کربلا و حرمهای مطهر

سلمان هادى آلطعمه
مترجم : حسين صابرى

- ۱۱ -


على بن حسين موسوى ملقب به سيد مرتضى و ذوالمناقب، به سال 436ه.ق. در سراى خود درگذشت و پيكر او را به كربلا انتقال دادند و در كنار مرقد پدر و برادرش به خاك سپردند.

شيخ هشام بن الياس حائرى، شاگرد ابوعلى فرزند شيخ طوسى و صاحب كتاب «المسائل الحائريه» به سال 490 ه.ق. درگذشت و در كربلا به خاك سپرده شد.

عمادالدين محمد بن على بن حمزه طوسى، از بزرگان شيعه اماميه در قرن پنجم هجرى و از شاگردان شيخ طوسى، در كربلا درگذشت و در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

سيد احمد بن على بن على مرعشى، از فرزندان حسين اصغر فرزند امام سجاد(عليه السلام)در ماه رمضان 539 ه.ق. درگذشت و پيكر او را براى دفن به كربلا آوردند.

ظافر بن قاسم اسكندرى، محدث و شاعر (ف. 529 ه.ق.) سيد فخار بن معد بن فخار موسوى از نوادگان سيد ابراهيم مجاب فرزند امامزاده سيد محمد عابد كه خود از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) است، عالمى بود داناى نظم و نثر كه به سال 630 ه.ق. درگذشت.

قطب الدين سنجر آلاس از غلامان ناصر لدين الله خليفه عباسى كه به اميرى خوزستان گماشته و در سال 606 ه.ق. بركنار شد. سنجر آلاس كه به سال 607 ه.ق. در گذشت وصيت كرده بود پيكر او را به كربلا برند و آنجا دفن كنند.

جمال الدين قشمر ناصرى، به سال 637 ه.ق. در بغداد درگذشت. پيكر او را به [(1) 1 ـ همان، ص 207-204

(2) 2 ـ مدينة الحسين، ج 2، ص 117

(3) 3 ـ همان، ص 118

(4) 4 ـ همان، ص 120

(5) 5 ـ ابن فوطى، الحوادث الجامعه، ص 95

(6) 6 ـ روضات الجنات، خوانسارى، ج 5، ص 346

(7) 7 ـ الحوادث الجامعه، ص 95 ]

كربلا انتقال دادند و در حرم امام(عليه السلام) و در كنار همسر و فرزندش به خاك سپردند.

شرف الدين على بن جمال الدين قشمر، به سال 630 در كربلا در گذشت وپيكرش را همان جا نزد قبر مادرش به خاك سپردند.

جمال الدين على بن يحيى مخرمى، عالم، فاضل، اديب و حافظ قرآن. كتاب «نتائج الأفكار» از آن اوست. به سال 646 ه.ق. درگذشت و در تلّى نزديك به حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

امين الدين كافور، خادم ظاهرى مسلك، از جانب اقبال شرابى حكمرانى مى كرد، به سال 653 ه.ق. درگذشت و در مرقد امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

ابوهاشم بن مختار، نقيب مرقد امام و مردى ديندار و درست كردار و اهل عبادت بود. به سال 674 ه.ق. درگذشت.

ابوالفتوح نصر بن على بن منصور نحوى حلّى، معروف به ابن خازن، حافظ قرآن و به نحو و زبان عربى آگاه بود. وى به بغداد هجرت كرد و مدتى آنجا سكونت گزيد و نزد ابوعبيده تلمّذ كرد. در حالى كه هنوز دوران شكوفايى حديث نرسيده بود نزد ابوالفرج ابن كليب و ديگران سماع حديث كرد. در جوانى در سيزدهم جمادىالآخر سال 600 در حلّه درگذشت و پيكرش را براى دفن به كربلا آوردند.

افسنقربن عبدالله تركى وزير، غلام نصيرالدين ناصر بن مهدى علوى بود، در روز يكشنبه پانزدهم جمادى الأولى سال 604 ه.ق. درگذشت. در مدرسه نظاميه بر او نماز خواندند، خلقى بسيار در تشييع او شركت جستند و پيكر او براى دفن به كربلا انتقال يافت و در اين شهر به خاك سپرده شد.

[(1) 1 ـ همان، ص 131

(2) 2 ـ همان، ص 229

(3) 3 ـ الحوادث الجامعه، ص 299

(4) 4 ـ الجامع المختصر فى عنوان التاريخ وعيون السير، ج 9، ص 78

(5) 5 ـ همان. ص 128

(6) 6 ـ همان، ص 548

(7) 7 ـ مدينة الحسين، ج 2، ص 137 ]

شيخ عزالدين ابومحمد حسن بن شمس الدين محمد خازن اسدى، زمانى توليتحرم امام بوده و در حدود سال 783 ه.ق. در گذشته و در حرم امام(عليه السلام) دفن شده است.

شيخ على بن ابى محمد بن شيخ شمس الدين محقق و فاضل بود و زمانى توليت حرم را بر عهده داشت، صاحب «روضات الجنات» مى گويد:

او ـ كه خدايش رحمت كناد ـ از محققان فاضل بود. وضع او در فضل، فرهيختگى، دانش، فقه، سخنورى، ادب و انشا نزد عامه و خاصه معلوم است. نزد استادمان شهيد اول تلمذ كرده است.

چونان كه از برخى نسخهها پيداست، به سال 793 ه.ق. درگذشت و در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

سيد عبدالله شرف الدين مرعشى از نوادگان حسين اصغر فرزند امام سجاد(عليه السلام)ساكن حله و با شيخ شرف عبيدلى حسينى نسابه معاصر بود. در حله درگذشت و پيكر او را به كربلا آوردند و اينجا دفن كردند.

شيخ احمد بن محمد بن فهد حلّى اسدى، داراى جايگاهى بلند در علم و فضل و صاحب آثار ارزشمند به سال 841 ه.ق. درگذشت و در باغ ابن فهد به خاك سپرده شد.

سلطان طاهر شاه حكمران دكن هند كه به سال 957 ه.ق. درگذشت و پيكر او را به كربلا انتقال دادند و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپردند.

سلطان برمان نظام شاه پسر سلطان احمد هندى، به سال 961 ه.ق. در هند در گذشت و پيكر او را به كربلا انتقال دادند و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپردند.

سلطان حمزه ميرزا صفوى به سال 997 ه.ق. در اردبيل درگذشت. پيكر او را به [(1) 1 ـ خوانسارى، روضات الجنات، ج 5، ص 118

(2) 2 ـ مدينةالحسين، ج 2، ص 139

(3) 3 ـ روضات الجنات، ج 1، ص 166

(4) 4 ـ مدينة الحسين، ج 3، ص 26

(5) 5 ـ همان، ص 30

(6) 6 ـ همان، ص 32 ]

كربلا آوردند و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپردند.

شيخ ابراهيم بن على بن حسين بن محمد بن صالح عاملى كفعمى، يگانه روزگار، سرآمد دوران خود و صاحب آثارى در علم و ادب كه از جايگاه بلند او خبر مى دهد. به سال 905 ه.ق. در گذشت و در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

سيّد حسين بن مساعد بن حسن بن مخزوم از آلعيسى حسينى. يكى از بزرگان اهل فضل است. نام و نسبش در كتاب «عمدة الطالب» كه خود نسخهاى از آن به خط خويش تهيّه كرده و اين كار را در 25 ربيعالثانى سال 893ه.ق. به پايان رسانده، آمده است. به سال 910ه.ق. درگذشت و در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

شيخ شمس الدين بن شجاع قاضى حائرى اسدى از نامورترين شاگردان شهيد ثانى است. پيش از سال 963 ه.ق. عهدهدار توليت حرم امام(عليه السلام) شد و تا سال 990ه.ق. در اين سمت بود. ضامن بن شدقم درباره او چنين آورده است:

«علامه شمس الدين قاضى حائرى از راويان ثقه نزد اماميه است. از او نقل حديث مى شود. در كربلا در گذشت و تاريخ دقيق درگذشت او روشن نيست.» محمد بن سليمان ملقب به «فضولى بغدادى»، نامورترين شاعر ترك، به سال963ه.ق. به طاعون درگذشت و در مقبره دده در تكيه بكتاشيه در جنوب صحن حرم امام حسين(عليه السلام) در سمت باب القبله به خاك سپرده شد.

فضلى بن فضولى بغدادى كه بهسان پدرش شاعر و صوفى بود. در سال 978ه.ق. زنده بود و از رجال سده دهم است. اشعارى به زبان تركى و زبان عربى دارد. در كربلا درگذشته و در جوار آرامگاه پدرش در مقبره دده دفن شده است. تاريخ دقيق درگذشت او روشن نيست.

[(1)

1 ـ الغدير، علامه عبدالحسين امينى، ج 11، ص 215

(2) 2 ـ مجالس اللطف بأرض الطف، ص 68

(3) 3 ـ ضامن بن شدقم «تحفة الأزهار و زلال الأنهار» نسخه خطّى.

(4) 4 ـ عباس عزاوى، تاريخ العراق بين الاحتلالين، ج 4، ص 127

(5) 5 ـ محمود شكرى آلوسى، تاريخ مساجد بغداد و علماؤها، بغداد، مطبعة دارالسلام، 1346 هـ. ق. ص 63 و 64

(6) 6 ـ تاريخ العراق بين الاحتلالين، ج 4، ص 137 ]

كلامى جهان دده از شاعران صوفى در روزگار خود به فصاحت زبان و سخنورى وبيان شهرت يافت، به سال 970 ه.ق. زنده بوده، در كربلا درگذشته و در مقبره دده در سمت باب القبله دفن شده است.

 

 

 

شيخ يوسف بن احمد بن ابراهيم بن احمد بن صالح بن احمد بن عصفور بحرانى، عالم فاضل متتبّع و صاحب كتاب «الحدائق الناضره» به سال 1186 ه.ق. در كربلا در گذشت و در حرم امام(عليه السلام) دفن شد.

شيخ محمد باقر بن محمد اكمل مشهور به وحيد بهبانى، نامورترين عالمان شيعه در روزگار خود و صاحب مكتب اصولى به سال 1208 ه.ق. در گذشت و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

ميرزا مهدى شهرستان موسوى (ف. 1216 ه.ق.) عالم بزرگ دينى كه در كربلا درگذشت و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

سيدعلى بن محمد على طباطبايى مشهور به صاحب رياض، پرچمدار دانش وفضل كه پيوسته در كار نشر علوم و معارف بود و كرسى تدريس و افتاء داشت. باروى كربلا را او بنا كرد، به سال 2131ه.ق. درگذشت و در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپردهشد.

ميرزا شفيع خان صدراعظم از نخست وزيران ايران در 19 رمضان 1224ه.ق. درگذشت، پيكر او را به كربلا انتقال دادند و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپردند.

سيدكاظم بن قاسم حسينى رشتى، نزد شيخ احمد احسائى تلمذ كرد و آوازهاى فراوان و جايگاهى بلند يافت. عزاوى درباره او مى نويسد:

«در نهم ذى الحجه 1259 ه.ق. درگذشت. بر مسلك كشفيه بود و عقايد كشفيه [(1) 1 ـ اعيان الشيعه، ج 52، ص 71

(2) 2 ـ خيرالدين زركلى، الأعلام، ج 6، ص 273

(3) 3 ـ اعيان الشيعه، ج 49، ص 3 و 4

(4) 4 ـ اعيان الشيعه، ج 43، ص 44

(5) 5 ـ مدينة الحسين، ج 3، ص 179 ]

همان عقايد شيخيه است كه بسط و شرح بيشترى يافته است.» سيد كاظم در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شده است.

شيخ محمد حسين بن محمد رحيم اصفهانى، فقيه بزرگوار و گسترده آگاهى، صاحب كتاب مشهور «الفصول الغرويه» به سال 1254 ه.ق. درگذشت و در كربلا به خاك سپرده شد.

سيد ابراهيم بن محمد باقر قزوينى صاحب كتاب «ضوابط الاُصول» و از پرچمداران انديشه و فرهنگ در كربلا به سال 1262 ه.ق. درگذشت و در مرقد امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

شيخ محمد حسين قزوينى عالم فرهيخته و پيشواى فرمانروا به سال 1281 ه.ق. درگذشت و در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

شيخ عبدالحسين تهرانى، فقيه بزرگ كه نزد شاهان روزگار خويش جايگاهى والا داشت، ضلع غربى صحن حرم امام(عليه السلام) را توسعه داد، در روز 22 رمضان سال1286ه.ق. در كاظمين درگذشت و پيكر او را براى دفن به كربلا انتقال دادند.

شيخ محمد صالح گداعلى، از مراجع تقليد در روزگار خود به سال 1288ه.ق. درگذشت و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

شيخ محمد صالح برغانى فقيه بزرگوار تا سال 1270 ه.ق. زنده بود و كتاب «بحر العرفان فى تفسير مفاتيح الجنان» از جمله آثار اوست. به سال 1270ه.ق. درگذشت و در مرقد امام(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

[(1) 1 ـ تاريخ العراق بين الاحتلالين، عباس عزاوى، ص 69

(2) 2 ـ اعيان الشيعه، ج 44، ص 216

(3) 3 ـ الاعلام، ج 1، ص 217

(4) 4 ـ احسن الوديعه، محمدمهدى موسوى كاظمى، ج 1، ص 52

(5) 5 ـ اعيان الشيعه، ج 37، ص 108

(6) 6 ـ الكرام البرره، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 663

(7) 7 ـ اعيان الشيعه، ج 44، ص 241 ]

ملاّ حسين اردكانى، عالم بزرگوار، به سال 1305ه.ق. درگذشت و در مرقد امام(عليه السلام)به خاك سپرده شد.

سيد صالح داماد، فقيه بزرگوار در واقعه هجوم نجيب پاشا در سال 1258 ه.(در جريان مقاومت) شهرت يافت. به سال 1303 ه.ق. درگذشت و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

شيخ زين العابدين حائرى، بزرگترين فقيه روزگار خود در 16 ذى القعده 1309 ه.ق. درگذشت و در حرم امام(عليه السلام) دفن شد.

سيد محمد حسين مرعشى حسينى شهرستانى، عالم فاضل و مرجع بزرگ دينى، به سال 1315 ه.ق. درگذشت و در حرم امام(عليه السلام) دفن شد.

سيد هاشم قزوينى، جايگاه علمى بلندى داشت. روز جمعه 29 شوال 1327ه.ق. درگذشت و در حرم امام(عليه السلام) به خاك سپرده شد.

شيخ محمدتقى حائرى شيرازى مرجع بزرگ دينى و رهبر انقلاب، 1920 م. عراق به سال 1338 ه.ق. درگذشت و پيكر او را در حرم امام حسين(عليه السلام) به خاك سپردند.

[(1) 1 ـ تراث كربلا، سلمان هادى آلطعمه، ص282

(2) 2 ـ معجم المؤلفين، محمدرضا كمالة، ج 10، ص 82

(3) 3 ـ احسن الوديعه، ج 1، ص 95

(4) 4 ـ تراث كربلا، ص 286

(5) 5 ـ معارف الرجال، محمد حرزالدين، ج 3، ص 130

(6) 6 ـ اعيان الشيعه، ج 44، ص 121 ]

 

زيارت مطلقه امام حسين(عليه السلام)

 

اذن دخول

«اَللهُ اَكْبَرُ كَبيراً وَالْحَمْدُ للهِِ كَثيراً وَسُبْحانَ اللهِ بُكْرَةً وَاَصيلا اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِى هَدانا لِهذا وَما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللهُ لَقَدْ جائَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ.

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَِمَ النَّبِيّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُرْسَلينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْوَصِيّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا قآئِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَصِىَّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّديقُ الشَّهيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا مَلائِكَةَ اللهِ الْمُقيمينَ فى هذَا الْمَقامِ الشَّريفِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا مَلائِكَةَ رَبّى الْمُحْدِقينَ بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِالسَّلامُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ مِنّى اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ».

«خداى بزرگ فراتر و بزرگتر است. سپاس فراوان او راست و پگاه و شامگاه او را تسبيح گويم. سپاس خداوندى را كه ما را بدين طريق راه نمود و اگر خدا هدايتمان نكرده بود ما آن نبوديم كه راه بيابيم. پيامبران پروردگارمان، پيام حق را آوردند.

سلام بر تو اى فرستاده خدا، سلام بر تو اى پيامبر خدا، سلام بر تو اى خاتم پيامبران، سلام بر تو اى مهتر فرستادگان، سلام بر تو اى حبيب خدا، سلام بر تو اى اميرمؤمنان، سلام بر تو اى مهتر اوصيا، سلام بر تو اى راهبر پيشوايان نامور، سلام بر تو اى پسر فاطمه مهتر زنان گيتى، سلام بر تو و بر امامانى كه از فرزندان تواند. سلام بر تو اى وصىّ اميرمؤمنان، سلام بر تو اى رادمرد شهيد، سلام بر شما اى فرشتگان خدا كه مقيم اين جايگاه پرشرافتيد. سلام بر شما اى فرشتگان پروردگار كه قبر حسين(عليه السلام) را در ميان گرفتهايد. سلام جاودانه من بر شما همگى باد، تا آن زمان كه هستم و شب و روز باقى است.»

سپس بر آستانه ايستاده، بگو

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَبْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ، وَابْنُ اَمَتِكَ، الْمُقِرُّ بِالرِّقِّ، وَالتّارِكُ لِلْخِلافِ عَلَيْكُمْ، وَالْمُوالى لِوَلِيِّكُمْ، وَالْمُعادى لِعَدُوِّكُمْ، قَصَدَ حَرَمَكَ، وَاسْتَجارَ بِمَشْهَدِكَ، وَتَقَرَّبَ اِلَيْكَ بِقَصْدِكَ، ءَاَدْخُلُ يا رَسُولَ اللهِ، ءَاَدْخُلُ يا نَبِىَّ اللهِ، ءَاَدْخُلُ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، ءَاَدْخُلُ يا سَيِّدَ الْوَصِيّينَ، ءَاَدْخُلُ يا فاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِسآءِ الْعالَمينَ، ءَاَدْخُلُ يا مَوْلاىَ يا اَبا عَبْدِاللهِ، ءَاَدْخُلُ يا مَوْلاىَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ».

«سلام بر تو اى ابا عبدالله، سلام بر تو اى پسر رسول الله، سلام بر تو اى فرزند اميرمؤمنان، بنده تو، غلامزاده و كنيززاده تو كه بند بندگى بر گردن دارد و هيچ از فرمان سر بر نمىتابد و با دوستان شما دوستى كند و با دشمنانتان دشمنى ورزد، آهنگِ حرمِ تو كرده و به مضجع تو پناه آورده و با آ هنگ كوى تو به درگاهت تقرّب جسته است.

اينك، اى رسول خدا، آيا درآيم؟ اى پيامبر خدا، آيا به درون آيم؟ اى اميرمؤمنان آيا وارد شوم؟ اى مهتر اوصيا آيا به درون آيم؟ اى فاطمه، اى مهتر زنان گيتى، آيا داخل شوم؟ اى مولاى من، اى ابا عبدالله، آيا داخل شوم؟ اى مولاى من اى فرزند رسول خدا، آيا به درون آيم؟» سپس در حالى كه به درون گام مى نهى مى گويى:

«اَلْحَمْدُ للهِِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الَّذى هَدانى لِوِلايَتِكَ، وَخَصَّنى بِزِيارَتِكَ، وَسَهَّلَ لى قَصْدَكَ».

«سپاس خداوند يكتاى يگانه بىهمتاى بى نياز را. سپاس خداوندى را كه مرا به ولايت تو راه نمود و زيارتت را از آنم ساخت و آهنگ تو كردن را برايم ميسّر فرمود.»

زيارت وارث

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوح ونَبِيّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ اِبراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُوسى كَليمِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عيسى رُوحِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَبْنَ مُحَمَّد الْمُصْطَفى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ خَديجَةَ الْكُبْرى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورُ، اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ، وَآتَيْتَ الزَّكاتَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنْ الْمُنْكَرِ، وَاَطَعْتَاللهَ وَرَسُولَهُ حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً ظَلَمَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ، فَرَضِيَتْ بِهِ، يا مَوْلاىَ يا اَبا عَبْدِاللهِ، اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِى الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ، وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِاَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيـابِـها، وَاَشْـهَـدُ اَنَّـكَ مِنْ دَعآئِمِ الدّيـنِ وَاَرْكـانِ الْمُؤْمِنينَ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِّمَةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى، وَاَعْلامُ الْهُدى، وَالْعُروَةُ الْوُثْقى، وَالْحُجَّةُ عَلى اَهْلِ الدُّنْيا، وَاُشْهِدُ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ وَاَنْبِيآئَهُ وَرُسُلَهُ نّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرايـِعِ دينى وَخَواتيمِ عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَاَمْرى لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِـعٌ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَعَلى اَرْواحِكُمْ وَعَلى اَجْسادِكُمْ وَعَلى اَجْسامِكُمْ وَ عَلى شاهِدِكُمْ وَ عَلى غائِبِكُمْ وَ عَلى ظـاهِرِكُمْ وَ عَلى باطِنِكُمْ».

«سلام بر تو اى وارث آدم، صفىّ خدا. سلام بر تو اى وارث نوح، نبىّ خدا. سلام بر تو اى وارث ابراهيم، خليل خدا. سلام بر تو اى وارث موسى، كليم خدا. سلام بر تو اى وارث عيسى، روح خدا. سلام بر تو اى وارث محمد، حبيب خدا. سلام بر تو اى وارث اميرمؤمنان، ولىّ خدا. سلام بر تو اى فرزند محمد مصطفى. سلام بر تو اى فرزند علىّ مرتضى. سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا. سلام بر تو اى فرزند خديجه كبرى. سلام بر تو اى خون خدا و اى پسر خون خدا و اى انتقام ستانده ناشده.

گواهى مى دهم كه تو نماز برپا داشتى، زكات دادى، به معروف فراخواندى، از منكر بازداشتى و خدا و رسول او را فرمان بردى تا تو را يقين حاصل گشت. خداى لعنت كند مردمى را كه تو را كشتند! خداى لعنت كند مردمى را كه بر تو ستم راندند! خداى لعنت كند مردمى را كه ستمِ رفته بر تو را شنيدند و بدان خشنود شدند!

اى مولاى من، اى اباعبدالله، گواهى مى دهم كه تو نورى در صلبهاى پيراسته و رحِمهاى پاك بودى كه جاهليت تو را به ناپاكيهايش آلوده نساخت و جامه ظلمتهاى خود بر تنت نياراست. گواهى مى دهم كه تو از ستونهاى دين و از ركنهاى مؤمنانى، گواهى مى دهم كه تو همان امام پاك پرهيزگار خشنود به تقدير خداى پيراسته هدايتگر يافتهاى و گواهى مى دهم كه امامان از نسل تو، همه كلمه تقوا و پرچمهاى هدايت و ريسمان استوار الهى و حجت او بر مردمان دنيا بودند و خداوند و فرشتگان و پيامبران وفرستادگان او را بر اين گواه مى گيرم كه به شما و به بازآمدنتان ايمان دارم. به آيينهاى دين خويش و آنچه كردارم را به نكويى خاتمه بخشيد يقين دارم، دل من برخواست دل شما تسليم است و تصميم من پيرو عزم و فرمان شماست. صلوات خداوند بر شما، بر جانهايتان، بر تنهايتان، بر حاضرتان، بر غايبتان، بر پيدايتان و بر نهانتان.»

سپس بر ضريح بوسه زن و آنگاه بگو

«بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى يا اَبا عَبْدِاللهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ. فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَهَيَّأَتْ لِقِتالِكَ يا مَوْلاىَ يا اَبا عَبْدِاللهِ قَصَدْتُ حَرَمَكَ وَاَتَيْتُ اِلى مَشْهَدِكَ اَسْئَلُ اللهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَكَ عِنْدَهُ وَبِالْمَحَلِّ الَّذى لَكَ لَدَيْهِ اَنْ يُصَلِىَّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاَنْ يَجْعَلَنى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

«جان من و مادرم به فدايت اى پسر رسول خدا، جان من و مادرم به فدايت اى اباعبدالله! مصيبت تو سنگين و اندوه تو بر ما و بر همه آسمانيان و زمينيان سخت ودشوار است. پس خداى لعنت كناد گروهى را كه بر پيكار تو اسب زين و لگام بستند ودر برابرت صف آراستند. اى مولاى من، اى اباعبدالله، آهنگ حرم تو كردهام و به زيارتگاه تو آمدهام. بدان عظمتى كه نزد خداوند دارى و بدان جايگاهى كه نزد او از آن برخوردارى، از خداوند مى خواهم كه بر محمد و خاندانش درود فرستد و مرا در دنيا وآخرت با شما قرار دهد.» سپس دو ركعت نماز بگزار و پس از نماز دعاهايى را كه رسيده است بخوان.

زيارت على اكبر(عليه السلام)

پس از آن مرقد على اكبر(عليه السلام) را در قسمت پايين پاى حضرت زيارت كن و آنجا بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ نَبِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَبْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ ]وَابْنُ الشَّهيدِ «منه»[، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَظْلُومُ وابنُ المَظْلُومِ، لَعَنَ اللهُ أمَّةً قَتَلَتْكَ وَلَعَنَاللهُ اُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَلَعَنَاللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ».

پس ضريح را بوسيده، بگو

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِىَّ اللهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِالْمُصيبَةُ وَجَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلى جَميعِ الْمُسْلِمينَ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ وَاَبْرَأُ اِلَى اللهِ وَاِلَيْكَ مِنْهُمْ».

«سلام بر تو اى پسر رسول خدا، سلام بر تو اى پسر پيامبر خدا، سلام بر تو اى فرزند اميرمؤمنان، سلام بر تو اى پسر حسين شهيد، سلام بر تو اى شهيد زاده شهيد، سلام بر تو اى مظلوم زاده مظلوم، خداى لعنت كند گروهى را كه تو را كشتند! خداى لعنت كند گروهى را كه بر تو ستم راندند! و خداى لعنت كند گروهى را كه ستم رفته بر تو شنيدند و بدان خشنود شدند!... مصيبت گران و اندوه جدايى تو بر ما و بر همه مسلمانان سنگين است. پس خداى لعنت كند گروهى را كه تو را كشتند. در پيشگاه خداوند و در محضر تو از آنان بيزارى مى جويم.»

زيارت شهيدان كربلا

 

سپس شهيدان را زيارت كن و بگو

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللهِ وَاَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللهِ وَاَوِدّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبىمُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ الْوَلِىِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللهِ بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ وَطابَتِ الاَْرْضُ ]اَنْتُم[ الَّتى فيها دُفِنْتُمْ وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً، فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ فَاَفُوزَ مَعَكُمْ».

«سلام بر شما اى اولياى خدا و دوستان او. سلام بر شما اى برگزيدگان خدا و پاكبازان او. سلام بر شما اى ياران دين خدا. سلام بر شما اى ياران رسول خدا. سلام بر شما اى ياران اميرمؤمنان. سلام بر شما اى ياران فاطمه، مهتر زنان گيتى. سلام بر شما اى ياران ابومحمد حسن بن على، آن ولىّ خيرخواه. سلام بر شما اى ياران اباعبدالله. پدر و مادرم فدايتان! چه پاك و پيراستهايد و چه زمينى كه در آن به خاكش سپرده شدهايد، زمينى پاك است! به رستگارىِ بزرگى نايل آمدهايد. كاش با شما بودم و همراهتان بدان رستگارى نايل مى آمدم!»

زيارت حبيب بن مظاهر اسدى

سپس قبر حبيب بن مظاهر اسدى را زيارت كن و بگوى:

«السَّلامُ عَليْكَ أَيُّهَا العَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ للهِ وَلِرَسُولِهِ وَلأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ وَلِفاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَالحَسَنِ وَالحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ الغَرِيبُ المُواسِى، أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللهِ، وَنَصَرْتَ الحُسَيْنَ بْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ، وَوَاسَيْتَ بِنَفْسِكَ، وَبَذَلْتَ مُهْجَتَكَ، فَعَلَيْكَ مِنَ اللهِ السَّلامُ التَّامُّ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا القَمَرُ الزَّاهِرُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ بنَ مُظاهِرِ الأَسَدِى وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

«سلام بر تو اى بنده درستكار و فرمانبردار خدا و رسول او و اميرمؤمنان و فاطمه زهرو حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد و اى غريبى كه (با حسين) همراهى وهمدردى كردى. گواهى مى دهم كه تو در راه خدا جهاد كردى. حسين پسر دختر رسول خدا را يارى دادى و به جان با او همدردى و همراهى كردى و جان باختى. سلام تام خداوند بر تو باد! سلام بر تو اى ماه تابان، سلام بر تو اى حبيب بن مظاهر اسدى. ورحمت و بركات خداوند نيز بر تو باد.»

زيارت سيد ابراهيم مجاب

سپس سيدابراهيم مجاب را زيارت كن و بگو:

«السَّلامُ عَلَيكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ الطّاهِرُ الْوَلِىُّ الدّاعِي الْحَفِيّ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قُلْتَ حَقّاً، وَنَطَقْتَ صِدْقاً، وَدَعَوْتَ إلى مَوْلايَ وَمَولاكَ الْحُسَينِ(عليه السلام) عَلانِيَةً وَسِرّ، فازَ مُتَّبِعُكَ، وَنَجا مُصَدِّقُكَ، وَخابَ وَخَسِرَ مُكَذِّبُكَ، وَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ يا سَيِّدِي وَابْنَ سَيِّدِي وَيا مَولايَ وَابْنَ مَوْلايَ اشْهَدْ لِي بِهذِهِ الشَّهادَةِ لاَِكُونَ مِنَ الْفائِزِينَ بِمَعْرِفَتِكَ وَطاعَتِكَ وَتَصْدِيقِكَ وَاتِّباعِكَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدِي وَابْنَ سَيِّدِي وَيا مَوْلايَ وَابْنَ مَوْلايَ يا سَيِّدُ اِبْراهيِمُ الْمُجابُ ابْنُ الْمُحَمَّد الْعابِدِ بْن الإِمامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر(عليه السلام) وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

«سلام بر تو اى سرور پاك. سلام بر تو اى ولىّ پيراسته. سلام بر تو اى داعى دلسوز. گواهى مى دهم كه تو حق گفتى و راستى بر زبان آوردى و مردمان را در پيدا و نهان به مولاى من و مولاى تو حسين(عليه السلام) خواندى. آن كه از تو پيروى كرد رستگار شد. آن كه تو را باور داشت رهايى يافت. آن كه تو را باور نداشت و با تو همراهى نكرد ناكام و زيانكار شد.

اى سرور من و اى فرزند مهتر من! اى مولاى من و اى فرزند مولاى من، بدين باور و گواهى كه گفتم بر من گواه باش و گواهى ده تا از آنان باشم كه به شناخت، فرمانبرى، باور و پيروى تو رستگارى يافتهاند. درود و سلام من و رحمت و بركات خدا بر تو اى سرور من و اى فرزند مهتر من، و اى مولاى من و اى فرزند مولاى من، اى سيد ابراهيم مجاب، اى فرزند محمد عابد فرزند امام موسى بن جعفر(عليهما السلام).»

بخش دوّم

 

تاريخ مرقد حضرت عباس(عليه السلام)

 

درآمد

از زمانى نه چندان كوتاه، با شور و شوقى فراوان آنچه را بر ديوارهاى حرم حضرت ابوالفضل نوشته شده است پى مى گرفتم و در اين نوشتهها; اعم از آيه قرآن و حديث وشعر، تأمل مى كردم. پس از چندى در اين انديشه شدم كه دانستههايم درباره اين مرقد گرامى و همچنين خاطرههايى را كه از اين مضجع شريف دارم در جايى بنويسم و دست به كار نگاشتن كتابى(1) درباره تاريخ مرقد ابوالفضل(عليه السلام) شوم. البته شخصيت عباسبن على(عليه السلام) شخصيتى شناخته و برجسته است كه درباره او بسيارى و بسيار نوشتهاند و هيچ جنبهاى از زندگى و فضايل او را ناگشوده وا نگذاشتهاند.

اما با اين همه، جاى جستارى درباره تاريخ مرقد او، از عاشوراى حسينى تا امروز را خالى ديدهام. از همين روى دست به كار فراهم ساختن اين اثر شدم و در آن سخن خويش را با بحثى درباره زندگى و چكيدهاى از سيره و جلوههايى از شخصيت آن بزرگ آغازيدم و آنگاه جستار خود را با بررسى ويژگيهاى عمومى حرم، تاريخ بناى آن، سيرتحولاتى كه بر آن گذشته است، وضعيت ايوانها، صحن، درهاى داخلى و خارجى و گنبد

1 ـ چنين مى نمايد كه مؤلف اين بخش را در قالب كتابى مستقل منتشر كرده و يا قصد انجام چنين كارى داشته است.

و گلدسته پى گرفتم و پس از آن فهرست نوشتههاى موجود بر كتيبهها و ديوارها و سقفها، نفايس و آثار و ميراث فرهنگى موجود در گنجينه حرم، همچنين عالمان و بزرگانى كه درصحن و جوار مرقد او به خاك سپرده شدهاند و سرانجام فهرست متوليان حرم او را آوردم و فصلى هم در پايان به «عباس در شعر شاعران»(1) اختصاص دادم.

با توكل بر خداوند، آثار و دانستههاى پراكندهاى را كه در اين زمينه وجود داشت گرد آوردهام تا آنها را در «دانشنامه كربلا» فرا روى گذارم.

بىنياز از گفتن است كه عباس بن على(عليهما السلام) را در برِ برادر جايگاهى بلند است وهموست كه در سختترين لحظههاى كربلا در كنار مولاى خود حسين(عليه السلام) ايستاد و در راه پاسداشت رسالت آسمانى اسلام پايدارى ورزيد و در جهاد از عقيدهاى كه به دفاعش برخاسته بود جان بر كف نهاد و بدينسان نماد شجاعت و دلاورى و اخلاص و پاكبازى و فداكارى شد.

از همين روى بايد او را بيشتر شناخت و هم آنچه را بر مرقد او در گذر تاريخ گذشته است، بر رسيد و دانست.

نگارنده با چنين هدفى اين اثر را پديد آورده تا با اتكا به منابع، نخستين گام را در راه پديد ساختن اثرى مستقل درباره تاريخ مرقد عباس بن على(عليهما السلام) بردارد. نگارنده آرزومند است اثرى كه فراروى داريد بخشى از نياز و چشمداشتى را كه در اين زمينه هست برآورد. البته هيچ مدعى نيست كه توانسته است اين موضوع را بدان اندازه كه بسنده كند بر رسيده و يا اين عرصه را به كرانه رسانده است. آرزويش اين است كه اهل تحقيق از اين «گامِ نخستين» استقبال كنند و كاستىهايى را كه دست نگارنده به آنها نرسيده و آنها را نيافته است، برطرف سازند.

نگارنده وظيفه دارد سپاس خود را به همه آنها كه در فراهم ساختن، آراستن، پيراستن و توليد اين كتاب او را يارى رساندهاند تقديم بدارد.

[ 1 ـ مترجم، به هدف بهرهمندى بيشتر خوانندگان، اين بخش را با مجموعهاى ديگر با نام «عباس در شعر فارسى» جايگزين كرده است. ]

اميد كه اين ناچيز مايه تقرّب يافتن بر درگاه اهل بيت باشد و خداوند آن را براى رضاى خويش خالص گرداند.

سپاس خداى را در آغاز و انجام، و درود و سلام او بر پيامبر و خاندانش. توفيق از خداست.

عكسى از حرم حضرت ابوالفضل(عليه السلام)؟؟؟؟