شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۱۰ -


77: خافض‏

خفض: طلب كردن و گشايش يافتن براى روزى.

آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل گشايش او در روزى مخلوقاتش، به اين جهت كه در خوردنى‏ها و نوشيدنى‏ها و لباس‏ها به يك نوع كوتاهى نكرده است، بلكه از آن‏ها به رنگ‏هاى گوناگون و گونه‏هاى بسيار به آن بخشيده است، همانطور كه در قرآن آمده:

اءنْ تعدوا نعمت الله لا تحصوها اءنّ الانسان لظلوم كَفّار؛

همانا اگر بخواهيد نعمت‏هاى خداوند را بشماريد، نخواهيد توانست كه آن‏ها را بشماريد، همانا كه انسان بسيار ستمكار و كفر ورزنده است. (153)

78: خالق‏

خلق، همان نازل كردن هر چيز به مراتبش، مرتبه به مرتبه مى‏باشد، يا به فعليت رساندن تمام مراتبى كه دارد، به فرموده خداوند متعال كه:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ ثُمّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مّكِينٍ ثُمّ خَلَقْنَا النّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ

همانا ما انسان را از گِل خالص آفريديم * سپس او را نطفه گردانيديم و در جايگاه استوار (صلب و رحم) قرار داديم * سپس نطفه را علقه و پاره گوشت و آن گوشت را پاره استخوان آفريديم و سپس به استخوان‏ها گوشت پوشانيديم و سپس آفرينش را برانگيختيم، پس آفرين بر خداوند كه بهترين آفرينندگان است. (154)

يعنى باطنش را نازل نموديم و بى شك او را از گل خالص، ظاهر و آشكار نموديم! سپس به علقه و پس از آن به پاره‏گوشت و سپس به استخوان نازلش كرديم.

آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل نزول هر چيزى از جهان نيستى كه از آن آفريده شده‏اند به جهان مشيت، به جهان اراده به جهان قَدر، به جهان قضاء، به جهان اذن، به جهان اجل، به جهان نطفه، به جهان علقه، به جهان پاره گوشت، به جهان استخوان، سپس به جهان اجسام و به اين دليل خداوند متعال خود شرا به احسن الخالقين: بهترين آفرينندگان وصف كرده است، پس او چيزها را به وسيله خودش و تواناييش و جا به جاييش آفريد و غير از آن به وسيله جابجايى و تواناييش، چيزها را از مرتبه‏اى به مرتبه ديگر نازل مى‏كند.

حرف دال‏

79: مدبر

تدبير: نگاه دقيق داشتن به سرانجام كارها مانند تدبّر.

پس آن نامى براى خداوند متعال مى‏باشد، به اين خاطر كه آن چنان همه چيز را مرتب كرده كه نظم نيكويش تا به انتهاى سرانجامشان، ادامه يافته است.

80: مُدرِك‏

حقيقت ادراك، عبارت از نازل شدن مدرك به منزله مدرك مى‏باشد، به شكلى كه نسبتى بين دو چيز مخالف با يكديگر: وجود ندارد و در خداوند بلندمرتبه، همه چيزها كلا در مرتبه‏اش مرتب شده‏اند و بنابراين در دعاى عديله فرمود:(155) مدرك صمدى مدركى كه بى نياز است.

بعد از ادراك هر چيزى، همان ايجاد و مرتب شدنشان در مرتبه او مى‏باشد.

اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:(156)

شاء الاشياء لا بهمّة درّاك لا بخديعه.

اشياء را بدون توجه به خاطر پديد مى‏آورد و آنها را بدون تفكر درك مى‏كند.

خداوند بلند مرتبه فرمود:

انما امره اذا اراد شيئا أن يقول له كن فيكون؛

پس هنگامى كه فرمانش بر پديد آوردن چيزى تعلق گيرد، چون بگويد: شو، پس مى‏شود. (157)

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل نازل شدن باطن چيزها، كه آن‏ها را در مرتبه‏اى نازل مى‏كند و اين همان ادراكش مى‏باشد.

81: داحى‏

در لغت نامه‏(158) آمده كه:

حى الله الارض، يدحوها و يدحاها، دحوا: آن را گسترش داد.

آن، نامى براى خداوند متعال است، به دليل آن كه او در زمين و ساير چيزها گسترش مى‏دهد، به وسيله آشكار نمودن مرتبه‏ها و جايگاهى كه دارند و اين كه چه كارى را انجام مى‏دهند؛ بنابراين در اخبار وارد شده است:(159) يا داحى المدحوّات.

82: دارى‏

درايه، رساندن صفات نفسانى و نزولش به جهان آثار مى‏باشد؛ مثل نزول دانش به مرتبه آن چه كه دانسته مى‏شود، و شنوا به مرتبه آن چه كه شنيده مى‏شود و مانند آن؛ به فرموده خداوند متعال: ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان؛

تو درايت نداشتى كه كتاب و ايمان چيست. (160)

در اين جا به محمد صلى الله عليه و آله و سلم خطاب شده است، كسى كه از ابتداى خلقتش مؤمن بود و هر كس كه مؤمن شده، نصيبى از نور محمد صلى الله عليه و آله و سلم برده است.

در آيه‏اى ديگر آمده: قل ما كنت بدعا من الرسل و ما أدرى ما يُفعلُ بى و لا بِكُم؛

بگو پيامبرى به من آغاز نگشته و من به اين كه چه عملى با من و با شما انجام خواهد شد، درايت ندارم. (161)

همانا خداوند متعال دانش آن چه كه بوده و آن چه را كه هست، به او آموخت و به او قرآنى داد كه در آن به روشنى، همه چيزها بيان شده و به وسيله روح القدس تاييدش نمود و به وسيله شب قدر آن را برترى بخشيد؛ پس چگونه مى‏توان بين آن‏ها جمع نمود، جز اين كه بگوييم كه درايت، رساندن صفات به جهان آثار مى‏باشد و براى اين مطلب توضيح بيشتر در عنوان سوم گذشت.

آن، نامى براى خداوند متعال است، به دليل نازل شدن آفرينش ابتدايى به جهان آثار و جهان جزئيات.

83: داعى‏

دعوت: فراخواندن فردى توسط تو، يا به وسيله صدا زدنش، يا به وسيله نامه نوشتن، يا با فرستادن يك فرستاده، يا با بخشيدن چيزى، او را به خودت متوجه سازى، يا چيزى ايجاد كنى كه او را به تو متوجه سازد، مثل ايجاد كردن آتش توسط خداوند متعال براى موسى عليه‏السلام، همانطور كه خداوند بلندمرتبه فرمود:

فَلَمّا قَضَى مُوسَى الاَْجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطّورِ نَارًا قَالَ لاَِهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النّارِ لَعَلّكُمْ تَصْطَلُونَ * فَلَمّا أَتَاهَا نُودِي؛

آنگاه كه موسى عهد خدمت به پايان رسانيد و با اهل بيت خود از حضور شعيب رو به ديار خويش كرد؛ آتشى از جانب طور ديد، به اهل بيت خود گفت: شما در اين جا بمانيد كه از دور آتشى به نظرم رسيد، مى‏روم تا شايد از آن خبرى بياورم يا براى گرم شدن شما شعله‏اى برگيرم * چون موسى به آن آتش نزديك شد، ندايى رسيد. (162)

پس خداوند متعال، با ايجاد آتش، او را به خود متوجه ساخت و به سوى خودش دعوت نمود.

داعى، نامى براى خداوند متعال است، به دليل فرستادن پيامبران براى تبليغ و نازل كردن كتاب‏ها و قرار دادن نور در قلب هر كسى كه بخواهد او رإ؛حح هدايت كند؛ همچنان كه فرمود: فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاءسلام؛

پس هر كسى را كه خداوند بخواهد هدايت كند، سينه او را براى اين كه اسلام را بپذيرد، فراخ مى‏گرداند. (163)

امام صادق عليه‏السلام‏(164) فرمود:

اءنّ الله عز و جل اذا اراد بعبد خيرا نكت فى قلبه نكتة من نور فاضاء لها سمعه و قلبه حتى يكون احرص على ما فى ايديكم منكم.

همانا خداوند عز و جل هنگامى كه براى بنده‏اى خير بخواهد، پرتوى از نور در قلب او قرار مى‏دهد، پس به وسيله آن، گوش و قلبش را روشن مى‏كند تا اين كه حريص‏تر از شما براى آن چه كه پيش روى شماست، باشد.

84: دافع‏

دفع: دور كردن.

دافع، نامى براى خداوند متعال است، به اين دليل كه آزار را از خلقش دور مى‏سازد.

85 - 86: دليل، دال‏

اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:(165) يا من دل على ذاته بذاته.

اى كسى كه بر ذاتش به وسيله ذاتش دليل آورده شده است.

امام صادق عليه‏السلام فرمود:(166)

و كيف يوحده من زعم انه عرفه بغيره، و انما عرف الله من عرفه بالله؛ فمن لم يعرفه به فليس يعرفه، انما يعرف غيره.

كسى كه گمان مى‏كند خدا را به غير از خودش شناخته، چگونه توحيدش را مى‏گويد و همانا خدا را شناخت كسى كه به وسيله خودش او را شناخت، پس كسى كه او را به وسيله خودش نشناسد او را نمى‏شناسد، همانا غير از او را مى‏شناسد.

اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:(167) اعرفوا الله بالله... .

خدا را به وسيله خدا بشناسيد...

امام زين العابدين عليه‏السلام‏(168) فرمود: الهى بك عرفتك، و انت دللتنى عليك، و دعوتى اليك، و لو لا انت لم ادر ما انت.

پروردگارا! به وسيله تو، تو را شناختم و تو مرا به سوى خودت راهنمايى مى‏كنى و به خودت دعوت مى‏كنى و اگر تو نبودى، نمى‏دانستم كه تو چيستى.

خداوند متعال فرمود: سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم:

نشانه‏هاى ما را در آفاق و در خودشان خواهند ديد. (169)

آيات آفاقى، همان آسمان و زمين و ديگر آفرينش‏ها هستند و هر يك از آن‏ها دلالت نمى‏كند، جز بر آن چه كه آغازگرش از صفات بوده است؛ براى مثال: آسمان به اين وسيله شناخته مى‏شود كه براى او آفريننده‏اى توانا وجود دارد؛ پس شناخت خداوند بلندمرتبه به وسيله يكى از آن‏ها امكان دارد.

اميرالمؤمنين عليه‏السلام در سخنانى كه از او در نهج البلاغه روايت شده فرمود:

لا يشمل بحد و لا يحسب بعد، و انما تحد الادوات انفسها، و تشير الآلات الى نظائرها، منتتها منذ القدمة، و حمتها قد الازيّنه، و جنبها لولا التكملة.

نه، در حدى در آيد و نه در شماره آيد كه ادوات و افزارها خودشان را محدود كرده‏اند و آلت‏ها به همانند خود اشاره دارند، از كسى پديد گرديد و به تحقيق بود، اگر چنين نبود و يا قديم و ازلى و به كمال، درست نيايد.