شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی

شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی ۱۳۸۴ قمری :تاریخ فوت کازرونی :محل دفن   شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی از فقها و از مجتهدین برجسته حوزه علمیه اصفهان در نجف آباد دیده به جهان گشود. پس از پیمودن علوم مقدماتی به اصفهان رفت و به محضر درس حضرات آیات حجج الاسلام سید محمود باقر […]

شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی
۱۳۸۴ قمری :تاریخ فوت
کازرونی :محل دفن
 

شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی از فقها و از مجتهدین برجسته حوزه علمیه اصفهان در نجف آباد دیده به جهان گشود. پس از پیمودن علوم مقدماتی به اصفهان رفت و به محضر درس حضرات آیات حجج الاسلام سید محمود باقر درچه ای ، حاج میرزا بدیع درب امامی، آخوند ملا حسین کرمانی، و آخوند کاشی ، جانگیر خان قشقایی حاضر شد سپس به نجف اشرف عزیمت نمود و از محضر مراجع بزرگ آن وقت: آخوند خراسانی کسب فیض نمود و به درجه اجتهاد و مقامات و کمالات دست یافت.

پس ازچندی به اصفهان بازگشت و از مدرسین و مجتهدین فقها مشهور و ائمه جماعت مورد وثوق عام و خاص گردید به صورتی که مورد احترام اقشار مردم اصفهان بود. در منابرش موعظه درس اخلاق می گفت و سخنانش در دل اثر می کرد و انسان را منقلب می کرد آن گونه که علمایی چون حاج آقا رحیم ارباب و میرزا علی آقا شیرازی در مجالس و عظ او به شدت می گریستند .

مهمترین کتاب ایشان فضیلت السیاده ( در برتری و فضیلت سادات ) می باشد . خودشان می فرمود :

« این کتاب را نوشتم تا در آن دنیا به حضرت فاطمه (س) عرض کنم من این مقدار توان داشتم به ذریعه شما و خاندان شما خدمت کنم» .

این عالم متقی در سال ۱۳۴۸ ق در گذشت ، مزار وی در تکیه کازرونی می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى

 

 

نام، تولّد، خاندان

عالم وارسته، فقیه عادل و زاهد آیت‏اللّه حاج شیخ محمّدحسن عالم نجف‏آبادى فرزند محمدعلى از برجستگان علماى عامل اصفهان در زمان خود بود. در شهر نجف‏آباد دیده به جهان گشود. با توجّه به این که در سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار قمرى از دنیا رفته است و در آن زمان نود و هفت سال از سن وى گذشته بود، باید تاریخ تولد او حوالى سال ۱۲۸۷ق. بوده باشد. پدرش از اصناف متدیّن نجف‏آباد بود و در این شهر به پنبه فروشى اشتغال داشت، محمّدحسن تحصیلات ابتدایى را در همان جا گذرانید.

 

ورود به حوزه اصفهان و مشکلات ایّام تحصیل

سپس عازم اصفهان شد و در اوان ورود به این شهر در مدرسه‏ى علمیّه‏ى ذوالفقارسکونت گزید و در آنجا شروع به فراگیرى علوم نمود. پس از این که یک سال ازاقامت وى در شهر اصفهان گذشت با توجّه به برخى رویدادها از جمله آتش‏سوزىمغازه‏ى پدرش در نجف‏آباد، از طرف خانواده اصرار به برگشتن وى به نجف‏آبادمى‏شود، ایشان با توجّه به تمامى تنگناها بویژه از جهت اقتصادى حاضر مى‏شودسختى‏ها را تحمّل کند و به هر صورت به ادامه‏ى تحصیل در اصفهان بپردازد.

به گونه‏اى که حساب مى‏کند اگر کتابهایش را بفروشد مى‏تواند به مدّت یک سال تنها یک وعده غذا در روز در تهیّه نماید، با این حال حاضر به ادامه تحصیل مى‏شود، اتّفاقاً در همین زمان یکى از بنکدارهاى اصفهان که از متمولین بازار بوده است به ایشان پیشنهاد تعلیم فرزندش را مى‏دهد. محل خانه‏ى این فرد بازارى حدود دروازه اشرف یا حوالى مشیر یخچال بوده ولى حاج محمّدحسن پس از چند جلسه از رفتن به آنجا منصرف مى‏شود و دلیل آن این بوده که احساس مى‏کند از نظر روحى آمادگى استفاده از این پول را ندارد و بنابراین با تنگدستى تحصیل خود را ادامه مى‏دهد.

 

استادان در اصفهان

مرحوم حاج شیخ محمدحسن عالم در ایّام طلبگى در اصفهان از محضر عالمانى همچون مرحوم میرزا بدیع درب‏امامى، آخوند ملا محمدحسین کرمانى، آیت‏اللّه العظمى آقا سیّد محمدباقر دُرچه‏اى، آخوند ملا محمد کاشانى(کاشى)، آخوند ملا عبدالکریم گزى و حکیم جهانگیرخان قشقایى و جمعى دیگر از فضلاى شهر خود بهره برده است.

پس از مدّتى که در مدرسه‏ى ذوالفقار سکونت کرده بود راهى مدرسه‏ى علمیّه ناصریه (واقع در گوشه جنوب غربى مسجد جامع عباسى) مى‏شود و در آنجا سکنى مى‏گزیند. در همین دوران پدرش را از دست مى‏دهد و مادر ایشان که علاقه‏ى خاصى به وى داشته درخواست مى‏کند او به نجف‏آباد بازگردد و در آنجا بسر برد در حالى که محمدحسن قصد داشت اصفهان را به قصد نجف ترک نماید. آقاى دکتر رضا عالم فرزند آیت‏اللّه شیخ محمدحسن عالم به نگارنده مى‏گوید: پدرم در آن زمان نذر مى‏کنند چهل مرتبه زیارت عاشورا را با آداب آن بجا آورد تا بلکه زمینه‏ى این کار فراهم شود و اتّفاقاً در همان روز چهلم، مادر از نجف‏آباد پیغام مى‏دهد که به ادامه‏ى تحصیل تو در نجف رضایت دارم.

 

عزیمت به نجف اشرف

هنگامى که شیخ محمّدحسن عالم راهى عتبات و حوزه‏ى مقدسه نجف اشرف، مى‏گردد یکى از همراهان او عالم ربانى مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدى(فقیه خراسانى(بوده است، شیخ غلامرضا نیز مدّتها در مدرسه‏ى حاج شیخ محمدعلى(ساروتقى (ساکن بوده و نیز او هم زندگى طلبگى را با زهد و ریاضت گذرانده است، نقل مى‏کنند معیشت خود را با نماز و روزه‏ى استیجارى گذرانده است و هر بار که براى نماز به او پول مى‏دادند، پس از بجا آوردن و اداى تکلیف پولى را که زیر تشک گذارده بود، یعنى همان مقدار که باید برمى‏داشت را برداشته، استفاده مى‏نمود. در این سفر ظاهراً آیت‏اللّه آقا سیّد جمال گلپایگانى نیز همراه آن دو بوده است و شیخ محمدحسن عالم در ابتداى ورود به نجف نیز جایى را براى توقّف و سکونت پیدا نمى‏کنند و مدّتى را در اطراف بارگاه ملکوتى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام و یا روى سکوها استراحت مى‏کند و براى گذران زندگى هم با استنساخ کتب امرار معاش مى‏کرده است.

 

 

 

 

استادان او در حوزه‏ى علوى

مرحوم عالم نجف‏آبادى در حوزه‏ى متبرکه‏ى نجف اشرف از محضر علماى نامورى چون آخوند خراسانى و آقا سیّد محمدکاظم یزدى صاحب عُروه کسب فیض مى‏نماید و با تلاش و زحمت تمام در علوم به مرحله‏ى ارجمند مقام اجتهاد نائل مى‏آید و از مراتب والاى علمى و معنوى نیز بهره‏مند مى‏گردد.

 

شفا با تربت امام حسین(ع(

از جمله مسایلى که در مورد آیت‏اللّه شیخ محمدحسن نجف‏آبادى نقل مى‏کنند، شفاى ایشان به وسیله‏ى تربت حضرت سیّدالشهدأ علیه‏السلام است و در حقیقت یکى از ثمرات و برکاتى که خداوند عالم در عوض شهادت امام حسین علیه‏السلام به آن حضرت داده این است که تربت آن حضرت را وسیله شفاى بیماران قرار داده است. شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى نقل کرده است: من در زمان مرجعیت مرحوم آیت‏اللّه آخوند خراسانى در نجف مشغول تحصیل بودم مریض شدم و این بیمارى مدتى طول کشید و پرستارى مرا بعضى از طلا‏ب در همان حجره‏ى مدرسه به عهده داشتند. پس از چندى بیمارى من به قدرى شدید شد که اطبّأ از شفا یافتن من مأیوس شدند و دیگر براى معالجه‏ام نیامدند و من در حال شدّت تب گاهى بیهوش مى‏شدم و گاهى به هوش مى‏آمدم. یکى از رفقا که مرا پرستارى مى‏کرد شنیده بود که آیت‏اللّه حاج آقا على‏محمد نجف‏آبادى مقدارى از تربت اصل حضرت سیّدالشهدأ علیه‏السلام را دارد. او به منزل معظّم لَه مى‏رود و از وى مى‏خواهد قدرى از آن تربت را براى شفاى من به او بدهد. ایشان فرموده بود من به قدر یک عدس تربت دارم و آن را گذاشته‏ام بعد از مرگ در کفنم بگذارند. آقا ناراحت مى‏شود و مى‏گوید: حالا که از همه جا مأیوس شده و به شما پناه آورده‏ایم شما هم از دادن تربت خوددارى مى‏کنید این بیمار در حال احتضار است و مى‏میرد. حاج على‏محمد دلش به حال بیمار به رحم مى‏آید و قدرى از آن تربت را که از جان خودش عزیزتر مى‏داشت به او مى‏دهد. تربت را با آداب مخصوصى که وارد شده در آب حل کردند و به حلق من ریختند من که در حال بیهوشى به سر مى‏بردم ناگهان چشمان خود را باز کردم و دیدم رفقا اطراف بسترم نشسته‏اند. خوب دقیق شدم و آنان را شناختم. قصّه‏ى تربت را که به حلق من ریخته بودند برایم شرح دادند. من کم‏کم در خود احساس نیرو و نشاط کردم و حرکتى به خود داده نشستم. دیدم نشاط بیشترى دارم برخاستم و ایستادم و چون یقین کردم که به برکت تربت مقدّس امام حسین علیه‏السلام شفا یافته‏ام حال خوشى پیدا کردم و به رفقا گفتم بدون مجامله از شما خواهش مى‏کنم از حجره بیرون روید چون مى‏خواهم زیارت عاشورا را بخوانم رفقا از حجره بیرون رفتند من در حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشى که قابل وصف کردن نیست مشغول خواندن زیارت حضرت سیّدالشهدأ علیه‏السلام شدم.

 

 

 

بازگشت به اصفهان، ازدواج و ثمرات آن

آقا شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى در بازگشت به اصفهان در مدرسه جده بزرگبه درس عالم وارسته آقا سیّد میر محمدصادق مدرّس خاتون‏آبادى (متوفى۱۳۴۸ق.) پدربزرگ شهید بزرگوار آیت‏اللّه دکتر سیّد محمد حسینى بهشتى حاضرمى‏شود، و در زمانى که قصد ازدواج مى‏نماید مطلب را با استادش مطرح و ایشان نیز همشیره‏زاده‏ى خود(دختر مرحوم حاج میرزا عبدالرّزاق موسوى احمدآبادى) را پیشنهاد مى‏کنند و این مسئله محقّق مى‏شود. که ثمره‏ى این ازدواج ۹ فرزند که ۶ پسر و ۳ دختر بوده است.

 

استمرار تلاش‏هاى علمى

شیخ محمدحسن بجز مدرسه‏ى جده بزرگ در مدارس دیگرى مانند نیم‏آورد به تلاش‏هاى علمى و استفاده از اساتیدى مانند آیتین سیّد محمدباقرو سیّد مهدى دُرچه‏اى و نیز آخوند گزى که قبلاً نیز از محضر آنان سود جسته بود استفاده نمود.

 

دیدار با آیت‏اللّه بروجردى یادآور خاطرات گذشته

مرحوم عالم همواره از آن خاطرات یاد مى‏کرد به ویژه هنگام بازگشت از زیارت خانه‏ى خدا در دیدارى که با مرحوم آیت‏اللّه العظمى حاج آقا حسین طباطبایى بروجردى داشت و این دو دوست قدیمى همدیگر را دیدند به یاد و خاطره آن روزها هنگام دیدار همدیگر را در آغوش گرفته و گریستند در مورد این دیدار آقاى دکتر رضا عالم مى‏فرمود: در سال ۱۳۲۳ یا ۱۳۳۳ شمسى بود که (پدرم) به قم مشرف شدند، حجره‏ى برادرم حاج شیخ جعفر عالم که چندى پیش از دنیا رفتند با حجره آقاى مطهرى دو حجره فاصله داشت، یادم هست علمایى مانند آیت‏اللّه آقا محمدتقى خوانسارى، آیت‏اللّه سیّد صدرالدین صدر(پدر امام موسى صدر) هم آمدند، بعد هم مرحوم آیت‏اللّه بروجردى پیغام دادند که مى‏خواهند بیایند، آقاى منتظرى هم اصرار داشتند، اما پدرم فرمودند درست است که با یکدیگر هم‏کلاسى بوده‏ایم ولى ایشان(آقاى بروجردى) علمدار شیعیان هستند و پرچم قیادت و سیادت شیعه به دوش ایشان است و این وظیفه‏ى من است که احترام بگذارم.

 

حاصل سالها تدریس و پرورش شاگردان بسیار

 

مرحوم حاج شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى سال‏ها در مدرسه‏ى جدّه تدریس فقه و اصول مى‏نمود و جمع زیادى از فضلا و دانشمندان نیز که بعداً خود صاحب مقامات بالایى شدند از شاگردان او مى‏باشند. از توفیقات پروردگار در حق او این بود که موفق گردید بیش از بیست دوره شرح لمعه شهیدین را در حوزه‏ى علمیّه‏ى اصفهان تدریس نماید، در حالى که هر دوره آن حداقل چهار سال طول مى‏کشد، اگرروزى دو درس هم گفته شود تقریباً دو سال طول مى‏کشد تا به پایان برسد، اکثر علمأ و دانشمندانى که آن وقت در حوزه‏ى علمیّه‏ى اصفهان تحصیل کرده‏اند از محضر این عالم یگانه و فقیه گرانمایه بهره‏مند گردیده‏اند.

آیت‏اللّه یوسف صانعى در مصاحبه با نگارنده بیان نمود: آیت‏اللّه حاج شیخ محمّدحسن سالیان متمادى لمعه تدریس مى‏کرد، سیره‏ى علماى گذشته این بود که در دانش مهارت پیدا مى‏کردند و سالیان طولانى به تدریس آن مشغول بودند، امّا متأسفانه امروزه این سیره‏ى پسندیده فراموش شده است.

یکى از دیگر مدرّسین حوزه علمیّه قم در این باره گفته است: مرحوم آیت‏اللّه عالم نجف‏آبادى در زندگى من بسیار تأثیر داشت. مقدارى شرح لمعه، معالم، قوانین، رسائل و مکاسب و… را نزد ایشان خواندم. اهل زهد و تقوا بود، وجوهات را خرج زندگى خودش نمى‏کرد، با این که مرجع وجوهات بود مع‏ذلک آنها را مى‏گرفت و بین طلبه‏ها و نیازمندان تقسیم مى‏کرد. تا این آخر هم که پیرمرد شده بود از پول منبر زندگى خود را مى‏گذراند. ایشان استاد نسبتاً منظّمى بود که در مدرسه جده‏ى بزرگ داشتیم. شنیدم ایشان ۶۰ سال شرح لمعه را درس گفته (بود.) و نقل مى‏کردند آیت‏اللّه سیّد احمد خوانسارى پیش ایشان شرح لمعه خوانده بود.

 

 

احتیاط بسیار در مصرف وجوهات

 

او در مصرف وجوهات زیاد احتیاط مى‏کرد. به ایشان گفتم: «قد یکون الاحتیاط فى ترک الاحتیاط» یعنى گاهى احتیاط آن است که احتیاط نکنید. وقتى به نجف رفته ود، آیت‏اللّه سیّد ابوالحسن اصفهانى به او وکالت داد، که هرکجا وجوهات را مى‏گیرد مصرف کند. وقتى سیّد ابوالحسن رحلت کرد من رفتم اصفهان، ایشان به من گفت از وجوهات مصرف نمى‏کنم زیرا سیّد ابوالحسن گفته است وجوهات را به طلبه‏ها بدهم و سیّد از دنیا رفته، به آقاى بروجردى بگویید به من اجازه بدهد به طلبه‏ها بدهم من به آقاى بروجردى پیام ایشان را رساندم. آقاى بروجردى از زمانى که مرحوم عالم در نجف بودند و بر اثر تربت سیّدالشهدأ علیه‏السلام شفا یافته بودند ایشان را مى‏شناختند. آىْ‏اللّه بروجردى فرمودند بگویید اجازه دارید وجوهات را به طلاّ‏ب متّقى بدهید و من پیام آقاى بروجردى را به مرحوم عالم رساندم و دوباره سال بعد به اصفهان رفتم ایشان فرمودند آقاى بروجردى فرمودند که من وجوهات را به طلبه‏هاى متّقى بدهم در حالى که طلبه‏ها غیبت مى‏کنند و من امسال فقط سه تومان به سیّد محمود مدرّس نجف‏آبادى داده‏ام و به ملا هاشم و بعد دوباره به آقاى بروجردى پیام ایشان را رساندم آقاى بروجردى به من گفت نمى‏دانستم ایشان وسواس دارند بگویید هرکس طلبه است به او بدهید.

 

تواضع در تدریس

آقاى دکتر رضا عالم نیز در مورد تواضع از جهت تدریس و امتناع وى(حاج شیخ محمّدحسن) از مصرف وجوهات مى‏گفت: از خصوصیات ایشان این بود هر طلبه‏اى که هر درسى را مى‏خواست از مقدمات و شرح امثله گرفته تا شرح لمعه، معالم و کفایه مى‏گفت و ابایى از تدریس آن نداشت.

 

قناعت و مناعت

در زندگى فوق‏العاده مقتصد بود به طورى که دستشان به وجوهات دراز نشود، حداقل ممکن قوت لایموت، ملکى(زمینى) مادر ما از پدرشان داشتند که وقتى زارعین گندم آن را مى‏آورند این گندم را مى‏دادند به حاج میرزا علىجوانمرد که نانوایى داشت تا با آن نانى تهیّه شود و مسایل زندگى را به قناعت، مناعت و عزّت نفس مى‏گذراند. مرحوم آیت‏اللّه العظمى حاج آقا حسین بروجردى، آقا سیّدکوپایى را مأمور کرده بودند که بروید ببینید حاج شیخ محمّدحسن عالم چگونه زندگى مى‏کنند، دو سه مرتبه‏اى که حاج ابوالقاسم آمده بود که اگر کارى دارید بگویید انجام دهم، ایشان(شیخ محمد حسن) به شوخی گفته بودند من خودم پول مى‏فرستم براى آقا، حالا ایشان پول مى‏فرستند براى من، یعنى من نیازى ندارم و زندگى خوب مى‏گذرد و همیشه شاکر بودند.

 

معنویتى کم‏نظیر

از حیث معنوى و اخلاقى شخصیت فوق‏العاده‏اى بود، حالات عجیبى داشت، به طورى که جوانان آن زمان به ویژه طلا‏ب را سخت تحت تأثیر قرار مى‏داد، آیت‏اللّه ابراهیم امینى در این رابطه مى‏فرمود: به یاد دارم یک جلسه‏اى در مدرسه جده بزرگ واقع در بازار اصفهان برقرار بود، در این مجلس که در مَدرَس کنار حوض مدرسه برقرار بود سه تن از علماى بزرگ آن زمان اصفهان یعنى حاج میرزا على‏آقا شیرازى، حاج آقا رحیم ارباب و حاج شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى حضور داشتند، نمى‏دانم که آن جلسه به چه مناسبتى واقع شده بود، حاج شیخ محمدحسن منبر رفتند و دعوت به تقوا نمودند و در این باب صحبت مى‏کردند، من مشاهده مى‏نمودم که حاج میرزا على‏آقا شیرازى و آقاى ارباب اشک مى‏ریختند، منظره خیلى جالب بود و حالات آنها در ما طلبه‏ها خیلى اثر مى‏کرد. همچنین ایشان ( آیت‏اللّه امینى ) مى‏فرماید: حاج شیخ محمّدحسن از جهت تقوا، سادگى و پرهیزکارى نخبه بود و زهد و پارسایى را با رفتار خود ترویج مى‏کرد.

 

سه دوست همیشگى

ارتباط قلبى این سه نفر یعنى شیخ محمدحسن عالم، حاج آقا رحیم ارباب و حاج میرزا على‏آقا شیرازى بسیار قوى بود، صبح‏هاى پنجشنبه در منزلى که متعلّق به حاج بدالعلى ارباب برادر حاج آقا رحیم بود و آیت‏اللّه ارباب در آن سکونت داشتند نزدیک مسجد حکیم، مرحوم شیرازى، مرحوم آقا میرزا عباس‏خان شیدا، مرحوم مستشار، آقا سیّد عباس دهکردى و مرحوم دکتر محمد ریاحى شرکت داشتند و این جلسه معمولاً تا ظهر برقرار بود و مجلسى بسیار معنوى و روحانى بود که حاج شیخ محمدحسن عالم نیز در آن حضور داشتند.

 

به توصیه آیت‏اللّه ارباب منبر رفت

آقاى ارباب معتقد بودند که حاج شیخ محمّدحسن باید بروند منبر و معتقدات مردم و اخلاقیات را براى آنها بگویند، از این رو تمام صبح به نماز آقاى ارباب حاضرمى‏شدند و بعد از نماز صبح مرحوم ارباب، ایشان(شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى) منبر مى‏رفتند. نماز صبح آقاى ارباب بهشتى بود که تا کسى حضور نمى‏یافت و در آن شرکت نمى‏جست آن را درک نمى‏کرد.

 

کرامات

حاج شیخ محمدحسن عالم با حاج میرزا على‏آقا شیرازى هم بسیار مأنوس بود.آقاى دکتر رضا عالم در این باره خاطره‏اى نقل مى‏کند که: هنگام جوانى، پدر و مادرم به همراه جمعى از خویشان عازم زیارت حضرت ثامن‏الائمه علیه آلاف التحىْ والثنأ شدند، صبح یک روز در بازار بزرگ شهر، مقابل بازار زرگرها به زیارت مرحوم آیت‏اللّه آقاى حاج میرزا على‏آقا شیرازى نائل شدم و به حکم دوستى که با پدرم داشتند، اینجانب را مورد عنایت قرار دادند و فرمودند: «بابا دیشب، بابایت براى من زیارت خواند» براى من تعجّب‏آور بود که حاجى از کجا خبر دارند، این قضیه را! تا بازگشت پدر در ذهن داشتم پس از بازگشت پدرم از مشهد، سخن حاج میرزا على‏آقا را به عرضشان رساندم که با حیرت و تعجّب فرمودند: پس حاجى مى‏بیند و چنین ادامه دادند،: «که آن شب با ورودم به حرم ملائک پاسبان و مطهر حضرت رضا علیه‏السلام حاجى را در گوشه‏اى از حرم ایستاده دیدم، براى عرض خیر مقدم به حضورشان شتافتم امّا در آنجا حاج میرزا على‏آقا شیرازى نبودند، تعجب کردم و آن شب را به نیابت از ایشان به زیارت و دعا نشستم.»

 

جلسات انس

آیت‏اللّه شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى ، از جهت رفت و آمد با حاج شیخ مهدى نجفى و نیز مرحوم مجدالعلمأ امام مسجد نو بازار ارتباط دوستانه‏اى داشتند،غالب منبرهاى ایشان نیز با سوره‏ى حجرات شروع مى‏شد. شب‏هاى جمعه هم درمدرسه‏ى جدّه بزرگ طبقه بالا جلسه‏اى بود که برخى مانند آقا یحیى فقیه‏ایمانى پسرحاج شیخ عبدالحسین و برخى افراد دیگر از جمله طلا‏ب در آن جلسه حضور مى‏یافتند، جلسه‏ى باحال و معنوى بود. از دیگر دوستان مرحوم شیخ محمّدحسن عالم، آقا حاج سیّد على نجف‏آبادى بود.(وى نیز از بزرگان علماى اصفهان بلکه ایران محسوب مى‏شد.) در فوت حاج سیّد على، حاج شیخ محمّدحسن از منزل تا تخت فولاد پیاده رفتند.

 

پاسخ به احتیاجات روحى

منبر ایشان مشحون بود از مسایل روزمره و مبتلابه مردم، احکام و مسایل اخلاقى، چه اخلاقیاتى که در جامعه رعایت آن لازم بود و چه در رابطه با خانواده و خویشان; در پایان منبر هم وقتى که اسم سیّدالشهدأ علیه‏السلام برده مى‏شد به شدّت اشک مى‏ریخت. تا آخر عمر، نماز جماعت و یا تدریس ایشان قطع نشد بجز آن اواخر که در حالت بیمارى بودند و تا این اواخر یکى ذکر مصیبت بود و یکى نمازها که تمام و صحیح ادا مى‏شد حتّى به حالت خوابیده.

 

دفاع از اسلام در ایّام دین‏ستیزى

پس از بناى مسجد کازرونى در خیابان عباس‏آباد مدتها در این مسجد نماز مى‏گذارد و با توجّه به این که مسجد در مقابل کلیسا و پایگاه تبشیرى مسیحیت بود و موقعیت حسّاسى داشت، منبرها، مواعظ و تبلیغات مرحوم عالم نجف‏آبادىبسیار قابل توجه بود و معمولاً پس از نماز منبر مى‏رفت و مسائل دینى و معارف مذهبى و اخلاق اسلامى را براى نمازگزاران بیان مى‏کرد. حتى زمانى مرحوم کازرونى دعوت کرد که شیخ محمّدحسن در منزل او(واقع در کوچه تلفنخانه خیابان سپه) منبربرود شیخ فرموده بود: اگر قصد شما تبلیغ و توسّل به حضرت سیّدالشهدأ علیه‏السلام است من در همین مسجد باید منبر بروم که روبروى جایگاه اُسقف است. و مسجد پُر مى‏شد از علاقمندان بویژه جوانان. وى در بازگشت از مسجد تا منزل معمولاً سوره‏ى واقعه را تلاوت مى‏کرد.

 

ارادت شدید به سادات

علاقه مرحوم شیخ محمّدحسن عالم به سادات بسیار عجیب بود که وصف‏ناپذیر است، به ویژه این که او سادات را هم تکریم بسیار مى‏نمود. مؤلف کتاب «سادات اصفهان» در این باره مى‏نویسد: و بسیار شایسته است که از عالم جلیل‏القدر و استاد وانا و انسان وارسته و عالى‏مقامى نام ببرم که همه‏ى سادات اصفهان خود را رهین خدمات او مى‏دانند مرحوم آیت‏اللّه حاج شیخ محمّدحسن عالم نجف‏آبادى که با تألیف کتاب فضیلْ‏السّیادْ و فضائل السادات این قشر عظیم را به وظایف خود آشنا ساخته و دیگران را به احترامشان هشدار داد. جزاه‏اللّه عن الاسلام خیرالجزأ. وى جهت تکریم سادات دکمه‏هاى سبزى درست کرده بود و به سادات مى‏داد که به لباسشان نصب کنند.

 

 

شهرت به عالم

آقاى دکتر رضا عالم در مورد علّت اشتهار حاج شیخ محمدحسن به «عالم نجف‏آبادى» مى‏فرمود: اوایل که شناسنامه نبود، وقتى که مأمور اداره‏ى ثبت مى‏آید در منزل از پدرم مى‏پرسد شما چکاره‏اید؟ ایشان مى‏فرمایند: من نجف‏آبادى هستم و اهل علم و در آنجا مأمور ثبت مى‏گوید بهترین فامیل براى شما، عالم نجف‏آبادى است.

 

منزلت روحانى

عبادت و تهجّد ایشان عجیب بود، یکى دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار مى‏شد و در داخل حیاط منزل آیات قرآنى را زمزمه مى‏نمود «ان فى خلق السموات و الارض واختلاف اللیل والنهار….» و بعد مشغول نماز شب و دعاها مى‏گردید تا اذان صبح و این دعاها بعد از نماز صبح هم ادامه پیدا مى‏کرد. حالات فوق‏العاده و عجیب ایشان در این مورد لایدرک و لا یوصف.

 

شاگردان و تعلیم‏یافتگان محضر او

در طى سالهاى متمادى تدریس و تعلیم شاگردان بسیارى را پرورش داد که برخى از آنها عبارتند از: (آیات عظام و حجج اسلام) سیّد احمد خوانسارى ، حسینعلى منتظرى، ابراهیم امینى، شیخ احمدفیاض، سیّد روح‏اللّه خاتمى اردکانى، شیخ حیدرعلى محقّق، ابوالقاسم پاینده، شهید عطأاللّه اشرفى اصفهانى ، شیخ عطأاللّه، ، شیخ محمدتقى فشارکى، شیخ عبدالجواد جبل‏عاملى، حاج آقا مهدى فقیه‏ایمانى، حاج آقا مسیح موسوى فریدنى، شیخ محمود سالک کاشانى، ابراهیم ریاضى ، ، حاج آقا مجتبى میرمحمدصادقى، آقامیرزا هاشمى، نصراللّه قضایى، محمدعلى احمدیان، سیّد مصطفى زانیانى، سیّد محمودمدرّس، دکتر سیّد شمس‏الدّین حسینى نائینى، شیخ ابوالفضل خوانسارى، و سیّد بحرالعلوم میردامادى.

 

 

آثار و تألیفات

تألیفات مرحوم عالم نجف‏آبادى:

۱- کتب و رسایلى که در زمینه فقه واصول بوده که برخى از آنها تقریرات استادان ایشان است

۲ – «فضیله ‏السیاده» که درباره اهمیّت، مقام و موقعیّت سادات بوده و احادیثى در باب منزلت آنان تبیین شده است.

 

 

 

 

وفات و مدفن

ارتحال این عالم ربانى در تاریخ شب سه‏شنبه هیجدهم ربیع‏الاول سال ۱۳۸۴ق. رخ داد و پیکرش را در بقعه‏ى تکیه‏ى کازرونى به خاک سپردند.

در این مورد فرزند وى مى‏گفت: وصیت ایشان براى دفن این بود که اگر شد مرا در کنار استادم آقا سیّد محمدصادق خاتون‏آبادى در تکیه‏ى سیّدالعراقین دفن کنید چرا که به ایشان بسیار علاقمند بود و مى‏فرمود اگر نشد در جایى که زیر آسمان باشد و باران الهى بر قبرم ببارد و یا این که کنار سادات باشد، بعد از فوت ایشان، دفن در تکیه سیّدالعراقین امکان‏پذیر نشد، مرحوم حاج میرزا محمدجعفرکازرونى پیغام داد که من یک قبر دارم زیر این بقعه که قبر پدرش(حاج محمدحسین کازرونى) بود که بعد از فوت، مرده را مى‏سپارند و بعد از آن استخوان‏ها را مى‏برند کربلا و این قبر خالىبود و پسر حاج محمدحسین، آن را گذاشته بود براى خودش، اما آن را واگذار کردبراى دفن حاج شیخ محمدحسنو مرحوم شیخ هم به آرزوى خویش رسید و در کنار اساتیدش آرمید.

 

 

 

بر روى سنگ قبر وى چنین نوشته شده است:

هو الحى الذى لا یموت

مرقد عالم ربانّى، مدرس شهیر حوزه علمیّه اصفهان اسوه قدس و تقوى و معلّم اخلاق مرحوم آیت ‏اللّه حاج شیخ محمّدحسن عالم نجف‏آبادى وفات: شب سه‏شنبه ۱۸ ربیع‏الاول ۱۳۸۴ هـ . ق.

 

 

 

همه را فراموش کرد جز خدا

رفتار زاهدانه و ساده آیت ا… عالم نجف آبادی از عمق ایمان و تقوایش حکایت داشت و این حالت وی حتی در اواخر عمر و دوران کسالت و کهولت استمرار داشت.آیت ا… ابراهیم امینی نقل می کنند: در اواخر زندگی حالت فراموشی ناشی از سن زیاد و بیماری ایشان به حدی بود که وقتی به عیادتش رفتم، و سلام کردم جوابم را داد اما هر چه خود را معرفی نمودم مرا نشناخت حتی فرزندانشان را هم نمی شناخت اما در همین حال که در رخت خواب بودند زبان به سخن گشودند و پس از تلاوت آیه ای از قرآن به تفسیر آن پرداختند و شروع به موعظه نمودند.که نیم ساعت طول کشید.درست مانند یک منبر رفتن عادی و در خاتمه مصیبت حضرت علی اصغر علیه السلام را خواند، شگفت آنکه همه چیز را فراموش نموده بود اما ذکر قرآن و یاد خدا را فراموش نکرده و گویا با خمیر مایه ذاتشان آمیخته بود. و تمام توجهشان به خدا بود.

 

 

شفا با تربت حسینی

هم حجره ای ها مأیوسانه بر بالین محمدحسن نشسته بودند آنها در این چند وقت هر چه دارو و درمان کرده بودند افاقه نکرده بود.

محمد حسن از شدت تب گاهی بیهوش و گاهی به هوش می آمد. دکتر ها هم دیگر برای معالجه اش نمی آمدند.

در آن حالت یاس و نا امیدی فقط یک را باقی مانده بود.

* یا من جعله شفا تربته*

تربت امام حسین را با آداب مخصوص در آب حل کردند و در حلق محمد حسن که در حالت احتضار به سر می برد ریختند در حالت بیهوش بود با خوراندن آن تربت جان تازه ای گرفت.

خودش ماجرا اینگونه نقل می کند.

مقداری از تربت را که در حلق من ریخته بودند برایم شرح دادند من در خود احساس نیرو نشاط کردم و به برکت تربت مقدس امام حسین(ع) شفا یافتم حال خوشی پیدا کردم و از رفقا خواهش کردم حجره را ترک کنند و در حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشی که قابل وصف نیست، مشغول خواندن زیارت حضرت سید الشهداء شدم.