روایتی از یک پولدار گدا در نجف آباد
روایتی از یک پولدار گدا در نجف آباد
از خاطرات دیگر طبابت در نجفآباد اینکه یکروز برای عیادت یک نفر که زخم عمیق و متعفنی در ساق پا داشت به محله پل سنگی رفتم. وارد خانهای شدم که ایوان بزرگی داشت و مردی وسط ایوان خوابیده و مگس نیز دور او غوغا میکرد. زخمهای ایشان را دیدم. در حین معاینه علاوه بر چرک فراوان در زخم دانه جویی نیزدر زخم بود. از علت زخم سؤال کردم که گفت: الاغم در موقعی که جو از آخور میخورد پایم را گاز گرفت!
سؤال کردم که کسی را نداری گفت پسری دارم که سرباز است و کس دیگری ندارم. من هم پای ایشان را زخم بندی کردم و به منشی مطب نیز دستور دادم که هر روز آمپول ایشان را رایگان تزریق و زخم بندی کند و داروی مورد لزوم ایشان را نیز به حساب خودم از داروخانه تهیه کرده و علاوه بر این هر وقت که از ایشان به طور رایگان عیادت میکردم مبلغ پنج تومان نیز برای مخارج به ایشان می دادم و ایشان نیز تشکر و دعا میکرد و پول را زیر تشک میگذاشت.
بالاخره نامبرده سلامت خود را بازیافت. یک روز درکمیسیون پزشکی نظام وظیفه برای معاینه مشمولین عازم خدمت سربازی بودم در حالیکه در اتاق به اتفاق رئیس نظام وظیفه و مرحوم منوچهری که به عنوان معتمد محل بود نشسته بودیم. از دور مشاهده کردم که بیمار مذکور با عصا وارد ساختمان شد.
من به رئیس نظام وظیفه و مرحوم منوچهری گفتم که این شخص آدم بیچاره و بیکسی است و گویا فرزندش سرباز است. باید به او کمک کرد. آقای منوچهری گفتند: ایشان حاج … است! گفتم اشتباه میکنی این شخص فقیری است و من به او کمک کردهام. ناگفته نماند او در نجفآباد معروف بود، خلاصه اینکه حاج ع… وارد اتاق شد. من به ایشان گفتم که من را میشناسی؟! شروع کرد به دعا کردن. گفتم خوب حاجآقا شما که برای عیادت و پانسمان و دارو که پولی به من ندادی؟! گفت نه. گفتم این خدمات تماماً از طرف دولت و مجانی بود ولی آن پنج تومانهایی که هر دفعه به تو میدادم به چه حساب از من میگرفتی؟
گفت حقیقتاً دیدم که داری احسان میکنی پیش خود گفتم که رد احسان گناه است لذا نمیخواستم گناهی انجام داده باشم!
البته رئیس نظام وظیفه هم گفت که من او را تنبیه خواهم کرد!
از تنگی چشم فیل معلومم شد آنانکه غنیتراند محتاجترند
*خاطرات هشتاد ساله دکتر سید مصطفی مرتضوی، به کوشش «فضل الله خلیلی»، کاری از انتشارات مهر زهرا(س)
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰