یادی از مشهورترین فیلم بردار رزمندگان نجف آباد+تصاویر

محمود اصفهانی (باهنر) را باید شناخته شده ترین فیلم بردار رزمندگان نجف آبادی در دوران دفاع مقدس دانست. او به اندازه یک اتاق فیلم و عکس داشت که به سفارش ارگان های مختلف یا با انگیزه های شخصی ثبت و ضبط کرده بود.

یادی از مشهورترین فیلم بردار رزمندگان نجف آباد

محمود اصفهانی (باهنر) را باید شناخته شده ترین فیلم بردار رزمندگان نجف آبادی در دوران دفاع مقدس دانست. او به اندازه یک اتاق فیلم و عکس داشت که به سفارش ارگان های مختلف یا با انگیزه های شخصی ثبت و ضبط کرده بود.

این آرشیو گرانبها و کم نظیر برای تاریخ نجف آباد، سال ها پیش تحویل یکی از ارگان ها شده و هنوز اطلاعی از سرنوشت آن در دسترس نیست. در ادامه مقاله مصطفی ایزدی مدیر مسئول نشریه نام آشنای «آوا» در نجف آباد با عنوان «فرهنگ دوست و باهنر» که در روزنامه شرق ۳۰ فروردین ۹۷ در وصف این چهره شاخص نجف آباد منتشر شده را می توانید مطالعه کنید.

محمود باهنر

محمود باهنر

فرهنگ دوست و باهنر

مصطفی ایزدی ( فعال فرهنگی)
 

در عالم فرهنگ و سیاست، نکوداشت ها یا یادبودهایی برگزار می شود که قریب به اتفاق آنها برای فرهیختگان با تحصیلات آکادمیک یا حوزوی است و اگر شخصیتی این چنینی به دیار باقی رهسپار شود، مقالات، یادداشت ها و سخنرانی های غرایی در وصف مقام، منزلت، تحصیلات و مناصب او در رسانه های گوناگون نوشته یا ایراد می شود؛ اما کمتر پیش می آید چهره ای فرهیخته و دارای منزلت و محبوبیت اجتماعی و بدون مدرک تحصیلی رخت از این جهان بربندد و کسانی برای بزرگداشت نام و یاد او قلمی برگیرند و صفحه ای بگشایند.

در صورتی که چنین شخصیت های ارزنده ای میان مردم و دیار خود، مانند بزرگان علم و سیاست شایسته ماندگاری و جاودانگی نام و نشان هستند. این شخصیت های عموما فرهنگی، گاهی اوقات به دلیل آثار مکتوبی که برجای گذاشته اند، به چهره ای ملی تبدیل می شوند، مانند زنده یاد مهدی آذریزدی، نویسنده نام آشنای کتاب کودکان، گاهی نیز یک چهره محلی هستند که ضرورت دارد به یاد آنان اقدامی صورت گیرد، مانند حاج محمود باهنر. محمود باهنر مشهور به اصفهانی، فرزند محمدباقر قوقه ای، به سال ۱۳۲۸ خورشیدی در نجف آباد دیده بر جهان گشود. پدرش قاری قرآن بود که به سفارش صاحبان عزا، بر مزار تازه درگذشتگان قرآن تلاوت می کرد؛ بنابراین درآمد چندانی نداشت که بتواند فرزندانش را به مدرسه بفرستد. همین شرایط باعث شد محمود از همان دوره کودکی، راهی بازار کار شود تا بخشی از هزینه خانه پدری را تامین کند. او هم زمان با کار در یک مغازه گیوه دوزی، شب ها به مکتب خانه می رفت تا قرآن و سواد بیاموزد.محمود چند سالی را در کودکی و نوجوانی به کار پرداخت؛ اما درآمدی که او را راضی کند، به دست نمی آورد؛ در نتیجه در آغاز جوانی برای یافتن شرایط بهتر، پای در رکاب شجاعت گذاشت و یک تنه قصد مهاجرت به تهران کرد. در آن زمان، ترک خانواده برای یک نوجوان و حتی جوان مرسوم نبود و در واقع دل شیر می خواست که دل به دریا بزنی و خانواده را به قصد یافتن کار در پایتخت بی درودروازه کشور رها کنی. محمود ۱۴، ۱۵ساله این کار را کرد و برای او البته خوش یمن بود. تهران در میانه دهه ۴۰ می توانست یک جوان تنهای تازه بالغ را به سقوط بکشاند و نیز می توانست او را راهی سرای خوشبختی کند و سرنوشت برای محمود چنین رقم خورد. البته نمی توان آموزه های خانواده را به ویژه خانواده ای که با قرآن، دین و تعهد اخلاقی سروکار داشته و به اصطلاح نان حلال بر سر سفره آنان بوده، نادیده گرفت. محمود در تهران دنبال کار می گردد که گذرش به یک چاپخانه و صحافی می افتد. برای او چه بهتر از اینکه هم کار کند و هم با کتاب دمساز شود. عشق او به فراگیری، به خصوص مطالعه کتاب های مذهبی، باعث می شود اوقات بی کاری خود را با این کار ارزنده پر کند؛ اوقاتی که می توانست با پرسه زدن در خیابان های پرمسئله تهران به هدر برود.

محمود باهنر

محمود باهنر

روحیه مذهبی او در چاپخانه مورد توجه صاحب کارش آقای فضلی قرار می گیرد. آقای فضلی او را به یک محفل مذهبی به نام مکتب قرآن می برد. در آن زمان بعضی فعالیت های فرهنگی – مذهبی دیگری نیز در تهران در جریان بود که برای جوانان متدین بسیار جذبه داشت؛ ازجمله فعالیت های مرکز مهمی مانند حسینیه ارشاد که بزرگانی مانند استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی و دیگر دانشمندان روشنفکر حوزوی و دانشگاهی در آنجا به هدایت جوانان می پرداختند. محمود، جوان خودساخته دیار ما، عصرها در مسیر چاپخانه تا منزل که آن را پیاده طی می کرد، به این مرکز نام آشنا می رسید. طبیعی بود که بخشی از اوقاتش را در حسینیه ارشاد بگذراند و پای صحبت این استادان برجسته بنشیند و از آنها بهره برداری کند و خود را در ردیف جوانان انقلابی قرار دهد. تاثیر حضور در چاپخانه و دمسازی با کتاب و کاغذ و حضور در هیئت مکتب قرآن و فراگیری دستوارت و احکام اسلامی و بالاخره حضور پیوسته در حسینیه ارشاد، برای جوانی که استعداد و حوصله درس آموزی دارد و نیز برای جوان دردکشیده ای که عاشق رهایی از سلطه ستمگران است، از محمود پرتلاش و رنج دیده که در محل کار به او محمود اصفهانی می گفتند، انسان فرهیخته، هنرمند و مبارزی ساخت که در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی آثارش پدیدار شد. محمود اصفهانی، این جوان مدرسه نرفته اما باسواد و انقلابی، در سال ۱۳۵۱ به قصد تشکیل خانواده به دیار خود بازگشت و پس از ازدواج با دختر خادم یک مسجد، در نجف آباد ماندگار شد. این وصلت باعث شد رفت وآمدش به مسجد افزایش یابد و همان مسجد را که مسجد حسنیه نام دارد، به پایگاه فعالیت های خود تبدیل کند. در این پایگاه مذهبی، کودکان و نوجوانان زیادی را گرد آورد و علاوه بر قرآن و احکام، به آنان نویسندگی، سرود، نمایش و هنر های دیگر آموخت. آنچه را که در تهران یا در کنار دوستان هنرمندش در تئاتر ندای اسلام آموخته بود، در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم همشهریان نوجوان خود کرد. یادآور می شود که در آن زمان، این نوع فعالیت ها در مساجد باب نبود و بنابراین بعضی از روحانیون غیرانقلابی با اقدامات او مخالف بودند و اذیتش می کردند؛ اما چون از حمایت علمای مبارز ازجمله آیت الله العظمی منتظری برخوردار بود، کارش را ادامه می داد.

محمود اصفهانی برای امرار معاش به شغلی که به آن علاقه داشت؛ یعنی کتاب فروشی روی آورد؛ اما چون فروش کتاب، صرفا یک کار فرهنگی است و درآمد چندانی ندارد، از تخصص صحافی که در تهران فراگرفته بود، کمک گرفت و در همان کتاب فروشی که اندیشه نام داشت، یک کارگاه کوچک صحافی به روش دستی دایر و از این راه نیز به اهل کتاب خدمت کرد. کتاب فروشی اندیشه برای علاقه مندان به مطالعه و جوانان انقلابی پاتوق مناسبی بود. کتاب های دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و سایر کتاب هایی که نسل جوان مذهبی و مبارز در دهه ۵۰ به آنها علاقه داشتند، در کتاب فروشی آقای محمود اصفهانی یافت می شد.

همین امر باعث شد که به دفعات مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. چند مرتبه مغازه اش را تعطیل کردند اما او از فعالیت های فرهنگی، نه در مسجد و نه در کتابفروشی دست برنمی داشت و زندان و فشارهای گوناگون او را از اهدافش دور نمی کرد. در جریان مبارزات فراگیر نیمه دوم دهه ۵۰ بسیار فعال بود، بچه های مسجد را به صورت منظم و در صف های جداگانه به راهپیمایی می آورد. آنان نیز سرودهایی را که معلم قرآنشان خلق کرده و به آنها آموزش داده بوده، می خواندند و شور می آفریدند. نگارنده به دفعات این تظاهرات کودکان و نوجوانان را که پیشاپیش آنها محمود اصفهانی در حرکت بود، مشاهده کرده ام. با پیروزی انقلاب اسلامی، او بدون کوچک ترین توقع و امتیازخواهی، بازهم به فعالیت های فرهنگی خود ادامه داد، حتی زمانی که کتاب و کتابخوانی از رونق افتاده بود و خیلی ها مغازه کتابفروشی شان را تعطیل کردند، او شغلش را تغییر نداد و همچنان به این شغل شریف ادامه داد تا اینکه جنگ بر مردم و کشور ایران تحمیل شد و فصل جدیدی از فعالیت جوانان متدین و از جان گذشته آغاز شد.محمود اصفهانی که بعد از انقلاب نام خانوادگی اش را از قوقه ای به باهنر تغییر داده بوده، برای رفتن به جبهه و ادامه فعالیت های فرهنگی و هنری در میان رزمندگان اسلام داوطلب شده، دوربین عکاسی و فیلم برداری را برداشت و عازم میادین دفاع مقدس شد. او بار ها و بارها کتابفروشی اش را تعطیل کرد و به جبهه ها رفت و از جان برکفان میدان نبرد، خاطرات زیادی همراه خود آورد. محمود باهنر از نظر اخلاق و رفتار اجتماعی فردی بسبار با ادب، مردم دوست، خنده رو و بذله گو بود. بعد از قضایای سیاسی مربوط به آیت الله منتظری در نجف آباد، برای او هم گرفتاری هایی پدید آمد تا اینکه هفته قبل، رنج هایش به پایان رسید و از میان مردمی که او را دوست می داشتند، به سوی ابدیت پرواز کرد. رحمت الله علیه.

از حاج محمود باهنر علاوه بر نام نیک و یاد خیر، پنج فرزند برومند به یادگار مانده که یکی از این پنج پسر به نام سلمان باهنر، نویسنده و هنرمند شناخته شده استان اصفهان است.

سلمان باهنرضمن ارسال تصاویری از مرحوم پدر می گوید: یک تجربه ی خلاقانه ای داشت، علاوه بر تصویربرداری، نامه های صوتی، وصیتنامه و یا صدای یادگاری هم از رزمنده ها ضبط می کرد.

محمود باهنر

محمود باهنر (تصویر پایین، نفر سمت چپ)

یادی از مشهورترین فیلم بردار رزمندگان نجف آباد

محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر
محمود باهنر