صحيفه نور جلد ۳

امام خميني رحمه الله عليه

- ۱۰ -


خودشان را مى خواهند، مردم مى گويند كه ما پنجاه سال با اختناق زندگى كرديم و خسته شديم . پنجاه سال است ، بيشتر از پنجاه سال است اين جوانهاى چهل ، پنجاه ساله ما، چهل ساله ما، چشم كه باز كردند در حال اختناق بودند. اصل رژيم پهلوى و سلطنت شاه مغاير با قانون اساسى است مردم دو حرف دارند يكى اينكه اين شاه ، شاه مشروطه نيست ، استبداد است و جناياتى كه كرده است قابل عفو نيست . بر فرض اينكه ايشان آنطورى كه حالا دارد توبه مى كند و قول مى دهد به اينكه من ديگر از اين به بعد از اين كارها نمى كنم و ديگر مطابق قانون اساسى رفتار كنم ، فرضا كه راست بگويد (راست كه نمى گويد لكن فرضا كه راست بگويد) يك كسى كه اينهمه جنايت كرده و اينهمه كشتار از مردم كرده حالا مى گويد توبه كردم ، مگر مى پذيرند از تو؟ كسى كه امر مى كند به كشتن غير، ولو خودش نكشد، امر مى كند به كشتن غير/يك نفر/ به كشتن يك نفر، اين در اسلام محكوم به حبس ابد است . كسى كه امر كرده است يك ملتى را فوج فوج كشته اند، حالا مى گويد كه من همين سلطنت مى كنم و حكومت نمى كنم !! تو غلط مى كنى سلطنت مى كنى ، سلطنت مال آن است كه قانونى باشد سلطنتش ، آنوقت مطابق قانون اساسى سلطنت بكند و حكومت نكند. ما همه اطلاع داريم كه اصلا روى قوانين نيست سلطنت پهلوى و سلسله پهلوى اولى كه رضاشاه آمد به ايران و كودتا كرد، اولش به شكل يك صاحب منصب بود و بعد وزير جنگ شد و بعدش حكومت موقت شد و با سرنيزه تمام اينها شد. ملت ايران ابتدائا ملتفت نبودند كه اين چه آدمى است ، صحبتى نمى كردند لكن بعد كم كم آن روى واقعيش را نشان داد كه يك آدمى است كه از هيچ چيز نمى گذرد. تمام حيثيات ايران را از دست داد اين آدم و با زور، با سرنيزه مجلسى درست كرده آن مجلسى كه او درست كرد براى اينكه خلع قاجاريه را بكند و خودش به سلطنت برسد، يك مجلسى نبود كه به مردم ارتباط داشته باشد، مردم اطلاعى از آن نداشتند، كارى به آن نداشتند ولكن خود آنها، خود سرنيزه مجلس درست كرد، خود سرنيزه اينهايى كه در مجلس بودند براى او راى دادند، همه اش قضيه راى بود. اين موادى كه از قانون اساسى برداشتند و جايش يك مواد ديگر گذاشتند يعنى سلطنت قاجاريه را گفتند نه و سلطنت اينها را گفتند آره ، آن همه اش روى سرنيزه بود، قانونى نبود اينها. اصلا اين موادى كه الان هست از مواد قانون اساسى نيست ، قانون اساسى اين مواد را نداشت ، اين با سرنيزه آمد، مردم هم هيچ اطلاع نداشتند. بر خلاف ميل يك ملت ، با سرنيزه ايشان ، رضاشاه آمد سر كار، بر خلاف قانون اساسى ، سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش و خود پسرش هم گفت كه من را متفقين گفتند كه بايد باشى سر سلطنت يك سلطنت غير قانونى ، از اول يك سلطنت غير قانونى ياغى است اين شاه ، نه اينكه شاه است . پدرش ياغى بود، خودش ‍ هم ياغى است منتها مردم نمى توانستند حرف بزنند، حالا بحمدالله مى توانند حرف بزنند، حالا كشته مى دهند و حرف مى زنند. همه حرف ملت ما اين است كه اين آدم يك آدمى است كه خيانت كرده بر فرض اينكه يك سلطنت قانونى ، فرض كنيد، فرض كنيد كه خير
سلطنت قانونى و به قانون صحيح هم كه همه اش باطل است ، لكن ما حالا فرض مى كنيم يك نفر آدمى كه سلطنت قانونى داشته باشد به حسب قانون اساسى اگر به يك ملتى خيانت كرد، اگر تخلف از قوانين اساسى كرد، اين عزل است ، اين ديگر سلطان نيست . اين آدم در تمام دوره سلطنتش - مردم را از آزادى - آزادى را از مردم سلب كرده ، اين را خودش هم قبول دارد، اينكه مى گويد من آزادى مى دهم دليل بر اين است كه آزادى را گرفته بوده ، تو جبيشان بود حالا مى خواهد بدهد!! اين اقرار جرم است و اگر در محاكم اين محاكمه بشود كه انشاءالله بشود، اينكه مى گويد (من آزادى به ملت دادم ، آزادى به ملت دادم ) اين ملت آزاد هست به حسب قانون اساسى ، به حسب شرع ملت آزاد است ، قانون اساسى ملت را آزاد كرده ، حالا شما آزادى داديد!! معلوم مى شود كه آزادى را گرفته بوديد حالا مى خواهيد بدهيد، اين اقرار به جرم است . يك صداى مردم و فرياد مردم اين است كه ما آزادى نداشتيم در زمان سلطنت اين و پدرش . از اول تا حالا آزادى را به چشم خودشان جوان هاى مانديدند، نمى دانند مزه آزادى چيست هر جا چشمشان را باز كردند يك پاسبان بالاى سرشان بوده يك نظامى بالا سرشان بوده ، يك مامور دولت بالا سرشان بوده يك چپاولگر بالا سرشان بوده ، نديدند اينها، يك روز آزاد نديدند، ما هم نديديم براى اينكه ما هم از زمان رضاشاه تا حالا هيچ مساله آزادى در كار نبوده ، يك داد (فرياد) مردم اين است كه ما آزادى مى خواهيم ، بچه هاى كوچولو داد مى زنند آزادى ، مردهاى بزرگ هم داد مى زنند آزادى ، دانشگاهى هم داد، فرياد مى زند، غير دانشگاهى هم فرياد مى زند، همه آزادى مى خواهند. ايشان سلب آزادى يك ملت را كرده ، كسى كه سلب آزادى ملت را كرده صالح نيست از براى سلطنت و بر فرض اينكه سلطنت اين قانونى بوده ، الان ديگر سلطان نيست ايشان .
دلايل محكم بر اثبات عدم صلاحيت شاه
علاوه بر اين ما همه اينها را فرض مى كنيم كه واقعيتى داشته و ايشان هم سلطان بوده و ايشان هم چه ، الان تمام ملت مى گويند ما نمى خواهيم ، الان گويند ما نمى خواهيم ، الان مى گويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى ، اين رفراندومى است كه همه مردم ، همه مردم در همه بلاد ايران دارند فرياد مى زنند كه ما نمى خواهيم ، بازارها را مى بندند عرض كنم كه موسسه هاى دولتى را تعرضى به آن مى كنند، نمى خواهند او را. شاه به حسب قانون اساسى به حسب راى ملت شاه هست ، اگر ملت راى بر شاه ندهد، شاه نيست . الان ملت ما مى گويد كه ما نمى خواهيم اين را و يك جهتش هم اين است كه سلب آزادى ما را كرده ، پنجاه سال پدرش و خودش سلب آزادى كرده وما او را نمى خواهيم .يك جهت ديگر اين است كه منافع ما را فروخته به غير، ما هر چه داشتيم اينها دادند به غير. خدا نكند كه دوام پيدا كند سلطنت اين چند سال ديگر. اگر يك چند ديگر سلطنتش دوام پيدا كند تمام اين نفت ما را مى دهد به آمريكا و انگلستان و ساير ممالك ديگر. تمام نفت ما را دارد همين طورى دهد بدون اينكه معلوم باشد كه اين براى چه - اين - خرج مى شود، چه جور هست . خوب ، بله مى دانيم اين را كه از آمريكا اسلحه مى خرند، اسلحه هايى كه فقط براى اين است كه پايگاه آمريكائى درست بشود نفت ما
را مى گيرند مى دهند به آمريكا آمريكا مى خواهد يك پايگاه نظامى درست كند در ايران در مقابل شوروى ، نفت ما را مى گيرد پايگاه براى خودش اينجا درست مى كند، هم خود نفت را مى برد هم عوضش را مى برد، عوضش هم به نفع خود او هست . مگر، چه احتياجى ايران دارد به اينطور اسلحه هاى بزرگى كه بى اطلاع است اصلش لشكر ايران ، ارتش ايران بى اطلاع هست از اينكه اينها چه جورى اصلا براى چى ، به چه درد مى خورد، اين را خود كارشناس هاى آنها مى دانند. يك آدمى است كه اقتصاد مملكت ما را به هم زده است ، از آن طرف نفت ما را دارد مى دهد به غير و ما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريم و نه مخازن ديگر اگر اين بماند. از آن طرف زراعت ايران را به اسم اصلاحات ارضى از بين برده است و بازار درست كرده است براى آمريكا كه ما همه چيزمان احتياج به خارج دارد كه اگر يكدفعه جلوى اين را گرفتند، بگيرند، ايران مى ماند بدون آذوقه ، اگر از خارج نياورند. اين اگر چند سال ديگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت هم كه از بين برده ، از اين بين برده تر بشود، اين نسل آتيه به چه زندگى بايد بكنند؟ چه چيزدارند كه زندگى بكنند؟ هيچ چيز ندارند. اين راجع به اقتصاد مملكت ما. راجع به فرهنگ ما، يك فرهنگى كه نمى گذارند، دست غير نمى گذارد كه اين اولاد، اين اولادهاى ما تحصيل بكنند و خوب تحصيل بكنند، مانع هستند از اينكه تحصيل بكنند. الان داد همه معلم ها و شاگردها و همه در آمده كه ما مى خواهيم مستقل باشيم ، ما خواهيم خودمان اداره بكنيم كار خودمان را، نمى گذاريد شما كه ما زندگى بكنيم . فرهنگ هم مامورند كه عقب نگه دارند، نگذارند انسان پيدا بشود، نگذارند يك آدم هاى تحصيل كرده صحيح مستقل پيدا شود كه مستقل فكر كند، مى خواهند نگذارند كه يك نسلى پيدا بشود كه مستقل فكر بكند و زمام مملكت را آنها بخواهند دست بگيرند، بايد حتما يك اشخاصى باشند انگل ، مربوط به سياست آمريكا و انگلستان و شوروى تا اينكه اينها بتوانند استفاده هاى خودشان را بكنند. پس ما فرهنگ هم الان نداريم ، هم فرهنگ ما را از بين برده ، هم اقتصاد ما را از بين برده ، ما چه داريم ديگر؟ وقتى كه به ارتش ‍ نگاه مى كنيم يك ارتشى است تحت فرمان مستشارهاى آمريكا. ما ارتش داريم ؟ ارتشى كه استقلال ندارد خودش نمى تواند يك كارى را انجام بدهد، مستقل نيست در كارش ، شصت هزار مفتخوار آمريكائى آمده به اسم مستشار، حالا ديگر چه مى كنند من نمى دانم اما ارتش ما تحت نظر آنهاست پس ما ارتش هم نداريم . چه چيزما داريم ديگر؟ ايران چه چيزدارد؟ اين ايرانى كه ايشان مى فرمايند كه به تمدن بزرگ ، دروازه تمدن بزرگ ، اين تمدنش ، اين تمدن بزرگش است ؟!
مفهوم آزادى در قاموس كارتر
آن آزادى كه كارتر مى گويد كه چون شاه يك آزادى خيلى صريح و خيلى تندى به مردم داده ، از اين جهت با او اختلاف مى كنند. به منطق كارتر اينهمه فريادى كه دارند مردم مى زنند از اين است كه تخمه كردند براى آزادى ، آزادى اينقدر به آنها دادند كه آنها ديگر نمى توانند
هضمش بكنند فرياد مى زنند. اين حرف ها، حرف هاى آنهاست ديگر. كارتر در چند روز پيش از اين همين را گفت ، در روزنامه هم اينها نقل كردند، مى گويد يك آزادى تندى به مردم داده است و از اين جهت - از اين جهت - منشا اختلاف مردم با او اين است ، اينهمه داد كنند آزادى ، براى اين است . الان كه شما اينجا نشستيد من نمى دانم دقيقا، مى دانم كه خبرهاست اما حالا كدام نقطه است ، كشتارچى است ، امشب چند نفر را كشته اند، امروز چقدر كشتار شده است ، اينها را ما الان اطلاع نداريم اما هر روزنامه اى كه از ايران مى آيد با اينكه روزنامه ها معلوم نيست بتوانند تمامش را بنويسند، هى چند تا كشته كجا بوده ، چند تا كشته كجا. در كبوتر آهنگ ، يك دهى است در اطراف همدان ، يك دهى است در اطراف كبوتر آهنگ ، نوشته است كه 5 نفر كشته آنجا داشته ، در يك ده ! اين آتشى كه الان در ايران روشن شده ، زبانه كشيده و دهات ايران را عرض مى كنم كه قصبات ايران را، شهرهاى بزرگ و كوچك ايران را فرا گرفته و اين مژده اى است براى ما كه همه ناراضى ها صدا در آورده اند، كشته دادند، بيخود كه نيست ، براى فريادى است كه مى زنند كه ما مى خواهيم . تا فرياد مرگ بر شاه نكنند، نمى زنند آنها را. امرشان اين است كه هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند كه اعليحضرت آريا مهر!! يالله بزنيد. الان همه ايران از آن بچه هاى كوچك تا آن پيرمردهاى بزرگ با يك كلام ، يك كلام حرفشان است كه ما نمى خواهيم اين را، اين برود و يك همچو ملتى نمى شود كه پيروز نشود شما بدانيد كه پيروز است اين ملت (انشاءالله )
خروج شاه از ايران كليد حل بن بست و ايجاد آرامش در مملكت
با يك ملت نمى شود بازى كرد. شما نترسيد از اينكه كارتر از آن طرف مى گويد ما پشتيبانى مى كنيم و وزير خارجه انگلستان از آن طرف مى گويد كه ما پشتيبانى مى كنيم و نمى دانم كرملين از آن طرف مى گويد ما پشتيبانى مى كنيم ، اينها همه حرف است كه مى زنند، هيچ از اين معنا نترسيد، يك ملت هر چه هم كه ضعيف باشد، وقتى همه گفتند نه ، اين نه است ، نمى شود آره بشود. نه مى تواند نظامى اين كار را بكند نه مى تواند ارتش آمريكا و روسيه اين كارها بكند، اين يك چيزى است (نشد). چاره حل آن بن بستى كه الان هست نه وزير مى تواند اين را حلش كند نه وكيل مى تواند حلش كند، حلش دست شاه هست و آن اين است كه بگذارد و برود، بگذارد و برود، بگذارد مردم را به حال خودشان ، بن بستش اين است كه الان دولت ها بن بست آوردند شاه اين بن بست را پيدا كرده است و بن بست به دست شاه واقع شده است هى مى گويند بن بست است بياييد بنشينيم حلش كنيم حل چى و حل كى هيچ كس نمى تواند حلش كند اين آتش را هيچ كس نمى تواند خاموش كند، فقط كليدش دست خود ايشان است كه گورش را گم كند و برود. وقتيكه رفت يك آرامشى هست ، وقتى دنباله هايش هم رفتند يعنى آنهايى كه پشتوانه او بودند، آنها هم قدرت هايشان را جمع كردند و رفتند مملكت آرام مى شود. مملكت ايران چرا آرام نباشد؟ مردم ايران ، مردم آرامى هستند لكن وقتى اينقدر فشار به آنها مى آيد آنوقت صدايشان در مى آيد و الا مردم نجيب آرامى هستند، الان از نجابتشان هست كه اين داد را دارند مى زنند، از اصالت ايران
است كه دارند اين داد را مى زنند.
تكليف ايرانيان مقيم خارج ، تبليغ نهضت و مقابله با تبليغات سوء رژيم شاه
انشاءالله خداوند تاييد كند همه شما را، همه اهالى مملكت ما را و اين را هر شب من دارم عرض مى كنم كه ماها تكليف داريم آقا. شما الان كه اينجا ايستاديد يا نشستيد تكليف داريد يعنى ملت ايران الان يك دينى به عهده ما دارد. اينهائى كه در ايران هستند بچه هايشان كشته شده است ، مادرها داغ پسر ديدند، پدرها داغ جوان ها را ديدند، آنها الان به ما يك دينى پيدا كردند يعنى ما مديون آنها هستيم . آنها براى نفع همه ملت است كه قيام كردند، خودشان تنها نيستند، براى ملت قيام كردند، ما هم از ملت ايران هستيم پس براى ما هم قيام كردند، ما بايد در اينجا كه هستيم يا در هر جا، آمريكا هستيد، اروپا هستيد، انگلستان ، هر جا هستيد، شماها بايد خدمت كنيد به اين مملكت ، خدمتتان به اين است كه تبليغ كنيد. شما مى توانيد، هر كدام مى توانيد با چند نفر تماس كه پيدا مى كنيد مسائل ايران را طرح كنيد، مسائل ايران را به واسطه تبليغات سويى كه شده اشتباه به مردم مى گويند، خلاف به مردم گفتند، گفتند به اينكه ، نه ، اينها مى خواهند -ارتجاع است - برگردانند مملكت را به حال نمى دانم هزار و چند صدسال پيش از اين . نخير ارتجاع نيست ، شما -ارتجاع - مرتجع هستيد كه تاريخ فعلى ما را برگردانديد به تاريخ دو هزار و پانصد سال قبل و تاريخ گبرها، اين ارتجاع است ، نه ارتجاعى كه ما مى گوئيم ما تاريخ ‌مان را مى خواهيم ، تاريخ زنده اسلام خودمان را مى خواهيم . گويند اينها مرتجع هستند، نخير مرتجع نيستند و مترقى هم هستند و مى خواهند كه آزادى داشته باشند و استقلال . كسى كه آزادى و استقلال مى خواهد مرتجع است ؟!. مرتجع آن است كه آزادى را سلب مى كند، برگشته به حال سلاطين قلدر و مرتجع آن است كه آزادى را سلب مى كند. مرتجع آن است كه خيانت مى كند به يك مملكتى و به يك ملتى ، نه مرتجع مردمى هستند كه مى گويند چرا خيانت مى كنى ، چرا آزادى را به ما نمى دهى . انشاءالله اميداوارم كه همه تان خدمت كنيد و همه تان مسائل را، در دانشگاه هستيد دانشگاهى ها را وقتى چند نفرشان جمع شدند به آنها بگوئيد ايران اينطور است ، اينطور است ، اينطور و مسائل ايران اين است ، به ما اينطور ظلم كرده اين مرد. وقتى ده هزار نفر ايرانى كه فرض كنيد كه (اينجاها بيشتر از اينها هست ) هر كدام به ده نفر بگويند، يك جمعيت زيادى مطلع مى شوند، اطلاع هم دارند اما مطلع تر مى شوند، مطالب روشن مى شود پيششان كه اين ملت ، يك همچو گرفتارى دارد و مى خواهد آزاد باشد. انشاءالله موج در اينجا هم پيدا بشود و بلكه نتيجه اش زود حاصل شود، نتيجه حاصل مى شود لكن انشاءالله زود حاصل بشود، انشاءالله خدا همه تان را حفظ كند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 28/8/57
بيانات امام خمينى در تشريح كيفيت خلافت از ديدگاه اسلام
كيفيت ولايت و برنامه حضرت امير سلام الله عليه نمونه اى براى تشكيل حكومت اسلامى
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
روز عيد غدير روزى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وظيفه حكومت را معين فرمود و الگوى حكومت اسلامى را تا آخر تعيين فرمود و حكومت اسلام نمونه اش عبارت است از يك همچو شخصيتى كه در همه جهات مهذب ، بر همه جهات معجزه است و البته پيغمبر اكرم اين را مى دانستند كه به تمام معنا كسى مثل حضرت امير سلام الله عليه نمى تواند باشد لكن نمونه را كه بايد نزديك به يك همچو وضعى باشد از حكومت ها تا آخر تعيين فرمودند، چنانچه حضرت امير خودش هم برنامه اش را در آن عهدنامه مالك اشتر بيان فرموده است كه حكومت و آن اشخاصى كه از طرف ايشان حاكم بر بلاد بودند تكليفشان در اين جهات چه هست .
به حسب آن تعيين رسول اكرم الگوى خلافت را و برنامه حضرت ، كيفيت ولايت ولات بر افراد را آنطور كه بيان فرموده اند، تمام اين حكومت ها كه سركار آمده اند تا حالا، از بعد از حضرت امير و يك چند روزى هم امام حسن سلام الله عليه ، تمام حكومت هايى كه تا حالا سركار آمده اند چه حكومت هايى باشد كه تا حدودى مثلا اگر هم كه چيزى پيدا بشود- تا حدودى مودب به آداب حكومت ها بوده است و آن الگوى رسول الله بوده است و چه اينهائى كه اصلا نبوده اند، هيچ كدام اين حكومت ها لياقت حكومت نداشته اند و خود حضرت امير سلام الله عليه قيام كردند بر ضد معاويه ، در صورتى كه معاويه هم تشرف به اسلام داشت و كارهاى اسلامى را مى كرد و شايد اعتقادات اسلامى هم داشته است ، شايد، شايد هم نه .
معذالك حتى آنهايى كه حضرت امير را به خيال خودشان نصيحت مى كردند كه شما يك مدتى معاويه را بگذاريد در حكومت شما باشد و بعد كه پايه حكومت شما قوى شد، آنوقت او را رد مى كنيد به هيچ يك از آن حرف ها اعتنا نكردند و حجتشان هم اين بود كه يك نفر آدمى كه برخلاف موازين الهى رفتار مى كند و ظلم را در بلاد راه مى اندازد، من حتى براى يك آن هم نمى توانم كه او را حاكمش قرار بدهم ، بلكه اگر حاكمش قرار مى دادند اين حجت مى شد بر اينكه شود يك فاسقى هم از طرف
ولى امر حاكم باشد و حضرت امير مضايقه كردند از اينكه حتى اگر مصالحى هم آنوقت مثلا بود كه اگر پايشان محكم مى شد ممكن بود مثلا معاويه مى شد ممكن بود مثلا معاويه را كنار بزنند، معذلك براى خودشان اجازه نمى ديدند كه معاويه را حتى يك روز در سلطنت خودش باقى بگذارند و اين حجتى است بر ماها كه اگر بتوانيم ، بايد اين حكومت هايى كه حكومت جور است كنار بزنيم و اگر چنانچه خداى نخواسته نتوانيم ، رضايت بر حكومت آنها ولو يك روز، ولو يك ساعت اين رضايت بر ظلم است ، رضايت بر تعدى است ، رضايت بر غارتگرى مال مردم است و هيچ مسلمى حق ندارد كه رضايت بدهد به حكومت ظالمى ولو يك ساعت و همه ما مكلفيم كه اين حكومت هايى كه روى كار آمده اند و برخلاف موازين الهى و موازين قانونى (حتى قانونى خودشان ) هستند، همه ما مكلفيم كه با آنها مبارزه بكنيم ، هركس به هر مقدار كه مى تواند بايد با اينها معارضه و مبارزه بكند و هيچ عذرى پذيرفته نيست .
بيدارى و فرياد حكومت اسلامى ملت ايران ، لبيكى به فرمايش رسول اكرم
امروز كه ملت ايران قيام كرده اند و به طور آشنايى بر مسائل و بيدارى قيام كرده اند و از شهرستان ها گرفته تا دهات ، تا كوره دهات يك مساله را عنوان كنند و آن اينكه اين حكومت جبار را نمى خواهند و حكومت اسلامى خواهند، مى خواهند كه آزاد باشند، مى خواهند كه مستقل باشند، مى خواهند كه حكومتشان حكومت اسلامى باشد، اين همان لبيكى است كه مردم به فرمايش رسول الله (ص ) گفته اند. آن صفاتى كه در حكومت ، آن حكومتى كه پيغمبر اكرم قرار دادند، آن صفاتى كه در كليات حكومت ، كليات صفاتى كه در حكومت معتبر است ، ما بايد از كيفيت حكومت حضرت امير سلام الله عليه اقتباس بكنيم و ياد بگيريم منتهى ما نمى توانيم تمام آن جهات را، كسى نمى تواند همه آن جهات را مراعات بكند يعنى يك مقدار زيادش زايد بر اصل قضيه حكومت بوده است ، يك كارهاى نمونه اى مخصوص به خود آن بزرگوار بوده است لكن اصل مساله اى كه حكومت بايد يك حكومت عادل باشد و بين مردم هم ظلم نكند، در حكومت اسلامى اگر يك نفر مثلا يك شخصى را كشت ، اين را مى گيرند و قصاص مى كنند لكن يك سيلى اگر به او بزند كسى ، آن يك سيلى را بايد انتقامش را بدهد براى اينكه آن زائد بر آن مقدار است . يك روز حبس ، اگر كسى را حبس بكنند برخلاف نظام اسلام است ، موارد خاصى دارد، گاهى حبس مى شود، اينطور نيست كه هر كسى آوردند از اول (مثل اين حكومت هائى كه روى كار هستند) هر كس را گرفتند، اول يك مدتى كتكش بزنند و مدت هايى كتك بزنند و حبس بكنند و زجر بكنند و اينها بعدها كه تفتيش كردند، فهميدند كه اشتباه كردند، آنوقت بگويند ما اشتباه كرديم .
توبه بدون جبران شاه ، حربه اى براى تحكيم حكومت جور
مردك كه سى و چند سال بر مردم حكومت كرده است و مردم را زجر داده ، سلب آسايش از همه كرده ، سلب آزادى از همه كرده ، مطبوعات را سلب آزادى كرده ، فرهنگ را عقب زده ، مصالح مسلمين
را به كفار داده است ، به اجانب داده است ، اموال مسلمين را تاراج كرده و كسانى كه همراه او بودند و رفقايش بودند تاراج كردند، حالا تازه آمده است به مردم رو مى كند كه ، به علما رو مى كند كه (مراجع عظام و علماى اعلام ، من معذرت مى خواهم و من اشتباه كردم ، بيائيد بسازيد و اين اسلام را همراهى كنيد) يا به سوى ساير مردم دست دراز كرده معنا ندارد يك همچنين مطلبى ، اصلا غلط است اين . معذرت خواستن حتى در درگاه خداى تبارك و تعالى كه ارحم الراحمين است ، شرائط دارد. اگر يك كسى به مردم تعدى كرد و مال مردم را برد يا خورد يا ظلم به مردم كرد، مردم را زجر كرد، حبس كرد، از اين كارهائى كه اينها كرده اند و مى كنند، حالا بيايد بگويد خدايا من توبه كردم !! غلط كردى توبه كردى ، توبه وقتى است كه تمام آن كارهائى كه تا حالا انجام دادى جبران بكنى ، بعد از اينكه جبران كردى آن كارها را آنوقت بگو توبه كردم . خوب اين مساله اى است . اما اينهمه كارها كه كرد، هيچ !! ده سال اشخاص ‍ محترم را در حبس نگه داشت ، كمتر، بيشتر، هزاران نفر را در حبس ها آنطور زجر كردند، پاها را اره كردند، سوزاندند، آنهمه فضاحت رابارآوردند، حالا بيايد بگويد كه من توبه كردم و ما هم بگوئيم كه خوب ،بسيار خوب ، گوش بدهيد، آقا توبه كردند و توبه هم مقبول است !! كجا توبه مقبول است ؟ بايد اينها را جبران بكند تا توبه را خدا بپذيرد و توبه باشد.
ما فرض مى كنيم كه ايشان صادق هم باشند در اين حرف و نخواهند كه مردم را بازى بدهند و حال آنكه مطلب اينها نيست ، اين حرف هايى كه اين آدم زده است ، همان وقتى كه زده شاهد برخلافش هست براى اينكه همان وقتى كه آمده است و ايستاده است و گفته است كه من معذرت مى خواهم ، من اشتباه كردم و از اين وقت اشتباه نمى شود همان وقت مشغول شده حكومت نظامى را، دولت نظامى را روى كار آورد و مردم را آنطور زجر كردند و آنطور كشتند. پريروز بود باز در مشهد كشتار بوده است كه نمى دانم حالا چقدر هم كشتار بوده است . كشتار ديگر يك امر عادى الان شده است در ايران . حكومت ها امر عادى شان اين است كه مردم را بكشند و جوان هاى ما را از بين ببرند، آنوقت يك نفر كه بيايد بگويد كه من توبه كردم ، حالا كسى هم بيايد بگويد كه خوب ايشان توبه كردند، بس است ! بس است ! ديگر كارها بس شد!! تمام شد كارها!! خير،ايشان براى اين است كه مردم را بازى بدهد و پايش محكم بشود و اگر محكم شد، اين دفعه بدتر از اول ، صد درجه بدتر از اول چيز بكنند، براى اينكه حالا دشمن هايش را شناخته و بعد، بعد از شناختن دشمن وقتى پايش محكم شد بسيار بدتر عمل خواهد كرد.
اسلام ، تدوين كننده برنامه حكومتى
على ايحال اسلام كيفيت حكومت را و برنامه حكومت را تعيين كرده ، اينطور نيست كه برنامه اى در كار نباشد، اين حرف هاى مفتى كه زده مى شود، خير، هم اوصاف حاكم معلوم است در اسلام و مدون است و هم برنامه حكومت را حضرت امير معين كرده است كه -بايد- چه جور حكومت بايد باشد، بايد عدليه اش چه باشد، بايد عرض مى كنم كه قضاتش چه وضعى داشته باشند، بايد
ديگران و جناح حكومت -بايد - چه جور باشند. يك مساله معلوم واضحى است كه معين كرده است و اين آقا كه مى گويد اگر من نباشم ، يا رفقاى او مى گويند اگر او نباشد خلا پيدا مى شود، يك حرف نامربوطى است كه الان خلا هست ، بودن ايشان موجب خلا هست براى اينكه همه چيز از واقعيتش تهى شده است ، هيچ واقعيتى الان ما نداريم ، هر چه هست صورت است و حرف است و خالى است و تو خالى است همه حرف ها.
مفهوم استقلال و آزادى مملكت در تمدن وابسته
آنهمه داد و قال راجع به اينكه ما در دروازه تمدن وارد شديم و مى خواهيم وارد بشويم در دروازه تمدن ، خوب دروازه تمدن كه همه مى دانند كه هيچ خبرى در كار نيست ، از تمدن هيچ خبرى نيست . اول مرتبه تمدن ، آزادى ملت است -تمدن - يك مملكتى كه آزادى ندارد تمدن ندارد. يك مملكتى كه استقلال ندارد و وابسته به غير است و همه اش با عمل ايشان وابسته به غير شده ، اين نمى شود گفت يك مملكت متمدن . مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقائد و راءيشان و هيچ كس آزادى ندارد كه تو مى گويى خير، ما به دروازه تمدن رسيديم ، فلان يا هر چيزى كه هر روز مى آمد و فرياد مى زد و چه مى كرد و يك حزب بازى و خير حزب فراگير و اين حرف ها همه معلوم شد كه الفاظ است و معنى ندارد. الان همه چيزهائى كه ما داريم ميانش تهى است ، خالى است ، يك صورتى بيشتر نيست .
افراد صالح متخصص ، عهده دار اجراى برنامه هاى مدون اسلام
و الان است كه خلا در كار هست ، اگر اين آدم برود هيچ خلايى نيست در كار براى اينكه كارمندهاى صحيح هستند، اشخاصى كه درس خوانده هستند، هم در خارج كشور هستند كه نمى توانند وارد بشوند در كشور و هم در خود كشور در انزوا هستند. به مجرد اينكه ايشان برود، برنامه اسلام يك برنامه مدون معلوم است كه حاكم بايد چه جور وضعى داشته باشد، چه جور آدمى باشد و عرض ‍ بكنم كه ما به مردم مى گوئيم كه يك همچو حاكمى را بايد تعيين بكنيد و تعيين بكنيد و مردم هم به اختيار خودشان تعيين مى كنند و عرض مى كنم كه وكلائى هم كه مى خواهند، با اختيار خودشان است ، همه چيز به اختيار خودشان و هيچ خلايى در كار نيست . ايشان بروند، خلاها از بين مى رود، نه كه ايشان اگر بروند يك خلايى پيدا مى شود، اينها حرف شعر است كه مى گويند، مى خواهند بگويند.
برقرارى حكومت اسلامى در ايران ، عامل شناسايى اسلام به جهانيان
در هر صورت ما اميدواريم كه خداوند در اين روز به ما رحمت نازل بفرمايد و ما را توفيق بدهد بر اين مبارزه اى كه داريم و مسلمين را پيروز كند در اين مبارزه اى كه دارند و اسلام را تقويت كند و حكومت اسلامى را برقرار كند تا دنيا ببيند وضع حكومت چه هست ، معناى حكومت چه هست ، حاكم چه جور رفتار مى كند
حاكم با رعيت چه جور رفتار مى كند، با عرض مى كنم كه ساير مردم چه جور رفتار مى كند، معلوم بشود چه جورى است ، يا كارمندان دولت چه جور اشخاصى بايد باشند، قضات چه جور اشخاصى بايد باشند، فرهنگى ها چه جور اشخاصى بايد باشند، اينها همه تعيين شده است و انشاءالله اگر حكومتى اسلامى بپا بشود همه امور بر طبق دلخواه ملت انشاءالله حاصل مى شود.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 28/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تاءثير سازنده (اعتقاد به خدا) و بررسى حقيقتاصيل نهضت استقلال طلبانه ايران
قيام لله كنيد كه هيچ خسرانى ندارد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
(قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى ) خداى تبارك و تعالى در اين آيه مى فرمايد كه يك موعظه ، فقط من يك موعظه به شما مى كنم ، يك موعظه اى كه واعظش خداست و آورنده موعظه پيغمبر اكرم است و مى فرمايد، فقط يك موعظه است ، اين موعظه بايد اهميتش خيلى زياد باشد كه در اين تعبير مى فرمايد و آن موعظه اين است كه (ان تقوموالله مثنى و فرادى ). اينكه قيام كنيد براى خدا، براى اقامه حق قيام كنيد. لازم نيست كه اول يك اجتماعاتى باشد كه من مى خواهم بعد از اجتماعات قيام كنم . يكى يكى هم اين تكليف هست (مثنى و فرادى ) فرادى هم هست ، دو تا دو تا هم هست . اين ديگر اقل جمعش است ، يعنى تنهائى تكليف به قيام لله هست و اجتماعى هم كه اقلش دوتاست ، از دو تا شروع مى شود به بالا، هر چه بالا رفت ، ميزان اين است كه انسان تشخيص ‍ بدهد كه لله هست اين قيام ، براى خدا هست اين قيام ، ديگر اگر لله شد و براى خدا شد، از اينكه تنها هستيم ، از اينكه جمعيتمان كم هست ، ديگر وحشتى نيست قيام اگر لله هست ، براى خداست ، قيام لله هيچ خسران ندارد، هيچ ضرر توى آن نيست . قيام هاى براى دنيا دو رو دارد، يك رويش ضرر است ، يك رويش نفع است . تجارت انسان مى كند، ساير كسب ها را مى كند، اين يك طرفش ضرر است ، يك طرفش نفع است ، گاهى انسان ضرر برد از اين تجارت ، گاهى نفع مى برد و هر كارى كه انسان براى دنيا بكند، خدا در كار نباشد و همان جهت دنيوى باشد، اينها صد درصد نفع نيست ، گاهى نفع است ، نفع مادى دارد، گاهى ضرر مادى دارد. اما اگر چنانچه قيام براى خدا باشد، انسان كارى را براى خدا بكند، اين هيچ توى آن ضرر نيست . ممكن است كه انسان تخيل بكند كه ما رفتيم به جنگ با كفار مثلا و كشته شديم ، خيال بكند كه اين ضرر است ، لكن اين ضرر نيست ، كشته ها پيش خدا زنده اند، اجرهائى كه آنجا هست ربطى به اين عالم ندارد. اينكه براى خداست ، هميشه نفع دارد، هميشه از خسارت محفوظ است . مردهاى تاريخ بسيارشان تنها ايستادند در مقابل قدرت ها، حضرت ابراهيم تنهائى ايستاد و بت ها را شكست كه وقتى آمدند گفتند كه چه كسى بود، ابراهيم را مى گفتند اين كارها را كرده ، تنهائى قيام كرد در مقابل بت پرستها و در مقابل شيطان وقت و از تنهائى نترسيد براى اينكه قيام ، قيام لله
بود، براى خدا بود و چون قيام براى خدا بود، هر دو طرفش نفع است ، چه پيش ببرد، نفع برده است و چه پيش نبرد، باز هم نفع برده است ، يكى از دو خوبى ها را دارد يا خوبى دنيائى دارد يا اگر دنيائى گيريش نيامد، خوبى آخرتى بلااشكال است و هست . حضرت موسى يك شبانى بود، شبان حضرت شعيب بود مدت ها و تنهائى مامور شد كه برود و قيام كند منتهى ايشان يك توقعى از خداى تبارك و تعالى كرد كه برادرم هم باشد، آنوقت شد مثنى ، اول خودش بود قيام كرد، بعد برادرش هم همراهش شد، شدند دو نفر، اما در مقابل چه دستگاهى ؟ در مقابل دستگاه فراعنه كه الان هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست ، آن آثار عجيب و غربيشان ، ايستاد در مقابلشان تنهائى ، بعد هم كه اضافه شد، يك نفر ديگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود، بنى اسرائيل هم كارى از آنها نمى آمد جز شلوغكارى ، چنانچه حالا هم همين ، جز شلوغكارى كارى از آنها نمى آيد. پيغمبر اكرم (ص ) از اول كه قيام كرد، تنها، تنها قيام كرد و دعوت كرد مردم را، قومش را دعوت كرد به حق تعالى و به توحيد و هيچ كس همراهش نبود، تنهائى قيام كرد اول ، مثلا زنش كه در خانه شوهرش منزل بود، حضرت خديجه به او ايمان آورد و حضرت امير كه بچه اى بود آنوقت ، ايمان آورد و بعد كم كم در مكه هم كه بودند در 13 سال ، نشد يك كارى انجام بدهند، براى اينكه مكى ها همه مقتدر و پولدار بودند و مى ديدند كه اگر اين رشد بكند، با منافعشان مخالف است ، از اين جهت با او مخالفت مى كردند از خوف اينكه اين رشد پيدا بكند و با منافعشان چه بشود، اين بت ها هم آلت بود پيش آنها، همچو نبود كه بت پرست ها خيلى به بت هم پابند باشند، منافع ماديشان بود كه آنهادر مقابلش مى ديدند كه پيغمبر اكرم است و منافع مادى شان در ضرر است . تا در مكه بودند تقريبا مى شود گفت تنها بودند، يكى دوتا، چند نفر مختصرى به ايشان گرويدند و اينها، فعاليت هم در مكه ، جز اينكه دعوت مى كردند و دعوت زيرزمينى به اصطلاح مى كردند، چيزى نبود تا وقتى كه مقتضيات جور شد و رفتند به مدينه ، آنوقت از مدينه شروع كردند و در مقابل قدرت هاى بزرگ .
خوف از قدرت ها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خدا ندارند
وقتى كه مطالب الهى شد ديگر خوف از قدرت ها، هيچ قدرتى مثل قدرت خدا نيست . خوف از قدرت ها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خداى تبارك و تعالى ندارند، مسلمين ، مؤ منين كه اعتقاد دارند به مبدا قدرت ، اينها از قدرت ها نبايد بترسند. پيغمبر اكرم كه ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى داشت ، در صورتى كه عددشان كم بود و چيزى نبود و فقير هم بودند و از همين فقيرهاى بيچاره بودند لكن قدرت ايمان داشتند و قيام كردند و قدرت ها را يكى بعد از ديگرى شكستند و همه را دعوت به توحيد كردند، توحيد را در جامعه رشد دادند و در يك زمان كمى ، مسلمين كه در جنگ وقتى كه مى رفتند، چند نفرشان يك شتر داشتند، در يك جنگ مثلا مهمى شايد ده تا اسب داشتند، نداشتند چيزى ، ده تا شمشير داشتند، چند نفرشان يك شتر داشتند معذلك چون قوت ايمان داشتند، دو تا امپراطورى را در يك صف كمى ، يكى امپراطورى روم را كه آنوقت مهم بود و يكى هم
ايران كه مهم بود (اين دوتا امپراطورى آنوقت در دنيا مقدم بر همه بودند) آنها را شكستند و غلبه بر آنها كردند و اسلام را بردند تا روم و تا عرض بكنم كه اروپا هم رساندند. عمده همان روح ايمان است كه بر انسان بايد چه باشد. اين قدرت هائى كه الان ما مواجه با آنها هستيم ، هى مى ترسانند آدم را از اينكه ابرقدرت ها هستند، شوروى هست ، آمريكا هست ، انگلستان هست . صحيح است ، اينها قدرت هايشان زياد است لكن قدرت يك ملتى كه حق مى گويد، كه براى خدا قيام كرده است ، مى خواهد كه مملكتش ، مملكت اسلامى باشد نه اينكه مملكت ، مملكتى باشد كه صورتش ، صورت اسلام و واقعيتش بر خلاف . (بيشتر از آنهاست )
قيام ملت ايران ، يك قيام الهى است
اين قيامى كه الان ملت ايران كرده اند در مقابل همه اين ابرقدرت هاست و اين ابرقدرت ها را شما اطمينان داشته باشيد كه نمى توانند كارى انجام بدهند يعنى خداى تبارك و تعالى اينها را مقابل هم قرار داده است كه اگر او بخواهد حركت كند آن يكى تشرش مى زند. تازگى شوروى تشر زد به آمريكا كه اگر بخواهى دخالت كنى در امر ايران ، ما چه خواهيم كرد. نمى توانند بكنند. و باز از شوروى گفته اند كه گفته است سران شوروى كه ايران بايد سرنوشتش را خود ملتش تعيين بكند. البته اينها هم حالا حرف مى زنند اما مساله همين هست . مساله اين است كه هر ملتى بايد سرنوشت خودش را خودش معين كند و اگر يك ملتى قيام كند اينطورى كه الان ملت ايران قيام كرده است ، اين قيام يك قيام الهى است يعنى اينكه من اعتقاد دارم و همين طور هم هست ، اين است كه يك همچو قيامى را نمى شود با تبليغات بشرى ، با اين حرف هاى ماها، نمى شود يك همچو قيامى درست كرد. ماها يك حوزه كوچكى را، يك فرض ‍ كنيد موج كوچكى ما مى توانيم تهيه كنيم ، آن كه اين قيام را درست كرده است و در سرتاسر ايران ، ايلاتى كه اصلا كارى به اين كارها نداشتند، نه آنها كار نداشتند، بازار تهران هم كار نداشت ، بازار تهران هم كه اصل بازارهاست ، در اين امور دخالت نداشت ، كار نداشت به اين كارها، ساير بازارها هم كار به اين كارها نداشتند، خير دانشگاه ها هم كارى نداشتند. ما مى ديديم كه اين جناح هاى سياسى ، چندين سال است الان هيچ ابدا از اين حرف ها ديگر نمى زنند، هيچ كارى به اين كارها ندارند، جناح روحانى هم دستش ‍ بسته بود و دهنش بسته بود و جرات حرف زدن نداشت ، اين جناح هايى كه از آنها يك كارى مى آمد، در اين 50 سال سلطنت سياه ، همه اينهارا خفه كرده بودند. در زمان رضاشاه ، جناح روحانى را همچو به آن صدمه زده بودند كه خود ملت در مقابل روحانيت ايستاده بود، خود ملت روحانيت را سوار اتومبيل ، روحانى را سوار اتومبيل نمى كرد و مى گفت كه ما اين طايفه را نمى خواهيم ، من خودم سوار اتومبيل بودم و اتومبيل ظاهرا بنزينش تمام شده بود يا آب آن تمام شد، يك شيخى هم همراه من بود، مى گفت كه چون اين شيخ سوار اتومبيل است از اين جهت اتومبيل ايستاد، بااينكه ايستاندنش ، نشكسته بود (خنده حضار) يا آبش تمام شده بود يا بنزينش ، حالا يادم نيست اما يكى از اينها تمام شده بود، معذالك تبليغات زمان رضاخان و
مامورين رضاخان ، دژخيمان رضاخان همچو كرده بود كه اين طبقه شوفرى كه الان شما ملاحظه مى كنيد يكى از طبقاتى است كه در ايران فعاليت مى كند و فلج مى كند گاهى وقت ها كارهاى دولتى را، آنوقت اينطور بود كه اگر چنانچه بنزينش تمام مى شد، مى گفت شيخ ، تازه تفال به او مى زد، مى گفت شيخ چون اينجا بوده ، و همين طور ساير طبقات اينطور شده بود. در تمام ايران يك مجلس ‍ خطابه علنى نبود، اگر بود، بين نصف شب كه يك مجلسى بود آن هم قاچاق ، تمام تبليغات ، تبليغات از هر طبقه باشد، درش بسته شده بود. سياسيون هم همه در انزوا بودند و هيچ كارى از آنها بر نمى آمد و نمى توانستند كارى بكنند، صدائى از كسى در نمى آمد، چند دفعه روحانيون قيام كردند لكن شكسته شد. از آذربايجان قيام كردند شكسته شد، گرفتند همه را بردند به سنقر ظاهرا. از اصفهان قيام شد باز هم شكستند قيام را و متفرقشان كردند. قيام هائى شد اما قيام هائى بود كه نتيجه اى نتوانست بدهد و ملت آنوقت بيدار نبود، درست توجه نداشت به مسائل خودش . مى خواهم عرض بكنم كه نه جناح سياسى الان تواند بگويد كه من كردم اين كار را، تمام ايران را من به جنبش درآوردم ، نه جناح روحانى ، جنود خداست كه اين كار را كرده ، امر خداست اين كار ولهذا اميد به آن است ، مال بشر نيست كه انسان بگويد پشتوانه ندارد. اين كار، كار خداست كه يك ملتى كه در چند سال پيش از اين ، اگر چنانچه بازارش را مى خواستند ببندند، يك پاسبان كافى بود، حالا ايستاده در مقابل همه قدرت ها، مشتش را گره كرده در مقابل همه قدرت ها ايستاده و نه مى گويد، مى گويد كه ما نمى خواهيم اين را. اين حكومت نظامى كه در سابق ، همچو كه اسم حكومت نظامى مى آمد، ديگر نفس ها قطع مى شد و هيچ كس حرفى نمى زد و نمى شكست ، اصلا معقول نبود كه حكومت نظامى را كسى بتواند بشكند، الان حكومت نظامى يك امر توخالى است كه مردم به آن اعتناء نمى كنند. هى ، بله هى هياهو مى كنند و هى اعلاميه مى دهند لكن دنبال سراعلاميه (آنها مى گويند 2 نفر بيشتر حق ندارند كه اجتماع كند) دنبال سر اين ، صدهزار نفر جمعيت ، دويست هزار نفر جمعيت قيام مى كنند، مى شكنند. در همان اصفهانى كه حكومت نظامى است ، در همان تهرانى كه حكومت نظامى است و قمى كه حكومت نظامى است ، هر روز دارند مى شكنند اين حكومت نظامى ها را، هيچ اعتنائى بدان نمى كنند، بعد دولت نظامى را آوردند، دولت نظامى هم همان حكومت نظامى است ديگر، فرقى ندارد هر دو نظامى اند و هر دو از اين پيرمردهاى مفتخورند كه مدتى ملت را دوشيدند و هيچ كارى هم از آنها برنمى آيد، قابل آدم نيستند، جز اينكه بگويند بكشيد. اين تمام شد، تمام مى شود اين حرف ها، دولت نظامى هم ديگر كارى از آن نمى آيد و ميان تهى است ، حالا ما فرض مى كنيم كه بعد از اين هم كه اين تير آخرى كودتاى نظامى باشد كه دولت شوروى هم گفته كه (يك همچون خيالى را دارند اينها و اگر بكنند،من چه خواهم كرد). ما احتياج نداريم شما كارى بكنيد، ما خودمان خواهيم كرد، بعد از اين ممكن است كه باز اين قضيه كودتاى نظامى در كار بيايد ولى آخرش همين نظامى است و همين پيرمردهايند و همين تفنگ ها، بيشتر از اينها چيزى نيست كه اين ملت از آن رقمى كه الان چند ماه هست كه حكومت نظامى اش را ديده است و شكسته است حكومت نظامى را، دولت نظامى اش هم كه حالا هست و مى بيند كارى از آن برنمى آيد، شكسته او را، بعد هم كودتاى
نظامى با يك نظام ديگر مى آيد، چيز تازه اى نيست ، مردم ديگر آشنا شدند، يعنى يك قدرت الهى در ايران دارد حكومت مى كند. اين را بيدار باشيد يك قدرت بشرى نيست ، بشر نمى تواند كه همه مملكتى كه سى و چند ميليون جمعيت دارد و بزرگى اش هم چند مقابل فرانسه هست ، يك مملكتى را نمى تواند بشر چيز بكند كه اين بچه كوچولوى هفت هشت ساله اش ، اين بچه اى كه در دبستان مى رود بلكه قبل از اينكه در دبستان هم برود، تازه زبان باز كرده است ، تا آن پيرمردهائى كه خوابيدند در توى خانه و نمى توانند بيرون بيايند، همه با هم بگويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى ، اين زبان خداست ، اين القاى الهى است ، اين يك چيزى نيست كه بشود بشر اين را درستش كند، يكدفعه مثلا متحول كند يك مملكتى ، تمام يك مملكت سى و چند ميليونى را كه ديروز از يك پاسبان مى ترسيدند، مى آمد توى بازار مى گفت ، بيرق بزنيد، روز چندم آبان است بايد بيرق بزنيد، هيچ تخلفى نبود در كار، حالا اگر خود اعليحضرت هم تشريف بياورند توى بازار، مردم با مشت خردش مى كنند، جرات هم نمى كند كه بيايد بيرون ، (خنده حضار) الان وضع ، اين چيز چين آمد در ايران ، جرات نكردند اين رئيس چين را - عرض مى كنم كه - بياورند از توى خيابان ها ببرند، براى اينكه مردم ايستاده بودند و نمى شد همچنين چيزى عبور بكند و از بالاى سرشان با هليكوپتر بردند به فرودگاه و از آنجا رفت سراغ كارش . الان يك همچو تحولى در ايران پيدا شده است كه تمام قشرهايش ، شما خيال مى كنيد كه اين نظامى ها همه شان نظامى اى هستند كه شاه را مى خواهند، اين نظامى ها پيش من تا حالا چندين افراد آمدند و پيغام آوردند كه ما حاضريم ، هم نيروى هوائى شان و هم نيروى زمينى شان ، منتهى الان آمريكا هست و مستشارهاى آمريكا هست و نظامى هاى اسرائيل هست و از اين مسائل الان در كار است و ما هم نمى ترسيم از اينها ما همين نظامى هاى آمريكا را بيرون مى كنيم از ايران مستشارها را بيرون مى كنيم از ايران و همان نظامى هاى اسرائيل و اينها كه دارند زمين هاى مردم را مى بلعند و از بين مى برند منافع مسلمين را، اينها را ما بيرونشان مى كنيم انشاءالله و اين دست خداست كه اين كار را دارد مى كند، دست بشر نيست كه ما بترسيم كه بشر از او نمى آيد و بشرى كه سى ميليون فرض ‍ كنيد هست - و چيز هم - و اسلحه هم خيلى ندارد در مقابل آن قدرت هايى كه مثلا يك ميليارد جمعيت چين و يك ميليون ، چندين ميليون جمعيت كذا و چند صد ميليون جمعيت نمى توانند، البته ما به اينكه يك بشرى هستيم ، قدرتمان ناقص است ، اما وقتى كه قيام لله شد، موعظه مى كند خدا كه (اعظكم بواحده ) يكى ، يك مطلبى را من موعظه ميكنم ، اين است كه (ان تقوموالله ) براى خدا قيام كنيد، اگر براى خدا قيام كرديد، ديگر ترس از بشر نيست ، تمام بشر چى هست ؟ تمام بشر را شما در مقابل قدرت خدا، تمام اين منظومه شمسى شما، اگر گم بشود توى اين منظومه هاى شمسى ، بايد جبرئيل بگردد تا پيدايش بكند از بس كه بزرگ است اينجا، آنقدرى كه تا حالا كشف كرده اند، محير العقول است نسبت به عقل هاى كوچك ما، آنقدرى كه كشف كرده اند، بعضى ستاره ها از زمين آنقدر دور است كه در شش بيليون سال نورش مى رسد به اينجا، نور با آن قدرت حركت در 6 بيليون سال - نور - مى رسد از آنجا به ما، يك همچو وسعت دايره اى هست ، اين قدرت قدرت الهى است ، قدرت خداست ، با اين قدرت خدا ديگر بشر و
اينها چيزى نيستند تا بتوانند چه بكنند. كارتر نمى تواند يك ملتى را كه براى خدا قيام كرده و براى حق قيام كرده ، نمى تواند اين ملت را خفه كند و بگويد كه ما پشتيبانش هستيم . پشتيبانش باش ، شما پشتيبانش باشيد، آن يكى هم پشتيبانش باشد نمى توانيد، قدرت خداست ، با قدرت خدا نمى شود بازى كرد. مردم مردم الهى هستند، مسلم هستند. قيام لله كردند، براى خاطر حق قيام كردند، بچه كوچك و بزرگ دارد مى گويد ما حكومت اسلام را مى خواهيم ، ما اسلام را مى خواهيم ، يك همچو قدرتى را نمى توانند بكشنند با مسلسل و با اينطور چيزها، بالاخره اينها خاضع خواهند شد و بالاخره اين مرد خواهد رفت انشاءالله (انشاءالله ) منتهى زود و ديرش ‍ چيز است والا رفتنى ، مسلم هم رفتنى است ، يك هل ديگر مى خواهد ايشان (خنده حضار) انشاءالله خداوند شماها را توفيق بدهد كه اين هل آخر را هم بدهيد انشاءالله (انشاءالله ) و همه شماها، شماها و ما موظف هستيم وظيفه خدائى داريم ، وظيفه خدائى ما اين است كه به اين قيامى كه الان ايران كرده و نهضتى كه كرده است ايران و هر روز دارد كشته مى دهد، همين امروز در اين چيزى كه براى ما آوردند كه تلفن كرده بودند، در يكى از شهرها را 100 نفر كشتند، 100 نفر در يكى از شهرهاى ايران بر حسب آنطورى كه براى ما آورده اند، گفتند 100 نفر كشته شده اند، در يكى 30 نفر كشته ، در يكى 16 نفر كشته ، همين مال ديروز و امروز و پريروز است . اينها الان افتادند به جان مردم به كشتن لكن اطمينان بر اين معنا هست كه انشاءالله اين قدرت ، اين قدرت ها در مقابل قدرت ملت كه قدرت الهى است ، هيچ نخواهند كارى كرد.
وظيفه ايرانيان مقيم خارج ، كمك تبليغاتى به نهضت ايران
ما الان موظفيم كه برادرهاى ما الان در خون دارند مى غلطند، ما بايد به آنها كمك بكنيم . الان كمكى كه شما كه در اروپا هستيد و هر كدامتان در ممالك ديگرى هستند، كمكتان اين است كه تبليغ كنيد، يعنى اين جنايت هائى را كه اين سلسله كرده اند و خصوصا اين شخص كرده است ، اين شاه كرده است ، اين جنايات را به مردم بگوئيد، به رفقايتان كه در دانشگاه ها هستند، در كارخانه ها هستند، هر جا كه هستيد به اين رفقائى كه داريد - اروپائى - بگوئيد به اينها كه مساله اين است ، او اين خيانت ها را كرده است و مردم كه قيام كرده اند، آزادى مى خواهند، فريادشان اين است كه ما آزادى مى خواهيم و استقلال مى خواهيم ، اين مردمى كه آزادى و استقلال مى خواهند، اينها وحشى نيستند، اينها متمدنند كه آزادى و استقلال مى خواهند، وحشى ها آنها هستند كه استقلال و آزادى را از آنها گرفته اند، نه اينها كه آزادى و استقلال را ميخواهند. استقلال و آزادى دو تا چيزى است كه همه بشر، از حقوق اوليه بشر است و همه بشر اين را مطلع هستند، آن كه سلب مى كند اين را از مردم ، او وحشى است ، آن كسى كه اين حق را مى خواهد، او متمدن است . ملت ايران ، ملت متمدن است ، گرفتار دولت هاى وحشى شده است . بنابراين بر ما همه است كه به اندازه قدرتمان ، هر كس هر مقدار قدرت دارد همراهى كند با ملت ايران . تبليغ بكنيد شما اينجا هستيد، هر طورى كه مى توانيد، جوان ها، هر جا كه هستيد، در دانشگاه ها كه هستيد، جاهاى ديگر كه هستيد، مسائل را براى اينها روشن كنيد، اينها از بس تبليغات سوء شده
است نمى توانند باور كنند كه اين ملت يك ملتى است كه براى حق ايستاده است و ملت متمدنى است كه در مقابل وحشى ها ايستاده است ، آنها مى گويند كه اينها وحشى هستند لكن اينها متمدن هائى هستند كه در مقابل وحشى ها ايستاده اند. خداوند انشاءالله همه را سلامت بدارد و حفظ كند. موفق باشيد. انشاءالله
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 29/8/57
بيانات امام خمينى درباره دلائل اعتصابات سراسرى و اهداف قيام ملت ايران
براندازى سلطنت پهلوى خواست صريح و بى ابهام ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
اين چند مطلبى كه مردم ايران همه خواستار هستند و ما هم كه يكى از اين افراد هستيم ما هم خواستار هستيم ، اشكالاتى بر هر يك از اين امور گاهى مى شود، يك امرى كه همه مردم مى گويند اين است كه ما اين سلسله پهلوى را نمى خواهيم ، همه مردم . الان شما در دهستان هاى ايران هم برويد و در شهرستان ها همين مطلب هست كه ما اين را نمى خواهيم . گاهى تعبير از شاه مى كنند، گاهى تعبير به سلسله مى كنند كه ما اين سلسله را نمى خواهيم . اين يك خواست ملت ايران است البته به استثناى آنهائى كه نوكر هستند و نوكر آمريكا هستند يا نوكر شاه هستند و از او ارتزاق مى كنند كه اينها حسابشان از حساب ملت جداست . ملت ايران ، آن كه ملت است و بازارهاى ايران را پر كرده و مزارع ايران را پر كرده و صنعت هاى ايران را دست دارد، آنها گفته شان اين است كه ما نمى خواهيم . اين يك اصلى كه ما هم هميشه صحبتش را داشتيم و در اين اصل هيچ ابهامى نيست كه كسى بگويد كه مراد مثلا مردم چيست ؟ يا مراد فلانى چيست ؟ هيچ ابهامى ندارد، صريح در اين است كه ما سلسله پهلوى را كه اولش رضاشاه بوده و حالا نوبت محمدرضاشاه است و اگر چنانچه خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است ، ما اينها را نمى خواهيم . اين هيچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد و اگر كسى غير از اين بگويد، غير خواست ملت ايران است ، غير خواست من هم كه يكى از افراد ملت ايران هستم هست و كسى بگويد كه ما قانون اساسى را مى خواهيم ، ما انتخابات آزاد مى خواهيم ، ما حكومت مردم بر مردم مى خواهيم ، حرف اين را بزند غير از اين مطلبى است كه ما مى گوئيم . اين يك مساله ابهام دارى است يا خير مقصود اين است كه بايد اين سلسله باشد، قانون اساسى بايد باشد و قانون اساسى معنايش اين است كه اين سلسله بايد باشند و انتخابات آزاد معنايش اين است كه امر انتخابات با شاه است كه امر به اجراى انتخابات بكند و اين برخلاف آن چيزى است كه ما مى گوئيم ، ما مى گوئيم اينها را نمى خواهيم ، هيچ ابهامى ندارد. آن كه مى گويد كه ما قانون اساسى را مى خواهيم ، آن لابد مى گويد كه ما آنها را مى خواهيم پس ما بين اين دو تا قول هيچ سازشى نيست كه كسى بگويد كه اين دو تا قول يك مطلب است ، نه خير اين دو تا مطلب است . مطلب ملت ايران هم ، ما از
مردم بايد بفهميم كه ملت چه مى گويد و همه ديديد كه ملت در آن تظاهراتى كه كردند در شهرها، الان هم تظاهراتى كه ميكنند در همه شهرها، آن كه فرياد مى زند همين فرياد است كه ما اين سلسله را نمى خواهيم ، گاهى هم مى گويند ما اين شاه را نمى خواهيم . بنابراين ابهام در اين اصل هيچ نيست .

next page

fehrest page

back page