جانبازی که با طب سنتی زنده مانده
جانبازی که با طب سنتی زنده مانده
دکتر مصطفی صالحی جانباز فعال در عرصه طب سنتی، در حال حاضر به دلیل عوارض شیمیایی دوران دفاع مقدس،در بیمارستان بقیه الله تهران منتظر عمل پیوند ریه است. او شش بار مجروح شده و از نظر پزشکان خارجی، تا حالا باید شهید شده باشد.
صالحی به دلیل مشکلات ریوی، با مشکلات جدی برای تکلم مواجه است و مصاحبه بر بستر شبکه های مجازی انجام شده است.
تیرماه ۱۳۴۷ در نجف آباد به دنیا آمدم. پدرم کشاورزی و بنایی می کرد و مدت ها به عنوان نیروی داوطلب در جبهه حضور داشت. مادرم هم خانه دار بود و در ایام دفاع مقدس، علاوه بر رسیدگی به امورات ۲ دختر و ۵پسر خانواده، خانه کوچک مان را به محلی برای جمع آوری کمک های مردمی، دوخت لباس، پخت نان برشته و تامین دیگر مایحتاج رزمندگان تبدیل کرده بود.
برادرم محمد علی صالحی که فرزند سوم خانواده محسوب می شد، در عملیات رمضان در تیرماه سال ۶۱ شهید شد. برادر بعدی هم که در عملیات الی بیت المقدس (آزادی خرمشهر)، به عنوان فرمانده گروهان حضور داشت، در همان مقطع مجروح شد. او به دلیل محدودیت های جانبازی، تا اواخر جنگ امکان حضور در جبهه را پیدا نکرد و بعد از آن برای دومین مقطع در این عرضه حاضر شد.
خودم برای اولین بار در اسفند ۶۳ در عملیات بدر به عنوان امدادگر و گاهی هم راننده آمبولانس در جبهه حضور پیدا کردم.
در طول جنگ، پنج بار بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی مجروح شدم و یک مرتبه هم گلوله دوشیکا، کتف و دستم را مجروح کرد. ریه ها، چشم ها و پوستم هنوز آثار شیمیایی را یادگار دارند و برایم ۷۰درصد جانبازی اعلام کرده اند.
وقتی وارد جبهه شدم، راهنمایی را می خواندم. لابه لای اعزام ها یا در خود مجتمع آموزشی رزمندگان که در منطقه مستقر بود، درسم را تا دیپلم ادامه دادم. جنگ که تمام شد، با رتبه ۱۲ در رشته پزشکی دانشگاه اصفهان قبول شدم. تا سه سال بعد از فارغ التحصیلی، مشغول گذراندن طرح و اداره مطب بودم ولی بعد از آن اوضاع تنفسی ام ، وخیم شد و مجبور به ترک هوای خشک و آلوده نجف آباد و عزیمت به لاهیجان گیلان شدم.
در لاهیجان، در اورژانس بیمارستان ۲۲ آبان، به مدت پنج سال مشغول به کار بودم و همزمان مطب درمان های طب سنتی و گیاه درمانی را هم افتتاح کردم.
در این مدت، بارها بستری شدم و حتی به خارج اعزام شدم ولی هیچ کدام منجر به حل کامل مشکل تنفسی ام نشد. عشق به ادامه تحصیل ، بار دیگر پایم را به دانشگاه باز کرد. سال ۹۱ با رتبه ۲کشوری در رشته تخصصی طب سنتی دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
درس که تمام شد، حدود یک سال به عنوان هیات علمی دانشگاه تهران نیز کار کردم ولی شرایط جسمانی ام به حدی وخیم شد که نتوانستم همین تردد های محدود به پایتخت را هم تحمل کنم و به صورت تمام وقت در مطبم در لاهیجان، خدمت به مردم را ادامه دادم. هر موقع فرصتی پیدا کردم، در نجف آباد هم تعداد محدودی بیمار را ویزیت کردم.
پزشکان خارجی، بارها پیشنهاد پیوند ریه د ادند ولی شخصا با آن موافق نبودم. چون خیلی ها که این عمل را کرده بودند، زیاد زنده نماندند. تا الآن هم به لطف خدا و دعای خانواده و دوستان، از تدابیر طب سنتی استفاده کرده و خودم را سرپا نگه داشته ام.
یک هفته ای است که به علت پنومونی (عفونت شدید) ریه، در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بقیه الله تهران بستری شده ام و این چند روز به لطف دعای دوستان و برکت اعیاد شعبان، مقداری بهتر شده ام.
پزشکان، برای پیوند ریه در بیمارستان مسیح دانشوری نامه داده اند ولی موافق نیستم و راه حل پیوند سلول های بنیادی را دنبال می کنم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰