سيرى در الغدير

محمد امينى نجفى

- ۵ -


بحثهائى از جلد سوم الغدير

غديريه‌هاى قرن سوم و چهارم

در جلد سوم نيز 11 غديريه مربوط به قرون سوم و چهارم هجرى درج گرديده است . غديريه وامق نصرانى يكى از غديريه‌هاى قرن چهارم متعلق به وامق نصرانى است كه از پيشوايان بزرگ ارامنه سده سوم هجرى مى باشد . اين شاعر با اينكه فردى مسيحى است ، با اين حال اشعار بسيار زيبائى در مدح اهل بيت عليهم السلام سروده است . وى در غديريه‌اش مى گويد : اليس بخم قد اقام محمد * عليا باحضار الملافى المواسم فقال لهم : من كنت مولاه منكم * فمولاكم بعدى على بن فاطم فقال إلهى كن ولى وليه * وعاد اعاديه على رغم راغم - مگر نه اينكه محمد ( ص ) هنگام موسم حج ، در غدير خم در ميان جمعيت على را به پا - داشت ، - و به مردم گفت : هر كس كه من مولاى او هستم ، پس از من - على پسر فاطمه ( بنت اسد ) مولاى اوست . - سپس فرمود : خدايا ! دوستدار على را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش ، هر چند كه مايه ناخشنودى ديگران باشد .

فضائل اهل بيت ( ع ) در اشعار برخى از بزرگان مسيحيت

در طول تاريخ اسلام مسيحيان بسيارى بوده‌اند كه مانند وامق در مدح اهل بيت عليهم السلام چكامه سروده‌اند . آنان در اشعار خود پيوسته علاقه قلبى خود را نسبت به خاندان پيامبر ابراز داشته‌اند . زينبا ابن اسحاق رسعنى كه خود فردى مسيحى است در اين باره مى گويد : . . . يقولون ما بال النصارى تحبهم * واهل النهى من اعرب واعاجم ؟ ! فقلت لهم إنى لأحسب حبهم * سرى في قلوب الخلق حتى البهائم . - برخى مى گويند : براى چه مسيحيان و خردمندان عرب و عجم ، على و خاندانش را دوست دارند ؟ ! - به آنها گفتم : من چنين مى پندارم كه محبت آنان در دل تمامى  موجودات حتى حيوانات جاى گرفته است . ابيات زير نيز از آن ابو يعقوب نصرانى است : يا حبذا دوحة في الخلد نابتة * ما في الجنان لها شبه من الشجر المصطفى اصلها والفرع فاطمة * ثم اللقاح على سيد البشر والهاشميان سبطاها لها ثمر * والشيعة الورق الملتف بالثمر - آفرين بر آن درختى كه در بهشت روئيده و در فردوس درختى نظير آن نيست . - مصطفى تنه و فاطمه ظاخه و آقاى انسانها ( على ع ) لقاح آن درخت هستند . - دو فرزند پيامبر ( حسن و حسين ) كه از دودمان هاشمند ثمره و ميوه آن درخت مى باشند و شيعيان برگهائى هستند كه گرد آن ميوه ها جمع شده‌اند . عبد المسيح انطاكى مصرى نيز كه از دانشمندان متأخر دنياى مسيحيت مى باشد در قصيده مباركه علويه‌اش - كه شامل 5595 بيت است - به مديحه سرائى امير مؤمنان پرداخته ، و در آن از امامت على عليه السلام سخن رانده است . همچنين استاد بولس سلامه - كه از قضات عاليرتبه جامعه مسيحيان شهر بيروت در سده اخير مى باشد - قصيده كم نظيرى تحت عنوان " عيد الغدير " در 3085 بيت سروده است . اين كتاب در 315 صفحه مى باشد وطى 60 سال اخير چندين بار به چاپ رسيده است . آنچه كه از غديريه‌هاى مسيحيان استفاده مى شود اين است كه جامعه مسيحيت نيز از فرمايشات پيامبر ( ص ) در غدير خم چيزى جز ولايت و امامت على عليه السلام استنباط نكرده اند .

تاريخ نگارى و اسلام شناسى مستشرقين !

مستشرقين در طول حيات اسلام - خصوصا در سده اخير - كتب بسيارى پيرامون تاريخ اسلام تدوين نموده‌اند . هر چند كه بيشتر اين نوشته‌ها داراى ظاهرى فريبنده است ولى با كمى  دقت و تأمل مى توان به اين نتيجه رسيد كه تدوين بسيارى از اين كتابها ، يا ناشيانه و يا با القاء اغراضى خاص توأم بوده است . در الغدير ضمن بررسى اين موضوع ، يكى از اين نوشته‌ها به نام حيات محمد ( ص ) ( تأليف اميل درمنگام EMILE DERMENGHAM)  مورد نقد و بررسى قرار گرفته است . غديريه زاهى ابيات زير از غديريه ابو القاسم على زاهى ( متوفى 352 ) انتخاب شده است : لا يهتدى الى الرشاد من فحص * إلا إذا والى عليا وخلص . . . ذاك الذى استوحش منه انس * ان يشهد الحق فشاهد البرص إذ قال من يشهد بالغدير لى * فبادر السامع وهو قد نكص فقال انسيت فقال : كاذب * سوف ترى ما لا تواريه القمص - كسى كه جوينده ( راه كمال و ) هدايت باشد - جز با دوستى خالصانه على - هدايت نخواهد شد . - . . . على كسى است كه انس بن مالك از شهادت دادن حقيقت درباره او اجتناب نمود و لذا ( به سبب نفرين آن حضرت ) مبتلا به مرض پيسى شد . - اين واقعه هنگامى  بروز كرد كه على گفت : چه كسى به طرفدارى از من حديث غدير را شهادت مى دهد ؟ ( انس بن مالك با آنكه در غدير خم حضور داشت ) سخن على را شنيد و از شهادت دادن خوددارى نمود . - انس گفت : من ( غدير را ) به خاطر نمى آورم ! على ( او را نفرين نمود و ) فرمود : اى دروغگو ، به زودى ( عيبى را در خود ) بيابى كه پيراهنت آن را نپوشاند . اشعارى كه فوقا ذكر شد اشاره به داستانى دارد كه بسيارى از حفاظ اهل سنت آن را نقل كرده‌اند . ( 1 ) خلاصه داستان اين است كه : روزى على ( ع ) برفراز منبر به مردم گفت : " من آن كسانى را كه در ميان شما هستند و در روز غدير حاضر بودند به خدا قسم مى دهم آنچه را كه خودشان در روز غدير از پيامبر شنيده‌اند شهادت دهند ، مگر پيامبر نفرمود : " من كنت مولاه فعلى مولاه ، أللهم وال من والاه وعاد من عاداه " . ( 2 ) دوازده نفر از ميان جمعيت برخاستند و گفتند : ما شهادت مى دهيم كه در روز غدير با گوش خود اين سخنان را از پيامبر ( ص ) شنيديم . در ميان جمعيت انس بن مالك نيز حضور داشت . وى با آنكه در روز غدير فرمايشات پيامبر ( ص ) را شنيده بود از شهادت دادن امتناع ورزيد . على ( ع ) به انس گفت : تو مگر كلام پيامبر ( ص ) را در غدير نشنيدى ، چرا شهادت نمى دهى ؟ انس گفت : اى امير مؤمنان ، من پير شده‌ام و چنين چيزى را به خاطر نمى آورم . على ( ع ) فرمود : خدايا اگر انس دروغ مى گويد ( پيسى و ) سپيده‌اى در چهره‌اش نمايان ساز كه حتى با عمامه نتواند آن را بپوشاند . در اثر همين نفرين انس بن مالك مبتلا به مرض پيسى شد و تا زمان مرگ اين بيمارى با وى بود .

نخستين مسلمان كيست ؟

ابن كثير حديث صحيحى را در كتاب تاريخ خويش نقل مى كند مبنى بر اينكه على عليه السلام نخستين شخصى است كه اسلام آورده و اولين فردى است كه با پيامبر نماز گزارده است . ابن كثير بعد از نقل اين حديث مى گويد : " اين روايت به هيچ وجه - از هر طريق هم كه باشد - درست نيست ! " ( 3 ) اين نوع سخن گفتن ، و اين گونه در قبال وقايع مسلم تاريخى جبهه گرفتن ، حاكى از اعمال غرض ورزيها و تعصبات خاصى است كه مى تواند بسيارى از نوشته‌هاى تاريخى ابن كثير و امثال او را به زير سؤال ببرد . ابن كثير در ادامه سخنان خود مى گويد : " احاديث بسيارى وارد شده است مبنى بر اينكه على اولين مسلمان امت است ، اما هيچ يك از اين احاديث نمى تواند صحيح باشد " . ( 4 )

بدون ترديد احاديثى كه در اين خصوص روايت شده است خارج از حد تواتر بوده واحدى توانائى رد علمى  آنها را ندارد . پيامبر ( ص ) در مواقف متعددى به كرات فرموده‌اند كه : " على اولين كسى است كه اسلام آورده است " . حفاظ عامه نيز اين احاديث را معتبر دانسته و رجال اسناد آنها را توثيق نموده‌اند . تفصيل اين احاديث با مصادر مربوطه در الغدير درج است . ( 5 ) علاوه بر اين بسيارى از صحابه پيامبر از جمله انس بن مالك ( 6 ) ، زيد بن ارقم ، ( 7 ) بريده ، ( 8 ) عبد الله بن عباس ، ( 9 ) عمر بن خطاب ( 10 ) و . . . اعتراف نموده‌اند كه على نخستين فردى است كه مسلمان شده است . آنچه كه ذيلا آورده‌ايم برخى از احاديث پيامبر ( ص ) در اين خصوص مى باشد : 1 - پيامبر ( ص ) فرمود : " اولين كسى كه از ميان شما در حوض ( كوثر ) بر من وارد خواهد شد ، همان كسى است كه - بعنوان اولين فرد - ايمان آورد و او على بن ابى طالب ( ع ) است " . ( 11 ) 2 - پيامبر ( ص ) به فاطمه ( ع ) فرمود : " من تو را به ازدواج كسى در خواهم آورد كه پيش از همه اسلام آورده است . او در علم ، اعلم از سايرين و در بردبارى برتر از همه مى باشد " . ( 12 ) 3 - پيامبر ( ص ) دست على ( ع ) را گرفت و فرمود : " على اولين كسى است كه به من ايمان آورده و نخستين فردى خواهد بود كه روز قيامت با من مصافحه مى كند . . . و اوست كه صديق اكبر است " . ( 13 ) 4 - پيامبر ( ص ) به فاطمة ( ع ) فرمود : " در ميان صحابه من ، على نخستين فردى است كه اسلام آورد " . ( 14 )

5 - پيامبر ( ص ) فرمود : " هفت سال فرشتگان بر من وعلى درود مى فرستاند ، زيرا ما دو نفر نماز مى خوانديم در حالى كه احدى با ما نبود " . ( 15 ) 6 - پيامبر فرمود : " على نخستين فردى بود كه با من نماز گزارد " . ( 16 ) 7 - پيامبر فرمود : " اى على ! . . . تو با هفت امتياز در مقابل مردم قرار دارى و كسى از قريش نمى تواند آن فضائل را انكار كند . تو اولين كسى هستى كه به خدا ايمان آورده اى و . . . " . ( 17 ) آواى شوم افترا چه بسيار مفسرانى كه براى قرآن تفسير نوشتند و منظورى جز تحريف شأن نزول آيات نداشتند . چه بسيار فقيهانى كه در عرصه فقه اسلامى  ظهور كردند و هدفى جز بازى با احكام الهى در سر نمى پروراندند . چه بسيار محدثين و مورخينى كه آمدند و قصدشان تحريف سنت پيامبر ( ص ) و تحريف تاريخ اسلام بود . ابن بزهكاران كه از اتفاق و اتحاد مسلمين همواره در عذاب بودند با نگارش اكاذيب به ايجاد تفرقه در ميان امت اسلامى  پرداختند . هر چند كه از مطالعه اين كتب چيزى جز رايحه متعفن افتراء و تهمت نصيب انسان نخواهد شد ، با اين وجود به معرفى چهار نمونه از اين تأليفات مى پردازيم : ( 1 ) ياوه هاى " ابن عبد ربه " در " العقد الفريد " در آغاز خواندن اين كتاب بر لبهاى سخنوران وادى ادب لبخندى ناشى از انبساط خاطر مى نشيند ، ولى چندى نمى گذرد كه جوانه اين شكوفه در لب مى خشكد و خواننده

بى اختيار از جناياتى كه نويسنده اين كتاب به نام شريف ادب نموده است شكوه مى نمايد . بسيارى از مطالب ادبى مذهبى اين كتاب توهينى است به عالم ادب و مذهب . عبارات ذيل نمونه‌اى از تراوشات طبع بيمار مؤلف آن است : 1 - " يكى از رؤساى تجار مى گفت : پير مردى بد اخلاق در كشتى با ما بود كه هر گاه اسم شيعه مى آمد عصبانى مى شد - و با چهره‌اى برافروخته - ابرو در هم مى كشيد . به او گفتم : هر دفعه كه اسم شيعه آمده عصبانى شده اى ، تو از چه چيز شيعه بد ت مى آيد ؟ گفت : من از " شين " كه در اول اسم " شيعه " است نفرت دارم ، چون من " شين " را جز در ابتداى كلمات زشت نديده‌ام ، از قبيل شر ، شوم ، شيطان ، شغب ( فتنه و فساد ) ، شقاء ( بدبختى ) ، شفار ( نقص ) ، شرور ، شين ( عيب ) ، شوك ( خار ) ، شكوى ، شهره ( رسوايى و افتضاح ) ، شتم ( دشنام ) ، شح ( بخل ) . ابو عثمان بحر الجاحظ كه اين داستان را نقل مى كرد گفت : " به اين ترتيب پايه و اساسى براى حقانيت شيعه وجود نخواهد داشت " . ( 18 ) 2 - " رافضيان ( = شيعيان ) يهود امت اسلام هستند و همانطور كه يهود دشمن مسيحيت است شيعيان هم دشمن اسلام مى باشند " . 3 - " رافضيان مانند يهوديان ريختن خون مسلمين را مباح مى دانند " . 4 - " يهوديان تورات را تحريف كردند و شيعيان قران را " 5 - " شيعيان مانند يهوديان گوشت شتر را نمى خورند " . 19 . . . . چه بسيار خونهايى كه با همين افتراءها بر زمين ريخته شد و چه بسيار خانه‌هايى كه به وسيله اين تهمتها ويران گرديد . اى كاش " ابن عبد ربه " قدرى از مزاح و قصه گويى پا را فراتر مى گذاشت و قلم خويش را با اين گونه تهمتهاى ناروا ملوث نمى نمود ، هر كسى كه مختصرترين اطلاعى درباره مذهب تشيع داشته باشد ، به خوبى مى تواند نسبت به اين سخنان " ابن عبد ربه " قضاوت نمايد و ميزان انصاف و ارزش علمى  كتاب او را در يابد .

2 - الفصل في الملل والأهواء والنحل ( تاليف ابن حزم ) عبارتهائى كه در زير مى خوانيد برخى از ناسزاها و نسبتهاى نارواى ابن حزم به شيعه است : 1 - شيعيان ، مسلمان نيستند " . ( 20 ) 2 - " شيعيان معتقدند آيات بسيارى از قرآن كاسته شده و آيات بسيارى به قرآن اضافه گرديده است " . ( 21 ) 3 - " اماميه ازدواج دائم به 9 زن را جائز مى دانند " . ( 22 ) 4 - " جمهور متكلمين شيعه مانند هشام بن حكم قائلند به اينكه علم خدا حادث است و اين كفر است . هشام مى گويد خدا هفت وجب است به وجبهاى خود خدا . داود جوازى كه از بزرگان متكلمين شيعه مى باشد مى گويد خدا مانند انسان گوشت و خون دارد " ( 23 ) . . . . در هيچ يك از كتب مخطوط ومطبوع شيعه - چه كتابهائى كه قبل از زمان ابن حزم نوشته شده و چه بعد او - كلمه‌اى از اين ياوه‌ها ديده نمى شود . نويسنده اراجيف فوق كسى است كه در كتاب المحلى به امام حسن ( ع ) حمله مى كند و مى گويد : حسن بن على ( ع ) حق كشتن ابن ملجم را - تحت عنوان قصاص خون على ( ع ) - نداشته ، به دليل اينكه ابن ملجم اجتهاد كرده بود كه بايد على ( ع ) را كشت . ابن حزم مى گويد : اگر ابن ملجم در اجتهاد خود اشتباه كرده باشد نزد خدا يك اجر دارد و اگر اشتباه نكرده باشد دو اجر . ( 24 ) با يك بررسى دقيق مى بينيم اكثر تهمتهائى كه به شيعه زده شده ناشى از دشمنى با على عليه السلام بوده و شيعيان - همانند پيشوايان مظلوم خود - پيوسته قربانيان اين كينه توزى گرديده‌اند .

3 - افترائات شهرستانى در " الملل والنحل " كسى كه درباره مذاهب مى نويسد ، بيش از هر كس ديگر بايد مراقب باشد كه مطالب نادرست و خلاف واقع در نوشته‌هايش راه نيابد ، چرا كه با نوشتن يك سخن عارى از حقيقت ، آبروى ملتى بىگناه را مى توان بر باد داد . شهرستانى نه تنها به اين وظيفه بى توجه است بلكه در نوشته‌هاى خود دقيقا رفتارى ضد اين رويه را دارد . نمونه‌هايى از امانتدارى شهرستانى را در ذيل مى خوانيم ! شهرستانى مى گويد : 1 - " متكلم شيعى ، هشام بن حكم مى گويد : على خدايى است واجب الاطاعه " . 2 - " هشام بن سالم ( شيعى ) مى گويد : خدا به صورت انسانى است كه قسمت بالايش تو خالى ومجوف ، و قسمت پائينش تو پر است . . . خدا داراى حواس پنجگانه است و دست و پا و گوش و چشم و دهان دارد " . 3 - زرارة بن اعين ( شيعى ) مى گويد : خداوند قبل از خلق صفات نه عالم بوده و نه قادر ، نه حى بوده و نه بصير ، نه مريد بوده و نه متكلم " . 4 - " ابو جعفر محمد بن نعمان ( شيعى ) مى گويد : خدا نورى است به شكل انسان اما جسم نيست " . 5 - " يونس بن عبد الرحمن قمى  ( شيعى ) فرشتگان را حامل عرش و عرش را حامل پروردگار مى داند " . ( 25 ) . . . . اعتقادات شيعه در كتب آنها درج است و اين سؤال مطرح است كه چرا شهرستانى اين اقوال را به يكى از اين كتابها ارجاع نمى دهد . كار سترگ علمى  شهرستانى در اين خلاصه مى شود كه دروغى را بسازد ، سپس به فردى از جمله متكلمين شيعى نسبت بدهد ، و عاقبت مانند يك دلقك ، فرقه هشاميه وزراريه ويونسيه و غيره بسازد . اين فرقه‌ها تا زمان شهرستانى كجا بودند ؟ ! هشام بن حكم تقريبا در سال 190 هجرى وفات يافته وشهرستانى كتاب " الملل والنحل " خود را بعد از سال 500 هجرى نوشته است . ظرف اين 310 سال جهان اسلام از فرقه‌اى به نام هشاميه و يا امثال آن اطلاعى نداشت ! نه كسى نام اين فرقه را شنيده بود و نه كسى از باطن و حقيقت آن چيزى مى دانست . حتى شيعيان كه لا اقل از احوال مذهب خود بيش از ديگران با اطلاعند اسمى  از اين فرقه نشنيده بودند . شهرستانى درباره اعتقادات شيعه مى گويد : " از مختصات شيعه ، عقيده به تناسخ وحلول وتشبيه است " ، و حال آن كه علماى شيعه در كتب خود پيوسته معتقدين به تناسخ و حلول و تشبيه را كافر دانسته‌اند . ابو محمد خوارزمى  كه معاصر با شهرستانى بوده ، سخنانى درباره وى دارد كه ما را از اطاله بحث پيرامون شهرستانى و كتابش بى نياز مى سازد . خوارزمى  مى گويد : " اگر شهرستانى در اعتقاداتش سر در گمى  نداشت و به الحاد و بى دينى متمايل نبود امام مى شد . بسيارى از اوقات ما كثرت فضل و كمال عقل او را مى ديديم و از تمايلش به چيزهاى بى پايه و اساس . . . - كه نه دليل عقلى داشت و نه نقلى - شگفت زده مى شديم ، ونعوذ بالله من الخذلان . . . من در بسيارى از سخنرانى‌هاى عمومى  او ( ومجالش وعظش ) حاضر شدم ، در ميان گفته‌هايش نه يك جمله " قال الله " بود و نه يك جمله " قال رسول الله " [ يعنى در ميان حرفهايش نه حرف خدا بود و نه حرف پيامبر ( ص ) ] . ( 26 ) 4 - كتاب الانتصار ( تأليف ابو الحسن خياط معتزلى ) ابو الحسن خياط چنين مى نويسد : 1 - " شيعيان مى گويند خدايشان جسمى  است داراى شكل و صورت ، گاهى حركت مى كند و گاهى در يك جا قرار مى گيرد ، زوال مى پذيرد و نقل مكان مى كند " . ( 27 ) 2 - " شيعه‌اى روى زمين پيدا نمى شود كه قائل به جسم بودن خدا نباشد " . ( 28 ) 3 - " شيعيان معتقدند كه حتى صد مرد مى تواند با يك زن در يك روز آميزش * كند ، بدون اينكه آن زن پاك شود وعده نگهدارد . ( 29 ) . . . . عبارات فوق كه از كتاب الانتصار نقل گرديد ، مشتى از خروارها افترائى است كه مؤلف آن از خود بر بافته است . پيامدهاى كتب افتراء بزرگترين خطرى كه جامعه اسلامى  را تهديد مى كند نوشتن واشاعه تهمتهايى است كه فوقا به نمونه‌هايى از آن اشاره شد . همين دستها بود كه بذر نفاق و روح نفرت را در سرزمينهاى اسلامى  پراكند ، وهمين اكاذيب است كه پيام دوستى ومهربانى و شفقت را در گلوى مسلمين خفه مى  كند . اين برگردن آحاد مسلمانان است كه ريشه‌هاى دروغ وافتراء وتهمت وناسزا را از بيخ بر كنند ونگذارند شيطان صفتان به قلم مسموم خود ( كه چون دندان گرگ بيشه است ) اتحاد امت پيامبر اكرم ( ص ) ، را از هم بدرند . در جلد سوم الغدير ، 16 كتاب كه در آنها به شيعه افتراهاى نامربوط زده اند معرفى شده ومورد نقد وبررسى قرار گرفته است .


پى‏نوشت‏ها:

( 1 ) رجوع بفرمايد به الغدير ج 1 / 192 - 195 .
( 2 ) يعنى هر كسى كه من مولايش هستم على نيز مولاى اوست . خدايا دوست على را دوست بدار و دشمنش را دشمن باش .
( 3 ) و ( 4 ) البداية والنهايه ج 7 / 335 .
( 5 ) الغدير ج 3 / 219 - 243 .
( 6 ) صحيح ترمذى ج 5 / 640 ، مستدرك الصحيحين ج 3 / 112 ، الاستيعاب ج 2 / 458 . . . .
( 7 ) مسند احمد ج 4 / 368 ، مستدرك الصحيحين ج 1 / 136 ، كامل ابن اثير ج 2 / 20 . . . .
( 8 ) مستدرك الصحيحين ج 3 / 112 .
( 9 ) صحيح ترمذى ج 5 / 642 ، تاريخ طبرى ج 2 / 211 ، مستدرك الصحيحين ج 3 / 111 ، كامل ابن اثير ج 2 / 20 . . . .
( 10 ) مناقب خوارزمى  ص 19 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 3 / 258 ط قديم [ = 13 / 230 ط جديد ] .
( 11 ) مستدرك الصحيحين ج 3 / 136 ، تاريخ بغداد ج 2 / 81 ، الاستيعاب ج 2 / 457 .
( 12 ) مجمع الزوائد ج 9 / 101 .
( 13 ) مجمع الزوائد ج 9 / 102 ، كفاية الطالب ص 79 .
( 14 ) مسند احمد ج 5 / 26 ، الرياض النضره ج 2 / 255 .
( 15 ) اسد الغابه ج 4 / 18 ، مناقب خوارزمى  ص 18 ، 19 ، فرائد السمطين - باب 47 - ج 1 / 242 .
( 16 ) فرائد السمطين - باب 47 - ج 1 / 245 .
( 17 ) حلية الأولياء ج 1 / 66 .
( 18 ) العقد الفريد ج 1 / 268 ، 269 .
( 19 ) العقد الفريد ج 1 / 268 .
( 20 ) الفصل ج 4 / 181 .
( 21 ) الفصل ج 4 / 182 .
( 22 ) همان مأخذ .
( 23 ) همان مأخذ .
( 24 ) رجوع بفرماييد به المحلى ج 10 / 484 ، الفصل ج 4 / 161 .
( 25 ) الملل والنحل ج 2 / 185 - 188 .
( 26 ) معجم البلدان - ذيل كلمه شهرستان - ج 5 / 315 .
( 27 ) الانتصار ص 7 ، 8 .
( 28 ) الانتصار ص 144 .
( 29 ) الانتصار ص 89 ، 90 .