكا، همه چيز از خارج بيايد و مردم پولشان را بدهند در ازاى گندم هـاى آمـريـكـا، چـيـزى كـه از خودشان از مملكت خودشان بود و خودشان بايد استفاده اش را بـبـرند يعنى برادرشان بفروشد و پولش را به او بدهند. حالا ما بايد گندم آمريكا را بخريم ، يا همه چيز را، حتى تخم مرغ هم از اسرائيل مى آيد. يك ضرر ديگرش اينكه اين رعـيـت هـا و دهـقـان هـاى ايـن دهـسـتـان ها نتوانستند ديگر در دهات بمانند، آنها رو آوردند به شـهـرهـا،دسـتـجـمـعـى راه افتادند. الان در اطراف تهران آنطورى كه تفصيلش را براى من نـوشـتـه بـودنـد و مـن حـالا نـمـى تـوانـم يـادم بـيـايـد كـه تـفـصـيـل چـيـسـت ، اجـمـالش ايـن بـود كـه قـريـب بـيـسـت ، سـى جـا مـحـل هاى مختلف در همين خود تهران ، در پايتخت ، پايتخت جايى كه به تمدن بزرگ دارد مى رسد، يا دروازه توى آن باز شده است ، در خود اين تهران ده ،بيست جا، بيست ، سى جا يـا بـيشتر (الان نمى توانم من يادم بيايد) محل هائى است كه عائله هاى (محله محله است )اين محله توى يك گودال خيلى چه جمع شدند اين بيچاره ها، يك چادرى زدند عرض مى كنم كه بـا يك چوبى چيزى ، براى خود يك محفظه اى درست كردند و توى اينجا خودشان و بچه هـاى كـوچـكـشـان ، بزرگشان توى يك چادرى زندگى مى كنند. يك محله است يعنى فرض كـنـيـد 200 تـا، 300 تـا، 500 تـا چـادر اسـت يـا 200، 300 تـا امثال اين چيزها و اينها در آنجا زندگى مى كنند. برق ندارند كه هيچ ، آب ندارند كه هيچ ، اسـفـالت نـدارنـد كـه هـيـچ ، ايـنها اگر بخواهند آب براى خوردن بچه هايشان بياورند، ايـنـهـائى كـه بـراى مـا نقل كردند، گفتند، بايد آن زن بيچاره يك كوزه بردارد از پنجاه شـصـت تـا پـله بـرود بـالا از ايـن گودال ، تا آن بالا برسد به يك شيرى كه آنجا آب دارد، آنـجـا آب كـنـد، بـاز پنجاه شصت پله يا زيادتر از آنجا بيايد پائين . شما تصور زمستان تهران را بكنيد، زمستان
تـهـران را بكنيد، زمستان تهران كه برف مى آيد، باران مى آيد، اين زن بيچاره بايد از ايـنـجـا يـك كـوزه آب مى خواهد براى اينكه بچه ها بخورند، بايد با اين مصيبت برود آن بـالا، آنـجـا كـوزه اش را آب كـند و پنجاه تا پله بيايد پائين ، حالا چقدر زمين خورد، چقدر اذيـت مـى شـود، ايـنـهـا را خـدا مـى دانـد. آنـوقـت يـك مـحـله نـيـسـت بـلكـه چـهـل پـنـجـاه تـا، سـى چهل تا، اينطورى در اطراف فلان جا، فلان جا، فلان جا نوشتند، يـكـى يـكـى را بـراى مـن نـوشـتـنـد كـه در كـجـا، در كـجـا، كـجـا، كـجا محله هائى است كه مـال ايـن اشـخـاصـى اسـت كـه بـراى خـاطـر اصـلاحات ارضى و زمين خوردن زراعت ، اينها ازدهاتشان پا شدند هجوم آوردند به تهران ، حالا يكوقت شايد در شهرستان هاى ديگر هم بـاشـد، مهمش آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران براى اينكه ارتزاق كنند بيچاره هـا. ايـن وضـع زنـدگـى اين بيچاره هاست در تهران ، در يك مركزى كه كاخ ‌هاى اينها تا كـجا رفته آنوقت اين يك زندگى است كه اينها دارند. يك زندگى هم آن عائله اين آقا دارد كـه هـمـيـن چـنـد روز مـن خـوانـدم (دريـك جـايـى نـوشـتـه بـود) كه يك ويلائى يكى از اين خـواهـرهـايش در كجا تهيه كرده است كه چند ميليون دلار، آنش را يادم نيست اينكه يادم مانده اين است كه پنج ميليون دلار هم براى گلكارى اين ويلا ايشان خرج كردند، پنج ميليون ، يـعـنـى سـى و پـنج ميليون تومان خرج ، من نمى توانم تصور كنم كه يعنى چه ، گفتند پـنـج مـيـليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گل اين ويلا براى اين خانم شده است .آن يك زندگى است كه ملت دارند، اين يك زندگى ، از كجا پيدا شده ؟ از آنجائى كه ايشان به امـر آمـريـكـا گـفته اصلاح ارضى بكنيد يعنى بازار براى ما درست بكنيد، اجناس ما زياد اسـت ،بـايـد تـوى دريـا بـريـزيـم ، بـدهـيـم بـه شـمـا پـول بـگـيـريم ، از آن طرف از اين بهره نفتى كه آنهاآنقدرها مى برند، يك مقدار آنرا هم خود اينها مى خورند و مى برند و !!! عرض مى كنم كه اين عياشى ها را مى كنند.
منطق ملت ، قطع يد آمريكا (خائن اصلى )و شاه
مـنـطـق مـا ايـن اسـت كه اين وضع بايد از بين برود، منطق هر آدمى اين است ، هر بشرى اين بـايـد بـاشـد كـه ايـن وضـع كـه مـمـلكـت ما اين نحو گرفتار شده است به دست اين آدم و زنـدگـى مـردم مـا اين نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا اين پسر، ما مى گوئيم كه ايـن وضـع بـايـد از بـين برود، ما ديگر حرف ديگرى نداريم ، حرف ما اين است كه اينها خيانت به اين مملكت ما كردند، اينها الان هم مشغول به خيانت هستند در مملكت ما و بايد ما دست خائن ها را ببريم از اين ، ما بايد دست خائن را از اين مملكت قطع بكنيم . ما مى گوئيم كه آن كـسـى كه به مملكت ما خيانت اصلى را كرده آمريكاست ، الان ما سروكارمان با آمريكاست ايـنـهـا ديـگـر شـاخ و بـرگش هستند، شاه يكى از شاخه هاى آمريكا هست ، اين نوكر است ، نـوكـر اسـت ، المـامور و معذور، تو سرش مى زنند بايد بكند، ما مى گوئيم آمريكا بايد بـرود كـه اصـل اسـت . ايـن شـاخـه هـا هـم كـه هـرزه خـورنـد و هـرزه بـرنـد و مـال مـردم خـورنـد و خـيـانـتـكـارنـد، ايـنـهـا هـم بـايـد بـرونـد، مـمـلكـت مال خودمان هست ما خودمان مى خواهيم اداره كنيم . آمريكا چه كار دارد كه شما نمى توانيد به رشد برسانيد، خيلى مضحك است اين .
منطق كارتر، منطق فريب ملت ها
هـمـيـن امـروز بـراى مـن يـك روزنامه اى را آورده بودند، ديروز هم بود كه آقاى كارتر در نـطـقشان فرموده اند كه شاه از باب اينكه يك اجتماع مترقى مى خواهد آنجا درست كند و از بـاب ايـنكه يك آزادى به مردم مى خواهد بدهد مردم با او مخالفند! با اين همه مردم كه با ايـن مـخـالفـنـدايـن مـلت كـه بـا ايـن مخالف است ، براى اينكه آنها مى گويند آقا بگذار آزادشان كنيم ، اينها فريادشان در آمد كه ما آزادى نمى خواهيم ايشان فريادش از آن طرف بلند است بلندگوهاى شاه به حسب منطق آقاى كارتر كه استاد اعظم است ، منطق ايشان اين است كه ،فرياد بلندگوهاى شاه اين است كه آقا بگذاريد من يك زندگى مرفه به شما بـدهـم ، ايـنـها مى گويند ما نمى خواهيم ، ما مى خواهيم كه شما كنار برويد. آقاى كارتر گفته . خوب ما با اين مردم چه بكنيم ؟ ما با اين كارتر چه بگوئيم ؟ چه فحشى لايق اين اسـت كـه نـبـايـد داد؟ بـگـوئيـم نـمـى دانـد!! كـارتـر اطـلاع نـدارد؟ معقول است كه آقاى كارتر بى اطلاع باشد آنوقت من و شما مطلع باشيم كارشناس هاى او پـراسـت در همه جا، در اعماق همه جا هست ، پس مى داند. مى خواهد كى را بازى بدهد؟ پس ، اين حرف را كه مى زند در مجمع نمى دانم كذا، اين حرف را مى زند كه همه اختلافاتى كه هست در ايران براى اين است كه شاه خواهد اين كار را بكند، آزادى بدهد مردم با او مخالفت مـى كـنـنـد!! خوب اين را اگر به هر جا بگويند كه مطلع از واقعيت نباشد مى گويد خوب ايـنـها يك دسته ديوانه هستند در ايران ، همه اهالى ايران ديوانه اند براى اينكه شاه كه ايـنـقـدر رئوف اسـت مى خواهد شما را آزاد كند، خوب چرا شما نمى خواهيد آزاد بشويد؟ اين كـه مـى خـواهد يك زندگى خوبى به شما بدهد، آخر چرا از زير بار زندگى خوب شما بـيـرون برويد؟ شما دلتان نمى خواهد از خودتان نان داشته باشيد، دلتان نمى خواهد زنـدگـى مـرفـه ؟ او مـى خـواهـد بـدهـد، آنـطور جلو آورده ، دست هايش را اينطور كرده آقا بـيـائيـد بگيرند همه مى زنيد زير دستش كه برو ما خواهيم ؟ اين منطق آقاى كارتر است ، مـنـطـق رئيـس جـمـهـور آمـريـكـا، با فهم اين را مى گويند، نه اينكه نمى فهمند، پس نمى تـوانـيـم بـگـوئيـم نـفـهم است كارتر با فهم اين حرف را مى زند و مى گويد شايد يك دسـتـه اى اغـفـال بـشـونـد، بـر فـرض كـه يـك دسـتـه اى را شـاه اغفال كند، شيطنت است .
تـضـاد شـاه و مـلت در بـرداشـت از مـفـهـوم آزادى و استقلال
مـاهـا گـرفتار يك همچو موجوداتى هستيم در عالم . ما مردم عقب مانده منطق ما اين است كه آقا، مـال خـودمـان را مى خواهيم خودمان صرف بكنيم . ما مردمى كه شما مى گوئيد كه عقب مانده انـد ايـنـهـا، گـاهـى هـم مى گويند اينها لايق آزادى نيستند، خود شاه اينها را مى گويد كه (مـمـلكـت مـا بـاز افـرادش جورى نشدند كه لايق بشوند، آزاد بشوند، بايد همه اينها چون لايـق بشوند بايد توى حبس باشند، اينها لايق اينكه بگوييم آقا حبس نباشيد، لايق اينكه بـه آنـهـا آزادى بـدهـيـم ، مـمـلكت ما افراد لايق نيستند. كه آزادى بدهيم ) چرا؟ براى اينكه دارند فرياد زنند، داد مى زنند كه آقا آزادى بدهيد، آزادى بدهيد. اينها لايق نيستند؟ ببينيد از آن بچه كوچولو، حالا كه خوب بچه ها هم از بزرگ ها
گـرفـتـنـد ديـگـر، ايـن بچه چند ساله به من دارد مى گويد، چهار پنج ساله تا آن آخر، اسـتـقـلال ، آزادى ، ايـنـهـا آزادى مى خواهند و استقلال مى خواهند، همه مردم دارند فرياد مى زنند كه ما استقلال مى خواهيم ، ما آزادى مى خواهيم و اگر آنها آزادى داشتند، ديگر چى چى مـى خـواهـنـد؟ اگـر ايـشـان مـى خـواهـنـد آزادى بـدهـد، ايـن هـمـه مـردم فـريـاد مـى زنـنـد اسـتـقـلال ، آزادى چـيـسـت ؟ معلوم مى شود منطق ها فرق دارند، منطق شاه اين است كه مملكت من آزادى است يعنى همه آنها تحت شكنجه اند!! اين منطق است ، يك كسى است آزادى را مى گذارد بـه ايـن چـيـزى كه شما مى گوئيد شكنجه است . ايشان مى فرمايند به حسب اين منطق كه اين اشخاصى كه توى حبس ، الان در اختناق واقع شده اند، در حبس واقع شدند، در شكنجه واقـع شـده انـد، مـى گـويـنـد ايـنـهـا هـسـتـنـد كـه اعـطـاء آزادى بـه آنـهـا كـرده اسـت استقلال هم در منطق شاه يك چيز ديگر است ، يك مملكتى كه همه چيزش پيوسته به غير است ، يك مملكتى كه به تمام ابعادش وابسته و ايشان وابسته اش كرده .
تعيين وكلاى مجلس از سوى سفارتخانه هاى بيگانه
شما خيال مى كنيد كه اين وكلائى كه شاه خودش انتصاب مى كند و به ملت هم كه مربوط نـيـسـت خودش است نخير، اينها را سفارتخانه اسم هايشان را هم نوشتند قبلا مى آورند مى دهند كه اينها بايد وكيل بشوند. اين حالا نبوده ، در زمان رضاخان هم بود، از سفارتخانه هـا منتهى در يك وقت اين سفارت انگليس اين كارها را مى كرد، سابقش هم لابد سفارت روس مى كرده است ، حالا سفارت آمريكا مى كند، شايد هم با هم باشند، انگليس و چين و شوروى و آمريكا تفاهم كرده باشند، براى خوردن مال مردم تفاهم هم مى كنند او گازش را مى برد، ايـن نـفـتـش را ايـن وكـلاى مـا ديـكـتـه آمـريـكـاسـت ، از شـاه هـم بـود مـى گـفـتيم خوب باز اهـل مـملكت است ، با آنكه اين اهل مملكت اينجورى ما نمى خواهيم لكن اين خودش هم اين را نمى گـويـد، ايـن را از آنـجـا مـى نـويـسـنـد كـه ايـنـهـا بـايـد وكـيـل بـشـونـد، او هـم عـيـنـا ارجـاع مـى دهـد؟ بـه دسـتـگـاه هـاى اجـرائى مـى گـويـد آنـها وكـيـل بـشـونـد. مـردم چكاره اند مردم چه ، به مردم چه كار دارند اينها، مردم بايد دست تو سـرشـان زد، مـردم بـايـد كـار بـكـنـنـد و هـيـچ نـخـورنـد، عـمـل بـكـنـنـد و خـوراك ، آنـى كـه از آنها پيدا مى شود، به جيب ايشان برود و آن چيزيكه زيـادش آمـد، كارتر و آمريكا زيادش آمده به جيب عائله شاه برود و پهلوى وضع مردم چه است ؟ وضع مردم كتك است ، خوب يك چيزى بايستى بخورند!!
منطق آمريكا
مـا حـرف مـان اين است كه اين وضع بايد برچيده بشود، نمى شود اينطور، نمى شود كه يـك مـمـلكت سى ميليونى يا بيشتر هميشه تحت فشار باشد، اين نمى شود، اين مطابق هيچ مـنـطـق نـيـسـت كـه سـى مـيـليـون جـمـعـيـت هـمـيشه تحت فشار و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حـاصـل كـارشـان را ديـگران ببرند، اين بايد درست بشود، اين وضع بايد درست بشود، منطق اسلام اين است . اينها چى مى گويند؟ با
اين منطق حرفى دارند بگويند؟ مى گوييد كه اسلام مرتجع است ، به شما چه ؟ ارتجاع اسـت ، معنى ارتجاعش اين است كه آقا تو برو بيرون من مى خواهم خودم زندگى كنم ، اين مـعـنـى ارتـجاعى است كه اينها مى گويند. (اسلام ارتجاعى است ) اين معنايش همين است كه اسلام مى گويد كه نبايد اينها، ديگران به شما حكومت بكنند، منع كرده حكومت ديگران را بـر شـمـا، بـايـد مـسـتـقـل بـشـايـد شـمـا، البـتـه بـه مـنـطـق ايـنـهـا اسـتـقـلال هـمـان ارتـجـاع اسـت ، تـا پيوند به آمريكا و همه چيزمان زير دست آنها نباشد، مترقى نيستيم ، اينها مى خواهند ما را مترقى كنند و به دروازه تمدن برسانند و منطق شان ايـن اسـت ، مـنـطـق هـا فـرق دارد اصطلاحات مردم فرق دارد با هم ، منطق رسيدن به دروازه تمدن همين است كه داريد مى بينيد الان ايشان دارند عملى مى كنند اينجا.
با قطع يد آمريكا از ايران ، ما خود كشور را اداره مى كنيم
الان هـمـيـن حـالا كـه ما نشسته ايم اينجا شما احتمال بدهيد كه در ايران چندين جا زد و خورد اسـت ، زد و خـورد، مـسـلسـل اسـت . ما مى گوئيم كه ما نمى خواهيم كه شما ما را به دروازه تـمـدن برسانيد شما برويد بيرون ، ما خودمان مى دانيم آمريكا برود، مستشارهاى آمريكا بروند، اگر مستشارهاى آمريكا رفتند، ما خودمان اين رژيم را اداره مى كنيم ، ما خودمان اداره مـى كـنـيـم چـكـار داريد شما؟ شاه هم مى خواهد كه رشد بدهد، ما هم رشدى را كه ايشان مى خـواهـنـد بـدهـنـد نـمـى خـواهـيـم ، ما اگر توانستيم خودمان ، خودمان را رشد مى دهيم ، اگر نـتـوانـسـتيم باز خودمان مى دانيم . ما يك دسته اشخاص رعيتى هستيم كه مى خواهيم خودمان توى زمين خودمان گندم يا جو بكاريم و خودمان بخوريم ، شمائى كه آقاى آمريكا هستى و از آن طرف دنيا آمدى اين طرف دستت را گذاشتى اى و همه مخازن ايران ، مخازن نفت و مس و هـمـه چـيز، فولاد و همه چيز ايران را داريد مى بريد، شما دستت را بردار، ما خودمان اينها را هر جور دلمان مى خواهد چه مى كنيم ، ديگر نمى توانيد كه بگوئيد نمى توانيد، خوب بـه تـو چـه ؟ مـن عبايم را نمى توانم درست بپوشم ، به شما چه ربطى دارد؟ حالا شما بـيـائيـد عـبـاى مـن را بـگـيـريـد كـه مـن نـمـى تـوانـم عـبـايـم را بـپـوشـم ؟ و حال آنكه دروغ مى گوئيد، شما نمى گذاريد.
فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است
مـا هـفـتـاد سـال يـا بيشتر است دانشگاه داريم ، از زمان امير كبير تا حالا ما مدرسه داشتيم ، دانـشـگـاه داريـم ، نـگـذاشـتـيـد كـه ايـن دانـشـگـاه هـا درست درس بخوانند فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است ، فرهنگى است كه درست كردند آنها براى ما، ديكته كردند، گذارند جوان هـاى مـا تـحـصـيـل بـكـنـنـد، آنها نمى گذارند كه ما رشد بكنيم ، آنها دستشان را بردارند ايـرانـى هـم كمتر از اينها نيست ، ايرانى هم رشد مى كند اما شما نمى گذاريد كه ما رشد كـنـيـم بـراى اينكه اگر ما رشد كنيم منافع شما در خطر است شما مى خواهيد همه شرق را بـخـوريـد و هـمـه شـرق را عـقـب نـگـه داريـد، عـقـب نـگـه داشـتـن بـراى خـوردن مال شرق است و شما شرق را داريد عقب نگه مى داريد كه هر چه دارند بخوريد، هر جا يك مامورى گذاشتند
سـر آن ، در مملكت ما هم كه مامور براى وطن هم ، آقاى شاه است كه مى بينيد چه كرده اند و چه مى كند.
منطق اسلام
مـا مـنـطـق مان ، منطق اسلام اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد، نبايد شما تحت سـلطـه غـيـر بـاشـيـد، مـا هـم مـى خـواهـيـم نـبـاشـيـد سـلطـه غـيـر. مـا اصـل گـفـتنمان اين است كه آمريكا نبايد باشد، نه آمريكا تنها، شوروى هم نبايد باشد، اجـنـبـى نـبايد باشد، منطق ما اين است و فرياد ما هم همين است . با اين منطق اگر بحث كسى دارد بـكـند، ديگر به شاخ و برگ و توى اين روزنامه هائى كه تبليغات مى كنند و به حـسـب آنـطـورى كـه مـى گـويـنـد صد ميليون دلار شاه براى تبليغات مى دهد، براى حفظ موجوديت خودش صد ميليون دلار در هر سال خرج مى كند، البته توى روزنامه ها اين حرف ها در مى آيد، آخوندها چيز هستند، رجعى هستند، آخوندها كهنه پرست هستند، آخوندها نمى دانم چه هستند، اين آخوندها، بعد هم مى روند سراغ اينكه اسلام اينجورى است .
هـم اسـلام را بـد معرفى مى كنند، هم آخوند را بد معرفى مى كنند، چرا؟ براى اينكه آنى كـه در مـقابل اينها بايستد اسلام است ، آن كسى كه مى خواهد پياده كند آن را، آخوند است . آنـهـا نـمى خواهند اين مطلب واقع بشود، آنها مى خواهند كه اسلام را بد معرفى كنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم كه كنار برود، باقى بماند خودشان و هر كس كه دلشان مى خواهد.
جنايات عمال شاه درمحيطهاى علمى ، عامل توقف تحصيل
دانـشـگـاه هـاى مـارا هـم بـه آن صـورت در آوردنـد، نـمـى گـذارنـد يـك تـحـصيل صحيح بكنند، از بس كه اينها فشار آوردند. از بس كه چه كردند، نه حوزه هاى عـلمـيـه مـا تـحـصـيـل مـى تـوانـنـد بـكـنـنـد نـه دانـشـگـاه ،دانـشـگـاه هـمـيـشـه در حـال اعـتصاب ، يك سال است كه مى بينيم در حال اعتصابند اينها، كار نمى توانند بكنند، نـمى گذارند، يا مى ريزند توى آن زن ومرد آن را مى زنندو!!! عرض كنم زخمى مى كنند يا مى گيرند مى برند در حبس ها. مدرسه هاى ما هم همين طور، آنها مى ريزند توى آن ، هر كـارى مـى خواهند مى كنند، هر چند وقت يك دفعه مى ريزند اين مدرسه را سر تا ته آن را ايـنـهـا مـى زنند و چه مى كنند، خوب نمى توانند ديگر، محيط آرام الان ما نداريم كه در آن مـحـيـط آرام طـلبـه تـحـصـيـل كـنـد يـا در آن مـحـيـط آرام دانـشـگـاهـى تـحـصـيـل بكند، دبستانيش هم حالا اينطورى شده ، الان اين بچه دبستانى را دارند كتك مى زنند و كشتند، چند نفر را همين امروز به من ، ديروز و امروز اطلاع دادند كه در فلان جا چند تا دختر، و پسر دختر بچه اينقدر، چند تا پسر اينقدر كشتند.
روحيه انقلابى مردم ، رژيم شاه را عقب راند
اصـل وضـع زنـدگى ايران الان يك وضع نمونه است ، از آن طرف هم يك نمونه بالاتر وضـع روحـيـه مردم ايران در اين وقت است ، اين مردم ايران الان روحيه شان همچو قوى است كه تانك از آن طرف مى آيد،
سرباز با سرنيزه از آن طرف مى آيد اينها با مشت جلو مى روند و با سنگ و با چوب با آنـهـا مقابله مى كنند، اين زمين مى خورد، مرده است ، آن يكى مى آيد جايش ، هيچ دست در نمى رود و اين روحيه است كه اينها را عقب خواهد زد و الان پياده شان كرده است
اين آن روحيه حزب رستاخيز، كه آنقدر برايش اين مديحه سرائى كرد و اينقدر پافشارى كرد و آنقدرى كه (هر كس كه وارد نشود در اين حزب ديگر بايد برود اين ايرانى نيست ، ايـن ديگر وطن ندارد، بايد از اينجا برود كه چه ) بعدش برگشت به اينكه (خوب حزب رسـتـاخـيـز چـه ) حـالا ديـگـر آنـطـورى مـى گـويـد(حـزب رسـتـاخـيـز چـيـسـت ؟ ايـن مـثـل سـايـر احزاب ، آيا بشود، آيا نشود) يك امرى را مى گويند و گاهى آنقدر پافشارى مـى كـنـنـد، حـالا هـمـيـن مردم ، كار همين مردم اين كار را كرده ، همين مردم اين كار را به اينجا رسـانـدنـد كـه ايـن حـزب رسـتـاخـيـز كـذا شـد هـيـچـى تـو خـالى بـود، از اول نـتـوانـسـتـنـد، روز اول گـفـتـم كـه ايـن حـزب نيست اين ، اين حرف است مى زنند، حزب رستاخيز كه آنقدر با آن موافقند خودشان حالا مى گويند،حزب نبود، ساير كارهايشان هم اينطورى است . بعد كم كم اصلاح ارضى هم مى گويد، براى اينكه اين اصلاح كه نبود اين فساد بود اين نيست وضعش كه ، سپاه دانش ، سپاه كذا، خوب چه كارى اينها مى كنند جز ايـنـكه بروند براى شما مداحى بكنند و يا الزاما بروند براى شما مداحى بكنند، شاه را تـرويـجـش ‍ بـكـنند. الان مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهاى مركز يكپارچه ايستاده اند مى گـويـنـد مـا نـمـى خـواهـيم اين را. رفراندوم از اين بهتر؟ يك مملكت دارد مى گويد من نمى خواهم اين را، خوب آمريكا چه مى گويد؟ مملكت خودمان است نمى خواهيم اين را، يكى ديگر، بـرود، بـه شـمـا ربطى ندارد، ما خودمان تعيين مى كنيم . مقدرات هر مملكت دست خود افراد خود مملكت است ، ما اين را نمى خواهيم ، برود، ما خودمان يكى را تعيين مى كنيم ، اين مقدرات مـا روى موازين روى موازين عقلى و عقلائى ،روى قوانين ، دست اشخاصى كه بايد باشد، باشد.
تاريخ دنيا چنين اتفاق كلمه اى را به ياد ندارد
در هـر صـورت وظـيـفه ما كه الان اينجا هستيم و شما كه در خارج كشور هستيد و هستيم ، اين اسـت كـه كـمـك كـنـيـم بـه ايـرانـى ها. ايرانى قيام كرده است ، نهضت كرده است يعنى الان پـانـزده سال از عمر نهضت مى گذرد لكن يك سال است كه اين قوى شده است يعنى درست فـعـاليت دارد مى كند و الان يك تاريخ حساسى را ما داريم مى گذارنيم شايد ايران همچو تـاريـخى نداشته باشد، يك همچو حساسيتى در تاريخ ايران نباشد، به اين وضعى كه الان ايران در آمده است يعنى به اين وضعى كه بچه هفت ، هشت ساله دبستانيش تظاهر كند و بـگـويـد كـه مـا نـمـى خـواهيم شاه را، مرگ برشاه ، بچه اينقدرى ، كه آنوقت بگيرند بـكـشـنـد او را. ايـن را مـى كـشـنـد بـاز آن بچه بعديش هم مى آيد همين حرف را مى زند، آن بـزرگـتـرش هـم كـه هـمـين حرف است دانشگاهش هم كه همين حرف است ، تو مدارس علمى هم بـرويـد هـمـيـن حـرف اسـت ، توى مدارس قديمه اش هم برويد همين حرف است ، جديدش هم بـروى هـمـيـن حرف است ، هر جا بروى الان اين صحبت است ، تو بازار هم همين حرف است ، تو مسجد هم بروى همين حرف
اسـت ، مـا نداشتيم يك وقتى كه ايران در يك مطلبى اينطور اتفاق كلمه داشته باشند، نه من يادم نيست ، تاريخ يادش نيست كه تاريخ نه تاريخ ايران يادش نيست ، تاريخ هيچ جا يادش نيست كه اين اتفاق كلمه اى كه همه مى گويند كه ما نمى خواهيم . شما اين را بدانيد كـه اگـر ايـن سـرنـيـزه آمـريـكا برداشته بشود، ارتش هم نمى خواهد او را، الان سرنيزه آمـريـكـا، آمـريـكـا پـشـت سرش است ، همه مصيبت ما زير سر آمريكاست اگر اين سرنيزه را بـردارد ارتـش هـم ايـن را نـمـى خـواهـد، هيچ كس نمى خواهد اين را يك همچو اتفاقى الان در ايران هست و من اميد دارم به اين اتفاق و به رسيدن نتيجه در اين اتفاق .

next page

fehrest page

back page