قدمگاه نجف آباد
قدمگاه نجف آباد
در ميانه ميداني که ابنيه صفوي در شمال و جنوب آن قرار داشتند (چهار راه شهرداري) ساختمان چهارطاقي نسبتاً بزرگي با سقف گنبدي شکل به نام «قدمگاه» وجود داشته که در محل نزول اشتران کاروان هداياي صفوي به نجف اشرف قرار گرفته است.

قدمگاه نجف آباد

در میانه میدانی که ابنیه صفوی در شمال و جنوب آن قرار داشتند (چهار راه شهرداری) ساختمان چهارطاقی نسبتاً بزرگی با سقف گنبدی شکل به نام «قدمگاه» وجود داشته که در محل نزول اشتران کاروان هدایای صفوی به نجف اشرف قرار گرفته است. داخل بنا ضریحی چوبی قرار داشته که به اعتقاد مردم و خوابی که دیده شده محل قدوم حضرت مولا بوده است. کف آنجا مفروش و محل نشستن مردم خصوصاً زنان، خواندن زیارتنامه، نماز و گوش سپردن به روضه روضه خوانانی چون صغرا عابدین، سکینه و دیگر زنان در کنار مردانی چون ملا محمد چراغدار، ملاتقی پا پریده، ملا اسدالله، ملاحسن و دیگران بوده است.

گاهی که دو نفر روضه خوان صدای خود را در هم انداخته، مصیبت می خواندند، هیچ یک از مستمعین نمی توانست بفهمد که چه می گویند اما صدای ناله و شیون از در و دیوار بلند بود، مخصوصاً شبها و روزهای جمعه که زوار و حاجتمندان قدمگاه از سایر اوقات بیشتر بودند. در،دیوار، پنجره، ضریح و هر جا که بگویی را پارچه گروگان بسته بودند و هرجایی که می شد قفلی زده به نیتی و حاجتی که خواسته بودند، روبه روی درب قدمگاه که به طرف شرق باز می شد، بنای مربعی شکل با ابعاد حدود یک و نیم متر و بلندی یک متر قرار داشت که اطراف آن نرده چوبی کوتاهی کشیده و محل روشن کردن شمع بود. همیشه تعدادی شمع افروخته در آن سو سو می زد.

پشت ساختمان و در محلی دورتر از آن اجاق هایی بسته شده بود، در مواقع خاص روی آنها دیگ بار گذاشته و آش نذری، شله، حلوا و دیگر غذاهای های متبرک را طبخ و همانجا تقسیم می کردند. این قسمت از قدمگاه از رونق بیشتری برخوردار بود و مشتریان زیادتری دور و برش می پلکیدند، چشمانی کنجکاو و بزاقی ترشح شده به شوق انتظار کاسه آشی داغ، که دل از عزا در بیاورند. درکنار جوبهای آب اطراف میدان درختان چنار محل سایه ساری را پدید آورده بودند که همیشه تعدادی افراد به دلایل مختلف در آنجا حضور داشتند و شلوغ ترین نقطه شهر به حساب می آمد؛ یکی به زیارت آمده، یکی برای گوش دادن به روضه، دیگری برای خوردن آش و آخری هم در ابنیه صفوی کاری اداری داشت یا منتظر از راه رسیدن سفر کرده ای بود. در بیرون از قدمگاه علاوه بر درختان معمول، چنار بزرگ کهنسالی قرار داشت که درختی مقدس به شمار می رفت و اعتقاد مردم برای این بود که چنانچه شاخه ای از آن قطع شود، از محل قطع خون جاری خواهد شد.

«دکتر هینریش بروگش» در سفر نامه خود پس از دیدن قدمگاه آن را چنین توصیف کرده : «به حیاط یک محوطه زیارتگاه مانند رفتیم که جلوی در ورودی بزرگ آن زنجیر هایی آویخته بودند که نشان می داد که آنجا بست و محل تحصن است، ما را در برابر سنگ گرانیت صیقل شده ای بردند که جای پایی روی آن دیده می شد و خطوطی هم به زبان فارسی در آن حک شده بود. این محل قدمگاه نامیده می شد و جای پای روی سنگ را متعلق به یکی از شخصیتهای مقدس می دانستند.»

در سوی شرق عمارت، دروازه ورود از اصفهان به قصد ورود به نجف آباد قرار داشت که شبها بسته می شد و روزها دارای نگهبان و زنجیر بود.
درعکسی که توسط ارنست هولستر آلمانی در زمان ناصرالدین شاه از خیابان و جویهای آب و درختان آن گرفته شده، نمای کوچکی از عمارت دیده می شود. توصیف کامل و دقیق عمارت قدمگاه توسط «هینریش بروکش» سفیر پروس در ایران که در بخش مربوط به جهانگردان آمده است، خالی از لطف نیست که مختصری از آن را در اینجا نقل می کنم:
«قبل از همه به اتفاق کدخدا به حیاط یک محوطه زیارتگاه مانند رفتیم که جلوی در ورودی بزرگ آن زنجیر هایی آویخته بودند که نشان می داد که آنجا بَست است. ما را در برابر سنگ گرانیت صیقلی شده ای بردند که جای پایی روی آن دیده می شد و خطوطی هم به زبان فارسی در آن حک شده بود.»
این محل قدمگاه نامیده می شد و جای پای روی سنگ را متعلق به یکی از شخصیت های مقدس می دانستند. مقابل در ورودی در آن طرف محوطه، در دیگری قرار داشت که به طرف خیابانی که دو طرف آن چنار کاشته بودند باز می شد.»

بخشی از کتاب «مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد» به قلم «فضل الله خلیلی»؛ کاری از انتشارات مهر زهرا(س)

مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد

مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد

قدمگاه نجف آباد