شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۴۰ -


و اين رحمت همان است كه از خداوند به بندگان مومنش رسيده و اين نصيب و بهره اى است كه از حقيقت نبوت به هر مومنى داده شده و در فقره سابق بيان شد كه آل محمد (عليهم السلام ) از قسمت بالايى و شيعه آنها از قسمت پايين آن خلق شده اند. به همين خاطر بين ائمه و شيعيان قرابت و نزديكى حاصل شده و دلهاى آنها به ايشان تمايل دارد و خداى - تعالى - به ايشان دستور داده كه صله رحم نموده و از قطع رحم نهى فرموده است . و فرمود: الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما اءمر الله به اءن يوصل (995) يعنى : ((عهد خدايى كه از شيعيان به ربوبيت خدا و نبوت محمد و امامت على و بر شيعيان ايشان به تحيت و كرامت گرفته شده است )).
و در آيه شريفه انما يتذكر اءولوا الاءلباب # الذين يوفون بعهد الله و لا ينقضون الميثاق # والذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل (996)
قمى (997) از امام كاظم (عليه السلام) روايت كرده كه ((اين آيه در آل محمد (عليهم السلام ) و معاهده و ميثاق ذر در روايت اميرالمومنين و ائمه (عليهم السلام ) نازل شده است .))
و از امام صادق (عليه السلام) در كافى (998) درباره والذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل روايت شده كه فرمود: نزلت فى رحم آل محمد عليه و آله السلام و قد تكون فى قرابتك ثم قال فلا تكونن ممن يقول للشى ء انه فى شى ء واحد؛ يعنى : اين آيه در رحم آل محمد (عليهم السلام ) نازل شده و درباره قرابت شما نيز نازل شده است . آنگاه فرمود: همانند كسانى نباشيد كه مى گويند: آيه فقط در يك چيز نازل شده است . و عياشى (999) از آن حضرت (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: الرحم معلقة بالعرش ، تقول اللهم صل من و صلنى ، و اقطع من قطعنى ، و هى رحم آل محمد و رحم كل مومن و هو قول الله و الذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل ؛ رحم به عرش ‍ آويزان شده و مى گويد: خداوندا هر كس كه مرا وصل كند وصل كن و هر كس مرا ببرد آن را ببر، و اين رحم آل محمد (عليهم السلام ) است و مراد از آيه والذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل در اين باره در باره رحم صاحبان رحم آمده است . و عياشى روايت كرده است : ((و رحم هر مومن )).
و در مجمع و تفسير عياشى (1000) از امام كاظم (عليه السلام) همانند اين روايت شده است .
پس مراد از اين رحمت كه خداوند به بندگانش رسانيده و دستور به صله آن داده از سر آل محمد (عليه السلام) است و خداوند دستور داده كه از مسير آن به سوى او بروند.
در معناى آيه مخزونه
فرمود:
و الاية المخزونة
آيه به معناى علامت است و مراد سر ائمه (عليهم السلام ) است كه در همه نفوس به وديعت نهاده شده است . اين سر آيه اى است كه پروردگار جهانيان را معرفى مى كند و عبادات خدا با آن انجام مى شود و اگر اين سر نبود خداوند شناخته نمى شد و عبادت نمى گرديد. چنان كه در ((و ابواب الايمان )) بيان شده است و مراد از اين كه اين ((آيه )) مخزون مى باشد اين است كه : معناى ((خزنت السر)) كتمان و افشا نكردن است و از اين كه آيه را به آن وصف كرده خواسته برساند كه نبايد آن سر را پخش و افشا كرد. پس ‍ وصف به معناى افشا است . صيانت از آن سر و حفاظت از آن لازم است تا وسوسه هاى شيطانى به آن نرسيد و نجاست هاى جاهلى آن را آلوده نسازد و هيچيك از مراتب آن از اول تا آخر ضايع نگردد.
و نيز دلالت بر وجوب گردن نهادن به اطاعت از آن ها در سر و علانيه دارد چه اين كه خداى - تعالى - فرمود: الذين يوفون بعهد الله و لا ينقضون الميثاق # والذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل و يخشون ربهم ... اءولئك لهم عقبى الدار # جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و اءزواجهم و ذرياتهم والملائكة يدخلون عليهم من كل باب # سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار # والذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما اءمر الله به اءن يوصل ... اءولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار(1001) يعنى : ((كسانى كه به عهد خدا وفا مى كنند و ميثاق را نمى شكنند و كسانى كه آنچه خداوند دستور به وصل آن داده وصل مى كنند و از پروردگارشان مى ترسند... نهايت ايشان بهشت عدن است كه در آن وارد مى شوند و نيز پدران و همسران و فرزندانى از ايشان كه شايسته اند در آن وارد مى گردند و فرشتگان از درهاى مختلف بر ايشان وارد مى شوند و به ايشان مى گويند: درود بر شما به خاطر شكيبايى ، خوش عاقبتى است اين خانه ، و كسانى كه پيمان خدا را بعد از بستن پيمان مى شكنند و آنچه را خداوند فرمان به وصل آن داده مى برند... بر ايشان لعنت و خانه بد باد!)).
و فرمود: ((ان الذين كذبوا بآياتنا واستكبروا عنها لا تفتح لهم اءبواب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين (1002))) ((والذين آمنوا و عملوا الصالحات لا نكلف نفسا الا وسعها اءولئك اءصحاب الجنة هم فيها خالدون ))(1003) يعنى : ((كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده اند خود را از آن بزرگ تر دانستند، درهاى آسمان براى ايشان باز نمى شود و وارد بهشت نمى شوند مگر اين كه ريسمان در سوراخ سوزن داخل شود و اين گونه مجرمان را عقاب مى كنيم ))، ((كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، ما هيچ كس را جز به اندازه توانائى اش تكليف نمى كنيم ، ايشان اهل بهشت هستند و در آن هميشگى خواهند ماند)). و آيات و اخبار در اين زمينه كه مراد از اين گونه موارد ائمه هستند فراوان مى باشد. در بحار و نيز در كافى بابى براى آن باز شده . هر كس ‍ خواهد به آن دو كتاب مراجعه كند.
در معناى امانت الهى
فرمود:
والاءمانة المحفوظة
اشاره دارد به آيه شريفه ان الله ياءمركم اءن تؤ دوا الاءمانات الى اءهلها(1004) يعنى : ((خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به اهلش برسانيد.
در بصائر(1005) به اسنادش به امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((امام به سه خصلت شناخته مى شود: امام كسى است كه از همه سزاوارتر به امام قبلى است و سلاح رسول خدا در نزد او وصيت در پيش ‍ اوست و لذا خداوند درباره او فرمود: ان الله ياءمركم ان تودوا الامانات الى اءهلها و فرمود: ((سلاح در بين ما به منزلت تابوت در بنى اسرائيل است ، سلطنت به آنجا مى رود كه سلاح مى رود. چنانكه هر كجا تابوت مى رفت سلطنت مى رفت .))
و عياشى (1006) از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) مثل آن را روايت كرده است و اخبار در معناى آن در بحار(1007) فراوان است و در كافى (1008) بابى براى آن باز كرده و در آن چند روايت موجود است كه به ائمه (عليهم السلام ) فرمان داده شده كه امامت را به امام بعد از خود تحويل دهند و به او وصيت نمايند. اين آيه درباره ديگر امانت ها هم پياده مى شود.
و در كافى (1009) و تفسير عياشى (1010) از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه ((مراد از آن ما هستيم ، امام اول به امام بعد از خود علم و كتابها و سلاح را تحويل مى دهد)).
و نيز امانت محفوظه اشاره به آيه شريفه زير دارد: انا عرضنا الامانة على السموات والاءرض والجبال فاءبين اءن يحملنها و اءشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا(1011)
و در عيون (1012) و معانى (1013) از امام رضا (عليه السلام) درباره اين آيه روايت شده كه فرمود: ((امانت ولايت است و هر كس آن را بدون حق ادعا كند، كافر شده است )).
و از كافى (1014) از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((اين ولايت اميرالمومنين (عليه السلام) است )).
و در بصائر(1015) از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه ((اين ولايت است كه آنها از حمل آن به خاطر ناسپاسى خوددارى كردند و ابو فلان آن را به دوش كشيده است )).
و در معانى (1016) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((امانت ولايت است و انسان ابو الشرور منافق است )).
و قمى (1017) روايت كرده است كه : ((امانت امامت و امر و نهى است و دليل بر اين كه امانت امامت است اين آيه شريفه است : ان الله ياءمركم اءن تؤ دوا الاءمانات الى اءهلها اين خطاب به ائمه (عليهم السلام ) است تا امامت را به دست اهل بسپارند. پس امانت امامت است كه به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه شده و ايشان ابا كردند از اين كه آن را ادعا كنند و يا آن را از اهلش غصب نمايند و از آن ترسيدند، ولى انسان (مراد اولى است ) آن را به دوش كشيده چه اين كه وى ستمگر نادان بوده است )). و اخبار در اين مضمون فراوان است .
اكنون كه مطلب فوق معلوم شد، پس مراد از امانت محفوظه بنا بر آيه نخستين و روايات ياد شده آن ، اين است كه شما امانت هاى خدا در نزد حجت و امام ناطق قبلى هستيد.
پس هر پيامبر و امامى مامور به حفظ مراتب شما و نصب امام بعدى است تا او را علم و نشانه رعايايش قرار دهد تا براى ايشان حجت بوده باشد و وصيت نمايد تا به امام بعدى برساند و مومنين را تشويق كند تا پيروى كنند و او را بر اهل زمانش برترى دهد و جامعيت همه كمالاتى كه براى امامت لازم است را بيان كند و تذكر دهد كه منصوب خدا براى خلافت است ، و نيز بيان ديگر ملزومات امامت نمايد تا اثبات حقانيت شده و حقش ضايع نگردد. و بنا بر آيه دوم و اخبار آن مراد از ((امانت محفوظه )) ولايت است كه خداوند آن را براى شما قرار داده و شما امانات خدا در نزد خلقيد. لذا مردم بايد مقام شما را پاسدارى كنند به اين كه عبوديت طاعت را بر گردن خود بگيرند و نفوس و اموال را به شما بسپارند. جان هاى خود را پاسبان جان شما كنند و اموال خويش را حافظ اموال شما قرار دهند و در دست شما فانى شده و اراده خود را واگذارند و در اراده شما فانى گردند و نيز ديگر مواردى كه هر رعيتى بايد براى امام خود انجام دهد.
پس وصف ((محفوظه )) براى امانت براى بيان بايدهاست يعنى جمله وصفى براى انشاء است . تا رعيت حتما وظايف خود را نسبت به ائمه (عليهم السلام ) انجام دهند و يا بيان واجبات امام سابق در معرفى امام لاحق (عليهما السلام ) است .
در تاءويل باب حطه
فرمود:
والباب المبتلى به الناس
اشاره به آيه شريفه و ليس البر باءن تاءتوا البيوت من ظهورها ولكن البر من اتقى و اءتوا البيوت من اءبوابها(1018) يعنى : ((خوبى اين نيست كه به خانه از ناحيه پشت آن در آييد، وليكن خوبى تقواست و از در خانه ها به داخل آن رويد)).
و در اخبار فراوانى وارد شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اءنا مدينة العلم و على بابها
و در بحار(1019) از كتاب بشارة المصطفى به اسنادش به رافع غلام ابوذر - ره - روايت كرده است كه گفت : ((ابوذر را ديدم كه حلقه در خانه خدا را گرفته بود و مى گفت : هر كس مرا شناخت ، شناخت ، من جندب غفارى هستم ، و هر كس نشناخت من ابوذر غفارى ام . از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى فرمود: ((هر كس در مرحله اول با من بجنگد و در مرحله دوم با اهل بيت من بجنگد در مرحله سوم با دجال محشور مى شود. مثل اهل بيت من بسان كشتى نوح است ، هر كس بر آن سوار شود نجات پيدا مى كند و هر كس از آن تخلف جويد غرق مى گردد و مثل باب حطه بنى اسرائيل است كه هر كس وارد شود نجات مى يابد و هر كس وارد نگردد هلاك مى گردد)).
و در احتجاج (1020) از سليم بن قيس روايت شده است كه گفت : ((من و حميش بن معتمر در مكه بوديم ، ابوذر بلند شد و حلقه در خانه را گرفت و با صداى بلند در موسم حج فرياد زد آنگاه نزديك به حديث رافع را به اضافه حديث ثقلين نقل نمود و اخبار در اين باره فراوان است و مرحوم مجلسى در بحار(1021) بابى براى آن باز كرده است .
و در مجمع البيان و تفسير عياشى (1022) از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: ((آل محمد (عليهم السلام ) ابواب خدا و راه ها و خوانندگان به سوى بهشت و رهبرى كننده و دليل هاى بهشت تا روز قيامت اند)).
و در احتجاج (1023) از اميرالمومنين (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((ما خانه هايى هستيم كه خداوند فرمان داده تا از درهاى آن وارد شوند...))
بدان كه هر كس كه ايمان به خدا و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام ) بياورد فتنه و تمحيص و بلايى در پيش رو دارد: فتنه براى جدا كردن خبيث و زشت از پاكيزه و براى آشكار شدن ايمان كسانى كه ايمانشان صورى است ولى نفاق را كتمان كرده بودند.
چه اين كه خداوند فرمود: اءحسب الناس اءن يتركوا اءن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون (1024) در اينجا فتنه را براى كسانى قرار داده كه گفتند: ما ايمان آورده ايم .
و اما تمحيص براى كسانى است كه به دلهاى خود ايمان آورده اند ولى هنوز ايمان در دلهاى ايشان رسوخ نكرده ، چه اين كه خودشان و فرزندان و اولاد و اموال خويش را دوست مى دارند. لذا خداوند ايشان را به جهاد و يا نقص ‍ در اولاد و اموال و نفوس امتحان مى كند تا براى خدا خالص شود. چه اين كه فرمود: ((و تلك الاءيام نداولها بين الناس وليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء و الله لا يحب الظالمين # وليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين (1025))) ((و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم والله عليم بذات الصدور))(1026) چه اين كه تمحيص در آيه نخست بر مومنين معلق كرده و محق را بر كافران معلق نموده است . پس آيه دلالت مى كند بر اين كه هر كس با دلش ايمان آورده و ايمان خود را بداند، خداوند او را تمحيص و خالص مى كند تا خالص شود و اگر تمحيص شامل كسانى مى گرديد كه كفر آنها معلوم مى بود بين كافر و مومن تفاوت نمى گذاشت . يعنى تمحيص را معلق بر مومن و محق را معلق بر كافر نمى كرد. و محق كم كردن تدريجى و اندك اندك چيزى است . تمحيص كامل نمودن و زياد كردن تدريجى و اندك اندك چيزى است .
و اما در آيه دوم قبول ابتلا و تمحيص كرده است . ابتلا يعنى امتحان و جدايى بد از خوب و طلاى ناخالص از خالص ، پس تمحيص تخليص آن بعد از جدايى و تمييز خوب از بد است . و بلا تحفه مومن از ناحيه خداست و آن بعد از خلوص مومن براى خداست و لذا گفتند: ((البلاء للولاء)) يعنى : ((بلا براى دوستان است )). و امام صادق (عليه السلام) بنا بر روايت كافى (1027) فرمود: ان اءشد الناس بلاء الاءنبياء ثم الذين يلونهم ثم الاءمثل فالاءمثل ؛ يعنى : ((بيشترين بلا متوجه انبياست . آنگاه كسانى كه بعد از ايشان مى آيند، سپس كسانى كه شباهت بيشترى به آنها دارند و بعد از آن كسانى كه شباهت شان كمتر است )).
و در كافى (1028) از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: ان لله عزوجل عبادا فى الاءرض من خالص عباده ما ينزل من السماء تحفة الى الاءرض الا صرفها عنهم الى غيرهم ولا بلية الا صرفها اليهم ؛ يعنى : ((خداى - عزوجل - بندگانى خالص بر روى زمين دارد كه هيچ تحفه اى از آسمان به زمين نمى آيد مگر اين كه خداوند از آن بندگان بر مى گرداند و به سوى ديگران مى برد و هيچ بليه اى نيست مگر اين كه به سوى آن بندگان خالص ‍ سرازير مى كند)).
و نيز در آن (1029) از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه : ان الله تبارك و تعالى اذا اءحب عبدا غته بالبلاء غتا و ثجه بالبلاء ثجا فاذا دعاه قال لبيك عبدى لئن عجلت لك ما ساءلت انى على ذلك لقادر و لئن ادخرت لك فما ادخرت لك فهو خير لك ؛ يعنى : ((خداوند - تبارك و تعالى - هنگامى كه بنده اى را دوست بدارند او را به بلاها مى پوشاند)). و هنگامى كه خدا را بخواند، خداوند مى فرمايد: جانم اى بنده ، اگر در اجابتت عجله كنم مى توانم ، ولى اگر آن را به تاخير اندازم براى تو بهتر است )).
براى ابتلاء مومن در كافى بابى باز كرده است .(1030)
با فهميدن مطالب فوق معلوم شد كه ابتلا از باب افتعال اعم از مراتب سه گانه است بر خلاف بلا و لذا فرمود: ((الباب المبتلى به الناس )) تا شامل مراتب سه گانه شود. يعنى خداوند مومنانى كه با زبان مى گويند ايمان آورده ايم ولى با دلهاى خود ايمان نياورده اند مبتلى مى كند تا خوب و بد از هم جدا شوند و نيز كسانى كه ايمان پاكيزه دارند مبتلا مى شوند تا خالص ‍ براى خدا شود و مخلصين نيز مبتلا مى شوند تا به مرتبه اى برسند كه به نفس و اولاد و اموال از امام (عليه السلام) روى گردان نشوند. ايشان گرفتار بلايا مى گردند، مثل شهداى طف و عمار و ميثم و ديگران .
در فرقه ناجيه
فرمود:
من اءتاكم نجا و من لم ياءتكم هلك
چگونه تابعان ائمه (عليهم السلام ) نجات نيابند و مخالفان هلاك نگردند در حالى كه خداوند فرمود: و ما هى الا ذكرى للبشر(1031)
در كافى (1032) از امام كاظم (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ((مراد از آيه ولايت اميرالمومنين (عليه السلام) است : كلا والقمر # والليل اذ اءدبر# والصبح اذا اءسفر # انها لاحدى الكبر(1033) فرمود: ((ولايت زمره اين است كه :)) نذيرا للبشر # لمن شاء منكم اءن يتقدم اءو يتاءخر(1034) فرمود: ((هر كس قبلا به ولايت ما برسد از آتش موخر مى شود و هر كس از آن عقب بيفتد به جهنم پيشى مى گيرد و مقدم در جهنم مى شود. كل نفس ‍ بما كسبت رهينة # الا اءصحاب اليمين (1035) يعنى : ((به خدا قسم ايشان شيعه ما هستند)). از قمى (1036) روايت شده كه گفت : ((يمين اميرالمومنين و اصحاب يمين شيعه او هستند)).
ما سلككم فى سقر # قالوا لم نك من المصلين (1037) در كافى (1038) از امام صادق روايت شده كه فرمود: ((مراد اين است كه ما از پيروان ائمه اى كه خداوند در حق ايشان فرمود: والسابقون السابقون # اءولئك المقربون (1039) نبوده ايم . چه اين كه مردم به كسانى بعد از سابق و پيشرو در زينت مصلى مى گويند، و مراد در آيه شريفه همين است چه اين كه گفتند: ما از مصلين نبوديم ، يعنى ما از پيروان سابقين نبوده ايم )).
و از امام كاظم (عليه السلام)(1040) وارد شده كه فرمود: ((ما وصى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و اوصياى بعد از وى را به ولايت نگرفتيم و بر ايشان درود نفرستاديم و به مساكين طعام نداديم )).
و قمى (1041) روايت كرده كه : ((حقوق آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه خمس ذوى القربى و يتيمان و مساكين و ابن سبيل هستند ورا پرداخت نكرده ايم و ايشان آل محمد (عليهم السلام ) هستند.)) و كنا نخوض مع الخائضين (1042) در كافى (1043) از امام كاظم (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: يعنى ايشان از ولايت روى گردان هستند، و قمى (1044) روايت كرد كه فرمود: ((از آنچه براى ايشان ذكر مى شود يعنى از دوستى اميرالمومنين (عليه السلام).
و نيز خداى - تعالى - فرمود: لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا(1045)
در كافى (1046) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: ((مگر كسانى كه با ولايت اميرالمومنين و امامان بعد از وى به خداوند ايمان آورده باشد و همين عهد خداست )).
و قمى (1047) از آن حضرت روايت كرده كه : ((براى ايشان شفاعت نمى شود و شفاعت كسى را نيز نمى كنند (الا من اتخذ...) يعنى مگر كسانى كه ماءذون به ولايت اميرالمومنين و ائمه بعدى باشد كه عهد خداست )).
و فرمود: والذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ... اءولئك لهم عقبى الدار جنات # عدن يدخلونها... و الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما اءمر الله به اءن يوصل و يفسدون فى الاءرض اءولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار(1048) و در شرح آيه در ضمن فقره ((و الرحمة الموصولة )) بيان شد و مراد از جمله رفتن خدمت به ائمه و نرفتن نزد ايشان در فقره ((و ابواب الايمان )) بيان شد و به زودى در فقره فى بيوت اءذن الله اءن ترفع و يذكر فيها اسمه (1049) خواهد آمد.
فرمود:
الى الله تدعون و عليه تدلون
اين كه فرمود: ((الى الله تدعون )) در فقره و دعوتم الى سبيله بالحكمة و الموعظة الحسنة معناى سه گانه دعوت از قبيل حكمت و موعظه حسنه و مجادله بيان شد. و در اين كه ظرف معناى سه گانه دعوت از قبيل حكمت و موعظه حسنه و مجادله بيان شد. و در اين كه ظرف ((الى الله )) را مقدم بر ((تدعون )) كرده اشاره فرمود كه مردم را به كسى جز خدا نخوانده و نمى خوانند. مراد از خدا اسم الله است كه خداوند بندگانش را امر فرموده تا او را به آن اسم بخوانند كه در آيه : قل ادعوا الله اءو ادعوا الرحمن اءيا ما تدعوا فله الاءسماء الحسنى (1050)
و جمله ((و عليه تدلون )) دلالت شى ء طورى باشد كه اگر گفته شود و يا احساس گردد از آن چيز ديگرى فهميده شود و ائمه (عليهم السلام ) نيز در علم و قدرت و عبادت اين طور بوده اند. اين كه علم ائمه (عليهم السلام ) دال و آيه و نشانه بوده است . به اين خاطر است كه هر خبرى كه به مردم مى دادند از قبيل خبر به نسب ها و اهل محل و صنايع و خوردنى ها و ذخاير و امورى كه پنهان مى كرده اند كه از ديده غايب بوده . اين خبر راهى به آن جز از راه خدا و تعليم او نيست و جنس بشر به چنين اخبارى دست پيدا نمى كند. چنين اخبارى با فاصله انسان را به خدا مى رساند و مى فهماند كه خداوند به ايشان توفيق داده و به ايشان يارى و كمك رسانده است و چنين خدايى بالاتر و برتر از سنخ بشر بوده و خالق بشر و ديگر اشياء است .
و نيز ائمه دانا به همه كتابهاى آسمانى پيامبران و احكام و قصه هاى آنها با امت هاى ايشان مى باشند، چنان كه كسانى كه اندك تتبعى در سيره آنها داشته باشند متوجه مى شود.
و اما قدرت و توان ائمه از قبيل : زنده كردن مردگان ، طى الارض و پيمودن مسافت هايى كه ساليانى نمى توان آنها را پيمود در چند لحظه و زنده كردن درختان خشك و چيدن ميوه از آنها و شكافتن زمين و فوران آب با زدن پا بر آن و رام و خضوع درندگان و وحوش و پرندگان و خواستن نيازمندى هاى خود از ايشان كه در كتابهاى مطول آمده نيز نشانگر قدرت ماورايى است .
و عبارات ايشان كه در سيره ائمه بيان شده از قبيل هزار ركعت نماز و آزادى هزار بنده و طعام دادن به چهارصد خانه به گونه اى كه هيچ كس از آنها مگر بعد از رحلت ايشان متوجه نمى شود و نيز صدقات و غيره كه هيچكس جز ايشان توان آن را ندارد، كه مخالف و موافق به آن اعتراف كرده اند. حتى كسانى كه در نهايت انكار بوده اند، دلالت بر خدا مى كند.
بنابراين همه اين موارد دلالت دارد كه ايشان به سوى خدا راهنمايى مى نمايند و مردم را به سوى خدا مى خوانند به طورى كه هر كس ايشان را ببيند و يا بر سيره ايشان آگاه شود درونش شكى باقى نمى ماند كه ايشان پروردگارى تواناتر دارند و علم و قدرت و طاعت ايشان تنها از ناحيه خدا و قدرت و نيروى خدا به ايشان داده شده و ايشان خود متصرف به آن بوده و او از مشابهت با آنها برتر و فراتر است و لذا هيچ منكرى ائمه (عليهم السلام ) را انكار نمى كند مگر بعد از اين كه فهميد و يقين نمود. بلكه چه بسا غاليان و افراط گران ايشان را پروردگارانى بدون خدا مى دانند و از آنچه شرك مى ورزند خداوند برتر است .
فرمود:
و به تؤ منون و له تسلمون و باءمره تعملون و الى سبيله ترشدون و بقوله تحكمون
حقيقت ايمان و اسلام را در ((و ابواب الايمان )) و ((دعائم الاخيار)) و ((والقادة الهداة )) فهميديد.
((و به تعملون )) معنى امر را در المستقرين فى امر الله و المظهرين لامر الله و نهيه بيان كرديم . ((و الى سبيله ترشدون )).
ارشاد هدايت به راه حق است كه بايد بر آن استوار و متصلّب بود و آن اسم الله مكنون در همه نفوس است تا بابى به مسلمانى آن كه ((اله الاله )) است شود و به معرفت وى برسد اگر آن نبود خداوند شناخته نمى گرديد و عبادت نمى شد. چنان كه در فقره ((و ابواب الايمان )) شرح داده شد. و فرمود: ((و بقوله تحكمون )) اشاره به آيه شريفه انا اءنزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اءراك الله (1051) دارد.