شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملي (جلد دوم )

شارح : صمدي آملى

- ۱۷ -


كارگاههاى بدن بسيار است مثل اين كه كارگاه چشم دارد، كارگاه گوش ، كارگاه شامه ، كارگاه ذائقه و لامسه دارد كه با اولى مى بيند و با دومى مى شنود، و با سومى مى بويد، و با چهارمى و پنجمى مى چشد و لمس ‍ مى كند؛ چه اينكه با كارگاه زبان حرف مى زند و با قواهاى منطبع در بدن از قواى هاضمه ، جاذبه غاذيه و منميه و مولده و مصوره كه قواى نباتى و حيوانى بدن اند، هضم مى كند و جذب و دفع دارد و غذا مى رساند و رشد مى كند و تصوير و توليد مثل مى نمايد. اين كارگاهها موجب پابندى نفس در اين نشاءه اند كه اگر بخواهد ببيند بايد با اين چشم مادى باشد و اگر خواست بشنود بايد با گوش باشد و هكذا. لذا در بيت بعدى فرمود:
7- چو در اين نشاءه رو آورد كارى   يكايك را بكار خود گمارى
براى بوئيدن شامه را و براى چشيدن ذائقه را و براى ديدن باصره را و... به كار مى گيرد.
8- نهانت را بود هم كارگاهى   تمثل مى دهد هر چه كه خواهى
كارگاه نهان كه كارش تمثل دادن صور و اشكال اينسويى و نيز تجسد دادن معانى و حقايق عقلانى است همان قوه شريف ((خيال )) است كه مظهر اسم شريف ((المصور)) حق تعالى است . همانند اينكه مى خوابد و معانى عقلى را قوه خيال براى او صورت مى دهد و بيدار مى شود و چون خودش آن قدرت را ندارد كه از اين صور به سوى آن معانى سفر كند لذا به نزد معبر مى رود كه معبر وى را از صورت به سوى معانى عبور دهد، زيرا كه قوه خيال دستگاه عكاسى نفس ناطقه است كه معانى را صورت مى دهد. لذا در بيت بعدى به نحوه كار اين كارگاه نهان ، اشاره فرمود:
9- چنان معنى به صورت مى كشاند   كه صدمانى در آن حيران بماند
((مانى )) بر وزن دانى . به معنى نادر باشد كه از ندرت است كه بى همتا و بى مثل و يكه و تنها باشد، و نام نقاشى بوده مشهور در زمان اردشير، و بعضى گويند در زمان بهرام شاه بود، و بعد از عيسى (عليه السلام ) ظاهر شد و دعواى پيغمبرى كرد و بهرام شاه بن هرمزشاه او را به قتل آورد.
(فرهنگ برهان قاطع .)
در كارگاه قلب همه حقايق ملكوتى ، سان پيدا مى كنند، و كارگاه عقل معانى كلى مرسل را به ادراك در مى آورد كه مراد از ((كلى )) بودن اين معانى وسعت وجودى آن است و مراد از ((مرسل )) يعنى از قيد ماده و عوارض اينسويى آن رها شده است . و نيز قوه عاقله در انسان ، ذوات نوريه مجرده يعنى مفارقات نورى عقلى را ادارك مى كند. و در كارگاه قوه خيال ، آن معانى كلى مرسل به صورت عبارات شيرين و شيوا صورتگرى مى گردد چه اينكه اين قوه آن ذوات نوريه را به صورت شيواى صورت انسانى به تجسم مى كشاند و تحويل حس مشترك مى دهد كه آن را دوخت و دوز مى كند و به بهترين عبارات و بصورت بهترين شكل انسانى در مقابل خود شخص حرف مى زند و ظاهر مى شود كه گويا از بيرون باشد.
آنچنان دستگاه عكاسى نفس يعنى كارگاه قوه خيال در صورتگرى آن معانى مرسل و ذوات نوريه ، چيره دستى بكار مى برد كه همه معبرين زبردست در كار او در حيرت بسر مى برند و همه نقاشان ماهر جهان را به حيران درآورده است .
تا حال آنچه از دستگاههاى تصويرى كه اختراع گرديد همه آنها صور و اشكال را صورتگرى مى كنند نه معانى را، اما قوه خيال در قوس صعود آنچه كه از راه حواس پنجگانه به صورت اشكال مى گيرد را براى قوه عقل به صورت اشكال تصوير مى نمايد ولى در قوس نزول آنچه از عقل مى گيرد از معانى را به تصوير مى كشاند و اين تصوير معانى و تمثل ذوات نوريه مجرده عقلى ، كارى است حيرت آور كه صدها مانى چيره دست در مقابل او خضوع مى كنند. (حيرت اندر حيرت ) در اين رابطه حضرت مولى روحى فداه فرمود: ((آقا جان من در كار نفس اسير اين يك كار (تصوير معانى ) قوه خيال كه شاءنى از شئون نفس ‍ است هستم و اين كلمه مرا مى گيرد و لذا خيلى در نوشته هايم آورده ام بخصوص در رساله ((انسان در عرف عرفان )) خيلى اين يك نكته يعنى صورت دادن معانى را دنبال كردم .))
نكته : همه تمثّلات زير سر صورتگرى كارگاه قوه خيال است . چون در بيت اول اين باب سخن از تمثلات در قلب سليم پيش آمد لذا سخن از كارگاههاى نفس از جمله كارگاه قوه خيال به ميان آمد تا زمينه آماده شود براى ابيات بعدى كه در مورد صعود برزخى و تمثلات و ادراكات آن است .
10- صعود برزخى چون گشت حاصل   بيابى بس تمثلهاى كامل
مبحث ((انصراف )) و موارد آن :
صعود برزخى نفس زير سر انصراف نفس از نشئه مادى است . و انصراف از اين عالم به آن سوى عالم به انحاء گوناگون است همانند خواب ، غشوه ، ترس مفرط و خوشحالى مفرط، خواب مصنوعى ، پيشامدهاى سنگين ، و حال احتضار، بى هوشى و مرگ كه شاه فرد انصراف است .
و صعود برزخى براى نفس به رياضت كشيدن و ورزش علمى و عملى كردن حاصل مى شود همانگونه كه در خواب ، عقل معنى ادراك مى كند و قوه خيال صورت تمثل مى دهد، در حال بيدارى نيز بتواند تمثلات به او روى آورد. و چه بسا در حال بيدارى پدرش را كه سى سال قبل مثلا از دنيا رفته صورت مى دهد و او را مى بيند و يا خيلى از امور ديگر كه نمونه ها فراوان است . ملاك همان نكته انصراف تام است .
در درس پنجاه و هفتم دروس معرفت نفس آمده است : ((بدانكه تنويم مغناطيسى و نوم هر دو از يك اصل منشعب اند و آن در حقيقت انصراف و تعطيل حواس ظاهره از تصرف و دست در كار بودن اين نشاءه طبيعت است و چون حواس از اين نشاءه منصرف شدند نفس به عالم خود توجه مى كند و از مخرج خود كه مكمل و معلم حقيقى اوست كسب معارف و تحصيل حقايق مى كند و بر امور خفيه دست مى يابد و چون باز بدين سوى روى آورد آنچه را كه در عالم رويا مشاهده كرد در عالم بيدارى در هنگام خود مى يابد. و اگر انسان نتواند به سر و معنى صورت خوابش پى ببرد به نزد معبر مى رود و معبر خواب را تعبير و تاءويل مى كند)).
در عين 51 و شرح آن آمده است كه : الرويا الصادقة اصالحة فى الحقيقة الارتباط النفس بمباديها العالية النورية فتجد المعانى و الحقايق فيها بقوتها الشامخة العاقلة ، ثم تصورها بحسن صناعتها فى صقع ذاتها بقوتها المتخيلة على صور تناسب تلك المعانى و هذا الارتباط انما يتاءتى من حيث انصراف النفس عن هذه النشاءة فان تحقق الانصراف فى حال اليقظة يتحقق مثل الرويا ايضا كما يرزق بها السالك المراقب كثيرا فى اءطوار اءحواله النورية و هذا المعنى يتصاعد درجة فدرجة حتى يرتقى الى المكاشفة و الالهام و النبوة الانبائيه و الوحى على مراتبها بحسب اختلاف الامزجة و استعداد النفوس .
پس اگر انصراف حاصل شود انسان به صور تمثلات مثالى دست مى يازد كه نفس در اين حال انصراف ، معانى عقلى را به قوالب مثالى در مى آورد كه از اين قوه نفس به ((تكثير الواحد))، نام برده مى شود.
جناب صدر المتاءلهين در فصل 14 از مقاله دهم از اتحاد عاقل به معقول گويد: فصل فى ان القوة العاقلة كيف تقوى على توحيد الكثير و تكثير الواحد تا اينكه گويد: و اما قوتها على تكثير الواحد فهى تجسيمها بقوتها الخيالية للعقليات و تنزيلها فى قوالب الصور المثالية .
نمطهاى چهارگانه آخر اشارات و نمط سوم آن ، به خصوص نمط دهم در اسرار آيات ظاهره از نفس را در مقام جايگاهى رفيع خواهد بود.
يكى از عوامل انصراف رسوخ در علم و معرفت و دوام در حضور و مراقبت است كه موجب انصراف از ماسوى الله ، و سبب اقبال كلى بسوى حقيقه الحقائق مى گردد. در باب چهل و دوم مصباح الشريعة از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه : قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) غضوا اءبصاركم ترون العجائب كه در اين كلام سامى سر مستترى است كه نمى داند آن را مگر كسى كه براى او عهدى در نزد حق تعالى باشد.
و بساكه اثر تسلط قوى بر باطن كه انصراف از اين نشاءه حاصل گردد، از ملكوت اءعلى چيزى بر انسان لائح شود، چنانكه در هنگام خواب كه حواس ظاهر از اين نشاءه منصرف شدند، حقائقى از عوالم بالا بر انسان پديد مى آيند و در صورى مشاهده مى شوند كه گاهى نياز به تعبير دارند و گاهى عين واقع اند كه احتياج به تعبير ندارند.
كسى كه رياضت مى كشد البته مطلع بر عالم غيب مى شود يعنى از علوم عقول و نفوس فلكى آگاه مى گردد و هر فكرى كه مى كند غيبى است .
نكته : وقتى انسان نيت كسى كرده است به اتحاد مدرك به مدرك ، آن كس است و اءنا اين شخص اءنا همان كس است و چون توجهش را به آن كس تمركز دهد و در توجهش تعمق كند به امثال آن كس كه وعاء برزخى حقيقت او است محشور خواهد شد كه ((يتمثل له بشرا سويا)) و كليد آن انصراف از نشاءه مادى است . (نصوص الحكم بر فصوص الحكم ).
در كلمه 62 صد كلمه فرمود: ((آن كه صاحب همت باشد و نفس را از اشتغال بدين نشاءه انصراف دهد، گاهى تمثلاتى در لوح نفس خود مشاهده كند، و گاهى حقايقى بى تمثل دريابد، و از اين حالت آگاهى يابد كه آنچه به آدمى در حالات نوم و تنويم و غشوه و خوف و احتضار و نظائر آنها روى مى آورد، هيچيك موضوعيت در روى آوردن تمثلات و ادراكات ديگر ندارد، آنچه كه موضوعيت دارد انصراف از نشاءه عنصرى و اعراض از تعلقات اين سويى است و چون انصراف در بيدارى هم روى آورد نتيجه هزاران خواب و احتضار را مى دهد.))
در نكته 10 هزار و يك نكته فرمود: ((و بدانكه خواب و حالت احتضار و تنويم مغناطيسى و حالت غشوه و امثال آنها هيچيك موضوعيت در تمثل صور مثالى در صقع نفس ندارد و آنكه موضوعيت دارد انصراف از تعلقات است مگر آن نفس كاملى كه حضرتى او را از حضرتى باز نمى دارد و مظهر اسم شريف ((يا من لا يشغله شاءن عن شاءن )) گرديده است . پس اگر در بيدارى انصراف حاصل شود تمثل و تمثلات و نزل و تنزلات بهتر از خواب عائد انسان مى گردد و مراقبت مفتاح است فافهم ... و بدانكه هر چه مزاج معتدل تر و مراقبت قوى تر باشد و صداقت و خلوص نيت و صفاى قلب بيشتر باشد تمثلات صور روشن تر و حكايت آنها از واقع بهتر است )).
به تعبير بلند شاعر كه گفته است :
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود   ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
پس انصراف اين نشاءه موجب صعود برزخى مى گردد كه نفس با آنسويى ها حشر پيدا مى كند و همه حقايق را در كارگاه قوه خيال و عقل خويش به صورت تمثلات مى يابد، به عنوان نمونه گوييم :
1- در اصول كافى ج 2 معرب ص 308 كتاب ايمان و كفر روايتى از امام صادق (عليه السلام ) آمد كه فرمود: ان الله خلق قلوب المومنين مبهمة على الايمان فاذا اراد استنارة ما فيها فتحها بالحكمة وزرعها بالعلم و زارعها و القيم عليها رب العالمين فتح دل شيار كردن آن است ، زرع آن بذر افشاندن آن است و اين بذر علم است ، قيم محافظ پروراننده آن است ، و اين فاتح و زارع و قيم رب العالمين است . به منطق وحى و براهين عقل ، معارف حقه الهيه در اين نشاءه مادى به صورت ((آب )) تمثل مى يابد و خود را نشان مى دهد.
2- روايات فراوانى دلالت مى كند كه ملائكه به صورهاى مختلف تمثل مى يابند همانند اينكه جبرئيل براى جناب خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به صورت دحيه كلبى و شاب اءمرد تمثل يافته است . و يا در روايتى آمده كه جبرئيل را با ششصد بال رويت فرمود. و در بعضى از اوقات به صورت اصليش ديده است . چه اينكه جبرئيل براى جناب مريم به صورت ((شاب اءمر سوى الخلق )) متمثل شد كه ((فتمثل لها بشرا سويا)).
3- شيخ كبير ابن عربى در باب هفتاد و سوم فتوحات ج 2 ص 37 گويد كه حضرت در مقابل ابليس كه براى او متمثل شده بود كه او را نمى شناخت و به حضرتش عرض كرد: يا روح الله قل لا اله الا الله رجاء منه ان يقول ذلك لقوله و يكون قد اطاعه بوجه ما و ذلك هو الايمان فرمود: من لا اله الا الله مى گويم ولى نه بخاطر قول تو الخ ...
4- ملائكه اى كه براى حضرت ابراهيم تمثل يافته بودند كه بشارت فرزند به او داده اند.
5- تمثل قرآن به صورت حسنه .
6- تمثل حضرت خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حال احتضار.
7- تمثلات در حين مرگ .
8- تمثل اسب سفيد براى آقا محمد رضاى قمشه اى از طرف امام زمان (عج ).
9- تمثل مال و اولاد و عمل در هنگام مرگ .
10- تمثل دنيا براى حضرت امير (عليه السلام ) به صورت ((بثينه بنت عامر الجمحى )) كه زيباترين زن در قريش بوده است .
11- تمثل اعمال در روز قيامت .
12- متمثل شدن برادران يوسف براى جناب يعقوب بصورت گرگ كه گرگ در غدر و حيلت معروف است .
13- تمثل اعتقادات ، اعمال صالحه و اعتقادات صحيح به صور نورانى خوشحال كننده و اعتقادات باطله به صور ظلمانى قبيح موجب حزن و تاءلم .
امور مذكور در تمثلات را از رساله رويت و تمثل مندرج در رساله گرانسنگ ((انسان و قرآن )) بايد جستجو كرد. چه اينكه شرح فص 57 و 58 فصوص الحكم فارابى معنون به نصوص الحكم حضرت مولى را در مقام دخلى بسزا است .
14- تمثل حسن مطلق به صورت زيبا در حال خطاطى ، (نكته 716).
15- تمثل اعمال مذموم به صور حيوانات موذى . (نكته 132).
16- تمثلات مناميه همان تصور معانى مرسله در خيال است . (اتحاد عاقل - درس 23).
17- تمثل علم به صورت ابر و آب . (عين 4 ص 184).
18- تمثل شيطان به صورت انسان كامل راه ندارد. (اتحاد درس 23 ص 444).
19- تمثل انسان كامل (اولياء و انبياى الهى ). (اتحاد درس 21 ص 373).
20- تمثل جهنم براى حضرت مولى . (عين 63 ص 794).
21- تمثل حضرت علامه طباطبايى براى حضرت مولى .
22- تمثل ايمان به صورت درخت طوبى . (نكته 585)
موارد اين امر براى افراد فراوان است كه به شمار درنمى آيد كه اطاله گفتار از حوصله اين وجيزيه خارج است . و همه اين تمثلات از صعود برزخى است كه از ناحيه انصراف حاصل مى شود.
11- تمثل باشد از ادراكت ايدوست   برون نبود ز ذات پاكت ايدوست
در كلمه 63 صد كلمه فرمود: ((آن كه در تمثلات نفس تاءمل كند، جميع تمثلاتش را يك نحو اداركش مى يابد كه براى شخص او حاصل شده است و ديگرى بدان آگاه نيست ، چنانكه كريمه ((فتمثل لها بشرا سويا)) در اين حكم حكيم ، معيار عدل و ميزان قسط است ، و عمده آن است كه سر ((لها)) درست ادراك شود، نظير كريمه ((ليس للانسان الا ما سعى )) كه در ((للانسان )) بايد دقت كرد)). در نكته 10 هزار و يك نكته آمده است :
((بدانكه صور مثالى كه در صقع نفس تمثل مى يابند همه در حقيقت از منشآت نفس اند و منشآت او فعل او هستند پس قيام آن صور به نفس قيام فعل به فاعل است نه قيام حال به محل ، و افعال نفس شؤ ن و تطورات او هستند پس همه آن صور مطلقا خواه صور جماديه باشند و خواه صور معدنيه و خواه نباتيه و خواه حيوانيه و خواه ملكيه و خواه غير آنها حى و شاعر و مدرك اند و تمايز بين آنها به تمايز نسبى است نه تمايز حقيقى چه همه نقوش و شئون و تطورات يك نور وجود نفس اند و اين نور وجود بر همه قاهر است و آن صور همگى مقهور او كه وحدت در كثرت و كثرت در وحدت است و مخاطِب و مخاطَب يكى هستند.))
پس ادراك صور معانى چه در خواب و چه در بيدارى همه در صقع نفس انسانى يعنى در موطن متخيله آن است .
در نكته 88- فرمود: ((فتمثل لها بشرا سويا)) جميع تمثلات يك نحوه ادراك است و روايات عديده اى كه در احوال و اطوار انسان در عوالم عديده به لفظ تمثل و اشباه آن حقايقى را نام مى برد بازگشت همه آنها به اين نكته عليا است فافهم )).
حضرت مولى را در رساله گرانسنگ و عرشى ((انسان در عرف عرفان )) كه به عنوان يكى از كلمه هاى هزار و يك كلمه تقرير شده بود ولى چون زياد شده بود فرمودند كه ديديم خود يك رساله خوبى شده ، لذا آن را از هزار و يك كلمه جدا فرمودند تا به وقتش آن پريروى تاب مستورى را نداشته باشند و به طبع برسد. در اين رساله چندين واقعه از حالات تمثلى كه براى حضرتش پيش آمد را نقل فرمود و سپس به ترسيم اصولى پرداختند كه هر يك بعنوان ((كد و دستخط مبارك حضرتش كه بياض العين اين بنده است نقل مى كنم .
((تبصره : آنچه كه در اين كلمه آورده ايم نمونه اى از اصولى ايقانى در اعتقادات ايمانى است يكى از آن اصول اين كه : بسيارى از آنچه كه در ماوراى نشاءه طبيعت به انسان روى مى آورند بروز و ظهور ملكاتى اند كه انسان به كسب يا اكتساب در مزرعه ذات خويش كاشته است چه هر كس زرع و زارع و مزرعه خود است ، و به عبارت ديگر مهمان سفره خود است كه ((الدنيا مزرعة الاخرة )) پس بدان كه ملكات مواد صور برزخيه اند و به بيان گرانقدر شيخ اجل سعدى :
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر   كاى نور چشم من بجز از كشته ندروى
چند واقعه اى كه نقل كرده ايم همه از خود من برخاسته اند و بيرون از من نبودند، در كريمه ((لهم ما يشاءون فيه لدنيا مزيد)) (قرآن كريم - سوره ق - آيه 35)، و در كريمه ((للذين اءحسنو الحسنى و زيادة )) (سوره يونس - آيه 27)، و نظاير آنها از آيات و روايات فهم و تدبر بسزا لازم است و استاد زبان فهم كامل بايد كه به گفته شيوا و رساى عارف رومى در دفتر سوم مثنوى معنوى :
هر كه گيرد پيشه اى بى اوستا   ريشخندى شد به شهر و روستا
هيچكس بى اوستا چيزى نشد   هيچ آهن خنجر تيزى نشد
بند (باب ) دهم ((دفتر دل )) در اين معنى اعنى در تمثلات ادراكى و مافوق آن و اشارت به سرى از اسرار آيات و روايات حقا بسيار شايسته و بايسته سخن گفته است كه سزاوار است در حق آن گفته شود، نطق فيه روح القدس :
صعود برزخى چون گشت حاصل   بيابى بس تمثلهاى كامل الخ
و در همين معنى جناب متاءله سبزوارى در شرح مثنوى معنوى چه نيكو فرموده است :
((وسايط در حشر همه ذاتيه و داخله اند، نه خارجه از ذات و باطن ذات نفوس مثل اين عالم دنيا)). انتهى كلام مولى در رساله انسان در عرف عرفان .
آيات و روايات و وقايع مناميه ، همه دلالت صريح دارند كه تمثل ، تصور و تبدى و ظهور شى ء است در موطن ادراك ، به صورتى مناسب حالات و امور نفسانى و ديگر امور. مثلا چون زن زيباى آراسته موجب اغوا و اضلال مردم بوالهوس مى شود، دنيا، در مقام تمثل ، بدان صورت ادراك مى شود، نه آنكه در خارج ظرف ادراك زنى صاحب جمال و آراسته به انواع پيرايه ها بوده باد.
همچنانكه در عالم رويا تمام وقايع و حالات در صقع نفس است نه در خارج آن ، ظهور سرور به صورت مثال در حديث نيز در صقع نفس آن كسى است كه ادخال سرور در دل مومن كرده است نه آنكه در ظرف خارج چيزى چيز ديگر گردد.
12- همه اطوارت از آغاز و انجام   همه احوالت از لذات و الام
13- ز ادراكات تست از نيك و از بد   تويى خود ميهمان سفره خو
هر كسى با عمل و علم خود دارد در شبانه روز خودش را مى سازد كه علم و عمل جوهرند و انسان سازند. و هر كسى زرع و زارع و مزرعه و بذر خويش است و عاقبت كار همان درو كند كه كشته است . ((الدنيا مزرعة الاخرة )).
لذات و الآم از انواع ادراكاتند كه ادراكات ممدوح او لذت آورند چه ادراكات مذموم درد مى آورند.
14- چو شد آيينه ذات تو روشن   ز گلهاى مثالى مثل گلشن
15- بوفق اقتضاى بال و حالت   معانى را بيابى در مثالت
در تمثلات ، هر كسى براى خويش يك مطبعه خاص است و در پيشآمد وقايع نفسانى داراى حالات خاص است و قوه خيال او براى او عكسهاى مخصوص را به تصوير مى كشاند. نبايد اين توقع را داشت كه براى همه به يكنواخت حال تحقق يابد، و گلهاى مثالى و حقايق ملكوتى به يك منوال خود را نشان دهند.
مثلا اگر جناب ميرداماد در حال ذكر شريف ((يا غنى يا مغنى )) مشاهده مى كند كه سراسر نظام هستى با او همدم اند نبايد ديگرى كه به اين ذكر متلبس است انتظار داشته باشد كه براى او نيز بايد اينچنين تحقق يابد؛ زيرا قوه خيال در هر شخصى مطابق حال او و به وفق اقتضاى ذهن و مدركات او براى او متمثل مى سازد.
چه سا به اشخاص گوناگون يك معنى و حقيقت را بدهند ولى هر يكى از آنها طورى براى خود عكس بردارى كند و بنماياند مثل اينكه شخص يك حقيقت است ولى در مقابل آيينه هاى مختلف به اطوار گونه گون نمايانده شود. معانى ملكوتيه را وحدت هويت است ولى مجالى و مظاهر كه جان افراد مختلف است انحاء فراوان دارد. فصل نهم از رساله ((نور على نور)) جناب مولى را در مقام شاءنى خاص است كه در دو مطلب پياده شده است كه به منزله ((كنوز اسرار)) است .
((مطلب اول اينكه : در كتب و رسائل ارباب سير و سلوك مثل ((تحفة الملوك )) سيد بحرالعلوم و غيرها، سنوح احوالى از خودشان در اثناء سير و سلوك خبر مى دهند مثلا در همين ((تحفه )) فرمايد: ((و از جمله آثار، به صدا آمدن قلب است ، و در مبادى آوازى مانند آواز كبوتر و قمرى از او ظاهر شود، و بعد از آن صدايى چون انداختن مهره در طاس كه در آن پيچد مسموع شود)) - الخ .
و همچنين ديگران حكاياتى از خود دارند. غرضم اين است كه آگاهى بدين گونه احوال رهزنت نشود كه بايد به همان كيفيت براى تو هم پيش آيد چه اينكه وجودات مقيده را احكام متخالفه است و هر يك را حكمى خاص ؛ براى هر شخص به وفق اقتضاى استعداد و تركيب مزاج و قابليت او در اثناى سير و سلوك و اراداتى روى مى آورد.
همانطور كه چهره ها و لهجه ها مختلف اند استعدادها نيز مختلف اند و مطابق اختلاف استعداد، و ارادات قلبى و آثار وجودى و استفاضه فيض الهى مطلقا گوناگون اند، و هر كسى از جدول وجودى خودش مطابق با همان جدول خود مى گيرد. و در هر يك كارخانه اى به نام دستگاه خيال است كه از قدرت كامله حق سبحانه معانى را صورت مى دهد، هر معنى را به صورتى مناسب وى كه مظهر اسم شريف ((مصور)) است . لذا تمثلات مطابق با جدول وجودى هر شخصى رنگ خاص به خودش مى گيرد. فتدبر.
16- مثالى همنشين و همدم تو   فزايد نور و بزدايد غم تو
17- رفيق خلوت شبهاى تارت   ترا آگه كند از كار و بارت
18- سخن از ماضى و از حال گويد   خبرهايى ز استقبال گويد
تا اينجا اشارت به كشف ها و تمثلات با مثال بود كه همراه با اشكال و صور باشد و همه اين صور همنشين با خود شخص اند و اءنيس شبهاى تاريك شخص اند. و انسان مى تواند با اين رفيقات همدم از سراير وجودى خويش با خبر گردد كه چه در انبان دارد. از بيت بعدى به بعد اشارت دارد به تمثلات بى مثال .
19- چو يابى در خودت صبر و قرارى   حضورى در سكوت اختيارى
20- نهان از ديده اغيار باشى   عيان و كاتم اسرار باشى
21- به آداب سلوك اهل ايقان   بدانجايى رسى از نور عرفان
22- كه تا كم كم ز لطف لايزالى   بيابى كشف هاى بى مثالى
بحث كشفها و تجليات و تمثلات با مثال و بى مثال در ابيات 22 الى 27 و بيت 60 از باب نوزدهم دفتر دل خواهد آمد كه به نحو مبسوط بحث خواهد شد، و فص 57 فصوص فارابى و شرح آن توسط حضرت مولى در نصوص الحكم را در مقام اهميتى بسزا است . فانتظر.
مقدماتى كه براى تحقق ((تمثلات بى مثال )) لازم است عبارتند از:
1- صبر و قرار. زيرا كه با عجله نمى شود به مقصود دست يافت ، چون آنان كه زود به تمثلات رسيده اند پخته بار نيامده اند و هر كس كه دير گرفت پخته بار آمد.
حضرت مولى فرمود: ((راهرو بداند كه بزرگان گفته اند كه بطؤ علامت نقص استعداد نيست ، زود زود نمى دهند تا كم كم ظرفيت پيدا كند. و كسانى زود گرفته اند ولى در همان محدود توقف كرده اند و از نيل به مقامات عاليه باز مانده اند و البته نااميدى ندارد و شايد در همين لحظه بعد رسيده است و به گنج مقصود دست يافت ...))
در روايات نيز به صبر و استقامت تاءكيد شده است . چه اينكه در آيات قرآن نيز همانند: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة بر صبر و استقامت پافشارى شده است .
2- حضور و دوام آن و مراقبت كه تخم سعادت انسانى ، حضور و مراقبت است و هر چه مراقبت و حضور كه مفتاحند كاملتر باشد، تمثل حقايق صافى تر است (لطيفه 119 - مآثر آثار ج 2).
3- سكوت اختيارى كه لب دوختن و زبان را جز براى امور ضرورى به حرف درنياوردن است .
4- از ديده اغيار پنهان شدن كه از هر كس كه با جان انسان نامحرم است دورى جستن است اگر چه نزديكان او باشند و دل را از هر كس كه غير است بردارد كه معاشرت با اغيار مانع رسيدن انسان به حقايق است .