تحليلى اجتماعى از صله رحم

سيد حسين شرف الدين

- ۲ -


تحقق قطع 
پس از تعيين حدود وجوب و مستحب از صله ، درخور ذكر است كه قطع به عنوان يك عمل محرم ، تنها با ترك جميع انحاى صله حاصل مى گردد. به بيان ديگر: صله اعم از واجب و مستحب ، طيف وسيع و غيرقابل احصايى از مصاديق را در خود جاى مى دهد و اتيان هر مورد از آن ، هر چند نازل ترين مصداق همچون سلام و احوالپرسى ، دادن آب و... فرد را در جرگه محسنين قرار داده و از ابتلاى به قطع مى رهاند.
گفتنى است كه صله افراد به دو سبب متفاوت ارزيابى مى شود:
الف ) موقعيت هاى مختلف ايشان و افراد آخذ؛ ب ) انتظارات و توقعاتى كه عرف ، بسته به ويژگى هاى شخصى يا نوعى ، تاءمين آن را سزاوار شاءن آنها مى بيند. حال ممكن است در يك مقايسه درون مصداقى ، مرتبه اتيان شده نسبت به مرتبه بايسته و مورد انتظار، قطع تلقى گردد، اما اين قطع نسبى با قطع محرم مورد نظر تفاوت دارد.
همان گونه كه در مباحث قبل ذكر داده شد، عموميت و اطلاق ادله وجوب صله ، هر عمل نيكى را كه عرف از مصاديق احسان برشمارد، شامل مى گردد و بالطبع قطع مورد نظر نيز با ترك همه انحا حاصل مى شود.
به عبارت ديگر، حد واجب از اين وظيفه با صرف تحقق صله حاصل مى گردد و متقابلا عدم اتيان اين حد يعنى ترك واجب ، مصداق قطع تلقى شده و حرام خواهد بود. از سوى ديگر، اتيان مراتب بالاتر از صله (همچون اعطاى كمك مالى ، علاوه بر عيادت از فرد مورد نظر) مستحب بوده و بالطبع ترك آن ، حرام و گناه تلقى نمى شود.
شايان ذكر است يكى از ملاك هاى درخور توجه در تحقق صله و قطع ، انتظارات و توقعاتى است كه از هر فرد، بسته به شاءن و موقعيت او مطالبه مى شود براى مثال : يكى از بارزترين مصاديق صله افراد ثروتمند در برابر ارحام فقيرشان اعطاى كمك مالى و تاءمين نيازهاى مادى ايشان مى باشد و به طور قطع ، سركشى مستمر ايشان هر چند عرفا از مصاديق صله محسوب مى شود، اما آنها را از وظيفه دينى شان يعنى اداى صله مطلوب برى ءالذمه نمى سازد؛ بر همين اساس ، اعطاى هديه و كمك مالى به ارحامى كه به ديد و بازديد و ابراز صميميت و دلجويى ارحام خويش نياز دارند، آنها را از ايفاى وظيفه و صله مطلوب برى ءالذمه نمى سازد.
از اين رو براى صله ، مصاديق متعددى وجود دارد كه برخى واجب و برخى مستحب است و اتيان هر مورد هر چند در مقايسه با موارد مهم تر مستحب تلقى شود، مانع از تحقق قطع خواهد بود، اما براى قطع تنها يك مصداق وجود دارد و آن ترك جميع انحاى صله مى باشد. نكته درخور توجه اين كه در مساءله عاق والدين ، علاوه بر ترك انحاى صله ، ارتكاب كمترين عملى كه باعث نگرانى ايشان شود نيز از مصاديق قطع شمرده شده است ، هر چند انجام دادن همين عامل در مورد ساير اقارب ، مشمول چنين حكمى نشود.
مصاديق صله (38) 
تعيين مصاديق رحم از جمله مواضعى است كه اختلاف نظرهاى فراوانى را ميان مفسران و فقها برانگيخته است . در يك تقسيم بندى كلى ، مجموع عناصر شبكه خويشاوندى هر فرد را مى توان در دو دسته اقارب نسبى و اقارب سببى جاى داد. اقارب سببى (قرابت از طريق دامادى ) به اتفاق آرا جزو ارحام و خويشاوندانى شمرده نمى شوند كه صله ايشان طبق وظيفه دينى واجب و قطع آن حرام باشد.
از اين موارد كه بگذريم ، ساير موارد همچون تعيين مصاديق ارحام (خويشاوندان نسبى )، حدود و ثغور اين شبكه ، مراتب خطى آن ، كيفيت رتبه بندى اعضا و... مورد اختلاف واقع شده است .
آراى مربوط به تعيين مصاديق ارحام در يك جمع بندى كلى از اين قرار است :
1. ارحام به كسانى گفته مى شود كه به صورت بى واسطه (مثل برادران و خواهران ) يا باواسطه (مثل نوه ها و عموزاده ها) به يك رحم واحد منتسب باشند.
2. اقاربى كه در انتساب به آخرين پدر و مادر مسلمان (يعنى اولين جد و جده اى كه به اسلام تشرف حاصل كرده باشند) اشتراك داشته باشند، ارحام يكديگر شمرده مى شوند و چون اسلام ، موجب قطع ارحام جاهليت شده است ، منتسبان به اجداد و جدات مشرك و كافر ارحام تلقى نمى شوند.
3. ارحام ، تنها محارم باب نكاح را شامل ميشود، بنابراين همه كسانى كه به سبب قرابت نسبى و طبق ملاك هاى شرعى از ازدواج با يكديگر ممنوع شده اند، ارحام يكديگر شمرده مى شوند. در مقابل ، كسانى همچون پسر عموها و دختر عموها كه ازدواج آنها محذور شرعى ندارد، ارحام يكديگر به حساب نمى آيند.
4. ارحام ، تنها به كسانى گفته مى شود كه در طبقه بندى كتاب الارث (سلسله وارث نسبى ) جزو مصاديق مورد نظر به شمار آيند.
5. ارحام به كسانى اطلاق مى شود كه در انتساب به چهارمين جد (و بالطبع اجداد مادون ) از سلسله اجداد خويش اشتراك داشته باشند.
6. ارحام همه اقاربى را گويند كه از ناحيه پدر و مادر(و بالاتر از آنها اجداد و جدات و نيز پايين تر از ايشان اولاد و نوه ها) به فرد منتسب باشند. از اين رو، برادران و خواهران و فرزندان ايشان ، عموها و عمه ها و فرزندان آنها، عموها و عمه ها پدرى و مادرى ، دايى ها و خاله ها و فرزندان ايشان و به طور كلى ، همه كسانى كه در اين سلسله به نوعى به فرد انتساب يافته اند، اعم از اين كه جزء محارم باب نكاح باشند يا نه ، وارث باشند يا نه ، دور باشند يا نزديك از ارحام محسوب مى گردند.
البته ارتقاى سلسله و بعد آن تا حدى است كه عرف بر آن مساعدت كند، چه همه افراد انسانى در نهايت به يك پدر و مادر واحد (حضرت آدم و حوا) ختم مى شوند؛ از اين رو در گستره سلسله ارحام و تعيين حدود و ثغور شبكه خويشاوندان به اطلاقات عرف ارجاع مى شود.
اين قول با مؤ يدات زياد، شواهد متقن ، انطباق با عرف و ايرادات كمتر، بيشتر از ساير اقوال نزد بزرگان مقبول افتاده است . از اين رو رحم همه منسوباتى را كه از اين طريق به فرد انتساب يافته اند، شامل مى گردد و نبايد با جمود بر واژه رحم و مناقشه در برخى مصاديق همچون پدر و مادر از عموميت مورد نظر عرف ، رفع بد نمود، چه رحم و ارحام در اين اصطلاح ، مرادف با قريب و اقربا مى باشد و مسلم دايره آن وسيع تر از مصاديقى است كه با واسطه يا بى واسطه به يك رحم واحد منتسب باشند.(39)
درخور ذكر است كه همه اقوال مذكور به نوعى مورد ايراد و مناقشه صاحب نظران واقع شده اند. طالبان اطلاعات تفصيلى مى توانند به منابع فقهى و كتب تفسيرى (تفاسير آيات الاءحكام ) مراجعه كنند.
اين بخش را با نقل يكى از ديدگاه هايى ، كه اندراج برخى مصاديق را مورد ترديد قرار داده است ، به پايان مى بريم :
اين حجر هيثمى در كتاب زواجر، تصريح كرده است كه اولاد از جمله ارحام مى باشند و ظاهر آيه شريفه - بقره (2) آيه 83 - كه اقربين را عطف بر والدين كرده ، نشان مى دهد كه والدين از جمله اقارب و در نتيجه از جمله ارحام به شمار نمى آيند، زيرا ارحام همان اقاربند. كلام فقهاى ما نيز در آن جا كه مى گويند اگر شخصى براى اقارب و خويشان يا ارحام خود چيزى را وصيت كند، آن چيز براى اقارب نزديك و در رتبه بعد براى اقارب دور از ارحام او خواهد بود و به والدين و فرزندان او چيزى تعلق نمى گيرد، صراحت دارد كه والدين و فرزندان ، از جمله ارحام محسوب نمى شوند. اما در مورد جد و نوه ، ابوالسعود از علامه قاسم از كتاب بدايع نقل كرده است كه قول صحيح عدم دخول اين دو در ارحام مى باشد و در كتاب اختيار نيز همين راءى را پذيرفته و در تحليل آن مى نويسد: قريب كسى است كه با واسطه غير به كسى متصل گردد و واسطه ميان آن دو در اين جا ملاحظه نمى شود. اما در كتاب شرح الحموى آمده است كه صحيح تر دخول اين دو در ارحام مى باشد و از ظاهر كتاب المواهب نيز استفاده مى شود كه جده و نوه و همچنين جده از جمله ارحام مى باشند. گاه گفته مى شود كه وجه عدم دخول والدين و فرزندان و همچنين جده و نوه در ارحام ، نزد كسانى كه بدان قائلند، از عدم شمول اين لفظ ناشى شده است ، چه لفظ ارحام نه به دلالت لغوى و نه به ظهور عرفى كه نزد برخى همچون طحاوى در اكثر مسائل وصيت معتبر تلقى شده ، هيچ يك از موارد فوق را شامل نمى شود.
در كتاب جامع الفصولين آمده است كه كلمات رايج ميان مردم ، همواره بر معانى متعارف آن حمل مى شود و صاحب كتاب المعراج نيز مى نويسد: از روايتى كه مى گويد: كسى كه پدر خود را قريب بخواند، به درستى كه او را عاق كرده است بر نمى آيد كه قريب در لغت پدر را شامل نمى شود. آنچه اين روايت در مقام آن است ، بيان حكم شرعى و تذكر اين نكته است كه اين نوع خطابات عرفا، ايذاى پدر را موجب مى گردد و قدر و منزلت او را تنزل مى دهد، چه اين كه خطاب پدر به اسم او نيز موجب كراهت وى مى شود... آنچه به نظر من ترجيح دارد اين كه ارحام - آن گونه كه ديگران نيز تصريح كرده اند - همان اقارب غير سببى است كه در مقابل اجانب به كار مى رود و همه نزديكان را اعم از اصل و فرع و منسوبين از ناحيه پدر يا مادر را شامل مى گردد، و همه آنها از جمله ارحام مى باشند و بدون شك ، قطع هر يك از آنها به شهادت سوره محمد صلى الله عليه و آله آيه 23 حرام مى باشد. (40)
سلسله مراتبى بودن ارحام 
پيش از بحث تعيين حقوق و تكاليف افراد خويشاوند در برابر يكديگر بررسى دو موضوع ضرورى است :
الف ) درك ميزان اهميت يك يك آن حقوق و تعيين اولويت به هنگام تزاحم آنها با يكديگر و نيز توجيه حقوق و تكاليف متفاوت و اولويت هاى خاصى كه در منابع دينى براى برخى از آنها ملاحظه شده است ؛
ب ) شناخت جايگاه و موقعيت افراد و گروه هاى خويشاوند در سلسله مراتب شبكه خويشاوندى . سلسله مراتبى بودن حقوق و تكاليف ارحام در مقابل يكديگر، به تبع جايگاه و موقعيت متفاوت ايشان ، امرى مسلم است هر چند در الگوى چينش آن اختلاف نظرهايى وجود دارد. در كيفيت رتبه بندى اعضاى شبكه ، الگوهاى متعددى ارائه شده كه به برخى از آنها به اجمال اشاره مى شود:
اولين الگوى رتبه بندى چيزى است كه از رساله حقوق امام سجاد عليه السلام استفاده مى شود. امام عليه السلام در جايى از اين رساله مى فرمايد:
و حقوق رحمك كثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم فى القرابة ، فاوجبها عليك حق اءمك ، ثم حق ولدك ، ثم حق اءخيك ثم الاقرب فالاءقرب ، والاءول فالاءول ...؛ (41)
حقوق ارحام متعدد و متنوع است و بر حسب ميزان قرابت (و دورى ) پيوند نسبى ايشان ، تنظيم مى گردد. واجب ترين اين حقوق ، حق مادر و در رتبه بعد حق پدر و در مرتبه سوم حق اولاد و در مرحله بعد حق برادران و بر همين اساس حقوق ساير خويشان بر پايه ميزان قرابت آنها تعيين مى شود.
برخى از فقها با استناد به آيه اءولوا الاءرحام بعضهم اءولى ببعض كه به اتفاق آرا در مساءله ارث وارد شده است ، طبقه بندى مورد نظر در كتاب الارث را مرجع رتبه بندى خويشاوندان در مطلق حقوق قرار داده اند. بر اساس اين تقسيم بندى ، ارحام يا خويشاوندان نسبى به سه منقسم مى گردند و در هر طبقه ، مصاديق آن به ترتيب اهميت رتبه بندى شده اند.
نمودار ذيل ، الگوى اين چينش را به دست مى دهد: (42)
OOO
برخى نيز با استناد به آيات در عين اعتراف به سلسله مراتبى بودن اين حقوق ، الگوى خاصى را براى اين رتبه بندى پيشنهاد نكرده اند:
در مورد ساير ارحام تعبيرات مختلفى داريم ، مانند اولوالقربى و ذى القربى و اقربين . شايد از تعبير اقربين استفاده شود كه در بين كسانى كه قرابت دارند، بعضى اقرب از ديگران هستند. پس در درجه اول ، پدر و مادر هستند و در درجه دوم ، كسانى كه قرابت نزديك دارند، مثل خواهر و برادر و بعد ساير خويشاوندان .
در چند آيه اى كه تاكيد شده بود بر احسان به پدر و مادر به دنبالش احسان به ذى القربى ذكر شده است ، از جمله آيه 83 از سوره بقره بود و بالوالدين احسانا و ذى القربى اول عبادت خدا، بعد احسان به والدين ، در مرتبه سوم احسان ذى القربى است . همان طور در آيه كه در مورد وصيت داشت :ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاءقربين (43) همين طور در آيه 215 از سوره بقره :قل ما اءنفقتم من خير فللوالدين و الاءقربين و در آيه 36 از سوره نساء: و بالوالدين احسانا و بذى القربى ؛ از اين آيات استفاده مى شود كه بعد از احسان به والدين ، نوبت به احسان به ذوالقربى مى رسد. (44)
اولويت و تقدم والدين 
در سلسله مراتب ارحام ، بالاترين موقعيت از آن والدين است . همه تعابير وارد در منابع دينى بر عظمت و اولويت حقوق ايشان دلالت دارد. از ميان انحاى رابطه اجتماعى ، رابطه ترسيمى ميان فرزند با والدين از اهميت و اعتبار منحصر به فردى برخوردار است و در نظام حقوقى و اخلاقى اسلام ، رابطه هيچ انسانى با انسان ديگر (به استثناى معصومين عليهم السلام كه از ولايت مطلقه برخوردارند) در سطح ارتباط با والدين تنظيم نشده است .
قرآن كريم در آيات متعدد (45) پس از امر به عبادت و پرستش خدا و تهى از شرك ، احسان به والدين را متذكر شده است اعبدوا الله و لاتشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا.
يكى از مفسران در توضيح آيه 8 از سوره عنكبوت :و وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعهمامى نويسد:
مقارنت اين دو مطلب مى رساند كه چه اندازه انسان بايد در مقابل پدر و مادر خاضع باشد كه جاى اين توهم بوده كه اگر آنها انسان را دعوت به شرك و كفر هم بكنند بايد اطاعت كند، از اين روى اين مورد را استثنا مى كند. پس ‍ خود اين استثنا، مؤ كد اين است كه مساءله احسان به والدين خيلى دايره اش ‍ وسيع است كه احتياج داشته به اين كه روى اين موضوع تاءكيد بشود (46)
- در برخى آيات شكر گزارى از پدر و مادر را پس از شكر گزارى از خدا ذكر كرده است : اءن اشكرلى و لوالديك . (47)
- در برخى آيات (48) بر حمايت از ايشان به هنگام پيرى و سالخوردگى ، تواضع رحيمانه بيش از حد در مقابل آنهاو اخفض لهما جناح الذل من الرحمة ، دورى جستن اكيد از هر گونه عملى كه مايه اذيت و آزار ايشان گردد (فلا تقل لهما اءف )، القاى سخن كريمانه (و قل لهما قولا كريما) و دعا در حق ايشان (قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا) تاءكيد شده است .
- در برخى آيات به مصاحبت معروف با ايشان توصيه نموده است : و صاحبهما فى الدنيا معروفا. (49)
- در برخى آيات آنان را در حقوق مقدم داشته است :قل ما اءنفقتم من خير فللوالدين و الاءقربين . (50)
- در برخى آيات (51) احترام به والدين را از جمله محاسن و كمالات برخى از پيامبران خود بر شمرده است : و برا بوالديه ....
تقدم حق مادر 
در برخى از آيات و روايات از ميان والدين ، حق مادر مقدم بر پدر شمرده شده است . قرآن كريم در سوره احقاف ، آيه 15 مى فرمايد:
و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته اءمه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اءربعين سنة ... .
براى ترجمه آيه رجوع شود به صله و قطع رحم در آيات و روايات .
اين آيه در حقيقت ، فلسفه تقدم حق مادر را مبرهن مى سازد. امام سجاد عليه السلام در قسمتى از رساله حقوق در وجه تقدم حق مادرى مى فرمايد:
حق مادرت اين است كه بدانى او تو را در جايى حمل كرد كه هيچ فردى ، ديگرى را حمل نكرد و از ثمره و شيره جانش تو را غذا داد در حالى كه هيچ كس به ديگرى چنين نمى كند و با تمام اعضا و جوارحش از تو محافظت نمود، باكى نداشت كه خود گرسنه بماند ولى تو را غذا بدهد، تشنه بماند و سيرابت كند، برهنه بماند و به تو لباس بپوشاند، در آفتاب بماند و تو را در سايه قرار دهد، و از خواب خود براى تو صرف نظر كرد و از گرما و سرما نگهدارى ات نمود تا برايش بمانى و طاقت و توان شكر او را ندارى مگر با يارى خداوند ذوالجلال .
اريك فروم ، روان شناس معروف در اين باره مى نويسد:
روابط مادر و فرزند، برخلاف عشق برادرانه و عشق زن و مرد كه عشق برابرهاست ، به سبب ماهيت خاصى كه دارد، مبتنى بر نابرابرى است . يكى به همه يارى ها نياز دارد و ديگرى همه آن يارى ها را فراهم مى آورد و به سبب همين خاصيت نوع پرستانه و فداكارانه است كه عشق مادرانه بالاترين نوع عشق ها و مقدس ترين پيوندهاى عاطفى ناميده شده است . (52)
كلامى از افلاطون 
افلاطون ، فيلسوف معروف ، در جايى از كتاب قوانين در تبيين جايگاه والدين مى نويسد: (مرد دانا) پس از آن (ستايش خدايان و قهرمانان ) كمر به خدمت پدر و مادر، اگر در حال حيات باشند، مى بندد و اداى دين خود را در برابر آنان وظيفه اى مقدس مى شمارد، زيرا هر چه ما داريم از كسانى است كه ما را به جهان آورده و پرورانده اند. از اين رو نه ثروت خود را بايد از آنان دريغ داريم ، نه نيروى جسمى و روحى خود را، بلكه وامى را كه به صورت تحمل رنج در راه پرورش ما با گشاده رويى به ما داده اند بايد هنگامى به آنان مسترد داريم كه به پيرى رسيده و نيازمند ما شده اند. گذشته از اين ، بايد تا زنده ايم با آنان به نرمى و احترام سخن بگوييم ، زيرا گفتار خشن هر چند يك بار در حال خشم از دهان ما در مى آيد، بى كيفر نخواهد ماند... و اگر پدر و مادر بر ما خشم گيرند بايد گفتار و كردار آنان را تحمل كنيم و دم بر نياوريم ... .
فرزند حتى اگر پدر و مادر در صدد كشتن او برآيند، حق ندارد براى دفاع از خود به روى كسانى كه او را به دنيا آورده اند، دست بلند كند و آنان را از پاى در آورد. همه قوانين را مكلف ساخته اند كه تحمل مرگ را برتر از ارتكاب چنان جنايتى بشمارد... .
اكنون به ياد بياوريد كه گفتيم بهترين پرستشگاهى كه خدايان به آدميان بخشيده اند پدر و مادر يا پدر بزرگى است كه نيروى جوانى را از دست داده و زير بار رنج پيرى از پاى افتاده است . كسى كه آنان را شادمان كند خدايان در او به ديده مهر و عطوفت مى نگرند و اگر جز اين كند دعاى او را نمى پذيرد. پدران و مادران و نياكان در نظر خدايان بسى گرامى تر از پيكرهاى بى جان از اين كار ناتوانند. بدين جهت اداى وظيفه در برابر پدران و مادران و نياكان در سرنوشت ما بسى موثرتر از ستايش پيكره هاى خدايان است .
بنابراين هر خردمندى بايد دعاى پدر و مادر را غنيمت بشمارد و از نفرين آنان بهراسد، زيرا خدايان دعا و نفرين آنان را به گوش اجابت مى شنوند و پدران و مادران سالخورده براى مردمان نيكوكار گنجينه اى هستند و از دست دادن آنان در سال هاى جوانى زيانى بزرگ است ، در حالى كه بدان و تبهكاران همواره بايد از آنان بهراسند. پس هر كسى بايد بكوشد تا احترامى را كه قانون ، حق پدر و مادر مى داند در برابر آنان به جاى آورد. (53)
نكته درخور توجه اين كه پدر و مادر نيز در مقابل فرزندان وظايف و تكاليفى دارند كه هيچ گاه و تحت هيچ شرايطى ، نبايد از انجام دادن آن شانه خالى كند.
توصيه اكيد روايات اين است كه والدين بايد فرزندان خود را بر بر و احسان و دورى گزيدن از عاق خويش اعانت كنند. از اين رو والدين نبايد با سوء استفاده از موقعيت ممتاز و حقوق ويژه خويش از وظايف متقابل سرپيچى كنند و انتظارات و توقعات نا بحق و ظالمانه را بر فرزندان تحميل كنند و با بى توجهى به حساسيت و ضربه پذيرى تعاملات عاطفى خانوادگى ، فرزندان را به اتخاذ فاصله و ابتلا به عاق خويش برانگيزند. علماى اخلاق در تحليل محبت وافر والدين به فرزند و انگيزه آنها در تلاش و مجاهدات مخلصانه براى تاءمين حوايج مادى و معنوى او و توصيه فراوان آيات و روايات به رعايت حقوق پدر و مادر به توجيهاتى توسل جسته اند كه هر يك در جاى خود درخور تاءمل است .
يكى از علماى اخلاق در اين خصوص بيان جامعى دارند كه گزيده اى از آن را در ذيل نقل مى كنيم :
چون نطفه از تمام بدن آيد پس او ماده است شبيه به ماده پدر و چون در رحم تربيت يابد بدنى شود مانند بدن پدر، پس روحى كه در او دميده شود روحى است مانند روح پدر پس ولد شبيه پدر است در صورت و سيرت و روح و بدن ؛ لهذا فرمودند: الولد سر اءبيه . فرزند سر پدر است كه فاش ‍ شده و باطن اوست كه ظاهر شده و اگر مشاركت مادر نبودى و اگر مشاركت زمان بد و نيك و مكان بد و نيك غذاهاى نيك و بد و حالت نيك و بد و شير خوب و بد و تربيت خوب و بد و امثال اين امور نبودى هميشه طفل مثل پدر بودى . پس نطفه مدام مقتضى مماثلت است و اين امور گاهى ممدند براى اين اقتضا و گاهى موانع و گاهى لايضر و لاينفع .
بدان كه همان طور كه آنچه پدر دارد در نطفه او يافت مى شود و اين مطلب به حسن و تجربه ظاهر است و بهتر از همه ، فرمايش صاحب شريعت است كه چقدر اهتمام در مرضعه نموده اند و فرموده اند كه صورت و سيرت او به اين طفل بسيار كمتر است نسبت به طفل ديگرش كه خود او را شير داده ، گويا محبت مادرى را نصف كرده اند، نصف پيش مادر مانده و نصف ديگرش پيش مادر رضاعى رفته و از اين جاست كه از رضاع حرام شد، آنچه از نسب حرام شده و خاتم صلى الله عليه و آله به رضاع فخر كرده ، چنانچه به نسب فخر كرد، فرمود: من از قريشم و از بنى سعد شير خوردم ... .
دانستى كه محبت تز مناسبت خيزد و محبت به اندازه مناسبت است و هر قدر كه مناسبت بيشتر، محبت بيشتر و چون مناسبت پدر و مادر با فرزند بيش از مناسبت برادر است برادر، لهذا آن محبت بيش از اين محبت است و هر قدر كه نسبت دور شود مناسبت كمتر شود به جهت تراكم مدخليت زمان و مكان و غذا و آب و هوا و امثال اينها، پس محبت كمتر شود و همه اينها محسوس است و معلوم ، و لكن سر اينها بر تو مخفى بود... و آنچه در شريعت مطهره از احكام كثيره براى خويش و قوم ارحام و رضاع مقرر فرموده اند از محروميت و حرمت نكاح و حكم ارث و صله ارحام و قصاص ‍ و ديات و وجوب ديه بر عاقله و احترام داشتن اولاد علما و ابرار و بزرگان و جزاى نيك و بد ديدن اولاد به عمل نيك و بد پدران . سر همه اينها ظاهر شد كه منشاء اينها همان مناسبت و مشابهت ذاتى است . (54)
قطع قاطع 
يكى از بهانه هايى كه معمولا براى توجيه قطع ارتباط با خويشاوندان بدان تمسك مى شود، قطع طرف مقابل و عدم اعتناى او به حقوق و وظايف متقابل است ، در حالى كه اطلاق ادله وجوب صله و حرمت قطع ، همه حالات متصور، از جمله حالت مذكور را شامل مى گردد و نبايد از نظر دور داشت كه حق رحم در هيچ شرايطى (جز در صورت محاربه با اسلام و مسلمين ) قابل اسقاط يا سقوط نيست .
اداى اين حقوق از باب احسان صورت مى پذيرد و سرپيچى و بى اعتنايى برخى از اقارب از اداى آن ، مجوز ناديده انگاشتن آن نمى شود. به تعبير برخى مفسران در اين سنخ حقوق نمى توان با استناد به آيه شريفه :فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم (55) مقابله به مثل نمود، چه همين روايات مطلق با توجه به تعدد آن ، مخصص اين آيه شمرده مى شوند.
مضامينى همچون : لاتقطع رحمك و ان قطعك (56)،انما الواصل من اذا قطعت رحمه وصلها(57)، صلوا اءرحامكم و ان قطعوكم (58)،اءوصانى اءن اءصل رحمى و ان اءدبرت (59)، حق الرحم لايقطعه شى ء (60)،انا اءهل بيت نصل من قطعنا و نحسن الى من اءساء الينا(61)،ما من خطوة اءحب الى الله عزوجل من خطوتين يسد بها المؤ من صفا فى الله ، و خطوة الى ذى رحم قاطع (62)، نشانه مطلق بودن اين حق است .
دلايل ديگر اين مدعا، رواياتى است كه به طور مطلق به اتيان صله و امر و از ارتكاب قطع نهى كرده است (رجوع شود به بحث روايى ).
اين بخش را با ترجمه عبارتى از نهج البلاغه به پايان مى بريم :
هنگامى كه برادرت بريدن از تو را آهنگ كرد، حفظ پيوستگى اش را بر خود هموار كن و چون او دورى كرد، تو خود را به لطف و نزديكى بيشتر و اگر او خشكى كرد، با بخشش و دهش پاسخش گوى و هر گاه كه او دورى گزيد، تو نزديك تر شدن را بر خويش بقبولان و چون او درشتى كرد، نرمش نما و در پاسخ جرم و خلاف وى ، خود را به پوزش وادار، به گونه اى كه پندارى تو غلام اويى و او سرور تو است . اما مبادا كه نابجا چنين كنى يا موردش را به درستى نشناسى و اهليش را احراز نكنى !
چنين مباد كه براى نيكبختى اعضاى خانواده ات كم ترين ارزش را قائل باشى .
در برابر كسى كه تمايلى به دوستى به تو ندارد، به هيچ نشان از خود گرايشى منماى . ديگر بار بر اين توصيه تاءكيد دارم كه در مسابقه نيكى و حفظ پيوند از سوى تو و بدى و بريدن از سوى برادرت ، مبادا كه نيروى او فزونى گيرد! (63)
درخور ذكر است كه در برخى موارد، از باب نهى از منكر، در صورتى كه تنها راه متنبه ساختن آلودگان ، قطع رابطه با ايشان باشد، به صورت موقت مجاز خواهد بود.
ارحام كافر و فاسق 
عموميت و اطلاق ادله وجوب صله و حرمت قطع ، همه ارحام اعم از مومن ، كافر، فاسق (متجاهر و غير متجاهر) را شامل مى گردد و اختلاف در عقيده يا عملكرد (دست كم تا سطوحى از آن ) مجوز قطع احسان و ترك صله ايشان نمى شود، چه حقوق افراد، بسته به تنوع اوصاف و ويژگى هاى مولد حق ، متعدد بوده و به اعتبار هر خصوصيت ، استحقاق حقوقى متناسب با آن را مى يابند.
از اين رو، دو فرد با مشتركاتى همچون رحم ، ايمان ، همسايه بودن ، سه نوع حق نسبت به يكديگر مى يابند و هيچ يك از اين انواع معارض با ديگرى نيست .
بنابراين رحم كافر، هر چند به علت عدم اشتراك ايمانى ، از حقوق ويژه يك مومن در جامعه اسلامى برخوردار نيست و نبايد مشمول مودت قلبى مومنانه واقع شده و از احترامات خاص افراد مومن برخوردار گردد، اما به اعتبار رحم يا همسايه بودن ، حقوقى لازم الاستيفاء بر ارحام و همسايگان خويش دارد و مستحق دريافت برخى انحاى صله و احسان خواهد بود.
از اين قاعده كلى ، برخى موارد به شهادت آيات و روايات ، استثنا شده است كه بارزترين آن ، كفار محارب و برخى از فرق مسلمان همچون نواصب و خوارجند و در رتبه بعد، ارحام فاسق در صورتيكه صله آنها مايه فزونى تجاهر ايشان گردد، جاى مى گيرند. مجددا تاءكيد مى شود ارتباط با ارحام ذمى و متجاهرين به فسق نبايد ارزش هاى مورد احترام اسلام و مصالح جامعه اسلامى و محوريت بلامنازع حب و بغض خداوند (64) و وظايف يك مومن در قبال بيگانگان را تحت الشعاع قرار دهد.
در اين بخش براى اثبات ادعاى فوق (اطلاق ادله نسبت به همه انواع رحم ) ابتدا به نقل گزيده اى از آيات و روايات و سپس به نقل و توجيه برخى ادله به ظاهر معارض مى پردازيم :
آيات :
بالوالدين احسانا و بذى القربى (65)، ما اءنفقتم من خير فللوالدين و الاءقربين (66)،ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاءقربين (67)، و اتقوالله الذى تساءلون به و الاءرحام (68)، وآت ذا القربى حقه (69). در فرض دعوت به شرك نيز به مصاحبت ايشان فرموده است :
... و ان جاهداك على اءن تشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفعا...(70).
روايات :
يكون لى القربة على غير اءمرى اءلهم على حق ؟ قال : نعم ، حق الرحم لايقطعه شى ء و اذا كانوا على اءمرك كان لهم حقان : حق الرحم و حق الاسلام (71).ان رجلا اءتى النبى صلى الله عليه و آله فقال : يا رسول الله ، ان لى اءهلا قد كنت اءصلهم و هم يؤ ذونى رفضهم ؛ فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله : اذن يرفضكم الله جميعا(72)
صلوا اءرحامكم (73).
اءكرم عشيرك ، فانهم جناحك الذى به تطير، و اءصلك الذى اليه تصير(74).

براى ترجمه روايات فوق رجوع شود به : صله و قطع رحم در آيات و روايات .
عن اءبى عبدالله عليه السلام قال : لاى يرث الكافر المسلم و للمسلم اءن يرث الكافر الا اءن يكون المسلم قد اءوصى للكافر بشى ء(75)؛
اما صادق عليه السلام مى فرمايد: كافر از مسلمانان ارث نمى برد مگر در جايى كه مسلمان براى او چيزى را وصيت كرده باشد، در صورتى كه مسلمان از كافر ارث مى برد.
عن جعفر عليه السلام عن اءبيه عليا عليه السلام كان يقول : لا يذبح نسككم الا اءهل ملتكم ، و لاتصدقوا بشى ء من نسككم الا على المسلمين ، و تصدقوا بما سواه غير الزكاة على اءهل الذمه (76)؛
امام صادق عليه السلام به نقل از امام باقر عليه السلام و آن حضرت از امير المومنين عليه السلام مى فرمايد: قربانى شما را غير مسلمان نبايد ذبح كند و نبايد گوشت آن را به كسى جز هم كيشان خود صدقه دهيد، اما از غير آن و غير زكات مى توانيد به كفار ذمى صدقه دهيد.
... قال ابوعبدالله عليه السلام : اءعط من لاتعرفه بولاية و لاعداوة للحق ان الله يقول : و قولوا للناس حسنا(77)؛
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: به كسى كه دوستى و دشمنى او با حق براى تو مشخص نشده است ، اعطا كن ، چه خداوند در قرآن مى فرمايد: با مردم به نيكى عمل كنيد.
ادله قطع ارحام محارب  
در خصوص قطع ارتباط با كفار محارب نيز رواياتى وارد شده است كه به برخى از آنها در ذيل اشاره مى شود:
قطع رحم الكفر فى اعزاز دينك (78)؛
او (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ) ارحام خود را براى عزتمندى دين تو قطع كرد.
لارحم بينى و بينك ، قطع الله الرحم بالاسلام (79)؛
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به يكى از اسراى جنگ بدر كه به عضويت خود در ارحام حضرت استناد مى كند، مى فرمايد: هيچ رحمى ميان من و تو نيست . خداوند به بركت اسلام ، خويشاوندى با غير مومنان را قطع كرده است .
و قد قال امير المومنين عليه السلام : لقد كنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله : نقتل آباءنا و اءبناءنا و اءعمامنا ما يزيدنا ذلك الا ايمانا و تسليما و...(80)؛
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ما در بيعت رسول خدا صلى الله عليه و آله پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را براى اسلام هلاك رسانديم و اين امر جز به ايمان و تسليم ما در برابر خداوند نيفزود.
سمعت الرضا عليه السلام يقول : من واصل لنا قاطعا اءو قطع لنا واصلا اءو مدح لنا عائبا اءو اءكرم مخالفا فليس منا، و لسنامنه (81)؛
امام رضا عليه السلام مى فرمايد: كسى كه با قاطع ما اهل بيت عليهم السلام بپيوندد يا با دوستان ما قطع رابطه كند، سرزنش كننده ما را مدح و مخالف ما را اكرام نمايد، از ما نيست و ما نيز با او ارتباطى نداريم .
عن اءبى عبدالله قال : من قعد عند سباب لاءولياء الله فقد عصى الله (82)؛
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه با اهانت كننده به مقام اولياى خدا همنشينى نمايد، به درستى كه خدا را عصيان كرده است .
ان رسول الله صلى الله عليه و آله كان يقول : من كان يؤ من بالله و اليوم الآخر فلا يواخين كافرا، و لايخالطن فاجرا، و من آخى كافرا اءو خالط فاجرا كان فاجرا كافرا (83)؛
رسول خدا صلى الله عليه و آله مكرر مى فرمود: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد اخوت با كفار را برگزيند و با افراد فاسق معاشرت كند. كسى كه كافرى را به برادرى گيرد يا با فاسق معاشرت نمايد، به درستى كه كافر و فاسق است .
نهى از مودت و دوستى با كفار 
نهى از دوستى با كافر، كه در آيات متعددى وارد شده است ، با برخى سطوح احسان و معاشرت و مصاحبت نيك با ارحام كافر بدون محبت و مودت قلبى و نيز بودن اين كه احسان به آنها به تثبيت عقايد و عملكرد كفرآميزشان منتهى شود، منافات ندارد:
لاتجد قوما يؤ منون بالله و اليوم الآخر يوادون من حادالله و رسوله ولو كانوا آباءهم اءو اءبناءهم اءو اخوانهم اءو عشيرتهم ... (84)؛
نمى يابى مردمى را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، ولى با كسانى كه با خدا و پيامبرش مخالفت مى ورزند دوستى كنند، هر چند آن مخالفان ، پدران يا فرزندان يا برادران و يا قبيله آنها باشند.
يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوكم اءولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق ... (85)؛
اى مومنان ، دشمن من و دشمن خودتان را دوست مگيريد كه به آنها مهربانى كنيد و حال آن كه آنان به دين حقى كه براى شما آمده است ، كفر ورزيده اند... .
قد كانت لكم اءسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برءاء منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا العداوة و البعضاء اءبدا حتى تؤ منوا بالله وحده (86) ؛
براى شما در ابراهيم و همراهان او سرمشقى نيكو هست ، آن گاه كه به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه به جاى خداوند مى پرستيد برى و بركناريم ، ما منكر شماييم و همواره در ميان ما و دشمنى و كينه پديد آمده است تا آن كه فقط به خداوند ايمان آوريد... .
يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اءولياء بعضهم اءولياء بعض ‍ و من بتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدى القوم الظالمين (87)؛
اى مؤ منان ، يهوديان و مسيحيان را كه (در مقابله با شما) دوست و هوادار يكديگرند، به دوستى نگيريد و هر كسى از شما آنان را دوست گيرد، جزو آنان است . خداوند ستمكاران را راهنمايى نمى كند.
يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اءوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اءولياء... (88)؛
اى مومنان ، كسانى كه دين شما را به ريشخند و بازيچه مى گيرند، چه از كسانى كه پيش از شما بديشان كتاب داده شده و چه كافران ، دوست نگيرند.
يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا آباءكم و اخوانكم اءولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و من يتولهم منكم فاولئك هم الظالمون (89)؛
اى مومنان ، پدران و برادرانتان اگر كفر را از ايمان خوش تر دارند، دوست مگيريد و هر كس از شما ايشان را دوست گيرد، بدانيد كه ايشان ستمكارند.
محمد رسول الله و الذين معه اءشداء على الكفار رحماء بينهم ... (90)؛
محمد پيامبر الهى است و كسانى كه با او هستند بر كافران سختگير و با خودشان مهربانند.
آيات 45 و 46 سوره هود حضرت نوح عليه السلام را از تقاضاى براى نجات فرزندش بر حذر مى دارد و به علت تمرد از فرمان خداوند، پيوند او را با حضرت نفى مى كند.
جهت آشنايى بيشتر خوانندگان با نظام حقوق بشر از ديدگاه اسلام ، آنها را به برخى منابع تفصيلى ارجاع مى دهيم . (91)
از اين رو توسل به بهانه هاى واهى و اعمال حساسيتهاى بى مورد، كه معمولا توجيه گر ضعف ارتباطات خويشاوندى افراد يا در مواردى قطع آن مى شود، هيچ يك با مذاق شريعت سازگار نيست . اگر اسلام قطع ارتباط با ارحام قاطع و فاسق متجاهر و كافر را اجازه ندهد، بدون شك ، قطع ارتباط با خويشان را به بهانه ناهمسانى در برخى بينش ها، طرز تفكرها، عادات ، سليقه ها، عملكردها و... اجازه نخواهد داد. آنچه مسلم است اين كه صله رحم نيز در پرتو نظام اعتقادى و ارزشى مومن ، يك مقوله رفتارى هدفمند است و در جهت تقرب الى الله به عنوان غايت همه غايات ، موقعيت و اعتبار آن ارزيابى مى گردد؛ بنابراين انجام دادن آن نبايد با ساير باورها و ارزش هاى دينى ، اصطكاك و تعارضى يافته يا نقض آنها را موجب گردد. مومن در هيچ شرايطى (جز در موارد تزاحم بين اهم و مهم ) نمى تواند به بهانه انجام دادن صله مرتكب گناه شود يا به گناهانى كه عادتا در جريان اجراى صله اتفاق مى افتد، بى توجه باشد، اما اداى وظيفه در اين خصوص ‍ و نهى از منكر، شيوه هاى خاص خود را مى طلبد و قطع ارتباط با ارحام به صورت موقت ، تنها يكى از اين راه ها آن هم به فرض عجز و ياءس از اثرگذارى ساير طرق و اطمينان كافى به اثر بخشى قطع ، مجاز خواهد بود.
روشن است كه تشخيص وظيفه در هر مورد به عهده فرد مكلف و بر اساس ‍ معيارهاى متعارف خواهد بود.
فصل دوم : انواع و سطوح شبكه خويشاوندى 
مقدمه 
شناخت حيطه مصداقى و تعيين قلمرو و گستره واژه رحم به عنوان يكى از مفاهيم كليدى در موضوع مورد تحقيق بر طرح ساير مباحث محتوايى ، تقدم منطقى دارد؛ به همين منظور و به انگيزه چينش نظاموار مباحث مربوط، ابتدا به توضيح لغوى واژه رحم و استنباط معانى متبادر از آن در عرف عام و خاص مى پردازيم و پس از آن ، به تناسب موضوع ، مفاهيم ديگرى كه به نوعى با مفهوم رحم در ارتباط بوده و جهت ورود در برخى از مباحث آتى ، از معرفى و شناخت آنها گريزى نيست ، سخن به ميان خواهيم آورد.
مفاهيمى كه در اين فصل ، پس از توضيح رحم ، مورد شرح و تفسير واقع خواهند شد، به ترتيب عبارتند از: خانواده ، عشيره و خويشاوند (و انواع آن يعنى خويشاوند نسبى ، سببى ، رضاعى ، فرزند خواندگى ، توتمى ، تعميدى و روابط خويشاوندى ديگر) قبيله ، دودمان ، طايفه و كلان ، قوم ، ملت و امت .
توضيح هر يك از مفاهيم فوق با نظر به صيغه پر رنگ اجتماعى آنها و نيز رعايت مرزبندى هايى كه توجه به آن ، براى فهم درست مطالب ارائه شده لازم است و توجه دقيق به مباحث طرح شده از سوى مردم شناسان و جامعه شناسان و با عنايت به معانى اصطلاحى مورد نظر ايشان صورت پذيرفته است .
در عين حال براى حفظ موضوع و محورهاى مربوط و اجتناب از طرح مباحث حاشيه اى در برخى مباحث مطرح شده به اجمال سخن گفته ايم .