حسرتی که از خیبر به دل احمد ماند
تمامی نیروهای۴ گردانی که شب چهارم اسفند ماه سال ۶۲ با عبور از پل شحیطات، تلاش میکنند با پیشروی به سمت طلائیه با دیگر نیروهای ایرانی الحاق کنند، شهید شده و یا به اسارت در میآیند. احمد کاظمی هم حتی تا پای پل همراهشان بوده ولی به دلایلی موفق به همراهی آنها نمیشود. این موضوع […]
تمامی نیروهای۴ گردانی که شب چهارم اسفند ماه سال ۶۲ با عبور از پل شحیطات، تلاش میکنند با پیشروی به سمت طلائیه با دیگر نیروهای ایرانی الحاق کنند، شهید شده و یا به اسارت در میآیند. احمد کاظمی هم حتی تا پای پل همراهشان بوده ولی به دلایلی موفق به همراهی آنها نمیشود. این موضوع حسرتی را به دلش میگذارد که حتی تا اواخر عمر نیز بارها از آن یاد کرده بود.
محسن شهپری فر که پابهپای احمد تا پایین پل هم رفته بود، در این خصوص میگوید: «به هر گردان حدود ۱۷بی سیم داده بودیم، پیشنهاد کردم به دلیل حساسیت کار فرماندهی را همراه یک دستگاه بیسیم بر روی پل مستقر کنیم. همین که برای اجرای ایده ارائه شده، توقف کوتاهی کردیم برای سال ها از همرزمان جدا افتادیم. احمد کاظمی تا این اواخر هم از همراهی نکردن ۴ گردان حسرت میخورد؛ معتقد بود شاید میتوانسته به جای طلائیه به «نَشوِه» زده و مانع اتفاقات بعدی شود. البته خبرهایی که از طلائیه به ما میرسید هم در این واقعه بی تاثیر نبود. پشت بیسیم مرتب خبر از شکسته شدن خط و ادامه پیشرویها میرسید.»
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰