شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۹ -


65: حكيم‏

خداوند متعال فرمود: لا اله الا هو العزيز الحكيم؛

خدايى نيست، جز او كه منزه از صفت و ولايتدار مخلوقات مى‏باشد. (142)

دانسته شد كه عزيز صفتى براى خداوند متعال است، به دليل جهان عدم كه آن جهان، دور كردن صفات از اوست؛ پس حكيم نامى براى خداوند متعال است، به اعتبار جهان هستى از جهت ولايت مطلقى كه شامل ولايت نورى و ولايت ظلمانى مى‏گردد.

پس توصيف خداوند متعال به نام حكيم، بعد از توصيفش به صفت عزت مى‏باشد، با دلالت به اين كه خداوند متعال با وجود دوريش از صفات، كسى است كه سرپرستى كارهاى بندگانش را از پشت حجاب، به وسيله ذاتش بر عهده مى‏گيرد، با افاضه‏اش بر مؤمنين كه از سرچشمه نام خداوند، و بر كافرين از سرچشمه‏هاى طاغوت مى‏نمايد، همچنان كه فرمود:

الله ولىّ الّذِينَ آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و َالّذِينَ كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات؛(143)

خداوند سرپرست كسانى كه ايمان آورده‏اند، مى‏باشد: آنان را از تاريكى‏ها به سوى روشنايى بيرون مى‏آورد و كسانى كه كفر ورزيدند، سرپرستهاى آنها طاغوت مى‏باشد، آنان را از روشنايى به سوى تاريكى مى‏آورند.

پس حكيم نامى براى خداوند متعال مى‏باشد، به دليل سرپرستى مطلقش و به دليل بخش سوم از صفات.

66: حاكم‏

نامى براى خداوند متعال به دليل بخش چهارم مى‏باشد و شرحش در عنوان سوم گذشت.

67: حليم‏

حقيقت حلم: دورى از دشنام مى‏باشد كه ناجوانمردى است؛ بر اساس فرموده‏اش عليه‏السلام در دعاى شب نيمه شعبان در صفات حضرت حجت (عج) كه فرمود:(144) و ذوالحلم لا يصبو.

دارنده حلم كسى است كه دشنام نمى‏گويد.

لازمه نكات و ديگر معنى‏هايى كه گفته شد، اين است كه حليم، نامى براى خداوند مى‏باشد، به خاطر دورى هميشگى‏اش از ناجوانمردى در تمام كارهايش، از جمله: در مجازات و روى برگرداندن از گناهكاران، و قطع نعمت‏هايش از كسانى كه شكر نمى‏كنند، و آشكار كردن عيب كسانى كه او را دوست نمى‏دارند، و پخش كردن نفاق منافقين، و از آن چه كه افراد نادان انجام مى‏دهند، و از حالات بدى كه دارند.

68: حميد

حقيقت حمد، عبارت است از سرچشمه صفات جمال خداوند، پس حمد به خداوند تعالى اختصاص دارد و ستايش و درود براى او است؛ پس هر آن چه از موجودات كه ستايش و درود بر آن‏ها تعلق مى‏گيرد، از آثاريست كه خدا در آن‏ها به امانت گزارده است.

پس هنگامى كه كسى را ستايش مى‏كنيم، در حقيقت خدا را ستايش كرده‏ايم پس ستايش براى به وديعه گذارنده‏اش مى‏باشد، نه براى آن كه نزد او به وديعه گذاشته شده است، همانطور كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام‏(145) در اين مورد فرموده است:

و كم من ثناء جميل لستُ اهلا له نشرته؛

چه بسيار ستايش زيبايى كه لايق آن نبودم و تو آن را بين مردم گسترش دادى.

پس به خاطر به وديعه نهاده شدن اين صفت به شكل كامل در حقيقت خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله و سلم او را احمد ناميده و به خاطر اين كه اين صفت ابتداى همه ستايش‏ها مى‏باشد، براى اين كه هيچ ستايشى نيست، جز اين كه قطره‏اى از قطرات آن مى‏باشد، او را محمد ناميد؛ همچنان كه در زيارتنامه روز ولادت آمده است،(146) كه امام عليه‏السلام خطاب به آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

الاحمد من الاوصاف، المحمد لسائر الاشراف

احمد از صفت‏هاست، محمد براى ديگر شرافت‏ها مى‏باشد.

آن، پرچمى است كه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم در قيامت عطا مى‏گردد و او آن را به اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏دهد، براى اين كه ولايتش صلى الله عليه و آله و سلم به او عليه‏السلام آشكار گرديده، و آن پرچم حمد مى‏باشد كه درباره آن رواياتى نقل شده است.

قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: (147) أتانى جبرئيل و هو فرح مستبشر، فقلت: حبيبى جبرئيل مع ما أنت فيه من الفرح، ما منزلة اخى و ابن عمى علىّ بن ابى طالب عند ربه؟

فقال: و اَلّذِى بعثك بالنبوة واصطفاك بالرسالة، ما هبطت فى وقتى هذا الّا لهذا، يا محمد، العلى الاعلى يقرؤكما السلام و قال: محمد نبى رحمتى، مقيم حجتى، لا اُعذّب من والاه و اءنْ عصانى و لا ارحمن من عاداه و اءنْ اطاعنى: - قال - اذا كان يوم القيامة يأتينى جبرئيل و معه لواء الحمد - و هو سبعون شقة، الشقة منه اوسع من الشمس و القمر - و أنا على على كرسىّ من كراسىّ الرضوان، فوق منبر من منابر القدس، فآخذه و ادفعه الى على بن ابى طالب.

فوثب عمر بن الخطاب فقال: يا رسول الله! و كيف يطيق علىّ حمل اللواء و قد ذكرت أنه سبعون شقّة، الشقة منه اوسع من الشمس و القمر؟

فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: اذا كان يوم القيامة يعملى الله عليّا من القوة مثل قوة جبرئيل عليه‏السلام...

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل در حالى كه شاد بود، نزد من آمد، گفتم: جبرئيل دوست من! براى چه شادمانى، آيا در مورد برادر و پسر عمويم، على بن ابى طالب عليه‏السلام نزد پروردگارش مطلبى مى‏باشد؟

جبرئيل گفت: قسم به كسى كه تو را به پيامبرى مبعوث نمود و به رسالت انتخاب كرد، در اين زمان، جز براى اين امر نازل نشدم؛ اى محمد! خداوند علىّ اعلى؛ به شما درود مى‏فرستد و مى‏فرمايد:

محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر من و على عليه‏السلام حجت من است، هر كس او را دوست بدارد، عذاب نمى‏شود، حتى اگر گناه مرا انجام داده باشد و كسى كه دشمن او باشد، بخشيده نمى‏شود حتى اگر مرا اطاعت نموده باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامى كه روز قيامت مى‏شود، جبرئيل نزد من مى‏آيد، در حالى كه پرچم حمد همراه او مى‏باشد و آن هفتاد قسمت دارد كه هر قسمتى از آن، وسيعتر از ماه و خورشيد مى‏باشد و من بر تختى از تخت‏هاى بهشت و بر بالاى منبرى از منبرهاى قدس الهى قرار دارم، پس آن را مى‏گيرم و به على بن ابى طالب عليه‏السلام مى‏سپارم.

عمر بن خطاب در اين لحظه وارد شد و گفت: اى پيامبر خدا! چگونه على عليه‏السلام حمل پرچم حمد را به عهده مى‏گيرد، و حال آن كه تو گفتى كه همانا آن هفتاد قسمت دارد كه هر قسمتى از آن وسيع‏تر از خورشيد و ماه مى‏باشد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامى كه روز قيامت مى‏شود، خداوند به على عليه‏السلام توانايى مانند توانايى جبرئيل عليه‏السلام مى‏بخشد.

پس حميد نامى براى خداوند متعال است به اين خاطر كه هر آن چه از ستايش لازم است، ذاتا براى اوست؛ بلكه او كسى است كه ستايش تنها به او اختصاص دارد.

69:حامد

نامى براى خداوند متعال است، به خاطر عمل كردن به اين صفت، همچنان كه در عنوان سوم معرفى گرديد.

70:حنان‏

در فرهنگ لغت آمده كه: حنان (مانند شداد): كسى كه بر چيزى اصرار دارد، و نامى براى خداوند متعال است، كه به معناى رحيم نيز مى‏باشد؛ يا به معنى كسى كه رو مى‏آورد به آن كه از او دورى مى‏كند.

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به خاطر بسيارى روى آوردنش به هر كسى كه از او دورى مى‏كند.

71: حى‏

حيات هر چيزى، باطن آن مى‏باشد كه به وسيله آن همه درجاتش استوار مى‏گردد؛ و احيايش، ايجاد باطنش مى‏باشد؛ پس در تمام درجاتى كه باطنش در او ايجاد مى‏گردد، او در آن درجه‏ها حى مى‏باشد و در تمام درجاتى كه باطنش ايجاد نمى‏گردد، او در آن درجه‏ها مرده مى‏باشد.

پس حى، نام خداوند متعال است، به خاطر بى‏نيازيش از اين كه، باطنى غير از ذاتش، براى او باشد.

72: محيى‏

نام خداوند متعال است، به خاطر ايجاد باطن مخلوقاتش.

73: محيط

خداوند متعال فرمود: و أنّ الله قد احاط بكل شى‏ء علما؛

و همانا دانش خداوند به تمام چيزها احاطه دارد. (148)

اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:(149)

و لكنه سبحانه احاط بها علمه و اتقنها صنعه.

و ليكن او كه منزه است، به وسيله دانشش احاطه به آن دارد و آن را استوار و محكم درست كرده است.

يعنى به چيزها، در مقدمه سوم دانسته شد كه احاطه ددانش خداوند بلندمرتبه به تمام چيزها، به صورت گسترده و معتدل مى‏باشد، به اين معنى كه حقائق تمام چيزها و نه حدودشان، را شامل مى‏شود؛ به صورتى كه نمى‏توان حقائق آن را از او نفى كرد و نمى‏توان به حدودشان، آن‏ها را در او ثابت نمود.

پس محيط، نامى براى خداوند متعال است، به اين خاطر كه نفى حقايق چيزها از دانش او امكان ندارد و اثباتشان در جهانى ديگر به اين صورت كه دانشش خالى از چيزها مى‏باشد، حقايق آن‏ها را از او نمى‏توان نفى كرد، هم چنان كه حدودشان را از او مى‏توان نفى كرد.

و به عبارت ديگر؛ احاطه يعنى اين كه يك چيز، چيزهاى ديگر را شامل مى‏شود، به طورى كه بتوان چيزى را كه در او آخر قرار گرفته، اول قرار داد و فرق بين او و بين گشادگى و وسعت اين است كه گشادگى امكان شامل شدن چيزى به چيزى ديگر به دليل از بين رفتن فشردگى‏اش مى‏باشد. پس محيط، نامى براى خداوند بلندمرتبه به اين دليل مى‏باشد.

حرف خ‏

74: خبير

خبير: كسى است كه به موضوعات خبرها و اين كه به چه چيزى حمل مى‏شوند و به نسبتشان احاطه دارد. به اين مضمون كه موضوعى را اشتباها به جاى موضوع ديگر و محمولى را به جاى محمول ديگر و اين كه نسبتى با يكديگر داشته باشند را به جاى وقتى كه نسبتى با يكديگر ندارند، قرار ندهد.

پس خبير، نامى براى خداوند متعال است، به اين خاطر كه احاطه او به تمام موضوعات و محمولات و نسبت‏ها براى او ذاتى است، نه اين كه در زمانى كمتر از زمان ديگر باشد.

75: مخترع‏

اختراع: به چيزى شروع كردن و تفاوتش با ابتداع اين است كه:

اختراع، شروع به چيزى، غير از ماده مى‏باشد و ابتداع، شروع به چيزى، غير از مثال مى‏باشد. همچنان كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:(150)

فكان ابتدع ما خَلَق بلا مثال سبق.

پس به آن چه كه خلق نمود، آغاز كرد، بدون اين كه نمونه‏اى در گذشته داشته باشد. اين روايت در مورد مُبتدع بيان شد.

عن محمد بن زيد (151) قال: جئت الى الرضا عليه‏السلام اسأله عن التوحيد، فأملى علىّ:

الحمدلله فاطر الاشياء انشاء، و مبتدعها، ابتداعا بقدرته و حكمته، لا من شى‏ء فيبطل الاختراع؛ و لا لعلة، فلا يصح الابتداع...

محمد بن زيد گفت: نزد امام رضا عليه‏السلام رفتم و از او در مورد توحيد پرسيدم؛ به من فرمود كه بنويسم: ستايش خداى را سزاست كه چيزها را با برانگيختن پديد مى‏آورد و با ابتداع به توانايى و داناييش مبتدعشان بود، نه از چيزى؛ پس در آن صورت اختراع باطل مى‏گردد و نه به دليلى، كه در آن صورت ابتداع درست نخواهد بود....

مراد از علت؛ علت ظاهريست، همچنان كه فرموده اميرالمؤمنين عليه‏السلام بر آن دلالت مى‏كند.

76: خفير

در قاموس آمده كه: خفر و يخفر و يخفر، خفرا: او را نجات داد و از او بازداشت و ايمن گردانيد. (152)

در دعاى توبه، مولاى ما امام سجاد عليه‏السلام فرمود: اللهم لا خفير لى منك فليخفرُونى عزّك.

براى من از خشم و عظمتت بازدارنده‏اى نيست، پس آن چه تو را باز مى‏دارد، عزت تو مى‏باشد.

آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل بازداشتنش از هر بدى، از اين جهت كه بازدارنده‏اى غير از او در دنيا و آخرت نمى‏باشد.

بى شك اين كه از اين معانى بازدارنده را اختيار كرديم، به خاطر تفاوتى است كه بين آن و ايمن كننده و نجات دهنده مى‏باشد.