درس چهل و نهم
اينهم تجسم رستاخيز در دنياى ما
ما كه شاهد جنبش و تحرك متوقف نشدنى جهان هستيم ، پيرامون خود منظره هاى شكوهمند
و حائز اهميتى از زنده شدن مردگان مى بينيم ، اگر در فصل زمستان به محيط باغ
و بوستان گام نهيم ، با كانون خاموشى روبرو مى شويم كه شايد بتوان به قبرستان آرام
و بى حركت انسانها تشبيه كرد .
اين صحنه ى غم انگيز و ساكت كه هيچگونه اثرى از گياه و سبزه و طراوت را در آن
نمى توان يافت ، تا آغاز فصل بهار كه محيط براى زنده شدن نباتات آماده مى شود ،
و زمينه ى فعاليت حياتى درختان فرا مى رسد ، همچنان ادامه مى يابد ، اما در اين
مقطع زمانى با وزيدن نسيم حيات بر مردگان ديروز ، ناگهان اوضاع عوض مى شود ،
زمينهاى مرده به جنبوجوش و حركت مى افتند ، و جان تازه مى گيرند ، از پيكر عريان
و افسرده ى درختان خشك و بى برگ جوانه مى رويد ، و زمين كه تا
آنزمان خاصيت حياتى خود را از دست داده بود غرق سبزه و گل و
طراوات مى شود ، و اين صحنه ى دل انگيز طبيعت جاى محيط سرد و خشك و بيروح گذشته
را مى گيرد .
چنين مناظرى از مرگ و تجديد حيات كه هر سال در برابر ديدگان ما تكرار مى گردد ،
در معرض بى توجهى بسيارى از افراد قرار مى گيرد ، و به جاى آنكه حسّ كنجكاوى آنها
برانگيخته شود ، و از اين صحنه ى هيجان انگيز و آموزنده درس پر ثمر و شيوه ى
استدلال و استنباط صحيح فرا گيرند ، بى تفاوت از كنار آن مى گذرند .
حالت دقت در آدمى نيز همانند توانائيش براى روشن انديشى نيازمند رشد و تكامل
است ، نيروى دقت سرچشمه ى درك مسائل پيچيده است ، اما بى توجهى هاى روزمرّه به
واقعيات عينى ، خطر بيگانه شدن انسان با حقايق پيرامون خود را تا سر حدّ سرسام آورى
بالا مى برد ، و مئآلاً به عقيم شدن افكار زاينده ى وى مى انجامد ، در حالى كه
امعان نظر روى امور گوناگون ، و آگاهى از كيفيت دگرگونى پديده ها در نظام موجود ،
و تجزيه و تحليل اصولى كه هر تحول ساده و پيچيده بر آن قرار دارد ، علاوه بر اينكه
براى انسان به ادراك دنيا و تازگيهاى آن منتهى مى شود ، به او توانائى مى بخشد كه
دست آوردهاى خود را ارزيابى كند ، و از آن نتيجه و بهره ى مؤثرترى برگيرد .
از سوى ديگر انديشمندان بسيارى هم هستند كه با يارى جستن از سازمان انديشه و خرد
خود ، در برخورد با اين صحنه ها به ياد مرگ و حيات انسانها مى افتند ، و مفهوم
رستاخيز در برابر ديدگان عقلشان تجسم مى يابد .
لزومى ندارد كه توانائى مشاهده و گردآورين و گروه بندى شواهد عينى ، و پيوند
آنها به منظور نتيجه گيرى را خاص دانشمندان بدانيم ،
بلكه در راه شناخت مسائل و تفكر در امور به روى همگان با اختلاف درجه ى علم
و آگاهى شان ، كاملاً باز است و هر كس به ميزان استعداد
و توانائى حوزه ى انديشه اش مى تواند از حوادث و پديده هاى پيرامون خود ، درس
بگيرد و سود جويد .
اگر زمين خشكيده و درختان عريان كه تا ديروز به علت نامساعد بودن شرايط زندگى به
طور موقت از فعاليت و تلاش باز ايستاده بودند ، و از تحرك حياتى اثرى در آنها ديده
نمى شد اما امروز در اثر عوامل طبيعى و ريزش رگبارهاى باران ، غرق حيات و طراوت
و خرمى شده اند ، چرا اين قانون مرگ و حيات طبيعت را منحصر به جهان نباتات
بدانيم ؟ .
چه دليلى وجود دارد كه اين رستاخيز را براى انسانها نفى كند ، و آنرا
امكان ناپذير سازد ؟ .
گياهان در نشان دادن نحوه ى حيات و مرگ بهترين شاهدند ، در درون بذرهاى مرده
و بى حركت گياهان ، سلول زنده اى به حالت خفته و آرام قرار گرفته ، و حتى گاهى با
گذشت هزاران سال همچنان سالم و قابل كشت باقى مى مانند سلول درون اين دانه ها پس از
كشت در اثر رطوبت و حرارت بيدار مى شوند ، و رشد خود را آغامز مى كنند ، و در صورت
گلها و بوته ها و علف ها از شكم زمين خارج مى گردند .
انسانها هم پس از مرگ كه در شكم زمين مدفون مى گردند ، و تبديل به خاك مى شوند ،
آنگاه كه بهار قيامت رسيد ، و شرايط محيط براى تجديد حيات مساعد شد ، ذرات اجساد به
حركت و جنبش درمى آيند ، و همچون گياهان از آن ذرات مى رويند .
قبول داريم كه فعاليت و جنبش زمين در فصل زمستان به سبب فشار عوامل طبيعى ظاهراً
به خاموشى مى گرايد ، و هر چند مرگ واقعى و قطع كامل رشته ى حيات در ميان نيست ،
و آنچه در اينجا محقق است ركود و توقف فعاليت حياتى است ، ولى بايد توجه كرد كه در
آغاز آفرينش حيات ، كره ى زمين از هر موجود زنده اى خالى بوده و پس از آماده شدن
محيط مساعد براى زيست ، از همين زمين بى جان نخستين جرقه ى
حيات و زندگى جستن كرده است .
حيات يك حقيقت مرموز
آرى حيات حقيقت مرموزى است ، اين عنصر ناشناخته ممكن است درون ذرات ژنهاى خشكيده
و اتمه ، هزاران سال به حالت خفته و بى حركت محفوظ بماند ، و همين كه محيط مساعد
و شرايط آماده شد ، از درون اتمها و سلولهاى خاك شده سربرآورد ، و شروع به رشد
كند ، و هيچ دليل علمى مبنى بر رد اين نظريه وجود ندارد .
زيرا محققين ، حيات را در ويروسهائى كشف كرده اند كه حتى به وسيله ى ميكروسكوپ
الكترونيك كه ميليونها مرتبه اشياء را بزرگتر نشان مى دهند ، نمى توان ديد ، يعنى
موجودات بسيار كوچكى كه با ميليونها بار بزرگ شدن قابل رؤيت نيستند ، در عين حال هم
حيات و حركت دارند ، و هم توليد مثل مى نمايند .
بشر هر انداز،ه حيات را در عوالم بى نهايت كوچك تعقبى كرده به انتها نريسده ،
و حتى نتوانسته است ابعاد ژنها و كروموزمها را كه وارث صفات و خصايص والدين
و اجدادند ، تعيين كند ، با اينهمه از همين مراحل بسيار پست كه به حدود اتم
مى رسد ، حيات مى جوشد و سر مى زند .
وقتى در درون چنين ذرات نامرئى ، حيات به دور از دسترس هر دشمن مسكن گزيند ،
و هيچ تغيير و تبديلى قادر نباشد آنرا از پناهگاه خود بيرون براند و نابود كند ، چه
دليلى در دست است كه نتواند در درون سلولهاى خاك شده ى بدن انسانها در يك دوره ى
طولانى خاموش و آرام محفوظ بماند ؟ و يا چرا نتواند مانند حشرات خواب رفته ى زمستان
بار دثيگر به جنب و جوش و حركت درآيد ، و بالاخره چه مشكلى بر سر راه است كه نگذارد
مجدداً حيات از بستر مرگ برخيزد ؟ .
قرآن مجيد كه نگاهش برپهنه ى پر جوش وخروش هستى مى خرامد
براى نشان دادن قيافه ى رستاخيز ، تجديد حيات انسانها را با رستاخيز گياهان
مقايسه نموده و مى فرمايد :
« و بدين ترتيب سرزمين مرده اى را زنده ساختيم ، خروج و زنده شدن مردگان در
قيامت نيز اين چنين خواهد بود » (1) .
« خداوند شما رامانند نباتات از زمين مى روياندسپس شمارا به سوى زمين
برمى گرداند ، و ديگر بار شما را از زمين خارج خواهد ساخت » (2) .
در اين آيات براى مردمى كه جهان پس از مرگ را باور ندارند ، دلايلى از زندگى
محسوس و مادى دنيا كه باورش دارند ، آورده تا به چنان آينده اى راهنمائى شوند ،
و با برهانى روشن و خطوطى شگفت از كتاب طبيعت ناباوران را پاسخ مى گويد ، اما در
عين حال گروهى لجوج و بى خرد از همه ى آن صحنه هاى پندآموز مى گذرند ، و دريچه ى دل
را به روى حقايق مى بندند .
باز هم به نداى قرآن گوش فرا دهيم :
« زمين را بنگرى كه خشك و بى گياه است ، اما هنگامى كه باران بر آن فرو باريم
جنبشى پيدا مى كند ، و بالا مى آيد و از هر زوج گياه زيبا مى روياند ، اين دليل است
كه خدا بر حق است و مردگان را زنده مى كنمد ، و محققاً بر هر چيز توانا است » (3)
.
با ريزش باران و نفوذ آب به عمق زمين هوائى كه در آنجا متراكم شده ، به سمت داخل
رانده مى شود ، و در نتيجه عمق زمين حالت جنب و جوش خاصى به خود مى گيرد .
وقتى كه ريشه ى نباتات در داخل زمين پيشروى مى كنند ، آنچه از زمين به خود
اختصاص مى دهند، چند برابر برحجم آن مى افزايند، و بدين ترتيب زمين با رويش گياه به
ميزان قابل توجهى متورم و پر حجم مى شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ق 12 .
2 . حج 5 و6 .
3 . نوح 17 و18 .
امير مؤمنان على (ع) فرمود :
« تعجب مى كنم از كسى كه نشأة آخرت را انكار مى كند ، در حالى كه نشاءه دنيا را
مى بيند » (1) .
در اين بيان امام حيرت خود را از غفلت زدگانى كه بى تفاوت از روى مسائل پندآموز
مى گذرند ، پنهان نمى كند .
*
قرآن كريم كه همواره با تأثيرى نامحدود در امتداد زمان بايد به عنوان كليدى بهر
گشودن راز عالم مورد استفاده قرار داد ، توجه انسانها را از راه آفرينش « جنين »
نيز به معاد جلب مى كند و مى فرمايد :
« اى مردم اگر شما در روز معاد و توانائى خداوند بر بعث مردگان ترديد داريد ،
بدانيد كه ما شما را از خاك آفريديم ، آنگاه از نطفه آنگاه خون بسته ، سپس از چيزى
شبيه به گوشت جويده ، كه قسمتى شكل يافته و بعضى شكل نيافته است ، تا در اين تحولات
توانائى خود را بر شما روشن سازيم ، و آنچه در عالم رحم هست تا مدت معينى قرار
مى دهيم ، سپس شما را به شكل كودك از رحم بيرون مى آوريم تا زيست كرده و به سر حد
كمال برسيد ، و برخى از شما در اين مسير بميرد ، و برخى به سن پيرى و دوران ضعف
و ناتوانى برسد تا آنجا كه هوش و فهم خود را از دست بدهد » (2) .
« انسان بايد بينديشد كه از چه آفريده شده است ، از آب نطفه ى جهنده اى خلقت
گرديد ، كه از ميان دستگاه نطفه ساز مرد و زن خارج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . غرر الحكم ص 493 .
2 . حج 4 .
گشته است ، خدائى كه او را از اين آب ناچيز آفريد ، بى شك بر زنده كردنش پس از
مرگ نيز توانائى دارد » (1) .
قرآن كريم در زمينه ى زنده شدن جسم هاى متلاشى شده موضوع حركت و تحول را مطرح
مى كند ، و خاطر نشان مى سازد كه همانگونه كه مبدء آفرينش ابتدا بر اساس يك سلسله
قوانين و تحولات حساب شده با تدبير ربانى خود ذرات خاك را به صورت انسانى به عرصه ى
هستى آورد ، و بدن شما را بدين كيفيت ساخت ، بار ديگر نيز بر مبناى يك رشته حركت
و تحولات دقيق ديگر ، پيكر شما را به شكل نخستين آن باز مى گرداند .
چه او دانا و آگاه بر هر خلق و ايجادى است ، و مى داند بدن و استخوان پوسيده
و خالى را در كدام مسير قرار دهد تا تحت تأثير اسباب و علل خاص به صورت بدن نخستين
درآيد ، و اين امر مانند تمام افعال الهى به مقتضاى سنن كلى تحقق مى يابد .
اگر خلق و ايجاد بعدى امكان پذير نيست ، بايد نه تنها در رستاخيز و معاد بلكه در
ايجاد ابتدائى نيز تبديل ذرات خاك به بدن انسانى ناممكن باشد .
مى دانيم كه تغذيه ى انسان از راه خوراكيهاى گوناگون صورت مى گيرد ، و عصاره هاى
مواد خاكى يعنى نباتات و گوشت و لبنيات ، عهده دار نقش اساسى در تأمين نيازهاى
جسمانى او هستند .
بنابراين نطفه كه پس از طى مراحل تكاملى به صورت انسانى پا به عرصه ى ظهور
مى نهد ، شكل دگرگون شده اى از خاك است ، همان مولودى كه در ميان ديگر پديده ها از
موقعيتى ممتاز و با شكوه و تابندگى خاصى برخوردار شده ، و به بركت دارا بودن نيروئى
منزّه و پاك به چنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طارق 5 ـ 8 .
مقامى دست يافته است .
مشاهده ى تبديل خاك مرده به نطفه و سپس انسان ، مسأله ى بيرون آمدن زنده از مرده
و بعث و رستاخيز را روشن مى سازد .
اين آيات در مرتبه ى نخست انديشه انسانها را به آغاز آفرينش و ماده اصلى وجودش
جلب مى كند تا فكر كند و ببيند چه مراحلى را پيموده تا بصورت انسان كاملى درآمده
است ، آيا آن طراح نيرومند از گردآورى ذرات پراكنده ى بدن آدمى ناتوان است
و نمى تواند بار ديگر از همين مواد كالبدى نو بسازد و روح آماده نخستين را به آن
بازگرداند ؟ .
قرآن به يك قياس عقلى استناد مى جويد كه هرگاه فرد يا افرادى عملى را بجا آورند
توانائى بر انجام همان كار از نوع بزرگتر و با كيفيت بهتر هم دارند .
در اينجا سخن از كارى بزرگتر و پيچيده تر نيست بلكه استدلال براى انجام كارى
ساده تر و هموارتر است يعنى آفريدگار پس از بهم ريختن تركيبات بدن مى خواهد از مواد
موجود بار ديگر انسان سازى كند .
واينجااست كه بهوضوح به حقيقت كلام الهى پى مى بريم كه مى فرمايد:
« شما را از زمين آفريديم ، به زمين باز مى گردانيم ، از زمين بار ديگر خارج
مى سازيم » (1) .
تحولات جنين
تحولات پى درپى جنين در عالم خود ، و عبورش از گذرگاههاى بس شگفت انگيز و جهش به
جلو ، يكى از حيرت آورترين حوادثى است كه در دستگاه آفرينش اتفاق مى افتد .
پيمودن تمام اين مراحل كه تحت كنترل نيروى داخلى بدن يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره طه آيه 55 .
موفقيت و حسابگرى خاص موانع را از پيش پاى خود برمى دارد ، و مسيرش را طى
مى كند ، از دسترس انسان كاملاً دور است .
با آنكه سلولهاى جنين در مراحل مختلف شبيه يكديگرند ، و از اعضاء گوناگون انسانى
نشانه اى در انبوه سلولها ديده نمى شود ، ولى تغييرات ناگهانى كه در سلولهاى كاملاً
مشابه يعنى مصالح و ساختمان جنين براى به وجود آمدن اعضاء بدن شكل مى گيرد معلوم
نيست تحت چه شرايطى انجام مى پذيرد .
سلولهاى درهم و مخلوط كه در استراحتگاه موقتى قرار داشتند ، از يكديگر مجزا
مى گردند ، و هر كدام مربوط به هر عضوى است رهسپار جايگاه خود مى شود ، و پيكر جنين
وسيله ى همين سلولها تركيب ، و صورت بندى آن آغاز مى گردد .
و آنگاه دست تواناى خداوندى در اين پيكر بى جان و روح مى دمد ، تا عنصر ارزشمندى
را به حوزه ى حيات هستى عرضه كند .
متفكر معروف فرانسه « دكتر كارل » به ذكر شگفتيهاى سلول جنينى مى پردازد
و مى نويسد :
« مى دانيم كه بدن آدمى ابتدا از يك سلول تشكيل شده است كه در طول رشد جنينى
ابتدا به دو سلول ، و هر يك از آنها خود به دو سلول تازه تقسيم مى شود ، و اين
تقسيم تا رشد غائى موجود ادامه مى يابد .
جنين با آنكه هنگام نموش از نظر ساختمان هر لحظه پيچيده تر مى گردد ، معهذا
سادگى عمل تخم اصلى را نگهميدارد ، سلولها حتى در ميان توده ى بى شمار خود به شكل
بافت يا عضو ، خاطره ى وحدت اصلى خود را از ياد نمى برد ، و از پيش وظايفى را كه
بايد بعدها در مجموعه ى بدن عهده دار شوند ، مى دانند .
ساختمان هر عضو با طرق خاصى انجام مى گيرد كه به نظر بس عجيب مى آيد ، و بدين
منظور به همان معنى كه براى ساختمان يك
خانه ، مصالح بنائى لازم است « مصالح » سلولى به كار نمى رود ، و در حقيقت اينجا
مسأله ى ساختمان در ميان نيست ، گرچه همانطور كه خانه از آجرها بالا رفته ، بدن نيز
از سلولها ساخته شده است ، ولى براى تنظير اين دو با هم ، بايد خانه را فرض كنيم كه
تنها از يك آجر ساخته شده باشد ، تنها آجرى كه توانسته است با استفاده از آب
رودخانه و نمك هاى معدنى آن و گازهاى هواى جوّ ، آجرهاى زياد ديگرى بسازد ، بعد
آنها را بدون نقشه ى معمار و حضور بنا رويهم بگذارد ، و ديوارها را بالات ببرد ،
سپس مع همانها را به صورت شيشه براى پنجره ه ، و سفال براى سقف ه ، و ذغال براى
گرمخانه ، و آب براى دستشوئيه ، آشپزخانه در بياورد ، و خلاصه ساختمان عضوى به
افسانه هاى پرييانى شبيه است كه براى كودكان نقل مى شود » (1) .
*
چيز شگرفى است ، آفريدگار توانا در مسير اين دگرگونيهاى سريع ، از يكدانه سلول
زنده كه در رحمى پيدا شده انسانى را با اندامى بسيار متناسب و موزون مى سازد ، آنهم
پيكرى كه دستگاههاى فراوان خودكار در آن به كار افتاده و يك سره از آندم كه در رحم
تركيب يافته تا هنگام مرگ در فعاليتند .
با اين حال آيا خداوند قادر نيست كه پس از مرگ ذرات به هر سو پاشيده ى او را كه
دگرگون شده ى يك چيز است ، و منبع واحدى دارد به شكل نخستين بازگرداند ؟ .
آيا كسى كه آفرينش حيرت آور جنين را مى بيند باز هم مى تواند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انسان موجود ناشناخته ص 103 ـ 102 .
تجديد حيات مردگان را امرى ناممكن تلقى كند ؟ . آيا رستاخيز مردگان چيزى بالاتر
از اين است ؟ . براى درك واقعيت ها نبايد با ديدى محدود و كوششى ناقص مسائل را
سنجيد ، بلكه بايد به حقايق پر شكوهى كه بر جهان حكومت مى كنند انديشيد ، و با فكرى
توانا به بازپرسى مسائل پرداخت .
*
در عالم حيوانات تكميل نواقص اجزاء وجودى آنها به كرات صورت مى گيرد ، برخى از
خزندگان اگر يك عضو يا بخشى از اعضاء خود را از دست بدهند ، مى توانند مجدداً آنرا
نوسازى كنند ، نوعى از كرمها را به قطعات متعددى تقسيم كرده اند ، آنگاه مشاهده شده
كه هر قطعه اى به صورت كرم كاملى درآمده است (1) .
هر چند اين گونه ترميمها در مورد انسان تحقق نمى پذيرد ، اما هرگاه شرايط و محيط
مناسب آماده شود ، روئيدن بدن انسان از يك ذره همچون روئيدن درخت از يك جزء پيوند
شده را نبايد غير ممكن تلقى كرد ، همانطورى كه شرايط محيط رحم اينكار را به خوبى
انجام مى دهد ، و از يك سلول ، انسانى را مى سازد و به كمال مى رساند .
بنابراين وقتى كه مثلاً بذر يك گل ، حافظ تمام اسرار گل است ، و در محيط پرورشى
خود ، به بوته گلى زيبا و عطرفشان تبديل مى شود يك سلول نيز مى تواند ويژگيهاى
انسان كاملى را در خود حفظ كند ، و در محيط متناسب او را بازسازى كند .
شخصى از امام صادق (ع) پرسيد :
« آيا جسد انسان مرده مى پوسد ؟ فرمود آرى مى پوسد تا جائى كه از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . علم و زندگى ص 410 .
گوشت و استخوان اثرى باقى نمى ماند ، تنها چيزى كه نمى پوسد گلى است كه از آن
آفريده شده ، و در آرامگاه او به حالت گردشم يم ماند ، تا از آن مانند نخستين بار
آفرينش جديدى يابد » (1) .
احتمال دارد منظور ذرات اتمى بدن باشد كه پيوسته الكترونها به دور هسته ى مركزى
در حال گردشند ، بنابراين پس از آنكه سلولها مردند ، و بدن در قبر پوسيد ، اتم هاى
آن به طور ثابت باقى مى مانند ، و همان ذرات تشكيل دهنده ى كالبد به صورت چرخش
دايره اى در آنجا محفوظ خواهد ماند .
باز هم قرآن مجيد با كمال صراحت توانائى بى پايان خداوند را مطرح مى كند ،
و منكران را به انديشيدن هر چه بيشتر در نظام وجود خود فرا مى خواند ، زيرا مسأله ى
رستاخيز را براى كسانى كه با ديد خود بر همه چيز مى نگرند ، قابل درك مى داند ،
و مى فرمايد : « آيا انسان خيال مى كند كه بيهوده رها شده است ؟ آيا او قطره اى آب
منى نبود كه به صورت خون بسته درآمده و بعد به اين كيفيت بيافريد ، و از آن دختر يا
پسر پديد آورد ؟ آيا چنين خداى قادر با حكمت توانا نيست پس از مرگ او را حيات مجدد
بخشد » (2) .
ابعاد بهت انگيز هستى
نگرش عميق علمى به مجموعه ى جهان و بررسى شگفتيهاى آن با ديد وافق وسيع و نيز
ايمان به بيكرانگى توانائى خداوند ، همه ى اينها انسان را به اصل معاد و بازگشتش به
زندگى مجدد در تحليل نهائى كه كاملاً معتقد و انديشه اش را آرام مى سازد ، آنهم با
توجه به محدوديت آگاهى و دانش بشر ، به خصوص وقتى سخن از شناخت ابعاد گوناگون هستى
به ميان آيد ، كه در اينجا كمرنگى و ناچيزى دانش انسانى به طور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافى ج 3 ص 251 .
2 . قيامت 36ـ 40 .
شگفت انگيزى احساس مى شود ، و انديشمندان به خوبى مى دانند كه دست آوردهاى علوم
ما به همه ى شكوفائى هايش هيچ گاه جوابگوى همه ى مسائل نخواهند بود .
ولى چشم و گوش و فكر انسان محدود انديش و سطحى بويژه وقتى كه لجن لجاجت روح او
را انباشته است ، براى درك واقعيات بسيار نارسا است .
تا آنجا كه مى دانيم چهره هاى حيات در همين كره ى زمين كوچكه ما كه در برابر
ابعاد گيج كننده ى جهان هستى بايد به هيچ گرفت ، تا چه حدّ متنوع است كه حتى كيفيت
زندگى و خصوصيات دستگاههاى حياتى آنها بر ما ناشناخته است ، و به همين علت بايد
منكران معاد تن به نفسى جاهلانه در ندهند ، و حدّ اقل قضاوتشان عارى از قطعيت
و احتياط آميز باشد . دقت در واقعيت هاى موجود ما را تا حدودى به توانائى
خيره كننده ى آفريدگار آشنا مى سازد تا بدانيم كه مسأله ى رستاخيز و زنده شدن
مردگان چيزى مهمتر از پيدايش اين نظام بهت انگيز با همه ى پيچيدگى مكانيسم آن
و تجهيزات مختلفى كه از تجمع آنها هماهنگى دلنشينى حاصل گرديده ، نيست .
آنكه انديشه اى باز دارد اين چنين به مسائل مى نگرد .
قرآن مى فرمايد :
« آفرينش آسمان ها و زمين و انواع جنبندگانى كه در آنها پراكنده اند ، از آيات
و نشانه هاى قدرت اويند ، و او بر جمع آورى همه ى آنها هرگاه بخواهد و اراده كند
« در رستاخيز » از توانائى كافى برخوردار است » (1) .
« و كافران با تأكيد سوگند ياد مى كنند كه هرگز كسى كه مرد خدا زنده نخواهد
كرد ، در صورتى كه قيامت وعده ى حتمى خداست وليكن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شورى 28 .
اكثريت مردم از آن آگاه نيستند » (1) .
« كافران گمان كردند كه هرگز برانگيخته نمى شوند ؟ اى رسول ما به آنها بگو به
خداى من سوگند كه حتماً برانگيخته مى شويد ، و سپس به نتيجه ى اعمال خود آگاه
مى گرديد » (2) .
« خداوندى كه آسمانها و زمين را بدين ترتيب آفريد ، و از اين آفرينش ها خسته
و ناتوان نشد ، آيا از برانگيختن مردگان عاجز است ؟ بى گمان خداوند بر هر چيز توانا
است » (3) .
پس از آنكه مجموعه ى هستى را با همه ى شگرفى با دست تواناى خود خلق كرده ،
و عدالت هميشگى و خلل ناپذيرى كه عالم مطيعت آن است ، بر كوچكترين و بزرگترين اشياء
تسلط داده ، و به بخشى از موجودات نيز حيات و زندگى بخشيده است ، قطعاً بر تجديد
حيات مردگان توانا است ، چه زنده كردن مردگان از آفرينش كل هستى موجود آسانتر خواهد
بود ، عقل انسان حكم مى كند كه گردآورى و بهم پيوستن اجزاء يك موجود پراكنده
و متفرق ، به مراتب ساده تر از ايجاد و به صحنهى هستى آوردن آن است .
آيا مونتاژ كردن يك دستگاه صنعتى مشكل تر است يا ساختن آن .
مسلماً براى كسى كه مبتكر و سازنده ى يك دستگاه صنعتى است ، باز كردن قطعات
و سوار كردن مجدد آن چيز دشوارى نبايد تلقى كرد .
*
اين مسأله ما را به اين واقعيت رهنمون مى شود كه خداوندى كه خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره نحل آيه 37 .
2 . سوره تغابن آيه 7 .
3 . احقاف 2 .
مبتكر آفرينش انسان است ، و ابتدا او را از مشتى خاك خلق كرده ، سپس نسل وى را
به وسيله ى يك سلول هستى بخشيد ، بى ترديد پس از مرگ و متلاشى شدن اجزاء او ، براى
گردآورى و تركيب آنه ، هيچ مشكلى بر سر راهش نيست ، و همچنان توانائى خود را حفظ
خواهد كرد نمود .
و همانگونه كه يك سلول نامرئى را با نقشه ى منظم و كيفتى حيرت انگيز ، به
ميلياردها سلول ، و نيز استخوان و پوست و گوشت مبدل نمود ، و انسان كاملى را به
عرصه ى هستى آورد ، به خوبى قادر است اين عمل را از سر گيرد ، و ذرات تحول يافته او
را بروياند و به آنها جان بخشد .
در آفرينش انسان ما به كيفيت ديگرى جز اينكه فردى از فرد ديگر زائيده شود ، آگاه
نيستيم اما خداوند ، دانا به تمام كيفيت هاى خلقت است ، چنانكه قرآن اعلام مى كند :
« او به هر نوع آفرينشى دانا است » (1) .
و او همان قدرت بى پايانى است كه موجود زنده ى نخستين را غير از كيفيت زائيدن
يعنى از مشتى خاك آفريد .
قرآن به تشريح اين حقايق مى پردازد و مى فرمايد :
« آيا درك نكرديد كه نخست شما نطفه اى بوديد ؟ آيا شما خودتان نطفه را به صورت
فرزند انسان آفريديد يا ما آفريديم ؟ ما مرگ را بر هماه خلايق مقدر ساختيم ، اگر
بخواهيم همه ى شما را فانى كرده و خلقى ديگر مثل شما بيافرينيم ، و شما را به
كيفيتى كه اكنون از آن بى خبريد برمى انگيزيم ، شما كه از آفرينش اول آگاه شديد ،
چرا به « آفرينش دوم » توجه نمى كنيد » (2) .
در اين آيات اراده و مشيت الهى كه آدمى را از مراحل گوناگون عبور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . يس 79 .
2 . واقعه 62 ـ 58 .
مى دهد ، و به سر حد كمال مى رساند ، متذكر مى شود ، و خاطرنشان مى سازد كه
همه ى اين مراحل با اراده و خواست پروردگار انجام مى گيرد ، بى آنكه خود انسان
كمترين دخالتى در آن داشته باشد ، زيرا او است كه ما را مى آورد و مى گرداند
و مى برد ، بدون آنكه در اين باره با ما مشورت كند ، يا از كسى يارى جويد .
پس آن اراده و نيروى بى پايانى كه آدمى اجباراً در مسير رشد و كمال خود از آن
پيروى مى كند ، توانائى كامل در تكرار اين صحنه را هم خواهد داشت .
باز قرآن تصريح مى كند :
« اوست خدائى كه آفرينش را آغاز مى كند ، و آنگاه پس از مرگ و پراكندگى به صورت
نخست بازمى گرداند ، و اين اعاده براى او سهل تر است » (1) .
قرآن به انسانها يادآور مى شود كه با دقت بينديشند كه آغاز حياتشان از چه بوده
و كدام دست قدرتى آنها را از آن مرحله ى پست به اين رتبه والا رسانده است .
آرى پيشرفت اين مراحل كه نطفه به موجود ارزشمندى درآمده است ، تنها به اراده
و امر حق تعالى انجام گرديده ، و گرنه روزگار و دورانهائى گذشته كه از انسان جز نام
و نشانى نبوده است .
قرآن مى فرمايد :
« آيا بر انسان روزگارى نگذشت كه چيز قابل ذكرى نبود ؟ ما او را از نطفه ى مختلط
آفريديم و سپس وى را داراى قواى چشم و گوش گردانيديم » (2) .
هستى انسان بدون وجود مبدئى توانا قابل تبيين نيست ، و هرگز او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . روم 27 .
2 . سوره دهر آيه 2 ـ 1 .
بر اثر يك سلسله عوامل بى شعور به جهان پرتاب نشده است ، او به اين جهت به
عرصه ى هستى گام نهاد تا با گزينش و انتخاب و ايثارهاى خود مراحل كمال را بپيمايد ،
و به معبود حقيقى و كمال مطلق برسد ، فيض آن ذات حكيم و خلاّق بود كه سبب گرديد
اشعه ى روح به آن ماده ى پست و بى ارزش بتابد ، تا صورت انسانى پيدا كند ، و سپس به
عرصه ى دنيا وارد شود ، و سرانجام هم به سوى او بازگردد .
پس هم مبدء انسان خدا است ، و هم مقصد و مقصود او .
باد ما و بود ما از داد تست *** هستى ما جمله از ايجاد تست
لذت هستى نمودى نيست را *** عاشق خود كرده بودى نيست را
ما نبوديم و تقاضامان نبود *** لطف تو ناگفته ى ما مى شنود
درس پنجاهم
به اين دلايل مرگ پايان زندگى نيست
در پى گيرى مسأله ى معاد و جهان پس از مرگ ، مى توان از وجود « روح » و استقلال
آن نيز به عنوان يك دليل قاطع و رسا استفاده كرد . تاكنون از سوى دانشمندان
صاحب نظر در زمينه ى معماى روح نظرات فراوانى ، ابراز شده ، اما هر قدر دامنه ى
مسائل فلسفى گسترش مى يابد ، و از فرهنگ هاى پويا و دانش هاى پر بار بهره گيرى
دقيق ترى مى شود ، نشانه هاى روشنتر و گوياترى براى اثبات روح و تجرد آن به دست
مى آيد ، هر چند ما در نماياندن ماهيت آن از توفيق كامل برخوردار نباشيم ،
و نتوانيم پرده از اسرار و رموز بسيار پيچيده ى اين عنصر ابدى برداريم .
به همين سبب قرآن كريم ماهيت روح را يك حقيقت ناشناخته معرفى مى كند كه دست بشر
از شناخت كامل آن كوتاه است ، و لذا وقتى از پيامبر اسلام در باره ى حقيقت روح سؤال
مى شود ، قرآن چنين پاسخ مى دهد :
« اى پيامبر در باره ى حقيقت روح از تو مى پرسند ، بگو روح يك امر الهى است ،
و براى بشر يك حقيقت ناشناخته و مجهول است و آنچه كه در فهم اين مسأله به شما داده
شده ، بسى اندك و ناچيز است » (1) .
بيش از چهارده قرن است كه از پاسخ قرآن مى گذرد ، و امروز كه دامنه ى دانش بسيار
فراختر از زمان رسول الله شده است ، بر آگاهى بشر به طور اساسى چيزى افزوده
نگرديده ، و هنوز ماهيت روح به حيطه ى فهم آدمى در نيامده ، و هيچكس نتوانسته است
به تبيين آن بپردازد ، و همانگونه كه قرآن اعلام كرده براى ما در هاله اى از ابهام
و ناشناختگى پوشيده است ، و احتمال هم نمى رود كه روزى قابل تبيين باشد .
*
« هانرى بركسون » محقق معروف مى گويد :
« مى توان با افلاطون همراهى كرد و از جان تعريفى مقدم بر تجربه به دست داد ،
و جان را به دليل بسيط بودن غير قابل تجزيه است ، و به علت تقسيم ناپذيربودن ،
فسادناپذير خواند ، و بر اساس ماهيتش جاودانى ناميد .
با آنكه در باره ى مفهوم افلاطونى دو هزار سال است كه تأمل و تفكر مى شود ، اما
اين مفهوم معرفت ما را در باره ى جان حتى يك قدم هم به جلو نبرده است » (2) .
1 ـ « دكتر چسر » محقق انگليسى مى نويسد : « بعضى گفته اند مجموعه ى اعمال
ماشينى مغز ما اين . « من يا خود » را تشكيل مى دهد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بنى اسرائيل 85 .
2 . دو سر چشمه اخلاق و دين ص 389 ـ 388 .
عده اى مى گويند كه آن عبارت از مغز بعلاوه يك جرقه ى مرموز است كه هنگام مرگ از
بدن ما خارج مى شود ، چنانكه مى دانيد فلاسفه ى بزرگ در باره ى روح و ماهيت آن
و محل بن در بدن و همچنين اينكه روح از بين رفتنى است يا جاودانى ، زياد
انديشيده ايد ، و اين مسأله هنوز هم حل نشده است ، و هنوز هم دانشمندان براى كشف آن
مى كوشند .
در سالهاى اخير بسيارى از متكفرين گرفتند آنرا از نظر ديگرى مورد مطالعه قرار
دهند ، به اين معنى مسأله ى روح را كه بسيار پيچيده و مبهم است كنار گذارده ، تنها
در باره ى ذهن يا روان يعنى مجموعه ى احساسات و عقايد و افكار به كنجكاوى و مطالعه
بپردازند . . » (1) .
راستى انسان با در نظر گرفتن بى نتيجه ماندن همه ى تلاشهايش در زمينه ى شناخت
روح چگونه مى تواند باور نكند كه در آن راز مرموزى هست كه ما را ناگزير از تسليم
و تعظيم مى كند .
قرآن كريم طى آياتى كه به آفرينش انسان اختصاص مى دهد مى فرمايد :
« ما همانا كه آدمى را از گل خالص آفريديم ، پس آنگاه او را نطفه گردانيده و در
جاى استوار قرار داديم ، آنگاه نطفه را در خون بسته و خون بسته را بصورت گوشت جويده
و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانديم ، پس از آن خلقت جديدى
را آفريديم ، آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده » (2) .
« آنگاه خداوند آفرينش انسان را كامل ساخت و از روح خود در آن دميد و براى شما
چشم و گوش و دل قرار داد ، چقدر شما انسانها كم سپاسگزاريد » (3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . رشد و زندگى ص 134 .
2 . سوره مؤمنون آيه 14 ـ 13 ـ 12 .
3 . سوره سجده آيه 9 .
« زمانى كه آفرينش ظاهرى انسان را تكميل نمودم و در آن از روحم دميدم شما
فرشتگان براى او سجده كنيد » (1) .
در اين آيات از بيان خلقت هاى متوالى كه روى نطفه صورت مى گيرد و با طى مراحل
گوناگون بصورت بدن كامل مادى درمى آيد ، به انشاء خلق به عنوان يك خلقت مهم و پر
ارزش و قابل توجه كه متمايز از خلقت تن جسمانى است اشاره مى كند ، و نشان مى دهد كه
افاضه ى روح به پيكر جسمانى است اشاره مى كند ، و نشان مى دهد كه افاضه ى روح به
پيكر جسمانى يك ايجاد و خلق نوينى است كه از سنخ تن خاكى و خلقت هاى پى درپى مادى
كه قهراً آثار و لوازم ماده را با خود خواهد داشت ، نيست . بلكه حقيقت ديگرى است كه
با مخلوقات قبلى هيچ شباهتى ندارد ، اين روح دميده شده در تركيب بدنى انسان كه
منسوب به خدا و نزديكترين مخلوق به خداوند متعال است ، يك حقيقت مستقل و جدا از بدن
و بدور از ماده و همه ى عوارض و ويژگيهاى آن مى باشد .
هيچ كس حتى ماده گرايان با همه ى اختلافاتى كه از حيث معتقدات شخصى
و ايدئولوژيكى با پيروان مذاهب دارند ، تا اين مرحله از انكار پيش نرفته اند كه از
پذيرفتن حقيقتى تحت اين نام سرباز زنند ، بلكه از نظر آنها علومى همچون روانشناسى
و روانكاوى ، علومى پذيرفتنى و قابل قبولند ، منتها تفاوت اساسى اينجا است كه
دانشمند الهى و فلاسفه ى متافيزيك بر اين عقيده اند كه غير از جسم مادى حقيقت ديگرى
وجود آدمى را دربرگرفته كه در قلمرو موجودات مجرّد و پيراسته از ماده است ،
و ماهيتى منحصر به خود دارد كه مبدء تدبر و انديشه در انسان است .
اين بدان معنى نيست كه جسم و روح دو واقعيت جدا از همند كه هر كدام با استقلال
كامل براى خودشان ابراز وجود مى كنند ، بلكه دو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره حجر آيه 29 .
حقيقت به هم وابسته اند ، و در عين حال ماهيت مختلف دارند .
انديشه ى ماده گرايان
اما انديشه ى فلسفى ماترياليستها بر اين محور مى چرخد كه گوهرى مستقل از ماده به
عنوان روح وجود ندارد ، و بر اين تفكر و بينش خود پاى مى فشارند كه فعاليت تمام
دستگاههاى مغزى تحت قوانين ماده و از آثار فيزيكى و فعل و انفعالات شيميائى سلولهاى
مغزى و عصبى است .
بدين معنى كه سلسله ى اعصاب ما دائماً ادراكات را به عضو مركزى « مغز »
مى رسانند ، و اين ادراكات تشكيل مجموعه ى واحدى را مى دهد كه اجزاء آن از يكديگر
قابل تشخيص نيست ، و پديده هاى روحى همان فعاليت هاى فيزيكوشيميائى است ، و آنگاه
كه سلولهاى مغز فرسوده شوند ، و تأثيرات متقابل اجزاء بدن در يكديگر از ميان برود ،
و سلولها از حركت و توليد باز مانند ، ديگر حقيقتى از انسان جز مجموعه ى پيكر مادى
او باقى نخواهد ماند ، و لذا نوعى بقاى روحى و وجود جوهرى اصيل و مستقل را كه
جنبه ى ماوراء طبيعى داشته باشد ، نمى توان پذيرفت ، زيرا نحوه ى پيدايش و بقاى آن
معلول ارتباط مكانى و زمانى ماده است .
اينجا است كه مكتب الهى و مادى از هم جدا مى شوند ، و هر كدام براى خود راهى در
پيش مى گيرند .
*
اگر سخن ماده گرايان را باور بداريم انسان به مثابه ى يك ماشين كار است كه از
آلات و ابزار مختلف تركيب يافته ، و آثار تفكر و حيات وى با انحلال تأثيرات متقابل
اجزاء ماده به كلى نابود مى شود ، اين تفسير تفسيرى است كه نه واقعيت روان آدمى را
توجيه مى كند و نه حقيقت انسان ر .
درست است كه تن در برابر قوانين فيزيولوژيك خاضع و تسليم است ، ولى اين واقعيت
عينى چنين نتيجه اى را نمى دهد كه آدمى به طور كامل با يك معادله ى رياضى به زنجير
قوانين ماده بسته است ، بلى رابطه ى نزديكى ميان پديده هاى روحى و سلولهاى مغز وجود
دارد ، روح در اين جهان بدون يك رشته ابزار و اسباب ، قادر به هيچگونه فعاليتى
نيست ، سلولهاى مغز و اعصاب و فعل و انفعالهاى شيميائى مغز همگى ابزار روحند ، كه
تلاش آن به وسيله ى چنين ابزارهائى انجام مى پذيرد .
در اين صورت بايد پرسيد كه آيا روح و تجليات آن مانند اراده ، تصميم ، ادراك ،
واقعيت هائى است مستقل از ماده يا حقايق صددرصد مادى است ، و در تمام شرايط و حالات
تابع ماده ؟ .
آيا تلفن ابزار كار ما است كه به وسيله ى آن امواج صوتى را مى شنويم ، يا
شنونده ى واقعى و فاعل كار است ؟ .
در خصوص مغز نيز وضع به همين كيفيت است ، سلولهاى مغزى ابزار كار روحند ، نه
خالق روح ، و دلايلى كه ماترياليست ها براى اثبات نظرات خود مطرح مى سازند ، اين
موضوع را ثابت مى كنند كه بين ادراكات انسان ، و سلولهاى مغزى رابطه برقرار است ،
نه اينكه خود مغز كار ادراكات را انجام مى دهد ، و هيچ فردى از الهيّون نيز
نمى گويد كه تفكر خارج از حوزه ى سلولهاى مغز صورت مى پذيرد .
اساساً در همه موجودات مادى بايد آثار و لوازم مخصوص ماده وجود داشته باشد ، اين
پذيرفتنى است كه در يك عنصر مادى ويژگيهاى ماده مشاهده نشود ، بنابراين اگر موجودى
هم از آثار و لوازم ماده عارى بود ، و هم آثار و لوازمش با خصوصيات ماده تطبيق
نكرد ، نمى توان در غير مادى بودن آن ترديد نمود .