شگفتى هاى آفرينش در كلام اهلبيت (عليهم السلام)
جلد اول

رضا كوشارى

- ۱۳ -


نيروى جاذبه و كهكشان در ذرات

دانستيم كوچكترين چيز در اين دنيا، اتم است و تمامى هستى از مجموعه همين ذرات است يعنى هر چه در جهان هست از جمع شدن اتمها با هم ساخته شده است.
همان گونه كه در طلب قبلى (به نام مخلوقات ناپيدا)، حضرت على (عليه السلام) ذرات نايدنى و نامرئى را از عجايب آفرينش خداوند تعريف مى كند و در اين جا از درون ذرات اتم، ما را با خبر مى كند، حضرت على (عليه السلام) در وصف قدرت خداوند و آگاهى او از تمام چيزهايى كه به چشم و به عقل ما نمى گنجد، سخنان بسيار زيبا و پر محتوا دارد از آن جمله مى فرمايد: و يعلم... مسحب الذره مجرها.(77) خداوند آگاه است از كشش ذرات و كهكشان درون آن هاست.
ذره كوچكترين حجم كه به معناى اتم است. ذره يا اتم در اين جمله از كلام آن حضرت مشخص به نوع و چيزى خاص نشده و اين دلالت بر مطلق و تمام ذرات است، يعنى هر چه ذرات از تمام مواد و عناصر كه در اين جهان هست يك حكم و همين وضعيت را دارند و اين نظريه درست مانند گفتار و اعتقاد كليه دانشمندان و متخصصان علوم زمان ما است.
مسحب: كشاندن و جذب كنندگى و يا جاذبه، همان نيرويى كه آن ذره را به طرف خود مى كشاند تا از او سوار و رها نگردد و علم روز به اين نتيجه رسيده است كه در ذرات اتم يك هسته و در اطراف آن الكترون وجود دارد، الكترونها با حركت منظم در اطراف هسته، مدام در حال گردشند و عامل اصلى نگه داشتن الكترونها در اطراف هسته، نيروى كشش جاذبه است و بدون اين نيروى جاذبه، الكترونها كه با سرعت سرسام آورى در حال گردش ‍ به دور هسته اند، رها و جدا مى شدند، پس اين دو الكتريسيته مخالف، يكديگر را جذب مى كنند، يعنى اگر يك جسم داراى الكتريسيته مثبت و ديگرى داراى الكتريسيته منفى باشد آن دو جسم به سوى يكديگر حركت كرده و به هم مى چسبند، روى اين حساب، الكترونها كه داراى بار الكتريكى منفى و پروتونها كه داراى بار الكتريكى مثبت هستند بايد به فوريت يكديگر را جذب كنند و اين حركات عجيب، در دل ذرات تمام اجزاء و عناصر عالم است در حالى كه ميليونها سال بر يك اتم مى گذرد را جذب مى گذرد و كوچكترين تغيرى در وضع داخلى و حركات موزون الكترونهاى آن حاصل نمى شود و اين سخن حضرت على (عليه السلام) اولين حرفى بود كه در اين باره از وجود نيروى جاذبه در دل ذرات گفته شده است و دانشمندان زمان ما علاوه بر اين كه مات و متحير اين نيروى پر قدرت و دقيق و موزون جاذبه در دل ذرات اند و هنوز ذره اى در هيچ مواد و عنصرى را نيافتند كه در آن نيروى جاذبه وجود نداشته باشد.
و مجردها: ((و كهكشان درون ذرات)). از نكته هاى جالب اين جاست كه آن حضرت در كلام خود، اول از نيروى جاذبه ذرات اتم را تعريف مى كند و سپس از وجو كهكشان درون آن، يعنى همان الكترونها است كه در حول هسته مى گردند ياد مى كند يعنى آن حضرت به ما مى گويد كه اگر نيروى جاذبه نباشد آن گاه ذرات كوچك الكترونها وجود نخواهد داشت چون همه رها مى شدند.
مجردها: دلالت بر كهكشان آن ذره ((اتم)) است و كهكشان به معناى وجود كراتى در فضا هستند كه حول خورشيد مى گردند و اين كرات در مدار خاص و مستمر به دور هسته كه همان خورشيد است با سرعت عجيبى و با نظم و قاعده و فاصله معين، همواره در حال گردش به دور آن است.
اتم با آن همه كوچكى و حقارت ظاهرى، از اجزاء متعددى است و دانشمندان حركت الكترونها را به دور هسته، به حركت سيارات منظمومه شمسى تشبيه كرده اند، و عجيب اين جاست كه حضرت على (عليه السلام) قرنها قبل از اين دانشمندان همين عنوان كهكشان را بر اين ذرات الكترونها به كار برده است كه اين معنى بر وجود هسته مانند خورشيد، و وجود اقمار و كرات اطراف آن هسته كه همان الكترونها هستند دلالت دارد و اين اتم كه از بسيار كوچك بودنش بى نهايت نامرئى است در عين حال درون همين ذرات، فضاى وسيعى است زيرا ميان الكترونها و هسته مركزى فاصله و خلاء نسبتا وسيعى است زيرا ميان الكترونها و هسته مركزى فاصله و خلاء نسبتا وسيعى وجود دارد، پس آن حضرت از كليه اين مسايل آگاه بوده و كلام آنحضرت در واقع علم در علم و هنر در هنر است، و از هنر و علم آن حضرت اين است كه اتم را در يك جمله بسيار كوچك تعريف و توصيف نموده و اين هنر و شاهكارى است كه نصيب هيچ دانشمندى نشد، و معمولا دانشمندان و متخصصان بسيارى در پرتو تحقيقات و با كمك ابزار و وسايل مدرن، اتم اين ذرات كوچك را شناختند و پس از آن ها عده اى ديگر با تلاش فراوان الكترونا را شناسايى كردند و باز هم بعد از آن ها عده اى ديگر، از نيروى جاذبه و مسايل ديگر باخبر شدند و همين طور با تلاش زياد و عده ى بسيار آن ها بود كه با گذشت زمان، امروز به نتيجه كاملترى رسيدند.
اگر من و شما صد سال پيش زندگى مى كردند و آن زمان اين جمله ها را كه در نهج البلاغه ياد شده مى خوانديم حتما معانى دقيق و واقعى بسيارى از اين قبيل كلمات را نمى فهميديم ولى امروز در پرتو توسعه علم و دانش، معانى كلام آن حضرت را در مى يابيم و در واقع علم و دانش هر چه بيشتر توسعه كند و پيشرفت كند، معانى و عظمت آيات قرآن مجيد و سخنان امامان ما بهتر دانسته مى شود و ارزش واقعى كلام آن ها بيشتر جلوه گر خواهد شد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) در مدح حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: اءنا مدينه العلم و على بابها. من شهر علم و دانشم و على دروازه هاى آن است. پس هر كس كه بخواهد به شهر علم و دانش وارد شود مى بايستى از دروازه هاى آن گذر كند تا عظمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و وحى و قرآن كريم را در يابد و از آن بهره مند شود.

جهان اسرارآميز نا پيدا

در اين جهان، اسرار و عجايب آفرينش، ناديدنى و ناشنيدنى و خارج از قدرت درك حواس پنجگانه ما بسيار و بيان هر موضوع از عظمت خداوند، خود بحث مفصل و طولانى دارد و خارج از توان ما است. به چند جمله از حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه توجه كنيم:
1- عالم السر من ضمائر المضمرين.... خداوند عزوجل، عالم و آگاه است از سر و اسرار نهان از آن چه را كه در ذهن هر جاندارى است مى گذرد...
2- و غيابات الغيوب.... و آگاه است از گردش ذرات.
3- و مصائف الذر. و او آگاه است از ناديدنيهاى نامرئى و نهانها)).
4- و مشاتى الهوام. و او آگاه است از حركت انواع موجودات نامرئى. حضرت على (عليه السلام) در چند جمله مختصر، بيانات پر معنايى دارد كه توضيح آن بسيار است و ما چاره اى جز خلاصه گفنت نداريم.
در توضيح جمله اول اين را مى رساند كه خداوند از آن چه كه در ذهن هر جاندارى و اندرون هر ناپيدايى آگاه و دانا است، و در ذهن هر موجودى و در اندرون هر ناپيدانى آگاه و دانا است، و در ذهن هر موجودى و در اندرون هر ذره اى هر چه باشد براى ما نامرئى و نامحسوس است، يعنى آن چه را كه در ذهن هر جاندارى است كه خطور مى كند و از بسيارى نامرئى و پنهان بودن، اين دو با هم تشبيه و در كنار هم، آن حضرت بيان فرموده است.
در توضيح جمله سوم، طبق نظريه و تحقيق دانشمندان، اتم آن قدر كوچك است حتى با قوى ترين ميكروسكوپها نيز نمى توان اتمها را ديد، به مثال اگر بتوانيم صد ميليون اتم را به دنبال هم در يك صف مستقيم قرار دهيم، طول اين صف فقط در حدود دو سانتيمتر و نيم خواهد بود، اتمها انواع مختلف دارند، تاكنون بيش از صد نوع گوناگون شناسايى شده، قسمت وسطى اتم هسته ناميده مى شود و ذره كوچكى كه در اطراف آن گردش مى كند الكترون نام دارد و همه ى اتمها به يك اندازه الكترون ندارند، مثلا اتم ئيدروژن يك الكترون دارد و هسته آهن بيست و شش الكترون دارد كه با سرعت خيلى زياد گردش مى كنند، الكترون هميشه به دور هسته مى گردد.
و چه به جا و درست است كلام حضرت على (عليه السلام) كه مى فرمايد: ((خداوند آگاه است از گردش درون هر ذره اى)). حضرت على (عليه السلام) كه الگوى زيبا و راستين علم و ايمان است نمى گويد كه ((من مى دانم گردش درون هر ذره اى را)). بلكه مى فرمايد: ((او)) يعنى ((خداوند آگاه است از گردش درون هر ذره اى)) چون حضرت على (عليه السلام) هر چه مى داند از لطف خداست كه به مقام و مرتبه رفيع نايل شده و آن حضرت در تمام عمر خود هر قدم و هر قلمش، مردم را به سوى خداوند راهنمايى مى كند و كلام حضرت على (عليه السلام) در زمانى بيان شد كه هيچ كس متوجه معناى سخن او نشد، لذا او به ناچار اين مورد علمى همچون موارد ديگر، موضوعى را در قالب دعا و عظمت خدا را ستايش ‍ كردن مطرح نمود، تا به اميد اين كه شايد بعدها و آينده، كسانى معانى كلامش را دريابد و در اين باره پيگير مسايل علمى آن شوند.
توضيح جمله چهارم، آن حضرت مى فرمايد: ((او آگاه است از حركت هر موجود ناپيدا و نامرئى)) مى دانيم كه ((هوام)) همان موجودات ميكروسكوپى هستند اين ها بقدرى كوچكند كه هرگز با چشم ديده نميشوند لذا حركت و تلاش اين ها بسيار محدود و اندك است و به قول مثال عاميانه (خودشون چى هستند كه حركتشون چه باشد) و آن حضرت از روى آگاهى كامل علمى، اين تعريف موجودات نامرئى و نامحسوس را پس از وصف ذرات ياد مى كند نور و گاهى آن حضرت تعريف اتم را در كنار رنگهاى نامرئى نور بازگو مى كند چون همه اى:ها در مرتبه و حدود پنهان در مرتبه و حدود پنهان و ناديدنى هستند.
در قديم كه مردم از خيلى موضوعات و چيزهاى درشت و بزرگ و آشكار اين دنيا بى خبر و غافل بودند، آن حضرت سخنان زيبا و عالمانه بيان مى كند از ناديدنيها و پنهانها و مسايل ديگر، كه با اينحال متأسفانه اين كلمات گرانبها، قرنها در كنج كتابها بدون درك واقعى آن ها متروكه مانده بود تا اين كه امروز بيش از هر زمان ديگر، منظور و معانى كلام آن حضرت را ما دانستيم و در توضيح جمله دوم آمده است كه در ناديدنيهاى نامرئى و پنهان از ديد چشمان ما، عجايب و اسرار بسيارى هست و در آن دنيايى پر غوغاست و صحبت آن بسيار مفصل است و دانش زمان به خيلى از مسايل آن هنوز دسترسى پيدا نكرده.

دعا درس علم و ايمان است

انسان با عقل و درك خود به هر چيز كه بنگرد، شگفت زده و مات و متحير آن مى شود، آن گاه به اين فكر مى افتد كه اين يكى از مهمترين و عظيم ترين خلقت پروردگار است. سر در گمى انسان ها از اين كه كلام پديده، در اين جهان بزرگ، عظيم تر و مهمتر است، هر كس در خيال خود به فكر چيزى فرو مى رود و مات و متحير آن مى شود و مى پندارد كه اين يكى از مهمترين و عجيب ترين آفرينش خداوند است، به خر حال عقيده هاى مردم مختلف است و چند ميليارد آدم روى زمين هست كه در مجموع نظريه هاى گوناگون، اين ها دلالت و عظمت پروردگار و عجايب صنع اوست، و اين جهان بزرگ، لبريز از پديده هاى ديدنى و شنيدنى است، به هر جا و به هر چيز كه بنگريم عظمت و نعمتهاى خداوند براى ما جلوه گرى مى كند. اكنون ببينيم حضرت على (عليه السلام) در راز و نياز با خداوند چه مى گويد و از طرفى اين دعايش براى ما چه درسى دارد كه ما از آن بياموزيم و پند بگيريم و اين دعا به آگاهى ما چه چيزهايى مى افزايد كه به عقل و ايمان ما افزوده و راسخ تر مى كند؟
سبحانك ما اءعظم ما نرى من خلقك. و ما اءصغر عظمه فى جنب قدرتك. و ما اءهول ما نرى من ملكوتك. و ما احقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك . ((اى پروردگار پاكيزه و منزه چه با عظمت است آن چه را كه ما را آفرينش تو مى بينيم)). ((و چه بسيار كوچك است عظمت آن در پيش قدرت و توانايى تو)). ((و چه بسيار هولناك و عجيب است آن چه از ملكوت تو مى بينيم)). ((و چه بسيار حقير و ناچيز است آن عجايب ديدنى، از آن چه كه از چشمان ما پنهان و ناپيدا شده، كه آن ها نشانه هاى قدرت و توانايى تو است)).
آن حضرت به ما مى گويد كه در آفرينش خداوند، عجايب فقط آن ها نيست كه چشم ما آن را مى بيند، بلكه عجيب تر از آن، چيز هايى هست كه ما آن ها را نمى بينيم و پيدا نيستند و از چشمان ما پنهان اند. و بشر معاصر كه در پيشرفت تكنولوژى و گسترش دانش به سر مى برد، امروز از خيلى چيزها با خبر شده و عجيب ترين پديده ها در خلقت، را به حساب مى آورد و امروز موجودات ميكروسكوپى ناديدنى و پنهان از چشمان ما، و از آن مهمتر، دنياى اسرارآميز ذره هاى كوچك ((اتم)) كه واقعا اين ها از عجايب خلقت اند. چه ديدنى هاى بسيار دارد كه ما با چشم خود نمى توانيم آن ها را ببينيم ولى با كمك دستگاههاى مدرن از خيلى چيزها با خبر شديم و فهميديم كه در ناديدنيها: چه ديدنيهاى شگفت انگيز بسيارى نهفته است. لذا آن حضرت اين ها را به گوشزد و ما را از وجود آن ها باخبر مى فرمايد:
و ما اءسبغ نعمك فى الدنيا. و ما اءاصغرها فى نعم الآخره.
خدايا چه بسيار و فراوان و بى شمار است نعمتهاى تو در اين دنيا)). ((و چقدر اين نعمتهاى دنيا خرد و ناچيز و پست است در مقابل آخرت)).
بله آن حضرت چنين به ما مى گويد كه اين موجودات و پديده هاى نامرئى و ناپيدا، مهمترند از آن چا كه هست و ديده مى شوند.
و همچنين به ما مى گويند كه اين نعمتهاى گوناگون و بسيار، در مقابل آن چه را كه از نعمات در اخرت هست ناچيز و اندك مى باشد. و همان گونه كه سخن آن حضرت امروز به حقيقت پيوست و نا از پديده هاى عجيب و غريب نامرئى با خبر شديم، و مشاهده كرديم، همان طور است سخن آن حضرت درباره ى برترى نعمتهاى آخرت، كه اميدواريم در آخرت آن ها را ببينيم و از نعمات بى نهايت و نامحدود الطاف الهى نصيبشان شود و اين حاصل نمى شود جز با عمل صالح و اين راستين.

انرژى نهفته در ذرات

دعا كردن در تمام اديان و مذاهب رايج ايت ولى دعا در اسلام يك ويژگى مخاص دارد كه هيچ گاه با دعاهاى اديان ديگر شباهت ندارد، چون بحث ها و موضوعات علمى در لابه لاى مسايل اخلاقى گنجانده شده و اين روش، باعث تقويت ايمان و سازندگى جنه هاى مادى و معنوى بيباشد، خدايى كه اين جهان، آفرينش او است و ما با زبان علم كه تعريف پديده هاى خلقت او در جهان است به ستايش و نيايش او مى نشينيم.
اصولا در دعاهاى اسلام سر و اسرار علمى، بسيار است كه شايد خيلى از مردم به آن موارد پى نبرده اند با اين كه سالها و قرنها ورد زبان آن ها بوده است، امامان ما در دعاهاى خود، در بهترين و يا بدترين وضعيت و شرايط، بيشترين استفاده را بردند، براى خير و صلاح مردم نتيجه هاى خوبى گرفتند و بيشتر اوقات، كارهاى لازم را به توسط دعا انجام دادند چون در دعا ورد زبان مردم مى شود و براى هميشه ماندگار خواهد ماند و به اين اميد كه روزى فرا رسد، كسانى پيدا شوند، معنا و مقصود كلام آن ها را دريابند و به كار گيرند و همين شيوه، رهگشا و راهنماى مردم در خيلى از مسايل و موارد لازمه زندگى آن ها بوده است.
امام كاظم (عليه السلام) سالهاى زيادى از عمر خود را در اختناق و فشار گذراند و چندين سال را در مخوف ترين زندانها به سر برد.
به هر حال آن حضرت با شيوه دعا خواندن، توانست خيلى از مسايل و موارد علمى و اخلاقى و دينى را بمردم برساند و بدون اين كه ماءموران حاكم دريابند، او راهنمايى و هدايت و ارشاد مى كرد.
يكى از دعاهايى كه در زندان هارون خليفه عباسى، مداوم ورد زبان آن حضرت بود، در واقع با اين شيوه، مسايل علمى متنوع و بسيار جالبى را عرضه مى كرد تا شايد دوستان و دشمنان، درسهايى از علم و اخلاق بياموزند و به راه حق خدا پرستى هدايت شوند و اكنون گوشه اى از دعاى مهم آن حضرت را براى شما نقل مى كنيم تا ببينيم او در دو جمله از مهمترين پديده هاى آفرينش هستى، چه سخنان مهم و زيبايى را بيان فرموده است.
و آن حضرت در سياه چال بسيار تنگ و در زير اعماق زمين زندانى و دربند بود جايى كه روز از شب آن معلوم نبود، او سالها در اين زندان، روزگار تلخى را گذراند و همواره شب و روز را در ناله كردن به سر برد، نه ناله اى كه آه و بيداد باشد بلكه تمام ناله هايش استغاثه بدرگاه معشوقش خداى يكتا بود و كلماتيكه بر زبانش جارى مى شد در واقع درسهايى از علم و ايمان بود تا مردم را به درستى صلاح راهنمايى كند، و آن حضرت از لحظه ها، بهترين استفاده را مى كرد تا مردم بهترين بهره را ببرند.
يا مخلص النار من بين الحديد و الحجر خلصنى من حبس هارون ((اى رهايى دهنده و آزاد كنند آتش از اندرون آهن و سنگ، مرا از بند زندان هارون رهايم كن)).
آتش چيزى نيست كه آن حضرت آرزوى رها شدنش را از بند درون ذرات آهن و سنگ كند، چون آتش خود نيروى عذاب است، و براى آتش ‍ دلسوزى كردن در شاءن امام نيست و براى ترحم و عاطفه، نجات آتش را كسى از خدا نمى خواهد.
به طور مثال: اگر آتشى گداخته و افروخته باشد و قطعات آهن و تكه هاى سنگ در آن بيفكنيم، در اين معركه مى بينيم كه تنها آتش مؤ ثر و درهم كوبنده سنگها و فلزات خواهد بود چون آن ها در آتش سوخته و ذوب مى شوند، پس در اين جا ظالم آتش است و اين مظلوم، آهن و سنگ واقع مى شوند. بنابراين مقصود و منظور در كلام آنحضرت، همان انرژى نهفته و دربند درون ذرات آهن و سنگ است و در اين جمله از دعاى آن حضرت بوضوح ما را خبر ميدهد، و آگاهمان مى سازد از وجود نيروى مهم انرژى در اجسام ذرات ((اتم)) آهن و سنگ، و انرژى كه در اين اجسام است آن نيرويى بسيار مهم است و معمولا از اتم آتش بر مى خيزد.
آهن و سنگ به تنهايى خود قابل اشتعال نيستند. آهن به معنا و شامل انواع فلزات است مثل سرب و مس و نقره طلا و اورانيم و غيره از عناصر مختلف است. سنگ نيز به معناى انواع سنگهاى گوناگون استخراج مى شوند. آهن و سنگ در واقع نمونه و مسطوره تمام فلزات و سنگها هستند.
انرژى منبع و مصدر آتش است و از انرژى آتش بر مى خيزد و نشانه و علامت انرژى در اجسام ذرات فلزات و سنگها، آتش است و در كلام آن حضرت كلمه حجر ((سنگ)) بر انواع گوناگون سنگها دلالت دارد و مختص به نوع خاصى اشاره نشده، و امروز توسط دانشش زمين شناسى، معلوم شد كه سنگها گوناگون هستند، يعنى عناصر سنگها با همديگر فرق دارند چون جنس آن ها متفاوت است.
با مخلص النار من بين الحديد و الحجر به معناى آزاد شدن انرژى در بند و نهفته در اندرون ذرات فلزات و سنگها است و در اين قرن اخير بود كه دانشمندان موفق شدند اتم را بشكنند و انرژى دربند را آزاد كنند و براى موارد مهم به كار گيرند تا استفاده هاى سرشار نصيبشان شود.
در دانش اتم، واژه رها شدن، آزاد شدن، در مقابل دربند و نهفته، زياد به كار مى رود و اين موضوع مهم در كلمات امام آن چنان طراحى و تركيب شده اند كه نشاندهنده آگاهى آن حضرت در اين باره است.
بنظر هر دانا و آگاه اين چنين بنظر مى رسد كه در واقع آن امام همچون نيرو و انرژى است كه در بند زندان هارون قرار دارد، امامى كه مى تواند در ميان مردم، عامل و نيرويى براى هدايت و راهنمايى در زمينه هاى مختلف علمى باشد، و او مى توانست با اين انرژى يا علم خود جامعه را به نحو احسن متحول كند و در پى آن تاريخى، با شكوه براى مردم و آن سامان سبب شود.
وقتى كه آن حضرت براى آزاد شدن و رهايى خود از بند زندان، بدرگاه خداوند كه داراى نيروى لايزال، قوى و آگاه است كه مى تواند آن حضرت را نجات دهد، پس به مراتب حداقل در معناى كلام آنحضرت، براى رهايى انرژى از بند ذرات در فلزات و سنگها، به يقين نياز به افرادى با دانش و تكنيك نيرومند و مجهز لازم است تا اين كه توانايى اين كار مهم علمى ممكن شود چون اين كار، بسيار مشكل و پيچيده است و هر كس قادر به آن نيست.

ابر و باد

باد سر و دو بال دارد

اين معناى كلام حضرت على (عليه السلام) كه مى فرمايد: للريح راءس و جناحان.(78) على (عليه السلام) مستقيما از شكل گيرى باد و به حركت در آمدن آن، كاملا آگاه است.
((باد سر و دو بال دارد)) اين جمله بر دو گونه معنا دلالت دارد.
اول، اين كه آن حضرت تعريف كلى شكل باد را به اين صورت تعريف و آن را همانند يك پرونده بزرگ كه در سطح وسيعى به پرواز در مى آيد و مسافت زيادى را طى مى كند:
1- حركت جبهه باد همچون پرنده عظيمى مى ماند كه داراى كله اى در دو جمله و دو جناح گسترده است در دو طرف آن، برفراز زمين پيش مى رود.
2- قسمت جلو يا سر آن، همان ناحيه پرفشار باد است و دو بال يا دو طرف آن كه در دو طرف و عقبتر كه دامنه آن در چندين كيلومتر گسترده است وسعت دارد.
3- وقتى كه باد به حركت مى افتد، همه جاى آن باد به يك اندازه پر فشار نيست، آن قسمت كه اوج قدرت و فشار تند حركت باد است در وسط و جلو مى باشد و اطراف آن، باد داراى فشار و زور كمترى است.
وجه دوم از معناى كلام آن حضرت، تعريف علمى شكل گيرى باد است، سر به معناى ابتداى كار و مقدمه پيدايش وضعيت پديد آمدن باد است، و در كتابهاى علوم هواشناسى اين چنين آمده، فرو بار همان مقدمه و ابتداى كار پيدايش فرابار يا حركت هوا و شكل گيرى باد است، پس به حركت در آمدن هوا، از عوامل اصلى در ابتداى كار، همان سر منشاء، فروبار است.
تا دو نوع و يا دو جبهه هواى مخالف، يعنى سرد و گرم نباشد، هوا به حركت در نمى آيد و باد پديدار نمى شود
جناح: كه هم به معناى بال است و هم به معناى سمت فعال، كه در مقابل آن، سمت مخالف فعال دارد.
دو جناح همان فرابار است كه در اطراف فروبار و به سمت آن به حركت مى افتد و هوا را به راه مى اندازد و باد به پرواز در مى آيد.
ميان ناحيه فروبار و نواحى فرابار، هوا جابه جا مى شود، هواى انباشته شده در كانونهاى فرابار از مجاورات خاك به طرف كانونهاى فروبار جريان مى يابد، از اين جريان هوا، باد به وجود مى آيد، يعنى از اختلاف دو جبهه هواى سرد و هواى گرم، باد شكل مى گيرد و به راه مى افتد.
نكته ى جالب اين جاست كه مردم در هر منطقه اى كه باد، از سر آن ها مى گذرد نه فرابار و نه فروبار را حس مى كنند و منطقه فروبار و نواحى فرابار، در مقياس وسيع قاره اى و اقيانوسى است و نمى تواند محسوس و مشهود باشد و آن چه مردم ساكن يك سرزمين حس مى كنند همان راس باد يا خط جبهه است كه از اختلاط و تركيب دو جناح حاصل شده صورت باد واحد را پيدا مى كند.
براى فهميدن بيشتر اين مطلب به موضوع هواشناسى در كتابهاى علمى مراجعه كنيد تا بحث مفصل آن را بهتر بدانيد و ما نمى توانيم در اين كتاب كوچك: خيلى از موضوعات علمى را به طور مفصل توضيح دهيم.
دانش هواشناسى كه از سال 1860 ميلادى شكل گرفت و سالها پس از آن، كم كم توسعه يافت و اكنون دانش هواشناسى براى زندگى مردم و آگاهى از تحولات جهان، ضرورى و با اهميت بسيار مطرح است.
على (عليه السلام) 13 قرن قبل از به وجود آمدن اين تشكيلات، درباره ى هوا و باد، سخنى دارد كه از دريچه علم هواشناسى بسيار با ارزش است چون فهميدن موضوع به حركت در آمدن بادها، به قدرى پيچيده است كه حتما مى بايستى متخصصان هواشناسى در نواحى مختلف بين قاره اى به توسط بى سيم و تلگراف و تشكيلات وسيع و بخصوص ماهواره با همديگر در تماس مستقيم باشند و تمام جوانب امر را در نظر بگيريند و با بهره گيرى از ابزار و تجهيزات تخصص اين رشته شرورى است تا اين كه همه ى اين مجموعه با هم دريابيد كه منطقه فروبار كجا است و فرابار چگونه و از كجا، به سمت فروبار به حركت در آمده و بدون اين تشكيلات بين المللى، ممكن نيست كسى در هر جا، هب تنهايى از موضوع شكل گيرى و حركت بادها با خبر شود و اين طور نيست كسى بتواند در يك محدوده، فرابار و فرو بار مشاهده و آن را حس كند، وسعت محدود اين دو غالبا بيشتر از هزار كيلومتر رخ مى دهد، پس ممكن نيست كه يك نفر، آن هم بدون دم و دستگاه، اين دو وضعيت به وجود آمده را ببينيد و از آن باخبر شود.
على (عليه السلام) با جمله اى بسيار كوچك، معناى كلى و مجمل، بادها را تعريف نموده و اين هنرى است كه انديشمندان متخصص اين رشته، هيچ گاه قادر نيستند اين گونه هنرمندانه از بادها و شكل گيرى آن، به اختصار و زيبايى تعريف كنند.