کربلا و حرمهای مطهر

سلمان هادى آلطعمه
مترجم : حسين صابرى

- ۹ -


صحن كوچك

در سمت شرق صحن اصلى حرم امام حسين(عليه السلام) صحن كوچك ديگرى وجود دارد و ميان اين دو صحن راهرويى است كه به شكل قوسى پوشش شده و نماى داخلى آن مقرنسكارى با كاشىهاى بديع است. اين صحن را «صحن صغير» مى نامند ومساحت آن 48 متر مربع است. بر گرد آن ديوارهايى بلند است كه خود از آثار هنرى نادر به شمار مى رود و تاريخ بناى آن به روزگار عضدالدوله بويهى باز مى گردد كه پس از پدر خود در دوران طائع عباسى اداره حكومت را در دست گرفت.

بناى صحن از آجر كاشانى است. سقفها در قسمتهاى سرپوشيده داراى مقرنسكارىهاى زيبا در اشكال هندسى استوانه با آميختهاى از ضلع و زاويه است كه بهگونهاى دقيق و بديع تركيب شده است. نماى اين مقرنسها كاشى با نقشهايى از گل و بوته است و به لحاظ مجموعه ويژگيها از تركيب گرفته تا اصل نقش و نگارها، بىهمانند به نظر مى رسد. اين صحن در فاصله سالهاى 369 تا 371ه.ق. ساخته شده و آل بويه مقبره خانوادگى خود را نيز در آن، كه بر گذر زايران حضرت ابوالفضل(عليه السلام) است، قرار دادهاند.

عضدالدوله، همچنين، در دوران فرمانروايى خود نهرى براى آبرسانى به كربلا شكافت. اين نهر به داخل صحن كوچك نيز مى رسيد اما در گذر زمان و در پى تعميرها و توسعههايى كه در شهر و در حرم انجام گرفت اين نهر از ميان رفت.

در اين صحن دو گلدسته كوچك ولى كهن وجود دارد كه در سال 1262ه.ق. به زمان كارگزار حكومت عثمانى نجيب پاشا بنا شده و بر مقبره آل بويه مشرف است و بر نماى بيرونى آن آياتى از قرآن كريم به خط كوفى نقش بسته است.

مقبره آل بويه، خود مقبرهاى است كه در سال 1292ه.ق. كشف شد. در اين سال يكى از بزرگان خانواده آل صافى ـ كه درِ اصلى گذر زيران به مرقد ابوالفضل(عليه السلام) نيز بهنام اين خاندان «بابالصافى» خوانده مى شود ـ يكى از اتاقهاى مجاور صحن را خريدو قصد الحاق آن به مقبره خانوادگى خود داشت هنگامى كه براى پى اين حجره زمينرا كندند راهرويى زيرزمينى يافتند كه به چند قبر مى رسيد. پس از بررسىنوشتههاى موجود بر سنگ اين قبرها دريافتند كه آنجا مقبره خانوادگى آل بويهبودهاست.

صحن كوچك داراى دو در است; يكى از اين درها كه به «بابالصافى» مشهور است، به خيابانى به نام «شارع على اكبر» باز مى شده و ديگرى تا پيش از توسعه حرم به بازارى به نام «سوق الحسين الكبير» (بازار بزرگ امام حسين(عليه السلام)) گشوده مى شده است وآن را «باب الصحن الصغير» مى ناميدهاند.

در دو طرف راهرويى كه به اين در مى رسد دو مقبره است كه به دو خاندان بزرگ علمى تعلّق دارد; يكى مقبره سيد ابراهيم قزوينى صاحب كتاب «ضوابط» و مقبره سيد محمد مهدى فرزند سيد على طباطبايى صاحب «رياض» و پس از آن مقبره ركنالدوله است كه شيخ اسماعيل حائرى يزدى (درگذشته در طاعون سال 1347ه.ق.) و يكى از فرزندان فتحعلىشاه به نام امير على شاه در آن به خاك سپرده شدهاند.

البته، اين صحن كه گفتيم تنها تا سال 1948م. وجود داشته و در شانزدهم محرّم سال 1368ه. ق. مطابق با 18/11/1948م. در اجراى طرح توسعه ويران شده و در خيابانى كه حرم امام حسين(عليه السلام) را در ميان مى گيرد قرار گرفته است.

درهاى صحن

صحن شريف حرم امام(عليه السلام) داراى درهايى است كه هر كدام به يكى از محلههاى كربلا گشوده مى شده است. اين درها در زير ايوانهايى بلند و آراسته به كاشى كه بر حاشيه آنها آياتى از قرآن كريم به خط كوفى نقش بسته است قرار دارند.

در گذشتهها، صحن هفت در داشته است: باب القبله، باب الزينبيّه، باب السلطانيه، باب السدره، باب الصحنالصغير، باب الصافى و باب قاضىالحاجات. بعدها در جريان توسعه حرم دو درِ الصحنالصغير و الصافى با هم يكى شده و بابالشهدا نام گرفته وهمچنين براى شكستن ازدحام جمعيت و سهلتر كردن شدآمد زايران به درون صحن چهار در ديگر نيز به صحن گشوده است:

باب الرجاء، باب الكرامه، باب السلام، و باب الرأس الشريف. بدينسان شمار كنونى درها به ده مورد مى رسد. اين درها همه از چوب و به شكل زيبا و چشمنواز ساخته شده و در زير طاقهاى هلالى قوسيى قرار گرفته كه سقف آنها مقرنسكارى شده و بر حاشيه آنها آياتى از قرآن كريم به خط جلىِ زيبايى نوشته شده است. اين درها نامهاى محلى ديگرى نيز دارند.

در دهه پنجاه از قرن حاضر، سيد محمدهادى صدر قاضى كربلا اشعارى سرود تا بر پيشانى طاق هر يك از اين درها با كاشى نوشته شود. اينك متن چند شعر از اين اشعار را فراروى داريد:

باب الشهداء

أبا الشهداء حسبي فيك منجى يقيني شر عادية الزمان إذا ما الخطب عبس مكفهراً وجدت ببابك العالي أماني وها أنا قد قصدتك مستجيراً لأبلغ فيك غايات الأماني فلا تردّد يديَّ وأنت بحر يفيض نداه بالمنن الحسان

باب رأسالحسين

أ حظيرِة القدس الّتي فيها أمان الخافقين حسب المفاخر أن تكوني مهبط الروح الأمين لك باب حطة و هو باب الله للحق المبين عنت الحياة له بنسبته إلى رأس الحسين

باب الرجاء

ببابك يا أبا الشهداء حفت مهللة ملائكة السماء وفيه جثت ملوك الأرض طوعاً وغاية قصدها باب الرجاء

باب الكرامة

صرح تألق مشرقاً بسنا النبوة والإمامة وحمىً يلوذ المسلمون به إلى يوم القيامة باق مدى الأيّام يزخر بالبطولة والشهامة تتزاحم الأملاك فيه و حسبها باب الكرامة در جريان بازسازىهاى اخير در اين دروازهها تغييرهايى به وجود آمده و به جاى درهاى قديم درهايى نو گذاشته شده است. اينك ما به بررسى هر يك از اين درها; اعم از كهنه و نو مى پردازيم و تاريخ بنا و علّت نامگذارى هر يك را برمىرسيم:

 

1 ـ باب القبله: قديمىترين در و دروازه اصلى ورود به صحن به شمار است. از آن روى كه در سمت قبله صحن است آن را «باب القبله» نام نهادهاند و بر روى كاشىهايى از سمت داخل صحن نوشتههايى است كه تاريخ بناى آن را نشان مى دهد. براى نمونه در ضلع غربى آن عبارت «قد تشرف ههُنا» ]كه احتمالا ماده تاريخ است[ به چشم مى خورد و در سمت چپ كسى هم كه در حال بيرون رفتن باشد، نوشتهاى كه تاريخ سال 1275ه.ق. بر آن است ديده مى شود. ارتفاع نوك قوس ايوان از روى زمين و در سمت مدخل صحن حدود 15 متر و عرض قاعده آن 8 متر است. در بالاى ايوان بابالقبله نيز اين آيه كتابت شده است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرْ وَما بَدَّلُوا تَبْديل»» درِ نوى كه بر اين دروازه نصب كردهاند، از چوب مرغوب ساج است و در آن از چوب نارنج هم استفاده شده است. ارتفاع آن به حدود 6 متر و عرض آن به 4 متر مى رسد و بر دو طرف سر در، اين آيه به خط جواد عبدِ نصيف بر كاشى نقش بسته است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهير»» در سمت چپ قسمت جلوى اين در، نام اهداكننده (خالقزادگان) و سپس اين عبارت ديده مى شود:

«صنع هذا الباب في عهد السيد عبدالصالح السادن يوم الخميس، 8 شعبان 1385ه.ق.» در بالاى اين در، ساعت بزرگى نصب شده و در زير آن نوشته است: «السّلام عليك يا اباعبدالله».

 

2 ـ باب الرجاء: اين در ميان باب القبله و باب قاضىالحاجات است و از سمت بيرون صحن، بر آن كتيبهاى است كه آياتى از قرآن بر آن نقش بسته است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «اَلرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْانَ خَلَقَ الاِْنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبان وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدانِ»(158) صدقالله العلىّ العظيم».

قسمتى از زير قوس ايوان كه بالاى در قرار گرفته، كاشيكارى شده، سقف قوس ايوان با آياتى از قرآن كريم كه به خطى زيبا نوشته شده، تزيين يافته و بر بالاى در اين كتيبه به چشم مى خورد:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوة فيها مِصْباحٌ المِصْباحُ فى زُجاجَة الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبارَكَة زَيْتُونَة»(159) صدق الله العلىّ العظيم، 1396ه.».

در زير اين كتيبه هم كتيبه ديگرى است و متن آن چنين است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَالَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءِ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَاَقامُوا الصَّلاةَ وَاَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَعَلانِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِئَةَ اُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدّارِ»(160) صدق الله العلى العظيم».

 

 

 

ارتفاع اين در به حدود 5 متر مى رسد و عرض آن 5/3 متر است.

 

3 ـ باب قاضىالحاجات: اين دروازه در مقابل سوقالعرب است و با نام و ياد امام مهدى(عج) باب قاضىالحاجات ناميده شده است. ارتفاع آن به 5 متر و عرض آن نيز به 5/3 متر مى رسد و تاريخ بناى آن هم ـ چونان كه از تاريخ درج شده در دايرهاى طلايىرنگ در مدخل بيرونى ايوان برمىآيد ـ سال 1286ه.ق. بوده است. بر بالاى در، از سمت بيرون صحن، اين آيه و عبارت به خط داعىالحق نوشته است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهير»(161) صدق الله العلى العظيم».

بر بالاى خودِ در، همچنين اين عبارت به خط داعىالحق ديده مى شود:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «فَمَنْ حاجَكَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالُوا نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَكُمْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَى الْكاذِبينَ»(162) صدق الله العلى العظيم».

ارتفاع درى كه بر اين دروازه نصب شده، 4 متر و عرض آن 3 متر است.

 

4 ـ باب الشهداء: اين دروازه در ميانه ضلع شرقى و بر گذر زايران به سوى مرقد ابوالفضل(عليه السلام) قرار دارد و به ياد شهداى كربلا نام بابالشهدا بر آن نهادهاند. در بالاى سر در، از بيرون صحن، اين عبارت به خط داعىالحق نوشته شده است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(163) صدق الله العلى العظيم».

در وسط قوس هلالى ايوان هم اين ابيات شعر ديده مى شود:

قوم إذا نودوا لدفع ملمة والقوم بين مدعّس ومكردس لبسوا القلوب على الدروع وأقبلوا يتهافتون على ذهاب الأنفس نصروا الحسين فيالهم من فتية باعوا الحياة واُلبسوا من سندس بر بالاى خودِ در نيز اين عبارت به خط داعىالحق به چشم مى خورد:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرْ وَما بَدَّلُوا تَبْديل»(165) صدق الله العلىّ العظيم».

ارتفاع اين در به 4 متر و عرض آن به 3 متر مى رسد.

 

5 ـ باب الكرامه: اين دروازه در دورترين نقطه ضلع شمال شرقى صحن قرار گرفته و در كنار بابالشهدا است. به ياد كرامت و بزرگوارى امام حسين(عليه السلام) نام «بابالكرامه» بر آن نهادهاند. بر سر در ايوان از بيرون صحن اين عبارت به خط جواد عبد نصيف نقش بسته است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «اِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ اَلاّ تَخافُوا وَلاتَحْزَنُوا وَاَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»صدقالله العلى العظيم».

بر بالاى در نيز اين عبارت به خط جواد عبد نصيف به چشم مى خورد:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَاللهُ مَعَ الْمُحْسِنينَ»(167) صدق الله العلى العظيم».

ارتفاع اين در به چهار متر و عرض آن به سه متر مى رسد.

 

6 ـ باب السلام: اين باب در ميانه ضلع شمالى قرار گرفته و از آنروى بدين نام خوانده شده است كه مردم به مقابل اين در كه مى رسيدند بر امام سلام مى دادند. از بيرون صحن، بر سر در، اين عبارت نقش بسته است:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «بَلْ عَجِبُوا اَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَىْءٌ عَجيبٌ ءَاِذا مِتْنا وَكُنّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقِصُ الاَْرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنا كِتابٌ حَفيظٌ»(168) صدق الله العلى العظيم».

بر بالاى خودِ در نيز اين عبارت به چشم مى خورد:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «فى بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَاِقامَ الصَّلاةِ وَايتاءَ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارُ»(169) صدق الله العلى العظيم، 1392ه. = 1973م. جليل النقاش».

نگارنده كتاب حاضر، خود در ماده تاريخ اين دروازه چنين سروده است:

يا زائراً مثوىً إمام الهدى لُذْ بحماهُ فهو ليث العرين فهذه باب تقى اُنشئت تجتازها قوافل الزائرين فمن أتاها طالباً حاجةً يفوزُ من صاحبها باليقين ما فتىء السبطُ بأهدافِهِ يقود للمجد حمى الصالحين يا قاصداً باب نجاة الورى اِجْنحْ إليها فهي حصنٌ حصين باب السلام اليوم أرخ «به أن ادخلوها تفلحوا آمنين» طول اين در به 4 و عرض آن به 3 متر مى رسد.

 

7 ـ باب السدره: اين دروازه در دورترين نقطه ضلع شمال غرب صحن است و به ياد درخت سدرى كه در سده نخست بر كنار مرقد امام بوده و زايران بدان راه مى جستهاند، بدين نام خوانده شده است. از بيرون صحن بر سر در اين عبارت ر مى بينيم:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَسيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ اِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتّى اِذا جاءُوها وَفُتِحَتْ اَبْوابُها وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها آمِنينَ»(171) صدق الله العلى العظيم، 1392ه. جليل النقاش».

بر بالاى خودِ در نيز عبارت زير به خط كوفى به چشم مى خورد:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَالتّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سينينَ وَهذَا الْبَلَدِ الاَْمينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقْويم ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلينَ اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ اَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدّينِ اَلَيْسَ اللهُ بِاَحْكَمِ الْحاكِمينَ»(172) صدق الله العلى العظيم، جليل النقاش، 1392ه.».

اين در كه ارتفاعش به چهار متر و عرضش به سه متر مى رسد همان در قديمى دروازه «بابالقبله» است كه در تاريخ بيستم شعبان 1385ه.ق. مطابق با 14/1/1965م. بدين جا منتقل شده است.

 

8 ـ باب السلطانيه: اين دروازه در سمت غرب صحن قرار دارد و نامش به يكى از سلاطين عثمانى كه آن را ساخته بود منسوب است. از بيرون صحن بر سر در آن، اين عبارت ديده مى شود:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَاِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ»(173) صدق الله العلى العظيم».

اما در بالاى خودِ در بر سمت راست آن عبارت:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ بِهِ مِنَ الْمُنْذَرينَ بِلِسان عَرَبِىٍّ مُبين»(174) صدق الله العلى العظيم».

و بر سمت چپ آن نيز عبارت زير به خط داعىالحق ديده مى شود:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «كانُوا قَليلا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَبِالاَْسْحارِهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ وَفى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»(175) صدق الله العلى العظيم» ارتفاع اين در به چهار متر و عرض آن به سه متر مى رسد.

 

9 ـ باب رأسالحسين: اين دروازه در ميانه ضلع غربى صحن قرار گرفته و از آنجا كه روبروى بالاسر آن حضرت است بدين نام شهرت يافته است. بر پيشانى اين دروازه كاشيهاى كهن و اشكال هندسى بديعى به چشم مى خورد. از بيرون صحن بر بالاى در اين عبارت ديده مى شود:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرْ وَما بَدَّلُوا تَبْديلا وَلِيَجْزِىَ اللهُ الصّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ اِنْ شاءَ اَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ وَكانَ اللهُ غَفُوراً رَحيم»(176) صدق الله العلى العظيم، 1372ه.».

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «اِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَلَكَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً وَيَنْصُرَكَ اللهُ نَصْراً عَزيزاً هُوَ الَّذى اَنْزَلَ السَّكينَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا ايمان»صدق الله العلى العظيم».

ارتفاع اين در نيز به چهار متر و عرض آن به سه متر مى رسد. بر بالاى ايوان اين در، ساعت زنگدار بزرگى نصب شده است.

 

10 ـ باب الزينبيه: اين دروازه در جنوب غربى صحن قرار گرفته و از آنجا كه به تلّ زينبيه يا مقام زينب نيز نزديك است به نام «باب الزينبيه» مشهور شده است. از بيرون صحن بر سر در اين عبارت ديده مى شود:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَقُلْ رَبِّ اَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْق وَاَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْق وَاجْعَلْ لى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصير»(178) صدق الله العلى العظيم، به خط صلاح شيرزاد».

بر بالاى در نيز اين عبارت ديده مى شود:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «فى بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ»(179) صدق الله العلى العظيم».

ارتفاع اين در 4 متر و عرض آن 3 متر است.

نقيبان كربلا و متولّيان حرم

سمت نقابت علويان در تشكيلات ادارى دورههاى پيشين، يكى از مقامهاى مهم پس از خليفه به شمار مى رفته و جايگاه برجستهاى داشته است. نقيب يا سر سلسله سادات علوى خود داراى موقعيت اجتماعى سياسى برجستهاى بوده و حقوق و تكاليف ويژهاى داشته و البته شرايطى هم براى او از اين سمت لازم و بايسته بوده است. نقابت تنها به خاندان علوى اختصاص داشته و از يك بيت علوى به بيت ديگر، مطابق با ويژگىها و شايستگىها، منتقل مى شده و معمولاً در اختيار يكى از برجستگانِ برخوردار از نفوذ شخصتى فراوان قرار مى گرفته است.

يكى از مهمترين كارهاى نقيب، اداره امور علويان و همچنين اداره امور مرقد امام وشهر زيارتى بوده است.

از آنجا كه موضوع بحث ما در اين كتاب، تاريخ كهن مرقد امام حسين(عليه السلام) است و از ديگر سوى نقيبان در اداره اين گونه مراكز مذهبى جايگاه و سهمى بسزا داشتهاند، نمىتوان به مسأله نقبا نپرداخت و از كنار آن گذشت.

ماوردى در كتاب «الأحكام السلطانيه» در بيان بخشهاى تشكيلات ادارى نظام حاكميت اسلامى در باب هشتم، نقابت بر نسبها و خاندانها ر مى آورد و در آنجا چنين شرح مى دهد:

نقابت بر دو گونه است; «عام» و «خاص». نقابت خاص آن است كه نقيب در كار پيشوايى و تدبير، تنها به نقابت بسنده بدارد و از آن فراتر نرود و به داورى و اجراى حد نپردازد.

بدين سان در اين نوع از نقابت، علم از شروط آن نيست.

در نقابت، مردمان دوازده حق بر نقيب مى يابند كه بر او لازم است:

 

1 ـ حفظ نسبهاست از اين كه كسى از بيرونيان بدين نسب در نيايد و كسى از بيرون رفتگان از شمار اين نسبت بيرون نماند. بر نقيب لازم است هم آن را كه از خاندانش بيرون رفته و با خاندانى ديگر وصلت كرده است، ثبت كند و هم آن را كه بدين خاندان در آمده است تا نسبتها بدرستى ثبت و محفوظ بماند و هر كس به همان نسب كه دارد نسبت داده شود.

 

2 ـ تيرههاى خاندان و نسب، هر تيره را خوب بازشناسد تا به گذشت سالها، نسب بر آنان مجهول و پنهان نماند و نسبى با نسب ديگر خلط نشود. همچنين نقيب بايد نام كسانِ خاندان خود را، هر كس با نسب خويش در ديوان ثبت كند.

 

3 ـ هر فرزند پسر و دخترى را كه در خاندانش زاده شده، بداند و در ديوان ثبت كند و هر كس را هم كه از اين خاندان بميرد بداند و يادآور شود تا نسب و تبار هيچ كودكى به واسطه ثبت نشدن و نوشته ناشدن، گم و تباه نگردد و هيچ كس مدعى نسبى با مردهاى كه مرگِ او را يادآور نگشتهاند نشود.

 

4 ـ كسان خاندان خويش را بر خُلق و خويى كه مناسب تبار والا و نام و نسب گراميشان است بدارد، تا از اين رهگذر آبرويشان نزد مردمان بيشتر شود و حرمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)هم به واسطه آنان پاس داشته شود.

 

5 ـ خاندان خود را از شغلهاى پست و خواستههاى ناروا دور بدارد و هم از اين كه خود را به حرام بيالايند باز بدارد تا بر دينى كه يارى كردهاند غيرتى افزونتر يابند و با منكرى كه از رفتار و كردار خود زدودهاند بيگانهتر تا نه زبانى به بدگويى آنها بچرخد و نه انسانى دشمنى با آنان در دل پرورد.

6 خاندان خويش را از تسلط و زورگويى بر مردم باز دارد; چرا كه آناندودمان شريفى هستند. و آنان را از پراكندگى در نسب بازدارد و مانع از كينهتوزى ودشمنى ايشان به مردم گردد. و خاندان خويش را به مهربانى و عطوفت و صفاى دل برانگيزد.

 

7 ـ آنان را از اين كه به بهانه تبار والايشان بر مردم چيرگى جويند يا به واسطه نسبشان به كسى ستم روا دارند و اين كار، مردم را به دشمنى با اين خاندان بكشاند و به دورى جستن و مخالفت با اين خاندان برانگيزد باز بدارد و بدان خواند كه با مهرورزى، دلهاى مردمان به دست آورند و با ديگران دوستى جويند تا علاقه مردم به آنان افزونتر شود ودلها با آنان صافتر و مهربانتر باشد.

 

8 ـ در ستاندن حقوقى كه بر ديگران دارند، يار آنان و در بازستاندن حقوقى كه مردمان بر آنان دارند يار صاحبان حق باشد، مباد از دادن آن خوددارى ورزند، تا از رهگذر يارى دادن به آنان در ستاندن حق خود از ديگران انصاف يافته و در يارى دادن ديگران براى ستاندن حقوق خويش از ايشان انصاف داده باشند. كه رفتار عادلانه، انصاف يافتن وانصاف دادن است.

 

9 ـ در مطالبه حقوق عمومى افراد خاندانش در سهم ذوى القربى; از غنايم و درآمدها كه اختصاصاً از آنِ هيچ يك از آنها نيست، نيابتشان كند تا اين مال بر حسب آنچه خداوند برايشان واجب و مقرر نموده است، در ميان آنان قسمت شود.

 

10 ـ زنان بيوه اين خاندان را بواسطه تبار والا و برترى كه بر ديگر زنان دارند و به هدف حفظ نسب و پاسداشت حرمت اين خاندان، از ازدواج با كسانى جز وابستگان اين خاندان و جز آنان كه شايستگى دارند، باز دارند.

 

11 ـ بر افرادى از اين خاندان كه جرايمى كمتر از حد و آنچه موجب قصاص است انجام دادهاند تنبيه اجرا كند. از افراد داراى شخصيت عذرشان بپذيرد و از لغزش آنان پس از اندرز دادن در گذرد.

 

12 ـ وقفهاى اين خاندان را مراقبت كند و هم اصل آنها را پاس بدارد و هم منافع آنها را تحصيل كند. اگر خراج و سهم درآمد اين اوقاف را پرداخت نكنند از گرد آورندگان اين سهم بازخواست كند. به گاهِ قسمت كردن درآمدها، بر چگونگى آن نظارت كند. اگر وقفى به گروهى ويژه اختصاص دارد، از اين اختصاص مراقبت كند و اگر در وقف اوصافى براى مستحقان هست، اوصاف آن گروه را مطابق وقف احراز نمايد تا مباد مستحقى از دايره اين قسمت بيرون بماند و يا غير مستحقى بدين دايره در آيد.

اما نقابت عام بدان است كه افزون بر اختيارات پيشگفته، پنج حق ديگر هم به نقيب داده شود:

 

1 ـ در نزاعهاى افراد خاندان خود، ميانشان داورى كند.

 

2 ـ بر اموال يتيمان ولايت داشته باشد.

 

3 ـ در صورت ارتكاب جرمى كه موجب حد است بر آنان حد جارى كند.

 

4 ـ بيوه زنان خاندان خود را كه ولىّ مشخصى ندارند يا در صوت داشتن ولى مشخص، وى از شوهر دادنشان خوددارى ورزيده است، شوهر دهد.

 

5 ـ بر كسانى كه ديوانه يا سفيه شدهاند «حجر» و به كسانى كه ديوانگى آنان برطرف شده يا به سن رشد رسيدهاند و ديگر سفيه نيستند به «رفع حجر» حكم كند.

با اين پنج حق، نقابت عام مى شود و در اين صورت در صحت نقابت شخص و عقد ولايت او شرط مى شود كه عالم و مجتهد باشد تا حكم او درست و قضاوت و داورىاش نافذ باشد.

در دوران عباسى، كسى كه اين منصب را دارا بود، «نقيب الطالبيين» و يا «نقيب العلويين» ناميده مى شد، اما در دورههاى بعد او را «نقيب الاشراف» نيز خواندند. مقصود از اشراف هم كسانى بود كه نسب آنان به اهل بيت مى رسيد; خواه از سادات حسينى باشند، خواه حسنى، خواه از سادات علوى و از فرزندان محمدبن حنفيه يا ديگر پسران علىبن ابى طالب(عليه السلام) باشند و خواه از سادات جعفرى يا عقيلى و يا عباسى.» نگارنده براى يافتن سلسله كامل نقيبان كربلا كوشيده و به جستارى دست يازيده وتا توانسته، اين زنجير را كامل كرده است. اما با اين وجود همچنان حلقههاى مفقودى وجود دارد كه نمىتوان آن را به حساب بى توجهى يا كم كارى نگارنده گذاشت، بلكه ريشه آن به كاستى در آثار مورخان بر مى گردد كه اين مهم را به اهمال گذاشتهاند. كربلا شهرى تاريخى و كهن است كه شمارى از خاندان ابوطالب در آن زندگى و زاد و ولد كردهاند و طبعاً برخى سرسلسله اين خاندان بودهاند. از آن جملهاند:

 

1 ـ شريف الدين ابوجعفر احمد بن ابراهيم بن محمد حائرى بن سيد ابراهيم مجاب كه خود از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) بوده است. شريف الدين در اوايل سده چهارم سرسلسله سادات كربلا بود و ابوالحسن عمرى در كتاب «المجدى»، از او نام برده است.

 

2 ـ سيد شرف الدين ابراهيم بن ابى جعفر احمد بن ابراهيم موسوى حائرى كه نسب او به زنجيره ياد شده در رديف 1 به امام كاظم(عليه السلام) مى رسد، وى نقيب كربلا بود و سيد ضامن بن شدقم در كتاب «تحفة الأزهار» از وى بدين سمت ياد كرده است.

 

3 ـ ابوالحسن محمد بن صمد اشقر فرزند عبدالله بن على بن جعفر كه خود از فرزندان امام هادى(عليه السلام) است. تيرهاى از فرزندان وى به «بنى نازك» نامور شدهاند. ابوالحسن عمرى در كتاب «المجدى» از او ياد كرده است.

 

4 ـ ابو منصور حسن بن ابى الحسن على بن حسن بن محمد معمربن احمد زائربن علىبن يحيى نسّابه فرزند حسن بن جعفر حجت بن عبيدالله بن حسن اصغر كه فرزند امام زين العابدين(عليه السلام) است. ابن عنبه داوودى در كتاب «عمدة الطالب» و عميدى در كتاب «المشجرالكشاف» از ابو منصور به عنوان نقيب كربلا نام بردهاند. يكى از تيرههاى فرزندان ابو منصور به «بنى اعرج» نامورند كه طايفهاى از اهل علم و فضل و پيشوايى بوده و در حلّه «فيحاء» سكونت گزيدهاند و از ميان آنان شمارى عالم و نسب شناس برخاسته است.

 

5 ـ سيد حسن فرزند ابومنصور، با نسب ياد شده در رديف قبل. او از نقيبان كربلا بود و سيد ضامن در كتاب «تحفةالأزهار» از او ياد كرده است.

 

6 ـ سيد صفىالدين محمد بن على بن ترجم بن على بن مفضل بن ابى القاسم احمدبن ابى عبد الله حسين نعجة بن ابى جعفر محمد طبيب بن عبيدالله بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين(عليه السلام) ابن مهنّا. عبيدلى در كتاب «تذكره» يادآور مى شود كه او در دورهاى نقابت حائر را در اختيار داشت. خاندان او را «بنىترجم» يا «بنىترخم» مى ناميدند و روزگارى در كربلا عهده دار رياست و نقابت بودهاند، اما امروزه نسل آنان منقرض شده و تنها شمارى اندك از ايشان بر جاى ماندهاند.

ابن عنبه در كتاب «عمدة الطالب» از اين خاندان ياد كرده و ابن طقطقى، شمسالدين محمدبن تاجالدين على، در كتاب «غاية الإختصار» درباره اين خاندان چنين آورده است: اين خاندان ترجم طايفهاى از علويان كربلايند كه گروهى از آنان عهدهدار نقابت شده و در اين شهر و همچنين حلّه رياست و وجاهت، پيشوايى و نيابت و اموال فراوانى داشتهاند و امروزه به فراموشى سپرده شدهاند و فقر در ميان آنان دامن گسترانده وطراوت و سرسبزيشان به افول گراييده است و تنها شمارى محدود از اين طايفه در كربلا ماندهاند.

 

7 ـ جلالالدين احمد فرزند صفىالدين به همان نسب ياد شده در رديف پيشين او را به كنيه «ابوشامه» مى خواندهاند و به نوشته ابن مهنّا در تذكره و سيد جعفر اعرجى در مناهل(183) زمانى نقابت حائر را بر عهده داشته است. جلال الدين سه فرزند به نامهاى ابوالحسن، ابوطالب و عقيل داشت.

در ميان خاندان بنى ترجم، رجالى برجسته وجود داشتهاند كه از آن جملهاند:

يك: فقيه علوى، علمالدين ابو محمد اسماعيلبن عزالدين موسى بن القاسمبن ترجم كه از بزرگان سادات علوى و داراى لهجهاى فصيح بود.

ابنفوطى درباره او مى گويد: ادب خوانده بود و من در سال 679 ه. ق. به قرائت دو كتاب «كشف الغمه في فضائل الائمّه» را كه وى خود بر مؤلفش استادمان بهاءالدين ابوالحسن على بن عيسىبن ابىالفتح اربابى خوانده بود شنيدم. او نوادر ادبى و نكات عربى را يادآور مى شد، با من آمد و شد داشت و برخى از آن نكات را كه مى گفت من نوشتهام و بسيارى را هم به خط خويش نوشته است.

سيد محسن امين عاملى نيز در كتاب «اعيان الشيعه» از وى ياد مى كند.

دو: عزّالدين حسن بن ابى الحسن على بن ابى طالب بن على بن ترجم علوى حسين واسطى از بزرگان و عالمان و مردى خوش خط، خوش خوى، خوش محضر و خوش معاشرت بود. پدرش نيز زاده كربلا و خود او در شمار كسانى است كه درمدرسهاى كه خواجه رشيدالدين ابوالفضائل فضلالله بن ابى الخيربن عالى در غزانيه برپا كرده بود، درسى ثابت گرفت.

ابن فوطى مى گويد: از او درباره زمان ولادتش پرسيدم و او گفت در سال 678 ه.ق. در واسط به دنيا آمده است.

 

8 ـ ابويعلى محمد بن على بن ابى الحسين فخرالدين (نقيب كوفه)، ابن ابىالحسن محمد (نقيب كوفه)، ابن ابى القاسم حسن (شاعر و نقيب كوفه)، ابن ابى جعفر محمد صعوة بن على زاهد بن محمد اصغر بن يحيى بن حسين ذىالدمعه فرزند زيد بن علىبن الحسين(عليهما السلام) وى از طايفه كوفى مشهور بنى آقاسى بود كه اهل فضل و ادب بودند و در كربلا، كوفه و بغداد پيشوايى و نقابت داشتند.

ميرزاى نورى در «مستدرك» مى نويسد:

سيد فخاربن احمد موسوى گويد: نقيب ابويعلى محمد كه در آن روزگار نقيب خاندان، در كربلا بود گفته است... مى گويم (ميرزاى نورى): ظاهراً اين ابويعلى كه شرح حال او مى گوييم، در سده ششم هجرى مى زيسته است; زيرا سيد فخاربن احمد موسوى كه (بنا بر ظاهر اين روايت) با او معاصر بوده، از رجال اين قرن است.

 

9 ـ ابوالفتح محمد بن ابى طاهر محمد (نقيب موصل) ابن ابى البركات محمد (نقيب موصل)، ابن ابى الحسين زيدبن ابى عبدالله، احمد بن ابى على، محمدبن محمد اشتربن عبيدالله بن على بن عبيدالله بن على بن عبيداللهبن حسين اصغر فرزند امام زينالعابدين(عليه السلام).

ابن مهنّا درتذكرة الأنساب مى نويسيد: «امير شمسالدين، سرور و عالمى بزرگ است. مردمان نزد او علم آموزند، نقيب دو مشهد (يعنى كربلا و نجف) و نقيب كوفه است و در موصل زاده شده است.»

10 ـ سيد ادريس بن نور الدين على بن شمس الدين محمد بن جمازبن علىبن محمدبن ادريسبن زينالدين علىبن ابى الفتح علىبن قاسم بن حريزبن ذروةبنعليانبن عبدالله بن محمد بن على عمقىبن محمد اصغر ابن احمد مسوربن عبداللهبن موسى جونبن عبدالله محض بن حسن فرزند امام حسن(عليه السلام).

ابن مهنّا در «تذكرة الأنساب» مى نويسد: سر سلسلهاى پاك و داراى همتى بلند بود كه مدتى حكومت مشهد غروى (نجف) ومشهد حائرى (كربلا) و همچنين حلّه را در دست داشت.

 

11 ـ ناصرالدين مطهّربن رضىالدين محمد (نقيب ابهر) بن على بن عربشاه. اين اخير همان حمزةبن احمدبن عبد العظيم بن عبداللهبن محمد ابهرى بن احمدبن عبداللهبن درداربن محمد بن احمد بن عبدالله بن درداربن احمد بن عبداللهبن على شديدبن حسنبن زيد، فرزند امام حسن(عليه السلام). او نقابت مشهد غروى و حائرى (نجف و كربلا) و همچنين چند ماهى نقابت حلّه و كوفه را در اختيار داشته است. آن گونه كه جهانگرد نامور، ابن بطوطه در سفرنامه خود مى آورد: به هنگام ديدار وى از كربلا و نجف در سال 725 ه. ق. ناصرالدين مطهّر نقيب زنده بوده است.

 

12 ـ سيد شهابالدين احمدبن مسهربن ابى مسعودبن مالك بن مرشدبن خراسانبن منصور بن محمدبن عبدالله بن عبدالواحدبن مالك بن حسين بن مهنّا، ابن ابىهاشم داود بن قاسمبن عبيدالله بن طاهر بن يحيى نسّابه، ابن حسنبن جعفر حجت، ابن عبيدالله بن حسين اصغر، فرزند امام سجاد(عليه السلام).

ابن عنبه در «عمدةالطالب» و همچنين عميدى در «المشجرالكشاف» آورده است: پس به سال 756 ه. ق. شهابالدين احمد عهده دار نقابت شد و توليت حرم امام حسين(عليه السلام) به شيخ شمسالدين محمد حائرى واگذاشته شد. اين بدان سبب بازمىگشت كه ميان دو طايفه موسوى آل فائز و آل زحيك، نزاعى رخ داده بود. اين نزاع كه ابن بطوطه در سفرنامهاش به آن اشاره مى كند، مدتى ادامه يافت تا آن كه دو طايفه با سپردن «نقابت»به آل فائز و «توليت» به آل زحيك، با همديگر به توافق صلح رسيدند، هرچند پس از مدتى، ديگر بار، نزاعى نو آغازيدند و هر يك حق خود طلبيدند.

شيخ محمد سماوى در بيت شعرى بدين نزاع اشاره مى كند و مى گويد:

«اما آنان همراه با تنى چند از ديگران، همانند احمد بن مسهر جدا شدند.»

13 ـ ابوهاشم جعفربن ابى جعفر محمد عميدالدين بن عدنانبن عبداللهبن عمر مختاربن ابى العلاء، مسلمبن أبى على محمد بن محمد اشتربن عبدالله بن علىبن عبيداللهبن على بن عبيدالله بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين(عليه السلام).

ابن مهنا عبيدلى در «تذكرة الأنساب» و عميدى در «المشجرالكشاف» از او ياد كردهاند و در «المجامع المختصر» درباره او چنين آمده است: ابوهاشم بن مختار نقيب مشهد حسين(عليه السلام) مردى درستكار و ديندار و اهل عبادت بود.

 

14 ـ سيد زين الدين حسين بن شرف الدين عدنان بن ابى هاشم جعفر حسينى چونان كه سيد محسن امين عاملى در «اعيان الشيعه»(190) به نقل از «الدرر الكامنه» ابن حجر مىآورد: وى از سال 747 ه. ق. تا سال 769 ه. ق. كه سال درگذشت وى است، عهده دار نقابت بود.

 

15 ـ ابو على حسن بن ابى القاسم شمسالدين على بن ابى جعفر محمد بن عدنان حسينى مختارى، كه ادامه نسب او در رديف 13 و در بيان نسب عمويش ابوهاشم جعفربن ابى جعفر محمد عميد الدين گذشت.

وى كه پدر عالم فاضل شمس الدين على (نقيب بغداد) است، نقابت علويان در حلّه و نجف و كربلا را عهده دار شد و تاج الدين لقب يافت، شيخ محمد سماوى از او به عنوان يكى از نقيبان كربلا ياد مى كند، آنجا كه دو بيت شعر مى گويد: