مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۳

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۴ -


درس چهل و نهم

اينهم تجسم رستاخيز در دنياى ما

ما كه شاهد جنبش و تحرك متوقف نشدنى جهان هستيم ، پيرامون خود منظره هاى شكوهمند و حائز اهميتى از زنده شدن مردگان مى بينيم ، اگر در فصل زمستان به محيط باغ و بوستان گام نهيم ، با كانون خاموشى روبرو مى شويم كه شايد بتوان به قبرستان آرام و بى حركت انسانها تشبيه كرد .

اين صحنه ى غم انگيز و ساكت كه هيچگونه اثرى از گياه و سبزه و طراوت را در آن نمى توان يافت ، تا آغاز فصل بهار كه محيط براى زنده شدن نباتات آماده مى شود ، و زمينه ى فعاليت حياتى درختان فرا مى رسد ، همچنان ادامه مى يابد ، اما در اين مقطع زمانى با وزيدن نسيم حيات بر مردگان ديروز ، ناگهان اوضاع عوض مى شود ، زمينهاى مرده به جنبوجوش و حركت مى افتند ، و جان تازه مى گيرند ، از پيكر عريان و افسرده ى درختان خشك و بى برگ جوانه مى رويد ، و زمين كه تا
آنزمان خاصيت حياتى خود را از دست داده بود غرق سبزه و گل و

طراوات مى شود ، و اين صحنه ى دل انگيز طبيعت جاى محيط سرد و خشك و بيروح گذشته را مى گيرد .

چنين مناظرى از مرگ و تجديد حيات كه هر سال در برابر ديدگان ما تكرار مى گردد ، در معرض بى توجهى بسيارى از افراد قرار مى گيرد ، و به جاى آنكه حسّ كنجكاوى آنها برانگيخته شود ، و از اين صحنه ى هيجان انگيز و آموزنده درس پر ثمر و شيوه ى استدلال و استنباط صحيح فرا گيرند ، بى تفاوت از كنار آن مى گذرند .

حالت دقت در آدمى نيز همانند توانائيش براى روشن انديشى نيازمند رشد و تكامل است ، نيروى دقت سرچشمه ى درك مسائل پيچيده است ، اما بى توجهى هاى روزمرّه به واقعيات عينى ، خطر بيگانه شدن انسان با حقايق پيرامون خود را تا سر حدّ سرسام آورى بالا مى برد ، و مئآلاً به عقيم شدن افكار زاينده ى وى مى انجامد ، در حالى كه امعان نظر روى امور گوناگون ، و آگاهى از كيفيت دگرگونى پديده ها در نظام موجود ، و تجزيه و تحليل اصولى كه هر تحول ساده و پيچيده بر آن قرار دارد ، علاوه بر اينكه براى انسان به ادراك دنيا و تازگيهاى آن منتهى مى شود ، به او توانائى مى بخشد كه دست آوردهاى خود را ارزيابى كند ، و از آن نتيجه و بهره ى مؤثرترى برگيرد .

از سوى ديگر انديشمندان بسيارى هم هستند كه با يارى جستن از سازمان انديشه و خرد خود ، در برخورد با اين صحنه ها به ياد مرگ و حيات انسانها مى افتند ، و مفهوم رستاخيز در برابر ديدگان عقلشان تجسم مى يابد .

لزومى ندارد كه توانائى مشاهده و گردآورين و گروه بندى شواهد عينى ، و پيوند آنها به منظور نتيجه گيرى را خاص دانشمندان بدانيم ،
بلكه در راه شناخت مسائل و تفكر در امور به روى همگان با اختلاف درجه ى علم و آگاهى شان ، كاملاً باز است و هر كس به ميزان استعداد

و توانائى حوزه ى انديشه اش مى تواند از حوادث و پديده هاى پيرامون خود ، درس بگيرد و سود جويد .

اگر زمين خشكيده و درختان عريان كه تا ديروز به علت نامساعد بودن شرايط زندگى به طور موقت از فعاليت و تلاش باز ايستاده بودند ، و از تحرك حياتى اثرى در آنها ديده نمى شد اما امروز در اثر عوامل طبيعى و ريزش رگبارهاى باران ، غرق حيات و طراوت و خرمى شده اند ، چرا اين قانون مرگ و حيات طبيعت را منحصر به جهان نباتات بدانيم ؟ .

چه دليلى وجود دارد كه اين رستاخيز را براى انسانها نفى كند ، و آنرا امكان ناپذير سازد ؟ .

گياهان در نشان دادن نحوه ى حيات و مرگ بهترين شاهدند ، در درون بذرهاى مرده و بى حركت گياهان ، سلول زنده اى به حالت خفته و آرام قرار گرفته ، و حتى گاهى با گذشت هزاران سال همچنان سالم و قابل كشت باقى مى مانند سلول درون اين دانه ها پس از كشت در اثر رطوبت و حرارت بيدار مى شوند ، و رشد خود را آغامز مى كنند ، و در صورت گلها و بوته ها و علف ها از شكم زمين خارج مى گردند .

انسانها هم پس از مرگ كه در شكم زمين مدفون مى گردند ، و تبديل به خاك مى شوند ، آنگاه كه بهار قيامت رسيد ، و شرايط محيط براى تجديد حيات مساعد شد ، ذرات اجساد به حركت و جنبش درمى آيند ، و همچون گياهان از آن ذرات مى رويند .

قبول داريم كه فعاليت و جنبش زمين در فصل زمستان به سبب فشار عوامل طبيعى ظاهراً به خاموشى مى گرايد ، و هر چند مرگ واقعى و قطع كامل رشته ى حيات در ميان نيست ، و آنچه در اينجا محقق است ركود و توقف فعاليت حياتى است ، ولى بايد توجه كرد كه در آغاز آفرينش حيات ، كره ى زمين از هر موجود زنده اى خالى بوده و پس از آماده شدن محيط مساعد براى زيست ، از همين زمين بى جان نخستين جرقه ى

حيات و زندگى جستن كرده است .

حيات يك حقيقت مرموز

آرى حيات حقيقت مرموزى است ، اين عنصر ناشناخته ممكن است درون ذرات ژنهاى خشكيده و اتمه ، هزاران سال به حالت خفته و بى حركت محفوظ بماند ، و همين كه محيط مساعد و شرايط آماده شد ، از درون اتمها و سلولهاى خاك شده سربرآورد ، و شروع به رشد كند ، و هيچ دليل علمى مبنى بر رد اين نظريه وجود ندارد .

زيرا محققين ، حيات را در ويروسهائى كشف كرده اند كه حتى به وسيله ى ميكروسكوپ الكترونيك كه ميليونها مرتبه اشياء را بزرگتر نشان مى دهند ، نمى توان ديد ، يعنى موجودات بسيار كوچكى كه با ميليونها بار بزرگ شدن قابل رؤيت نيستند ، در عين حال هم حيات و حركت دارند ، و هم توليد مثل مى نمايند .

بشر هر انداز،ه حيات را در عوالم بى نهايت كوچك تعقبى كرده به انتها نريسده ، و حتى نتوانسته است ابعاد ژنها و كروموزمها را كه وارث صفات و خصايص والدين و اجدادند ، تعيين كند ، با اينهمه از همين مراحل بسيار پست كه به حدود اتم مى رسد ، حيات مى جوشد و سر مى زند .

وقتى در درون چنين ذرات نامرئى ، حيات به دور از دسترس هر دشمن مسكن گزيند ، و هيچ تغيير و تبديلى قادر نباشد آنرا از پناهگاه خود بيرون براند و نابود كند ، چه دليلى در دست است كه نتواند در درون سلولهاى خاك شده ى بدن انسانها در يك دوره ى طولانى خاموش و آرام محفوظ بماند ؟ و يا چرا نتواند مانند حشرات خواب رفته ى زمستان بار دثيگر به جنب و جوش و حركت درآيد ، و بالاخره چه مشكلى بر سر راه است كه نگذارد مجدداً حيات از بستر مرگ برخيزد ؟ .

قرآن مجيد كه نگاهش برپهنه ى پر جوش وخروش هستى مى خرامد

براى نشان دادن قيافه ى رستاخيز ، تجديد حيات انسانها را با رستاخيز گياهان مقايسه نموده و مى فرمايد :

« و بدين ترتيب سرزمين مرده اى را زنده ساختيم ، خروج و زنده شدن مردگان در قيامت نيز اين چنين خواهد بود » (1) .

« خداوند شما رامانند نباتات از زمين مى روياندسپس شمارا به سوى زمين برمى گرداند ، و ديگر بار شما را از زمين خارج خواهد ساخت » (2) .

در اين آيات براى مردمى كه جهان پس از مرگ را باور ندارند ، دلايلى از زندگى محسوس و مادى دنيا كه باورش دارند ، آورده تا به چنان آينده اى راهنمائى شوند ، و با برهانى روشن و خطوطى شگفت از كتاب طبيعت ناباوران را پاسخ مى گويد ، اما در عين حال گروهى لجوج و بى خرد از همه ى آن صحنه هاى پندآموز مى گذرند ، و دريچه ى دل را به روى حقايق مى بندند .

باز هم به نداى قرآن گوش فرا دهيم :

« زمين را بنگرى كه خشك و بى گياه است ، اما هنگامى كه باران بر آن فرو باريم جنبشى پيدا مى كند ، و بالا مى آيد و از هر زوج گياه زيبا مى روياند ، اين دليل است كه خدا بر حق است و مردگان را زنده مى كنمد ، و محققاً بر هر چيز توانا است » (3) .

با ريزش باران و نفوذ آب به عمق زمين هوائى كه در آنجا متراكم شده ، به سمت داخل رانده مى شود ، و در نتيجه عمق زمين حالت جنب و جوش خاصى به خود مى گيرد .

وقتى كه ريشه ى نباتات در داخل زمين پيشروى مى كنند ، آنچه از زمين به خود اختصاص مى دهند، چند برابر برحجم آن مى افزايند، و بدين ترتيب زمين با رويش گياه به ميزان قابل توجهى متورم و پر حجم مى شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . ق 12 .

2 . حج 5 و6 .

3 . نوح 17 و18 .

امير مؤمنان على (ع) فرمود :

« تعجب مى كنم از كسى كه نشأة آخرت را انكار مى كند ، در حالى كه نشاءه دنيا را مى بيند » (1) .

در اين بيان امام حيرت خود را از غفلت زدگانى كه بى تفاوت از روى مسائل پندآموز مى گذرند ، پنهان نمى كند .

*

قرآن كريم كه همواره با تأثيرى نامحدود در امتداد زمان بايد به عنوان كليدى بهر گشودن راز عالم مورد استفاده قرار داد ، توجه انسانها را از راه آفرينش « جنين » نيز به معاد جلب مى كند و مى فرمايد :

« اى مردم اگر شما در روز معاد و توانائى خداوند بر بعث مردگان ترديد داريد ، بدانيد كه ما شما را از خاك آفريديم ، آنگاه از نطفه آنگاه خون بسته ، سپس از چيزى شبيه به گوشت جويده ، كه قسمتى شكل يافته و بعضى شكل نيافته است ، تا در اين تحولات توانائى خود را بر شما روشن سازيم ، و آنچه در عالم رحم هست تا مدت معينى قرار مى دهيم ، سپس شما را به شكل كودك از رحم بيرون مى آوريم تا زيست كرده و به سر حد كمال برسيد ، و برخى از شما در اين مسير بميرد ، و برخى به سن پيرى و دوران ضعف و ناتوانى برسد تا آنجا كه هوش و فهم خود را از دست بدهد » (2) .

« انسان بايد بينديشد كه از چه آفريده شده است ، از آب نطفه ى جهنده اى خلقت گرديد ، كه از ميان دستگاه نطفه ساز مرد و زن خارج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . غرر الحكم ص 493 .

2 . حج 4 .

گشته است ، خدائى كه او را از اين آب ناچيز آفريد ، بى شك بر زنده كردنش پس از مرگ نيز توانائى دارد » (1) .

قرآن كريم در زمينه ى زنده شدن جسم هاى متلاشى شده موضوع حركت و تحول را مطرح مى كند ، و خاطر نشان مى سازد كه همانگونه كه مبدء آفرينش ابتدا بر اساس يك سلسله قوانين و تحولات حساب شده با تدبير ربانى خود ذرات خاك را به صورت انسانى به عرصه ى هستى آورد ، و بدن شما را بدين كيفيت ساخت ، بار ديگر نيز بر مبناى يك رشته حركت و تحولات دقيق ديگر ، پيكر شما را به شكل نخستين آن باز مى گرداند .

چه او دانا و آگاه بر هر خلق و ايجادى است ، و مى داند بدن و استخوان پوسيده و خالى را در كدام مسير قرار دهد تا تحت تأثير اسباب و علل خاص به صورت بدن نخستين درآيد ، و اين امر مانند تمام افعال الهى به مقتضاى سنن كلى تحقق مى يابد .

اگر خلق و ايجاد بعدى امكان پذير نيست ، بايد نه تنها در رستاخيز و معاد بلكه در ايجاد ابتدائى نيز تبديل ذرات خاك به بدن انسانى ناممكن باشد .

مى دانيم كه تغذيه ى انسان از راه خوراكيهاى گوناگون صورت مى گيرد ، و عصاره هاى مواد خاكى يعنى نباتات و گوشت و لبنيات ، عهده دار نقش اساسى در تأمين نيازهاى جسمانى او هستند .

بنابراين نطفه كه پس از طى مراحل تكاملى به صورت انسانى پا به عرصه ى ظهور مى نهد ، شكل دگرگون شده اى از خاك است ، همان مولودى كه در ميان ديگر پديده ها از موقعيتى ممتاز و با شكوه و تابندگى خاصى برخوردار شده ، و به بركت دارا بودن نيروئى منزّه و پاك به چنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . طارق 5 ـ 8 .

مقامى دست يافته است .

مشاهده ى تبديل خاك مرده به نطفه و سپس انسان ، مسأله ى بيرون آمدن زنده از مرده و بعث و رستاخيز را روشن مى سازد .

اين آيات در مرتبه ى نخست انديشه انسانها را به آغاز آفرينش و ماده اصلى وجودش جلب مى كند تا فكر كند و ببيند چه مراحلى را پيموده تا بصورت انسان كاملى درآمده است ، آيا آن طراح نيرومند از گردآورى ذرات پراكنده ى بدن آدمى ناتوان است و نمى تواند بار ديگر از همين مواد كالبدى نو بسازد و روح آماده نخستين را به آن بازگرداند ؟ .

قرآن به يك قياس عقلى استناد مى جويد كه هرگاه فرد يا افرادى عملى را بجا آورند توانائى بر انجام همان كار از نوع بزرگتر و با كيفيت بهتر هم دارند .

در اينجا سخن از كارى بزرگتر و پيچيده تر نيست بلكه استدلال براى انجام كارى ساده تر و هموارتر است يعنى آفريدگار پس از بهم ريختن تركيبات بدن مى خواهد از مواد موجود بار ديگر انسان سازى كند .

واينجااست كه بهوضوح به حقيقت كلام الهى پى مى بريم كه مى فرمايد:

« شما را از زمين آفريديم ، به زمين باز مى گردانيم ، از زمين بار ديگر خارج مى سازيم » (1) .

تحولات جنين

تحولات پى درپى جنين در عالم خود ، و عبورش از گذرگاههاى بس شگفت انگيز و جهش به جلو ، يكى از حيرت آورترين حوادثى است كه در دستگاه آفرينش اتفاق مى افتد .

پيمودن تمام اين مراحل كه تحت كنترل نيروى داخلى بدن يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره طه آيه 55 .

موفقيت و حسابگرى خاص موانع را از پيش پاى خود برمى دارد ، و مسيرش را طى مى كند ، از دسترس انسان كاملاً دور است .

با آنكه سلولهاى جنين در مراحل مختلف شبيه يكديگرند ، و از اعضاء گوناگون انسانى نشانه اى در انبوه سلولها ديده نمى شود ، ولى تغييرات ناگهانى كه در سلولهاى كاملاً مشابه يعنى مصالح و ساختمان جنين براى به وجود آمدن اعضاء بدن شكل مى گيرد معلوم نيست تحت چه شرايطى انجام مى پذيرد .

سلولهاى درهم و مخلوط كه در استراحتگاه موقتى قرار داشتند ، از يكديگر مجزا مى گردند ، و هر كدام مربوط به هر عضوى است رهسپار جايگاه خود مى شود ، و پيكر جنين وسيله ى همين سلولها تركيب ، و صورت بندى آن آغاز مى گردد .

و آنگاه دست تواناى خداوندى در اين پيكر بى جان و روح مى دمد ، تا عنصر ارزشمندى را به حوزه ى حيات هستى عرضه كند .

متفكر معروف فرانسه « دكتر كارل » به ذكر شگفتيهاى سلول جنينى مى پردازد و مى نويسد :

« مى دانيم كه بدن آدمى ابتدا از يك سلول تشكيل شده است كه در طول رشد جنينى ابتدا به دو سلول ، و هر يك از آنها خود به دو سلول تازه تقسيم مى شود ، و اين تقسيم تا رشد غائى موجود ادامه مى يابد .

جنين با آنكه هنگام نموش از نظر ساختمان هر لحظه پيچيده تر مى گردد ، معهذا سادگى عمل تخم اصلى را نگهميدارد ، سلولها حتى در ميان توده ى بى شمار خود به شكل بافت يا عضو ، خاطره ى وحدت اصلى خود را از ياد نمى برد ، و از پيش وظايفى را كه بايد بعدها در مجموعه ى بدن عهده دار شوند ، مى دانند .

ساختمان هر عضو با طرق خاصى انجام مى گيرد كه به نظر بس عجيب مى آيد ، و بدين منظور به همان معنى كه براى ساختمان يك

خانه ، مصالح بنائى لازم است « مصالح » سلولى به كار نمى رود ، و در حقيقت اينجا مسأله ى ساختمان در ميان نيست ، گرچه همانطور كه خانه از آجرها بالا رفته ، بدن نيز از سلولها ساخته شده است ، ولى براى تنظير اين دو با هم ، بايد خانه را فرض كنيم كه تنها از يك آجر ساخته شده باشد ، تنها آجرى كه توانسته است با استفاده از آب رودخانه و نمك هاى معدنى آن و گازهاى هواى جوّ ، آجرهاى زياد ديگرى بسازد ، بعد آنها را بدون نقشه ى معمار و حضور بنا رويهم بگذارد ، و ديوارها را بالات ببرد ، سپس مع همانها را به صورت شيشه براى پنجره ه ، و سفال براى سقف ه ، و ذغال براى گرمخانه ، و آب براى دستشوئيه ، آشپزخانه در بياورد ، و خلاصه ساختمان عضوى به افسانه هاى پرييانى شبيه است كه براى كودكان نقل مى شود » (1) .

*

چيز شگرفى است ، آفريدگار توانا در مسير اين دگرگونيهاى سريع ، از يكدانه سلول زنده كه در رحمى پيدا شده انسانى را با اندامى بسيار متناسب و موزون مى سازد ، آنهم پيكرى كه دستگاههاى فراوان خودكار در آن به كار افتاده و يك سره از آندم كه در رحم تركيب يافته تا هنگام مرگ در فعاليتند .

با اين حال آيا خداوند قادر نيست كه پس از مرگ ذرات به هر سو پاشيده ى او را كه دگرگون شده ى يك چيز است ، و منبع واحدى دارد به شكل نخستين بازگرداند ؟ .

آيا كسى كه آفرينش حيرت آور جنين را مى بيند باز هم مى تواند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . انسان موجود ناشناخته ص 103 ـ 102 .

تجديد حيات مردگان را امرى ناممكن تلقى كند ؟ . آيا رستاخيز مردگان چيزى بالاتر از اين است ؟ . براى درك واقعيت ها نبايد با ديدى محدود و كوششى ناقص مسائل را سنجيد ، بلكه بايد به حقايق پر شكوهى كه بر جهان حكومت مى كنند انديشيد ، و با فكرى توانا به بازپرسى مسائل پرداخت .

*

در عالم حيوانات تكميل نواقص اجزاء وجودى آنها به كرات صورت مى گيرد ، برخى از خزندگان اگر يك عضو يا بخشى از اعضاء خود را از دست بدهند ، مى توانند مجدداً آنرا نوسازى كنند ، نوعى از كرمها را به قطعات متعددى تقسيم كرده اند ، آنگاه مشاهده شده كه هر قطعه اى به صورت كرم كاملى درآمده است (1) .

هر چند اين گونه ترميمها در مورد انسان تحقق نمى پذيرد ، اما هرگاه شرايط و محيط مناسب آماده شود ، روئيدن بدن انسان از يك ذره همچون روئيدن درخت از يك جزء پيوند شده را نبايد غير ممكن تلقى كرد ، همانطورى كه شرايط محيط رحم اينكار را به خوبى انجام مى دهد ، و از يك سلول ، انسانى را مى سازد و به كمال مى رساند .

بنابراين وقتى كه مثلاً بذر يك گل ، حافظ تمام اسرار گل است ، و در محيط پرورشى خود ، به بوته گلى زيبا و عطرفشان تبديل مى شود يك سلول نيز مى تواند ويژگيهاى انسان كاملى را در خود حفظ كند ، و در محيط متناسب او را بازسازى كند .

شخصى از امام صادق (ع) پرسيد :

« آيا جسد انسان مرده مى پوسد ؟ فرمود آرى مى پوسد تا جائى كه از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . علم و زندگى ص 410 .

گوشت و استخوان اثرى باقى نمى ماند ، تنها چيزى كه نمى پوسد گلى است كه از آن آفريده شده ، و در آرامگاه او به حالت گردشم يم ماند ، تا از آن مانند نخستين بار آفرينش جديدى يابد » (1) .

احتمال دارد منظور ذرات اتمى بدن باشد كه پيوسته الكترونها به دور هسته ى مركزى در حال گردشند ، بنابراين پس از آنكه سلولها مردند ، و بدن در قبر پوسيد ، اتم هاى آن به طور ثابت باقى مى مانند ، و همان ذرات تشكيل دهنده ى كالبد به صورت چرخش دايره اى در آنجا محفوظ خواهد ماند .

باز هم قرآن مجيد با كمال صراحت توانائى بى پايان خداوند را مطرح مى كند ، و منكران را به انديشيدن هر چه بيشتر در نظام وجود خود فرا مى خواند ، زيرا مسأله ى رستاخيز را براى كسانى كه با ديد خود بر همه چيز مى نگرند ، قابل درك مى داند ، و مى فرمايد : « آيا انسان خيال مى كند كه بيهوده رها شده است ؟ آيا او قطره اى آب منى نبود كه به صورت خون بسته درآمده و بعد به اين كيفيت بيافريد ، و از آن دختر يا پسر پديد آورد ؟ آيا چنين خداى قادر با حكمت توانا نيست پس از مرگ او را حيات مجدد بخشد » (2) .

ابعاد بهت انگيز هستى

نگرش عميق علمى به مجموعه ى جهان و بررسى شگفتيهاى آن با ديد وافق وسيع و نيز ايمان به بيكرانگى توانائى خداوند ، همه ى اينها انسان را به اصل معاد و بازگشتش به زندگى مجدد در تحليل نهائى كه كاملاً معتقد و انديشه اش را آرام مى سازد ، آنهم با توجه به محدوديت آگاهى و دانش بشر ، به خصوص وقتى سخن از شناخت ابعاد گوناگون هستى به ميان آيد ، كه در اينجا كمرنگى و ناچيزى دانش انسانى به طور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . كافى ج 3 ص 251 .

2 . قيامت 36ـ 40 .

شگفت انگيزى احساس مى شود ، و انديشمندان به خوبى مى دانند كه دست آوردهاى علوم ما به همه ى شكوفائى هايش هيچ گاه جوابگوى همه ى مسائل نخواهند بود .

ولى چشم و گوش و فكر انسان محدود انديش و سطحى بويژه وقتى كه لجن لجاجت روح او را انباشته است ، براى درك واقعيات بسيار نارسا است .

تا آنجا كه مى دانيم چهره هاى حيات در همين كره ى زمين كوچكه ما كه در برابر ابعاد گيج كننده ى جهان هستى بايد به هيچ گرفت ، تا چه حدّ متنوع است كه حتى كيفيت زندگى و خصوصيات دستگاههاى حياتى آنها بر ما ناشناخته است ، و به همين علت بايد منكران معاد تن به نفسى جاهلانه در ندهند ، و حدّ اقل قضاوتشان عارى از قطعيت و احتياط آميز باشد . دقت در واقعيت هاى موجود ما را تا حدودى به توانائى خيره كننده ى آفريدگار آشنا مى سازد تا بدانيم كه مسأله ى رستاخيز و زنده شدن مردگان چيزى مهمتر از پيدايش اين نظام بهت انگيز با همه ى پيچيدگى مكانيسم آن و تجهيزات مختلفى كه از تجمع آنها هماهنگى دلنشينى حاصل گرديده ، نيست .

آنكه انديشه اى باز دارد اين چنين به مسائل مى نگرد .

قرآن مى فرمايد :

« آفرينش آسمان ها و زمين و انواع جنبندگانى كه در آنها پراكنده اند ، از آيات و نشانه هاى قدرت اويند ، و او بر جمع آورى همه ى آنها هرگاه بخواهد و اراده كند « در رستاخيز » از توانائى كافى برخوردار است » (1) .

« و كافران با تأكيد سوگند ياد مى كنند كه هرگز كسى كه مرد خدا زنده نخواهد كرد ، در صورتى كه قيامت وعده ى حتمى خداست وليكن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . شورى 28 .

اكثريت مردم از آن آگاه نيستند » (1) .

« كافران گمان كردند كه هرگز برانگيخته نمى شوند ؟ اى رسول ما به آنها بگو به خداى من سوگند كه حتماً برانگيخته مى شويد ، و سپس به نتيجه ى اعمال خود آگاه مى گرديد » (2) .

« خداوندى كه آسمانها و زمين را بدين ترتيب آفريد ، و از اين آفرينش ها خسته و ناتوان نشد ، آيا از برانگيختن مردگان عاجز است ؟ بى گمان خداوند بر هر چيز توانا است » (3) .

پس از آنكه مجموعه ى هستى را با همه ى شگرفى با دست تواناى خود خلق كرده ، و عدالت هميشگى و خلل ناپذيرى كه عالم مطيعت آن است ، بر كوچكترين و بزرگترين اشياء تسلط داده ، و به بخشى از موجودات نيز حيات و زندگى بخشيده است ، قطعاً بر تجديد حيات مردگان توانا است ، چه زنده كردن مردگان از آفرينش كل هستى موجود آسانتر خواهد بود ، عقل انسان حكم مى كند كه گردآورى و بهم پيوستن اجزاء يك موجود پراكنده و متفرق ، به مراتب ساده تر از ايجاد و به صحنهى هستى آوردن آن است .

آيا مونتاژ كردن يك دستگاه صنعتى مشكل تر است يا ساختن آن .

مسلماً براى كسى كه مبتكر و سازنده ى يك دستگاه صنعتى است ، باز كردن قطعات و سوار كردن مجدد آن چيز دشوارى نبايد تلقى كرد .

*

اين مسأله ما را به اين واقعيت رهنمون مى شود كه خداوندى كه خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره نحل آيه 37 .

2 . سوره تغابن آيه 7 .

3 . احقاف 2 .

مبتكر آفرينش انسان است ، و ابتدا او را از مشتى خاك خلق كرده ، سپس نسل وى را به وسيله ى يك سلول هستى بخشيد ، بى ترديد پس از مرگ و متلاشى شدن اجزاء او ، براى گردآورى و تركيب آنه ، هيچ مشكلى بر سر راهش نيست ، و همچنان توانائى خود را حفظ خواهد كرد نمود .

و همانگونه كه يك سلول نامرئى را با نقشه ى منظم و كيفتى حيرت انگيز ، به ميلياردها سلول ، و نيز استخوان و پوست و گوشت مبدل نمود ، و انسان كاملى را به عرصه ى هستى آورد ، به خوبى قادر است اين عمل را از سر گيرد ، و ذرات تحول يافته او را بروياند و به آنها جان بخشد .

در آفرينش انسان ما به كيفيت ديگرى جز اينكه فردى از فرد ديگر زائيده شود ، آگاه نيستيم اما خداوند ، دانا به تمام كيفيت هاى خلقت است ، چنانكه قرآن اعلام مى كند :

« او به هر نوع آفرينشى دانا است » (1) .

و او همان قدرت بى پايانى است كه موجود زنده ى نخستين را غير از كيفيت زائيدن يعنى از مشتى خاك آفريد .

قرآن به تشريح اين حقايق مى پردازد و مى فرمايد :

« آيا درك نكرديد كه نخست شما نطفه اى بوديد ؟ آيا شما خودتان نطفه را به صورت فرزند انسان آفريديد يا ما آفريديم ؟ ما مرگ را بر هماه خلايق مقدر ساختيم ، اگر بخواهيم همه ى شما را فانى كرده و خلقى ديگر مثل شما بيافرينيم ، و شما را به كيفيتى كه اكنون از آن بى خبريد برمى انگيزيم ، شما كه از آفرينش اول آگاه شديد ، چرا به « آفرينش دوم » توجه نمى كنيد » (2) .

در اين آيات اراده و مشيت الهى كه آدمى را از مراحل گوناگون عبور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . يس 79 .

2 . واقعه 62 ـ 58 .

مى دهد ، و به سر حد كمال مى رساند ، متذكر مى شود ، و خاطرنشان مى سازد كه همه ى اين مراحل با اراده و خواست پروردگار انجام مى گيرد ، بى آنكه خود انسان كمترين دخالتى در آن داشته باشد ، زيرا او است كه ما را مى آورد و مى گرداند و مى برد ، بدون آنكه در اين باره با ما مشورت كند ، يا از كسى يارى جويد .

پس آن اراده و نيروى بى پايانى كه آدمى اجباراً در مسير رشد و كمال خود از آن پيروى مى كند ، توانائى كامل در تكرار اين صحنه را هم خواهد داشت .

باز قرآن تصريح مى كند :

« اوست خدائى كه آفرينش را آغاز مى كند ، و آنگاه پس از مرگ و پراكندگى به صورت نخست بازمى گرداند ، و اين اعاده براى او سهل تر است » (1) .

قرآن به انسانها يادآور مى شود كه با دقت بينديشند كه آغاز حياتشان از چه بوده و كدام دست قدرتى آنها را از آن مرحله ى پست به اين رتبه والا رسانده است .

آرى پيشرفت اين مراحل كه نطفه به موجود ارزشمندى درآمده است ، تنها به اراده و امر حق تعالى انجام گرديده ، و گرنه روزگار و دورانهائى گذشته كه از انسان جز نام و نشانى نبوده است .

قرآن مى فرمايد :

« آيا بر انسان روزگارى نگذشت كه چيز قابل ذكرى نبود ؟ ما او را از نطفه ى مختلط آفريديم و سپس وى را داراى قواى چشم و گوش گردانيديم » (2) .

هستى انسان بدون وجود مبدئى توانا قابل تبيين نيست ، و هرگز او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . روم 27 .

2 . سوره دهر آيه 2 ـ 1 .

بر اثر يك سلسله عوامل بى شعور به جهان پرتاب نشده است ، او به اين جهت به عرصه ى هستى گام نهاد تا با گزينش و انتخاب و ايثارهاى خود مراحل كمال را بپيمايد ، و به معبود حقيقى و كمال مطلق برسد ، فيض آن ذات حكيم و خلاّق بود كه سبب گرديد اشعه ى روح به آن ماده ى پست و بى ارزش بتابد ، تا صورت انسانى پيدا كند ، و سپس به عرصه ى دنيا وارد شود ، و سرانجام هم به سوى او بازگردد .

پس هم مبدء انسان خدا است ، و هم مقصد و مقصود او .

باد ما و بود ما از داد تست *** هستى ما جمله از ايجاد تست

لذت هستى نمودى نيست را *** عاشق خود كرده بودى نيست را

ما نبوديم و تقاضامان نبود *** لطف تو ناگفته ى ما مى شنود

درس پنجاهم

به اين دلايل مرگ پايان زندگى نيست

در پى گيرى مسأله ى معاد و جهان پس از مرگ ، مى توان از وجود « روح » و استقلال آن نيز به عنوان يك دليل قاطع و رسا استفاده كرد . تاكنون از سوى دانشمندان صاحب نظر در زمينه ى معماى روح نظرات فراوانى ، ابراز شده ، اما هر قدر دامنه ى مسائل فلسفى گسترش مى يابد ، و از فرهنگ هاى پويا و دانش هاى پر بار بهره گيرى دقيق ترى مى شود ، نشانه هاى روشنتر و گوياترى براى اثبات روح و تجرد آن به دست مى آيد ، هر چند ما در نماياندن ماهيت آن از توفيق كامل برخوردار نباشيم ، و نتوانيم پرده از اسرار و رموز بسيار پيچيده ى اين عنصر ابدى برداريم .

به همين سبب قرآن كريم ماهيت روح را يك حقيقت ناشناخته معرفى مى كند كه دست بشر از شناخت كامل آن كوتاه است ، و لذا وقتى از پيامبر اسلام در باره ى حقيقت روح سؤال مى شود ، قرآن چنين پاسخ مى دهد :

« اى پيامبر در باره ى حقيقت روح از تو مى پرسند ، بگو روح يك امر الهى است ، و براى بشر يك حقيقت ناشناخته و مجهول است و آنچه كه در فهم اين مسأله به شما داده شده ، بسى اندك و ناچيز است » (1) .

بيش از چهارده قرن است كه از پاسخ قرآن مى گذرد ، و امروز كه دامنه ى دانش بسيار فراختر از زمان رسول الله شده است ، بر آگاهى بشر به طور اساسى چيزى افزوده نگرديده ، و هنوز ماهيت روح به حيطه ى فهم آدمى در نيامده ، و هيچكس نتوانسته است به تبيين آن بپردازد ، و همانگونه كه قرآن اعلام كرده براى ما در هاله اى از ابهام و ناشناختگى پوشيده است ، و احتمال هم نمى رود كه روزى قابل تبيين باشد .

*

« هانرى بركسون » محقق معروف مى گويد :

« مى توان با افلاطون همراهى كرد و از جان تعريفى مقدم بر تجربه به دست داد ، و جان را به دليل بسيط بودن غير قابل تجزيه است ، و به علت تقسيم ناپذيربودن ، فسادناپذير خواند ، و بر اساس ماهيتش جاودانى ناميد .

با آنكه در باره ى مفهوم افلاطونى دو هزار سال است كه تأمل و تفكر مى شود ، اما اين مفهوم معرفت ما را در باره ى جان حتى يك قدم هم به جلو نبرده است » (2) .

1 ـ « دكتر چسر » محقق انگليسى مى نويسد : « بعضى گفته اند مجموعه ى اعمال ماشينى مغز ما اين . « من يا خود » را تشكيل مى دهد ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . بنى اسرائيل 85 .

2 . دو سر چشمه اخلاق و دين ص 389 ـ 388 .

عده اى مى گويند كه آن عبارت از مغز بعلاوه يك جرقه ى مرموز است كه هنگام مرگ از بدن ما خارج مى شود ، چنانكه مى دانيد فلاسفه ى بزرگ در باره ى روح و ماهيت آن و محل بن در بدن و همچنين اينكه روح از بين رفتنى است يا جاودانى ، زياد انديشيده ايد ، و اين مسأله هنوز هم حل نشده است ، و هنوز هم دانشمندان براى كشف آن مى كوشند .

در سالهاى اخير بسيارى از متكفرين گرفتند آنرا از نظر ديگرى مورد مطالعه قرار دهند ، به اين معنى مسأله ى روح را كه بسيار پيچيده و مبهم است كنار گذارده ، تنها در باره ى ذهن يا روان يعنى مجموعه ى احساسات و عقايد و افكار به كنجكاوى و مطالعه بپردازند . . » (1) .

راستى انسان با در نظر گرفتن بى نتيجه ماندن همه ى تلاشهايش در زمينه ى شناخت روح چگونه مى تواند باور نكند كه در آن راز مرموزى هست كه ما را ناگزير از تسليم و تعظيم مى كند .

قرآن كريم طى آياتى كه به آفرينش انسان اختصاص مى دهد مى فرمايد :

« ما همانا كه آدمى را از گل خالص آفريديم ، پس آنگاه او را نطفه گردانيده و در جاى استوار قرار داديم ، آنگاه نطفه را در خون بسته و خون بسته را بصورت گوشت جويده و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانديم ، پس از آن خلقت جديدى را آفريديم ، آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده » (2) .

« آنگاه خداوند آفرينش انسان را كامل ساخت و از روح خود در آن دميد و براى شما چشم و گوش و دل قرار داد ، چقدر شما انسانها كم سپاسگزاريد » (3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . رشد و زندگى ص 134 .

2 . سوره مؤمنون آيه 14 ـ 13 ـ 12 .

3 . سوره سجده آيه 9 .

« زمانى كه آفرينش ظاهرى انسان را تكميل نمودم و در آن از روحم دميدم شما فرشتگان براى او سجده كنيد » (1) .

در اين آيات از بيان خلقت هاى متوالى كه روى نطفه صورت مى گيرد و با طى مراحل گوناگون بصورت بدن كامل مادى درمى آيد ، به انشاء خلق به عنوان يك خلقت مهم و پر ارزش و قابل توجه كه متمايز از خلقت تن جسمانى است اشاره مى كند ، و نشان مى دهد كه افاضه ى روح به پيكر جسمانى است اشاره مى كند ، و نشان مى دهد كه افاضه ى روح به پيكر جسمانى يك ايجاد و خلق نوينى است كه از سنخ تن خاكى و خلقت هاى پى درپى مادى كه قهراً آثار و لوازم ماده را با خود خواهد داشت ، نيست . بلكه حقيقت ديگرى است كه با مخلوقات قبلى هيچ شباهتى ندارد ، اين روح دميده شده در تركيب بدنى انسان كه منسوب به خدا و نزديكترين مخلوق به خداوند متعال است ، يك حقيقت مستقل و جدا از بدن و بدور از ماده و همه ى عوارض و ويژگيهاى آن مى باشد .

هيچ كس حتى ماده گرايان با همه ى اختلافاتى كه از حيث معتقدات شخصى و ايدئولوژيكى با پيروان مذاهب دارند ، تا اين مرحله از انكار پيش نرفته اند كه از پذيرفتن حقيقتى تحت اين نام سرباز زنند ، بلكه از نظر آنها علومى همچون روانشناسى و روانكاوى ، علومى پذيرفتنى و قابل قبولند ، منتها تفاوت اساسى اينجا است كه دانشمند الهى و فلاسفه ى متافيزيك بر اين عقيده اند كه غير از جسم مادى حقيقت ديگرى وجود آدمى را دربرگرفته كه در قلمرو موجودات مجرّد و پيراسته از ماده است ، و ماهيتى منحصر به خود دارد كه مبدء تدبر و انديشه در انسان است .

اين بدان معنى نيست كه جسم و روح دو واقعيت جدا از همند كه هر كدام با استقلال كامل براى خودشان ابراز وجود مى كنند ، بلكه دو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره حجر آيه 29 .

حقيقت به هم وابسته اند ، و در عين حال ماهيت مختلف دارند .

انديشه ى ماده گرايان

اما انديشه ى فلسفى ماترياليستها بر اين محور مى چرخد كه گوهرى مستقل از ماده به عنوان روح وجود ندارد ، و بر اين تفكر و بينش خود پاى مى فشارند كه فعاليت تمام دستگاههاى مغزى تحت قوانين ماده و از آثار فيزيكى و فعل و انفعالات شيميائى سلولهاى مغزى و عصبى است .

بدين معنى كه سلسله ى اعصاب ما دائماً ادراكات را به عضو مركزى « مغز » مى رسانند ، و اين ادراكات تشكيل مجموعه ى واحدى را مى دهد كه اجزاء آن از يكديگر قابل تشخيص نيست ، و پديده هاى روحى همان فعاليت هاى فيزيكوشيميائى است ، و آنگاه كه سلولهاى مغز فرسوده شوند ، و تأثيرات متقابل اجزاء بدن در يكديگر از ميان برود ، و سلولها از حركت و توليد باز مانند ، ديگر حقيقتى از انسان جز مجموعه ى پيكر مادى او باقى نخواهد ماند ، و لذا نوعى بقاى روحى و وجود جوهرى اصيل و مستقل را كه جنبه ى ماوراء طبيعى داشته باشد ، نمى توان پذيرفت ، زيرا نحوه ى پيدايش و بقاى آن معلول ارتباط مكانى و زمانى ماده است .

اينجا است كه مكتب الهى و مادى از هم جدا مى شوند ، و هر كدام براى خود راهى در پيش مى گيرند .

*

اگر سخن ماده گرايان را باور بداريم انسان به مثابه ى يك ماشين كار است كه از آلات و ابزار مختلف تركيب يافته ، و آثار تفكر و حيات وى با انحلال تأثيرات متقابل اجزاء ماده به كلى نابود مى شود ، اين تفسير تفسيرى است كه نه واقعيت روان آدمى را توجيه مى كند و نه حقيقت انسان ر .

درست است كه تن در برابر قوانين فيزيولوژيك خاضع و تسليم است ، ولى اين واقعيت عينى چنين نتيجه اى را نمى دهد كه آدمى به طور كامل با يك معادله ى رياضى به زنجير قوانين ماده بسته است ، بلى رابطه ى نزديكى ميان پديده هاى روحى و سلولهاى مغز وجود دارد ، روح در اين جهان بدون يك رشته ابزار و اسباب ، قادر به هيچگونه فعاليتى نيست ، سلولهاى مغز و اعصاب و فعل و انفعالهاى شيميائى مغز همگى ابزار روحند ، كه تلاش آن به وسيله ى چنين ابزارهائى انجام مى پذيرد .

در اين صورت بايد پرسيد كه آيا روح و تجليات آن مانند اراده ، تصميم ، ادراك ، واقعيت هائى است مستقل از ماده يا حقايق صددرصد مادى است ، و در تمام شرايط و حالات تابع ماده ؟ .

آيا تلفن ابزار كار ما است كه به وسيله ى آن امواج صوتى را مى شنويم ، يا شنونده ى واقعى و فاعل كار است ؟ .

در خصوص مغز نيز وضع به همين كيفيت است ، سلولهاى مغزى ابزار كار روحند ، نه خالق روح ، و دلايلى كه ماترياليست ها براى اثبات نظرات خود مطرح مى سازند ، اين موضوع را ثابت مى كنند كه بين ادراكات انسان ، و سلولهاى مغزى رابطه برقرار است ، نه اينكه خود مغز كار ادراكات را انجام مى دهد ، و هيچ فردى از الهيّون نيز نمى گويد كه تفكر خارج از حوزه ى سلولهاى مغز صورت مى پذيرد .

اساساً در همه موجودات مادى بايد آثار و لوازم مخصوص ماده وجود داشته باشد ، اين پذيرفتنى است كه در يك عنصر مادى ويژگيهاى ماده مشاهده نشود ، بنابراين اگر موجودى هم از آثار و لوازم ماده عارى بود ، و هم آثار و لوازمش با خصوصيات ماده تطبيق نكرد ، نمى توان در غير مادى بودن آن ترديد نمود .