کربلا و حرمهای مطهر

سلمان هادى آلطعمه
مترجم : حسين صابرى

- ۴ -


آنگاه هورا مى كشيدند و فرياد سرمستى بر مى آورند و مى گفتند: اى يزيد دست بر مدار!» هم اوست كه در ابياتى ديگر مى گويد:

«هاشم بازى حكومت در پيش گرفت، ورنه، نه خبرى آسمانى آمده و نه وحيى نازل شده بود.

اگر از بنى احمد انتقام آنچه را كردهاند نستانم، از خندف نيستم.» اين چگونه خليفهاى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) است كه جان و مال و ناموس مردمان شهر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مباح مى شمرد و به سوى كعبه منجنيق مى افكند وكعبه را ويران مى كند؟!

تاريخ هيچگاه اين سخن نارواى عبيدالله، كارگزار حكومت يزيد را از ياد نخواهد برد كه به زينب دختر على(عليه السلام) گفت:

سپاس خدايى را كه شما را كشت و رسوايتان كرد و دروغتان برملا ساخت.

و نيز از ياد نخواهد برد اين پاسخ زينب را كه گفت:

سپاس خدايى را كه ما را به نبوّت گر مى بداشت و شهادت را براى ما گزين كرد. آنكه بد كار است رسوا مى شود...» بدين سان، حسين(عليه السلام) با شهادت زندگى را جست و با مرگ خويش كتاب جاودانگى خود و نامه نابودى هر چه ستم و ستمگر است نوشت و براى جهانيان بر اين حقيقت روشن دليل آورد كه جان و مال در پيشگاه دين و براى دفاع از حريم آيين الهى چه كم بهاست و چه سزامند فدا شدن!

حسين(عليه السلام)، كه درود خدا بر او باد، جام شهادت سركشيد و برگ برگ دفتر زندگى او گواهى صادق بر ايمان و باور و دليلى روشن بر فداكارى آن بزرگ مرد تاريخ در راه يارى دين خدا گرديد. حسين زنده است تا بشريت زنده است و تا كتاب تاريخ انسان بر عرصه هستى ورق مى خورد. چونان كه كردار او خوىهاى شايسته او بر تارك روزگار مى درخشد و هماره بوى خوش خوى و خصال او در همه جاى مى پراكند و انسان را به انسانيّت باز مى خواند.

بايسته است كه حسين(عليه السلام) و كربلا را مشعل فرا راه خود بدانيم و از او بياموزيم كه چگونه مردان بزرگ براى عقيده خويش مى زيند و براى اين عقيده مى ميرند. بايد كه از اراده حسين(عليه السلام) و از پايدارى او در پاسداشت آيين، كه شهيدِ زنده داشتن آن شد، درسها بياموزيم و تنها به گريه بر آن حضرت بسنده نكنيم كه اين برون از انصاف است. بايد كه نام و ياد او و مجلس ذكر و مصيبت او را زنده بداريم و آنگاه كه سرشك ماتم و درد از ديده فرو مى ريزيم از اين نيز غافل نمانيم كه اين قطرههاى اشك بايد كه در دل همان باور و همان انگيزهاى را زنده كند كه حسين(عليه السلام) براى آن به استقبال مرگ رفت و سختىها را در آغوش كشيد.

ما بايد از او بياموزيم كه چگونه مى توانيم براى خود و براى امّت خود عزّت و سربلندى بيافرينيم و امّتى قدرتمند شويم كه به سان سرور شهيدان كربلا رودرروى ستم و سركشى و استبداد مى ايستد.

 

پسران و دختران امام(عليه السلام)

امام را شش پسر و سه دختر بود

 

1 ـ على اكبر شهيد كربلا كه مادرش ليلى نام داشت و از دختران ابومرّه بن عروةبن مسعود ثقفى بود.

 

2 ـ على ملقّب به «زينالعابدين» و «سجّاد» كه بنابر روايتى، نام مادرش شهربانو يا شهربانويه دختر پادشاه ايران بود.

 

3 ـ جعفر كه مادرش از قُضاعه بود و در دوران زندگى امام درگذشت و از او فرزندى هم نماند.

 

4 ـ عبدالله كه در خردسالى و در ماجراى كربلا آن هنگام كه در دامن پدر بود تيرى بر گلويش نشست و رگهاى گردن او بريد.

 

5 ـ سكينه، كه با عبدالله از يك مادر و نام مادرشان رباب، دختر امرئالقيس كلبى بود.

 

6 ـ فاطمه كه مادرش يكى از دختران اسحاق بن طلحة بن عبدالله بن تيميّه بود.

 

7 ـ افزون بر اين، بنابر آنچه در كتاب سيره آمده است، حسين(عليه السلام) دخترى به نام رقيه داشت، همو كه قبرش در سوق العماره شام است و به زيارت آن روند.

گفتهاند امام(عليه السلام) دختر چهار مى به نام زينب نيز داشت.

ناگفته نماند نسل امام حسين(عليه السلام) از طريق يك فرزند پسر او; يعنى امام زينالعابدين(عليه السلام) ادامه يافت. درود خدا بر آن پدر و آن پسر باد!

[شهيدان كربلا(78)]

در كربلا شمارى از ياران و خويشان امام(عليه السلام) به شهادت رسيدند كه نامهاى آنان به روايت تاريخ و در دو دسته شهيدان بنىهاشم و غير بنىهاشم به قرار زير است:

 

الف شهيدان بنى هاشم

 

1 ـ امام حسين بن على بنبى طالب(عليه السلام)

2 ـ ابوبكر بن على بنبى طالب

4 ـ عمر بن على بنبى طالب

4 ـ محمّد بن على بنبى طالب (محمّد اصغر)

5 ـ عبدالله بن على بنبى طالب

6 ـ عبّاس بن على بنبى طالب

7 ـ محمّد بن عباس بن على بنبى طالب

8 ـ عبدالله بن عبّاس بن على بنبى طالب

9 ـ عبدالله بن عبّاس بن على بنبى طالب (عبدالله اصغر)

10 ـ جعفر بن على بنبى طالب

11 ـ عثمان بن على

12 ـ قاسم بن حسن

13 ـ ابوبكر بن حسن

14 ـ عبدالله بن حسن

15 ـ بشر بن حسن

16 ـ على بن الحسين (على اكبر)

17 ـ عبدالله بن الحسين

18 ـ ابراهيم بن حسن

19 ـ محمّد بن عبدالله بن جعفر

20 ـ عون بن عبدالله بن جعفر

21 ـ عبدالله بن جعفر

22 ـ جعفر بن عقيل

23 ـ عبدالرحمن بن عقيل

24 ـ عبدالله بن عقيل (عبدالله اكبر)

25 ـ جعفر بن محمّد بن عقيل

26 ـ محمّد بنبى سعيد بن عقيل

27 ـ محمّد بن مسلم بن عقيل

28 ـ عون بن مسلم بن عقيل

29 ـ عبدالله بن مسلم بن عقيل

 

 

 

ب شهيدان غير بنى هاشم

ـ ابراهيم بن حصين اسدى

ـ ابوالحتوف بن حارث انصارى

ـ ابوعامر نهشلى

ـ ادهم بن اميّه عبدى

ـ اسلم تركى وابسته امام حسين(عليه السلام)

ـ اميّة بن سعد طايى

ـ انس بن حارث كاهلى (از صحابه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله))

ـ انيس بن معقل اصبحى

ـ برير بن خضير همدانى

ـ بشر بن عبدالله حضرمى

ـ بكر بن حىّ تيمى

ـ جابر بن حجاج تيمى

ـ جبلة بن على شيبانى

ـ جنادة بن حرث سلمانى

ـ جنادة بن كعب انصارى

ـ جون بن حوى،وابسته ابوذر

ـ جندب بن حجير خولانى

ـ حجر بن جندب خولانى

ـ حرث بن امرئالقيس كندى

ـ حرث بن نبهان، وابسته حمزة بن عبدالمطلب

ـ حباب بن عامر تيمى

ـ حجاج بن مسروق جعفى

ـ حجاج بن بدر سعدى

ـ حلاس بن عمرو راسبى

ـ حنظلة بن اسعد شبامى

ـ حبش بن قيس نهمى

ـ حرّبن يزيد رياحى تميمى

ـ حبيب بن مظاهر اسدى

ـ خالد بن عمر ازدى

ـ رافع، وابسته مسلم ازدى

ـ زياد بن عريب صائدى

ـ زاهر بن عمر، وابسته عمرو بن حمق خزاعى

ـ زهير بن قين بجلى

ـ زهير بن سليم اسدى

ـ سالم، وابسته عامر عبدى بصرى

ـ سالم بن عمرو، وابسته بنى المدينه كلبى

ـ سعد بن حرث انصارى

ـ سعد بن حنظله، وابسته عمرو بن خالد صيداوى

ـ سعيد بن عبدالله خثعمى

ـ سلمان بن مضارب بجلى

ـ سوار بن منعم (ابو عمر نهمى)

ـ سويد بن عمرو بن ابىمطاع خثعمى

ـ سيف بن حرث جابرى

ـ سيف بن مالك عبدى

ـ شبيب، وابسته حرث بن عبدالله نهشلى

ـ شوذب، وابسته عبّاس شاكرى

ـ ضحّاك بن قيس مشرفى

ـ ضرغام بن مالك تغلبى

ـ طرماح بن عدى

ـ عائذ بن مجمع عائذى

ـ عابس شاكرى

ـ عامر بن مسلم عبدى

ـ عباد بن مهاجر جهنى

ـ عبدالله بن بشير جعفى

ـ عبيدالله بن عمير كلبى

ـ عبدالله بن عروه غفارى

ـ عبيدالله بن يزيد عبدى

ـ عبدالرحمن بن عبد ربّه انصارى

ـ عبدالرحمن بن عروه غفارى

ـ عبدالرحمن ارحبى

ـ عبدالرحمن بن مسعود تيمى

ـ عقبة بن صلت جهنمى

ـ عمير بن عبدالله مذحجى

ـ عمر بن جناده انصارى

ـ عمرو بن صنيعه ضبعى

ـ عمرو بن خالد صيداوى

ـ عمرو بن عبدالله جندعى

ـ عمرو بن فرطه(80) انصارى

ـ عبدالرحمن يزنى

ـ عمرو بن ابى مطاع جعفى

ـ عمرو بن جندب حضرمى

ـ عمرو بن كعب (ابوتمام صائدى)

ـ عمار بن حسان طائى

ـ عمار بن صلخب ازدى

ـ عمار بن سلامه دالانى

ـ على بن مظاهر اسدى

ـ عقبة بن سمعان

ـ قرة بن ابىقره غفارى

ـ قلوب بن عبدالله دؤلى

ـ قاسط بن زهير تغلبى

ـ قاسم بن حبيب ازدى

ـ قعتب نمرى

ـ كردوس تغلبى

ـ كنانه تغلبى

ـ مالك بن سريع جابرى

ـ مجمع عائذى

ـ مجمع جهنى

ـ مسلم بن عوسجه اسدى

ـ مسلم بن كثير ازدى

ـ مسعود بن حجاج تيمى

ـ مقسط بن زهير تغلبى

ـ منجح بن سهم، وابسته امام حسن بن على(عليهما السلام) ـ موقع بن تمام اسدى

ـ نصر بن ابى نيزر

ـ نعمان راسبى

ـ نعيم انصارى

ـ نافع بن هلال بجلى مرادى

ـ واضح، وابسته حرث سلمانى

ـ وهب بن عبدالله بن حيان كلبى

ـ يزيد بن ثبيط عبدى بصرى

ـ يزيد بن زياد كندى

ـ يزيد بن معقل جعفى

ـ يحيى بن هانى بن عروة بن نمران

ـ يحيى بن سليم مازنى

ـ هفهاف بن مهنّد راسبى

ضريح شهداى كربلا اگر بهتر از عكس كتاب موجود بود؟؟؟

سجده بر تربت امام حسين(عليه السلام)

اين حقيقتى انكارناپذير است كه تربت پاك كربلا به خون حسين بن على(عليهما السلام) و خون اهل بيت و ياران آن حضرت درآميخته است. عبدالرزاق موسوى مقرم، صاحب مقتل مى گويد:

«يكى از رازهاى مهم تربت كربلا اين است كه چون نمازگزار در وقتهاى پنجگانه، سجده بر اين تربت مى نهد، همه فداكاريهاى آن جان پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت پر فضيلت و ياران دلاور او در راه استوار ساختن اصول درست آيين اسلام و همچنين اين حقيقت را به ياد مى آورد كه چگونه آن حضرت با صبرى كه به تعبير رسيده در زيارت ايشان، فرشتگان آسمان را به شگفت درآورد، در برابر سختيها و فجايعى ايستادگى نشان داد كه سنگ سخت را نرم مى كند.

نمازگزار همچنين به ياد مى آورد كه اين تربت، به خون امامى مظلوم و به خون كسان و ياران پاكبازى از او درآميخته است كه ـ به روايت رسيده در كامل الزياره ـ اميرمؤمنان آنان را سروران شهيدان خواند و فرمود كه هيچ پيشى گيرندهاى بر آنان پيشى نگيرد و هيچ رهروى در پى آنان بديشان نرسد.» در كتاب تذكره (ص142) آمده است: چون به حسين(عليه السلام) گفتند: اين سرزمين كربلاست، زمين را بوييد و آنگاه فرمود: اين، به خداوند سوگند، همان سرزمينى است كه جبرئيل رسول خدا را از آن خبر داده و فرموده است: من در آن كشته مى شوم.

امام(عليه السلام) در خطبه مشهورى كه به هنگام خروج از مكّه و در آستانه سفر به عراق ايراد كرد، چنين فرمود:

«مرگ بر گردن آدميزاده آويخته است، چونان كه گردنبندى بر گردن دخترى. چقدر دلتنگ پيشينيان خويشم، آن سان كه يعقوب دلتنگ يوسف بود. برايم مرگى مقدّر شده است كه به ملاقاتش مى روم و گوي مى بينم گرگان بيابانهاى ميان نواويس و كربلا بند بند من از هم مى گسلند و شكمهايى گرسنه و كيسههايى پر ناشدنى از من پر مى كنند. از آن روزى كه به قلم الهى تقدير شده است گريزى نيست. خشنودى خداوند خشنودى ما اهل بيت است، بر بلايى كه او دهد صبر مى كنيم و او خود پاداش شكيبايان به م مى دهد. پارههاى تن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از او جدا نمىشود و فردا در صف قدسيان در كنار اوست تا بدان ديدگانش روشن و دلش خرسند شود. هلا! هر كس در راه ما خون خويش ر مى دهد و خود را براى لقاى خدا آماده مى كند با ما همراه شود كه من به خواست خداوند صبحگاهان روانهام.» عكسهايى از جهانگردان غربى؟؟؟ در ص 67 و 68 به هر روى، سرزمين كربلا سرزمينى مقدّس و خاك اين سرزمين خاكى پر ثمر و پر بركت است. كاشف الغطا در اين باره مى گويد: اين خاك همان است كه ابوريحان بيرونى در «آثار الباقيه» خود آن را «تربت مسعود» مى نامد.

آرى، پاكى دو چيز به پاكى آثار و فراوانى منافع و سرشار بودن بركتهاى آن است، آنسان كه سرسبزى و خرّمى درختان كربلا و حاصلخيزى اين سرزمين، بر پاكى و طهارت آن گواه است.

كربلا از ديرباز تا كنون از ويژگى حاصلخيزى و سرسبزى و همچنين فراوانى و گوناگونى ميوههايش نامور بوده و غالباً ميوهها و محصولات زراعى مورد نياز شهرها و باديههاى مجاور را تأمين مى كرده و برخوردار از گونههاى ميوهاى بوده كه كمتر در ديگر شهرها يافت مى شده است.

اين، سرزمينى است كه بايد پاكترين و والاترين سرزمين باشد تا بتواند آرامگه برترين انسان و والاترين شخصيّتى شود كه تاريخ آدميزادگان به خود ديده است. مادر گيتى براى چنين سرزمينى چونان شخصيتى گرانسنگ در دامن مى پرورد كه همه برجستگىها و شايستگىهايى كه گرد آمدنش در نهاد يك آدميزاده امكانپذير است، در وجود او جمع مى شود و كالبد او روحى بزرگ را در خود جاى مى دهد كه در ملكوت آسمانها و در جايگاه جبروت به عظمت شناخته و نامور است.

او پارهاى از همان نور است كه خداى گيتى بيافريد، سپس آن را دو نيمه كرد; نيمهاى در گوهر هستى محمّد(صلى الله عليه وآله) و نيمهاى ديگر در گوهر وجود على(عليه السلام) نهاد و آنگاه اين دو پاره نور در وجود شخصيّتى چونان حسين گرد آمد و آن سان شد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرموده بود: «حسين از من است و من از حسينم». امّا زان پس مادر گيتى از زادن همانندى براى او عقيم ماند.

بر تربت چنين انسانى والاست كه سجده مى توان كرد، تا اين سجده، خود يادآور عظمت فداكاريى باشد كه حسين(عليه السلام) براى پاسداشت اسلام بدان دست زد.

بناى حرم امام حسين(عليه السلام)

سخن از تاريخ بناى حرم امام حسين(عليه السلام)، سخن گرانسنگ و پردامنهاى است كه تاريخى به درازاى چهارده سده را باز مى كاود، چه، آن سان كه مورّخان گفتهاند، تاريخ بناى حرم سالار شهيدان به همان روزهايى باز مى گردد كه گروهى از افراد عشيره بنىاسد پيكر آن امام را به خاك سپردند. سيد محسن امين عاملى در اين باره چنين مى نويسد:

«نخستين كسانى كه آرامگاه مبارك آن حضرت را ساختند، بنى اسد بودند كه پيكر پاك او و يارانش را به خاك سپردند.» آن نخستين بنا نمادى بود كه آرامگاه امام شيعيان ر مى نماياند و زائران را بدان سوى رهنمود مى گشت، هر چند پس از آن در گذر زمان نمادهاى ديگرى بر اين آرامگاه ساختند و نشانهاى ديگرى بر اين كوى نهادند.

در حديثى رسيده از امام سجاد(عليه السلام) چنين آمده است:

«خداوند از مردمانى از اين امّت، كه فرعونيانِ زمين، آنها را نمىشناسند و البته در ميان آسمانيان شناختهاند، پيمان ستانده است كه اين پارههاى جدا افتاده از هم و اين پيكرهاى به خون آغشته را گرد مى آورند و سپس بر قبر سرور شهيدان پرچمى مى افرازند كه در گذر روزگاران نه نشانش كهنه مى شود و نه نامش از ميان مى رود.» گواه بازگشت تاريخ مرقد امام(عليه السلام) به نخستين روزهاىِ دفنِ او، اين روايت تاريخ است كه مى گويد: چون توّابين به شمار نزديك به چهار هزار تن و به فرماندهى سليمانبن صُرد خزاعى، با شعار خونخواهى حسين بن على(عليهما السلام) و كشتن قاتلان او قيام كردند، در ربيع الأوّل سال 65ه. ق. به زيارت آرامگاه امام رفتند و در پيرامون اين آرامگاه، كه در آن زمان روباز بود و سايهبانى نداشت، گرد آمدند. آنها يك شبانه روز در كربلا ماندند و سپس به عينالورده كوچيدند.

نخستين بنا بر آرامگاه امام حسين(عليه السلام)

چون مختار بن ابوعبيده ثقفى در شعبان سال 65ه. ق. در قيام خونخواهى حسين(عليه السلام) به پيروزى دست يافت و شركت كنندگان در قتل سرور شهيدان و ياران او را در هم كوبيد، بر آرامگاه امام(عليه السلام) در كربلا بنايى ساخت و بر آن گنبدى از آجر و گچ قرار داد. اين نخستين كسى بود كه در روزگار فرمانروايى خود بر آن مضجع شريف بنايى ساخت. اين بنا شامل يك سرپوشيده و يك مسجد بود و مسجد هم دو در داشت; درى به سمت مشرق و درى ديگر به سمت مغرب. گواه اين روايت تاريخ سخن امام صادق(عليه السلام) درباره چگونگى زيارت امام حسين(عليه السلام) است كه مى فرمايد:

«چـون به درى كه در سمت مشـرق است رسيدى بر در بايسـت و بگو...» و به دنبال آن مى فرمايد: «سپس از سرپوشيده بيرون مى روى و در مقابل قبرهاى شهيدان مى ايستى.» اين مسير شرق ـ غرب هم اكنون نيز وجود دارد و مرقد شهيدان كربلا در سمت مشرق مرقد امام حسين(عليه السلام) و فرزندش على اكبر و در موازات آن واقـع اسـت. از اين همچنين دانسته مى شود كه آن «سرپوشيـده نخستين» قبر على اكبـر را نيز دربرداشته است.

شيخ مفيد در كتاب «مزار» به سند خود از صفوان بن مهران جمال، از امام صادق(عليه السلام)روايت مى كند كه فرمود:

«چون آهنگ زيارت قبر حسين(عليه السلام) در كربلا داشتى، در بيرون گنبد بايست و در قبر بنگر. سپس به روضه در آى و در برابر آرامگاه، در بالاسر بايست. آنگاه از درى كه در پايين پاى على بنالحسين (على اكبر) است بيرون شو و به سوى شهيدان رو. سپس به راه خود ادامه ده تا به شهادتگاه ابوالفضل عبّاس بن على برسى. آنجا بر درِ سرپوشيده بايست و سلام ده.

اينها همه گواهى روشن بر اين حقيقت است كه نخستين بنا بر مرقد امام(عليه السلام) درى به سمت شرق و درى ديگر رو به قبله و به سمت جنوب داشته و بر مرقد حضرت عبّاس(عليه السلام) نيز سرپوشيدهاى بوده است.

گفتنى است هنگامى كه بنى اسد به دفن پيكرهاى پاك شهيدان كربلا و كشتگان شمشير ستم و سركشى پرداختند همه را در يك نقطه دفن نكردند; چه، در مورد جنازه حرّبن يزيد كه خود از همين خاندان بود، روا نداشتند كه او را در كنار ديگر شهيدان به خاك بسپارند و از همين روى او را در جايى كه اكنون هست به خاك سپردند.

پيكر عباس بن على(عليهما السلام) نيز پاره پاره بود و نمىتوانستند آن را به كنار ديگر شهيدان بياورند. بدين سبب آن را در كناره آب بندى كه بر كرانه فرات بود واگذاشتند. امروزه نشانى مطمئن براى يافتن قبور اصلى اين شهيدان در دست نيست. همين اندازه دانسته مى شود كه قبر امام(عليه السلام) و فرزندش على اكبر در جاى ضريح فعلى و هر دو در درون يك ضريح است، چونان كه جايى هم كه در آن نشانى از قبور شهداى كربلاست وجود دارد واز اين خبر مى دهد كه گويا همه همان جا دفن شدهاند. نشانى هم بيانگر ضريح حبيببن مظاهر اسدى در دست است.

گفتنى است نخستين زائر قبر امام(عليه السلام) در حائر حسينى عبيدالله بن حرّ جعفى بود كه در كنار قبر ايستاد و گريه برگونه، براى امام و اصحابش چنين مرثيه خواند:

«مىگويد: او حكمرانى حيلهگر و فرزند حيلهگر است. تو چگونه با شهيد، پسر فاطمه جنگيدى؟ دريغ و حسرت كه او را يارى ندادم. الاّ آن كه راه ننماييدش هماره پشيمان است.

من گرچه در صف مدافعان او نبودم، امّا هماره در حسرتى هستم كه از من جدايى ندارد.

خداوند ارواح آن رادمردانى را كه در يارى او صف آراستند به بارانى از رحمت خويش سيراب سازد.

من بر قبرها و قتلگاههاى آنان گذر كردم و آنجا بود كه جگر هر بيننده مى سوخت و سرشك هر ناظر از ديده فرو مى ريخت.

به آيينم سوگند، آنان جنگاورانى چابك بودند كه بىباك و پايدار در يارى و دفاع به ميدان مى شتافتند.

آنها در يارى فرزند دختر پيامبر خود با شمشيرهاى خويش و به سان شيران بيشه پايدار و بردبار ايستادند.»