حجاز در صدر اسلام

صالح احمد العلى
ترجمه: محمد آيتى

- ۱۰ -


قنـات

يكى از واديهاى بزرگ مدينه قَنات است. از واديهاى طولانى است كه از جانب طائفمى آيد و به دو شعبه مى شود، و در آخر به هم مى پيوندند. دو شعبه را; يكى قَنات گويند و يكى را شَظات. ميان آن دو سدى است كه در سال 655 بسته شد آنگاه كه نارالحَره آب آورد و وادى، چون دريايى پر آب شد. در سال 690 آن سد شكست و آب، دو جانب آن را بگرفت. دوبار ديگر; يكى در سال 700 و يكى در سال 734 باز هم چنين وضعى به وجود آمد. در اثر پى در پى ريزش باران، سيلهايى عظيم راه افتاد. آن سان كه قبر حمزه را فرو گرفت و آب همچنان بماند بگونه اى كه به مدت چهار ماه كسى را ياراى رفتن به آن مكان ـ جز به مشقت فراوان ـ نبود.(1)در صدر قَنات در فاصله يك بريد از آن، كوهى است به نام نبت. در نزديكى آن بئر ملك است و هجعه و صحفه و حُرَض، اينها از واديهاى منشعب از قنات هستند، در دو ميلى مدينه. عينين تپه اى است در اُحُد.

امـاكن مدينه1

 ـ قُبـا

آغاز خوشى است اماكن مدينه را از قُبا آغاز كردن. مسجد قُبا همان مسجدى است كه بر بنيان تقوا بنا شده است و بناى آن در همان اوايل هجرت بود. به سبب اهميت تاريخى اش سَمْهودى در باره آن مفصل بحث كرده است و او علاوه بر اتكاء به منابع، از مشاهدات خويش هم سود برده است.اين مسجد در نزديكى اُطُمى به نام غُرّه ساخته شد. محل آن بنا، امروز نزد مناره مسجد است در ركن شمال غربى مسجد.(2) در طرف جنوبى مسجد قُبا، خانه سعدبن خَيْثَمه و خانه كلثوم بن هدم است. اما خانه سعد بن خَيْثَمه ـ به روايت سَمْهودى از مطرى ـ يكى از خانه هايى است كه در سمت قبله اى

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 215، 214; ياقوت، ج 4، ص 182; بكرى، ص 1097.2 ـ سمهودى، ج 2، ص 16.


382


 

مسجد است. مردم هنگام زيارت مسجد قُبا به آنجا داخل مى شوند و نماز مى گزارند. و گويند آن در، كه طرف غربى مسجد قُبا است و امروز مسدود است، در گاه خانه سعد بن خَيْثَمه بوده است. و جانبى كه پهلوى اين در مسدود است و مردم براى زيارت بدان داخل مى شوند، مسجد على است.(1)سعد بن خَيْثَمه عزب بود و زن نداشت. آن گروه از مهاجرين كه عزب بودند منازلشان در نزد او بود و آنجا را خانه عزبها مى گفتند.(2) و شايد اين امر احترام ديگرى براى آن كسب كرده باشد. ابن زَباله گويد: مى گويند رسول خدا ـ ص ـ از سنگ آبى كه در كنار خانه سعد بن خَيْثَمه در قُبا بود وضو گرفت.اما خانه كلثوم بن هدم هم يكى از خانه هاى قبله اى مسجد است. مردم براى زيارت و تبرك به آنجا مى روند. پيامبر ـ ص ـ خود با خانواده اش و خانواده ابوبكر در آنجا فرود آمد.در صحن مسجد قُبا، در سمت چپ تو، وقتى به طرف قبله بايستى اُطُم شاس واقع شده است و در جانب شرقى، مسجد مسكبه است در آنجا اُطُمى است به نام واقم، از آن عُويم بن ساعده. خصى اُطُمى است در مشرق مسجد قُبا بر سر بئرالخصى، از آنِ بنى سلم. شمار اينان در عصر جاهلى هزار جنگجو بود. همه در سال 199 منقرض شدند.محلّه بنى عمرو بن عَوْفمسجد قُبا در محله بنى عمرو بن عَوْف ساخته شد(3) بنابر اين مى توان گفت كه اماكن و خانواده هايى كه منسوب به اين عشيره اند، در نزديكى و حوالى اين مسجد باشد. سَمْهودى از چند بنا كه متعلق به آنهاست نام مى برد; از جمله بعبع و بخرج و واقم و مستظل. اين دو بناى آخر، از آن اُحَيْحة بن جُلاح جَحْجَبى بود. سپس در ملك بنى عبدالمنذربن رفاعه درآمد در برابر ديه جدشان. و نيز اُطُمى بود در دار عبدالله بن ابو احمد از آن كلثوم بن هدم از بنى عبيد بن زيد بن اظلم برادر بنى عبيد بن زيد بن مالك.اما بارزترين چيزى كه در آنجا بود، احجار المراء بود. ابن اثير گويد كه رسول خدا ـ ص ـ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 273، 226.2 ـ سمهودى، ج 1، ص 175; طبرى، ج 1، ص 1243.3 ـ سمهودى، ج 2، ص 16.


383


 

جبرئيل را در احجار المراء ديدار كرد. مجاهد گويد كه آنجا همان قُبا است. در نزديكى آن شنيف است. اطمى از بنى عمرو بن عَوف نزديك خانه ابوسفيان بن حارث، ميان احجار المِراء و مجلس بنى الموالى از آن بنى ضُبَيْعة بن مالك بن عَوف.بنى عذارة... بن جُشَم در قُباء بر بنى عمرو بن عَوف فرود آمدند. پس با آنان حليف شدند و مصاهرت ميانشان به عمل آمد. تا آن گاه كه مهدى در سال 160 براى انصار وظيفه اى مقرر كرد. آنها به ديوان به بنى بياضه منتقل شدند.(1)محله بنى انيفدر نزديكى بنى عمرو بن عوف، بنى انيف سكنى گزيدند. سَمْهودى گويد: آنها از احياء بَلّىِ هستند، از اين رو ابن زَباله منازلشان را در آنجا ذكر نكرده است.(2) مطرى و كسانى كه از او متابعت مى كنند بنى انيف را از بطون اوس مى دانند و گويد كه سراهايشان ميان بنى عمرو بن عوف در قُبا بود و عَصَبه. مآخذ مطرى كه آنان را از بطون اوس خوانده، قول اهل سير است در مغازى كه نوشته اند در فلان غزوه از اوس كه وكه به شهادت رسيدند و برخى از رجال بنى انيف را هم در آن شمار آورده اند. ولى اينان حليفان اوس هستند نه از آنها. از جمله ابن اسحاق بر اين نكته تصريح دارد. از سخن مطرى بر مى آيد كه منازلشان ميان عَصَبه و قُبااست و از سخن ابن زَباله برمى آيد كه منازلشان بئرعَذْق است و حوالى آن و مال كه آن را قائمگويند و آن موضعى است معروف در قُبا.(3)از آن بنى انيف است نواحَين و آن نام دو اُطُم است. و نيز اَجَشّ و آن نزد چاهى است كه لاوَه ناميده مى شود. قائم از آن بنى انيف است در مغرب قُبا. مابه نيز از آنِ بنى انيف است در قُبا، ميان آن و قائم دو اُطُم است از آنِ ايشان.با بنى انيف اند ناغصه كه از يهود هستند.

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 16.2 ـ سمهودى، ج 2، ص 137، 72; ج 1، ص 114. 3 ـ سمهودى، ج 2، ص 137.


384


 

عُصْبَه

در نزديكى منازل بنى عمرو بن عَوف، عُصْبه است در مغرب مسجد قُبا. در آنجا مزارع و چاههاى بسيارى است.(1) مهاجرانِ نخستين، آنگاه كه از مكه به مدينه آمدند در عُصْبه منزل كردند و هنوز پيامبر ـ ص ـ به مدينه نرسيده بود.(2) صاحب «الجواهر الثمينه» گويد: عُصْبه جايى پر گل و ريحان است. باغى است بالطافت. در آنجا دژى است كهنسال. در زهرالرياض آمده است كه عُصْبه در مغرب قُبا است در آنجا نخلها و بستانهاست. سيد احمد بن سعد نقيب سادات و شريفان، آن را بنا كرده است و نيز برخى از بنى السفر.عُصْبه شامل باغهايى است بسيار زيبا و بهترين آنها سلطانه است با وضعى عجيب وبديع. با نخلهاى بلند و درختان انبوه و بنايى استوار و ايوانى رفيع. در بركه اى وسيع.(3)

محلّه جَحْجَبا

در عصبه منازل بنى جَحْجَبا است.(4) مسجد توبه هم آنجاست. ابن زباله گويد: رسول الله ـ ص ـ در مسجدالتوبه نماز گزارد، در عُقبه و در كنار چاه هجيم. مطرى گويد: آن چاه امروز شناخته نيست. صاحب جواهر الثمينه در باب اين مسجد گويد كه امروز ويران شده و از آثار آن اندكى باقى مانده، آنهم روز به روز محو و نابود مى شود.

در عُصْبه اُطم ضحيان است كه آن را اُحَيْحَة بن الجُلاح بنا كرده. اُطُم الاسود نيز در آنجاست. عرض و طولش نزديك به يكديگرند. از دور ديده مى شود.(5)

 

1 سمهودى، ج 2، ص 73.2 ـ ابن سعد، ج 3، ص 61.

3 ـ الجواهر الثمينه 101.

4 ـ سمهودى، ج 1، ص732، 246 و 375.

5 ـ سمهودى، ج1، ص137.


385


مسجد فَضيخ

واقف، سالم و خَطْمه

مسجد فَضيخ از زمان مطرى و پيش از آن، به مسجد شمس معروف بوده و در جانب شرقى مسجد قباست بر كنار وادى در زمينى سخت و سنگلاخ. همه سنگهاى سياه. مطرى گويد مسجد كوچكى است حدود يك ميل دورتر از مسجد قُبا و در جانب شرقى آن. در نزديكى آن چاهى است كه تا سر آب پله هايى دارد.

بنى واقف و سالم نزد مسجد فضيخ فرود آمدند. ولى بنى سالم از آنجا مهاجرت كردند و بر بنى عمرو بن عَوْف وارد شدند. امروز فرزندان آنها در آن محله اند و بعضى هم به محله سعدبن خَيْثَمة بن حارث رفتند. سپس درسال 199 منقرض شدند.بنى سالم رادژى است در مشرق مسجد قُبا كه ابن زباله از آن نام برده است. ابن حَزْم مى گويد همه بنى سالم از ميان رفته اند و گويدكه در جاهليت هزار مرد جنگى از آنجا بيرون مى آمد. منازلشان نزديك صَفِينه بوده است.

بنى واقف در غرب مسجد فَضِيخ فرود آمدند. آثار بناهايشان تا زمان سَمْهودى بر جاى بوده است.

بنى واقف اُطُم ريدان را ساختند، موضع آن در مغرب مسجد فَضيخ است. ونيز از آنهاست بئر عايشه و بر سر آن بنايى بر آورده اند. و نيز از اماكن آنهاست بئر قربان و بر سر آن حديثه را ساخته اند و نيز عمارتى است در شرق مسجد شمس به جانب شمالى. آن دو را ميل ابوجيده از هم جدا كرده است پس آن موضع به نام او ناميده شد. آنگاه همه آن ناحيه را بدان نام ناميدند و عمارت در آنجا بسيار شد. ساكنانَش اهل خير و نيكوكارى هستند.(1)

در شرق مسجد شمس منازل بنى وائل است. آنها را مسجدى است كه به روايت ابن شَبّه پيامبر ـ ص ـ در آنجا نماز گزارده است، ولى در زمان سَمْهودى خراب بوده. سَمْهودى گويد: بنى وائل در محله اى كه به نام آنها معروف شده، منزل كردند. از آنِ ايشان است موجا و آن اُطُمى است در موضع مسجد بنى وائل. ولى مطرى و تابعانش موضع مسجد را معين

 

1 ـ الجواهر الثمينه، ص111.


386


نكرده اند. اما ياقوت به همين بسنده كرده كه واقف موضعى است در سمت بالاى مدينه.(1)

خانه هاى بنى خَطْمه در زمان ابن زَباله معروف بوده اند، ولى مطرى مى گويد: مكان منازل بنى خَطْمه، امروز ناشناخته است. ظاهراً آنها در عَوالى در جانب شرقى مسجد شمس مى زيسته اند; زيرا آن نواحى همه خانه هاى اَوْس بوده است.(2)

سَمْهودى مى گويد كه به نظر ما نزديك ماجشونيه بوده، زيرا ابن شَبّه درباره سيلاب بُطْحان مى گويد كه در جُفاف مى ريزد و در آن جريان دارد تا به فضاى بنى خَطْمه و اَعوسمى رسد. و در باب مُذَيْنِب گويد كه با سيلگاه بنى قُرَيْظه در مشارف فضاى بنى خَطْمه تلاقى مى كند و خواهيم گفت كه اين در نزد بُؤرالنوره است كه در شمال ماجشونيه است و من در آنجا آثار بناهايى را ديده ام.(3)

سَمْهودى گويد كه بنى خَطْمه در دژهاى خود پراكنده بودند و در قصبه دراهم هيچ يك از آنها نمى زيست. چون اسلام آمد مسجدى ساختند و يكى از آنان در جوار مسجد خانه اى ساخت و در آن مسكن گزيد. ايشان هر روز صبح به تفقد حال او مى آمدند، از بيم آنكه مبادا او رادرنده اى خورده باشد. سپس شمارخانه هاافزون شدو محله خود را غَزّه ناميدند. آن را به سبب كثرت جمعيت به غَزّه شام تشبيه كرده بودند. و نيز روايت كند كه سيل بُطْحان با سيل مَهْزورو مُذَيْنِب تلاقى مى كرد و بر سرزمين بنى خَطْمه كه در دنزديكى ماجشونيه بود مى گذشت.(4)

اما ماجشونيه منسوب است به ماجشون; جايى در وادى بُطْحان و نزديك تربت صُعَيْب. در كنار صدقه ابان بن ابى حُدير. سَمْهودى گويد: ظاهراً آن را امروز مجشونيه گويند و نام اصلى آن ماجشونيه است.

آغاز بُطْحان ماجشونيه است و پايان آن سَيْح.

از آنِ بنى خَطْمه است صع ذرع. اُطُمى است كه براى سكونت ساخته نشده; زيرا به مثابه دژى است بدون خانه. ظاهراً براى روزهاى نبرد ساخته بوده اند كه به آن پناه برند. اين دژ براى حراست همه خانه هاى بنى خَطْمه است. مكان آن نزديك سنگ آب بنى خَطْمه است. اين بنا در نزد چاه ذرع است و نيز از آنِ ايشان است صاع بر سر چاه عماره. و نيز بنايى

 

1 ـ سمهودى، ج 4، ص893.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص140 و ج2، ص71 .

3 ـ سمهودى، ج 2، ص71.

4 ـ ابن شمه، تاريخ المدينه، ص 170.


387


نزد چاه دريك كه آن را بئر الزريق گويند. همچنين از آنِ ايشان است مُرَيد.(1)

محلّه امية بن زيد

نزديك محله بنى خَطْمه محله بنى امية بن زيد بن قيس بن عامر بن مُرّة بن مالك بن اوس است.

ايشان در خانه هايى كه معروف به نام آنهاست و كَبّا در آنجاست فرود آمدند. سيلاب مُذَيْنِب از ميان خانه هايشان مى گذرد و با سيل بنى قُرَيْظه در ابتداى محله بنى خَطْمه با هم تلاقى مى كنند. در جانب شرقى مسجدشان خانه هاى آل رُوَيْفع است. در آنجا دژى است متعلق به آنان. دژ عَذْق در نزد كَبّا است همچنين از آنِ ايشان است يسيره مسجد حَجّاج بن عِلاط كه به هنگام آمدنش به مدينه در ميان آنها فرود آمد.(2)

سَمْهودى از مطرى نقل مى كند كه محله آنان در مشرق محلّه بنى حارث بن خزرجاست. عمر بن خطاب در ميان آنها بود و بر آن مى افزايد كه سيل مُذَيْنِب از ميان محله مى گذرد و زمينهايى را آب مى دهد. در ريگزار شرقى نزديك به موضع مذكور، آثار قريه اى است كه سيل مُذَيْنِب بر آن مى گذرد. ظاهراً قريه آنان باشد. شاهد اين مدعا قول ابن اسحاقاست در بيان كشته شدن كعب بن اشرف و در محله بنى نضير بود. محمد بن سَلمة گويد كه ما با همراهان خود بيرون آمديم تا به محله بنى امية بن زيد درآمديم. سپس بر بنى قُرَيْظه سپس بر بُعاث گذشتيم و حَرّة العريض را طى كرديم و به قصر ابراهيم بن هشام در پايين محله بنى امية بن زيد رسيديم و اين جا ناعمه بود كه از آن كعب بن اشرف بود.(3)

مَحله قَيْنُقاع

به هنگام ذكرمجراى وادى بُطْحان گفتيم كه برمحله بنى خَطْمه و اَغوس مى گذرد، سپس

 

1 ـ ياقوت، ج 4، ص514.

2 ـ ابن سعد، ج 3 ـ 2، ص15 ، از واقدى.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص361.


388


به جسربُطْحان مى رسد(1) وآنجانزديك مساكن بنى قَيْنُقاع است.اينان قبيله اى يهودى هستند نزديك به هفتصد مرداز آنها بيرون آيد. در سال دوم هجرتِ رسول خدا آنان را از آنجا دور كرد.

بنى قُيْنُقاع صنعتگر بودند و بازارشان نزديك جسر بُطْحان بود. بازار حُباشه هم متعلق به ايشان بود.اطم مُرَيح نزديك جسربطحان درراه مدينه بود. و نيز شاشين كه نزديك خيبر بود.

محلّه سُنْح ـ

 محله حارث بن خزرجبنى حارث بن خزرج يا بلحارث در آن محله مى زيستند. محله به نام ايشان معروف است. در مشرق وادى بُطْحان و قبر صُعَيب. و در شمال بنى خَطْمه و قبر صُعَيْب در ماجشونيه.(2) ولى بعضى از تيره هايشان از آنجا بيرون آمده، در جاهاى ديگر زندگى مى كنند.

سُنْح نزديك به آنهاست، در يك ميلى جامع. بنى جُشَم و زيد، فرزندان حارث بن خزرج در آنجا مى زيند. ابوبكر در ميان آنها مى زيست. آنان اُطُمى بنا كردند و آن را اطم سُنْح خواندند و سپس همه ناحيه را بدان نام ناميدند. گويند نام محله ريّان بوده است. بنى عُتْبَة بن عمر از بنى جُشَم در آنجا مى زيست.

محله هاى بنى سالم و غَنْم و حُبْلى و بياضه

بنى سالم و غَنْم فرزندان عوف بن عمروبن عوف بن خزرجاند. اينان در جانب غربى حَرّه در غرب واديى كه در آنجا مسجدالجمعه ـ در بطن رانونا ـ است فرود آمدند. و در آنجا چند اطم برآوردند به نامهاى:

1 ـ المُزْدَلِف; از آنِ عتبان بن مالك. نزد مسجد الجمعه.

2 ـ شَمّاخ; خارج از محله بنى سالم بود به طرف قبله.

3 ـ قَواقل; در كنار محله بنى سالم است از ناحيه عُصبه.

4 ـ اَذْبُل; نزد اَراكه است.

بنى غُصَيْنَه كه ازبلى هستند، حليفان بنى سالم اند نزد مسجد غُصَيْنَه.

 

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص312، 281.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص140.


389


بنى الحُبْلى از خزرج، منازلشان به نامشان معروف است ميان قُبا و محله بنى حارث بن خزرج كه در شرق وادى بطحان و صُعَيْب است.

از آنِ ايشان است دژ مزاحم از آنِ عبدالله بن اُبى بن سلول. ديگر اُطُم ميان املاك عمارة البياضى و سوم اُطُمى در نزديكى محله شان.(1)

ميان محله بنى سالم و قُبا صَفِينَه واقع شده. در آنجا بنى عَطيّة بن زيد زندگى مى كنند. اينان در جانب شمالى محله بنى حُبْلى هستند. از آن آنهاست اُطُم شاس.(2)

محله هاى قبايلى را كه بر سر راه قُبا تا مسجد جامع قرار دارند، مى توان از مسيرى كه رسول خدا به هنگام ورود به مدينه از قُبا تا مسجد پيموده، شناخت. آن حضرت نخست به قُبا وارد شد سپس به محله بنى سالم گذشت سپس محله بنى عَدىّ سپس محله بنى بَياضه آنگاه به محله بنى ساعده و سپس به محله بنى الحارث آنگاه به محله بنى مالك بن النجّار.

اماكن بنى سالم بن عَوْف نزديك حَرّه غربى است، در غرب وادى رانونا. در وادى، مسجدالجمعه يا مسجد عاتكه بود. مسجد الجمعه را در اصل غُبَيْب مى گفتند.

بنى سالم را چند اطم بود:

1 ـ مُزْدَلِف، از آن عُتْبَة بن مالك در شمال مسجد الجمعه.

2 ـ شَمّاخ، در قسمت جنوبى محلاتشان.

3 ـ اُذْبُل، نزديك اَراكه.

4 ـ قَواقِل، از آنِ بنى سالم در جوار عصبه.

بنى بياضه،در محله آنها بنى زريق و قبايل حبيب و عذاره ولين و اجدع سكنى داشتند.

بنا بر قول مطرى ميان محله بنى سالم بن عوف بن خزرج كه نزد مسجدالجمعه است تا وادى بُطْحان و در سمت قبله اىِ محله بنى مازن در حره غربى سكنى داشتند. از سخن ابن زَباله بر مى آيد كه منازلشان تا منازل بنى ساعد كشيده بوده است.(3)

ابن زبَاله مى گويد در محله ايشان نوزده اُطُم بود; از آن جمله كه من شمردم سيزده تا از آنِ بنى امية بن عامر بن بياضه بود. بدين قرار: اَسوَد، عَقْرب، سُوَيد، لِواء، اُطَمى كه در سراره

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص141 و ج 2، ص70.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص139 و ج 2، ص339.

3 ـ سمهودى، ج 1، ص141. و بنگريد ج2، ص70.


390


بود، اطمى كه از آن آل عاصم بن عطيّه بود، عقيان و اطمى كه بين رحابه و جميزه بود.

اما بنى حبيب اطمى بنا كردند در نزديكترين موضع به خانه هاى بنى بياضه. بنى عمرو بن عامر بن زُرَيق را نيز اُطُمى در شمال سرزمين فراس بن ميسره بود كه در نزديكترين موضع به خانه هاى بنى بياضه در كنار شوره زار است.

سراره بين زمين ابن ابى قليع است و پايان حماضه و بين اطمى كه آن را لواء گويند تا ديوارهايى كه به خانه هاى بنى بياضه معروف است و نيز ديوارهايى كه زياد بن عبيدالله براى بركة السّوق بنا كرده. اين سخن ابن زباله است و مقتضى اين است كه سراره نزديك بازار مدينه باشد. ولى مراد او از بركة السّوق در اينجا، بركه اى است در كنار سيل بُطْحان و رانونا. رَزين گويد كه سراره ميان محلّه بنى بَياضه و حماضه است.(1)

محلّه بنى نضير

محلّه بنى نضير در مُذَينِب بود، نزديك قُبا. آنان را نيز چند اُطُم بود; از جمله فاضجه و براج و بُوَيره و منور.

پس از آن كه پيامبر بر آنان پيروزى يافت زمينهايشان را ميان مهاجران تقسيم كرد. پس بئر حجر را به ابوبكر داد و بئر جرم را به عمر و ضراطه را به صُهَيب بن سنان و كَيْدمه و سواله را به عبدالرحمان بن عَوف و بُويره را به ابوسلمة بن اسود. همچنين زبير را نيز زمينى عطا كرد.

بخش جنوب شرقى

واقم بنى قُرَيظهحَرّهواقم درمشرق مدينهواقع شده. آن را حّره بنى قُرَيْظه هم مى گويند;زيرابنى قريظه در

 

1 ـ يكرى، ص 731.


391


سمت قبله اى آن جاى دارند.وحره زهره درمجاورت آن. ودراين حره بود كه واقعه حَرّه رخ داد.(1)

قُرَيْظه

ازبزرگترين قبايل يهود مدينه بود.رسول خدا ـ ص ـ در سال چهارم هجرى پس از غزوه خندقآنان رااز ميان برداشت. مواطنشان بر كنار مَهْزور بود. در مشرق قُبا نزد فارع الهَيْلا.

مسجد بنى قريظه در جانب شرقى مسجد شمس است ولى دور از آن در نزديك حَرّه شرقى در موضع اُطُم زبير بن باطا. آنان را گورگاهى است كه بعد از اسلام هم وجود داشت و ابوسنان مِحْصَن در آن دفن گرديد.

بنى قريظه را چند اطم بود; از آن جمله بودند:

المُلْحه و المعرض كه چون مورد حمله واقع مى شدند، بدان پناه مى بردند و بلحان كه از آن كعب بن اسد بود در زمينى كه آن را شجره مى ناميدند. بنى قريظه را چند چاه بود و مزارعى كه از آن چاهها مشروب مى شدند، از آن جمله بود: بئراناكه رسول خدا به هنگامى كه بر بنى قريظه هجوم آورد در آنجا اقامت كرد. ديگر شَمْطان و سومى دُومه و دُوَيْمه و چهارم بُعاث كه مزرعه قَورى در آنجا بود و پنجم فقير كه آن را رسول خدا به على ـ ع ـ داد. بنى هدلكه آنها هم ازيهودبودند، بابنى قريظه مى زيستند وصوران ميان مدينه و منازل بنى قريظه بود.(2)

محله عبدالاَشْهَل

واقم كه اُطُم حُضَيْر الكتائب بود، در محله بنى عبدالاَشْهل بود. در اين حَرّه قصرى نفيس بود. به روايت سَمْهودى در دو ميلى مدينه و در روايت ابن شَبّه در سه ميلى آن.

بنى عبدالاَْشْهُل كه واقم منسوب به آنهاست، منازلشان به قول مطرى در سمت قبله اى منازل بنى ظفر است. و مسجد بنى ظفر پايين مسجد بنى عبدالاَشْهل است. سَمْهودى مى گويد كه منازل بنى عبدالاَشْهل در شمال بنى ظفر است در همان حَرّه كه ذكرش رفت. و بناهايشان تا حَرّه معروف به دشم كشيده شده و معلومات ما از نبرد خندق دلالت دارد بر اين كه منازلشان نزديك به شيخين بوده است. اولين خانه اى از خانه هاى مدينه كه در نبرد حَرّه به غارت رفت در حالى كه جنگ هنوز به پايان نيامده بود، منازل بنى عبدالاَشْهل بود.

 

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص289، و نسب قريش، ص 127.

2 ـ بكرى، ص 842 و ياقوت، ج 2، ص163 و ج4، ص893.


392


بنى عبدالاشهل را اطمى بود به نام الرعل، در زمينى كه آن را واسط و عاصممى خواندند و آن در نزديكى خانه هاى بنى النجار بود.

قَرَصه كه در زمان سَمْهودى معروف بوده، از منازل بنى عبدالاشهل است مكان آن در جانب شمال شرقى حَرّه بوده است. سَمْهودى مى گويد شايد قَرَصه اى كه زين المراغى از آن نام مى برد ملك سعد بن مُعاذ بوده و در آنجا مسجدى بوده كه اكنون اثر آن زايل شده است.(1)

بنى جذماء ميان مقابر بنى عبدالاشهل و قصر عراك مى زيستند.

محله حارثه

اما بنى حارثه، قبل از اسلام از محله بنى عبدالاَشْهل به محله خود در حَرّه اى كه شيخين در آن است; يعنى در سمت شمالى بنى عبدالاَشْهل، نقل مكان كردند. اخبار خندق بر اين امر دلالت دارد. چون قريش به نبرد با پيامبر آمدند، پيامبر با مسلمانان بيرون شدند و در منازل بنى حارثه فرود آمدند. يك روز و يك شب در آنجا درنگ كردند، سپس بامداد فردا بيرون آمدند. از اين بر مى آيد كه منازل بنى حارثه نزد شيخين و در ناحيه آن بوده است.(2)ابن اسحاق گويد: رسول خدا در اين روز بر بستان مربع بن قيظى گذشت، و اين در ميان بنى حارثه بود. در محله بنى حارثه چند اُطُم است; از آن جمله است رَيّان نزد مسجدشان و مِرْبَعدر مزرعه و نيار در منازل بنى مَجْدَعه در شمال محلّه بنى حارثه عُقَيْرَبا واقع شده و آن ملكى است از آنِ خالد بن عُقْبه.

از بحث در منازل بنى حارثه روشن مى شود كه آنها در شمال بنى عبدالاَشْهل و در نزد شيخين مى زيستند. موضعى ميان مدينه و كوه اُحُد. در شرق راهى كه به اُحُد مى رود. آنان را دو اُطُم است و نزديك آنها مسجدى است كه رسول خدا ـ ص ـ به هنگامى كه به اُحُد مى رفت در آنجا نماز گزارد. آن دو اُطُم در كنار خندق بودند، نزد والج يا مسجد البدايع كه در زمان سَمْهودى به مسجد عَدْوه معروف بوده است. يحيى از محمد بن طلحه روايت مى كند: مسجدى كه رسول خدا در روز جمعه هنگامى كه به احد مى رفت در آنجا نماز گزارد، در

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص65 ، 361.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص135.


393


آنجاست. و اين همان مسجدى است كه چون رو به قَنات بايستى يعنى رو به روى وادى شَظات درسمت راست تو واقع مى شود. ولى در زمان سَمْهودى جاى آن شناخته نبوده است.(1)

جَوّانِيّه موضعى است نزديك احد در شمال مدينه و در آن دو اُطُم است: صِرار و ريّان و عُرَيْض نزديك ايشان است.(2)

منازل بنى ظفر

در جوار منازل بنى عبدالاَشْهل منازل بنى ظفر بود. بنى ظفر در همان اوايل عصر اسلامى منقرض شدند. يحيى گويد: مسجدشان پايين تر از مسجد بنى عبدالاَشْهل بود. و اين بيانى مشخص و محدود نيست. مطرى گويد: منازلشان در سمت جنوبى منازل بنى عبدالاشهل بود و تا حَرّه دشم امتداد داشت. و راه آن از نزد گنبد معروف به فاطمه بنت اسدمادر على ـ ع ـ است در آخر بقيع.

بين منازل بنى عبدالاشهل و بنى ظفر بئرمرق جاى دارد.

منازل زُهْره

حرّه زُهره نزديك حرّه واقم است. سَمْهودى گويد آن جزء حَرّه واقم است. و ابن زَبالهگويد: ثَبْره زمينى است مسطح، بين حَرّه و سافله از آن سمت كه قُفّ واقع شده. از بزرگترين قراء مدينه است. در آن قريه سيصد ريخته گر هست. آنان را دو اُطُم است كه بر سر راه عُرَيْضاند به هنگامى كه از حَرّه به سمت فرود حركت كنى. مراد از حَرّه، حَرّه شرقى است كه به حَرّه زُهره معروف است. از اين عبارت برمى آيد كه منازل بنى زهره در بلندى بوده و هرچه فروتر آن بوده به سافله معروف بوده است.(3)

 

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص258.

2 ـ الموطأ ج 2، ص122.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص319، 320 بنگريد به ج 1، ص113.


394


قُفّ و صدقات پيامبر ـ ص ـ

منازل بنى زهره ميان حَرّه و سافِله است از آن سمت كه قُفّ واقع شده است. قُفّ واديى است از واديهاى مدينه، در آنجا مزارع و مواشى است. ملك خمسين در آنجا است، داستان آن را مالك از عبدالله بن ابى بكر نقل كرده كه مردى از انصار در بستان خود در قُفّ نماز مى خواند. در نماز چشمش به خوشه هاى انبوه خرما افتاد و حضور قلب از او بشد. پس نزد عثمان آمد و عثمان در آن ايام خليفه بود. ماجرا بگفت و گفت خواهم آن را صدقه در راه خير گردانى. عثمان پنجاه هزار دينار به او داد و آن باغ را خريد و صدقه ساخت. از آن پس به باغ خمسين معروف شد.(1)

بنى ماسكه در ناحيه قُفّ بودند و در آنجا دو اُطُم داشتند.

مشهورترين مكان در قُفّ صدقات پيامبر ـ ص ـ است كه مُخَيْرق نضْرى آنها را به پيامبر واگذاشته بود. و آن هفت موضع بود; يكى از آنها مشربه امّ ابراهيم بود. ابن شبّه گويد: اگر خانه مدراس يهود را رها كنى و به ملك ابوعبيدة بن عبدالله بن زَمعه بيايى مَشْرَبه امّ ابراهيم در پهلوى آن است. فيروز آبادى گويد: مشربه مذكور مسجدى است در شمال بنى قُرَيْظه، نزديك به حَرّه شرقى در موضعى معروف به دشت. بين نخلستانى معروف به اشراف القواسم از آن قاسم بن ادريس بن جعفر برادر امام حسن عسكرى ـ ع ـ . در شمال مَشْرَبه، خانه ويرانى است جز ديوارهايش باقى نمانده است. مردم پندارند كه آنجا خانه ابوسيف القبربوده. سَمْهودى بر اين افزوده است كه خانه ابوسيف القبر كه ابراهيم فرزند پيامبر در شيرخوارگى در آنجا بوده، خانه بنى مازن بن نجار است و آنچه درباره آن مسجد گفته اند با آنچه امروز هست تطبيق مى كند ولى عرض آن از جنوب به شمال يازده ذراع است و طول آن از مشرق به مغرب چهارده ذراع. در جانب شرقى آن سقيفه اى است زيبا و در نزديك آن، در جانب غربى نخلستانى است معروف به زبيريّات كه از مَهْزور سيراب مى شود.

در جاى ديگر آمده است كه ابوداود از ابن عمر روايت كرده كه گروهى از يهوديان پيامبر ـ ص ـ را به قُفّ دعوت كردند در بيت المدراس. و مى گويد كه بيت المدراس در مسجد

 

1 ـ بكرى، ص 1087 و ياقوت، ج 4، ص153.


395


المَشْرَبه بوده است.(1)

زبير بن بَكّار گويد كه بنى زَعوراء در نزد مَشْرَبه اُمّ ابراهيم بودند. آنها را در همانجا اُطُمى است. بنى زعوراء از قبايل يهود هستند.(2)

در جانب غربى نخلستانى است به نام زبيريّات. ابن زَباله از هشام بن عُرْوه روايت كرده كه پيامبر در مسجدى كه زبير در محله بنى محمم بنا كرد، نماز گزارد. آن مسجد در غرب مَشْرَبه اُمّ ابراهيم بود.

و ابن شَبّه از ابن غَسّان روايت كند كه پيامبر محمم را كه از اموال بنى نضير بود به زبير داد.

از دلايل تأييد اين قول اين است كه زبيريّات در دست جماعتى از فرزندزادگان زبير بن العَوّام است آنها را امروز الكماة مى گويند.

حسناء كه در نزديكى صدقه زبير است يكى از صدقات پيامبر ـ ص ـ است در قُف كه از مَهْزور مشروب مى شود.

در نزديكى حسناء ملكى است معروف به الثمين. سَمْهودى مى گويد ممكن است همان ملك خمسين باشد.

صدقات ديگر عبارت است از اعواف كه از آنِ خناقه يهودى بود از بنى قريظه و در جوار آن شَطْبه است كه ملك ابن عُتْبه بود.

مِيثَب و بَرقه از آن زبير بن باطا بودند. درختان اين دو را سلمان غرس كرده بود. اينها هم از غنايم اموال بنى قُرَيْظه بودند. معلوم مى شود كه در كنار هم بوده اند.

صافيه در صَورَيْن است. در زمان سَمْهودى معروف بوده است. سَمْهودى به روايت زين المَراغى مى افزايد كه آنها در شرق مدينه در بيشه بنى زهره بوده اند.

سَمْهودى گويد: صافيه و برقه و دلال و مِيْثب همه مجاور بوده اند در صَورَين، پشت قصر مروان بن حكم كه از مَهْزور سيراب مى شده اند.

دلال بيشه اى است معروف در سمت قبله اىِ صافيه و پايين تر از آن قَوْرى است.

در نزديكى صدقات پيامبر ـ ص ـ و صَوْرَيْن قصر مروان بن حكم است. پايين دست

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص326.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص36، 37.


396


قصر مروان بن حكم در پهلوى نقال و بقيع قصر بنى يوسف است. پيامبر ـ ص ـ در آن هنگام كه به نبرد بنى قريظه مى رفت، پيش از آن كه به منازل بنى قريظه رسد با جمعى از اصحاب بر آن قصر گذشت. در صَوْرَين منزل نافع مولاى عمر بود.(1)

بَقيع

بقيع را در زمانى كه هجرت واقع شد، بقيع الغَرْقَد مى گفتند; زيرا در آنجا غَرْقَد فراوان مى روييد. (غرقد، گونه اى از نباتات خاردار است كه برگش را بجوشانند و به آن خضاب كنند).

و جز آن، نباتات ديگرى در آنجا روييده بود; از جمله گز. كثرت مگسان در آنجا به گونه اى بود كه از دور چون دود به نظر مى آمد. در همان سالهاى اول هجرت رسول خدا ـ ص ـ آنجا را قبرستان كرد و از آن پس قبرستان اهل مدينه شد. بعد از آن كه ابراهيم فرزند رسول خدا ـ ص ـ در آنجا به خاك سپرده شد، مردم مردگان خود را در آنجا دفن كردند و هر قبيله قبور خود را در ناحيه اى قرار دادند. تا بهتر بتوانند مقابر خود را بشناسند.

بَقيع در جانب شرقى مسجد است. ياقوت گويد داخل در مدينه است ولى ابن حوقل و ابن جبير مى گويند بيرون با روى مدينه است.

به دليل خانه هايى كه درآنجاست به نظرمى رسدكه درقرن اول داخل در مدينه بوده است.

ابن شبه گويد كه بقيع همه غَرْقَد بود. چون عثمان بن مظعون از دنيا رفت. پيكر او را در بقيع دفن كردند و غَرْقَدها را بريدند. پيامبر ـ ص ـ موضعى را كه عثمان در آن دفن شده بود رَوحاء ناميد وآن مسافت ميان خانه محمد بن زيد است تا زاويه جنوبى دار عقيل. سپس رسول خدا ـ ص ـ جاى ديگر را رَوحا ناميد و آن مسافتى از خانه محمد بن زيد را در بر دارد تا اقصاى بقيع.(2) و مى گويد كه رَوحاء قبرستانى است كه در وسط مدينه است.

دار عقيل، در آن مقابر بنى هاشم است و قبر فاطمه ـ ع ـ دخت رسول اكرم ـ ص ـ در آنجاست و قبر امام حسن بن على ـ ع ـ در كنار آن است.(3) قبر عباس بن عبدالمطلب در نزد قبر فاطمه بنت اسد بن هاشم است. در ابتداى مقابر بنى هاشم، كه در دار عقيل هستند در

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص337، ياقوت، ج 3، ص432، اغانى، ج 1، ص161.

2 ـ تاريخ المدينه، ص 100.

3 ـ تاريخ المدينه، ج 127.


397


مقابل قبر او، مسجدى است. سَمْهودى گويد: شنيدم كه مى گفتند در نقطه اى در وسط بَقيع مدفون شده و قبر فاطمه ـ ع ـ از جهت قبله به طرف مشرق است، مقابل حمام ابوقطيفه; يعنى چون از در بقيع خارج شوى، پيش از مقبره منسوب به عقيل و زنان پيامبر.(1)

رو به روى مشهد عباس در جانب غربى، قبر اسماعيل بن جعفر الصادق ـ ع ـ است. مقبره بزرگى است. در سمت قبله اى و شرقى آن ديوار بَقيع است. مطرى گويد كه اين ديوار را عبيديان از ملوك مصر ساخته اند. گويند عرصه اين مشهد و حوالى آن از جانب شمالى تا آستان خانه امام زين العابدين على بن الحسين ـ ع ـ بوده است. و در جانب غربى مشهد مسجد كوچك مهجورى است كه گويند عبادتگاه آن حضرت بوده است. در داخل، در جانب غربى ميانِ درِ وسط و آخر، سنگى است منقوش كه وقفنامه حديثه است كه در جانب غربى مشهد است. اين وقفنامه از سوى ابن ابى الهيجاء است. مسجدى كه در كنار حديقه است و به جانب مشهد است، منسوب به امام زين العابدين ـ ع ـ است و صحن آن خانه او بوده است. در آنجا چاهى است كه مردم از آن شفا مى جويند و گويند كه اين همان چاهى است كه پسر آن حضرت محمدالباقر ـ ع ـ كه خردسال بود در آن افتاد و زين العابدين ـ ع ـ كه نماز مى خواند نماز خود نبريد. از مطالبى كه سخن ابن شَبّه را تأييد مى كند كه خانه امام زين العابدين ـ ع ـ در آنجا بوده است، خانه اى است در همان نزديكى از آنِ فرزندان آن امام. مثلاً صفيه دخت حُيَى خانه زيد بن على بن حسين بن على را مالك شد و آن خانه به دو قسمت گرديد و حال آن كه يك خانه از آن فرزندان زيد بن على بود. قسمت شرقى را كه در كنار بقيع است آل ابى سويد ثقفى داشتند و قسمت غربى كه همسايه خانه سائب غلام آزاد شده زيد بن ثابت بود. محتمل است كه اين خانه كه به پسر منسوب است سابقاً از آنِ پدر بوده باشد. و نيز گويد كه جعفر بن ابى طالب خانه اى گرفت بين خانه ابو رافع غلام آزاد شده پيامبر  ـ ص ـ در بَقيع و خانه اَسماء بنت عُمَيْس كه در شمال خانه ابو رافع بود، در زير سقيفه محمد بن زيد بن على بن الحسين. ابن شَبّه بيان كرده است كه سعد بن ابى وقاص بدان خانه آمد و خانه خود در بَقّال را به ابو رافع داد. راهى كه به بَقّال مى رود از قبور زنان پيامبر مى گذرد، مسجد امام زين العابدين ـ ع ـ در سال 884 تجديد بنا شد.(2)

 

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص86.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص104 ، 105.


398


در سراى عقيل نيز قبر ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب است. و در زاويه شمال شرقى آن قبر سعد بن ابى وقّاص است و قبر اَمّ حَبيبه و قبر اُمّ سَلَمه.

گفتيم كه رَوحاء دو تاست; يكى از دار محمد بن زيد است تا زاويه جنوبى دار عقيل و دوم از دار محمد بن زيد است تا اقصاى بَقيع. و خانه محمد بن زيد در مشرق آن است و در مشرق مشهد سيد ما ابراهيم. پس رَوحاء نخستين، ميان آن دو مشهد است و تا مشرق مشهد سيد ما ابراهيم ادامه دارد.

قبر ابراهيم، به روايت ابن شَبَّه، در زَوراء در موضع سِقايه اى است در جانب چپ كسى كه در بَقيع به طرف دار محمد بن زيد بن على مى رود. از سعيد بن جُبَيْر روايت شده كه گفت قبر ابراهيم پسر پيامبر ـ ص ـ را در زَوراء ديدم. از اين خبر برمى آيد كه آن موضع را زَوراء مى گفته اند. ابن زَباله نيز از سعيد بن جُبَير روايت مى كند كه قبر ابراهيم را در نزد زَوراء ديده است. قبر ابراهيم محاذى زاويه خانه سعيد بن عثمان است در بقيع كه آن را زَوراء گويند.

در بقيع مقابر ديگرى هست; چون قبر مالك بن اَنَس، ميان آن و تربت ابراهيم قبر عبدالرحمان بن عَوْف است.

قبر صَفِيّه بنت عبدالمطلب در جانب چپ تو است، هنگامى كه از بقيع بيرون مى آيى و آن در آخر كوچه اى است كه به عَقيق مى رود، نزد در خانه اى كه آن را دار مغيرة بن شُعْبهگويند. اين خانه را عثمان بن عَفّان به او داد.

اما قبر سعد بن مُعاذ در طرف كوچه است و به خانه مقداد اسود مى پيوندد. اين خانه را دار اَفلح گويند. در اقصاى بقيع، بر سر آن گنبد كوچكى است. سَمْهودى گويد: اين توصيف با قبر فاطمه بنت اسد بيشتر تطبيق مى كند; زيرا قبر فاطمه بنت اسد است كه در اقصاى بقيع است. در مشرق آن ناحيه بنى ظفر است و بنى اشهل. شايد قبر او هم در آنجا باشد و به قبر فاطمه مشتبه شده است.

اما قبور زنان پيامبر ـ ص ـ ، ابن زَباله از محمد بن عبدالله بن على روايت مى كند كه قبور زنان پيامبر ـ ص ـ از خَوخَه نبيه است تا باريكه راهى كه به بَقّال مى پيوندد. ابن شَبّهدرباره قبر اُمّ حبيبه همسر پيامبر مى نويسد كه زيد بن سائب گويد: جدم مرا خبر داد كه عقيل بن ابيطالب در خانه خود چاهى مى كند، به سنگى رسيد كه بر روى آن نوشته شده بود «قبر ام حبيبه بنت صخر بن حرب». عقيل چاه را پر كرد و بر سر آن خانه اى ساخت. ظاهراً خَوْخَة


399


نبيه در مغرب قبر مذكور است همچنين باريكه راهى كه به بَقّال مى رود. قبر بعضى ديگر از زنان، نزديك قبر حسن ـ ع ـ و عباس است. از اين رو ابن شَبّه از محمد بن يحيى روايت مى كند كه مى گويد: شنيده ام كسانى مى گويند قبر اُمّ سَلَمه در بقيع است، آنجاكه محمد بن زيد بن على مدفون است و نزديك به قبر فاطمه دخت رسول خدا ـ ص ـ است.(1)

در مشرق بقيع حَشّ كوكب است و آن موضعى است در پاى ديوارى كه در شرق بَقيع است و آن را خَضْراء ابان گويند و اين ابان، پسر عثمان است. آنجا را در زمان سَمْهودىخضارى مى گفته اند. حَشّ كوكب را عثمان خريد و بر وسعت بقيع درافزود. مردم مردگان خود را در حَشّ كوكب دفن مى كردند و عثمان خود اولين كسى بود كه در آنجا به خاك سپرده شد. او را در شب شنبه، بين مغرب و عشا در حَشّ كوكب در بقيع به خاك سپردند.

آنجا مقابر بنى اميه است. كوكب مردى بوده است از انصار. چون معاويه بر سر كار آمد آن ديوار را ويران كرد.

در بقيع، همچنين نيز خانه بنى اَفْلح است و خانه مُغَيْرة بن شعبه و خانه ابوبكر در باريكه راهى مقابل خانه كوچك عثمان.

آبريزگاهها

در جانب شمالى بقيع، در شب آبريزگاههاى زنان مدينه بود، بر حسب عادت عربها، پيش از آن كه چنين مكانهايى را در خانه ها بسازند، در ناحيه بئر ايوب در شمال بقيع غَرْقَد.(2)در نزديكى آبريزگاهها بَقيع الخَبْخَبَه واقع بود.

عبدالعزيز گويد: از زيد پرسيدم بقيع الخَبْخَبه كجاست؟ گفت: در سمت چپ بقيعِ الغَرْقَد است. آنجا كه مسجد يحيى است. پرسيدم كه اين يحيى چه كسى است؟ گفت: يحيى بن طلحة بن عبدالله. گفتم كه بقيع الخَبْخَبَه، آنچنانكه شيخ مشايخ ما زين المراغى بيان كرده شناخته نيست ولى اگر كسى بيرون درِ بقيع هنگامى كه به طرف قبر عثمان بن عَفّان برود و مشهد ابراهيم بن رسول الله  ـ ص ـ را در جانب راست خود قرار دهد و در سمت چپ به راه

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص98.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص378، ج 1، ص513.


400


كوفه پيش رود به باغى مى رسد كه سابقاً آن را باغِ فرزندان صَيفى مى گفتند در آنجا چاهى است پله دار، معروف به بئر ايوب. راه ديگر آن از سمت قبر حمزه است در شمال باغى معروف به الرّوميّه، باغى است معروف به رباطيه و در آنجا چاهى است. مراغى گويد كه آن را بئرايوب گويند و مردم بدان تبرّك مى جويند. اين چاه در نزديكى خانه مخل است و اين خانه در سمت چپ بقيع الغرقد است.(1)

در شمال بقيع اسواف واقع شده. سَمْهودى گويد: ابن عبدالبر گويد در آنجا صدقه زيد بن ثابت است. در طبقات ابن سعد از خارجة بن زيد، از پدرش زيد بن ثابت روايت شده كه عمر بن خطاب او را به جاى خود در مدينه نهاد. چون بازگشت، نخلستانى در اسواف به او داد. بخشهايى از اسواف در دست طوايفى از عرب است كه به توارث مالك آن شده اند. اينان معروف اند به زيود. شايد از ذريه زيد بن ثابت باشند.(2)

منازل بنى حُدَيْله

در شمال بقيع، فرزندان معاوية بن مالك بن عَوْف هستند. اينان بيرون آمدند و در منازلى آن سوى بقيع الغَرْقَد، كه به نامشان معروف است، منزل گزيدند. ايشان بنى حُدَيْلهاند از بنى النّجار. خانه هايشان تا مسجد پيامبر  ـ ص ـ امتداد دارد. زبير گويد كسى كه در آخر بَلاطرو به روى مسجد النبى بايستد آنچه در طرف دست راست اوست منازل بنى مغاله است و آنچه در سمت چپ اوست منازل بنى حُدَيْلَه.

بنى حُدَيْله را مسجدى است به نام ايشان. آن را مسجد اُبَىّ بن كَعْب هم مى گويند. مطرى گويد: نزد چاه آبى است در شمال باروى مدينه و مسجدشان در شمال بَقيع است، در طرف چپ كسى كه از وسط تلها به عُرَيْض مى رود. در آنجا آثار قريه بنى معاويه است. ولى آن مسجد ويران شده. چه بسا در زمان سَمْهودى آثار مَسجد كوچكى بوده است در شمال مشهد عقيل و در پايين دست كوفه.

در مغرب مسجد اُبَىّ بن كَعْب دو اُطُم از آنِ بنى حُدَيْله است. يكى به نام مِشْعَط كه

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص238، 239.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص245 و ياقوت، ج 1، ص248.


401


نامش در حديث نبوى آمده است: «اگر بيمارى در جايى باشد، در سايه مِشْعَط است.» در مكان آن خانه اى است كه آن را بيت ابى نَبَيِه گويند. از آنجا راهى است كه به قبور زنان پيامبر در بقيع مى پيوندد.(1)

بئر حاء در محله بنى حُدَيْلَه است. بخارى از اَنَس روايت كند كه ابوطلحه از همه انصار توانگرتر بود و نخلستانهاى بيشتر داشت. محبوبترين املاكش بئر حاء بود. اين چاه رو به روى مسجد بود. پيامبر به آن داخل مى شد و از آب گواراى آن مى خورد. او اين چاه را به خويشاوندانش صدقه كرد; از آن جمله بودند حَسّان بن ثابت. معاويه آن را به صد هزار درهم خريد و در نزد آن قصرى بنا كرد كه قصر بنى حُدَيْله ناميده شد تا بمنزله دژ او باشد. آن قصر را دو در بود; درى در خطه بنى حُدَيْله و درى در جنوب شرقى نزد خانه محمد بن طلحه تَيْمى و در وسط آن چاه حاء بود. سازنده اين بنا طفيل بن كعب بود. بعدها به ملكيت عبدالله بن مالك خُزاعى درآمد. باغ او تا خانه ابوجعفر المنصور امتداد داشت. در زمان ابن النّجار، در وسط، باغ كوچكى بوده كه در آن نخلهايى اندك بوده و اطراف آن را زراعت مى كرده اند. و در نزد آن خانه اى بوده بر زمين مرتفعى برآورده، نزديك به باروى مدينه، از آنِ يكى از اهالى مدينه و آبى شيرين دارد. مطرى گويد: در شمال باروى مدينه است. راه از ميان آن دو مى گذرد. امروز معروف است به نوريّه. يكى از زنان نوريّه آن را خريد و بر فقرا و مساكين وقف نمود پس بدو نسبت يافت. ابن النّجار گويد: طول آن بيست ذراع بود كه يازده ذراع آن آب بود و باقى بنا و عرض آن سه ذراع بود و يك وجب. سَمْهودى گويد كه امروز به همان نحو باقى است. در سمت قبله آن مسجدى است كه بناى آن قديمى نيست. نه مطرى از آن ياد كرده است و نه ابن النجار. گويى بعد از آنها ساخته شده باشد. مجد از آن ياد كرده و گفته است بئر حاء چاهى است پر آب و آبى خوش و گوارا دارد. رو به روى آن به طرف قبله مسجدى است كوچك در وسط بستان.(2)

در محله بنى حُدَيْله خانه هايى است، همه از آن ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب و در آنجاست خانه حَضْرَميان. بسر در ميان آنها فرود مى آمد همانگونه كه خانه انس و خانه

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص149، ج2، ص56.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص134 ، 135.


402


ابوطلحه در آنجا بود و نيز خانه اى بود از آن عبدالملك بن مروان.(1)

در نزديكى محله بنى حُدَيْلَه، خانه بنى عَدِىّ بن نجار بود، در مغرب مسجد نبوى. سَمْهودى در اين باب سكوت اختيار كرده ولى نَظَر، پدر اَنَس، خادم رسول خدا ـ ص ـ از ايشان بود و چاه او و خانه اش در شمال مسجد نبوى نزد محله بنى حُدَيْله بوده است.

در محلّه بنى عَدِىّ، خانه نابغه بود. در آن محله مسجدى بود و در نزديكى مسجد. اُطُم ايشان معروف به زاهريّه بود و نيز از ايشان بود اُطُم عريان. در جانب غربى محله بنى حُدَيْلَه منازل بنى مغاله بود.

اُطُم بنى مغاله فارع ناميده شود و آن اُطُمى است رو به روى منازل طلحة بن عبيداللهو داخل در سراى يحيى بن خالد بن برمك. زين المراغى گويد كه اين اُطُم از آنِ ثابت پدر حسن بن ثابت بود و آن داخل در خانه رو به روى باب الرحمان بود كه سراى عاتِكه ناميده شود. مأخذ او در اين باب اين است كه سراى عاتِكه بخشى از سراى جعفر ابن يحيى بوده. در آتيه سخن ابن زَباله و يحيى را به هنگام ذكر ابواب مسجد خواهيم آورد، كه سراى عاتِكه داخل در خانه جعفر بن يحيى است. فارع نام اُطُم حَسّان بن ثابت است و گفتيم كه محل آن در قسمت شمالى خانه مذكور است; يعنى خانه عاتِكه.(2)

از آنچه آورديم معلوم شد كه محله بنى حُدَيْله و عَدِىّ و مغاله بر گرد مسجد نبوى بوده و ما از خانه هايى كه بر گرد آن بوده اند و يا در نزديكى آن آگاهيهايى داريم. بيشتر آنها به ملكيت مهاجرين از قريش درآمد.

بقيع الزبير

روايت ابن زَباله را آورديم كه قبور زنان پيامبر  ـ ص ـ از خَوْخَةَ نَبِيه است تا باريكه راهى كه به بَقّال مى رود. خَوْخَة نَبِيه در غرب مشهد عقيل است همچنين است باريكه راهى كه به بَقّال مى رود.بَقّال درجنب بَقيع الزّبير است. در آنجا خانه طلحة ابن عبدالرحمان قرشى است.

بقيع الزبير در مشرق خانه هايى در سمت قبله مسجد نبوى است با محله بنى زُرَيق تا

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص287.

2 ـ ياقوت، ج 3، ص839 و سمهودى، ج 2، ص354.


403


بنى غَنم و تا بَقّال. ابن شَبّه گويد: چون كعب كشته شد زبير از پيامبر  ـ ص ـ خواست كه آن موضع را به او دهد. خانه هاى زبيريان در آنجا بنا شد; از آن جمله بود خانه عُرْوَة بن زبير كه كشتارگاه مدينه آنجاست. در پشت آن، در جانب شرقى، خانه مُنْذِر بن زبير است تا زُقاق عده. در آنجا بنى محمد بن فُلَيْح بن منذر سكونت دارند. سراى مصعب بن زبير هم در آنجاست. اين خانه در سمت چپ تواست اگر بخواهى كه به محله بنى مازن روى، در كنار دارالحجاره. و آن امروز در دست بنى مُصْعَب است و در آنجاست خانه هاى خاندان عكّاشة بن مُصْعَب و نيز خانه هاى خاندان عبدالله بن زبير كه از آنهاست صديق بن موساى زبيرى. قسمت خلفى آن، خانه هاى بنى منذر است و در آنجا خانه هاى ابوعود زبيرى است. سپس خانه هاى خاندان عبدالله بن زبير تا سراى اسماء بنت ابوبكر كشيده شده و نيز سراى نافع الزُّبيرى. همه اينها صدقات زبير است بر فرزندانش. و گويند كه عباس بن ربيعه خانه خود را در محله بنى غَنْمبين خانه ام كلثوم دخت ابوبكر و خطى كه تو را به بقيع الزبير مى برد برگزيد. آنجا كه از منازل بنى اَوْس از مُزَيْنه سخن مى گفتيم با ذكر بَقّال، از اين خانه هم ياد كرديم.(1)

محله بنى النجار

منازل بنى عمرو بن مبذول در بقيع زبير بود. آنان را آطامى بود; از آن جمله است اُطم سلج و اُطُم منازل آل حُيَى بن اَخْطَب و اُطُم سوم در كوى سرجس غلام آزاد شده زبير بود.

اما بنى غَنْم بن مالك بن نجار، كوچه شان نزد موضع جنازه ها در مشرق مسجد بود.(2) از آن ايشان بود فُوَيْرِع و آن اُطُمى است كه به جاى خانه حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب بنا شده. اين خانه خانه امام جعفر صادق  ـ ع ـ است. در نزديكى ايشان مسجد المَبْرَك است; يعنى جايى كه شتر پيامبر هنگام ورود به مدينه در آنجا زانو زد.

بنى مازن بن نجار منازلشان به نامشان معروف است، در سمت قبله بئرالبُصّه. اين ناحيه را امروز ابو مازن گويند. من مى گويم كه آنچه از كلام ابن شبّه به دست مى آيد، اين است كه منازل بنى مازن در سمت قبله مدينه بوده و در شرق منازل بنى زُرَيْق و نزديك به

 

1 ـ ابن شبه، ص 229، 230 و سمهودى، ج 2، ص265.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص248.


404


آنها. اينان دو اُطُم بنا كردند; يكى از آن دو واسط ناميده مى شد.(1)

بئر بُصّه نزديك بَقيع است در جانب چپ كسى كه به قُبا مى رود. در باغى كه بر فقرا وقف است. در ميان نخلها. آن را سيل فرا گرفت. وقتى آب در چاه است سبز رنگ است و چون از چاه جدا شود رنگ سفيد گيرد. چاه يازده ذراع است كه دو ذراع آن آب است و عرض آن نه ذراع است. از سنگ ساخته شده، آبش شيرين است. در باغ چاه ديگرى است در جانب قبله اى آن كوچكتر از آن. بعضى از چاه بزرگ استفاده مى كنند و بعضى از چاه كوچك.(2)

محلّه بنى زُرَيْق

بنى زُرَيْق با بنى بياضه باهم بودند. سپس ميانشان خلاف افتاد وكمى پيش از اسلام از هم جدا شدند تابه محلّه اى كه معروف به آنهاست وارد شدند. اين محلّه در جنوب مصلّى و باروى مدينه است. امروز موجود است و موضع معروف به ذَرْوان در آن داخل شده است. و در آنجا اُطُم هايى ساخته اند.(3)

بنى زُرَيْق را اُطُمى است كه يك بار رسول خدا ـ ص ـ در نزد آن نماز خوانده است و اُطُم رَيّان نزد سَقيفه آل سُراقه كه آن را سَقيفة الرّيان مى گويند.(4)

مهمترين مكانها در محله بنى زُرَيْق يكى مصلى است و يكى بَلاط اعظم.

 

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص151، ج 2، ص67، 389.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص128، 129.

3 ـ سمهودى، ج 1، ص145.

4 ـ سمهودى، ج 1، ص146، ج 2، ص417.


405


مسجد رسول الله ـ ص ـ

و بناهاى اطراف آنمسلم است كه مسجد رسول الله بارزترين بناهاى مدينه است. بخارى اوصاف آن را در آغاز اسلام بيان كرده و گفته است كه در زمان رسول الله، مسجد از خشت ساخته شده بود و سقف آن از شاخه هاى خرما بود و ستونهايش از نخل. ابوبكر بدان هيچ در نيفزود. عمر به آن افزود و مانند زمان پيامبر آن را از خشت و شاخه هاى خرما ساخت و ستونهايى از چوب نخل عثمان بناى آن را تغيير داد و بسيار وسعت بخشيد. سَمْهودى بر اين عبارت افزوده است كه عثمان ديوارها را از سنگ هاى منقوش و گچ بر آورد و ستونهايش را از سنگ منقوش ساخت و سقفش را از ساج.(1)

ابن سعد ابعاد مسجد را در آغاز كه پيامبر  ـ ص ـ آن را ساخت، چنين معين كرده است: طول آن از سمت قبله تا پايان آن صد ذراع بود. و عرض آن نيز صد ذراع; يعنى مسجد مربع بود. بعضى گويند عرض آن كمتر از صد ذراع بود. بنيان آن در حدود سه ذراع از سنگ بود و سپس ديوارها را از خشت ساختند. پيامبر  ـ ص ـ خود با اصحابش در بناى آن شركت داشت و به دست خود سنگ مى آورد.

مسجد در آغاز سه در داشت; يكى در آخر آن و يكى به نام باب الرحمه و اين همان درى است كه آن را باب عاتِكه گويند و سوم درى كه رسول خدا  ـ ص ـ خود از آن داخل مى شد. اين باب پهلوى آل عثمان بود.

در جوار مسجد خانه هايى از خشت ساخت، سقف هم از تنه هاى نخل و برگ آن. چون از بناى مسجد فارغ شد با عايشه در خانه اى كه در كنار راه مسجد است زناشويى كرد و سَوده دخت زَمْعه را در خانه ديگر در كنار آن جاى داد اين خانه در كنار باب آل عثمان بود.(2)

تا زمان عمر مسجد به همان حال باقى بود. عمر مسجدى را كه پيامبر ساخته بود خراب كرد و بر آن در افزود و خانه عباس بن عبدالمطلب را داخل مسجد نمود و چون شمار

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص355.

2 ـ 1 ـ 2، ص2 و بنگريد به سمهودى، ج 1، ص494.


406


مسلمانان افزون شده بود، او هم بر وسعت مسجد افزود. سَمْهودى از ابن سعد روايت مى كند كه عمر خانه هاى اطراف مسجد را خريد مگر خانه عباس بن عبدالمطلب و حجره هاى زنان پيامبر را. روايتى هست كه عباس از فروش خانه خود سر باز زد ولى آن را به رايگان داد و عمر آن را داخل مسجد نمود و به او خانه اى در زَوْراء داد.

خانه عباس در جانب جنوبى مسجد واقع شد و باقى آن خانه مروان بود. همچنين عمر مكانى را كه به جعفر بن ابى طالب بخشيده بود داخل مسجد كرد و آن را از سوى شمال هم توسعه داد.(1)

سَمْهودى به نقل از يحيى گويد كه طول مسجد در عهد عمر از قبله تا آخر آن 140 ذراع بود و عرض آن 120 ذراع و نيز گويد كه عمر براى مسجد شش در قرار داد دو در در سمت قبله و دو در در طرف چپ و دو در پشت به قبله.

باب عاتِكه معروف به باب الرحمه را تغيير نداد و نيز درى را كه رسول خدا ـ ص ـ از آن داخل مى شد و به سوى قبر باز مى شد دگرگون نساخت. اين دو در، در سمت چپ بودند; درى كه پيامبر از آن داخل مى شد «باب جبرئيل» نام داشت. علّت تغيير ندادن اين بود كه او در جانب شرقى نيفزود. باب الناس در زمان عمر موجود نبود.(2)

عمر بُطَيْحاء را گرفت و آن در جانب شرقى مسجد بود و در قسمت آخر آن. بعد از عمر آن را بر مسجد افزودند. شاعران در آنجا گرد مى آمدند و شعر مى خواندند. آنجا پيش از اين خانه خالد بن وليد بود.

در سال 29 هجرى عثمان بن عَفّان مسجد را تجديد بنا كرد و مقدار بسيارى بر آن افزود و ديوارهايش را با سنگ منقوش و گچ برآورد و ستونهاى سنگى منقوش برايش ترتيب داد و سقف آن را از چوب ساج برآورد اما آنچه عثمان افزود از سه طرف بود; قبله اى، غربى و شمالى. در جانب شرقى چيزى نيفزود. در جانب غربى خانه ابوبكر و بيشتر خانه عباس را داخل در زمين مسجد كرد. پس طول مسجد 160 ذراع شد و عرض آن 150 ذراع.

در زمان خلافت وليد بن عبدالملك، بار ديگر بناى مسجد تجديد شد و از جانب قبله خانه فاطمه ـ س ـ و حَفْصه و خانه اى كه از آنِ طلحة بن عبيدالله بود و خانه ابوسَبْرة بن ابى

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص351، 352.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص351.


407


رُهْم و خانه پهلوى آن، خانه عمّار بن ياسر و يَحيى از خانه عباس بن عبدالمطلّب و خانه مخارق غلام عباس بن عبدالمطلّب داخل در مسجد شد و از جهت شمالى قرائن را كه خانه هاى عبدالرحمان بن عَوْف و خانه عبدالله بن مسعود كه دارالقراء ناميده مى شد و خانه هاى هاشم بن عُتْبة بن ابى وقّاص بر مسجد افزوده شد.(1)

آنچه وليد افزود از مشرق تا مغرب 6 ستون بود و از طرف شام 14 ستون. پس طول مسجد دويست ذراع و عرض آن صد و سى ذراع گرديد. وليد براى مسجد چهار مناره قرار داد.

مهدى عباسى در جانب شمالى 55 ذراع افزود و خانه مليكه و خانه عبدالرحمان بن عَوف و خانه شُرَحبيل بن حَسَنه بر سر مسجد افتاد و در جنوب شرقى خانه مَخْرمة بن اَهْيَبجزء مسجد شد.

مساحت مسجد در عصر عباسيان به همين حال بود، طول آن از جنوب به شمال 240 ذراع و از مشرق تا مغرب 130 ذراع و صحن آن به 165×98 ذراع مى رسيد.(2)

درهاى مسجد

در ديوار شرقى مسجد رسول الله ـ ص ـ هشت در بود. اولى در انتهاى جنوب شرقى، باب النبى ناميده مى شد و آن رو به روى حجره عايشه بود كه قبر مطهر در آنجا بود. درِ دوم مقابل خانه على ـ ع ـ بود و در كنار آن خانه عبدالله بن عَدِىّ. درِ سوم را درِ آل عثمان مى گفتند و پيامبر از آن در داخل مى شد از اين رو در روايت يحيى آن در را باب النبى گفته اند. نزديك خانه عثمان خانه ابوايوب انصارى بود كه پيامبر در آغاز هجرت به آنجا وارد شد. مُغَيرة بن عبدالرحمان بن حارث بن هاشم آن را خريد و در آن آبى برآورد كه آب مسجد را تأمين مى كرد. در همسايگى خانه ابو ايوب خانه حارثة بن نعمان انصارى بود. اين خانه سپس به ملكيت امام جعفر صادق ـ ع ـ درآمد. آنگاه اُطُم فُوَيْرِع بود كه آن را حسن بن زيد بن حسن بن على خريد و آن را خراب كرد و به جاى آن خانه ساخت.(3)

درِ چهارم را باب النّساء مى گفتند كه رو به روى خانه ابوبكر بود، سپس به ملكيت آلِ

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص366.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص373.

3 ـ سمهودى، ج 1، ص529.


408


معمر درآمد. آنگاه از آنِ رَيطه دخت سَفّاح شد و آن در را باب رَيْطه خواندند.(1)

درِ پنجم از جمله خانه جَبَلة بن عمرو ساعدى بود. سپس آن خانه در ملكيت سعد بن خالد بن عمرو بن عثمان درآمد سپس به اسماء دخت حسين بن عبدالله بن عبيدالله بن عباس بن عبدالمطلّب رسيد. ميان خانه رَيطه و خانه بزرگ عثمان راهى بود به عرض پنج ذراع.(2)

درِ ششم مقابل خانه خالد بن وليد بود كه از شمال محدود بود به سراى عمرو بن عاص. خانه خالد در اصل متعلق به حارثة بن نعمان بود.(3)

در همسايگى خانه عاتِكه منزل سَكينه بنت الحسين  ـ ع ـ بود. در زمان عباسيان به معين غلام آزاد شده مهدى رسيد. در كنار آن كوچه اى بود به عرض شش ذراع كه به خانه طلحة بن عبيدالله منتهى مى شد. در آن كوچه خانه عبدالله بن جعفر بود سپس به منيره كنيز آزاد شده امّ موسى رسيد. در پهلوى آن خَوْخَه از آنِ آل يحيى بن طلحة بن عبيدالله بود.

در جنب آن بستان طلحه انصارى بود كه بعدها به ملكيت آلِ برمك درآمد سپس جزء صوافى (= املاك خالصه) شد.

در كنار آن راهى بود به عرض پنج ذراع و در جنب آن خانه هايى بود از آن خَبّاب بنده آزاد شده عُتْبة بن غَزْوان سپس خانه هاى پسران حَرْمَلة الاسود. در جنب آن خانه ابوالغَيْث بن المُغَيْرة بن حُمَيد بن عبدالرحمان بن عوف بود ودر جنب آن خانه عبدالله بن مسعود كه به جعفر بن يحياى برمكى رسيد و سپس جزء صافيه شد.(4)

درِ هفتم رو به روى كوچه مناصع بود ميان خانه عمرو بن عاص و خانه هاى صوافى و به خانه حسن بن على العسكرى ـ ع ـ راه باز مى كرد. مناصع خارج مدينه بود و زنان در عهد پيامبر شبها براى قضاى حاجت به آنجا مى رفتند.(5)

درِ هشتم رو به روى خانه هاى صوافى بود كه در جنب خانه عمرو بن عاص بود و خانه موسى بن ابراهيم مَخْزومى خانه اى كه بين او و عبيدالله بن حسن مشترك بود در جوار آن

 

1 ـ ابن سعد ، ج3 ـ 1، ص134.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص497، 528.

3 ـ ابن سعد ج 4 ـ 1، ص1.

4 ـ ابن شبه، ص 156.

5 ـ سمهودى، ج 1، ص500.


409


بود. در زاويه شمالى شرقى واقع بود و در نزديكى آن زُقاق جمل و خانه فاطمه دخت قيس و خانه اَنَس بن مالك واقع بود و در نزديكى آن خانه هاى قِهْطِم بود كه جزو صوافى شد.(1)

ديوار شمالى مسجد به گونه اى كه سَمْهودى از سخن ابن زَباله و ابن شَبّه در باب خانه هاى اطراف مسجد دريافته به قرار زير است.

درِ نهم در جانب شرقى است و در نزد آن خانه عبدالرحمان بن عَوف است كه مهمانان رسول خدا  ـ ص ـ به آنجا وارد مى شدند و در نزديكى آن خانه عبدالله بن مسعود و آن همان است كه به دارالقُرّاء معروف بود. و چون وليد و مهدى بر وسعت مسجد افزودند، داخل در مسجد شدند. آنچه از آنها باقى مانده بود به ملكيت جعفر بن يحيى درآمد. در نزديكى اين خانه محلّه بنى زُهره است. بنا بر روايت ابن سعد ـ رسول خدا  ـ ص ـ خط خانه ها را مى كشيد. براى زُهره در آخر بناى مسجد خط كشيد و براى عبدالله و عُتْبه پسران مسعود اين خط را در نزد مسجد كشيد.(2)

درِ دهم مقابل خانه ابوالغَيْث بن مُغَيْره بود.

درِ يازدهم مقابل خانه هايى بود در جنب خانه ابوالغَيْث كه خانه هاى خالصه بود.

درِ دوازدهم رو به روى خانه هاى خالصه بود. و آنجا در اصل از آنِ خَبّاب مولاى عُتْبَة بن غَزْوان بود.

اما ديوار غربى، در قسمت شمالى اش خانه اى از خانه هاى عبدالرحمان بن عَوف بود. سپس به ملكيت عبدالله بن جعفر بن ابى طالب در آمد. سپس از آنِ منيره كنيز آزاد شده ام موسى شد. پشت اين خانه بستان طلحة بن ابى طلحه انصارى بود. خانه ام حَبيبه كه بخشى از آن به آل شُرَحبيل رسيد، در نزديكى آن بود كه بعدها به يحياىِ برمكى رسيد و سپس جزء صوافى شد.(3)

درِ چهاردهم مقابل در منيره بود.

درِ پانزدهم مقابل خانه سكينه بنت الحسين ـ ع ـ بود كه سپس به نصير صاحب المصلى، مولاى مهدى تعلق يافت و مقابل آن خانه تَميم الدّارى بود.(4)

 

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص501 ، 526.

2 ـ ابن سعد، ج 3 ـ 1، ص108.

3 ـ سمهودى، ج 1، ص525.

4 ـ سمهودى، ج 1، ص502.


410


درِ شانزدهم مقابل فارع اُطُم حسان بن ثابت بود كه بعدها داخل در خانه جعفر بن يحياى برمكى شد.(1)

درِ هفدهم را باب الرحمه مى گفتند يا باب السّوق يا باب عاتِكه، رو به روى آن خانه عاتِكه دخت عبدالله بن يزيد بن معاويه بود. اين خانه بعدها در ملكيت يحيى بن خالد برمكىدر آمد سپس داخل در خانه جعفر بن يحيى گرديد.(2)

درِ هجدهم مقابل خانه عمر بن خطّاب بود كه دارالقضاء خوانده مى شد; زيرا عمر دستور داد آن را بفروشند تا قرض او را بدهند ـ به روايت ابوُ فُدَيك ـ يا از آن رو بدين نام خوانده مى شد كه عبدالرحمان بن عَوف در شبهاى شورا به آنجا نشست تا كار انتخاب خليفه منقضى شود و اين روايت سهله بنت عاصم است.(3)

اين خانه را عبدالرحمان بن عوف خريد و فرزندانش آن را به معاويه فروختند و بعدها جزء صوافى شد و دواوين و بيت المال در آنجا بود. ابوالعباس سفاح آن را خراب كرد و به صحن مسجد افزود. آن را رحبة القضا گفتند.

ابن سعد گويد كه حارث بن نَوفَل و عباس بن عبدالمطلب در زمان جاهليت شريك بودند. آن خانه را رسول خدا به آنها داده بود و ميانشان ديوار كشيد، خانه نوفل كه رسول خدا  ـ ص ـ به او داده بود در موضع رحبة القضاء بود، مقابل دار الاماره كه امروز آن را دار مروانگويند. و خانه عباس كه پيامبر  ـ ص ـ به او داده بود، از خانه مروان بود تا مسجد. دواوين و بيت المال در آنجا بود، اين خانه بود كه سفاح خرابش كرد.(4)

در رحبة القضاء خانه عبدالله بن مكمل بود اين خانه را پيامبر ـ ص ـ به او داده بود، بازماندگانش آن را به مهدى فروختند. در گوشه اى از آن رئيس شرطه مى نشست و در گوشه ديگر ميوه فروشان بودند و در آنجا كوچه اى بود به عرض شش ذراع در جانب شمالى آن خانه نعيم بن عبدالله نحّام بود. درِ آن خانه روبه روى زاويه رحبة القضاء بود و مقابل آن خانه جعفر بن يحيى قرار داشت كه در بالا از آن ياد كرديم. نزديك اين خانه خانه اى بود از آنِ سكينه بنت الحسين ـ ع ـ سپس به دست نصير صاحب مصلى افتاد. در كنار آن كوچه اى بود و آن

 

1 ـ ابن شبه، ص 258.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص503.

3 ـ سمهودى، ج 1، ص504، 506.

4 ـ ابن سعد، ج 4 ـ 1، ص12، 32.


411


طرف كوچه، خانه طلحة بن عبيدالله بود. فرزندانش آن را به سه خانه تقسيم كردند. قسمت شرقى آن كه همسايه خانه منيره بود به يحيى بن طلحه تعلق گرفت و خانه پهلوى آن به عيسى بن طلحه و سومى به ابراهيم بن محمد بن طلحه رسيد در غرب آن خانه عمر بن زبيربود كه همسايه خانه عروة بن زبير بود.

درِ نوزدهم مقابل خَوخَه (دريچه) ابوبكر بود كه به صحن قضاء افزوده شد.(1)

در بيستم معروف بود به باب السلام و باب الخشوع و نيز آن را باب مروان مى گفتند زيرا چسبيده به خانه مروان بود. اين خانه در جنوب غربى مسجد بود. خانه مروان قسمتى از آن متعلق به نُعَيْم بن عبدالله بن عَدِىّ بوده است و قسمتى از آن خانه عباس بن عبدالمطلّب. مروان آنها را خريد و از آن دو يك خانه براى پسر خود عبدالعزيز بن مروان ساخت. سپس معاويه آن را خريد و سراى امير كرد و بعدها جزء صوافى شد. در جنب اين خانه خانه اى بود از آنِ آلِ سفيان بن حرب و ديگرى از آنِ آل ابوامية بن مغيره. يزيد بن عبدالملك آن ها را خريد و از نو بنا كرد و آن بهترين خانه هاى مدينه بود و بلندترين آنها. گويند چون از بناى آن فراغت يافت يكى از مردم مدينه را كه به ديدار او آمده بود، از كيفيت آن خانه سؤال كرد، آن مرد گفت: براى تو خانه اى در مدينه نمى شناسم و چون يزيد بن وليد به صورت او نگريست تا معناى سخنش را دريابد، گفت: تو خانه نساخته اى شهرى ساخته اى.

سراى يزيد در كوچه عاصم بن عمر بن خطّاب بود و در نزد آن خانه مِقداد بن عمرو بهرانى بود و خانه رباح. خانه مقداد در خانه يزيد داخل شد.

در زاويه جنوب غربى خانه يزيد، خانه رباح از موالى رسول الله ـ ص ـ واقع بود و در زاويه جنوب شرقى آن خانه مقداد بن اسود بود، ميان خانه رباح و كوچه عاصم.(2)

مقابل سراى يزيد بن عبدالملك خانه اى است كه از آنِ مطيع بن اسود بود. عباس ده هزار درهم داد و آن را با خانه اى كه در بلاط بود معاوضه كرد سپس آن را به عبدالله بن سعد بن ابى سرح به سى هزار درهم فروخت. برادرزادگان عبدالله بن سعد در آن سكونت گزيدند. آن را دار اوس مى ناميدند ابن شَبّه گويد رو به روى خانه مطيع خانه هايى از آن يزيد بن عبدالملك بود كه غسالان در آن مى زيستند و به ابيات الضِّرار مشهور بودند.

 

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص507.

2 ـ سمهودى، ج 1، ص521.


412


گويند يزيد بن عبدالملك مى خواست با دادن دراهمى، آن را بخرد. آنها از فروش آن سر باز زدند. او نيز اين خانه ها را بنا كرد تا جلو خانه هاى آنان را بگيرد. از اين رو آنها را بيت الضِّرار ناميدند. اين خانه ها بعدها در تملك خيزران درآمد.

در جنوب مسجد، خانه حَفْصَه دخت عمر بود. سپس به عبدالله بن عمر تعلق گرفت. در نزديكى خانه حَفْصه دارالرّقيق بود، سپس خانه اى از آنِ خانه عايشه و سپس خانه اسماء بنت ابى بكر.(1)

بَـلاط

محمد بن يحيى گويد: كسى كه اطراف مسجد رسول الله ـ ص ـ را سنگفرش كرد معاوية بن ابوسفيان بود. او مروان را به اين كار فرمان داد و عبدالملك بن مروان آن كار را به پايان رسانيد. وى آنچه حوالى خانه عثمان بود تا موضع جنائز، سنگفرش كرد. حد غربى اين سنگفرش از مسجد بود تا پايان زَوراء نزد خانه عباس بن عبدالمطلب در بازار. و حد شرقى آن تا خانه مُغَيْرة بن شُعْبه كه در راه مسجد به بَقيع است. حد جنوبى آن تا حد زاويه خانه عثماناست تا موضع جنائز و حد شمالى اش تابستان طلحه بود، پشت مسجد و از غرب نيز تا خانه ابراهيم بن هِشام كه به مصلّى مى رود.

بلاط را سه آبراه قرار داد كه آب باران در آنها مى ريخت. يكى در مصلاّ نزد خانه ابراهيم بن هشام و ديگرى در نزد باب الزوراء نزد خانه عباس بن عبدالمطلب در بازار و سوّمى نزد خانه اَنَس بن مالك.(2)

سَمْهودى اين مطلب را ذكر كرده و آن را تفصيل بيشتر داده است. او گويد جانب شمالى بلاط از باب الرحمه بود تا صواغ و بازار عطاران امروز. و همچنان تا بازار اول مدينهادامه داشت. آنجا كه احجار الزيت است و قبر مالك بن انس و در آنجا خاتم الزوراء است در نزد خانه عباس. ميوه فروشان در اين قسمت هستند. خانه حكيم بن حزام و خانه نعمان بنعدى و خانه مطيع بن اسود و خانه معاويه نيز در اينجاست.

 

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص519.

2 ـ تاريخ المدينه، ص 16 ، سمهودى، ج 1، ص531.


413


بازار هيزم فروشان نيز در اين ناحيه است، در شمال بازار مدينه و نزديك ثنية الوداع.

خانه مُغَيرة بن شُعبه كه در حد شرقى است همسايه خانه عمرو بن عثمان و خانه زيد بن ثابت است.

بلاط اعظم از باب السّلام تا مُصلاّ ـ از طرف غرب ـ در سمت قبله منازل بنى زُرَيْقادامه دارد. و در دو طرفش خانه هاى بسيارى از آنِ مهاجران است. سَمْهودى در اين باب با اتكا به نوشته هاى ابن شبّه تفصيل داده است.

در جانب راست بلاط خانه سعد بن ابى وقاص واقع شده و آن در جنوب غربى خانه ابراهيم و پشت خانه حبَّى است. ابن شَبّه گويد: شنيدم كه آن دو يك خانه بودند و متعلق به سعد. عمر بن خطّاب آن را به دو قسمت كرد. خانه حبَّى يك قسمت از آن خانه است. عثمان بن عفان خانه حبَّى را خريد، پس آن خانه در ملك عمرو بن عثمان درآمد. حبّى عمرو را شير داده بود، ازين رو آن را به او بخشيد. اين خانه در دست او بود تا روزى صدايى از سقف آن شنيد، به كنيز خود گفت: اين صداى چيست؟ گفت: سقف تسبيح مى گويد. حبَّى گفت: پس از تسبيح سجده خواهد بود. پس، از خانه بيرون آمد و در مصلى چادر زد. آنگاه خانه را به يكى از فرزندان عمر فروخت. و گويد: شنيده ام كه آن خانه را عثمان به او بخشيده بود.

در پهلوى اين خانه، سعد را خانه ديگرى بود كه سابقاً از آنِ ابو رافع غلام آزاد شده پيامبر بوده است. ابو رافع از آنجا به داريه نقل كرد و هر دو خانه در ملكيت سعد درآمد.

سعد را خانه ديگرى بود. ابن شَبّه روايت كند كه سعد خانه اى هم در مصلى بين خانه عبدالمجيد بن عبيدالكِنانى و كوچه اى كه از محلّه بنى كعب مى گذشت نزد بازار خرفروشان داشت. گروهى از پايين خانه او درى به كوچه باز كرده بودند، به گونه اى كه گويى خانه او دو خانه بود.(1)

در باب منازل بنى كعب و بازار خرفروشان سخن خواهيم گفت. از مجموع اين روايات چنين برمى آيد كه كوچه خرفروشان در جانب قبله اىِ خانه هاى مصلّى بوده است و هم خانه هايى كه در جنب قبله اى بلاط بنى زريق جاى داشته.

در كنار خانه سعد كه قبلاً از آنِ ابو رافع بود، در طرف راست بلاط مذكور خانه آل خراش از بنى عامربن لُوءَى بود و به خانه نَوفَل بن مساحق بن عمرو العامرى معروف بود. اين

 

1 ـ ابن شبه، ص 23، 238.


414


خانه آل خراش همان است كه منظور ابن شَبّه است آنجا كه مى گويد: ابو غسّان بن عبدالعزيزگويد كه رافع بن مالك الزُرقى يكى را كشت و در محله بنى زُرَيْق به خاك كرد. و گويند كه موضع قبر او امروز در خانه آل نَوفل بن مساحق است كه از بنى زُرَيق اند، در مكتبخانه عُرْوهكه بعداً به عباس بن محمد تعلق گرفت.

در پشت آن، از سمت قبله، مكتبخانه عروه است كه مردى از يمن بود و كودكان را تعليم مى داد. و در همانجا مسجد بنى زُرَيْق بود و در نزد آن خانه رفاعة بن رافع.

در پهلوى خانه آن خراش نيز در سمت راست خانه ربيع بود. آن را خانه حَفْصَه هم مى گفتند او كنيز آزاد شده معاوية بن ابى سفيان بود در آنجا مى زيست و خانه به نام او شهرت يافت. اين خانه را پيامبر  ـ ص ـ به عثمان بن ابى العاص الثقفى داده بود او آن را به فرزندان معاوية بن ابوسفيان فروخت.

از پشت خانه حَفْصه خانه عبد بن زَمْعه بود. در سمت قبله اىِ خانه عبد بن زَمْعه، خانه عبدالرحمان بن مشنو بود و در كنار آن خانه عَمّار بن ياسر. ابن شَبّه گويد: عَمّار خانه خود را در محله بنى زُرَيْق برگزيد، از خانه هاى امّ سَلَمه زوجه پيامبر  ـ ص ـ بود و درش رو به روى خانه عبدالرحمان بن حارث بن هشام بود. امّ سَلَمه اين خانه را به او داده بود. اين خانه را دريچه اى در مكتب عُرْوه بود; يعنى در طرف غربى آن.(1)

آنگاه خانه ربيع بود كه آن را خانه حَفْصه مى گفتند. اين خانه و در طرف راست بلاط، خانه ابو هُرَيْره بود.

و در طرف راست كوچه، خانه عبدالرحمان بن حارث بن هشام بود رو به روى خانه عَمّار ياسر. ميان آن و بَلاط دو خانه ديگر بود. ديگر از خانه هاى اطراف بَلاط عبارت بودند از خانه عبدالله بن عَوف و خانه طلحة بن عبدالله بن عَوف كه بعدها به بَكّار بن عبدالله بن مُصْعَب الزّبَيْرى تعلق گرفت. همچنين خانه حُوَيْطِب بن عبدالعزّى و خانه سعيد بن عمرو بننُفَيْل و خانه صُهَيْب بن سِنان. اين خانه از آن اُمّ سَلَمه بود و همه اينها در محله بنى زُرَيْق بودند.

ديگر از خانه ها خانه خالد بن سعيد بود، بعدها آن را خانه ابن عُتْبَه ناميدند; زيرا ابن عُتْبَه آن را از عم خود خالد بن سعيد به ارث برده بود. در كنار خانه خالد بن سعيد خانه

 

1 ـ الاصابه، ص 5203 از ابن شبه.


415


ابوالجَهْم و سپس خانه نَوفَل بن عَدِىّ بود. آنگاه خانه هاى آل مُنكَدِر تيمى بود.

ابن شبه در باب خانه هاى بنى عَدِىّ گويد كه ابوالجَهْم خانه اى داشت بين خانه سعيد بن عاص كه به خانه ابن عُتْبَه معروف بود و خانه نَوفَل بن عَدِىّ كه درش به بَلاط باز مى شد نيز روايت شده كه مردان بنى قُرَيْظَه را نزد خانه ابوجَهْم كشتند. در آن زمان آنجا سنگفرش نبود. گويند خونها يشان تا احجار الزيت كه در بازار بود روان گرديد.

در باب خانه هاى بنى اسد، ابن شَبّه گويد: نَوْفَل بن عَدِىّ بن ابى حُبَيْش دو خانه داشت يكى در بَلاط و ديگرى در محله بنى زُرَيق. در جانب چپ بلاط، خانه ابراهيم بن هِشام مَخْزومى بود. اين خانه در عصر نخستين عباسى زندان بود. خانه سعد بن ابى وقّاص پهلوى آن بود اين خانه صدقه بود. سپس خانه نافع بن عُتْبَة بن ابى وقّاص بود. كه آن را ربيع غلام آزاد شده منصور از فرزندان نافع خريد. آن را خانه ربيع هم مى گفتند. سپس خانه اى بود ازآنِ حُوَيْطب بن عبدالعُزّى مقابل خانه ابوهُرَيْره. البته براى عُتْبَة بن ابى وقّاص در مدينه خانه اى نشان نداده اند. آن كه به مدينه آمد و در آنجا منزل گزيد پسرش نافع بود، كه از خانه او ياد كرديم. سپس خانه عامر بن ابى وقّاص بود، خانه او در كوچه حلو بود بين خانه حُوَيطب بن عبدالعُزَّى و كوچه اى كه خانه آمنه بنت سعد بن ابى سرج در آنجا بود.

همچنين در جانب چپ، خانه عبدالله بن مَخْرمه بود. ابن شَبّه درباره خانه هاى عامر بن لُؤَىْ گويد: عبدالله بن مَخْرَمه خانه اى گرفت در بَلاط الشارع كه درِ آن رو به روى خانه عبدالله بن عَوف بود كه بنى نَوفَل بن مُساحق بن عبدالله بن مَخْرمه در آن بود. بعضى از آن به دست ورثه عمر بن بُزَيْغ از موالى اميرالمؤمنين افتاد.

آنگاه خانه امّ خالد است از آن خاندان خالد بن زبير بن العوّام. اين خانه را از مادر به ارث بردند; يعنى مادر خالد بن سعيد بن عاص. بعضى گويند آن را رسول خدا ـ ص ـ به او بخشيده بود و آن رو به روى خانه خالد بن سعيد بن عاص است.

ابن شَبّه گويد: خانه رُويْشِد الثقفى كه آن را قمقم مى گفتند. در سمت چپ بلاط است، آن را عمر بن خطاب آتش زد. زيرا رُوَيْشِد شراب مى فروخت.

در مغرب اين خانه، خانه على بن عبدالله بن ابى فَرْوَه است و مشرق آن راهى است ميان آن و خانه هاى آل مصبح. در جنوب آن خانه اويسيان است كه خالد بن عبدالله اويسىدر آن مى زيست و شمال آن خانه هاى آل مصبح است كه ميان آن و خانه موسى بن عيسى


416


قرار دارد.

خانه هاى آل مصبح در ضمن خانه هاى بنى عامر بن لُؤَىّ آمده است و گويد كه ابن امّ مكتوم خانه اى داشت از خانه هاى مصبحين. ميان خانه آل زَمْعَة بن اسود و جانب شرقى قمقم.

مصلّى

در جانب جنوب غربى مسجد و در مسافت هزار ذراع از آن، مصلّى بود. پيامبر  ـ ص ـ نماز عيد را در آنجا مى خواند. در اين باب ابن شَبّه از محمد بن يحيى روايت مى كند كه پيامبر نماز عيد را نزد دار الشفا خواند، سپس در حارة الدّوس آنگاه در مصلّى و از آن پس تا زنده بود نماز را در آنجا مى گزارد.

ابو عبيد روايت مى كند كه اولين نماز فطر واضحى كه رسول الله در مدينه به جاى آورد، در جلو درگاه خانه حكيم بن عداء بود نزد اصحاب المحامل. و از يحيى روايت شده كه نماز عيد را در محل آل دره خواند و آنها يكى از احياى مُزَيْنه بودند. سپس پايين تر از آن ايستاد، در مكان اُطُم بنى زُرَيْق نزد گوش چپش.(1)

مصلى در زمان پيامبر  ـ ص ـ صحرايى بود بدون هيچ بنايى. پيامبر از ساختن بنا در آنجا منع فرمود. اين امر تا زمان امارت عمر بن عبدالعزيز همچنان بود. عمر بن عبدالعزيز در آنجا مسجدى بنا كرد.

از ابن يحيى روايت شده كه مصلاى پيامبر  ـ ص ـ ميان دو خانه واقع بود; خانه معاويهو خانه كثير بن صلت.

اما خانه معاويه، نزديك آن محلى بود كه رسول خدا  ـ ص ـ در آنجا قربانى مى كرد. سپس واليان مدينه در عيد اضحى در آنجا قربانى مى كردند. اما خانه كثير در سمت قبله مصلّى بود و مشرف بر بُطْحان و در مغرب آن. پيش از آن در ملكيت وليد بن عُقْبَه بود.

شافعى گويد كه پيامبر  ـ ص ـ روز عيد بامدادان از راه بزرگ (الطريق الاعظم) به مصلى مى رفت و از راه ديگر كه بر منزل عمّار بن ياسر مى گذشت باز مى گرديد. ونيز ابن شَبّه

 

1 ـ تاريخ المدينه، ص 138 و سمهودى، ج 2، ص904.


417


از يحيى روايت مى كند كه رسول خدا در عيد پياده بر خانه سعد بن ابى وقّاص مى گذشت و در بازگشت بر خانه ابو هُرَيْره.

راه بزرگ (الطريق الاعظم) راهى است كه در اطراف جنوبى و متصل به محله بنى زُرَيْق كشيده شده. اما راه بازگشت از جانب شمالى مصلّى مى گذشت. در روايات آمده است كه آن حضرت در راه بازگشت از مصلّى در روز عيد بر پايين بازار خرما فروشان گذشت تا به مسجد اَعْرَج كه نزد بركه اى است در بازار، رسيد. در آنجا ايستاد و رو به فَجِّ اَسْلَم ايستاد و دعا كرد، سپس بازگشت و خرما فروشان جانب شمال غربى مصلى بودند.

مصلى در حناطين بود و در آخر آن قبر مالك بن سِنان بود و در نزديكى از قبر اصحاب عبا و احجار الزيت و خطّه سِباع بن عُرْفُطه غِفارى بود، اين خطه را خانه عبدالملك بن مروان مى گفتند. ابن شَبّه گويد: ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب در محل حجّامان خانه اى در مصلّى داشت. معاويه آن را از او خريد و بر مصلّى افزود. سپس هشام بن عبدالملك آن را داخل در خانه خود نمود. در اين مكان بازارى بر پا مى شد و خانه را خراب كردند.

در نزديكى مصلّى در سمت قبله در شرق بُطْحان منحنى واقع شده در غزل از آن ياد شده. در جنوب غربى مصلّى خانه كثير بن صلْت است رو به روى خانه معاويه. و در شمال مصلّى اصحاب المحامل جاى دارند و در ميان ايشان است خانه حكيم بن عداء و آن را خانه ابو يسار هم مى گويند. در شمال مصلّى بازار خرما فروشان بود و در نزد آن اصحاب اقفاص كه به خانه ابن هشام منتهى مى شد و در نزديكى اينها خانه صبيحه دخت عبدالرحمان.(1)

منازل مهاجران حجاز

بعضى از قبايل مهاجر در محله بنى زُرَيق فرود آمدند; بخصوص مُزَينه. بنى هذمة بن لاطم بن عثمان بن عمرو در بين زاويه بيت القروى تا زاويه بيت ابن هبار اسدى منزل گرفتند. بنى شيطان بن يربوغ از بنى نصر بن معاويه نيز با آنان در اين محله بودند.

منازل مزينه و كسانى كه با آنان بودند از غرب مصلاّى عيد بود تا كناره شرقى بُطْحان. سپس سمت قبله اى خانه هايى كه در مصلى بود. سپس در سمت قبله اى بنى زُرَيْق تا بنى

 

1 ـ ابن سعد، ج 5، ص3.


418


مازن النّجار.

بنى عامر بن ثَور در بين خانه امّ كلاب تا خانه مدراقيس طبيب تا خانه عمرو بن عبدالرحمان بن عَوف و خانه عبدالرحمان بن حارث بن هشام و خانه هشام بن عاصى مخزومى بود.

من مى گويم كه خانه مدراقيس طبيب در محله بنى محارب بن فِهر ياد شده. ابن شَبّهگويد: مَعْن بن عبدالله بن عامر خانه اى در محله بنى زُرَيْق گرفت اين خانه بين خانه اى بود كه آن را خانه مدراقيس طبيب مى گفتند و خانه اُمّ حسان كه بعدها از آنِ عمر بن عبدالعزيز شد. اين اماكن در سمت قبله اى بَلاط بود در طرف راست و حوالى آن. شايد خانه ام حسان مذكور موضعى باشد كه امروز به دارحسان مشهور است، در سمت قبله اى بلاط و پيوسته به درب السويق.(1)

بنى جُشَم بن معاوية بن بكر بن هَوازِن در محله اى كه به محله بنى جُشَم شهرت داشت فرود آمدند. اين محله بين كوچه اى بود موسوم به كوچه سفين تا جايى كه آن را اساس اسماعيل بن وليد مى گفتند تا خَوْخَة الاعراب و تا خانه هاى ذكوان از موالى مروان بن حكم. ابن شَبّه گويد: شايد خَوْخَة الاعراب همان دارالاعراب باشد.

بنى زُرَيق را دو اُطُم بود; يكى رَيّان نام داشت در سقيفه آل سُراقه كه آن را سقيفة الرَيّان مى گفتند و از ديگرى نام برده نشده. در محله آنها چاه ذَروان بود، نزديك خانه هايى كه در جنوب مسجد واقع شده اند. نيز در ميان ايشان بود خانه اَرْقَم و آن بخشيده پيامبر  ـ ص ـ بود.(2)

در شمال غربى

سَلْع كوهى معروف است در مدينه، از مفرج كه قبرستان يهود در آنجاست. در سَلْع قصرهاى رفيع و مساكن متعدد، مناره اى خوش ساخت و راههاست. در مشرق سَلْع جايگاهى است براى فرود آمدن و منزل كردن كسانى كه از شام مى آيند. در آنجا باغهايى است سبز و

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص550 ، 551.

2 ـ ابن سعد، ج 3 ـ 1، ص174.


419


خرم. مشهد محمد النفس الزَّكيّه در آنجاست و آنجا به نام او معروف است. و آن در سمت قبله ثَنِيّة الوَداع.

نزديك به سلع مسجد الفتح است و مساجد ديگرى در اطراف آن كه امروز همه را مساجد الفتح گويند و مسجد بر قطعه اى از كوه سَلْع بنا شده وقتى به طور مطلق مى گويند مسجدالفتح مراد همين مسجد است. آن را مسجد الاحزاب هم مى گويند و نيز مسجد الاعلى. مسجد الفتح چسبيده به مسجد على ـ ع ـ است.

مسجد الاحزاب بيست ذراع طول و هفده ذراع عرض دارد. مسجدى كه پهلوى مسجد الاعلى است مسجد سلمان ناميده مى شود و معروف است به مسجد على  ـ ع ـ و مساحت آن سيزده ذراع در شش ذراع است.

ديگر مسجد صدّيق است و نيز در سمت قبله اىِ مسجد صديق بر روى قطعه اى از كوه، مسجدى به نام مسجد ابوذر. پيامبر  ـ ص ـ در تمام اين مسجدها نماز گزارده است. در مغرب مسجد صدّيق سردابى است كه از سيل ابوجَيْده پر مى شود و داراى ايوانى زيباست كه گويند از بناهاى ابراهيم آقا است. و از آن سرداب باغ دلپذيرى را آب مى دهند. راه آن در سال 1048 ساخته شده. پشت آن در جانب غربى باغها و بستانها و مزارع است.

موضعى كه در سمت غربى مسجد فتح است سَيح خوانده مى شود. ابن نجار گويد: در خندق قناتى است كه به سوى نخلستانى كه در پايين مدينه است; يعنى به سمت سَيح مى آيد در حوالى مسجدالفتح. ابن زَباله گويد كه اين مكان را از آن روى بدين نام خوانده اند كه جُشم و برادرش زيد در آن سكنا گزيدند و اُطُمى ساختند كه آن را سَيح ناميدند، سپس ناحيه را نيز بدين نام خواندند. قناتى كه ابن النجار از آن ياد كرده است قناة العين است.(1)

چشمه خَيْف از عَوالى مدينه مى آمد و اطراف مسجد فتح را سيراب مى كرد. اين چشمه مدتى آبش قطع شده بود و شكاف آن آشكار است. امروز آن را شبشب گويند. در نزد جبل الفتح، بنى حرام بن كعب بن غنم بن سلمه منزل كرده اند. ابن شَبّه گويد: بنى سلمه و بنى حرام به رسول الله  ـ ص ـ شكايت بردند كه سيل ميان آنها و نماز جمعه مانع مى شود و خانه هايشان نزديك به نخلستانهاى آنهاست و مزارعشان در مسجد القبلتين و مسجد خربه. پيامبر فرمود اگر به دامنه كوه; يعنى سَلْع نقل كنيد عيبى ندارد. آنها نيز نقل كردند. پس بنى

 

1 ـ سمهودى، ج 2، ص326 ، 327.


420


حرام به شِعب داخل شدند و سواد و عبيد به دامنه كوه. مى گويم شِعب بنى حرام معروف است به سَلْع و در آنجا آثار منازلشان و آثار مسجدشان برجاست. در نزديكى آن از سمت مغرب دژ خل قرار دارد.

بنا بر روايت ابن زَباله و يحيى، سيل ميان بنى حرام و مسجد پيامبر ـ ص ـ حايل شد بنى حرام نزد عمر شكايت كردند و او آنها را به شِعب منتقل كرد. در آنجا قومى از مردم يمنبه نام بنى ناغصه مى زيستند. عمر در اين باب با آن سخن گفت. پس بنى حرام به شِعبى كه پايين مسجد فتح است فرود آمدند. آثارشان در آنجاست و نيز مسجدشان را كه در شعب است بنا نمودند.(1)

بنى حرام بن غنم در نزد مسجد كوچك بنى حرام فرود آمدند در قاع، بين زمينى كه از آنِ جابربن عتيك بود و زمينى كه از آنِ سعيد بن مالك بود. آنها ميان مقابر بنى سلمه تا مذادجاى داشتند و در آنجا اطمى است كه به نام آن ناحيه ناميده شده است.

منازل بنى حرام در قاع، در مغرب مساجد فتح و وادى بُطحان است در نزد بنى عبيد و چشمه اى كه معاويه آن را جارى ساخته.

كهف بنى حرام در طرف راست كسى است كه از مدينه به مساجد فتح مى آيد. آنگاه كه جنگ خندق بود، پيامبر شب را در آن غار به سر برده بامداد به سوى چشمه اى كه در نزد كهف بود روان شد و وضو گرفت.

اما قاع، موضع مسجد بنى حرام است در غرب مساجد فتح. مجد گويد آن اُطُم بلوياناست و در نزد اوست بئر عذق.

بنى حرام اُطُم جاعس را ساختند. اين اُطُم در سهم بين زمينى كه از آنِ جابر بن عُتَيك بود و چشمه اى كه معاوية بن ابى سفيان برآورده بود قرار داشت.

مسجد القبلتين در محله بنى سلمه است، نزديك وادى عَقيق. در اطراف مسجد القبلتين چاهها و مزارع است آنجا را عرض گويند. در شمال آن مزارع عنابس است و در جنوبش بر روى سنگلاخ اُطُم بنى سواد است و در مشرقش مسجدالخيط است و آن اُطُمى است از آنِ بنى سواد و در لبه حَرّه (= سنگلاخ).

بنى سواد بن غَنْم در نزد مسجد قبلتين فرود آمدند و منازلشان تا سرزمين ابن

 

1 ـ سمهودى، ج 1، ص144.