کربلا و حرمهای مطهر

سلمان هادى آلطعمه
مترجم : حسين صابرى

- ۵ -


جابربن عبدالله انصارى، صحابى بزرگوار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) يكى از ديگر زايران نخستين مرقد امام شهيدان است. او چون در بيستم صفر سال 62ه. ق. به همراه گروهى از خاندان خود و مردمان مدينه به زيارت مرقد امام آمد، به همراهان گفت: «دست مرا روى قبر بگذاريد.» اين گفته جابر ـ كه نابينا بود ـ نشان مى دهد در آن زمان قبر جاى مشخصى داشته و بنىاسد كه امام را دفن كرده بر قبر نشانههايى گذاشته بودند.

شيخ محمّد سماوى در ارجوزه خود، بدين مضمون مى گويد:

«بنى غاضره پس از سه شب به سراغ آن پيكرها آمدند تا آنها را در قبرها به خاكسپارند.

جابر پس از آن، همراه با عطيه آمد و هيچ در اين كار به خود ترس راه نداد.

و گفت: دل من در اين خاك خفته است، پس فرياد كشيد كهاى پاره تن پيغمبر.

پس از آن مختار آمد، آن هنگام كه خونخواهى حسين، او و سپاهيانش را به قيام واداشت.

او بر آن آرامگاه مسجدى بنا كرد و اين نخستين بنايى بود كه بر آن مرقد ساختهمىشد.

آن مسجد از آن روى كه براى پرستش خداوند بنا نهاده شده بود، همچنان بر پيرامون مرقد بر جاى ماند.» پس از ساخته شدن بناى مرقد امام حسين(عليه السلام)، امويان پاسگاههايى براى جلوگيرى از آمدن زائران به زيارت امام(عليه السلام) برپاكردند، امّا شيفتگان زيارت همچنان راهى اين زيارتگاه مى شدند و از بيم سپاه امويان و ستم اين سركشان شبانه راه مى پيمودند و روزها را در مخفيگاه مى ماندند.

سرپوشيده و مسجدى كه بر مرقد امام حسين(عليه السلام) بنا شده بود، در طول دوره فرمانروايى امويان و تا پايان اين دوره; يعنى سال 132ه. ق. و همچنين برپايى حكومت عباسيان پابرجا بود.

گفتنى است در سالهاى آغازين حركت مخالف حكومت اموى، رهبرى اين حركت در دست فرزندان على(عليه السلام) بود و زادگان عبّاس جايگاه چندانى نداشتند. دعوت به نام علويان بود و مردم نيز از آن روى كه از امويان نفرت داشتند و خاندان على(عليه السلام) را به در اختيار گرفتن حكومت و اداره سياسى جامعه سزاوارتر مى دانستند، بدين دعوت پيوستند.

نخستين جنبشهاى ضدّ اموى به رهبرى زيد بن على و فرزندان امام حسن(عليه السلام) سامان يافت و عباسيان نيز با اين رهبران پيمان بيعت و امامت سپردند; چرا كه خود ـ آنسان كه گفته شد ـ جايگاه و موقعيت چندانى نداشتند. امّا پس از درگذشت رهبران علوى جنبش ضدّ اموى، عبّاسيان جايگاهى و نام و آوازهاى يافتند، هر چند اين آوازه و اين جايگاه، هم پيش از پيروزى و هم پس از پيروزى وامدار علويان بود.

به ديگر سخن، عباسيان تنها به نام اهل بيت توانستند حركت خود را گسترش دهند و به پيروزى برسند، امّا همين كه قدرت را در اختيار گرفتند روى ديگر سكّه را آشكار ساختند و دست به كار نيرنگ بر ضدّ علويان شدند; براى زندگانش دارها بر پا كردند وقبرهاى مردگانشان را جستند و از ميان بردند.

هارون يكى از خليفگان عباسى است كه در دوره زمامدارىاش آهنگ جنگ و مخالفت با علويان نواخت و در صدد بر آمد آرامگاههاى پاك علويان را نابود كند، بدان اميد كه ياد و نام خاندان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را كه فضايلشان، خواه در حيات و خواه پس از وفاتشان، بر همه مردمان فزونى داشت از يادها ببرند.

امّا دوستداران خاندان ولايت زيارت آن آرامگاهها را نمىنهادند; چه، آن آرامگاهها از حقّ غصب شده خاندان علوى سخن مى گفت و مردمان را به ايستادگى در برابر ستمى كه بر اين خاندان و طرفداران اين خاندان رفته است فرامىخواند.

اين آرامگاهها به همه نسلهاى پسين مى آموخت كه چگونه بايد در پاسداشت آيين اسلام، حفظ كتاب آسمانى از تحريف و پيرايه و همچنين در راه گستراندن عدالت در ميان امّت محمّد(صلى الله عليه وآله) و در ميان همه انسانها فداكارى كرد.

اين آرامگاههاى مقدّس دين را به مردم يادآور مى گشت و به يادشان مى آورد كه بايد از سنّت نبوى و آيين محمّدى، كه اهل بيت نبوّت و خاندان رسالت آن را پاس داشتهاند، پيروى كرد.

اين آرامگاهها درس عزّتطلبى، تسليم ناپذيرى، دلاورى و غيرت ورزى نسبت به اسلام و دفاع از فضيلت و كرامت انسانى و همچنين حرمت انسانها را به انسانه مى آموخت. از همين روى، مردم دسته دسته به زيارت مرقد پيشواى شهيدان مى شتافتند تا از آن صفتهاى پسنديده و خوىهاى بايسته و از شهادت خواهى امام در راه اصلاح امّت جدّ بزرگوارش بهرهها برگيرند و درسها فرا آموزند. اين، خود، خشم هارون را برانگيخت و او را بر آن داشت كه از آن آرامگاههاى پاك انتقام ستاند.

هارون مشتى از مردمى را كه خداوند بر دلهايشان مهر نهاده و خوف خويش را از آنان ستانده است، روانه ساخت تا مرقد آن امام را كه چراغ هدايت و مشعل فرا راه نجات امّت بود ويران سازند. فرستادگان هارون مسجدى را كه بر مرقد امام بنا شده و همچنين مسجدى را كه بر مرقد ابوالفضل(عليه السلام) برپا شده بود ويران ساختند و بنا و نشانى كه از ميراث فرهنگى امّت در آنجا بود از ميان بردند. هارون همچنين از آنان خواسته بود درخت سدرى را كه در كنار مرقد امام(عليه السلام) روييده بود قطع كنند و جاى قبر را نيز با خاك يكسان سازند.

اين همه، بدان هدف بود كه زائران آن حضرت به بارگاه او راه نيابند و آهنگ زيارت او نكنند. هارون همچنين مردانى مسلّح گماشت تا مانع رسيدن مردم بدان مرقد نورانى شوند.

به هر روى، روزگار هارون به سرآمد و فرزندش مأمون پس از پيروزى در نبرد با امين، خلافت را در اختيار گرفت و در دوره زمامدارى او گشايش حاصل شد و ديگر بار نور هدايت علويان پارههاى ظلمت را از هم گسست.

دوّمين بنا

هنگامى كه مأمون عباسى خلافت را در اختيار گرفت، همه عبّاسيان در برابر او ايستادند و او نيز براى آن كه حكومت خود را ثبات دهد و خود را از مخالفت عبّاسيان برهاند، به فرزندان على(عليه السلام) و شيعيان او توسّل جست و خواهان نزديكى بيشتر به آنان شد تا از اين رهگذر، حكومت خود را از خطر برهاند و بدان استمرار بخشد و جنبشى را كه در مخالفت با عبّاسيان و به رهبرى فرزندان و نوادگان امام حسن(عليه السلام) و پيروان زيد بن على سامان يافته بود، سركوب كند. او از همين روى، امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) را به ولايتعهدى گماشت.

او همچنين مى خواست خرسندى خراسانيان را كه از دوستداران اهل بيت بودند واو را در پيكار با برادرش امين يارى داده بودند به چنگ آورد. به همين دليل وانمود كرد كه به علوىها نزديك است و به آنان به عنوان سزامندترين كسان براى عهدهدارى خلافت تمايل دارد. اين خود دليلى ديگر بود كه ولايتعهدى را به امام هشتم شيعيان بسپارد.

مأمون در چهارچوب همين سياست در سال 193ه. ق. نشان علويان را جايگزين نشان عباسيان كرد و دستور داد قبر امام حسين(عليه السلام) بازسازى شود و به شيعيان و علاقمندان اجازه داده شود به زيارت مرقد امامان شيعه بروند. در پى اين دستور شيعيان تا حدّى احساس آزادى كردند و بوى كرامت به مشامشان رسيد و طعم آرامش را چشيدند.

در دوره مأمون بنايى در خور بر مضجع شريف امام حسين(عليه السلام) ساخته شد و اين بنا تا سال 232ه. ق. يعنى دوران زمامدارى متوكّل عبّاسى برجاى ماند. چون متوكّل به قدرت رسيد كينه و دشمنى ديرين او نسبت به امام على(عليه السلام) و فرزندان و شيعيان و دوستداران آن حضرت، وى را بر آن داشت تا از علويان انتقام بگيرد.

متوكّل بر شيعه سخت گرفت و آنان را در تنگنا قرار داد، فرمان تعقيب علويان را صادر كرد و آنان را از زيارت مرقد امام شهيدان باز داشت. او به گذاشتن پاسگاههاى منع و تعقيب زائران كه در همه پانزده سال فرمانروايىاش به سختى دست به كار اين تعقيب و منع بودند بسنده نكرد، بلكه در طى اين مدّت چهار بار به نابود كردن، با خاك يكسان ساختن و آب بستن به قبر شريف امام(عليه السلام) فرمان داد.

بنابر اسناد تاريخى، پيش از دوره فرمانروايى متوكّل، در كربلا خانههايى ساخته شده و مردم به تدريج در پيرامون بارگاه آن حضرت مسكن گزيده بودند. طبرى در حوادث سال 236ه. ق. چنين مى آورد:

«متوكّل فرمان داد قبر حسين بن على(عليهما السلام) و خانهها و سراىهايى كه در آن پيرامون است ويران شود و آن زمين را شخم زنند، در آن بذر بپاشند، بر آن قبر آب بندند و مردم را از گرد آمدن بر آن باز دارند.

گفته شده است رييس پاسبانان در آن منطقه اعلام كرد كه پس از سه روز، هر كس را در كنار قبر او (=امام حسين(عليه السلام)) بيابيم به زندان فرستيم.

از آن پس مردم گريختند و از رهسپار شدن بدان جا دست كشيدند. هم، جاى آن قبر و مناطق مجاور آن را شخم زدند و كاشتند.» شيخ طوسى در روايتى كه در امالى خود از عبدالله بن دانيه طورى نقل كرده، چنين آمده است:

«در سال 247ه. ق. حج گزاردم. پس از حج به عراق رفتم و آنجا از بيم حكومت، پنهانى قبر امير مؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) را زيارت كردم و سپس به زيارت حسين(عليه السلام) روانه شدم. امّا آنجا ديدم كه زمين شخم زده شده و در آن نهرها جارى ساختهاند و گاوها بر اين زمين رانده و كشاورزان به كشت و زرع مشغول شدهاند. من به چشم خود مى ديدم كه چگونه با گاو اين زمين را شخم مى زنند و گاوها چون به قبر مى رسند از سمت چپ و راست آن مى گذرند و هر چه بر آنها تازيانه مى نوازند سودمند نمىافتد و بر روى قبر پيش نمىروند.» بدين سان زيارت برايم امكانپذير نشد و به بغداد رفتم، در حالى كه مى گفتم:

«به خداوند سوگند، اگر بنى اميّه دست به كار كشتن مظلومانه زاده دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله)شد، عمو زادگان او نيز به كارى همانند دست يازيدند و اينك اين قبر اوست كه ويران شدهاست.

(بنى عباس) از اين تأسّف مى خورند كه نتوانستهاند در كشتن او بنى اميّه را همراهى كنند و اكنون از اين روى به سراغ پيكر و آرامگاه او آمدهاند.» چون به بغداد رسيدم سراسيمگى و سر و صداى مردمان شنيدم. پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: پيكى خبر كشته شدن متوكّل را آورده است.

از شنيدن اين خبر در شگفت شدم و با خود گفتم: خدايا! اين شب در برابر آنشب!

در امالى شيخ طوسى(94) همچنين آمده است:

به متوكّل خبر رسيد كه مردمان سواد(95) عراق در سرزمين نينوا براى زيارت حسين(عليه السلام) گرد مى آيند و شمار فراوانى آهنگ آرامگاه او مى كنند. متوكّل يكى از فرماندهان خود را به همراه سپاهى فراوان روانه ساخت و به او فرمان داد قبر حسين(عليه السلام) را ويران كند و مردم را از زيارت او و گرد آمدن بر پيرامون آرامگاهش باز بدارد.

آن فرمانده در سال 236ه. ق. روانه سرزمين طف شد و چون به كربلا رسيد فرمان خليفه را به اجرا در آورد. امّا مردمان سواد عراق بر او شوريدند و نزد او گرد آمده، گفتند: اگر تا آخرين نفر كشته شويم بر جاى ماندگان ما از زيارت او دست نخواهند شست. آن فرمانده كه ديد مردم براى اين كارِ خود انگيزه دارند و دست برنخواهند داشت، در اينباره به متوكّل نامه نوشت. متوكّل به او پاسخ داد كه از آن مردم دست بدارد و روانه كوفهشد.

در سال 237ه. ق. متوكّل به مرقد امام هجومى دوباره كرد و مردمان را از زيارت بازداشت. در نتيجه زائران كمتر شدند و برخى پنهانى به زيارت رفتند. چندى نگذشت كه ديگر بار زائران رو به فزونى نهادند و بدينسان گاه به گاه سختگيرى در اين باره كاستى وفزونى مى يافت و بسته به آن زائران نيز كاهش و افزايش مى يافتند. اين وضع تا سال237ه. ق. ادامه يافت تا آن كه خبر زياد شدن زائران امام(عليه السلام) به او رسيد و همچنين وى را از اين آگاهانيدند كه شمار فراوانى از مردمان سواد عراق و كوفه به كربلا هجرت گزيده، جمعشان به فزونى گراييده و برخى در آنجا وطن كردهاند و جوار مرقد او را برگزيدهاند وكربلا داراى بازار و دكانهايى شده است.

خشم متوكّل از اين خبر جوشيد. پس سپاهى انبوه فراهم ساخت و آن را به فرماندهى ديزج روانه كرد. او بدين فرمانده دستور داد قبر و خانههاى پيرامونش ويران شود، جاى قبر شخم زده و بذر افشانده، و بدان آب بسته شود و مردم هم از زيارت آن بازداشته شوند.

چون آن فرمانده به كربلا رسيد جارچيى را فرمود تا بانگ برآورد: پس از سه روز هر كس را در نزد آرامگاه حسين ببينيم و هر كس را كه به زيارت او برود، بيگانه و بر ضدّ خويش خواهيم دانست.

از آن پس، مردم ترسيدند و گريختند، آن فرمانده نيز فرمانى كه داشت اجرا كرد ومضجع امام و بنايى را كه بر آن ساخته شده بود ويران ساخت.

چونان كه در «مروج الذهب» آمده است، ديزج خود تخريب آرامگاه امام را آغازيد، آنگاه دست به كار شخم زدن، بذر افشاندن و آب افكندن در آرامگاه و اراضى مجاور شد، آب پيرامون مضجع امام را فراگرفت و از همين روى نيز آن مضجع شريف را «حائر» ناميدند.

متوكّل افزون بر اين، به تعقيب خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و شيعيان اين خاندان پرداخت. امّا به همه خواستههايش نرسيد و به دست فرزندش منتصر و در انتقام از آنچه با خاندان على(عليه السلام) كرده بود كشته شد.

متوكّل نديمى غراچه داشت. او كه نامش عباده بود در زير جامه بالش بر شكم مى بست، آنگاه سرتاس خود را برهنه مى ساخت و در حضور متوكّل مى رقصيد، در حالى كه خنياگران مى خواندند:

«اصلعِ شكم برآمده، كه خليفه مسلمانان بود، آمد.» مقصود آنان از اين سخن، على(عليه السلام) بود و درهنگام آواز خواندنشان متوكّل ميگسارى مى كرد و مى خنديد. روزى در حالى كه منتصر هم نشسته بود بدين كار پرداخت. منتصر به عباده اشاره كرد و او را هشدار داد. عباده سكوت گزيد. متوكّل پرسيد: تو را چه شد؟ برخاست و آنچه را رخ داده بود با متوكّل بازگفت. منتصر كه چنين ديد به خليفه گفت: اى امير مؤمنان، آن كه اين سگ ادايش در مى آورد و مردم بدان مى خندند، عمو زاده و از بزرگان خاندان تو و مايه افتخار تو است.

اگر دوست دارى، خود گوشت او را بخور، امّا به كسانى همانند اين سگ مده. متوكّل به جاى پاسخ دادن به اين سخن، از خنياگران خواست همه با هم شعرى ديگر بخوانند. آن شعر ديگر با توهين به ناموس منتصر، بدين اشاره داشت كه او چرا بر عموزادهاش غيرتى شده است.

اين خود يكى از عواملى بود كه منتصر را به كشتن متوكّل و روا شمردن اين كار بداشت، هر چند وى دشنامگويى متوكّل به حضرت زهرا(عليها السلام) را نيز شنيده و اين هم انگيزه او را قويتر كرده بود.

در كتاب بحار الأنوار و همچنين امالى شيخ صدوق به نقل از ابن حبيش آمده است كه گفت: ابو المفضل گويد: روزى منتصر شنيد كه پدرش فاطمه(عليها السلام) را دشنام مى گويد. پس در اين باره از كسى پرسيد و او پاسخ داد: كشتنش واجب شده است. البته هر كس پدر خويش را بكشد عمرش به درازا نمىكشد. منتصر گفت: اگر با اين كار خود خداى را فرمانبرى كرده باشم از اين انديشه ندارم كه عمرم كوتاه شود. بدين سان، منتصر پدر خود را كشت، ولى پس از آن تنها هفت ماه زنده ماند.

نا گفته نماند اهانت متوكّل و كارگزاران ستمگر او، بدان پايه رسيده بود كه شاعر معروف ابن رومى در قصيدهاى با مطلع:

أمامك فانظر أي نهجيك تنهج طريقان شتّى مستقيم وأعوج آغاز مى شود، عباسيان ر مى نكوهد و خليفه را نيز نكوهش مى كند.

سوّمين بنا

منتصر در اواخر سال 247ه. ق. بر كرسى خلافت عباسى نشست و در پى به قدرت رسيدن او، علويان شادمان شدند، چونان كه گرفتارىهاى آنان برطرف گشت ومنع آنان از زيارت امام حسين(عليه السلام) پايان يافت. خليفه فرمان داد گنبدى بر مرقد امام(عليه السلام)بسازند و آنجا ستونى هم برپا كنند تا مردم از دور به سوى آن مرقد راه بيابند. خليفه، همچنين به علويان عنايت ورزيد، اموالى در اختيارشان قرار داد و آنان را به زيارت امام حسين(عليه السلام) فراخواند.

در پى اين گشايش و اين دعوت، گروهى به كربلا هجرت گزيدند كه از آن جملهاند: فرزندان امام موسى بن جعفر(عليه السلام) و در مقدّمه آنان سيدابراهيم مجاب فرزند امامزاده محمّد عابد كه خود از پسران امام كاظم(عليه السلام) است، فرزندان محمّد افطس نوه حسين اصغر كه خود از فرزندان امام سجّاد(عليه السلام) است و همچنين فرزندان زيد شهيد كه ديگر فرزند امام سجّاد(عليه السلام) بوده است.

بنايى كه منتصر ساخت، تا سال 273ه. ق. يعنى دوره خلافت معتضد عبّاسى بر جاى ماند.

چهارمين بنا

در نهم ذىالحجّه سال 273ه. ق. و در حالى كه زائران در مرقد امام(عليه السلام) گرد آمده بودند، بنايى كه منتصر بر آن آرامگاه شريف ساخته بود به يكباره فروريخت. چنين مى نمايد در حالى كه مردم براى زيارت مخصوص عرفه در حرم امام حسين(عليه السلام) گردآمده بودند بنا بر سر آنان خراب شد و جمعى فراوان كه بدين مناسبت آنجا آمده بودند از ميان رفتند. يكى از نجات يافتگان اين حادثه ابوعبدالله محمّد بن عمران بن حجّاج است كهخود از كوفيان سرشناس است و اين رخداد را هم از او روايت كردهاند. البته روشن نيست آيا اين بنا به خودى خود و به صورت طبيعى فرو ريخته و كسى در آن دخالت نداشته و يا آن كه دستهاى سياست و دستگاه حاكم در اين ماجرا نقش داشته و حكومت كه نمىخواسته است، همانند دورههاى زمامدارى منصور، هارون و متوكّل آشكارا به تخريب مرقد سرور شهيدان دست يازد، حيلهاى ساخته و سبب شده است بنا به صورتى ابهامآميز ويران شود.

به هر روى، رخدادى تلخ و اندوهبار صورت پذيرفت و بناى آرامگاه ويران شد وپس از آن مرقد امام به مدّت ده سال همچنان بدون بنا باقى ماند، تا آن كه محمّدبن زيدبن حسن (جالب الحجاره) ملقّب به «داعى صغير» پس از مرگ برادرش حسنبن زيد ملقّب به «داعى كبير» به حكومت رسيد.

او به ساختن دو زيارتگاه، مرقد امام على(عليه السلام)و مرقد امام حسين(عليه السلام) و برپا كردن بنايى مناسب براى آنها فرمان داد. تاريخ اين بنا به سالهاى ميان 279 و 289 قمرى مربوط مى شود و در اين دوره خليفه عبّاسى معتضد بوده است. محمّد بن زيد كه رابطه استوارى با معتضد عبّاسى داشت و به بركت همين رابطه توانسته بود دو بناى نجف و كربلا را بسازد، خود نيز به زيارت اين دو مزار رفت و براى مردمان هجرت گزيده به اين دو آبادى مواد غذايى و هدايايى فرستاد و برايشان مقرّرى تعيين كرد.

محمّد بن زيد بنايى در خور در نجف و كربلا ساخت و حرمى كه در كربلا ساخته بود گنبدى بلند و دو در داشت و در هر يك از دو سوى آن نيز يك سرپوشيده قرار داشت. وى همچنين بارويى را كه بر پيرامون حرم امام حسين(عليه السلام) و خانههاى مجاور بود بازسازى كرد.

پنجمين بنا

در دوران خلافت طائع پسر مطيع عبّاسى، عضد الدوله بويهى حكمرانى بغداد را در دست گرفت. او در دوره اندك حكمرانىاش كه پنج سال به طول انجاميد يك بار در جمادى الأول در سال 371ه. ق. كربلا را زيارت كرد. او با اعتقاد به عظمت مرقد امام(عليه السلام)در بزرگداشت آن كوشيد. وى بدين هدف اوقافى به مرقد امام(عليه السلام) اختصاص داد و فرمود تا آن را نوسازى كنند. او همچنين در زيارت خود به مردمان و زائران امام(عليه السلام) عطايايىبخشيد و مبالغى هم به صندوق حرم اهدا كرد.

اين مبالغ را در ميان علويانى كه شمارشان به دو هزار و دويست نفر مى رسيد توزيع كردند و سهم هر يك از آنان سى و دو درهم شد. عضد الدوله، همچنين، صد هزار رطل آرد و خرما و پانصد قطعه جامه در ميان ساكنان كربلا پخش كرد و به ناظر حرم امام(عليه السلام) هم هزار درهم داد. عضد الدوله افزون بر نوسازى بنا، به تزيين آن نيز پرداخت، رواقهايى بر اطراف ضريح امام ساخت. ضريح مطهّر را به ساج و ديبا تزيين كرد و روكشى از چوب برايش ساخت و چراغدانها و شمعدانهايى براى روشن كردن حرم بدان اهدا نمود.

اين توجّهِ عضد الدوله، رونق و شكوفايى و پيشرفت كربلا در زمينههاى دينى، اجتماعى و تجارى را در پى آورد.

رواق معروف به رواق عمران بن شاهين در مرقد امام على(عليه السلام) در نجف اشرف و همچنين مسجدى كه در سمت غرب حائر حسينى بنا شده، در همين دوران ساخته شده است.

عمران بن شاهين يكى از مردان بطيح ـ جايى در نزديكى واسط ـ بود كه توانست فرماندارى مستقلى در اين ناحيه جداى از دولت مركزى برپاكند. در پى اين اقدام ميان او و معزالدوله بويهى جنگى در گرفت و در طى اين جنگ، اراضى و متصرفات عمران در بطيح به آب بسته شد و زير آب رفت. در نتيجه عمران به نجف گريخت. شبى امام على(عليه السلام) را در خواب ديد كه به او مى فرمايد: بيم مدار; فنا خسرو بدين سامان خواهد آمد. به او پناه بر كه گره از كارت برخواهد گشود.

عمران همان دم عهد كرد اگر رهايى يابد مسجد يا رواقى در كربلا و نجف بسازد. آنگاه در حرم امام على(عليه السلام) پنهان شد. تا اين كه روزى عضدالدوله در نجف به زيارت امير مؤمنان(عليه السلام) رفت و آنجا كسى را ديد كه بر ديوار مسجد تكيه زده است. چون نامش را پرسيد خود را عمران بن شاهين معرفى كردوخوابى كه ديده بود با او در ميان نهاد و سپس نام فنا خسرو را به يارى جويى بر زبان آورد. عضدالدوله از آنچه شنيد در شگفت شد و دست از تعقيب عمران كشيد.

او همچنين در سال 369ه. ق. فرمانروايى بطيح را به عمران واگذاشت و عمران همبيدرنگ دست به كار ساختن مسجد و رواقى در نجف و همچنين مسجد و رواقى ديگر در كربلا و كاظمين شد و بدين ترتيب به نذر خود وفا كرد. رواقى كه ابن شاهين بنا كرد، به رواق «سيد ابراهيم مجاب» نامور شد، چونان كه مسجدى هم كه در جوار رواق ساخته بود تا دوران حكومت شاهان صفوى برپا ماند و در اين دوره بنا به فتوايى كه ضميمه كردن مسجد به صحن حرم امام حسين(عليه السلام) را مجاز اعلام مى كرد، در توسعه و نوسازى حرم، آن را جزو صحن قرار دادند. البته قسمتى از اين مسجد همچنان جزو بناهاى حرم امام(عليه السلام) مانده و امروزه مخزن فرشهاى حرم و در پشت ايوانِ معروف به ايوان ناصرى واقع است.

آتش سوزى در حرم امام(عليه السلام)

در سال 407ه. ق. يكى از شبها دو شمع بزرگ از شمعهايى كه حرم را روشن مى ساخت بر فرشها فرو افتاد و آتش نخست پردهها و روكشها را به كام خود فرو برد وسپس به رواقها و گنبد سرايت كرد، به گونهاى كه تنها ديوارها، بخشى از حرم و مسجد عمران بن شاهين از آسيب اين آتش ايمن ماند.

دكتر عبدالجواد كليدار، در تحليلى از اين رخداد تأسّف آور، غير عمدى بودن آن را مورد ترديد مى داند و اين احتمال را دور نمىشمرد كه دستى در اين كار بوده است; چه، نمىتوان قادر بالله خليفه عبّاسى را از حوادث و فتنههايى كه در روزگار حكمرانىاش به وجود آمده بود بر كنار دانست.

در سالهايى كه او حكم مى راند ناامنى و آشفتگى سرتاسر جهان اسلام را در برگرفته و كار بدان حد رسيده بود كه خليفه ناگزير شد وزير را بركنار كند و حسنبنمفضلبن سهلان، معروف به ابومحمّد رامهرمزى را به جاى او به وزارت گمارد. نخستين كارى را كه رامهرمزى بدان پرداخت آرام كردن اوضاع، امنيت دادن به مردم و فرونشاندن آشفتگىها و نامنىها بود.

ششمين بنا

حسنبن مفضلبن سهلان پس از در دست گرفتن قدرت به بازسازى حرم مطهّر امام حسين(عليه السلام)، كه بخشهايى از آن; شامل حرم و گنبد و رواقها در آتش سوخته بود، پرداخت. او در سال 412ه. ق. گنبدِ حرم امام حسين(عليه السلام) را بازسازى و قسمتهاى سوخته در آتش را ترميم كرد و فرمان داد ديوارى بر پيرامون حرم بسازند. اين ديوار همان است كه ابن ادريس در كتاب «سرائر» آنجا كه از نوسازى حرم امام(عليه السلام) در سال588ه. ق. سخن مى گويد، بدان اشاره مى كند.

به هر روى، ابن سهلان اين ديوار را ساخت و بنا را نوسازى كرد و به صورتى زيباتر از آنچه تا آن زمان بود درآورد.

ابن بطوطه در سفرنامه خود از زيارت كربلا در سال 727ه. ق. سخن به ميان مى آورد و اوصاف اين ديوار را يادآور مى شود و آنگاه مى افزايد:

«ابن سهلان در سال 414ه. ق. كشته شد، امّا بنايى كه ساخته بود تا دوران خلافت مسترشد عبّاسى بر جاى ماند. در اين دوران ديگر بار جوّ ارعاب، تهديد و ستم و سختگيرى بر ضدّ شيعه حاكم شد و مسترشد حتّى اموال، ذخائر، گنجينهها و موقوفات حرم امام(عليه السلام) را به تصرّف درآورد و بخشى را هزينه سپاه خود كرد و گفت: قبر به خزانه و اموال نياز ندارد! البته وى به همين غارت بسنده كرد و تصرّفى و آسيبى به بناى حرم نرساند.»

بناى هفتم

در سال 620ه. ق. مؤيدالدين محمّد بن عبدالكريم كندى كه نسبش به مقدادمىرسيد و مردى عالم، فرهيخته، دانش پرور و آگاه به رياضى و فنون و آداب و همچنين خبره در اداره امور كشور بود، وزارت خليفه عباسى، ناصرلدينالله را به عهده گرفت. اودر دوران وزارت خود به ترميم حرم و نوسازى و بازسازى قسمتهاى ويران شده آن پرداخت، ديوارها و چار رواق حرم را پوششى از چوب ساج پوشاند، صندوقى چوبى كه با ديبا و پارچههاى حرير زينت يافته بود، بر روى قبر نهاد و عطاياى فراوان در ميان علويان و مجاوران حرم امام پخش كرد.

دكتر سيد عبدالجواد كليدار مى گويد:

«اين همه به دستور خليفه انجام گرفت. او آن حرم والا را بازسازى كرد، ديوارهاى حرم را با پوششى از چوب ساج پوشاند و آن را نيز به حرير زربفت و ديبا آذين كرد. وى اصلاحات همانندى در همه عتبات مقدّس به عمل آورد و سرداب ]سرداب غيبت[ را در شهر سامرا ساخت و بر اين سرداب كتيبههايى كه بر آنها آيات قرآن و نامهاى امامان معصوم(عليهم السلام) نقش بسته بود، قرار داد.»

بناى هشتم

بنايى كه ابن فضلان به فرمان خليفه ناصرلدينالله عبّاسى بنا نهاده بود، بنايى زيبا و با دوام و فراهم آمده از مواد مناسب بود و به همين سبب توانست نزديك به سه و نيم قرن پس از آن همچنان برجا بماند و زيبايى و جاذبه خود را حفظ كند. اين بنا تا اواخر سده هشتم; يعنى تا پس از سقوط بغداد، انقراض حكومت عبّاسيان و برپايى حكومت مغولان در عراق همچنان پابرجا ماند، بىآنكه آسيبى بدان رسد يا از رونق و جمالش كاسته شود.

تا اين كه در سال 757ه. ق. معزّ الدين اويس بن شيخ حسن جلائرى از نوادگان هولاكو به قدرت رسيد. وى در سال 767ه. ق. بناى مسجد و حرم را نوسازى كرد و بر فراز ضريح مطهّر گنبدى نيم دايرهاى بنا نهاد. اين گنبد بر چهار طاق در چهار سمت مضجع امام استوار بود و سمت بيرونى هر يك از اين طاقها رواقى از رواقهاى حرم را تشكيلمىداد. گنبدى بلند بر اين چهار طاق ساخته شد و شكل هندسى بديعى را تشكيل داد كه به خوبى تصويرى روشن از پيشرفت هنرى و چيرهدستى مسلمانان در ساختن بناهاىماندگار را به نمايش مى گذارد;

به گونهاى كه هوش از هر بينندهاى كه براى زيارت به حرم درمىآمد مى ستاند. اين بنا كه يكى از پسران اويس به نام احمد آن را در سال 786 ه.ق. تكميل كرد; به گونهاى بود كه اگر كسى بيرون از آن و در سمت درِ قبله مى ايستاد تمام حرم و مضجع و ضريح امام را به طور كامل مى ديد و افزون بر اين، امكان گردش زائران بر گرد ضريح وجود داشت، درست بر عكس وضع موجود كه امكان طواف برگرد مزار شهيدان وجود ندارد. تا پيش از سال 1947م. در سمت جنوب غربى حرم، جايى كه در بالاسر ضريح مطهّر قرار مى گيرد و آن را محلّ «نخل مريم» نامند، محرابى بود كه با سنگهاى روشن مرمرين به سان آيينه آذين يافته بود.

بر يكى از ستونهاى پر پهن در كنار همين محراب، تاريخِ بناى حرم را نوشته بودند. همچنين در داخل آن محراب، قطعه سنگِ سياهى دايره شكل و به قطر تقريبى 40 سانتى متر وجود داشت كه در حفارىهاى دهههاى پيشين در حرم مطهر بدان دست يافته و تنها و تنها براى بركت و تيمّن آن را در وسط محراب نصب كرده بودند.(103) البته درباره اين سنگ روايتهاى ديگرى هم وجود دارد; از آن جمله اينكه در كتاب «بغية النبلاء» آمده است:

«از ]امام[ سجاد(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: خداوند در قرآن فرموده است كه چون مريم خواست عيسى را به دنيا آورد، از مردم دورى جست و به گونهاى اعجازى به كربلا و كرانه نهر فرات رفت. آنجا مسيح در نزديكى جايى كه مرقد حسين(عليه السلام)است، ديده بر جهان گشود و مريم نيز همان شب به دمشق باز گشت.» اين روايت هم مضمون است با روايتى از امام باقر(عليه السلام) كه ـ تا جايى كه به خاطر دارم مى گويد: در نزديكى قبر امام حسين(عليه السلام) صخرهاى در ديوار جاى گرفته كه به اتّفاق نظر ساكنانِ اين سامان، سر حسين(عليه السلام) بر روى آن از تن جدا شده است. همچنين مى گويند: مسيح نيز بر همين صخره به دنيا آمده است.

البته، همان گونه كه ياد آور شديم، اين محراب و همچنين نقش و نوشتههايش در سال 1947م. از ميان رفته و امروزه از آن اثرى نيست. در اين تاريخ كه با سال 1216ه.ق. برابر است وهابيان به رهبرى سعود بن عبدالعزيز آل سعود به كربلا يورش آوردند و پس از سلطه بر اين شهر، آن ستون و نوشتههاى موجود بر آن را از ميان بردند. البته در سند نوشته محمّد بن زوير سليمانى كه پيش از يورش وهابيان نوشته شده، اين تاريخ ذكر شده است.

همچنين در خلال تعميرات بناهاى حرم امام حسين(عليه السلام) كتيبههايى به عمق 60 سانتىمتر در درون ديوار يابيده شده است. اين ديوارها در گذر زمان قدرى آسيب ديده و در سال 1259ق. ديوارى ديگر براى تقويت آن با همان نقشها در كنارش ساختهاند. در كتيبههايى كه در لايه زيرين قرار گرفته و به ديوار قديمى تعلّق دارد، كلمه «اويسبن» به چشم مى خورد.

گفتنى است اويس جلائرى در سال 774ه. ق. درگذشت و نتوانست نوسازى حرم را به پايان رساند. از همين روى فرزندش احمد جلائرى ادامه نوسازى را بر عهده گرفت. وى ايوان روبروى صحن را كه به ايوان طلا نامور است و همچنين مسجد صحن را، كه به شكل مربعى برگرد حرم قرار گرفته است ساخت، چونان كه به آراستن رواقها و داخل حرم به وسيله آينهكارى و خاتم كارى و نيز كاشيهاى كاشانى كه بر آنها منظرههايى طبيعى نقش بسته اهتمام ورزيد و حاصل كار او به حرم جلوه آسمانى ديگرى بخشيد، چونان كه هر زائرى به هنگام زيارت، خويش را در يكى از باغهاى بهشت بيابد و لذت برد.

افزون بر اين، كاشيها كتيبههايى منقوش به آيات و سورههاى قرآن كريم و همچنين كتيبههايى بر ديوارهاى رواقها به چشم مى خورد كه از آن جمله مى توان از كتيبهاى ياد كرد كه صبرى هلالى آن را به خط ثلث زيبايى نوشته و سوره دهر را دربرمىگيرد.

بنا به فرمان سلطان احمد جلايرى، دو گلدسته حرم را نيز به آجرهاى زرد كاشانى آراستند و تاريخ بنا را بر ساقه گلدستهها به زبان فارسى و در قالب حروف ابجد، با عبارت «دو ستون زرين» نوشتند. اين عبارت در حساب ابجد عدد 793 ر مى نماياند.

به هر روى، بناى حرم مطهّر امام حسين(عليه السلام) مشتمل بر صحن، ايوان، رواق و بخش داخلى حرم است و مضجع شريف امام نيز در ميان همين قسمت قرار دارد و بر فراز آن گنبد حرم و در دو سوى آن دو گلدسته آذين يافته به طلاست. اين بنا به خوبى از چيرهدستى معماران خبر مى دهد و آيتى از آيتهاى هنر اسلامى را به نمايش مى گذارد.

سير تاريخى مرقد امام حسين(عليه السلام)

تاريخ بنياد نهادن مرقد امام(عليه السلام) به همان روزهاى شهادت آن حضرت باز مى گردد. ابن قولويه در كتاب «كامل الزياره» آورده است:

«كسانى كه امام حسين(عليه السلام) را به خاك سپردند براى مرقد او نشانى نهادند و علامتى برپاساختند كه هيچ از ميان نرود.» شيخ مفيد روايت كرده است كه روز عاشورا با جمعه بيست و يكم مهرماه سال 59 شمسى مصادف بود. جنگ، دو ساعتى پس از طلوع آفتاب آغاز شد و تا هشت و نيم ساعت پس از طلوع ادامه يافت. اگر عاشوراى حسين بيست و يك روز گذشته از «ميزان» رخ داده باشد با ماه ايلول شرقى(106) برابرى خواهد كرد.

اگر به اين روايت و همچنين روايت كسانى كه شهادت امام حسين را در دهم ماه اكتبر مى دانند دقّت كنيم، روشن خواهد شد كه شهادت امام(عليه السلام) در روز 27 ايلول شرقى رخ داده است. اين با نظريه صاحب كتاب القمقام الصارم هماهنگى دارد. آنچه اينك فراروى داريد تقويم رخدادهايى است كه بر حرم امام حسين(عليه السلام) گذشته است:

ساله.سال م.رخداد

611/10/680م.امام حسين(عليه السلام) در حائر حسينى به خاك سپرده شد.

6518/8/684م.مختار بن ابوعبيده ثقفى برگرد مضجع امام ديوارى بر پا كرد و بر فراز اين چهار ديوارى كه از دو سوى، دو در داشت، گنبدى از آجر و گچ ساخت.

1323/8/749م.در دوران ابوالعبّاس سفاح، در كنار مرقد امام(عليه السلام) سرپوشيدهاى ديگر بنا شد 14621/3/763م.در دوران ابوجعفر منصور اين سرپوشيده ويران شد.

15811/11/774م.در دوران مهدى عباسى، اين سرپوشيده از نو بنا شد.

17122/6/787م.در دوران هارون اين سرپوشيده ويران و درخت سدرى هم كه در كنار آن بود، بريده و سرانجام گنبد هم تخريب شد.

1931025/808م.در دوران امين بناى حرم از نو برپا شد.

23615/7/850م.متوكّل عباسى مرقد امام را ويران كرد و زمين آن را شخم زد.

24717/3/861به فرمان منتصر عباسى بناى حرم بازسازى و براى رهنمون شدن مردم بدان سوى، ستونى هم در جوارش ساخته شد. از آن پس علويان، و پيشاپيش همه، سيد ابراهيم مجاب به تدريج به زيارت امام(عليه السلام) و سكونت گزيدن در جوار مرقد او روى آوردند.

2738/6/886م.بنايى كه مختصر ساخته بود رو به خرابى نهاد و از همين رو محمّد بن محمّد بن زيد، همو كه در طبرستان قيام كرده بود، به تجديد اين بنا پرداخت.

28023/3/893م.داعى علوى گنبدى برفراز قبر ساخت كه بناى پايينى آن دو در داشت. وى همچنين در آن سوى اين دو در دو سرپوشيده ساخت. و بر پيرامون هم ديوارى بنا كرد.

ساله.سال م.رخداد

36729/8/977م.عضد الدوله بويهى گنبدى چهار رواقه و ضريحى از عاج ساخت و در پيرامون حرم نيز خانههايى بنا كرد و براى شهر برج و بارويى نهاد. در همين دوره ابن شاهين مسجد خود را كه متّصل به رواق است بنا كرد.

40710/6/1016م.در پى سقوط دو شمع بر روى فرشهاى حرم، حرم در آتش سوخت و سپس حسن بن سهل وزير به تجديد بناى آن پرداخت.

4791086م.ملكشاه سلجوقى مرقد امام را زيارت كرد و فرمان داد ديوار پيرامون حرم را نوسازى كنند.

6204/2/1223م.ناصر لدينالله عباسى ضريحى براى مرقد امام ساخت.

7678/9/1356م.سلطان اويس بن حسن جلايرى گنبد داخلى را ساخت و صحنى محصور به چند ديوار برگرد مضجع امام بنا كرد.

786.../2/1384م.سلطان احمد بن اويس دو گلدسته بنا كرد، اين گلدستهها را به طلا آذين كرد و صحن را توسعه داد.

9141508م.شاه اسماعيل صفوى بغداد را گشود در دوّمين روز پس از آن به زيارت امام حسين(عليه السلام) رفت و فرمان داد حاشيههاى ضريح را تذهيب كنند. او همچنين دوازده چراغدان طلا به حرم هديه كرد.

9201514م.شاه اسماعيل، ديگر بار به زيارت كربلا آمد و دستور داد صندوقى از چوب ساج بر ضريح بسازند.

9321526م.شاه اسماعيل دوّم، ضريح مشبك زيبايى كه از نقره ساخته شده به مرقد امام هديه كرد.

9831575م.على پاشا ملقّب به «وند زاده» بناى گنبد را نوسازى كرد.

10325/11/1622م.شاه عباس صفوى ضريحى مسى براى صندوق ضريح ساخت و گنبد را نيز به سنگهاى كاشانى تزيين كرد.

104815/5/1638م.سلطان مراد چهارم، از سلاطين عثمانى، كربلا را زيارت كرد و فرمان داد گنبد را از بيرون با گچ سفيد كنند.

11351722م.همسر نادر شاه اموال فراوانى در اختيار گذاشت و فرمان داد نوسازى ساله.سال م.رخداد گستردهاى در حرم امام(عليه السلام) انجام دهند.

11551742م.نادر شاه كربلا را زيارت كرد و فرمان داد بناهاى موجود را تزيين كنند. او همچنين هديههاى گرانبهايى به گنجينه حرم هديه كرد.

12117/7/1796م.آقا محمّد خان قاجار دستور داد گنبد را به طلا آراستند.

121614/5/1801م.وهابىها به كربلا يورش آوردند، ضريح و رواق را ويران كردند و همه نفايس موجود در گنجينه حرم را ربودند.

12271812م.ساختمان حرم رو به فرسودگى نهاده بود. از همين رو مردم كربلا براى فتحعليشاه قاجار نامه نوشتند و فرسودگى گنبد را به وى اطلاع دادند. وى با فرستادن يك ناظر براى نظارت بر هزينهها و كار تجديد بنا دستور داد بنا را نوسازى و ورقهاى طلاى روى گنبد را تعويض كنند.

123221/11/1816فتحعليشاه قاجار ضريح نقرهاى تازهاى ساخت، دل ايوان گنبد را به طلا آراست و همه آنچه را كه وهابيون ويران كرده بودند بازسازى كرد.

12501834مفتحعليشاه دستور داد گنبد بارگاه امام را نوسازى و گنبد حرم حضرت ابوالفضل را نيز برپا و تذهيب كنند. از سوى وى وكيلش ابراهيم خان شيرازى نظارت بر انجام امور و هزينهها را بر عهده داشت.

12731856مناصرالدين شاه گنبد و بخشى از طلاكارىهاى آن را نوسازى كرد. 128316/5/1866مناصرالدين شاه صحن حرم را توسعه داد.

13511932منوسازى زير سازىهاى صحن 135821/2/1939مسيفالدين طاهر، داعى اسماعيلى ضريح نقرهاى را به ضريحى نو بدل كرد.

136029/1/1941مسيف الدين طاهر يكى از گلدستهها را كه ويران شده بود از نو ساخت.

13671947مخانهها و همچنين مدارس دينى مجاور صحن به هدف توسعه آن تخريب شد.

13701950ممرحوم صبرى هلالى به خطاطى و كتابت سوره دهر در حرم امام حسين(عليه السلام) و همچنين حرم حضرت عبّاس(عليه السلام) پرداخت. در همين سال ضلع شرقى حرم ساخته و بدان افزوده و ايوانها و طاقها با كاشيهاى نفيس زينت داده شد.