قطع شبانه درختان نجف آباد

از وقتی مادرش بد حال شده بود، همیشه خدا گوش به زنگ بود. این بار ولی از خانه نبود و همکارش ساعت ۳صبح شماره اش را گرفته بود. «زود خودت را برسون که مهندس گفته باید تا قبل از روشن شدن هوا، کار این درختا رو تموم کنیم.»

– خره! تو راس راسی مریضی که ای وقتی شب ما رو کشوندی اینجا!

– هیچی نگو که خودم شاکی ترم.

– آخه مگه روز ازمون گرفتن که مثل دزدا حالا باید بیاییم درخت ببریم؟

– چه می دونم! همش تقصیر ای خبرنگارا و جمعیت نمی دونم چی چیه.

– ها، همونا که پیروزا رفته بودند شورا؟

– آره به نظرم. میگند بازاریا بدشون نمیاد ولی اینا مخالفند. میگند حیفه این درختا رو بکنیم. اینا زنده اند و هوا رو صاف می کنند.

– آخه اینا که از قیافه شون پیداست مثل آقاجونم یه پاشون لبی گوره! اگه سالی یکی دو بار تیمارشون نکنیم که این چارتا برگ خشکیده هم واسه شون نمیمونه.

– ایناش رو من دیگه نمی دونم، کار واسه همین چار تا خشکاله مونده زمین و کم کم صدا دکون دارا در میاد.

– بازاریا که واسه شون بد نشده، کلی میره رو قیمت دکوناشون و بعدش هم جنساشون رو می چینند تو ای پیاده رو جدیده.

– اونا که آره، با دمبشون گردو میشکنند. میگند خیلی وقتی هشته بودند تنگ و تیر شهرداری که ای کار رو بکونه ولی شهرداری دردی همی مصیبتاش زیر بار نیمرفته.

– آم خواب، بعدش که خوب بشد، همه شون شروع میکونند به به و چه چه کردن. مثل پشه دونی روبه رو گلزار شهدا.

– منم قبول دارم، یعنی کل هوای شهر رو همی چارتا درخت خشکیده تمیز میکونند! یه پراید آشغالی جا همه این درختا، گند میزنه به هوا. لااقل اگه راه باز بشه، دود کمتر میکونند.

– چندی زرت و پرت کردیم نصفه شبی. بزن اره رو روشن کون. سابا صاح باید بریم یه وانت درخت بکاریم.

بهسازی بازار نجف آباد

بهسازی بازار نجف آباد

قطع شبانه درختان نجف آباد