کربلا و حرمهای مطهر

سلمان هادى آلطعمه
مترجم : حسين صابرى

- ۱۷ -


به خاك سپرده شدگان حرم ابوالفضل(عليه السلام)

سيّد عبدالرزاق مقرم در كتاب خود «قمر بنىهاشم»، به بررسى دفن شدگان حرم حضرت عبّاس(عليه السلام) پرداخته، در اينباره مى گويد: از جمله اين بزرگان مى توان از كسانى ياد كرد كه علاّمه آقا بزرگ در كتاب «الذريعه الى تصانيف الشيعه» (ج2، ص199) نامبردهاست. آنجا كه مى گويد:

«حاج سيّد محمّد بن محسن زنجانى به سال 1355ه.ق. در زنجان درگذشت و پيكر او را بنابر وصيّتش، براى خاكسپارى به حرم حضرت عبّاس(عليه السلام) آوردند.

همچنين در اين كتاب (ج2، ص323) آمده است: شيخ على بن زين العابدين بارجينى يزدى حائرى، صاحب كتاب «الزام الناصب من احوال الحجّة الغائب» در حرم حضرت عبّاس(عليه السلام) به خاك سپرده شده است.

علاّمه شيخ علىاكبر يزدى بفروئى از شاگردان برجسته اردكانى در فراخنايى كه در مقابل حرم است، به خاك سپرده شده است.

سيّد كاظم بهبهانى از شاگردان آيتالله سيّدهاشم قزوينى در حرم ابوالفضل(عليه السلام)مدفون است.

علاّمه سيّد عبدالله كشميرى از شاگردان اردكانى، در چهارمين حجره از سمت گوشه جنوب شرقى صحن دفن شده است.

شيخ ملاّ على يزدى مشهور به سيبويه و برادرش ملاّ عباس اخفش كه هر دو در تدريس جايگاهى درخور داشتهاند، در حجرهاى اختصاصى، در جوار باب صاحب الزمان به خاك سپرده شدهاند.

شيخ كاظم الهر، داراى مراتبى از علم و ادب و شاگرد شيخ صادق فرزند علاّمه شيخ خلف در آخرين حجره شمال شرقى صحن به خاك سپرده شده است.

گفتنى است بخش قابل توجّهى از ديوارهاى صحن، با آيات قرآن كريم تزيين يافته، از آن جمله مى توان از سوره دهر و سوره عمّ نام برد. همچنين سيّد ابراهيم نقّاش بر اين ديوارها رنگهايى روشن به گونهاى بديع در هم آميخته است كه كمتر هنرمندى مى تواند همانندى برايش بيافريند.

[(1) 1 ـ بغية النبلاء في تاريخ كربلاء، ص51 ]

گنبد

بر فراز حرم حضرت ابوالفضل گنبدى است به قطر 12 متر و با شكلى متمايز از ديگر گنبدها. گنبدى نيم كروى با نوك تيز و ساقهاى نسبتاً بلند است و از آن، پنجرههايى با قوسهاى كمان ابرويى و نوك تيز به بيرون گشوده مى شود.

ن مى داخل گنبد در قسمت ساقه كمربندى با زمينه بنفشه تيره است كه آياتى از قرآن كريم به رنگ سفيد بر آن نقش بسته است.

چونان كه بر قسمتى از گنبد ثبت شده، به سال 1305ه. آن را از كاشىكارىهاى بديعى برخوردار ساختهاند. امّا در سال 1375ه.ق. (1955م.) اين گنبد طلاكارى شد. در اين سال علاّمه شيخ محمّد خطيب طى تلگر مى به نخستوزير وقت عراق، محمّد فاضل جمالى، درخواست كرد گنبد را طلا كارى كنند.(1) بنابر اين درخواست، طلاكارى گنبد انجام يافت و بر پايه اسناد موجود در مديريت اوقاف كربلا، 6418 خشت طلا بر پوشش گنبد به كار رفت. در قسمت پايين گنبد آياتى از قرآن همراه با آيينهكارى و طلاكارى نقش بسته است.

ارتفاع گنبد از روى زمين 39 متر است.

شاعر كربلايى، سيّد مرتضى وهاب، به مناسبت طلاپوش كردن گنبد شعرى عربى گفته و در آن ماده تاريخ نيز آورده است. متن شعر وى چنين است:

شع ثغر الفجر نوراً وانجلى عن سما الدنيا رداء الغيهب مستطيلا من ذكا رأد الضحى يخطف الأبصار غيلا طفحا وغزال الشرق مجداً سبحا ومن الآيات أوحى جملا

نشرت موجتها في المغرب

بكر الطير على أنواره زاحفاً في الروضمن أوكاره وانتشى البلبل من أزهاره وعلى الأغصان بالشدو علا

بأغاريد الهوى والطرب

[1 ـ مدينة الحسين، ج1، ص60 و 61 ]

سابحاً وسط حشايم عميق من خيالحالم فيه غريق كلّما يظمأ سلسال رحيق يجتني ثغر الأقاحي قبلا

فائزاً منها ببنت الحسب

سحر الطرف بياض السحر محلا للسمع لحن الوتر (ما لعيني عشيت بالنظر) أطلى الكأس تجلّت أم طلى

قبّة صيغت بغالي النشِب

خلتها بالتبر لما برقت نار موسى جانب الطور بدت أم سنا الشمس جلالا سجدت أم غريض الماء يشفي العللا

سال مشفوهاً بنهر سرب

أنشتار الورد في الأرض انتشر فتراءى كاللآلي للبشر أم ترى أدركت الشمس القمر أم جلال الله بالقدر جلا

فتجلى للورى عن كثب

قبّة بالتبر لمّا طليت شرف التبر بها مذ حليت فوق طود للمعالي بنيت من له يوم وغى في كربلا

خالد رغم مرور الحقب

من بوجه الشمس فرداً غبرا وأذاق القوم موتاً أحمرا فاتحاً نحو الفرات انحدرا غرف الماء وعنه عدلا

ذكر السبط ولما يشرب

قبّة فوق الثريا ارتفعت وعلى الآفاق بدراً طلعت من أبي الفضل بنور سطعت وحكى تاريخها «صدقاً على

مرقد العبّاس تاج الذهب»

[(1)

1 ـ «سپيدى صبح از كرانه آسمان شكفت و آسمان دنيا جامه سياهى شب وانهاد. ]

انگاه پرتوهاى خورشيد بلندتر شد و بر زمين گسترد و به سرمستى و دلربايى ديدگان را در ربود.

و پرتو آفتاب چاشتگاهان در خاور گسترد و آياتى از زيبايى و نشانهايى از عظمت الهام كرد.

و موج اين پرتو در باختر نيز گسترد

آنگاه پرنده از لانه به بيرون پر زد و در زير اين نورِ صبحگاهى، در باغ و چمن به پرواز در آمد.

بلبل از بوى گلهاى صبحگاهان، بوى خوش شنيد و عطر اين گلها بر شاخهها پراكند.

و اين همه با سرودهاى سرخوش و شادى همراه گشت بلبل در ميان دريايى ژرف از خيالهاى رؤيايى شناور و در آن غرق مى شود.

هر گاه تشنه مى شود او را شرابى ناب است. و در اين جهان مگوى بابونه نيز بوسه مى چيند.

و او از اين باغ وبستان گلهاى معطر را از آن خود مى كند سپيدى سحرگاهان ديده را سحر كرد و آهنگ خوش چنگ گوش را به خود دوخت.

ديده مرا چه شده است كه نيك ن مى بيند، آيا اين زيبايى جام است كه رخ نموده يا اين پوششى است كه:

گنبدى ساخته به گرانترين زيورها را پوشانده است.

چون اين گنبد به پوشش طايش درخشيد، گمان بردم اين آتش موسى است كه در طور تجلى كرده، است.

يا اين پرتو خورشيد است كه سرعظمت فرود مى آورد يا اين صداى خوشبى است فرونشاننده تشنگى كه از نهرى جارى جوشيده و آن را تشنهاى تا سر كشد بوى گل در همه جاى زمين پراكنده است و گويا اين مرواريدى است كه اينك براى آدميان مى درخشد يا گمان مى كنى خوريشد است كه به ماه رسيده است و يا جلال خداوند است كه در شب قدرى آشكار شده و از نزديك بر آدميان تجلّى كرده است.

 

 

 

اين گنبدى است كه از آن روز كه به طلا اراسته شد طلا از آن افتخار يافت.

گنبدى است ساخته بر فراز بنيانى بلند، كه مرقد شير بيشه شجاعت در كربلاست.

مردى جاودانه كه به رغم گذشت روزگاران همچنان ياد و نام او و حماسهاش باقى است.

مردى كه يكه و يك تنه چونان گرد و خاكى از پيكار به پا كرد كه پرده آفتاب شد، و آن مهاجمان را طعم مرگى تلخ چشاند.

فاتحانه به سوى فرات پيش رفت و آنگاه مشتى آب براى نوشيدن برداشت و از آن نيز صرف نظر كرد.

او حسن را به ياد آورد كه هنوزبى ننوشيده است.

گنبدى است كه بر فراز اين كره خاكى افراشته و بدرى است كه بر كرانه افقها دميده است.

اين جلوه نور ابوالفضل است كه درخشيده، و تاريخ خويش باز گفته است: به راستى كه بر:مرقد عباس تاجى از علاست.»

گفتنى است عبارت «صدقاً على مرقد العباس تاج الذهب» به حساب ابجد با عدد 1955 برابرى مى كند و نماينگر آن است كه نوسازى و طلاكارى گنبد به سال 1955 ميلادى انجام پذيرفته است.

سيّد محمّد بن سيّد حسن حلّى نيز در شعرى ماده تاريخ نوسازى گنبد را به تاريخ قمرى آورده است:

قبّة العباس لما ذهبت شرف الأبريز منها المراقدا لم تزد فخراً به من بعدما شرفت إذ حلّ فيها الأسد قلت مذ شعت نضاراً وغدا البدر منه خجلا والفرقد لم تنر بالتبر لابل أرخوا «بأبى الفضل أنار العسجد» تصوير ص300 [(1) 1 ـ «گنبد عباس است كه چون طلاكارى شد، طلا از آن شرافت يافت اين مرقدى است كه. ]

از آن پس كه شير خدا عباس در آن به خاك سپرده شده و بدين سان شرافت يافته ديگر هيچ افتخارى افزون بر آن نيابيده است.

آن دم كه نور اين مرقد تابيده و ماه و ستاره قطب از آن خجل شد، گفتم:

اين گنبد نورانيت خويش از طلا نگرفته است. چنين نيست. تاريخ آن بگوى: بلكه اين طلاست كه به ابوالفضل نورانيّت يافته است.» گفتنى است در اين شعر، عبارت: «بأبي الفضل انار العسجدا» به حساب ابجد نمايانگر عدد 1376 است كه تاريخ قمرى طلا كارى گنبد را نشان مى دهد.

گلدسته ها

در گوشه ايوان طلا ودر مجاورت ديوار حرم، دو گلدسته است; نيمه بالاى هر يك از اين گلدستهها به طلاى خالص روكش شده و مجموع خشتهاى طلاى به كار رفته بدين منظور 2016 تا است. نيمه پايين گلدستهها نيز تركيب آجر و صفحههاى كاشى است و از خشتهاى كاشى كه به صورت حصير بافى در كنار هم چيده شدهاند. كلمههاى «الله»، «محمّد»، «رسول» و «عبّاس» به خطّ كوفى پديد آمده است. در قسمت بالايى هر يك از گلدستهها اتاقكى است مسقّف كه بر لبههايى بنا شده و در زير سقف نيز مقرنس كارى است.

سرگلدستهها نيز نيمكرده نوك تيز و داراى شيارهاى عمودى نصف النهار مانندى است. گلدستهها بلند هستند و ارتفاع آنها به 44 متر مى رسد. شاعر هراتى شيخ محمّد حسين فرزند حاج جواد به دقّت شعرى درباره گلدستهها گفته و در آن ماده تاريخى هم براى نوسازى يا بناى گلدستهها آورده است:

بحضرة القدس وغاية الأمل مئذنة زانت لعبّاس البطل فقل لبانيها سعدت فبذا أحبطت نسراً ويغوثاً وهبل وقل لمن يرقى بها مكبراً أرّخ «فقل حَيّ على خير العمل» [(1) 1 ـ «در اين بارگاه قدس و با همه اميدها و آرزوها، بر حرم عبّاس قهرمان مئذنهاى آراسته شد. ]

به بانى آن بگو: چه خوشبختى وسعادتى به چنگ آوردهاى و بدين كار همه بتان نسر و يغوث و هبل را نگونسار ساختهاى؟ بدان كس كه براى اذان بر فراز اين منارهها مى رود بگو: «اين را ماده تاريخ گوى: بگو به سوى برترين كار بشتاب.» گفتنى است، عبارت «فقل حىّ على خير العمل» در حساب ابجد نمايانگر عدد 1319 است كه تاريخ قمرى بنا را بيان مى كند.

چونان كه از نوشته پايين گلدستهها پيداست، مرحوم محمّد حسين صدراعظم به سال 1221ه.ق. به نوسازى و كاشىكارى آنها اقدام كرده است.

در زير بناى حرم راهرويى زيرزمين است كه درِ آن از يكى از رواقها باز مى شود و به مدفن امام(عليه السلام) مى رسد. اين راهرو نشانى از دقّت و عظمت معمارى آن روزگار است.

متوليان حرم حضرت ابوالفضل

از آغاز سده چهارم هجرى، حاجيان و دربانانى بر مرقد امام حسين(عليه السلام) و مرقد ابوالفضل(عليه السلام) گماشته شدند تا حرمت اين دو بارگاه را پاس بدارند وآنجا خدمت گزارند. معمولا «سادن» يا همان توليت حرم، از بزرگان خاندانهاى علوى و گاه غير علوى عراق بوده و در بيشتر اوقات يكى از عالمان عهدهدار اين سمت شده است.

توليت از سمتهاى مه مى است كه از روزگار آل بويه تا روزگار صفويان جايگاه درخور توجّهى داشته و در عصر صفويان به طور خاص از رشد و عظمت دو چندانى برخوردار شده است. از سده دهم هجرى قمرى به اين سوى، برخى از خاندانهاى ساكن كربلا فرمانهايى از پادشاه صفوى دارند كه توليت را به آنان واگذاشته است. در دوران سلطه امپراتورى عثمانى بر عراق، نامهاى برخى از متولّيان و خدمتگزاران حرم امام حسين(عليه السلام) و حضرت ابوالفضل در دفتر ويژهاى در اوقاف ثبت شده و آنان به موجب همين فهرست، حقوقى ماهيانه دريافت مى كردهاند.

اكنون نيز چنين است و خاندانهايى كه توليت را در اختيار دارند آن را براى فرزندان خود به ارث مى گذارند. البته گاه كه توليت از سادات است وى نقابت و پيشوايى علويان را نيز در اختيار مى گيرد و در نتيجه حكمران كربلا مى شود و گاه تنها توليت را در اختيار دارد و نقابت علويان با كسى ديگر است. تنها در اواخر حكومت صفويه و اوايل دوران سلطه عثمانى بر عراق، متولّيانى غير علوى توليت را عهدهدار شدهاند.

معمولا توليت حرم حضرت ابوالفضل جزو وظايف متوليان حرم امام حسين(عليه السلام)بوده و آنان با بر عهده داشتن اين مسؤوليت، فردى شايسته را در خصوص اداره حرم حضرت ابوالفضل به نيابت مى گماشتهاند.

اينك فهرستى از متوليان حرم حضرت ابوالفضل را فرا روى داريد كه بر پايه اسناد و مدارك كهن فراهم شده است:

1 محمّد بن نعمة الله; چونان كه از مُهر وى بر وقفنامه «فدان الساده» پيداست در سال 1025 حرمدار بوده است.

2 شيخ حمزه; از خاندان سلالمه، عال مى فاضل كه در فاصله سالهاى 1091 تا 1106ه.ق. عهدهدار حرم بود و يادداشتهاى ارزشمندى نيز درباره تاريخ كربلا از خود بر جاى گذاشت. فرزندى از او نمانده است.

3 شيخ محمّد شريف; چونان كه از مهر وى بر اوراق معلمچى به دست مى آيد،وى به سال 1161ه.ق. متولى حرم بوده است.

4 شيخ احمد خازن; به سال 1187ه.ق. توليت حرم را بر عهده داشته و گردآورنده ديوان سيّد نصر الله حائرى، او را «اديب فرهيخته ستوده» خوانده است.

5 شيخ على بن عبدالرسول; از سال 1188 تا 1222ه.ق. عهدهدار اين سمت بوده است.

6 عبدالجليل طعمه; در سال 1224ه.ق. توليت حرم را بر عهده داشته است.

7 سيد محمّد على بن درويش بن محمّد بن حسين آل ثابت; از سال 1225 تا 1229ه.ق. عهدهدار اين سمت بوده است.

[(1) 1 ـ قمر بنىهاشم، ص114

(2) 2 ـ متن آن مهر چنين است: «الشيخ محمّد شريف كليددار العباس، 1161ه.».

(3) 3 ـ نگارنده مهر او را بر سند فروش باغچه و خانه مقابل حمام مالح ديده، تاريخ تحرير اين سند 1212ه.ق. است و مهر «شيخ على جلبى كليدار امام عباس» بر آن به چشم مى خورد.

(4) 4 ـ نگارنده مهر او را بر وصيتنامه سيد حسين نقيب اشراف (سر سلسله سادات) ديده است. تاريخ تحرير اين وصيت 15 ذىالقعده 1247ه.ق. و متن مُهر چنين است: «عبدالجليل كليدار العباس السابق». ]

8 سيّد ثابت بن درويش بن محمّد بن حسين آل ثابت; در سال 1232ه.ق. عهدهدار حرم شده و در سال 1238ه.ق. و زمانى پس از آن نيز در همين سمت بوده است.

9 سيّد حسين بن حسن بن محمّد على بن موسى، جدّ بزرگ آلوهاب; در چهارم شوّال 1240ه.ق. و در پى بركنارى سيّد ثابت متولّى پيشين حرم، اين سمت را بر عهده گرفته است.

10 سيّد وهاب بن محمّد على بن عبّاس آل طعمه; در آغاز متولّى حرم امام حسين(عليه السلام)بود و پس از آن در سال 1243ه.ق. توليت حرم ابوالفضل(عليه السلام) را بر عهده گرفت.

11 سيّد محمّد بن جعفر بن مصطفى بن احمد آل طعمه; به سال 1250ه.ق. توليت حرم بوده است.

12 سيّد حسين بن حسن بن محمّد على بن موسى وهاب; در پى عزل سيّد محمّد بن جعفر متولّى پيشين، به موجب فرمان مورّخ 25 جمادى الأولى سال 1254ه.ق. توليت حرم ابوالفضل به او سپرده شد و در سال 1256ه.ق. از اين سمت بركنار گرديد. در فاصله سالهاى 1256 تا 1259ه.ق. دفتر سيّد محمّد جعفر، متولّى اسبق، عهدهدار توليت حرم بود و پس از اين تاريخ مجدّداً خود او به توليت حرم رسيد و تا سال 1265ه.ق. در اين سمت ماند.

13 سيّد سعيد بن سلطان بن ثابت بن درويش آل ثابت; به سال 1265ه.ق. دو دوره زمانى جداى از هم، عهدهدار سمت توليت شده و در اين مدّت به انجام كارهاى بزرگى توفيق يافته است; از جمله اين كه با دربار عثمانى وارد گفت و گو شد و از آنان خواست افراد خاندانهاى متولى حرم امام حسين و حضرت ابوالفضل(عليهما السلام) را از پرداخت حقّ دفن در حرم معاف بدارد و به آنان حقوقى هم بدهد. دربار عثمانى اين درخواست را پذيرفت و براى حرم امام حسين و حرم حضرت ابوالفضل(عليهما السلام) هر كدام 15 خدمتگزار گماشت تا ماهانه از صندوق اداره اوقاف حقوق دريافت كنند.

14 سيّد حسين معروف به نائب التوليه، فرزند سيدسعيد بن سلطان آل ثابت; چون در هنگام به ارث بردن سمت توليت خردسال بود، به نيابت از او سيّد حسين بن سيّدمحمّد على آلضياءالدين عهدهدار امور حرم شد، تا آن كه ناصرالدين شاه در سفر خود به كربلا، سيّد حسين نايب التوليه را عزل كرد و رسماً اين سمت را به سيّد حسين آل ضياء الدين سپرد. در پى اين اقدام، سيّد حسين آل ثابت ناگزير به استانبول رفت تا به كمك حكومت عثمانى سمت خود را بازپس گيرد. امّا در اين كار توفيقى نيافت و در نتيجه راهى ايران شد و در آنجا به تلاشهايى دست زد. شاه ايران در نتيجه اين تلاشها، توليت حرم امام رضا(عليه السلام) را به او سپرد.

15 سيّد حسين بن محمّد على بن مصطفى بن محمّد بن شرف الدين بن ضياء الدين بن يحيى بن طعمه (طعمه اوّل); به سال 1282ه.ق. عهدهدار توليت شد و تا پايان زندگى; يعنى سال 1288ه.ق. در اين سمت ماند.

16 سيّد مصطفى بن سيّد حسين بن محمّد على آل ضياء الدين; پس از درگذشت پدرش سيّد حسين متولى پيشگفته، اين سمت را در اختيار گرفت و تا سال 1297ه.ق. آن را عهدهدار بود.

17سيّد محمّد مهدى بن محمّد كاظم بن حسين بن درويش بن احمد آل طمعه; پس از درگذشت توليت پيشين در سال 1297ه.ق. بدين سمت گماشته و به سال 1298 يعنى سال بعد بركنار شد. او كه خطيبى فاضل بود و به سال 1334ه.ق. درگذشت، نيكوكارىهاى فراوانى داشت. از آن جمله اقد مى است كه روزنامه الزوراى بغداد آن را چنين گزارش مى كند:

«سيّد محمّد مهدى آلطعمه كليددار حرم حضرت ابوالفضل مبلغ 125000 قرش كمك به ساخت كتابخانه رشدى در بغداد كمك كرد.» 18 سيّد مرتضى بن مصطفى بن حسين آل ضياء الدين; چون در هنگام به ارث رسيدن توليت به وى، هنوز خردسال بود، او سيّد محمّد مهدى توليت پيشگفته در رديف17، اين سمت را در اختيار گرفت تا هنگ مى كه نزد حكومت بغداد از او بدگويى كردند. هنگ مى كه حكمران بغداد به زيارت كربلا آمد، از نزديك اطمينان يافت [(1) 1 ـ مدينة الحسين، ج1، ص86 ]

سيّدمرتضى توانايى اداره حرم را داراست. از همين روى، به سال 1298ه.ق. دربار عثمانى فرمان توليت او را صادر كرد. از اين زمان تا هنگام رسيدن سيّدمرتضى به سنّ بلوغ، عمويش سيّد عباس سيّد حسين آلضياءالدين به نيابت از او امور حرم را عهدهدار بود. در روز پنجشنبه 18 ربيعالأوّل سال 1357ه.ق. (17 ماه مِه 1938م.) درگذشت. از اقدامات شايسته او مى توان از طرح آبرسانى كربلا ياد كرد.

19 سيّد محمّد حسن بن سيّد مرتضى آلضياءالدين; پس از درگذشت پدرش به سال 1357ه.ق. توليت حرم را در اختيار گرفت. او كه از شخصيتهاى برجسته و فرهيخته و داراى صفات برجستهاى بود، اقدامات و مواضع شايستهاى داشت كه از آن جمله است: اهداى هديه تشكّر ارزشمندى به عبّاس محمود عقاد به مناسبت تأليف كتاب «ابوالشهدا»، برقرارى صلح ميان مردم كاظمين و نجف در شب عاشوراى 1946م. بازداشتن پليس از ورود به حرم حضرت ابوالفضل(عليه السلام) در خلال قيام مرد مى در اكتبر 1952م. او در روز 16 ربيعالثانى سال 1372ه.ق. برابر با سال 1953م. درگذشت و در چهلم درگذشتش مجلسبى همانندى ترتيب دادند و شاعران و اديبان او را رثا گفتند.

20 سيّد بدرالدين بن سيّد محمّد حسن آل ضياءالدين; در سال 1372ه.ق. عهدهدار توليت و به سال 1385ه.ق. از اين سمت بركنار شد و در روز پنج شنبه 4 شوال 1406ه.ق. درگذشت.

پس از بركنارىاش در سال 1385ه.ق.، سيّد حسن سيّد صافى آل ضياء الدين به جاى وى اداره حرم را در دست گرفت.

21 سيّد محمّد حسين بن مهدى آل ضياء الدين; از سال 1402 تا 1411ه.ق. عهدهدار توليت بود. اين كار را با درست انديشى و تدبير به انجام رساند.

[(1) 1 ـ همان، ج4، ص201 و 202 ]

ابوالفضل در شعر فارسى

 

ماه بنى هاشم

عرش بود خيره در جلال اباالفضل ماه شود تيره از جمال اباالفضل بود به حق اتّصال او به حقيقت چون به على بود اتّصال اباالفضل عقل نخستين كه بُد مكمّل آدم بود كمال وى از كمال اباالفضل ماه بنىهاشم است و از شرف و قدر ماه برد سجده بر هلال اباالفضل پاى نهد از شرف به تارك خورشيد هركه زند بوسه بر نعال اباالفضل كرد فراموش رزم خندق و صفّين در صف كرب و بلا قتال اباالفضل قرعه عهد و وفا و همّت و مردى روز ازل زد خدا به فال اباالفضل جان به فدايش كه نيست در كرم وجود غير اباالفضل كس همال اباالفضل از پى يارى شاهبى كس و ياور خامه تقدير زد مثال اباالفضل بردن آب فرات از پى اطفال بود همه همّت و خيال اباالفضل آه كه انداختند دستش و از كين تنگ به يك دست شد مجال اباالفضل شد ز يمين ظال مى برون ز كمينگاه تيغ زد و قطع شد شمال اباالفضل سنگ جحيمش بخوان نه آدم خاكى هركه نسوزد دلش به حال اباالفضل چون نى كلك «طرب» شكر بفشاند طوطى اگر بشنود مقال اباالفضل