مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۳

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۲ -


درس چهل و پنجم

رستاخيز يك بعد از حكمت رساى خداوند است

ترديدى نيست كه انبوه تلاشها و حركت هاى ارادى انسان در تبعيّت از انگيزه هاى درونى وى ، به عرصه ى ظهور مى رسند ، كوشش هاى م ، در ابعاد گوناگون بازتابهائى هستند كه در جهت پياده كردن نيات و آرمانهاى ما عمل مى كنند ، و به نداى تمايلات و خواسته هايمان لبيك اجابت مى گويند .

حتى اگر چنين پنداريم كه بخشى از كارهاى ارادى و اختيارى ما در جو كاملاً تهى از اغراض تحقق مى يابند ، نبايد از اين انديشه غافل ماند كه يك به يك از اين نوع عملكردها همه از مقاصد پنهانى ما جدا شدنى نيست ، بلكه در عمق و متن هر كدام به نحوى هدف مرموز و ظاهراً ناشناخته اى مستتر است .

مثلاً هر گاه همتى به خرج دهيم و به كسانى نيكى كنيم ، بر خلاف تصورمان در اين زمينه تنها انديشه ى بشردوستانه و احسان و روح بزرگوارى الهامبخش ما نيست ، بلكه آنچه در اينجا نقش اساسى را در

قلمرو عمل ايفا مى كند ، انگيزه اى است كه در پى تأمين آرامش خاطر ما است .

نقشى نيز كه يك عامل طبيعى در صحنه ى طبيعت عهده دار شده ، در تلاش و حركت خود بى نياز از آرمان و غايت نيست ، با اين تفاوت كه آنچه را انسان در سايه ى علم و دانائى انجام مى دهد ، از يك عامل طبيعى در حوزه ى نظام هستى بدون ارتباط با دانش و ادراك زايش مى كند ، بنابراين در هر دو مورد حقيقت امر يكسان است .

انديشه ى آزاد درك مى كند كه سازمان هستى چنين خواسته تا موجودى انديشمند و متكامل و حاكم بر سرنوشت خويش را در دامن خود بپرورد ، و از چهارديوارى محصور رهبرى غرايز گام بيرون نهد ، و در مدار هدايت اختيارى و فروغ عقل و خرد قرار گيرد ، و راه صعود يا انحطاط را خود انتخاب نمايد .

*

از سوى ديگر وقتى علم تصويرى از جهان كاملاً منظم همراه با قوانين و سنت هاى دقيق تخطّى ناپذير را به دست مى دهد ، جهانى كه همه چيز آن از بال پروانه تا برگ درخت و دانه ى شن ، همه داراى نظام خاصى هستند كه بر وفق هندسه ى حساب شده مى چرخند ، از اتم گرفته تا كهكشان بيكران كه چندين خورشيد را در شكم خود دارد ، تا فضاى بى نهايت كه چندين كهكشان را در آغوش كشيده است ، و بالاخره اين هستى نامتناهى از كوچكترين ذره تا بزرگترين اجرام آسمانى ، همه با نظم بيمانند و حيرت انگيزى در گردشند ، هيچگاه دستگاه ادراك و افكار علمى انسان نمى تواند بپذيرد كه در تلاشهاى وسيع و بى پايان جهانى ، رابطه اى بين فعل و فاعل و هدف وجود نداشته باشد .

زيرا با فرض اينكه آفريننده ى سازمان بهت انگيز هستى ، دانائى و توانائيش بى پايان است ، باور نمى توان كرد كه در دل هستى اينهمه قوانين و زيبائيهاى موجودات جاندار و بيجان را تنظيم كند ، و هر مخلوقى را با ساز و برگ لازم براى ادامه ى حياتش تجهيز نمايد ، بى آنكه در سازماندهى آن هدفى منظور داشته باشد .

جامعه ى موحدين كه خدا را به انواع كمالات شناخته اند ، حقانيت هدفدارى نظام را تأكيد مى كنند .

چگونه مى توان با گواهى دادن به دانش بيكران و توانائى و حكمت لايزال آفريدگار ، هدف غائى را در عملكرد آن وجود متعالى نفى كرد ؟ .

اين باور كردنى است كه بگوئيم در قالب كوچكترين دستگاه بدن ما بذر هدفى پاشيده شده ، اما اين انسان در مجموع راهش منتهى به پوچى و بى هدفى است ؟

در حالى كه او از همان لحظه ى انعقاد نطفه به عنوان موجودى تلقى نخواهد شد كه بايد به حال خود رها شود ، تا به تبع قواى طبيعى ، مراحل رشد خود را بگذراند ، و نيز كافى نخواهد بود كه از مجموع مراقبت هاى لازم فقط به تأمين وسائل زندگيش قناعت شود .

*

به طور كلى سازمان دعوت آئين هاى الهى بر پايه ى مسئوليت و تكليف استوار شده ، و انبيا و رسولان خدا همواره با قاطعيت انحصارى خود به بشريت اعلام مى كردند كه در جهان وسيع و بى نهايتى كه در
پيش است به تمام عملكرد انسانها رسيدگى مى شود ، از اين رو اكيداً به مردمى كه از رسالتشان تبعيت مى كردند ، هشدار مى دادند خود را براى واقعه اى كه در كل جهان رخ مى دهد ، و مجموع آن وارد مرحله ى جديد و

نظام نو و زندگى تازه مى گردد ، آماده نمايند ، و از امكانات بالقوّه ى خود كه عامل رشد و تغيير و تكامل است ، براى شكفتگى در همه ى ابعاد وجود و در راه فلاح و رستگارى خويش يارى جويند ، و كارى نكنند كه موجب حيات شقاوت آلود خود در آن سرا شوند ، و عاقبت در آتش حسرت و ندامت ابدى بسوزند .

زيرا بذر آن زندگى در اين زندگى به دست خود انسان كاشته مى شود ، و سرنوشت آن حيات به وسيله ى خود وى در اين حيات تعيين مى گردد ، و الزاماً زندگى ابدى او با سرمايه هاى از پيش فرستاده شكل خواهد گرفت .

اگر نقاش چيره دستى را در نظر بگيريد كه با صرف وقت بسيار ، يك اثر هنرى به معناى واقعى به وجود آورد ، سپس آنرا محو و نابود سازد ، آيا ممكن است چنين فردى را بر خوردار از سلامت عقل بدانيد ؟ .

مسلماً هيچ انسان خردمندى دست به اينگونه عمل بى حاصل نخواهد زد .

آيا هدف از آفرينش دستگاه پر عظمت كائنات كه تار و پودش با مهارت فراوان تنيده شده ، و همچنين خلقت انسان و قدرت پر جوش و خروش او تنها همين زندگى محدود آميخته با انواع تضادها است ؟ آيا او بايد در غرقابى از خيال پردازيها و هوسهاى كور غوطه زند ، و در اسارت معيارهاى باطل و خودساخته گرفتار باشد ، و آنگاه با مرگ و بسته شدن دفتر حياتش به صورت ذرات غبارى در فضاى بيكران پراكنده شود ؟ .

آيا اين شبيه به كردار بيهوده ى آن نقاش پوچ گرا و عبث كار نيست ؟ و با علم و تدبير آن ذات آگاه و خلاقى كه فروغ اهداف رسايش در
درون و برون ذره ذره ى موجودات نظام هستى متجلى است ، سازگار است ؟ .

بى شك حكمت با چنين كيفيتى نمى تواند رود پهناورى باشد كه

سرزمين هستى را سيراب كند .

كاروان هستى ناگزير در سير تكاملى خود بايد به يك كمال مطلقى منتهى شود ، ما هم كه سرچشمه ى هستى مان از خدا است ، بازگشتمان به سوى آن حقيقت مطلق خواهد بود .

در نظام كلى عالم فرا رسيدن رستاخيز امرى طبيعى است ، چنانچه تاريكى روشنى مى آورد ، و از ستم و بيدادگرى عدالت مى زدايد ، دنيا هم قيامت و رستاخيز را به دنبال خود مى كشد ، اگر اين حقيقت مورد انكار ما قرار گيرد ، بايد نظامات دقيق و حساب شده ى آفرينش ، و فراخناى وسيع طبيعت و دنيائى كه بيش از حدت تفكر و بينش ما عظيم و بيكران و پيچيده است ، به چيزى نگيريم ، و نيز اصل تكامل را كه از دقت و مطالعه ى آفرينش و حركت عمومى اجزاى عالم استنباط مى گردد ، از ياد ببريم .

چگونه مى توان پذيرفت كه بر تمام دستگاه آفرينش از ذرات كوچك اتم گرفته تا كرات عظيم و بهت انگيز آسمانى ، قانون تكامل را حاكم بدانيم .

و از سوى ديگر چنين نتيجه بگيريم كه نقطه پايان اين تكامل فنا و نيستى مطلق است ؟

اگر چنين تصويرى از نظام بهت آور جهان داشته باشيم ، نه با بيكرانگى عالم و پديده هاى بيشمار آن تناسب دارد ، و نه عقل و خرد مى تواند هدف بودن اين حيات زودگذر مادى را با حكمت آن ذات نامتناهى و طراح بزرگ آفرينش انسان و جهان تطبيق دهد .

غير از اهداف مرحله اى و نسبى كه در مجموع نظام آفرينش ملحوظ شده ، قرآن نقطه ى فرجام اين حركت را ابديت و هستى ازلى مى داند و مى فرمايد :

« هر آنچه در آسمان و زمين است از آن خدا است ، و بازگشت

همه ى موجودات به سوى او خواهد بود » (1) .

« آنچه در آسمان و زمين است از آن خدا است ، و رجوع و بازگشت تما امور به سوى او خواهد بود » (2) .

آفريدگارى كه با توانائى بى پايان و قدرت حكيمانه ى خود نظام پر عظمت هستى را آفريده ، و در صحنه ى گيتى موجودات بيشمار و متنوعى را خلق كرده است ، و از ميان آنها انسان را عاليترين محصول كارگاه آفرينش قرار داده تا آنجا كه كليه ى پديده هاى خلقت را مسخر اراده او ساخته است ، اگر قرار باشد با مرگ هستى او به نقطه آخر برسد ، اساس خلقت جهان و حضور پديده ى گرانقدرى چون انسان در آن ، پوچ و بى حاصل خواهد بود .

در حالى كه بر اساس قانون تكامل ، نيل به يك شرايط ابدى ، آخرين مراحل كمال مى باشد ، در غير اينصورت اين چه تكاملى است كه پس از يك دوره حركات و جنبش ها در موجودات ، سرنوشت آنها به نابودى و فنا ختم شود ؟ .

مقتضاى اين قانون پيشروى است ، نه تغيير و تحول تا سر حدّ نابودى ، و مگر نيستى را هم مى توان هدف قرار داد ؟ .

حتى گار تكامل بر اساس يك سلسله تحولات دورى بچرخد ، آنهم پوچ و بيهوده است .

از سوى ديگر علم و دانش بشرى راه فناى مطلق را به روى همه ى پديده هاى جهان بسته است ، و با اثبات اصل بقاى ماده و انرژث ، ذرات مادى عالم در نظام كنونى به نابودى نمى گرايند .

وقتى همه چيز به كمال مطلوب خود مى رسد كه نظام ديگرى بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره آل عمران آيه 108 .

2 . سوره شورى آيه 53 .

اساس خلود و ابديت بر اركان از هم پاشيده ى اين جهان بر پا گردد ، خواه اين جنبش و حركت همگانى و سير كاروان عمومى به سوى كمال برتر ، در ناحيه ى ظاهر موجودات صورت بگيرد ، و خواه در حقيقت و محتواى آنه .

اين تحول فراگير و سير دائمى وقتى عقلاً توجيه پذير است و مفهوم درستى مى يابد كه هم داراى جهت باشد و هم به سمت هدف رهسپار گردد .

مجموعه ى جهان در حركت منظم و حساب شده ى خود ، مانند كودكى كه به سمت حالت برتر و كاملترى نسبت به گذشته يعنى بلوغ پيش مى رود ، به سوى مرحله نهائى بلوغ يعنى رستاخيز و معاد مى شتابد ، و بالاخره اين حركت سراسرى و بنيادى از نقص به كمال برتر و كمالات نسبى ، به منظور رسيدن به كمال مطلق است ، همانگونه كه قرآن اعلام مى فرمايد :

« به سوى او بازگشت خواهيد نمود » (1) .

بدين ترتيب نه تنها چرخ تكامل مادى متوقف نمى شود ، و مجموع اين جهان هستى براى يك لحظه از سير خود باز نمى ايستد ، بلكه تكامل روحى و معنوى و نيل انسان به آرمانهاى والاى باطنى و درونيش نيز در شرايط كنونى تحقق نخواهد يافت بلكه پايان نظام فعلى آغاز حيات ابدى را ايجاب مى نمايد ، زيرا شرايط ديگرى لازم است تا انسانيت به مرحله ى متعالى و حدّ اعلاى خود نائل گردد ، و آدمى بدور از رزالت هاى معنوى و اخلاقى ، جوّى كاملاً سرشار از لذائذ مادى و معنوى را براى خود بيابد ، و در آن مرحله است كه تكامل ايمان و عمل به ثمر خواهد رسيد ، و هر كس بر مبناى فكر و عمل خويش پاداش و جزا خواهد يافت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره يونس آيه 10 .

اين است كه قرآن مى فرمايد :

« ما آسمان و زمين و آنچه ميان آن دو موجود است ، بيهوده و باطل نيافريده ايم » (1) .

« آنهائيكه در همه حالت ، ايستاده و نشسته و در حالت خفتن خدا را به ياد آورند و دائم در آفرينش آسمان و زمين مى انديشند و گويند پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريده اى پاك و منزهى ما را به لطف خود از آتش دوزخ نگاهدار » (2) .

« ما آسمان و زمين و آنچه در بين آنها است به بازيچه نيافريديم بلكه آن دو را جز به حق و از روى حكمت خلق نكرديم ، امابيشتر مردم از آن آگاه نيستند . . » (3) .

پس آنكه به حكمت بالغه ى خداوندى معتقد است . مى داند در اين پهنه ى بيكران كه كل هستى در انحصار آن نيروى ازلى است ، هيچ چيز رها و بى محتوا نيست ، او نظام اين جهان را دست پرورده ى حكمت و عدالت كامل مى ايد كه هر كدام از پديده هايش به پيروى از آهنگ نظمى خلل ناپذير ، در حال تغيير يافتن و دگرگون شدن است .

اگر بنا بود طغيان و سركشى و قانون شكنى اصل حاكم بر اين نظام باشد ، اگر شالوده ى وجود هر چيزى در اين عرصه بر خطا استوار گرديده بود ، ديگر از هماهنگى و انجام خبرى نبود ، اين است كه به محكوميت اين جهان رأى نخواهد داد .

او عامل آبادانى جهان درون خود را كه تا ابد ادامه دارد ، خويشتن مى داند ، كه مى تواند آينده اش را آباد كند و بسازد ، يا آتش زند و به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره ص آيه 27 .

2 . سوره آل عمران آيه 192 .

3 . سوره دخان آيه 39 ـ 38 .

ويرانى كشاند .

بنابراين انسان وقتى چنين برداشتى از جهان هستى داشته باشد ، هيچگاه با پايان يافتن اين زندگى ، بر همه ى ابعاد وجود آدمى مهر زوال و نابودى نمى زند ، با اين بينش است كه نظام موجود مى تواند به صورتى شايسته وعميق وپر شكوه تداوم يابد، وبه هستى خود ادامه دهد،و تشنگى انسان هم به تمام ارزشها و آرمانهاى والاى زندگى فرو نشيند و مهار شود .

آرى ذات بى پايان خداوند از هر نظر كامل است ، و در حريم مقدسش احتياج و نيازمندى راه ندارد ، بلكه اين موجوداتند كه در همه ى جهات به او نيازمندند ، خدائى كه نعمت زندگى و همه ى نيروها و مزايا را به انسان عطا كرده است ، طبيعتاً نتيجه ى آفرينش او هم به خود وى باز مى گردد . قرآن مى گويد :

« اى انسانها شما محتاج خداونديد تنها ذات بى همتاى او است كه غنى و بى نياز مطلق است » (1) .

*

اينجا است كه حكمت الهى ايجاب مى كند كه روزى به حساب بندگان رسيدگى شود ، و اين است كه قرآن وعده ى چنين روزى را مى دهد و مى گويد :

« به طور مسلم پروردگار تو همه ى خلايق را در رستاخيز محشور خواهد كرد كه كار او از روى علم و حكمت است » (2) .

آن كمالى كه در خور شأن انسان است در قلمرو حركت هاى اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . فاطر 15 .

2 . حجر 24 .

جهان ميسر نخواهد شد ، بلكه تكاملش همچنان ادامه مى يابد تا در سراى ديگر به غايت آمال و آرزوهاى خود كه وصول به مبدء متعالى است نائل شود .

انسانها به مقتضاى حركت و مسير و ويژگيهاى وجودى خويش به لقاى پروردگار خواهند رسيد ، چه پاكان سعادتمند و چه اشقياى سياه دل ، زيرا كليه ى موجودات در برابر سنن و اراده ى نافذ و تخلف ناپذير حق تسليم و محكومند ، و خواه و ناخواه به سوى او بازمى گردند ، با اين تفاوت كه نوع لقاء از نوع راه و روشها و خصوصيات اكتسابى انسان سرچشمه مى گيرد ، و چون وقتى حركت ها به نقطه ى آخر رسيد ، نتايج حركتها هم بارز و آشكار مى شود ، به همين سبب كيفيت و چگونگى لقاى هر كس بستگير به حركت مشخّص وى و گزينش راهى را كه در پيش گرفته است ، خواهد داشت .

قرآن كريم اعلام مى كند :

« اى انسان با هر تلاشى در راه اطاعت از حق بكوشى در نهايت به لقاى پروردگار نائل مى گردى » (1) .

« پايان كار شما به سوى خداوند متعال خواهد بود » (2) .

« اوست خدائى كه قهر و اقتدارش مافوق بندگان است و براى حفظ شما فرشتگان را به نگهبانى مى فرستد تا آنگاه كه هنگام مرگ يكى از شما فرا رسد ، رسولان ما او را مى ميراند و در قبض روح شما هيچ تقصيرى نخواهند كرد ، سپس به سوى خداى عالم كه به حقيقت مولاى بندگان است باز مى گرديد آگاه باشيد كه حكم خلق با خدا است و او زودتر از هر كس به حساب بندگان مى رسد » (3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره انشقاق آيه 6 .

2 . سوره نجم آيه 63 .

3 . سوره انعام آيه 62 ـ 61 .

اما دوزخيان سياه دل در عين اينكه در برابر وجود اقدس ربوبى قرار مى گيرند ، اما خداوند نظر عنايت و رحمت به سوى آنها معطوف نمى دارد ، و آنها از شمول الطاف حضرتش محروم خواهند بود .

قرآن مى فرمايد :

« براى آنها در قيامت بهره و نصيبى نيست ، و خداوند با آنان سخن نمى گويد و نظرى به ايشان نمى كند » (1) .

« چهره هاى دسته اى از انسانها در روز لقاى حق نورانى و متبسم و مژده بخش است و چهره هاى برخى ديگر در آن روز غبار نشسته و به خوارى و ذلت افتاده كه اينها همانا كفار بدكارند » (2) .

اساساً آدمى داراى انگيزه هاى عالى مذهبى ، اخلاقى ، و الهى است ، كه تحت تأثير اين انگيزه ها و از راه گرويدن به حق خواهان عبور از مرزهائى است كه طى زندگى مادى در آن محبوس شده است ، و به همين سبب مشتاقانه و با روحيه ى اعتلاجوئى چشم از حيات ظاهرى و مادى به خاطر آرمانها و اهداف بزرگ و ارزشمند مى پوشد .

اين تحول و دگرگونى اساسى بدين لحاظ است كه هم از وجود او انديشه ى جاودانى مى جوشد ، و هم داراى غرايزى در سطحى بالا است كه با جاودانگى وى ارتباط پيدا مى كند ، و او را به سمت آن مى كشاند تا وارد قلمرو حقيقى خود گردد ، و اين نشانه ى نوعى قابليت و استعداد براى زيستن در يك ابديت است .

اعمال و رفتار انسان بسان بذرى است كه تنها براى يك زندگى جاويدان مفهوم درست مى يابد ، و در حيات سعادتمندانه و ابدى قابل رشد و پرورش است ، بذرهائى هم كه تبهكاران در نظام اين دنيا مى پاشند ، استحقاق نوعى حيات جاودانى پيدا مى كنند ، تا در آنجا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره آل عمران آيه 77 .

2 . سوره عبس آيه 42 ـ 38 .

محصول تبهكاريهاى خويش را برداشت كنند .

اميرمؤمنان در ارتباط با همين مسأله مى فرمايد :

« دنيا خانه ى عبور و آخرت جايگاه اقامت است » (1) .

و در حقيقت اين حيات اخروى است كه به دنيا معنى واقعى مى بخشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . نهج البلاغه خطبه 203 .

درس چهل و ششم

رستاخيز بعد ديگرى از تجلّى عدل الهى است

در اينجا مسأله ى عدل خداوندى هم كه ابعاد بسيار وسيعى را به خود مى گيرد ، مطرح مى شود .

ما خود شاهديم كه در اين جهان به رفتار و كردار انسانها چه نيك و چه بد ، رسيدگى نمى شود ، جنايتكاران و حكمرانان ستم پيشه اى كه با حاكميت مطلق در حوزه هاى زندگى و قلمرو آزادى مردم دخالت مى كنند ، تا پايان عمر از همه امكانات يك زندگى مرفّه برخوردارند ، و از انجام هر عملى كه طبع هوس آلودشان اقتضا كند ، كوتاهى نمى كنند ، نه به چنگال عدالت و قانون مى افتند ، و نه عكس العمل طبيعى كارهاى خود را مى بينند ، و نه مقام و قدرتى هست كه جلو تعديات آنها را بگيرد ، و دست تجاوزگرشان را از حريم حقوق ديگران كوتاه كند ، و اقتدارشان را به حوزه هاى امور خاصى محدود نمايد .

سرانجام ستمكار و ستمديده ، و تبهكار آلوده و فرزانه ايكه در تسلط بر انگيزه هاى نفسانى و تحصيل فضيلت ها همت به خرج داده ، و به كمك

رفتار آميخته به پارسائى به معنويت سرشارى رسيده است ، همه چشم از جهان فرو مى بندند . درست است كه مذهب از هرگونه سر فرود آوردن در برابر حكمرانان كفرپيشه و پذيرفتن احكام جبرى دولت هاى زورگو نهى مى كند ، و مقاومت در برابر هر نوع تجاوزى را ضرورتى مذهبى و حياتى مى شمارد ، با اين حال گاهى مقابله ها به نتيجه مى رسد و گاهى نمى رسد ، و برخى ديگر نيز در مسير مبارزه جان مى بازند و پايمال زور و ستم اهريمنان مى شوند . اگر پرونده ى عمل همه ى پاكان و بدكاران در همين جهان بسته شود و در گورستان نيستى براى هميشه دفن گردد ، پس عدل و حكمت و لطف بى پايان خداوند نسبت به بندگان چه خواهد شد ؟

خداوند دادگرى ، كه در تمام مظاهر آفرينش آثار عدل و حكمتش تجلى و نمود خاص دارد .

اگر بپذيريم كه آفريدگار محيطى را آفريده كه در آن بسيارى از بدكاران و ستم پيشگان تا آخرين لحظه ى حيات رفتار و روش خود را بر پايه ى خط مشيى كه اتخاذ كرده اند ادامه دهند ، بى آنكه براى قلمرو خود حدّ و مرزى بشناسند ، و در پى كسب قدرت و هواهاى نفسانى هر نوع دنائت و پستى را تقبل كنند ، بدون آنكه تصفيه حساب شوند ، و ستم ديدگان نيز تا آخرين رمق زير ضربات فرساينده ى بيدادها و محروميت ها دست و پا بزنند تا نابود گردند ; آيا اين كار جز ظلم و بيدادگرى چه نامى مى توان بر آن گذاشت ؟ .

با آنكه مى دانيم هيچ انسانى كه از چشمه ى مهر و عدالت قطره اى نوشيده باشد ، به چنين امرى رضا نخواهد داد ، آيا ذات اقدس ربوبى كه رأفت و مهر و عدالت بى نهايت از وجودش مى جوشد ، اينگونه بى عدالتى را مى پذيرد و بر آن صحّه مى گذارد ؟ . انديشه ى خلاّق يعنى همان عاليترين پديده اى كه رهنمون آدمى است تا به ويژگيهاى خود و هستى پى ببرد ، چگونه قضاوت و داورى خواهد كرد ؟ .

درست است كه در اين گونه موارد خداوند مستقيماً در حق كسى ستم روا نداشته است ، اما همين كه گروهى ستمكار جانى را آزاد گذاشته و به آنها اختيار و توانائى بخشيده ، و سرانجام هم از مجازات معافشان ساخته است ، خود عين بيعدالتى است ، اين است كه پيوند بين عدالت خدا و حساب رسى دقيق به وضع انسانه ، مبيّن ضرورت اجتناب ناپذير رستاخيز خواهد بود .

از سوى ديگر پاره اى از جنايات و بدكرداريها به سبب وسعت دامنه ى آنه ، در اين جهان كه زمانش محدود است ، نمى توان كيفر داد .

گاهى آنچنان جرائم سنگين است كه مكافات نمى تواند از عهده ى همه ى آنها برآيد ، و مجرم را به كيفر متناسب برساند . آن غارتگر جانى كه دنيا برايش جز لاشه اى شكم سيركن و شايسته ى تاراج و غارت نيست ، مى درد و مى بلعد ، و دستش به خون صدها و هزارها انسان آلوده شده ، و گروه گروه را به سلاخى كشيده است ، و چنان در منجلاب پستى و بيدادگرى فرو رفته كه نه از گذشته درس عبرتى مى گيرد و نه به آينده ى بهتر و برتر مى انديشد ، اگر در برابر آنهمه جرم يكبار همچون يكى از قربانيان دست خود جانش گرفته شود ، كيفر بسيار نابرابر و غير عادلانه خواهد بود ، زيرا اين مجازات همان كارى را انجام داده كه او در مورد يكفرد مرتكب شده است ، و ساير كشتارها و جنايتهاى او بى كيفر خواهد ماند .

بنابراين بسيارى از جرائم از قلمرو مجازات اين جهان بيرون است ، و اگر بخواهيم در انديشه ى خود جاى بيشترى به تحليل منطقى بدهيم ، بايد دورنگر باشيم ، بعلاوه هيچ مرجع قدرتى در اين جهان عملاً توانائى بازگرداندن كليّه ى حقوق پايمال شده ى انسانها را ندارد .

همچنين پاداش كامل هم در دنيا زمينه ى كافى و مساعد ندارد ، وقتى ارزش نتايج زحمات و تلاش مستمر عناصر پاكبار در اين دنياى پر از

گرفتارى و آميخته به انواع رنجها را به طور عينى بسنجيم ، پاداش آن بسيار ناچيز و نامتناسب است .

آنكه ميليونها نفر را از گنجينه ى علم و دانش و خدمات بى رياى خويش بهره مند ساخته ، چه پاداشى در اينجا مى توان به او عطا كرد تا با آنهمه كار گرانبها و ارزشمند وى برابرى كند ؟ .

وانگهى انسان ارزنده اى كه با تمام وجود عمر خويش را در مسير بندگى خدا و دستگيرى خلق گذرانده ، و خدمات خود را در ابعاد گوناگون و بخشهاى وسيعى از جوامع انسانى گسترش داده ، و آخر هم در راه اهداف الهى جان باخته ، در كجا و چه زمانى پاداش خود را دريافت كند ؟ .

در اين جهان كه عمرى برايش نمانده تا از ثمرات فداكاريها و گذشت هاى خود نتيجه بگيرد ، پس محدوديت زمانى دنياى ما حتى اجازه ى پاداش گيرى را هم به پارسايان خدمتگزار نمى دهد .

قرآن مى فرمايد :

« آيا ما آنانرا كه ايمان به خدا آورده و به اعمال نيكو پرداختند ، مانند مفسدين فى الارض قرار مى دهيم ؟ يا مردان با تقوا و خداترس را مانند فاسقان بدكار جزا خواهيم داد ؟ آيا آنان كه مرتكب اعمال زشت و تبهكارى شدند ، گمان كردند رتبه ى آنها را مانند كسانى كه بخدا ايمان آورده و نيكوكار شدند ، قرار مى دهيم ؟ تا در مرگ و زندگانى هم يكسان باشند ، داورى آنها انديشه ى باطل و جاهلانه اى است ، و خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده است ، و عاقبت هر نفسى بى هيچ ستمى پاداش هر عملى كه انجام داده است ، دريافت خواهد كرد » (1) .

انسان از نخستين روزى كه در اين خاكدان گام مى نهد تا لحظه اى كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره جاثيه آيه 21 ـ 20 .

به آغوش خاك مى رود ، با مشكلات و دشواريها و گرفتاريها و بلاها دست بگريبان است .

اميرمؤمنان على (ع) از اين دنياى ناپايدار پر از محبت چنين تصويرى را به دست مى دهد :

« دنيا سرائى است كه ساكنانش را غم و اندوه فرا گرفته است ، دنيائى كه به مكر و دغلكارى شهرت يافته ، و همواره بر يك قرار نيست ، كسانى كه به اين سرا وارد مى شوند ، ايمن و آسوده نخواهند بود ، حالات آن پى درپى دگرگون مى گردد ، و لذّات در آن مذموم و نكوهيده است ، و آسايش و راحتى در آن يافت نمى شود ، دنيا هر دم تير بلا را به سوى انسانها پرتاب مى كند ، و سرانجام آنها را بكام مرگ و زوال مى فرستد » (1) .

آيا ميتوان باور كرد دنيائى كه اين چنين آميخته با انواع دردها و محنت ها و فشارهاست ، غايت و هدف آفرينش باشد ؟ و خداونديكه اساس فعل او اتقان و نظم است و آثار عدل و حكمتش در سراسر پهنه ى هستى نمود و تجلّى دارد ، براى همين منظور انسان را آفريده است ؟ .

نظم فراگير و عمومى

در پى گيرى بحث بايد متوجه باشيم كه نظم در درجه ى نخست به نظام ربّانى تعلق دارد كه آفاق گير است ، و هر يك از موجودات كوچك و بزرگ دستگاه عالم از ذرّه ى ناچيز يك اتم گرفته تا كرات بى شمارى
كه پهنه ى هستى را پر كرده اند ، مولود شكل يافته از عدالتى است كه بر نظام موجود حاكم است ، و اين دستگاه عظيم لحظه اى از زير پوشش و تأثير مستقيم حاكميت عدل بيرون نمى رود ، اين واقعيت را مى توان از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . نهج البلاغه فيض ج 4 ص 709 .

مجموع پديده هاى عالم آفرينش استنتاج كرد .

اگر اعضاء اين سازمان با كمترين حركت انحرافى از مدار محاسبات خود خارج شوند ، ضرورتهاى اساسى موجود و بنياد نظم عمومى متلاشى مى گردد ، و نهايتاً به نابودى جهان منجر خواهد گشت .

بنابراين انسان را با همه ى ظرفيت پرشكوهش كه عضوى از پيكر نظام كلى است ، نمى توان به صورت يك پديده ى استثنائى خارج از اين طرح جامع و فراگير تصورش كرد .

با اين تفاوت كه او از ويژگى آزادى برخوردار شده تا بتواند دست به خلاقيت و ابتكار بزند ، و راه حصول مقاصد اساسى خود را باز كند تا به هدفهاى برگزيده اش برسد .

اين از ويژگيهاى افتخارآميز او است كه در جمع پديده ها و مجموعه ى هماهنگ جهان امكان يافته تا با استفاده از همين امتياز خاص و سلسله ى امكانات ، كار سازندگى خود را با مهار كردن انگيزه هاى مخرب درونى انجام بخشد ، و خداوند با آزاد آفريدن انسان هم آنچه را كه در نقشه ى قبلى نظام خلقت بود ، و هم آن تغييرى را كه نافرمانى انسانى در اين نقشه بوجود آورد ، هر دو را به جهانيان نشان داد .

اگر او در تأمين ذخاير معنوى و گزينش راه منتهى به سعادت كاناليزه شود ، و يك نيروى جبرى آدمى را به سمت ارزشهاى والا بكشاند ، افتخارى براى وى نخواهد بود . بنابراين بايد قبول كنيم كه عنصر آدمى با دريافت موهبت آزادى و اراده از جانب خداوند ، بايد روزى در دادگاه عدل الهى قانون عمومى نظام آفرينش «عدالت» در مورد او نيز پياده شود .

زيرا باور نمى توان كرد كه انسان با استثناء از فرمان عدالت آفريدگار كه در سراسر عالم هستى گسترده است ، وجود ناهماهنگى براى نظام آفرينش باشد .

با توجه به جريانهائى كه به عنوان صل عدالت عمومى در مجموعه ى هستى مشهود است ، و در اين دينا هم زمينه اى براى بسيارى از پاداش و كيفرها وجود ندارد ، طبيعتاً بايد در جهانى ديگر و زمانى متناسب به كيفيت عملكردها و دست آوردهاى بشر رسيدگى شود . دليل اين امر استنباط ويژه اى است كه در راز آفرينش انسان مى توان يافت ، و بارور شدن تمام ابعاد او و به ثمر رسيدن همه ى آرمانها و نيازهاى بنياديش ، نتيجه ى مستقيم اين استنباط است .

از همين جا نيك پى مى بريم كه خداوند بى نياز از آفرينش بشر هرگز هستى ما را پيش از تكامل شدنش محو و نابود نخواهد كرد ، چنين امرى غير قابل پذيرش است ، و هيچ خردمندى بر اين بينش پندارآلود مهر تأييد نخواهد گذاشت .

مكافات عمل

البته چنين است كه مكافات عمل در اين جهان دامان تمام گناهكاران را نمى گيرد ، با اين حال برخى از مكافاتها در همين نظام دنيا نيز چهره نشان مى دهند ، كه نه تنها بر صفحات تاريخ سرنوشت نكبت بار بعضى از تبهكاران رقم خورده است ، بلكه خود نيز بارها شاهد ماجراى تلخ و دردآلود سرنوشت آنها بوده ايم كه پس از كشيدن عذاب و خفت ، با شرمسارى به آغوش مرگ فرو رفته اند ، در صورتى كه هيچكس چنين روزهاى شوم و مصيبت بارى را براى آن طاغيان سركش و پر قدرت پيش بينى نمى كرد .

وجود رابطه ى حيرت انگيز سرنوشت با فساد عمل را نمى توان همه جا به حساب تصادفات گذاشت ، بلكه اينهم بعد كوچكى از جلوه ى مكافات دنيوى است .

قرآن مى فرمايد: «خداوند خوارى دني ر به آنه بچشاند والبته عذاب

آخرت بسى بزرگتر خواهد بود اگر بدانند » (1) . اين گوشماليها گاهى هشدار و زنگ خطرى است به گنهكاران ، تا شايد پيش از آنكه فرصت از دست برود به خود آيند و تغيير جهت دهند ، و روش خود را اصلاح نمايند ، و بدانند كه براى اعمال ما ميزان سنجش حق و باطلى هست ، و هيچ زشتى و فسادى بى كيفر نخواهد ماند ، همچنانكه هيچ نيكى بى پاداش نيست .

يكى از فلاسفه غرب مى نويسد :

« جهان به مثابه جدول ضرب يا معادله ى رياضيست كه آنرا هرگونه پيچ و تاب دهند ، باز خود را موزون مى سازد ، و پاسخ آن يكى است ، ما در حل يك مسأله ى رياضى هر راهى را انتخاب كنيم اعدادى كه به دست مى آيند لا يتغيرند ، طبيعت با سكوت خود ولى به طور متقن و متيقّن هر رازى را بر ملا مى سازد ، هر جنايتى را مجازات مى كند ، هر فضيلتى را پاداش مى دهد ، و هر ستمى را جبران مى كند .

آنچه را كه ما عقاب مى ناميم ، حاجتى است جهانى كه به موجب آن رخسار كل از درون جزء خودش سر مى زند ، اگر ما دودى ببينيم به يقين مى دانيم كه از آتشى برخاسته است ، اگر دستى يا پائى را مشاهده كنيم يقين داريم كه پيكرى در پس آن هست .

هر عملى پاداش خود را به همراه دارد ، يا به عبارت ديگر طبق همان قانونى كه از آن سخن گفتيم خود را تكميل مى كند به دو طريق : نخست
از راه فعل و انفعال در خود شىء ، در طبيعت واقعى ، و سپس از راه كيفيت علنى ، در طبيعت ظاهرى كيفيت علنى همان است كه كيفر و
عقاب ناميده مى شود ، عقاب ذاتى در خود شىء است ، و به چشم ديده مى شود ، عقاب كيفيتى از طريق فهم مشهود مى گردد ، عقاب اخير از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . زمر 26 .

خود شيء منفصل نيست ، اما غالباً تا مدتى مديد ظاهر نمى شود .

عواقب مخصوص بزه ممكن است سالها پس از وقوع آن رخ نمايد ، اما به طور حتم به دنبال آن خواهند آمد ، زيرا ملازم آنند ، و چون رشته اىبه آن پيوسته اند ، جرم و مجازات شاخه هائى از يك تنه هستند ، جزا ميوه اى است كه ناگهان از درون شكوفه ى لذتى كه آن را پنهان داشته است ، مى رسد » (1) .

*

ظهور عكس العمل زشتى ها نمونه ى زنده اى است كه نشان مى دهد خداوند بزرگ راضى به فساد و ستمگرى نيست ، و بايد كليّه ى تبهكاران در جهان ديگر به كيفر عادلانه اى برسند .

از سوى دير نقش سازنده ى تربيتى و ارشادى مكافاتها را نبايد كوچك شمرد ، هم در زمينه ى تربيت فردى و هم براى يك امت و در سطح اجتماع ، از اين ديدگاه شلاق مجازات رحمت و غايت است و براى بيدارى است ، و جهش به سمت اصلاح و پاكى تاوانى است كه از پرداختش انسان مى تواند سود سرشارى عايد خود سازد .

خداوند براى آنكه عدالتش را به كمال رساند سايه ى جبر را از سر بشر برداشت ، و امانت الهيش را كه كوهها از پذيرفتن آن سرباز زدند به وى عرضه كرد و او هم پذيرفت (2) .

چه صعوف به مقام والاى انسانى جز در زمينه ى تلاش و عمل و از بوته ى آزمايش سرفراز بيرون آمدن ، ممكن نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . فلسفه اجتماعى ص 378 .

2 . احزاب 72 .

قرآن مى فرمايد : « هر فردى در گرو كرده هاى خويشتن است » (1) .

يعنى آنچه در اين جهان به صورت تجاوز خودنمائى مى كند ، در آن جهان به صورت كيفر متجاوز و اجراى عدالت رخ خواهد نمود ، و اين ايمان به مبدء ازلى و عدالت پر دامنه ى او است كه آدمى را به انضباط و عدالت پيشيگى واميدارد .

امام سجاد (ع) به پيشگاه الهى عرض مى كند :

« خداوندا مى دانم كه نه در فرمان و دستورانت ظلم و ستم است ، و نه در عذابت عجله و شتاب ، زيرا كسى در كارها شتابزدگى دارد كه مى ترسد فرصت را از دست بدهد ، و آنكس به ظلم و ستم نياز دارد كه ناتوان و ضعيف باشد ، و تو پروردگارا بلندمرتبه اى و از هر دو نقص منزّه و مبرائى » (2) .

يك دانشمند الهى مى گويد :

« براى جمله ى مردمان همين بهتر كه عمر خود را در راه خدمت خداى بيچون صرف كنند ، زيرا روحى كه در خدمت خدا باشد سرور مشروع جسم است ، و عقلى كه در خدمت خدا باشد ، بر شهوت و ديگر احساسات مهار گسيخته ى انسانى حاكم است ، از اين رو است كه مى پرسم در وجود آن انسانى كه خدمتگزار خدا نيست ، چه عدالتى ممكن است وجود داشته باشد ؟ ، چون آشكارا مى توان ديد كه چنين فردى نه روحش بر پيكرش حاكميت قانونى دارد ، و نه عقلش بر احساساتش » (3) .

در نظر اين انسانها زندگى ايده آل همان زندگى پس از مرگ است كه قرآن بدين گونه از آن ياد مى كند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . مدثر 38 .

2 . صحيفه سجاديه ص 284 .

3 . خداوندان انديشه سياسى ج 1 ص 353 .

« سراى ديگر جاى زندگى واقعى است والاّ زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست » (1) .