شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۱۷ -


از امام حسين عليه‏السلام نقل شده است:

الصمدُ: الذِى انتهى اليه السؤدد، و الصمد الدائم الذى لم يزل و لا يزال، و اَلّذِى لا جوف له، و اَلّذِى لا يأكل و لا يشرب و لا ينام.

صمد: كسى است كه تمام بزرگى‏ها به او ختم مى‏شود و صمد هميشگى و دائم، كسى است كه نه زوال مى‏بخشد و نه زائل مى‏شود و كسى است كه درونى ندارد و كسى است كه نه ميخورد و نه مى‏آشامد و نه مى‏خوابد.

از ابوحنيفه نقل شده كه: صمد، كسى است كه قائم به نفس است و بى نياز از ديگران مى‏باشد.

از امام سجاد عليه‏السلام نقل شده است:

هو اَلّذِى لا شريك له و لا يؤده حفظ شى‏ء، و لا يعزب عنه شى‏ء.

او كسى است كه شريكى ندارد و نيازى به حفظ چيزى ندارد و چيزى از او دور نمى‏شود.

از زيد بن على عليه‏السلام نقل شده: او كسى است كه اگر وجود چيزى را اراده كند، مى‏گويد باش، پس آن چيز موجود مى‏شود و او كسى است كه چيزها را مثل هم و ضد هم و بين آن را خلق كرده است.

و از امام باقر عليه‏السلام نقل شده:

الصمد: السيد المطاع، اَلّذِى ليس فوته ناه و لا آمر

صمد، مولاى اطاعت شونده‏اى است كه امر كننده و نهى‏كننده‏اى فوق او نيست.

گفته شده: صمد، بلندمرتبه‏اى كه وجودش فساد ندارد و كسى است كه با شواهد عينى، قابل وصف نباشد.

نتيجه تحقيق عبارت است از اين كه صمد، صفتى از صمد است به معناى قصد مى‏باشد (قصد كردن - در واقع مقصود واقع شدن) و جز اين نيست كه اين صفت فقط برازنده حضرت حق است، زيرا بزرگى و بى نيازى به او منتهى مى‏شود و هيچ امر كننده‏اى و نهى كننده‏اى فوق او وجود ندارد و او مقصد همه موجودات است و كسى است كه همه عبادت‏شوندگان (احترام شوندگان) به عبوديت و عظمت او اقرار دارند و هيچ چيزى نيست كه هنگام حاجت به او روى نياز نكند.

آن چه به عنوان لوازم صمديت ذكر مى‏شود، همانطور است كه خداوند تفسير مى‏كند: لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد؛

نه زائيده و نه زائيده شده است و هيچ كس مثل و مانند او نيست. (240)

يعنى از صفات خلق خدا خارج است و براى او همانندى نيست و هيچ آمر و ناهى غير از او وجود ندارد و به جز او هيچ كس مقصد حوائج مخلوقات نيست و او همان كسى است كه از قول و گفتار امام حسين عليه‏السلام و امام زين العابدين عليه‏السلام و امام باقر عليه‏السلام برداشت مى‏شود.

164: صانع‏

صنعت و صناعت: حرفه و شغل.

اگر كسى عملى را انجام دهد، گفته نمى‏شود كه آن عمل، حرفه اوست؛ مگر اين كه او كاملا حاذق و ماهر باشد؛ يعنى قبل از عمل نسبت به آن چه كه آن چيز نياز دارد، عالم باشد، به نحوى كه نيازى به كمى و زيادى آن علم و يا نيازى به توجه و تأمل جديدى نباشد.

در فرهنگ لغت‏(241) آمده است: ... و مردى ماهر در شكستن و حركت دادن و بسيار ماهر و استاد و هر دو كاملا حاذق در كار... و زنى استاد و ماهر در كار (همانند ابر) حاذق و ماهر در كار كردن با دو دست.

صانع اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه او هر آن چه كه انجام مى‏دهد و هرگونه صنعتى كه به كار مى‏بندد، بعد از آن نيازى به كم يإ؛فف زياد نمودن، توجه و تأمل يا تجربه جديد ندارد؛ و خداى تعالى همه چيز را به وجود آورده است، به نحوى كه در ريز و درشت عالم چيزى كم نگذاشته و او به علم آن، از ازل كاملا احاطه داشته، تا اين كه آن را به وجود آورده است.

165: مصور

شكل بخشيدن تصوير شى‏ء، عبارت است از نازل كردن آن شى‏ء از جهان اجمال به جهان‏هاى تفصيل؛ و تنظيم استعدادهاى آن براى تأثير گذاشتن و تأثير پذيرفتن؛ مثل نازل نمودن روح به قواى جسمانى و هماهنگ نمودن اين براى نشان دادن آثار و علائمش.

مصور اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت قرار دادن وهم و خيال در روح و مشخص نمودن درجات وهم و تربيت قواى خيالى و كلا در مراتب آن، در شنوايى و بينايى و بويايى و چشايى و لامسه و از اين قبيل شكل بخشيدن‏ه.

حرف ضاد

166: ضارّ

ضرر: شكل دادن بدى و شر.

اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت خوددارى و امتناع او از اعمال عذاب‏هاى آسمانى و عقوبت‏هاى زمينى و دادن ثروت و قدرت و عزت به دشمنانش اعم از مشركين و كافران، تا بخورند و بهره‏مند شوند و حيران و سرگشته آرزو و اميد گردند معاصى و گناهانشان افزون شود؛ سپس عذابى دردناك در انتظار ايشان است.

167: مضل‏

خداوند مى‏فرمايد: اءنا جعلنا الشياطين أولياء للذين لا يومنون؛

همانا ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند. (242)

و مى‏فرمايد: و من يعش عن ذكر الرحمن نُقيّض له شيطانا فهو له قرينٌ؛

و هر كس از ذكر و ياد خداوند رحمان رخ بتابد، شيطانى را براى او بر مى‏انگيزيم تا يار هميشگى او گردد. (243)

مضل، اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت مسلط نمودن شياطين بر كسانى كه ايمان نمى‏آورند.

حرف طاء

168: طبيب‏

طب (فن شفا دادن): علم شناسايى امراض بدن و علاج آن است.

اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت احاطه او به مراتب همه موجودات و جايگاه و امراض آن‏ها و راه علاج آن‏ه.

169: مطاع‏

حقيقت طاعت عبارت است از مطابقت اعمال و رفتار بنده با اوامر خداوند، به نحوى كه در رابطه مخلوقات با خداوند ديده مى‏شود.

تطبيق اعمال مستأجرين به موجرين براى طلب مال الاجاره و تطبيق اعمال مظلومين با ظالمين به جهت ترس از سياست‏هاى آن‏ها و ايمن بودن از شكنجه‏هايشان، طاعت تلقى نمى‏شود.

پس طاعت فقط به موردى اطلاق مى‏شود كه عملى از روى علم به مولا بودن مولا و بندگى بنده سر بزند. بنده‏اى كه ملكيتش تماما از آن مولا است و لازم است كه بنده آن را در راه مالك بودن مولا صرف نمايد، يعنى به لحاظ اين كه او مالك آن چيز و منافع آن است.

مطاع، اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت شايستگى او در اين كه همه مخلوقات، خودشان و اموالشان را در راه او فدا كنند، به جهت اين كه او مولا و مالك ايشان است؛ به تنهايى و بدون اين كه در اين مسير كسى با او شريك باشد، خداوند، تنها خالق هستى است.

170: متطول‏

در فرهنگ لغت‏(244) آمده است: طول و طائل و طائلة: به معنى فضل و قدرت و بى نيازى و گشايش است. تطول عليهم: يعنى درشت كرد بر ايشان، بزرگ كرد بر ايشان، گشايش كرد در كار ايشان.

اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت بذل و بخشش بيش از اندازه؛ از خوردنى‏ها و آشاميدنى‏هاى لذيذ گرفته تا لباس‏هاى نفيس و زيب.

171: طهور

اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت پاك نمودن بندگان صالح از آلودگى جاهليت و نادانى، چنان كه مى‏فرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا،

اين است و جز اين نيست كه خدا مى‏خواهد از شما اهل بيت عليهم السلام هر گونه ناپاكى و آلودگى را بزدايد و شما را پاك گرداند، پاك گرداندنى. (245)

172: طاهر

اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت پاكى و تنزه او از هر گونه كمى و كاستى.

173: طهر

اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت تنزه او حتى از كمال و به درستى كه كمال توحيد، نفى صفات از اوست.

بلكه ذات حضرت بارى تعالى از پذيرفتن صفت، منزه است.

حرف ظاء

174: ظاهر

شرح آن در حرف الف، در اسم اول مرور شد.

175: ظهر اللاجين‏

اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه او پشتيبانى كسى است كه به او پناه مى‏برد.

حرف عين‏

176: معبود

حقيقت بندگى خالصانه در مالكيت خدا با تمام اجزاء و توابع خود، بنده است و هيچگونه دخل و تصرفى در نفع و ضرر و حيات و مرگ و حيات مجدد خويش نخواهد داشت.

معبود اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه همه موجودات مملوك او محسوب مى‏شوند، يعنى خداوند شايسته مالك بودن است و نه از روى انفاق نمودن به خداوند.

حقيقت عبادت عبارت است از آگاه و بيدار شدن نفس و متذكر نمودن آن به اين معنى، همراه با تداوم اعمال آن در مقام عمل، لحظه به لحظه و به خاطر همين خداوند تبارك و تعالى عبادت را منحصر به خود نمود.

خدايى كه يگانه است و شريكى ندارد، و خداوند مى‏فرمايد: و قضى ربك أَلّا تعبدوه الا ايّاه؛

و پروردگار تو مقرر فرمود كه جز او را پرستش نكنى. (246)

بر خلاف طاعت، كه خداوند آن را براى خويش و براى فرستاده خويش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و براى اولوالامر (ائمه اطهار و در غياب ايشان ولى فقيه) قرار داده است، پس در اين رابطه مى‏فرمايد:

اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم؛

از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت و پيروى كنيد. (247)