شرح فارسى شهاب الاخبار
(كلمات قصار پيغمبر خاتم)

قاضى قضاعى‏(ره)
مصحّح‏ : مرحوم دكتر مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى محدث

- ۱ -


مقدمه ناشر

بسم الله الرحمن الرحيم
فرهنگ اسلامى، كه با كتاب خدا و سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و آداب اهل بيت عصمت و طهارت (عليه السلام) پايه‏ريزى شده است، مقدسترين و استوارترين فرهنگ جهانى است. اين فرهنگ، كه پس از چهارده قرن همچنان زنده و پوياست، بهترين عناصر و مايه‏هاى فرهنگهاى باستانى از جمله فرهنگ ايرانى را جذب كرده، تعالى بخشيده و در بناى خلل‏ناپذير وحدت تمدن اسلامى به كار برده است.
آثار اين فرهنگ درخشان در فراخناى جهان همه جا به چشم مى‏خورد و تلألؤ آنها در موارد بيشمارى خيره كننده است. از جمله اين ذخائر گرانبها كتب و رسائلى هستند كه در معتبرترين گنجينه‏هاى دنياى شرق و جهان غرب خفته‏اند و در لابلاى اوراق آنها حاصل تجارب ظاهرى و باطنى هزاران رهرو طريق علم و ايمان بازتاب يافته است.
بجرأت مى‏توان گفت كه آثار مكتوب فارسى و عربى به طور عمده و در اساس، مبلّغ و مروّج انديشه‏هاى اسلامى‏اند. از اين رو براى بيرون كشيدن اين آثار پر ارزش از زير گرد غليظ نسيان هرچه كوشش شود اندك است. مركز انتشارات علمى و فرهنگى، بر اين اساس و نياز، مجموعه ميراث ايران و اسلام را به يارى خداوند بنيان نهاده است.
هدف اين است كه به انديشه‏هاى اصيل فرهنگ اسلامى جان تازه بخشيم، ارزش آنها را در پرتو معنويت انقلاب اسلامى بازشناسيم و با ارائه سهم پر افتخارى كه اين افكار در فرهنگ جهانى داشته‏اند، اعتماد به نفس روشنفكران مسلمان را تقويت كنيم.
اين مجموعه، آثار قدما را در رشته‏هاى گوناگون معقول و منقول در بر مى‏گيرد و در آن، نخست به نشر امّهات كتب و مصنفات معتبرى توجه مى‏شود كه چشم اندازهائى تازه در جهان انديشه و ذوق گشوده و كليد دروازه‏هاى روضات معنوى نوى را به دست داده‏اند.
مركز انتشارات علمى و فرهنگى اميدوار است به حول و قوه الهى و با پايمردى و قدم صدق ارباب علم و معرفت، در اين راه خجسته، خدمات ارزنده‏اى تقديم دارد. ان شاء الله.
مركز انتشارات علمى و فرهنگى‏

سر آغاز

بگفتار پيغمبرت راه جوى   دل از تيرگيها بدين آب شوى

فردوسى
أعطيت جوامع الكلم

اين نامه نه نامه مايه هر ادبى است ز نيسان كه بود مختصر و پر معنى   تحصيل كمال و فضل را خوش سببى است گوئى ز جوامع الكلم منتخبى است

مقدمه مصحّح‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏
الحمدلله و سلام على عباده الذين اصطفى

أما بعد
اين كتاب شرحيست بر شهاب الاخبار قاضى قضاعى (ره) ليكن چون آغاز و انجام آن ناقص است‏1 معلوم نمى‏شود كه شارح كيست همين قدر معلوم مى‏شود كه وى شيعى اثنى عشرى بوده،2 و بسالِ 690 هجرى قمرى آنرا برشته تحرير مى‏آورده است،3 از ملاحظه كتاب بر مى‏آيد كه از آثار نفيسه باستانى است و خصائصى را كه نوعاً كتب مؤلفه در آن عصر واجدند آن نيز واجد است، نظر بانكه نسخه چاپى آن در دسترس خوانندگان گذارده مى‏شود از خوض در خصايص آن صرف نظر كرده و ببيان مطالب مهمترى كه بحث از آن ضرورت دارد مى‏پردازيم.

مطالب مورد نظر در ضمن سه امر ذكر مى‏شود:

اول: اهميت كتاب شهاب الاخبار. دوم: اهميت شرح حاضر. سيّم: سبب چاپ كتاب.
امر اول - در اهميت كتاب شهاب الاخبار
چون خاتم المحدثين حاجى ميرزا حسين نورى، قدس الله تربته - در فايده دوم از خاتمه كتاب مستدرك الوسائل ببيان اهميت شهاب الاخبار و شرح عظمت و اعتبار آن در ميان خاصه و عامه پرداخته و زحمت اين كار را كشيده و باندازه كافى تتبع و تحقيق فرموده است كلمات او را بعينها در اينجا درج مى‏كنيم و اگر مطلبى بنظر برسد كه ذكر آن در اينجا ضرور باشد و آن بزرگواران را در كلام خود نياورده باشد بذكر آن بعد از نقل كلام وى خواهيم پرداخت ان شاء الله تعالى.
محصّل كلمات محدث نورى (ره) نسبت بشهاب الاخبار در خاتمه مستدرك الوسائل (ج 3؛ ص 367) اينست:
شهاب الاخبار كتابيست كه قاضى ابو عبدالله محمدبن سلامه بن جعفربن على بن حكمون مغربى قضاعى محدث معروف متوفى بسال 404 تأليف نموده است، پس اين شيخ با شيخ الطايفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسى و أقران او معاصر بوده است، هدف قاضى قضاعى در اين كتاب آن بوده كه كلمات قصار پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله را جمع كند از اين روى در آغاز آن بعد از حمد و ثنا چنين گفته:
در گفتار پيغمبر و راه و رسم آن سرور نوريست كه دلهاى آشنايان حق را جلا دهد و دردهاى بندگان خدا ترس را شفا بخشد براى اينكه آنها از ساحتى سرزده كه صاحب آن مؤيد بوحى و عصمت بوده و مخصوص ببيان و حكمت، پيوسته بهدايت دعوت مى‏نموده و از گمراهى و غوايت تحذير مى‏فرموده، هميشه راه راست را نشان مى‏داده و هرگز از روى هوى و هوس لب نگشاده است - بهترين درود خدا بر او و اولاد او باد.
من در اين كتابم هزار كلمه حكمت گرد آوردم كه از انواع مختلفه وصايا و آداب و مواعظ و أمثال مأثور از رسول اكرم التقاط كرده‏ام بديهى است كه مبانى اين قبيل آثار عارى از تكلف، و معانى آنها خالى از تعسّف خواهد بود بلكه بتأييد الهى از فصاحت فصحا، بلاغت بلغا ممتاز و از همه آنها بهتر و زيباتر و شيواتر خواهد بود و آنها را مانند حلقه‏هاى زنجير بهم پيوسته و پشت سر هم گردانيدم و اسناد آنها را نيز نقل نكردم و بر حسب تقارب الفاظ و تناسب معانى مبوّب ساختم تا سهل المأخذ و قريب التناول باشد سپس دويست كلمه ديگر بر آن افزودم و ادعيه مروى از آن حضرت را هم در خاتمه كتاب آوردم و كتاب مستقلى نيز درباره اسانيد اين روايات تأليف كردم تا هر كه طالب اسانيد باشد بان كتاب رجوع كند.
اين كتاب چاپ شده و در ميان خاصه و عامه معروف و مشهور است و گروهى از علماى اين دو فرقه بشرح آن پرداخته‏اند از جمله علماى خاصه عالم بزرگوار سيد ضياء الدين فضل الله بن على بن عبيدالله حسنى راونديست كه شرحى بر آن نوشته و موسوم به ضوء الشهاب فى شرح الشهاب ساخته است و مجلسى (ره) در بحارالانوار از اين كتاب بسيار نقل كرده است. و از آن جمله است شيخ بزرگوار أفضل الدين حسن بن على بن احمد ماهابادى كه منتجب الدين در فهرست خود او را بعبارت انه علم فى الادب فقيه معرفى كرده و از جمله آثار او شرح شهاب را نيز نام برده است. و از آن جمله برهان الدين ابوالحارث محمد بن ابى الخير على بن ابى سليمان ظفر حمدانيست كه منتجب الدين در فهرست خود شرح شهاب را نيز ضمن ساير آثار او ياد كرده است.
و از آن جمله قطب الدين سعيد بن هبه الله راونديست كه منتجب الدين در فهرست در ترجمه او گفته كه: قطب راوندى شرحى بر شهاب الاخبار نوشته و آنرا ضياء الشهاب فى شرح الشهاب ناميده است، و از آن جمله شيخ ابوالفتوح حسين بن على بن محمد خزاعى است كه منتجب الدين در فهرست در مقام ذكر آثار او گفته است كه: او را شرحيست بر شهاب الاخبار موسوم به روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب و ابن شهر آشوب نيز در معالم العلماء اين كتاب را از آثار وى شمرده است و بجز اين پنج تن افراد ديگرى نيز از علماى شيعه بشرح آن پرداخته‏اند هر كه طالب تتبع است خودش بمقام فحص برآيد.
و از علماى عامه نيز چند تن را نام مى‏بريم:
حاجى خليفه در كشف الظنون گفته:
شيخ نجم الدين غيطى محمد بن احمد اسكندرى متوفى بسال 984 آنرا تلخيص كرده و امام حسن بن محمد صغانى باصلاح آن پرداخته و بنام كشف الحجاب عن احاديث الشهاب ناميده و علاماتى براى صحيح و ضعيف و مرسل گذاشته و آنرا مانند كتاب المشارق بر ابواب مرتب مبوب كرده است، و ابن الاثير در كتاب المثل السائر گفته است كه: لازم است كه كاتب فقيه اين كتاب را مطالعه كند و نيز اين شخص كتابى دارد بنام ضوء الشهاب.
و ابوالمظفّر محمد بن اسعد معروف بابن الحكيم الحنفى متوفى بسال 567 بشرح آن پرداخته است.
و شيخ عبدالرحيم مناوى آنرا بطريق شرح مزج شرح كرده و رفع النقاب عن كتاب الشهاب ناميده است ليكن امينى شامى در ترجمه او گفته كه او كتاب شهاب قاضى قضاعى را مرتب ساخته و شرح كرده و امعان الطلاب بشرح ترتيب الشهاب نام گذارده است و نيز او بترتيب احاديث آن كتاب پرداخته است مانند جامع صغير و رموز آن.
و از شروح آن حل الشهاب است كه شارح آن يكى از علماى عامه است و اول آن اينست: الحمدلله الذى جعل سنة نبيه مشكوة لاقتباس أنوار الرشد و الهدى. (تا آخر).
و ابن وحِشى محمد بن الحسين الموصلّى نيز بشرح آن پرداخته است و اين شرح را شيخ ابراهيم بن عبدالرحمن الوادياشى متوفى بسال 570 مختصر كرده است و استاد ابوالقاسم ابراهيم وراق عابى آنرا بعنوان شرح بقول شرح كرده و سيوطى آنرا مانند جامع صغير خود مرتب ساخته و بنام اسعاف الطلاب بترتيب الشهاب موسوم داشته است.
و حاجى خليفه در آغاز همين كلام خود تصريح كرده كه قاضى قضاعى شافعى مذهب بوده است.
علامه مجلسى (ره) در بحار گفته: اگر چه كتاب شهاب الاخبار از مولفات علماى عامه است ليكن اكثر فقرات آن در خطب و اخبار مرويه از طرق شيعه مذكور است و بدين جهت علماى ما بر آن اعتماد كرده و بشرح آن پرداخته‏اند.
منتخب الدين در فهرست خود گفته: سيد فخر الدين شميله‏4 بن محمد بن هاشم حسينى عالميست صالح كتاب شهاب قاضى ابو عبدالله محمد بن سلامة بن جعفر قضاعى را براى ما روايت كرد از مولف آن كه قاضى نامبرده باشد.
مى‏توان از امور ذيل استشمام تشيع قاضى قضاعى را كرد:
1 - كثرت توجه علماى ماست بر كتاب او و اعتناء و اعتماد ايشان بر آن، و اين اقبال از بزرگان شيعه درباره كتب مذهبى بر آثار مخالفان خود معهود نيست چنانكه بر آشنايان سيره ايشان پوشيده نيست.
2 - در خطبه كتاب بعد از ذكر آل پيغمبر درباره ايشان گفته: أذهب الله عنهم الرجس و طهر هم تطهيرا و ازواج پيغمبر و صحابه وى را بر آل عطف نكرده و حكم طهارت را شامل ايشان نيز نگردانيده است و اين از راه و رسم مولفان عامه بسيار دور است.
3 - در سراسر اين كتاب از اخبار موضوعه كه در مدح خلفا و صحابه ساخته شده است با كثرت آنها و حرص علماى عامه بر درج و نقل آنها در كتب خود باندك مناسبتى خبرى و اثرى نيست با آنكه در اين كتاب اين حديث را مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركب فيهانجا، و من تخلف عنها غرق نقل كرده است.5
4 - بسيارى از اخبار اين كتاب در اصول اصحاب ما و كتب ايشان نقل شده چنانكه علامه مجلسى (ره) نيز!به آن اشاره كرده و در باقى اخبار كتاب مطلبى نيست كه مستنكر و مستغرب باشد و ما در ميان كتب عامه شبيه و نظيرى براى آن نيافتيم خلاصه كلام آنست كه اين كتاب بنظر قاصر نگارنده در غايت اعتبار است اگر چه مولف آن در ظاهر يا بحسب واقع نيز از علماى عامه باشد.
ابن شهر آشوب در معالم العلماء گفته: قاضى ابو عبدالله محمد بن سلامه قضاعى كه از عامه است كتابى دارد بنام دستور الحكم فى مأثور معالم الكلم‏6 و هدف مولف در آن كتاب جمع كلمات اميرالمومنين (عليه السلام) بوده است، و در اين كلام تاييدست گفتار ما را.
علامه حلى در اجازه كبيره كه ببنى زهره نوشته گفته است: از جمله چيزهائى كه من نقل آنرا اجازه مى‏دهم همه كتاب شهاب است كه قاضى ابو عبدالله محمد بن سلامه قضاعى مغربى تأليف كرده است و باقى مصنفات و روايات اوست كه نقل كنند آنها را از من چنانكه من نقل مى‏كنم از مرحوم پدر، و پدرم نقل مى‏كند از سيد فخاربن مَعدّ موسوى، و او نقل مى‏كند از قاضى بن الميدانى، و او از قاسم بن الحسين، و او از قاضى ابو عبدالله مصنف كتاب مذكور.
اينها كه گفتيم مطالبى بود كه ما در نظر داشتيم ليكن شايد كسانى كه برخى از شروح نامبرده را ديده باشند قراين ديگرى براى اعتبار آن بدست آورند كه ما بجهت نديدن آن شروح از آنها بى خبر باشيم.

تلميذ محدث نورى‏
محدث قمى (ره) درالكنى و الالقاب گفته (ج 3؛ ص 45):
القاضى القضاعى (بضم القاف) أبو عبدالله محمد بن سلامة بن جعفربن على الفقيه الشيعى او الشافعى صاحب كتاب الشهاب كان متفننا فى عدة علوم تولى القضاء بمصر وله عدة تصانيف غير الشهاب كتواريخ الخلفاء و كتاب خطط مصر و غير ذلك، و كتاب الشهاب مقصور على الكلمات الوجيزة النبوية صلى الله عليه و آله و قداعتنى به العامة و الخاصة و شرحه جماعة من علماء الفريقين؛ فمنا الراونديان و الشيخ أبو الفتوح الرازى و غيرهم، و من العامة فكثير و قدر وى الخطيب عنه فى تاريخ بغداد قال شيخنا فى المستدرك: و ربما يستأنس لتشيعه بأمور؛ منها تو غل الاصحاب على كتابه و الاعتناء به و الاعتماد عليه و هذا غير معهود منهم بالنسبة الى كتبهم الدينية كمالا يخفى على المطلع بسيرتهم (ثم عد القرائن الى ان قال) و منها أن جل ما فيه من الاخبار موجود فى أصول الاصحاب و مجاميعهم كما أشار اليه العلامة المجلسى (ره) و ليس فى باقيه ما ينكرو يستغرب؛ و ما وجدنا فى كب العامة له نظيرا و مشابها (انتهى.)
أقول: و مما يدل على تشيعه أنه كان يخدم الدولة العبيدية و كان يكتب عن الوزير أبى القاسم على بن احمد وزير الظاهر لا عزاز دين الله أحد الخلفاء الفاطمية بمصر الذين أظهروا مذهب التشيع فى الديار المصرية و قد تقدم فى العبيدية؛ توفى بمصر سنة 454 (تند) و القضاعى نسبة الى قضاعة و هو من حمير و ينسب اليه قبائل كثيرة.

محصل اين گفتار آنكه:
قاضى قضاعى‏7 ابو عبدالله محمد بن سلامة بن جعفربن على فقيه شيعى يا شافعيست كه بتأليف كتاب شهاب الاخبار پرداخته است، در چندين علم ماهر بوده و بأمر قضا و داورى در مصر تصدى داشته است، و جز از شهاب الاخبار تصانيف و آثار ديگرى نيز دارد مانند تواريخ الخلفاء و كتاب خطط مصر و غير آنها، و كتاب شهاب الاخبار نامبرده منحصر است بر كلمات قصار مأخوذ از رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه خاصه و عامه بان اعتنا كرده و اهميت داده و گروهى از علماى هر دو فرقه بشرح آن پرداخته‏اند از جمله علماى ما سيد ابو الرضا فضل الله حسنى راوندى و قطب الدين ابوالحسن سعيد بن هبة الله راوندى و جمال الدين ابو الفتوح حسين بن على رازى و غير ايشان باين امر پرداخته‏اند، اما از علماى عامه بيشتر از علماى ما بآن توجه شده و گروه بيشترى از ايشان بشرح آن عطف عنان كرده‏اند و خطيب بغدادى در تاريخ بغداد از او روايت نموده است.
استاد ما محدث نورى (ره) در مستدرك الوسائل گفته:
از توجه علماى شيعه و اعتماد و اعتناى بسيار ايشان بر اين كتاب ميتوان استشمام كرد كه وى شيعى بوده است زيرا اين قبيل توجه فوق العاده از ايشان در امور مذهبى‏شان بكتب غير خود معهود نيست چنانكه بر آشنا بروشِ ايشان پوشيده نيست (آنگاه قراين ديگرى نيز براى اثبات مدعاى خود ياد كرده تا آنكه گفته است:) و از جمله قراين اين امر آنست كه معظم آنچه در آن كتاب نقل شده است از اخبار؛ در اصول اصحاب ما و كتب ايشان نقل شده است چنانكه علامه مجلسى (ره) در بحار بآن اشاره كرده، و در باقى آنچه در آنست امر منكر و مستغربى ديده نمى‏شود و ما در ميان كتب عامه نظيرى و مشابهى بان نيافتيم.
نگارنده گويد: از جمله امورى كه بر تشيع وى دلالت مى‏كند آنست كه وى دولت عبيديه را يعنى فاطميان مصر را خدمت مى‏كرده و كتابت براى وزير ابوالقاسم على بن احمد مى‏نموده است كه وى وزير الظاهر لاعزاز دين الله بوده و الظاهر مذكور يكى از خلفاى فاطمى در مصر بوده است كه مذهب تشيع را در كشور مصر رواج داده‏اند (طالب ترجمه وى مراجعه كند بلفظ عبيديه از همين كتاب الكنى و الالقاب زيرا كه در آنجا اين مطلب را نوشته‏ايم) و قاضى قضاعى در مصر بسال 404 كه بحساب ابجد منطبق با حروف لفظ تند مى‏شود در گذشته است.
نگارنده گويد:
امر مهمى كه ذكر آنرا در اينجا ضرور مى‏دانم آنست كه تنبيه شود بر امرى كه محدث نورى - رضوان الله عليه - و تلميذ او محدث قمى (ره) بان اشاره نفرموده‏اند و گويا اصلا متوجه بان نبوده‏اند تا اشاره فرمايند و آن اينست كه:
شهاب متعددست يعنى دو كتاب است كه هر يك بنام (شهاب) مرسوم و هر دو در مواعظ و آداب است.
توضيح اين اجمال آنكه - شهاب الاخبار كه غالبا نيز از آن بمنظور تلخيص به الشهاب تعبير مى‏كنند طبق تصريح جماعتى از علماى اعلام نام كتاب قاضى قضاعى است ببيانى كه در كلمات محدث نورى (ره) ياد شد و تصريحات فراوان ديگرى نيز براى آن هست كه حاجت نقل آنها نيست ليكن كتاب ديگرى نيز هست بنام الشهاب كه مولف آن عالميست بنام شيخ يحيى بحرانى كه هدف وى نيز در كتاب مرسوم بشهاب خود جمع كلمات پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده است و اين همان كتابست كه بسال 1332 هجرى قمرى در طهران به قطعه خشتى چاپ شده است و نص عبارت آن عالم در آن كتاب بعد از خطبه سه سطرى اينست:
و بعد فقد استخرت الله تعالى و أزمعت على ان أجمع من كلام سيد البشر محمد المصطفى الشافع فى المحشر ألف حديث مما أعتقد صحته و نقلته عن مشايخى رضوان الله عليهم فقد روينا عنه صلى الله عليه و آله أنه قال: من حفظ على أمتى أربعين حديثا من أمر دينه عنى سماه الله فى السماء وليا و فى الارض فقيها و كنت له شفيعا، و قيل له: ادخل الجنة من أى باب شئت، فهو الصادق اذا وعد، و الموفى اذا عاهد، و سميته بكتاب الشهاب فى الحكم و الاداب و رتبته على ثلاثين من الابواب، سالكا فيه اسلوب حروف المعجم تذكرة لاولى الالباب، راجيا بجمعه من الله تعالى جزيل الثواب و شفاعته فى يوم المآب، و ما توفيقى الا بالله، عليه توكلت و اليه أنيب.
و آخر كتاب با اين عبارت تمام مى‏شود: و هذا آخر ما اختاره الشيخ و المولى المعظم الشيخ يحيى البحرانى نورالله مرقده.
نسخه مخطوطى از اين كتاب در كتابخانه نگارنده موجود است و مطابق است با آنچه چاپ شده است حرفا بحرف، و چون خوض در آن خارج از اصل موضوع بحث است بمعرفى خصائص آن نسخه مخطوطه نمى‏پردازيم و كليشه از صفحات آن در اينجا نمى‏آريم.
چنانكه ملاحظه مى‏شود ميان اين مقدمه و مقدمه منقوله از شهاب الاخبار قاضى قضاعى (ره) كه در كلام محدث نورى (ره) گذشت فرق بسيار است و مغايرت و تعدد نه چنان ظاهرست كه محتاج بشرح و بيان باشد، از اينجاست كه مباشر طبع نسخه در پشت جلد همين كتاب مطبوع در طهران بخط درشت بقصد اعلام اين مطلب اين عبارت را چاپ كرده است.
اعلم أن الكتاب المسمى بالشهاب فى الحكم و الاداب فى الاحاديث النبوية يكون اثنين؛ احد همايكون لمحمدبن سلامة و هو أخصر من هذا الكتاب، و ثانيهما للشيخ الاجل يحيى البحرانى مولف هذا الكتاب و لم يكن معروفا فى كتب الرجال.
و چنانكه از اسلوب خطبه و ملاحظه كتاب بر مى‏آيد اين كتاب بتقليد شهاب الاخبار قاضى قضاعى (ره) تأليف شده است منتهى تسهيلاتى و اضافاتى نيز در آن بكار رفته است و تقريبا از قبيل نهايه اين الاثير و مجمع البحرين طريحى است؛ هر كه طالب باشد خودش مراجعه فرمايد و همچنين تحقيق درباره تشيع و تسنن وى؛ اگر چه ظاهر آنست كه تشيع وى يعنى اين عالم بحرانى شيخ يحيى بى سخن باشد.
تبصره‏
بايد دانست كه از اين عبارت محدث نورى (ره) و هذا الكتاب صار مطبوعا شايعا بين الخاصة و العامة بر مى‏آيد كه كتاب شهاب در حال حيات وى چاپ شده بوده است ليكن نگارنده تا كنون نسخه آن كتاب را كه قبل از وفات حاجى نورى (ره) چاپ شده باشد نديده است زيرا يك چاپ آن همانست كه در سال 1327 هجرى قمرى در بغداد چاپ شده چنانكه مولف معجم المطبوعات العربيه آن را معرفى كرده و نشان داده است و نسخه ديگرى از آن نديده بوده است تا معرفى كند، و چاپ كتاب ديگر موسوم به الشهاب فى الحكم و الاداب كه معلوم شد كه آن از شيخ يحيى بحرانيست نيز در سال 1332 هجريست پس نسخه‏اى كه حاجى نورى ديده بوده است بايد غير اين دو چاپ باشد زيرا كه تأليف مستدرك بلكه وفات حاجى قبل از چاپ اين دو كتابست.
امر دوم - در بيان اهميت شرح حاضر
بايد دانست كه اين شرح علاوه بر آنكه شرح بر كلمات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است و از آن جهت شرافت بسيار مهمى را حائز است فى حد نفسه نيز ارزش بسزا و قدر و قيمت غير قابل سنجشى را داراست؛ زيرا بروش و اسلوب فارسى سليس شيواى شيرين قرن هفتم هجرى برشته تحرير آمده است و پختگى و حلاوت نثر فارسى آن عصر محتاج بشرح و بيان نيست و خصائصى را كه نوع كتب مدوّنه و مولفه آن عصر واجد است اين كتاب شريف نيز واجد است، و چنانكه در پيش گفتيم چون اصل كتاب در دسترس خوانندگان قرار مى‏گيرد خوض در خصائص آن را بر عهده خود ايشان مى‏گذاريم ليكن پوشيده نماند كه اين كتاب در عين حال كه شرح احاديث است صورت اماليهاى قرن ششم را دارد توضيح اين اجمال آنكه اماليهاى قرن پنجم و ششم را هر كه مطالعه كرده باشد مى‏داند كه مولفان آن قبيل اماليها هر حديثى را كه عنوان مى‏كنند بعد از ترجمه آن و بحث در جهات ادبى آن بمناسباتى طبق مضمون الكلام يجر الكلام فوايد ديگرى نيز در ذيل آن درج مى‏كنند كه برخى از آنها بسيار ذيقيمت و مهم مى‏باشد و چون اين كتاب تا حدى شبيه باين قبيل اماليهاست پس خواننده آن مانند خوانندگان آن اماليها ضمن مطالعه بمطالبى بر مى‏خورد كه انتظار و ترقّبِ آنرا نداشته است از اين جهت اين كتاب بسيار ارزنده است و قابل ملاحظه مى‏باشد، و مخصوصا براى افراد شيعى مذهب زيرا كه گاهى مطالب بسيار لطيف مذهبى را بايشان مبذول مى‏دارد، و در عين حال هيچگونه اسائه ادبى با مخالفان خود بكار نمى‏برد تا خدايى نكرده سبب كدورتى شود و قضاوت باقى قسمتها با خود خوانندگانست.
عذر تسامح در نقل مطالب غير معلوم الثبوت اگر بنظر رسد
چنانكه گفتيم اين شرح شبيه بكتب حكم و أمثال و نصايح و أخلاق و مواعظ و آداب است كه در تأليف آنها بنابراين نيست كه فقط بر مطالبى اكتفا شود كه اعتبار آنها ثابت شده باشد بلكه گاهى مطالب ضعيفه نيز نقل مى‏كنند و حتى اگر مربوط بمستحبات و مكروهات نيز باشد مشمول قاعده تسامح در ادله سنن مى‏گردانند پس اگر در اثناى اين شرح مطلبى بنظر رسد كه اعتبار آن بثبوت نپيوسته باشد بر اين روش محمول شده و اعتراضى از اين جهت بر ساحت شارح (ره) متوجه نخواهد بود تا چه رسد بنگارنده كه در اين مورد ناقل است نه ناقد، و اگر مطلب مذكور بهيچ وجه قابل توجيه نبوده و خطاى صريح باشد با وجود اين نيزه سيره فتوت و جوانمردى اقتضا مى‏كند كه خوانندگان محترم و دانشمندان صاحب كرم بنظر عفو و اغماض در آن نگريسته و آن لغزش را كأن لم يكن دانسته و با دعاى خير و طلب مغفرتى از درگاه حضرت احديت جسلت عظمته در حق شارح (ره) روح وى را شاد فرمايند كه چشم هنربين بود از عيب پاك، و أى الناس ليس له عيوب.
امر سوم - در بيان سبب چاپ كتاب و ذكر كيفيت نسخ آنست‏
داعى نگارنده بانتخاب اين كتاب براى چاپ امور ذيل بوده است:
1 - آنكه اين كتاب شرح كلمات طيبه رسول اكرم صلى الله عليه و آله است پس هر مسلمانى از ملاحظه آن بهره‏مند و از مطالعه آن كامياب تواند شد.
2 - آنكه اين اثر بنشر شيرين فارسى تأليف شده است كه هر خواننده علاقمند بزبان فارسى علاوه بر قسمت سابق الذكر از اين جنبه نيز مستفيد مى‏گردد.
3 - آنكه نسخ آن بسيار اندك و ناياب است بطوريكه اگر اقدام بچاپش نمى‏شد بيم آن مى‏رفت كه كتاب بالمره از ميان برود و دستخوش حوادث روزگار گردد و اين خود ضايعه بزرگ جبران ناپذيرى مى‏باشد.
4 - مهيا شدن امورى بود براى نگارنده كه در واقع مى‏توان گفت كه: جزء اخير علت تامه نسبت بچاپ اين كتاب مى‏باشد و آن اينست كه يك نسخه بسيار قديم از اين كتاب شريف كه جزء كتب دانشمند فقيد عالم متبحر جليل القدر حيدر قليخان معروف بسردار كابلى‏8 - رحمة الله - بوده است موقع فروش كتب آن مرحوم نصيب نگارنده گرديد و آن مرحوم در ورق متصل باخر كتاب اين عبارت را بخط شريف خود مرقوم فرموده‏اند:
بسمه تعالى دخل فى نوبة الاقل الاحقر حيدر قلى بن نور محمد خان الكابلى عفا الله تعالى عن جرائمهما يوم الثلاثا سادس عشر جمادى الاخر سنة ست و خمسين و ثلثمائة هجرية بعد الاف آنگاه بعوض امضاء مهر خود را بدو طرف راست و چپ عبارت زده است.
اين نسخه از آغاز و انجام ناقص است زيرا قريب بشرح هشت حديث با مقدمه كتاب از اول آن ساقط شده و آخر آن نيز تا آنجاست كه در نسخه چاپى ملاحظه مى‏شود، علاوه بر اين نسخه شرح شهاب نسخه ديگرى از متن شهاب الاخبار قاضى قضاعى (ره) كه آن نيز جزء كتب مرحوم حيدرقليخان سردار كابلى بوده است و آن مرحوم آنرا براى خود از روى نسخه متعلق بكتابخانه آستان قدس مشهد رضوى نويسانده بوده و سپس آنرا با نسخه عتيقى مقابله كرده و در چندين جاى آن تصريح بتصحيح و مقابله خود با آن نسخه عتيق كرده است نصيب من شد.
مرحوم سردار در پشت صفحه اول كتاب چنين مرقوم فرموده‏اند:
كتاب الشهاب فى الحكم و الاداب تأليف القاضى أبى عبدالله محمد بن سلامه القضاعى المتوفى ليلة الخميس سادس عشر ذى القعده من سنة أربع و خمسين و أربعمائة (454) بمصر.
و للمصنف المذكور كتاب آخر سماه: دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم من كلام اميرالمومنين على بن أبى طالب (عليه السلام)؛ طبع فى مصر، أقول: ذكر هذا الكتاب فى اول البحار العلامة المجلسى فقال: و كتاب الشهاب و ان كان من مؤلفات المخالفين لكن أكثر فقراتها مذكورة فى الكتب و الاخبار المروية من طرقنا و لذا اعتمد عليه علماؤنا و تصدوا لشرحه. و قال الشيخ منتجب الدين: السيد فخر الدين شميلة بن محمد بن أبى هاشم الحسينى عالم صالح روى لنا كتاب الشهاب للقاضى أبى عبدالله محمد بن سلامة بن جعفر القضاعى عنه انتهى. و بالجملة فهذا الكتاب من نفائس الكتب و ينبى‏ء عن طول باع مؤلفه و كثرة اطلاعه كما لا يخفى على الخبير المتتبع و أنا العبد حيدر قلى بن نور محمد خان الكابلى عفا الله سبحانه عنهما، و لقد ذكر هذا الكتاب و أثنى عليه المولى النورى (ره) فى خاتمة مستدرك الوسائل ص 367 فراجع، و أورد هذا الكتاب بتمامه السيد الأجل السيد هبة الله قدس سره فى كتاب المجموع الرائق.9

و در حاشيه همين عبارت با مركب سياه نوشته:
شروع فى المقابلة يوم السبت 17 شهررجب 1345. و در زير آن بخط بنفش رنگ مدادى نوشته: توفى القاضى القضاعى بمصر سنة 454 (تند) كما فى الكنى و الالقاب للحاج الشيخ عباس القمى (ره) ج 3 ص 45.
و در حاشيه صفحه اول كتاب نوشته:
وجدت من هذا الكتاب نسخة عتيقة كتبت سنة خمس و ستين و ثمانمائة مصححة لكن ذهب منها بقدر ثلثيها من الحوادث فصححت بقدر الامكان منها و هذا مرادى فى الحاشية بقولى: تلك النسخة؛ او كذا فيها، و كان فى تلك النسخة أسامى الرواة فذكرت منهم ما تيسرلى؛ حيدرقلى.
و كاتب نسخه در پايان آن جريان استنساخ نسخه را چنين شرح داده:
بعون و يارى حق عز اسمه كتاب الشهاب بر حسب امر و فرموده حضرت مستطاب ملاذى و معتمدى فخر المعاصرين و أفضل المتأخرين و مقتفى أثر المتقدمين من تابعى سنن سيدالمرسيلين صلى الله عليه و آله آقاى حيدرخان كابلى المعروف بآقاسردار خان - أطال الله عمره - انجام و اختتام يافت.
مخفى نماند كه اين نسخه حاضره از نسخه‏اى كه از كتابخانه حضرت ثامن الائمه (عليه السلام) در سال يكهزار و هفتاد و سه بخط محمد بديع العلوى التويسرگانى استنساخ شده استكتاب گرديد و چنانچه بر مطالعه كنندگان روشن خواهد شد دويست و سى و دو كلمه از يكهزار و دويست كلمه كه جامع اين غرر و درر در ديباچه متذكر گرديده كسر است و أغلب هم مغلوط و بتحريف و تصحيف بسيار مقرون مى‏باشد كما لا يخفى على الافاضل.
و كان اتمام استنساخ هذا الكتاب يوم الجمعة تاسع شهر رجب الاصب سنة 1345 و أنا العبد الذليل المحتاج الى ربه الجليل محمد صادق بن محمد على بن اسماعيل الوزير العلى آبادى المازندرانى غفر لهم ولو الديهم الملقب بأديب حضور و المسجل بالوحدة، اديب حضور وحدت.

مرحوم سردار در طرف بالاى حاشيه همين صفحه بخط خود برنگ قرمز چنين نوشته:
بلغ قبالا بحمدالله و حسن توفيقه من أوله الى آخره بنظر أقل تراب أقدام المومنين حيدرقلى بن نور محمد خان الكابلى عفاالله سبحانه عنهما بمنه و كرمه، و لم آل جهدا فى تصحيح ما استطعت من أغلاط وقعت فى أصل النسخة المنتسخة منها هذه النسخة، و أبقيت ما اشتبه على على حاله رجاء ان أظفر بنسخة مصححة أخرى، و كان ذلك يوم السبت الرابع و العشرين من شهر رجب المرجب سنة خمس و أربعين و ثلاثمائة و ألف (1345) هجرية و الحمدلله و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و سلم.
و در حاشيه حديث يبعث الناس يوم القيامة على نياتهم‏10 نوشته:
الى هنا وجدت من تلك النسخة القديمة و قد لعبت بباقيها يدالزمان فقا بلت هذه النسخة و صححتها بقدر الامكان؛ حيدرقلى ليلة الاثنين السادسة من شهر الله رمضان سنة 1349.
پوشيده نماند كه علاوه بر اين تصريحات در موارد زيادى بلغ قبالا او بلغ قبالا الى هنا نوشته و گاه گاهى نيز براى احاديث مشكله توضيحى داده و تبيينى نوشته كه اشاره بانها بعد از بيانات گذشته تطويل بلا طائل است.
سپس سردار مرحوم اين نسخه مخطوطه مصححه بتفصيل سابق الذكر را با يك نسخه چاپى از شهاب بحرانى در يك مجلد تجليد كرده در صورتيكه بر پشت صفحه اول نسخه چاپى علامت تملك خود را پيش از اين تاريخ تصحيح چنين نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحيم صار الى نوبة الاقل الاحقر حيدرقلى بن المرحوم نور محمد خان الكابلى عفا الله سبحانه عن جرائمهما فى 17 شوال سنة ست و ثلاثين و ثلائمائة و الف 1336 فى كرمانشاه.
چون اين وسائل مادى و معنوى را براى خود جمع ديدم بفكر تهيه نسخ ديگر افتادم تا شايد بتوانم برفع نقايص آن بكمك آن نسخ بپردازم متأسفانه بغير از دو نسخه بدست نيامد كه هر يك از آن دو نسخه نيز مانند اين نسخه از اول و آخر ناقص است.
اول - نسخه‏ايست متعلق بكتابخانه مركزى دانشگاه بشماره 127، اين نسخه از نسخ اهدائى استاد عاليقدار آقاى سيد محمد مشكوة دام ظله است بدانشگاه، و استاد نامبرده در پشت صفحه اول كتاب اين عبارت را نوشته است:
1586 - روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب لجمال الدين ابى الفتوح الحسين ابن على بن محمد الخزاعى الرازى؛ كشف الحجب و الاستار طبع كلكته ص 293.
از جمله فوق مستفاد مى‏شود كه صاحب كشف الحجب كتاب مزبور را نديده بوده است.
و در آغاز كتاب نيز اين عبارت ضبط شده است:
بيست و دو فقره مى‏خواهد از اول تا اينجا.
ليكن دوست عزيزم آقاى محمد شيروانى متصدى كتابخانه نامبرده آن فقرات را در پشت كتاب بخط خود بعد از تطبيق نسخه با دو نسخه معتبر متن شهاب الاخبار با اين صورت معرفى كرده است.
الاعمال بالنيات، المجالس بالامانات، المستشار مؤتمن، السماح رباح، والعسر شؤم، الحزم سوء الظن، الولد مبخلة مجبنة، البذاء، البذاء من الجفاء، القرآن هوالدواء، الدعاء هوالعبادة، التدبير نصف العيش، و التود نصف العقل، و الهم نصف الهرم، و قلة العيال أحد اليسارين.
نسخه بخط نسخ معمولى نو نويس نوشته شده و تصحيف و تحريف بسيار در آن بكار رفته است و بنظر مى‏رسد كه نويسنده مى‏خواسته است سبك نثر آنرا عوض كرده و بصورت نثر عصر خود بياورد از اين روى روش تعبير شارح (ره) را تغيير داده معانى را بطرزى كه عصرى‏تر و موافقتر بروش نثر زمان خود بوده آورده است از اين جهت نسخه اعتبار اولى خود را از دست داده و دستخوش اين حادثه ناپسند گرديده است.
دوم - نسخه‏ايست متعلق بدوست عزيزم آقاى حسين باستانى راد؛ اين نسخه قديمى‏تر و صحيح‏تر از نسخه متعلق بدانشگاه مركزيست و دستخوش تصحيف و تحريف نيز نشده است صاحب نسخه آقاى باستانى راد در ورقه مستقلى كتاب را معرفى كرده و آنرا مانند نسخه دانشگاه از ابوالفتوح رازى (ره) دانسته و بترجمه حال ابوالفتوح و معرفى شرح الشهاب وى پرداخته سپس گفته است:
اين جواهر ناياب علاوه بر آنكه يكى از نفائس كتب و تأليفات بزرگان علم و ادب ايران را بما مى‏شناساند يكى از متون قديمه كه ارزش بيحدى از لحاظ انشاء و طرز نگارش فارسى قرن ششم دارد بر گنجينه معارف ما از نثر و نظم مى‏افزايد، شارح گاهى پس از ترجمه حديث رباعى يا بيتى در معنى آن بفارسى آورده كه باحتمال قوى از خود ابوالفتوح است و همچنين حكايات و اَمثَلِه مفيده مُمَتّعى نيز نقل نموده؛ اين شرح تمام خصوصيات نثر و انشاء قرن ششم و متون آنعصر را دارد.
آنگاه بعضى از آن خصوصيات را مطابق صفحات نسخه خود معرفى كرده است.
از مزاياى اين نسخه آنست كه اشعار مذكوره در شرح احاديث كتاب در اين نسخه بيشتر از دو نسخه ديگريست و ما آن اضافات را بعنوان استدراك در آخر كتاب ياد خواهيم كرد ان شاء الله تعالى.
اين دو نسخه نيز مانند نسخه نگارنده از آغاز و انجام ناقص است و حتى اوراق و صفحات هر دو كتاب نيز پس و پيش شده حتى صفحه اول نسخه آقاى باستانى راد كه بسيار بهتر از نسخه دانشگاه است صفحه 27 معرفى شده است، و اما نسخه دانشگاه بسيار مشوش و مضطرب و محرف و دستخورده و پس و پيش شده است چنانكه در موارد عديده از همين شرح بيان شده است (رجوع شود بصفحات 72، 76، 77، 104، 112، 124، 125، 133، 148، 170 و 264 نسخه چاپ شده.)
متأسفانه نسخه آقاى باستانى راد در اواخر امر كه قسمت معظم كتاب چاپ شده بود بدست ما رسيد وگرنه امر طبع و تصحيح بسيار بهتر از اين انجام مى‏گرفت.
چون حال را بر اين منوال ديدم مقدمه مولف اصل را از روى شهاب الاخبار خطى كه بوسيله مرحوم سردار كابلى مقابله و تصحيح شده است ترجمه كرده و خطبه نيز بانشاء خود بر اول آن افزوده در صدر اين شرح قرار دادم تا لاأقل نقيصه قسمت اول بحسب ظاهر برطرف شود و خوانندگان غرض مولف اصل كتاب را دريابند كه به چه منظور كلمات طيبه رسول اكرم صلى الله عليه و آله را جمع كرده است و قصدش از اين كار چه بوده است تا سبب مزيد بصيرت ايشان باين كتاب شريف گردد، اميدوارم كه انشاء الله وقتى نسخه كامل و صحيح اين شرح منيف بدست آيد تا نقيصه اول و آخر بحسب واقع و ظاهر مرتفع شود و اين گوهر - رخشان و اختر درخشان بدون هيچگونه عيب و نقصان بر جهانيان جلوه‏گر گردد و در معرض استفاده علاقمندان قرار گيرد و ليس ذلك من فضل الله ببعيد.
پوشيده نماند كه از بيانات سابقه بخوبى روشن شد كه اين شرح بسال ششصد و نود هجرى در دست تأليف بوده و برشته تحريز مى‏آمده است پس بطور قطع نمى‏تواند از ابوالفتوح رازى متوفى در اوائل نيمه دوم قرن ششم هجرى بوده باشد (طالب تحقيق تاريخ وفات ابوالفتوح (ره) رجوع كند بمقدمه تفسير گازر صفحه كح - لج.)
و اگر اين تصريح در اين شرح نمى‏بود باز نمى‏توانستيم اين شرح را از ابوالفتوح رازى (ره) بدانيم زيرا صاحب رياض العلماء حكايتى از شرح شهاب ابوالفتوح (ره) نقل كرده است كه وى آن حكايت را در شرح حديث ان الله ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر ذكر نموده است در صورتيكه در اين شرح از آن حكايت اصلا اثرى نيست پس اين شرح شرح شهاب ابوالفتوح رازى (ره) نيست (فان شئت فراجع صفحه ك مقدمه تفسير جلاء الاذهان، يا بصفحه 365 جلد سوم چاپ اول مستدرك الوسائل).
در هر صورت در اينجا از دوست عزيزم آقاى حسين باستانى راد تشكر مى‏كنم كه نسخه خود را در اختيار نگارنده گذاشتند تا مورد استفاده قرار گرفت، و همچنين از كارمند فنى كتابخانه مركزى دانشگاه دبير محترم آقاى محمد شيروانى تشكر مى‏كنم زيرا كه ايشان با آنكه مدتى بر روى اين نسخه بقصد چاپ آن كار كرده بودند چون احساس كردند كه نگارنده بمنظور چاپ در فكر تصحيح آنست نسخه عكسى خود را بدون هيچ مضايقه و دريغى در معرض استفاده نگارنده گذاشته و خودش بچاپ نسخه ديگرى از شروح شهاب كه مربوط بقرن ششم هجرى و از متون قديم فارسى و غير از شروح سابق الذكر است پرداخت فجزا هماالله خير الجزاء بحق محمد و آله الاتقياء.
تنبيه بر سه امر در اينجا ضرور است:
1 - ابن خلكان در وفيات الاعيان بترجمه حال قاضى قضاعى پرداخته و تاريخ وفات او را ياد كرده است. و خوانسارى در روضات الجنات ضمن ترجمه حال عبدالواحد آمدى مولف غررالحكم و دررالكلم بذكر اعتبار و اشتهار شهاب الاخبار در ميان فريقين پرداخته و برخى از شروح آنرا معرفى كرده است ليكن ما بمنظور اقتصار بر بيانات محدث نورى بنقل آنها و همچنين بنقل كلمات ساير ارباب تراجم نپرداختيم فليتفطن.
2 - اختلاف در عدد فقرات نسخ موجوده با شماره‏اى كه قاضى قضاعى در مقدمه كتاب خود گفته مبتنى بر آنست كه قاضى جملات متعاطفه واقعه در يك عبارت را متعدد حساب كرده است در صورتيكه غير او در مقام تعداد آنها را نظر بانكه در يك عبارت است يك حديث منظور مى‏كند اگر چه بحسب واقع فقرات متعدد باشد؛ زيرا بعيد است كه در نسخ چنين كتاب مشهور اختلاف بحدى رسد كه بعضى از نسخ دويست و سى و دو فقره را از شماره اصلى كه قاضى قضاعى معين كرده است فاقد باشد چنانكه اديب حضور وحدت در كلام خود بآن تصريح كرده (صفحه يه؛ سطر 17) والله اعلم بحقيقة الحال.
3 - از جمله كسانى كه در عصر ما در پيرامون كتاب شهاب الاخبار كار كرده و رنج برده است فاضل محترم ابو الوفاء معتمدى كردستانيست كه آن كتاب شريف را بزبان فارسى ترجمه و شرح كرده است ليكن متأسفانه هنوز بزيور چاپ آراسته نشده است.
اكنون مقدمه را خاتمه داده و چند صفحه كليشه مهمات مطالب را در اينجا مى‏گذاريم تا خوانندگان نيز خودشان جريان امر را چنانكه در اصل هست ملاحظه فرمايند.
والسلام على من اتبع الهدى
روز دوشنبه دهم شوال المكرم سال 1383 هجرى مطابق 5 اسفند 1342 هجرى شمى‏
دكتر مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى محدث‏
اين صفحه عبارتى را نشان مى‏دهد كه مرحوم سردار كابلى بخط شريف خود بر پشت صفحه اول نسخه مخطوطه شهاب الاخبار مرقوم فرموده‏اند.
صفحه اول متن شهاب الاخبار قاضى قضاعى كه در حاشيه آن خط مرحوم سردار كابلى برنگ قرمز ديده مى‏شود.
صفحه 33 متن شهاب الاخبار قاضى قضاعى كه در حاشيه آن خط مرحوم سردار كابلى برنگ قرمز بنظر مى‏رسد.
آخرين صفحه متن شهاب الاخبار قاضى قضاعى كه كيفيت نسخه را معرفى مى‏كند و در حاشيه آن خط سردار كابلى (ره) برنگ شنجرفى ديده مى‏شود.
برگ 31 نسخه شماره 127 كتابخانه مركزى دانشگاه كه رشته سخن از سطر ما قبل آخر روى برگ آن بسطر پنجم پشت برگ 38 مرتبط مى‏شود چنانكه در صفحه 76 و 77 و 133 نسخه چاپى مشروحا گفته‏ايم.
صفحه اول شرح شهاب متعلق باقاى حسين باستانى راد كه بغلط در نسخه 27 معرفى شده است.
صفحه هفدهم از نسخه شرح شهاب كه متعلق به نگارنده است و از آن در تعليقات كتاب بنسخه قديم تعبير كرده‏ايم.

پى‏نوشتها:‌


1) خوشبختا نه ساقط از اول فقط مقدمه است و كتاب از شرح نخستين حديث آغاز مى‏شود.
2) اين امر از ملاحظه غالب موارد شرح برمى آيد ليكن ملاحظه صفحه 303 در اثبات اين موضوع كافيست زيرا كه در آن صفحه بنام دوازده امام عليهم السلام تصريح شده است.
3) رجوع شود برشرح حديث 435: صفحه 292؛ سطر 14.
4) ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان (ج 3؛ ص 104) وى را چنين معرفى كرده است:
شميلة بن محمد بن جعفربن محمد بن أبى هاشم العلوى الحسنى المكى من أولاد أمراء مكة قال السمعانى: كان يذكر أنه سمع الشهاب من القضاعى فقال: أنفذنى أبى الى مصر رهنا عند المستنصر سنة سبع و أربعين و سمعت الشهاب و أظهر نسخة فيها سماعه من القضاعى بخط ابنه كتبه عليها ظلمة و تخليط و فيها سمع منى ثم قال فى آخر الطبقة: و كتبه عبدالله بن محمد بن جعفر القضاعى فهذا خط ابن القضاعى فلعله سمعه من هذا عن المولف، قلت: تأخر و كتب عنه عبدالخالق بن اسد انتهى.
5) اين حديث مطابق نسخه مصححه بتصحيح مرحوم سردار كابلى نخستين حديث باب دوازدهم شهاب الاخبار و شماره ترتيبى آن هشتصد و نود (890) است.
6) اين كتاب بسال 1332 درالمكتبة الازهريه در 204 صفحه بقطع ميانه بغلى و وزيرى چاپ شده.
7) قضاعى بصم قاف نسبت است بقضاعه و آن قبيله‏ايست از حمير كه قبايل بسيار بان منسوبست.
8) طالب ترجمه اين بزرگوار كه از مفاخر نامى قرن حاضر بوده است رجوع كند بريحانةالادب مرحوم مدرس خيابانى، و بعلماء معاصر مرحوم آخوند ملا على خيابانى، و بكتب مرحوم حاج شيخ عباس قمى، و بنقباءالبشر ثقةالاسلام شيخ آقا بزرگ تهرانى و غير اينها از كتب تراجم.
9) المجموع الرائق كتابيست معروف كه سيد هبة الله بن ابى محمد الحسن الموسوى كه معاصر با علامه حلى بوده تأليف نموده است ليكن چاپ نشده، محدث نورى (ره) در كتاب الفيض القدسى آنرا از مراجع صلاحيت‏دار براى تأليف مستدرك بحار اگر اگر كسى مرد مى‏دانش.
10) چنانكه در ذيل همين حديث از نسخه چاپى شرح شهاب نيز همين عبارت را نقل كرده‏ام (رجوع شود بصفحه 262؛ حديث شماره‏414.)