تصادف با دبیر فرانسه
تصادف با دبیر فرانسه
از خاطرات دیگر یک روز صبح شنبه که با دوچرخه از نجفآباد به اصفهان آمدم نزدیک دبیرستان سعدی در کوچه جهانبانی که پیچ تندی داشت با دبیر زبان فرانسهام که آن هم با دوچرخه بود به هم خوردیم و این موضوع باعث عصبانیت ایشان شد و سبب شد که در امتحان شفاهی زبان فرانسه ایرادات زیادی از من گرفت و نمره کمی به من داد و گفت این نتیجه بی احتیاطی و تصادف آن روز شما ست.
عصرهای پنجشنبه نیز مجبور بودم با دوچرخه به نجفآباد برگردم که اغلب یکی دو ساعت از شب گذشته به نجفآباد میرسیدم. باز یکی از خاطرات اوائل اردیبهشت بود عصر از اصفهان به سمت نجفآباد حرکت کردم از آتشگاه که گذشتم بارندگی شدیدی همراه با تگرگ شروع شد و با توجه به خاکی بودن جاده و ایجاد گل حرکت با دوچرخه غیر ممکن شد و کمکم هوا تاریک شد، رفتوآمدی نیز وجود نداشت من مجبور شدم به صورت پیاده تا نزدیک کهریزسنگ بیایم و چون چرخ دوچرخه گل گرفته بود دوچرخه را در آب نهر کهریزسنگ تمیز کردم از آنجا به بعد راه خشک بود و بارندگی نشده بود بالاخره حدود سه تا چهار ساعت از شب گذشته به نجفآباد رسیدم که مشاهده کردم مرحوم پدر و مادرم درب منزل و متوحش هستند که بعداً جریان را برای آنها نقل کردم.
بالاخره کلاس پنجم را تمام کردم و در امتحان آخر سال که بنام دیپلم نامیده میشد شرکت و با نمره نسبتاً خوب قبول شدم. بعد از تمام شدن تعطیلات در کلاس ششم دبیرستان سعدی که رشته طبیعی نامیده میشد ثبتنام کردم لازم به ذکر است که در آن زمان سال ۱۳۲۶ دو دبیرستان شش کلاسه یکی سعدی و دیگری دبیرستان صارمیه که هر دو پسرانه بودند و دبیرستان بهشت آئین که دخترانه بود دبیرستان دیگری وجود نداشت. سال ششم در دبیرستان سعدی رشته طبیعی و در دبیرستان صارمیه رشته ریاضی دایر بود.
بخشی از کتاب «خاطرات هشتاد ساله (مرحوم) دکتر سید مصطفی مرتضوی» به قلم فضل الله خلیلی؛ کاری از انتشارات مهر زهرا(س)
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰