شرح فارسى شهاب الاخبار
(كلمات قصار پيغمبر خاتم)

قاضى قضاعى‏(ره)
مصحّح‏ : مرحوم دكتر مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى محدث

- ۴ -


96 الصدقة تطفى‏ء الخطيئة كما يطفى‏ء الماء النار.

صدقه بنشاند گناهان را همچنانكه بنشاند آب آتش را.

97 المعتدى فى الصدقة كما نعها.

آنگه از حد بشود در صدقه ستد همچنان بود كه‏65 كسى را از صدقه دادن بازدارد،66 يعنى هر كه از جانب پيغمبر يا امام صدقه شتر يا گاو و يا گوسفند ستاند بايد كه خيارتر و فربه‏تر نستاند، وليكن آنكس كه دهد بايد كه لاغرتر و پيرتر ندهد.

98 التائب من الذنب كمن لاذنب له.

توبه كار همچون آن كسى بود كه هيچ گناه نكرده باشد؛ يعنى هر كه از روى اخلاص و دل پاك از گناه باز آيد و توبه كند و شرط توبه بجاى آورد خداى تعالى ويرا بيامرزد روز قيامت، و با عابدان و زاهدان و معصومان حشر كند، و گناهان از دل وى ببرد، و هيچ چيز با روى وى نياورد، و هر كه گناه كند و توبه نكند هيچ ساعت از گناه خالى نباشد، و مستحق عقاب مى‏شود؛ زيرا كه توبه واجبست.
و گناه بر دو قسم است: فعل قبيح كردن است، و واجب از دست بداشتن ت‏و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: چون بنده گناهى كند و توبه نكند ساهيى بر دل او پيدا شود، اگر توبه كند و آمرزش خواهد؛ دلش صافى گردد، و اگر پشيمان نشود گناه بر گناه و سياهى بر سياهى حاصل مى‏آيد تا دلش جمله سياه گردد و كور چشم و تاريك دل گردد و از اينجاست كه هر كه پشت بر واجبات كند و روى بهوا و معصيت نهد چنان شود كه نصيحت بر وى گران آيد و در دلش دشوارى جاى گيرد، و بيشتر آن باشد كه از شومى گناه نگون بخت شود و خسر الدنيا و الاخرة با زير خاك شود، و گناهكار67 جاهل پيوسته دل خوش دارد و نام توبه مى‏شنود پندارد كه توبه همان بود كه او پير يا عاجز آيد يا حالى در پيش آيد كه توبه كردم و بخلاف اينست؛ كه توبه را چندين شرايط است و مكلف بايد كه داند كه توبه چون مى‏بايد كرد و شرط توبه آنست كه بر گناه ندامت و پشيمانى خورد از بهر آنكه زشتست، و عزم آن كند كه مانند آن گناه ديگر نكند، و كردنش را كاره بود، و بر عمرى كه بر وى بگذشته باشد و در طاعتها كه تغافل نموده باشد حسرت خورد و بقضايش مشغول شود چندانكه تواند، و عزم كند كه باقى عمر هيچ واجبى را از دست نگذارد، و هر گناهى كه يادش بود از عين‏68 آن توبه كند و بعض‏69 گناه آنست كه با دل خويش توبه كند و بر وى چيزى ديگر نباشد؛ و معنى توبه دل آنست كه توبه كند از گناهانى كه بخود تعلق دارد و خداى تعالى مانند خيالهاى بد بدل انديشيدن و بلهو و هرزه مشغول بودن و گوش بناشايست داشتن و بحرامات‏70 نگريدن، و همچنين است تقصير كردن در دانستن وحدانيت‏71 خداى تعالى، و عدل و صفات او جل جلاله، و پيغمبر و امام را عليهما السلام بشناختن، و شريعت بياموختن، پس بايد برفع تقصير پرداختن و بدين چيزها مشغول شدن، و اگر نماز نكرده باشد يا كرده باشد نه بوجه كرده باشد و شرايط آن ندانسته باشد چون غسل و وضو و آنچه بدين ماند؛ بقضايش شود؛72 و سخن در روزه همچنين بود، و اگر زكوة نداده باشد و تواند دادن بدهد؛ و اگر درويش شده باشد نيت دادن و گزاردن بكند و چون بدستش آيد بدهد، و سخن در حج همچنين بود، و اگر سوگندهاى بدروغ كرده كفارتش بكند و بعض‏73 گناه آنست كه بخلق تعلق دارد مثلا كسى را بظلم بكشته باشد خويشتن را باز سپارد و اگر بخطا كشته باشد آنچه شرع گفته باشد بجاى آورد و اگر كسى را زده باشد يا بزبانش بيازرده باشد و برنجانيده از وى طلب استحلال كند،74 و همچنين اگر غيبت مسلمانى كرده باشد و او بشنيده باشد از وى عذر خواهد و اگر نشنيده باشد با خويشتن توبه كند، و اگر بهتان نهاده باشد يا گناه پوشيده كسى فاش كرده باشد از او حلالى بخواهد، و اگر چيزى ببرده باشد از كسى بظلم يابد زدى يا برشوت يا بوجهى كه در شرع روا نبود مانند ربا و قمار و سرود و نوحه و جادوئى يا ببهاى چيزى گرفته باشد كه حرام بود مانند خمر و خوك و گوشتش و شير او و مردار و قمار و نرد و شطرنج و آنچه بدين چيزها ماند، اگر آن چيز بر جاى باشد با خداوندش دهد، و اگر نمانده باشد مثل آن باز دهد، و اگر درويش شده باشد و هيچ چيز ندارد وى را معلوم گرداند و از او طلب حلالى كند، اگر خداوندش نيابد با وارثان او دهد و اگر وارثان نيابد از بهر وى بصدقه بدهد. و در حديث است كه هر بنده‏اى را دو فرشته موكل است چون بنده گناه كند فرشته دست چپ بحكم فرشته دست راست باشد گويد كه: بنويسم؟ - گويد كه: نه؛ تا هفت ساعت از آن بگذرد، اگر درين هفت ساعت پشيمان شود و از گناه توبه كند فرشته دست راست عوض آن يكى بدى يكى نيكى در ديوان وى بنويسد، و اگر پشيمان نشود فرشته دست چپ را گويد كه: بنويس كه بدبختى وى بيش از آنست كه توبه كند، در حال در جريده اعمالش آن گناه بنويسند.
و علامت آنكه توبتش حقيقى بود چهار چيزست:
اول - زبانرا از فضول و فحش و غيبت نگاره دارد. دويم - حسد نبرد و بد كسى نخواهد. سيّم - آنكه از همنشين بد بپرهيزد و با نيكان نشيند. چهارم - مرگ را ياد دارد و بزخارف دنيا شاد نشود.
و مومنان را در حق وى چهار چيز واجب شود:
اول - ويرا دوست دارند. دويم - دعا كنند تا خداى تعالى توبه وى قبول كند. سيّم - گناهى كه كرده باشد با يادش ندهند و بر آن سرزنشش نكنند. چهارم - با وى همنشينى كنند.
و توبه كار از حق تعالى چهار چيز يابد.
اول ويرا دوست دارد. دويم - گناهش را بيامرزد. سيّم - وسوسه ابليس از وى بگرداند. چهارم - پس از مرگ از عذاب گور و دوزخش ايمن گرداند.

99 الظلم ظلمات يوم القيامة.

بيداد كردن تاريكى بود روز قيامت.

هست بيداد ظلمت محشر   اينچنين گفت مقتداى بشر

يعنى هر كه ظلم و بيداد كند روز قيامت در تاريكى بماند و راه از پيش و پس نداند و متحير و سرگشته شود، و هيچ كس بفريادش نرسد؛ قال الله تعالى: و ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع‏75 يعنى ظالمان را هيچ خويشاوند بفرياد نرسد و هيچ شفيعى شفاعتش نكند.

100 كثرة الضحك تميت القلب.

دل كند مرده خنده بسيار   هست قول شفيع روز شمار

بسيار خنديدن دل را بميراند و مراد بدين خنده قهقهه‏ها باشد زيرا كه مصطفى (عليه السلام) تبسم كردى چنانكه سفيدى دندان وى بدشوار76 پيدا شدى، و چون با كس سخن گفتى رو بجمله سوى آنكس كردى، و از خنده بقهقهه هشت چيز بحاصل آيد.
اول - دانايان و خردمندان ويرا عيب كنند.
دويم - نادان و جاهلان بر وى دلير شوند.
سيّم - اگر نادان بود نادانى وى بيفزايد، و اگر دانا بود دانش او بكاهد؛ كه در خبرست كه: هر كه يك دهان بخندد از علمش بكاهد.
چهارم - گناه كرده فراموش كند.
پنجم - بر گناه كردن دلير شود.
ششم - غم آخرت از دلش بشود زيرا كه دلش بميرد.
هفتم - بزه آنكه بخندد در گردنش بماند.
هشتم - در آخرت بسيار گريد. و مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: اگر شما مى‏دانستيد آنچه من مى‏دانم اندك مى‏خنديديد و بسيار مى‏گريستيد؛ قال الله تعالى: فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا؛ يعنى اندك بخنديد و بسيار بگرييد يعنى دنيا اندكست خنديدنش زود بسر آيد و در آخرت گريستن دشوار بسر آيد. و در توراة نوشته است كه: عجب از آنكس كه مى‏داند كه خداى تعالى تقدير روزى هر كس كرده است چگونه اين جمله رنج بر خويشتن گيرد و حلال و حرام بكند77...! و عجب از آنكس كه بيند كه دنيا امروز اين راست و فردا ديگرى را؛ چگونه دل بوى نهد! و مرگ بيقين مى‏داند؛ چگونه شاد شود..! و بآتش دوزخ ايمان دارد؛ چگونه خندد..! و داند كه: حساب خواهد بود؛ چگونه برگش نكند..!
و هر كه را غم چهار چيز بود شادان كم گردد.
اول - غم طاعت خورد كه كرده بود نداند كه پذيرفته است يا نه؟
دويم - غم عاقبتش باشد كه: پسنديده بود يا نه؟
سيم - غم گور خورد كه: ويرا در آنجا روضه‏78 خواهد بود يا نه؟
چهارم - آنكه غم آن خورد كه خداى تعالى: از وى راضيست يا نه؟
و در خبرست از رسول (عليه السلام) كه گفت: سه چشمانند كه: در آخرت آتش بديشان نرسد؛ چشمى كه بحرام ننگرد، و چشمى كه بشب بطاعت بيدار باشد، و چشمى كه از بيم خداى تعالى بگريد.

101 فى كل كبد حرى اجر.

در هر جگرى گرم مزدى هست؛ يعنى هر كه نيكى كند با هر جانورى كه باشد هر چه عظيم‏تر مزد بيابد.

جگر گرم تشنه را سيراب   گر كنى باشدت ثواب و جزا79

102 العلماء أمناء الله على خلقه.

عالمان امينان خدااند بر خلقانش؛ يعنى هر كه بأحكام دين و شرع عالم شود بايد كه با ظالمان نياميزد، و در دنيا رغبت نكند، حق گويد و حق فرمايد و حق آموزاند و كردارش حق بود؛ زيرا كه هر كس كه بر معصيت دلير شود در حقيقت عالم نبود، و ازينجاست كه مصطفى (عليه السلام) گويد كه: بدترين خلق عالمى بود كه تباهكار بود كه: از تباهى عالم عالمى تباه شود80 و مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر عالمى كه مردم را از پنج چيز با پنج چيز بخواند گرد وى بگرديد.
اول - از شك با يقين.
دويم - از كبر و بارنامه‏81 با تواضع و فروتنى.
سيم - از عدوان و خصومت با صلح و سداد.
چهارم - از ريا با اخلاص.
پنجم - از رغبت در دنيا با زهد و پرهيزگارى.
و مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر كه علم آموزد از بهر يكى از چهار چيز بدوزخ شود؛ اول تا با عالمان مباهات كند و جلدى نمايد، دويم تا بر نادانان بزرگى كند، سيم تا مردم بوى روى نهند. چهارم تا پادشاهان ويرا حرمت دارند. و عيسى (عليه السلام) گويد كه: هر كه چيزى آموزد و بر آن كار كند و ديگرى را بياموزاند اهل آسمانها و زمينها ويرا عظيم خوانند، و هر كه بر علم كار نكند آن علم ويرا چون چراغى بود كه در پيش نابينا نهند. و اميرالمومنين (عليه السلام) گويد كه:82 پشتم از غم دو چيز تباه مى‏شود؛ اول از عالمى كه فاسق مى‏شود، دويم از زاهدى كه چيزى نداند. و بوذر رحمة الله عليه مى‏گويد كه: ويل آنرا كه چيزى نداند، و ويل آنرا كه بدانچه داند كار نكند. و در خبرست كه: مردم همه مرده‏اند الا عالمان، و ايشان همه مست‏اند الا آنانكه بر علم كار كنند، و ايشان فريفته‏اند الا آنكه مخلص بود، و مخلص نيز در مخاطره بود. و گفته‏اند كه: چون عالم طلب حلال كند عامه در شبهت افتند، و چون عالم در شبهت افتد عامه در حرام افتند، و چون عالم در حرام افتد عامه كافر شوند.

103 الجنة تحت ظلال السيوف.

هست جنت بزير سايه تيغ   شود از تيغ آب زهره ميغ

بهشت زير سايه شمشيرهاست؛ يعنى بدان كافران را با سلام خوانند، و بهترين همه شمشيرها ذوالفقار اميرالمومنين و امام المتقين على (عليه السلام) بود كه خداى تعالى از بهشت فرستاد و چون آن حضرت پاى بداشت تا همه بگريختند و وى (عليه السلام) يك ذره روى بنگردانيد و بذوالفقار كافران را مى‏كشت از هوا جبرئيل (عليه السلام) آواز داد كه: لافتى الا على لاسيف الا ذوالفقار.83 و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: بازى حرامست الا سه بازى كه حق تعالى حلال كرده است؛ يكى تير انداختن، دوم اسب تاختن، سوم با حلال خويش بازى كردن.

104 الجنة تحت اقدام الأمهات.

بهشت زير قدمهاى مادرانست.

مادران راست خلد زير قدم   اينچنين گفت خواجه عالم

يعنى هر آنكس كه خواهد كه آتش دوزخ بوى نرسد و بهشت جويد بايد كه رضاى مادر گوش دارد زيرا كه در بهشت آن كس نشود كه خداى تعالى از وى راضى و خشنود نباشد و خداى تعالى راضى نبود از كسيكه پدر و مادر از وى راضى نباشند. و در خبرست كه رضاى مادر و پدر دو در بهشت است گشاده، و خشم ايشان، دو در دوزخ است گشاده. و مصطفى (عليه السلام) گويد: بر تخت نشستن و بر فراش نرم و گرم خفتن و پدر و مادر راضى بودن بهترست از غزا كردن و روزه تطوع داشتن و در نماز تطوع بپا ايستادن و يكى در نزديك مصطفى (عليه السلام) شد و گفت: مادرم پير و خرف شده است و بدست خويش طعامش مى‏دهم و طهارتش مى‏كنم و بهر حاجت بدوشش مى‏گيريم حق وى بگزارده باشم يا نه؟ - مصطفى (عليه السلام) فرمود كه: از صد يكى نگزارده باشى. و در روايتست كه: مردى بود با ورع و پرهيزگارى هر چه تمامتر؛ و نام وى علقمه و پيوسته از پس رسول (عليه السلام) نماز گزاردى، و با مصطفى (عليه السلام) بغزا رفتى، روزى خبر آوردند كه: علقمه بيمارست و در سكرات مرگ است مصطفى (عليه السلام) اميرالمومنين على را (عليه السلام) با جماعتى بفرستاد تا علقمه را تلقين كند چون اميرالمومنين (عليه السلام) بيامد علقمه را زبان در دهان هيچ گونه نمى‏جنبيد اميرالمومنين (عليه السلام) مصطفى را (عليه السلام) خبر داد پس مصطفى (عليه السلام) مادرش را بخواند و پرسيد و گفت: پسرت را چون ديدى؟ و چون مى‏دانى؟ - گفت: سخت عابد و زاهد بود و در طاعت خداى تعالى مجد بود مصطفى (عليه السلام) گفت: در حق تو چون بود؟ - گفت: پيوسته بسبب زنش مرا آزردى و رنجور داشتى، مصطفى (عليه السلام) گفت: او را حلال كن، گفت: نكنم، پس بفرمود تا هيمه و آتش بياوردند و گفت: علقمه را بسوزانيد مادرش چون بشنيد صبر و قرار از وى برفت و برجست و زارى و خواهش كرد مصطفى (عليه السلام) گفت: پس چون توانى ديدن كه پسر تو را از بهر تو باتش دوزخ بسوزانند...! مادرش گفت: ويرا حلال كردم در حال علقمه را زبان برگشاد و بر شهادتين از دنيا بشد پس مصطفى (عليه السلام) با خلقى بسيار بروى نماز كرد و چون دفنش كرد بر سر گورش باز ايستاد و گفت: يا قوم بر خويشتن رحمت كنيد و بسبب زن مادر را ميازايد تا باتش دوزخ نسوزيد. و مصطفى (عليه السلام) فرمود: چندانكه توانيد طاعت حق بجاى آريد، و طاعت مادر و پدر گوش داريد كه بى خشنودى مادر و پدر طاعت حق پذيرفته نشود. و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: بلعنت خدا درست آنكه مادر و پدر را دشنام دهد گفتند: يا رسول الله اين نوع چون باشد؟ - گفت: آن باشد كه فرزند كسى را دشنام دهد يا برنجاند آنكس نيز مادر و پدر اين كس را دشنام دهد. و حق مادر و پدر بر فرزند آنست كه چون بخوانندش اجابت كند، و آنچه فرمايندش بجا آورد الا آنچه معصيت بود، و ايشانرا فروتنى كند و مهربانى نمايد، و با ايشان سخن نرم گويد و آواز بر بالاى ايشان بر ندارد، و سخن ايشان فرو برد، و ايشانرا بنام نخواند، و اگر ايشان پير باشند يا نقصانيشان باشد بنزديك ايشان و در غيبت ايشان ببدى يادشان نكند. و اگر با ايشان بجائى رود بايد كه از پس ايشان رود چون بندگان، و اگر محتاج شوند و ويرا توانائى بود طعامشان دهد و جامه‏شان پوشاند، و خدمتشان كند تا حدى كه چون عاجز و بيمار شوند طهارتشان فرا كند، و اگر از سخت سخنى ايشان رنجد روى بر هم نياورد و اف نكند؛ قال الله تعالى: فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما؛ يعنى در روى مادر و پدر اف مى‏كنيد و ايشانرا بانگ مزنيد. و در خبرست كه اگر مادر و پدر از فرزند آزرده از دنيا بروند بايد كه توبه كند و توبه فرزندان آن باشد كه هميشه صلاح ورزند و بپنج وقت ايشانرا بدعا و استغفار ياد كنند، و با قرابت ايشان نزديكى كنند.
و فرزندان را بر مادر و پدر چهار حق است.
اول - آنكه فرزندان را از زنا نياورند تا تهمت بى اصلى در ايشان نباشد و ايشان از سرزنش خلق ايمن باشند.
دويم - نام نكو برايشان نهند چنانكه در ميان خلق معروف و مشهور باشد.
سيم - آنكه ايشان را دين و كتاب و شريعت بياموزند.
چهارم - آنكه چون بالغ شوند از براى ايشان زن بخواهند84 و اگر دختر بود بشوهرش دهند85 و بايد كه ميان فزندان انصاف نگه دارند و راستى ورزند و اگر بعضى را دوست دانرد چنان ننمايند كه بسبب اين چيزها نزديك آن بود كه فرزند عاصى شود و دوستى ايشان در دلش قرار نگيرد، و اگر چه مستحق عقاب شوند گناه مادر و پدر را بود نه فرزندان را، و اگر فرزندى بصلاحتر بود بايد كه ويرا بهتر نوازند چون فرزندان ديگر آن معنى بينند ايشان نيز بصلاح باز آيند.

105 الدعاء بين الاذان و الاقامة لا يرد.

چون كه قامت‏86 كنند بهر نماز   رد نگردد دعا ز راه نياز

دعا ميان بانگ نماز و قامت رد نشود، يعنى هر كه بانگ نماز شنود بايد كه در حال برگ نماز كند و هر دعا كه پيش از نماز فريضه در وضو و غير آن بخواند مستجاب گردد.

106 طلب كسب الحلال‏87 فريضة بعد الفريضة.

طلب كسب حلال كردن فريضه است از پس فريضه.

هست جستن فريضه قوت حلال   از پس فرض ايزد متعال

يعنى هر كه از نماز بپردازد و پس از آن بكارى شود كه داند ويرا در آن منفعتى بود از وجه حلال ثواب بود ويرا در آن چون ثواب نماز كنندگان. و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هيچ چيز نيست دوستر بر خداى تعالى از بنده‏اى كه صنعتى داند كه بدان قوت خويش و اهل و عيال طلب كند، و هيچ چيز نيست دشمنتر بر خداى تعالى از كسى كه تندرست بود و بيكار بود نه طلب دنيا كند از هيچ وجه‏88 و نه طلب آخرت و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه طلب دنيا كند از هيچ وجه تا محتاج نگردد و عيالش‏89 خوار نگردند و تواند كه با مردم مروت كند چون بقيامت آيد رويش چون ماه شب چهارده باشد، و هر كه طلب دنيا كند تا بدان تفاخر كند و بارنامه‏90 و كبر نمايد، چون بقيامت آيد رويش تاريك و سياه بود و خداى تعالى بر وى بخشم آيد. و مصطفى (عليه السلام) گوى كه: هر كه زبان بسوال بگشايد و در چيز مردم طمع كند خداى تعالى درويشى را بر وى مسلط كند، و هر كه طمع از مال مردم ببرد و بكسب مشغول شود خداى تعالى ويرا از درويشى نگاه دارد و از مال مردم بى نياز گردد.91

107 اعظم النساء بركة أقلهن مونة.

بزرگترين زنان ببركت زنى باشد كه از خداى تعالى بترسد و عقل را كار فرمايد و پيوسته بحال شوهر نگران بود، و بثروت و توانگرى همسايگان و خويشان ننگرد و از شوهر چيزى كه ويرا نباشد طلب نكند بعد از آنكه بيند كه وى آنچه مى‏تواند از رنج و كسب كردن تقصير نمى‏كند و هر زنى كه بخلاف اين بود پيوسته شوهر را و خويشتن را رنجور دارد و بمردم حسد برد و بسبب اين مستحق عقاب شود، و اگر شوهرش فاسق بود نزديك بود كه دزدى كند و راه زند، و اگر بصلاح بود نزديك آن بود كه ميان ايشان فرقت و جدائى افتد، و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: نيكبختى درين دنيا چهار چيز است؛ اول زن موافق و سازگار. دويم همنشين نيك، سيم فرزند بصلاح، چهارم روزيش از شهر خويش باشد.

108 المؤمن أخو المومن.

مومن آمد برادر مومن   دين بود افسر سر مومن

مومن برادر مومنست يعنى بايد كه قصدش نكند و بشاديش شاد بود و باندوهش اندوهگين بود.

109 المومن مراة المومن.

گفت مقصود خواجه لولاك   آينه مومنست مومن پاك

مومن آينه مومنست؛ يعنى هر كه مومن است بايد كه بر سبيل شفقت بحال مومن نگرد، و اگر ناصوابى از يكى بحاصل آيد كه تعلق بدين يا بدنيا يا بأدب نفس دارد ويرا پنهان نصيحت كند؛ و اميرالمومنين (عليه السلام) گويد: نصيحت پيش مردم سرزنش و ملامت بود.

110 المومن يسير المونة.

مومن اندك مؤنت و خرج بود؛ زيرا كه در خورش و پوشش اسراف نكند، از حرام و شبهت نيك پرهيزد پس حلالش اندك بود و اسراف نكند و گفتند كه: در هر درمى كه بدست يكى آيد كژدمى بود بايد كه افسون كند تا ويرا نزند و افسونش آن باشد كه در وجه حلالش بكار برد.

111 المومن كيس فطن حذر.

مومن از بد حذر كند هموار   زانكه هم زير كست و هم هشيار

مومن زيرك بود زيرا كه برحذر باشد و آخرت را در دنيا بهيچ كارى از دست ندهد.

112 المومن الف مألوف.

مومن دوست دارد مومنانرا و چنان زندگانى كند كه مومنان نيز ويرا دوست دارند.

113 المومن من آمنه الناس على انفسهم و أموالهم و دمائهم.

مومنست آنكه مردمان باشند نبود مومن آنكه زو هستند   از وى ايمن بنفس و خون و بمال‏ مومنان ترسناك در همه حال

مومن آن بود كه مردمانرا نرنجاند و ظلم نكند و قتل نكند.

114 المومن غر كريم و الفاجر خب لئيم.

مومن ساده دل و كريم بود، و فاجر حيلتى و شوم بود؛ يعنى هر كه مومن بود پيوسته همنشين آخرت بود، و انديشه و تفكر بدان كند، و دنيا را محل و مقدار ننهد كه در وى آويزد؛ پس هر كسى بتواند كه در معنى دنيا وى بر وى حيلت كند، و اگر كسيش برنجاند يا چيزش ببرد از كرم از سر آن درگذرد و در قفايش نرود و اعتماد بر عوض آخرت كند، و منافق و فاجر باخرت شك كند و انديشه و تفكر در دنيا كند، و با هر كه بياميزد مكر و حيلت كند، و شوميش بدان كس برسد.

115 المومن للمومن كالبنيان يشد بعضه بعضا.

مومن مومن را چون بنا بود كه سخت مى‏دارد بعضى مر بعضى را؛ يعنى يكديگر را دعا و نصرت كنند، و با يكديگر مواسات بكنند، و در دين دست يكى دارند، و يكديگر را امر بمعروف و نهى از منكر كنند.

116 الومن من أهل الايمان بمنزلة الرأس من الجسد.

حكم مومن كه ز اهل ايمانست مومنان زنده خون يكدگرند   هست در منزلت چون سر از تن سازگار و خوش و چو روح و بدن

مومن از اهل ايمان بمنزله سرست از تن؛ يعنى چون تن بى سر بكارى نيايد مومن نيز بى شرايط ايمان بكارى نيايد.

117 المومن يوم القيامد فى ظل صدقته.

سايه صدقه هست روز قيام   بر سر مومنان نيكو نام

مومن روز قيامت در سايه صدقه‏اش باشد.

118 المومن يأكل فى معاواحد، و الكافر يأكل فى سبعة أمعاء.

مومن طعام خورد در يك رودگانى‏92 و كافر طعام خورد در هفت رودگانى؛ و اين خبر را چهار معنى گفته‏اند:
اول - آنكه سبب گفتن اين خبر آن بود كه مردى بود كه پيش از اسلام بسيار خوردى و چون مسلمان شد اندك خوردى.
دويم - آنكه مومن باول طعام نام خداى تعالى برد و باخر شكر كند، و با اندك مايه سير شود ببركت ايمان، و از كافران اين نيايد.
سيم - آنست كه مومن از بيم حساب از آنچه بتواند خوردن كمتر خورد و كافر از كفايت درگذرد.
چهارم - آنكه مومن بهر آنچه يابد قناعت كند و كافر اگر دنيا بكلى او را بود طلب ديگرى كند و مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: از خداى تعالى نگاه داشت خواهيد از بسيار خوردن كه بسيار خوردن سخت دلى بار آورد، و اندك خوردن تندرستى و صافى دلى بود. و مصطفى (عليه السلام) فرمود كه: از شهوات و لذات نفسانى بپرهيزيد و شاه مردان را عليه السلام بتبرك پالوده پيش بردنى گفتى: رنگت نيكوست و بويت خوش وليكن من كار هم نفس را چون خو كنم بچيزى كه پيش خويش خود93 نبوده است. و يحيى زكريا عليهما السلام ابليس را عليه اللعنه ديد و ميان ايشان از چند گونه سخن برفت پرسيد ويرا كه: در چه حال آدمى را بهتر توانى فريفتن؟ - گفت: چون سير بخورد، يحيى (عليه السلام) نذر كرد كه ديگر سير نخورد، ابليس نيز عهد كرد كه: راز خويش با كس نگويد. و در روزگار مصطفى (عليه السلام) قومى خواستند كه از لذات و شهوات و خورش نيك باز ايستند آن حضرت ايشان را نهى كرد و فرمود كه: اين در دين من نيست قال الله تعالى: ولا تحر مواما احل الله لكم؛ حرام مكنيد بر خود طعامها و لباسها كه بر شما مباح است وليكن اسراف مكنيد كه اسراف حرام است اگر چه آب دريا بود.

119 المومنون هينون لينون.

مومنان نرم خوى و خوش گويند   تازه روى و گشاده ابرويند

مومنان سهل و نرم و آسان باشند، و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: سرشت و سيرت مومن آنست كه در دين قوى بود و اگر چه تنگدل بود با مردم نيكوخوى و تازه روى بود، و ايمانش با يقين بود و بر علم حريص بود، و بر دوستان مشفق بود، و اگر چه توانگر و دست فراخ بود ميانه زيد، و بدانش كار كند، و بچيز مردم طمع ندارد، و كسب حلال كند، و نيكوئى بسيار كند، و در راه مذهب و حق با نشاط و خرمى بود، و از شهوت دور بود، و بر رنجوران و درماندگان رحمت كند، و بدانچه او را ايمن كنند و بر وى اعتماد كنند امانت بجا آورد، و حسد نبرد، و كسى را طعن نزند، و بر كسى لعنت نكند، و بحق مقر بود، و كسى را بلقب نخواند، و در نماز خاضع و ترسكار بود، و بزكوة دادن شتابد، و در بلا و محنت آهسته و صابر بود، و در زحمت و راحت شاكر بود، و بدانچه خداى تعالى داده باشد قانع بود، و بانچش كه نبود دعوى بزرگى و لاف نزند، و با مردم بياميزد و مناظره كند تا دانا شود، و بخل‏94 ويرا از خير كردن باز ندارد، و اگر كسى بر وى ظلم كند يا ظالمش رنجاند صبر كند تا خداى تعالى خود مكافات كند.95
و راويان اين خبر از مصطفى (عليه السلام) روايت كرده‏اند كه مومن را واجب بود كه اين خبر ازبر دارد.

120 الشتاء ربيع المومن.

زمستان بهار مؤمنست.

اينچنين گفت خواجه مختار   كه زمستان مومنست بهار

يعنى چنانكه مردم را در سال‏96 وقت بهار خوشتر آيد زيرا كه هوا ميانه و معتدل بود و عالم سبز گردد همچنان مومن را زمستان خوش آيد كه روزها كوچك بود و روزه داشتن آسان بود، و شبها دراز بود تواند كه طاعت بسيار كند.

121 الدعاء سلاح المومن.

دعا سلاح مومن است.

مومنان را سلاح تيغ دعاست   ترسد از مومن آنكه اهل دغاست‏97

يعنى مومن در بلا و محنت و مكر شيطان دست بدعا زند چنانكه آنكه دشمن را بيند دست بسلاح زند. و مصطفى گويد كه: دعا بسيار كنيد كه با دعا هيچكس هلاك نشود، و هر چيزى كه از خداى تعالى خواهد اگر آن همه پاره بود كه بر جامه اندازد، و هر دعا كه در آن بزه نبود خداى تعالى در حال اجابت كند، يا ببدل اجابت ناكردن شرى از وى بگرداند، و يا در آخرت مكافات ناكردنش باز كند چنانكه بنده تمنا كند كه كاشكى هيچ دعاى من اجابت نبودى. و مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: در زحمت و راحت خداى را ياد كنيد و دعا بسيار كنيد تا چون بسختى رسيد و بمحنتى درمايند زود اجابت شود. و آورده‏اند كه: هر كه چنين كند چون بلائيش پيش آيد خدايرا بخواند فرشتگان بنالند و زارى كنند و گويند: ملكا اين بنده شب همه شب بدرگاه تو بوده است و ديرست تا مى‏شنويم كه ترا مى‏خواند بزوديش اجابت كن.
در خبرست كه: شب آدينه از اول شب تا آخر و شبهاى ديگر در سيك‏98 واپسين بفرمان خداى تعالى فرشته با آسمان دنيا آيد و تا صبح ندا مى‏كند كه: هل من سائل فأعطيه، هل من مستغفر فاغفر له يعنى هيچ خواهنده‏اى است تا بدهمش آنچه خواهد، و هيچ آمرزش خواهى هست تا بيامرزم و من أرحم الراحمينم. بوذر غفارى رحمة الله عليه گويد كه: عبادت بى دعا چون طعام بى نمك بود. و در خبرست كه هر كه را غمى پيش آيد هفت بار بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم؛ از غمش فرج آيد، و اگر نيايد بهفتاد بار بگويد، و گفته‏اند كه: چون دعا مستجاب نگردد از شومى گناه و از خوردن حرام بود، و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه لقمه حرام خورد چهل روز دعايش مستجاب نگردد.

122 الصلوة نور المومن.

نور مومن نماز او باشد   صدق او در نياز او باشد

نماز نور مومنست؛ يعنى بسبب نماز دلش پيوسته منور و روشن بود گفته‏اند كه: روز قيامت نماز نور بود؛ قال تعالى: يوم‏ترى المومنين و المومنات يسعى نورهم بين أيديهم و بأيمانهم؛ روز قيامت تو بينى يا محمد مومنان و مومنات را كه نور از دست راست و چپ و پيش و پس ايشان مى‏رود.

123 الدنيا سجن المومن و جنة الكافر.

دنيا زندان مومن است، و بهشت كافر.

مومنان راست اين جهان زندان   كافران راست روضه رضوان

يعنى مومن خواهد كه شرايط ايمان بجا آورد ناچار99 رنجور100 بود و با مشقت و از لذات و شهوات نفس خود را شكسته دارد، و چون در كارى شود ترسان بود كه نبايد كه گناهى بكند كه از آن طاعت باطل شود؛ و كافران از اين جمله خالى بود.
و ديگر اگر چه مومن در دنيا در لذت و راحت و نعمت باشد و با حرمت و حشمت باشد و عيشى بمراد؛ در جنب آنكه خداى تعالى ويرا وعده كرده است ببهشت از حور و قصور و نعيم و ولدان مخلدون؛ گوئى كه وى در زندانست، و كافر اگر چه در دنيا تنگ روزى و بيمار تن و با محنت باشد؛ در جنب آنكه حق تعالى ويرا وعيد كرده است بدوزخ از نكال و عذاب و سلاسل و أغلال؛ گوئى كه وى اينجا در بهشت است.
سلمان فارسى رحمة الله عليه در نزديك مصطفى (عليه السلام) شد ويرا بر حصيرى ديد از برگ خرما بافته كه خفته بود چون پاراست كرد و بر پهلوهايش نشان حصير ديد سلمان بگريست و گفت: قيصر رومى و كسرى عجم بر خز و حرير و ديبا مى‏خسبند و تو كه رسولى حالت چنين است؟! گفت: يا سلمان راضى نباشى كه ايشان را در101 دنيا بود و ما را در 102 آخرت. و اميرالمومنين (عليه السلام) گفت كه: هر كه شش چيز بجا آورد بر وى چيزى ديگر نيست. اول خدايرا بداند و طاعتش دارد. دويم ابليس را بداند و طاعتش نبرد. سيم حق بداند و تابعش باشد. چهارم باطل بداند و از وى دور باشد. پنجم آخرت بداند و برگش كند. ششم دنيا بداند و برحذر باشد. و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه بامداد برخيزد و انديشه و اندوه دنياش باشد بشغلى درماند كه از آن نرهد، و درويشى روى بوى نهد، و بر چيزى حريص شود كه از آن سير و بى نياز نگردد، و هر كه را بامداد انديشه آخرت بود كارهاى پراكنده‏اش جمع شود، و دنيا بروى گرد آيد. و مصطفى صلى الله عليه و آله گويد كه: پيش اندر عقبه هاست سنگى‏103 كه يارانرا دشوار بود بدان گذر كردن گفتند:104 يا رسول الله ما از كداميم؟ - گفت: پيش شما قوت فرد ائينه هست؟ - گفتند: نه، گفت: شما از سبكبارانيد.

124 نية المومن أبلغ من عمله.

نيت مومن بيشتر بود بثواب از كردارش.

هست رمزى كه گفت پيغمبر   نيت مومن از عمل بهتر

يعنى هر چيزى كه كند هر گه از كردارش عاجز شود كه در نيتش بود بدان نيت ثواب يابد اگر چه نتواند كه عمل كند. و گفته‏اند كه: ثواب مومن اگر بكردارش بودى جاودان نبودى، چون مومن را نيت است بر آنكه اگر هرگز نميرد از اعتقاد پاك بر نگردد، و از طاعت مستحق ثواب جاودانه مى‏شود، و كافر را نيت است بر آنكه اگر هرگز نميرد از كفر و معصيت بر نگردد و مستحق عذاب جاودانه مى‏شود. و گويند كه: در مدينه رسول (عليه السلام) پلى ويران شده بود مومنى نيت كرد كه آنرا عمارت كند جهودى پيشستى كرد مومن دلتنگ شد مصطفى (عليه السلام) اين خبر بشنيد گفت: اين مومن بدان نيت ثواب يابد و جهود را بدان عمل ثوابى و سودى نباشد.

125 هدية الله الى المومن السائل على بابه.

هديه خداى تعالى بمومن درويشى است كه بر درش است؛ يعنى چون باوى نيكى كند اگر همه نيم دانه خرما بود بدان ثواب يابد و هيچ هديه‏اى بهتر از ثواب نبود.

126 تحفة المومن الموت.

تبرك و تحفه مومن مرگست؛ يعنى بوقت مرگ از هر بلا و محنتى برهد و روى براحت و آسايش نهد؛ قال الله تعالى: ان الذين قالوا: ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة؛ فرود آيند بر ايشان فرشتگان يعنى در وقت مرگ مومن را شش چيز بود از خوشدلى.
اول - گويند كه: ترا غم گناهست مترس كه كفاره گناهان تو مرگست؛
الا تخافوا.
دويم - آنكه گويندش كه: ترا غم اهل و عيالست كه از پس تو زندگانى چون كنند؟ و تيمارشان كه دارد؟ اندوه مخوريد كه خداى تعالى ايشان را بدارد؛
ولا تحزنوا.
سيم - گويندش: اگر مى‏ترسى كه از بهشت محروم مانى؛
و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون.
چهارم - گويندش؛ اگر مى‏ترسى از تنهائى گور؛
نحن أولياؤكم فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة؛
يعنى مترس كه خداى تعالى در هر مرضى يار و ولى شماست.
پنجم - گويندش: شما راست در بهشت آنچه نفسهاى شما آرزو كند؛
قال الله تعالى: و لكم فيها ما تشتهى أنفسكم و لكم ما تدعون.
ششم - گويندش: شماراست آنچه خواهيد و مومن را هيچ تحفه بهتر ازين نباشد.

127 شرف المومن قيامه بالليل و عزه استغناؤه عن الناس.

شرف مومن برخواستن است بشب، و عزتش بى نياز شدن از مردم؛ يعنى هر كه نماز شب كند خداى تعالى ويرا دوست دارد و هيچ شرفى شريفتر از دوستى خدا نيست. و اميرالمومنين (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: مستغنى شو از هر كس كه خواهى تا همسر او باشى، و محتاج شو بهركس كه خواهى تا أسير او باشى، و نيكى كن با هر كس كه خواهى تا امير او باشى.

128 العلم خليل المومن.

علم دوست مومن است؛ يعنى مومن كار بعلم كند چنانكه كسى كه بر رضاى دوست كند.
و الحلم‏105 وزيره.
و بردبارى وزير مومنست؛ يعنى در كارهاى دست ببردبارى زند.
و العقل دليله.
و عقل دليل مومنست؛ يعنى در كارها با عقل شود و آنچه بعقل راست آيد بجا آورد، و آنچه راست نيايد ترك كند.
و العمل قائده.
و كردار او كشنده اوست.
و الرفق والده.
و مدارا كردن پدر اوست يعنى چنانكه فرزند با پدر زندگانى كند مومن با خلق بمدارا زندگانى كند.
والبر أخوه.
و نيكوئى كردن برادر اوست؛ يعنى چنانكه كس را ببرادر پشت قوى بود مومن نيز بنيكى كردن پشتش قوى بود؛ زيرا كه هر كه نيكوئى بسيار كند همه كس ويرا دوست دارد و بدو بدى نخواهند.
والصبر أمبر جنوده.
و صبر كردن امير لشكرش بود؛ يعنى اين خصال كه گفته آمد مومن را بمنزلت لشكر بود و بى صبر كه بمنزلت امير آن لشكرست نتواند كه نگاه دارد.

پى‏نوشتها:‌


65) در نسخه ديگر: (همچنانكه).
66) كذا در هر دو نسخه پس گويا شارح (ره) در معنى (كما نعها) اشتباه كرده است زيرا معنى آن اينست كه خود ز كوة ندهد از منع الزكوة أهلها نه ديگرى را از زكوة دادن باز دارد چنانكه وى ترجمه فرموده است.
67) در اصل: (گناهكاران.)
68) كذا؛ و شايد مراد اعاده ذنب و ارتكاب آنست يعنى از فعل آن توبه كند و بار ديگر مرتكب آن نشود.
69) در هر دو نسخه: (بعضى.)
70) در نسخه ديگر: (بمحرمات.)
71) در نسخه اصل: (واحدانيت.)
72) در نسخه ديگر: (مشغول شود.)
73) در اصل هر دو نسخه: (بعضى.)
74) كذا؛ و گويا (طلب) ناشى از طغيان قلم شده و در نسخه ديگر نيز نيست.
75) آخر آيه 18 سورة المومن.
76) در نسخه ديگر: (دشوار).
77) يعنى در طلب دنيا بهرچه پيش آيد از حلال و حرام بى اعتنايى پروا باشد چنانكه در نسخه ديگر: (از حلال و حرام باك نكند.)
78) اشاره بانست كه در احاديث وارد شده: القبر اما روضة من رياض الجنة و اما حفرة من حفر النيران. مخفى نماند كه آيه عتاب به منافقين است نه رسول خدا.
79) كذا و گويا صحيح چنين باشد: باشدت جزا و ثواب.
80) اشاره باين حديث معروف است: اذا فسد العالم فسد العالم.
81) در برهان قاطع گفته: (بارنامه بر وزن كارنامه بمعنى نازش و مباهات و لقب نيك و تفاخر و غرور نيز مى‏آيد.)
82) متن حديث اين است: قصم ظهرى اثنان عالم متهتك و جاهل متنسك.
83) بفارسى در معنى اين حديث نيكو سروده‏اند:
84) در نسخه ديگر: (بخواهد) و (بدهد) و همچنين است در بعضى فعلهاى ديگر عبارت .
85) در نسخه ديگر: (بخواهد) و (بدهد) و همچنين است در بعضى فعلهاى ديگر عبارت .
86) در كتب قديمه بطور وفور (قامت گفتن) براى اقامه خواندن بكار رفته است.
87) در نسخه عتيقه: (طلب الحلال).
88) در نسخه ديگر: (از وجه مباح).
89) در نسخه ديگر: (و عيالاتش).
90) اندكى پيش از برهان قاطع نقل كرديم كه (بارنامه) بمعنى كبر و مباهات و غرور مى‏آيد و در اينجا نيز همان معنى مراد است.
91) در نسخه ديگر: (كند) و اين نسخه موافقتر بأسلوب كلام و سياق عبارت است.
92) در برهان قاطع گفته: (رودگان بفتح ثالث و گاف فارسى بالف كشيده‏و بنون زده جمع روده است و رودگانى بر وزن كوزدانى بمعنى رودگان است كه جمع روده باشد و بمعنى مفرد روده هم گفته‏اند.
93) در نسخه ديگر: (بچيزى كه ازين پيش خويش را.)
94) در نسخه ديگر: (بخيلى).
95) پوشيده نماند كه چون هر دو نسخه مشوش بود متن روايت بزحمت تصحيح شد پس اگر كسى متن صحيح روايت را بدست آورد مطابقه كند.
96) در نسخه ديگر: (كلمه سال نيست.)
97) در برهان قاطع گفته: (دغا بر وزن هوا مردم ناراست و دغل و عيب دار و حرامزاده را گويند.)
98) مخفف (سه يك) است كه بمعنى ثلث در عربى باشد يعنى در ثلث سوم شب.
99) در اصل: (نارجار).
100) در نسخه ديگر: (رنجه).
101) كذا در هر دو نسخه در هر دو مورد؛ و مراد اينست كه آيا نمى‏پسندى كه ايشان را آسايش و نعمت در دنيا بود و ما را در آخرت؛ و مى‏تواند بود كه (در هر دو مورد محرف (دار) باشد.
102) كذا در هر دو نسخه در هر دو مورد؛ و مراد اينست كه آيا نمى‏پسندى كه ايشان را آسايش و نعمت در دنيا بود و ما را در آخرت؛ و مى‏تواند بود كه (در هر دو مورد محرف (دار) باشد.
103) مخفف (سنگين) است بهمان معنى.
104) كذا در هر دو نسخه، پس عبارتى افتاده است و شايد چنين بوده: (و مردم در آن عقبه‏ها بر دو دسته‏اند؛ سبكار و سنگين بار، گفتند).
105) در نسخه عتيقه و ساير نسخ مخطوطه همه اين متعاطفات يك حديث بشمار رفته است.