مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۳

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۶ -


درس پنجاه دوم

تجربيات هم راهگشا است

اگر پديده ى روح كه در جمع واقعيت ها از تجرد برخوردار است ، چهره ى تجربى به خود بگيرد ، و استقلال آن از اين راه به ثبوت برسد ، به سبب بعدى كه از شناخت حسّى در خود دارد ، در پيدايش و رشد باور انسانها تأثير عميق ترى خواهد داشت ، بخصوص براى كسانى كه با توانائى درك مسائل دقيق و پيچيده را ندارند ، و يا به بافته هاى تجربى ، گرايش جدى تر از خود نشان مى دهند تا به مسائل علمى و فلسفى .

(1)

مسأله ى هويت « اسپرى تبسم » و ارتباط با ارواح كه در اواخر قرن نوزدهم به اوج شكوفائى رسيد ، و امروز در قالب علم ريخته شده ، و شخصيت هاى بسيارى در جهان و در مجامع گوناگون خود ناظر ارتباط با ارواح بوده اند، يكى از دلائل زنده ى استقلال وبقاى روح پس ازمرگ است.

بسيارى از دانشمندان با بررسى عارى از تعصب و مصون از پيشداوريهاى سطحى و در عين حال با اشتياق شديد علمى ، به منظور

آگاهى و شناخت حقيقت به مطالعه و آزمايشهاى دقيق پرداخته ، و توفيق يافته اند دست آوردهاى خود ر در تحكيم آن ارائه دهند، وادع كرده اند كه موضوع ازسرحدمسأله نظرى گذشتهوازموجوديتى راستين برخوردار است.

آزمايش هائى كه با خردمندى و دقت انجام شده ، نشان دهنده ى تحقق غير قابل ترديد ارتباط انسان با ارواح در گذشتگان است ، در اين مرحله از تماس انسان توانسته با ارواح مردگان به گفتگو بنشيند ، و از آنها بخواهد در حلّ مجهولاتش به وى يارى دهند ، و بسيار ديده شده كه مسائل پيچيده و خاصى وسيله ى كسانى كه هيچگونه آمادگى براى حل چنين مسائل نداشته اند ، از اين طريق حل شده است .

ارواح با كارآئى شگفت انگيزى قادر بوده اند اجسامى را از روى زمين بردارند بدون آنكه در حركت آن هيچ عامل مادى و نيروى جسمانى دخيل باشد (1) .

يكى از خصايص بارز كسانى كه به منظور ارتباط با ارواح در حال شبيه به اغما فرو مى روند اين است كه هم گيرنده اند و هم فرستنده ، و نيز بسيار اتفاق مى افتد كه آنها در آن حالت خاص با زبان بيگانه اى سخن مى گويند كه تا آن لحظه با چنين لغاتى آشنائى نداشته اند .

انسان به عنوان يك واقعيت عينى مبدء يك سلسله آثار خاصى است كه لازمه وجود عينى او است ، بخشى از حقايق حاكم بر وجود انسان با موازين مادى قابل تفسير است ، اما بخش ديگرى از واقعيت هاى وجودى او با ويژگيهاى ماده نمى خواند ، و نمى توان با معيارهاى مادى سنجيد .

اينجا است كه ما با اين مسأله روبرو مى شويم كه در انسان علاوه بر تركيب مادى آن ، حقيقتى مجرد از ماده و بالاتر از آن كه منشأ ادراكات متنوع كه از سنخ حقايق مادى نيست ، وجود دارد .

بازگو كردن و افشاء برخى از اسرار هم يكى از شگفتيها در جريان اين ارتباط است .

حيرت آورتر اينكه مديوم ها كه در حال اغم وبيهوشى به سر مى برند ، توانسته اند روى اشيائى كه در صندوقهاى مهر و موم شده قرار گرفته ، خطوطى بنويسند وبخوانند، با آنكه از سود محرومند (2) ! وبالاخره دست به عملياتى مى زنند كه براى پاسخ گوئى مجبوريم وارد حوزه ى بعضى از عوامل نامرئى يعنى ارواح شويم تا جواب قانع كننده را دريافت كنيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ( 1 و2 ) عالم پس از مرگ بخش 11 .

2 .

اينها مسائل آزمايش شده است ، و آنچه از آن نتيجه مى دهد مردود بودن ادعاى مادّه گرايان است ، چه اگر روح از آثار طبيعى مادّه و تنها خاصيت فيزيكوشيميائى مغز باشد و بس ، اينگونه رويدادهاى متنوع تجربى را نمى توان توجيه كرد .

بيرون آمدن از بن بست وقتى ميسر است كه قائل شويم يك نيروى فوق ماده چنين تحريك را خلق كرده است ، زيرا هر آنچه در اين زمينه تحقق مى يابد ، چگونه به وسيله ى يك عامل مادى حاصل شدنى است ؟ .

هر چند براى كسانى كه با ارواح ارتباط مى گيرند ، مسأله ى سن مطرح نيست ، ولى راه پيمايان در اين گذرگاه نوعاً مديوم ها را از ميان كودكان انتخاب مى كنند ، و پيام ارواح را به وسيله ى آنها دريافت مى دارند ، تا احتمال هرگونه نيرنگ و تدليس و استفاده از ابزار مرموز از ميان برود ، و هم تا حدّ ممكن به ايرادگيريها خاتمه دهند .

بعلاوه در جلساتى كه در آن ارتباط با ارواح صورت مى گيرد ، پژوهشگران ورزيده اى كه در خط تحقيق افتاده اند ، شركت مى كنند ، و آزمايش هاى مكرر و دقيق انجام مى گيرد ، تا ترديدهاى برطرف نشده مورد پى گيرى قرار گيرد و نقاط ابهام رفع شود ، و همچنين موضوع تلقين پذيرى و اغفال نسبت به مجموع آنها منتفى گردد .

با اينكه موضوع مطرح شده را به عنوان يك جريان واقعى مى توان پذيرفت ، ولى اين موضوع نيز همچون بسيارى از حقايق جهان مورد سوء استفاده ى كسانى كه كارشان نيرنگ بازى و دغلكارى است قرار گرفته ، و آنرا به ژرفناى ابتذال كشانده اند ، و به همين علت نه مى توان به سخنه همه ى مدعيان ارتباط با ارواح تمسك جست ، و نه بايد يكجا با تفسيرهاى نابجا رد كرد ، چه اين شيوه مغاير منطق است ، پس درك حقيقت با تمعق كردن ميسر است ، و در اين صورت مى توان سرچشمه ى فريب و وهم را بازشناخت ، و آنرا از حقيقت جدا كرد .

« فريد وجدى » محقق و نويسنده ى دائرة المعارف قرن بيستم نام گروهى از دانشمندان اروپا و آمريكا را از ميان هزاران نفر كارشناس و محقق اين رشته انتخاب كرده ، و گواهى صريح و مشاهدات عينى آنها را در تأييد اين علم كه آنرا به عنوان يك امر انكارناپذير پذيرفته اند ، نقل مى كند ، بخصوص كه بسيارى از آنها تا پيش از ثبوت قضيه ، در برابر معتقدين به ارتباط ، و يا هر سخنى كه حاوى انديشه ى مثبت در اين مورد بود ، به تلخى تمام موضع مى گرفتند ، و با روحيه ى انكار و اعتقاد به پوچى مسأله ، وارد صحنه شده بودند ، تا بتوانند بناى چنان تفكرى را متلاشى سازند .

در آن هنگام اگر كسى اصرار مىورزيد ، و تصور مى كرد كه مى تواند اصل ارتباط با ارواح را از راه علمى ثابت كند ، به طور حتم از سوى اين گروه از محققين متهم به اشتباه و پوچ گرائى مى شد .

اما عليرغم پافشارى و اصرارى كه در نفى مسأله داشتند ، هر جا آزمايشى انجام گرفت ، به سود مدعيان ارتباط به ثبوت رسيد ، و سرانجام آنها تسليم واقعيت شدند .

در صورتى كه دانشمندان پيشين اين زحمت را به خود نداده بودند كه درستى سخن معتقدان را بيازمايند ، شايد هم انديشه ى انجام تجربياتى در اين زمينه ناخوشايند تلقى مى شد .

فريد وجدى اضافه مى كند كه كارشناسان فن اين اصل را پذيرفتند كه هرگز روح با مرگ جسم ، راه فنا را نمى پويد ، آنها نتوانستند مشاهده ى امور غير عادى در جلسات مزبور را جز با فعاليت ارواح توجيه كنند ، چه وجوداين امور حيرت انگيز از نظرعلمى تنها با تلاش ارواح تحقق پذير بود.

*

اما آنهائى كه استدلال جدى در آستين ندارند ، مى خواهند اين رشته

مسائل آزموده شده را از طريق ضمير ناخودآگاه تعليل و تفسير كنند .

آيا قابل قبول است كه تمام محققين و كارشناسان را متهم به تسليم بى قيد و شرط نيرنگهاى فريبكاران كنيم ، به گونه اى كه چشم بسته بر عمليات غير واقعى آنها مهر علمى بزنند ؟ و يا تحت تأثير تلقين واسطه ها بى آنكه در قضاوت جانب احتياط را نگهدارند ، صحت اين علم را به سادگى تأييد نمايند ؟ .

نسبت اشتباه دادن به كليه ى كارشناسان محقق ، امرى غير عاقلانه به نظر مى رسد ، پس بهتر اين است كه در برخورد با آن ، شيوه اى محققانه و منطقى در پيش گيريم .

« آلفرد روسل دالاس » كه در كشف قانون انتخاب طبيعى همكار داروين بود ، پس از يك رشته مطالعات در اين زمينه ، نظر خود را رسماً چنين اعلام كرد :

« هنگامى كه من در صدد كشف اسرار جريان رابطه ى با ارواح شدم ، فردى كاملاً مادى و منكر روح بودم ، در فكر من ابداً اثرى از مجردات و جهان ماوراء الطبيعه نبود ، بيشتر بر اين بودم تا به وسيله ى علم ناصحيح بودن اين مطلب را به اثبات رسانم ، ليكن در برابر آزمايشها و واقعيت هائى كه قرار گرفتم ، كم كم بر صحت آنها معتقد شده ، مسأله ى ظهور روح به قدرى در من نفوذ و تأثير كرده كه پيش از آنكه بتوانم براى فهم و درك آن ، توضيحاتى در ضمير خود بيابم ، ناگزير به آن ايمان آورده و عقيده ى راسخ پيدا كردم ، نه مى توانم از آن روى برگردانم ، و نه مى توانم علت و سبب مادى براى آن بيابم » (1) .

« استاد كروكس » رئيس هيئت علمى سلطنتى انگلستان در كتاب خود به نام « پديده هاى روحى » مى نويسد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . عالم پس از مرگ ص 72 .

« از آنجا كه من به وجود اين پديده ها ايمان دارم ، اين يك نوع ترس و جبن ادبى است كه به خاطر وحشت از انتقادات استهزا كنندگان و امثال آنها كه هيچگونه اطلاعاتى در زمينه ى اين علم ندارند ، و نمى توانند بر ضد اوهامى كه به آن پاى بندند قضاوت كنند ، شهادت خود را در مورد آثار روح كتمان كنم ، من با نهايت صراحت آنچه را در اين باره با چشم خود ديده و با تجربيات مكرر و دقيق آزموده ام ، در اين كتاب تشريح مى كنم » .

از مجموع تجربيات و معلوماتى كه در جلسات احضار ارواح براى پژوهشگران محقق روشن شده ، به اين نتيجه مى رسيم كه انسان داراى نيرو و شخصيت مستقلى است كه با مرگ نابودشدنى نيست ، و آن نيرو بدون احتياج به جسم خاكى مى تواند به فعاليت و تلاش مستقل بپردازد ، و براى ساكنين اين جهان امكاناتى در شرايط خاص به وجود مى آيد تا بتوانند از طريقى با ارواح رفتگان ارتباط برقرار كنند .

(2)

پيشروى ديگرى كه در عرصه ى تحقيقات حاصل آمد ، و به درك استقلال روح و بقاء آن كمك كرد ، « هيپنوتيزم » بود ، كه در اثر توجه مخصوص به يك موضع و يا تمركز نگاه يكنواخت و طولانى به نقطه اى روشن و نورانى همراه با تلقين هاى مداوم ، براى انسان خواب مصنوعى كه با خوابهاى طبيعى تفاوت بسيار دارد ، پيش مى آيد .

در اين عمل پس از آنكه شخص در خواب فرو رفت ، از تمام صداهاى موجود در پيرامونش تنها صداى خواب كننده اش را كه به ضدت تحت تأثير افكار او قرار دارد ، مى شنود ، و فرامين او را مى گيرد .

« جمزبريد » دانشمند انگليسى با دنبال كردن تحقيقات ديگران توانست نخستين پيروزى را در عرصه ى گسترده ى علوم در مورد هپنوتيزم به دست آورد، وآنرا در قالب علمى شكل دهد ، و علل تحقق يافتن

هيپنوتيسم را با اصول خاص به خود روشن سازد ، كه ارزش كار او در خور ستايش بود .

پس از وى دانشمند ديگرى نيز در آمريكا و اروپا در تكامل و گسترش اين علم كوشيدند ، كه مى توان از متفكران بنامى چون « ريشه » « اميل كوئه » « ونولز » و « شاركو » نام برد مهمترين دست آوردهاى علمى دانشمند اخير تقسيم بندى خاص او در مورد درجات و مراحل خواب هپنوتيكى است .

« در خواب مصنوعى ، خواب كننده قادر مى شود خواب رونده را تسليم اراده ى خود سازد ، به طورى كه فرمان او را بى ترديد اجر مى كند ، در اين خواب حواس شخص خوابيده از كار مى افتد بدانگونه كه نه حسّ شنوائى و بينائى او فعاليتى از خود نشان مى دهند ، و نه لامسه و ذائقه ى او ديگر توانائى كافى را دارند ، و بالاخره در اين نوع خواب ، خواب رفته آنچنان گرفتار رخوت و سستى مى شود كه هر فشارى بر بدنش وارد آيد ، احساس سنگينى و دردى نمى كند » (1) .

يكى از اساتيد « هيپنوتيسم » « دكتر فيليپ كارت » كه متخصص بيهوشى در انگلستان است ،در مجله ى بهداشت عمومى انگلستان نوشت:

« بسيارى از بيمارانى كه نياز به عمل جراحى داشته اند ، به وسيله ى هيپنوتيسم آنها را بيهوش و با موفقيت تحت عمل جراحى قرار گرفته اند ، نظر مشاراليه اين است كه با هيپنوتيسم بهتر مى توان بيماران را جراحى كرد ، و اينكار ساده تر و كم خطرتر از بيهوش ساختن بيماران به وسيله ى داروهاى مخصوص است ، بعلاوه از امتيازات هيپنوتيزم اين است كه شخص را ساعات بسيارى مى توان به همان حال نگهداشت ، و درد و رنج بيمار را در آن حالت از بين برد » (2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول روانكاوى فرويد .

2 . اطلاعات 23/6/43 .

« مانيتيسم » نيز يك عامل شناخت براى استقلال روح است ، اين عامل قوه ى مرموزى است كه در همه ى افراد بشر با درجات مختلفى وجود دارد ، تفاوت آن با هيپنوتيسم در اين است كه انسان وقتى به پرورش نيروى مانيتيسم در وجود خود بپردازد ، امكان خواهد يافت كه نه تنها انسانها بلكه حيوانات را نيز زير نفوذ و تأثير خود بگيرد ، بعلاوه به صورت طبيعى نيز قابل بهره بردارى است ، ولى هيپنوتيسم به وسيله ى عواملى تحقق مى يابد ، و آنگاه مورد استفاده قرار مى گيرد ، نيروى مغناطيسى در انسان به حدى كارساز است كه او مى تواند دشمن و يا شكار خود را بى حركت سازد .

نه تنها جامعه اى امروز بلكه گذشتگان نيز از زمانهاى بسيار دور تا حدودى به تأثيرات اين نيروى مرموز آگاه شده بودند ، اما از اواخر قرن هيجدهم اين مسأله به عنوان يك كشف علمى مطرح شد ، و كارشناسانى از امواج مغناطيسى براى درمان بيماران استفاده كردند ، با تداوم يافتن مطالعات ، اين نتيجه به دست آمد كه از راه نيروى مغناطيس « مانيتيسم » مى توان به خواب مغناطيسى « هيپنوتيسم » راه پيدا كرد ، و شگفتيهائى به دست آورد .

روان پزشكان براى كشف علل برخى از بيماريهاى روانى به وسيله ى خواب مصنوعى ، و جستجو در اعماق ذهن بيمار مى كوشند تا از افكار واقعى و ضمير او كسب خبر كنند ، افكارى را كه او در حالت بيدارى از بازگو كردن آنها براى پزشك ، به جهت مصالح شخصى ، يا شرمسارى به شدت خوددارى مى كند ، و بالاخره از طريق قرار دادن بيمار در يك حالت خواب از او سخنانى را بى پرده به اقرار مى گيرند ، كه در حالت بيدارى بهيچوجه حاضر به افشا و اعتراف آنها نيست .

در حالت خواب مصنوعى به حدى خواب رفته تحت تأثير نيروى مغناطيسى قرار مى گيرد كه هر چه عامل اراده كند ، او انجام مى دهد ،

بى آنكه اراده ى شخصى وى در تصميم گيريش تأثيرى داشته باشد .

حتى در درجات شديدتر ، بدن خواب رفته دچار بى حسى مى شود ، و اگر عضوى از او را مالش دهند ، از حركت باز مى ماند ، و به صورت يك جسم كاملاً خالى از تحرك درمى آيد ، او صداهائى كه پيرامونش بلند است ، نمى شنود ، تنها عامل را مى بيند و اوامر او را اجرا مى كند .

اين تأثيرپذيرى گاهى تا مرحله اى پيش مى رود كه اگر سوزنى به بدن عامل فروكنند ، آنكه در حالت خواب است حسّ خواهد كرد ، و اگر تعجب نكنيد اگر عامل حالت شادمانى و مسرت به خود بگيرد او نيز همين حالت را پيدا مى كند ، و بالعكس اگر عامل خشمگين شود ، معمول نيز عصبانى و هيجان زده خواهد شد .

سخن گفتن انسان در خواب مغناطيسى به زبانهائى كه با آن آشنائى ندارد ، و آگاهى از امور خارج از حدود معلوماتش و نيز مسافرت روح به مناطق دور دست ، با تفسير و توجيه ماده گرايان كه خواب مغناطيسى را اثر تلقين و از دست دادن اراده ى معمول « خواب رونده » مى دانند ، پذيرفتنى نيست ، بلكه غير از آنچه علوم مادى بيان مى كنند حقيقت ديگرى در وجود آدمى نهفته كه داراى آثار غير قابل حل با موازين و قوانين مادى است ، و انسانى كه بخواهد حقيقت را پى گيرى كند ، با مطالعه و دقت در مسائل طرح شده ، قدم به قدم به قبول اين نظر كشيده خواهد شد (1) .

اين چه نيروئى است كه مى تواند اراده ى انسان ديگرى را به دست خود گيرد ، و اعضاء بدنش را از تحرك و احساس خالى كند ؟ .

آيا اگر انسان خوب بينديشد قانع نمى شود كه وجود او روحى اسرارآميز و فناناپذير دارد ؟ (2) .

آيا نهادن قانون كلى بر مبناى شواهد عينى ، نمونه اى از اساس روش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . دائرة المعارف فريد وجدى ج 10 ص 420 .

2 . عالم پس از مرگ ص 46 .

علمى را به دست نمى دهد ، و نمى تواند بر ضد جهان پندارها راهى بگشايد ؟ .

بى شك هر كشف جديد در اين زمينه ها از رونق افكار توجيه گران واقعيت ها مى كاهد ، و عرصه اى را كه هنوز براى تاريك انديشان گشوده است ، تنگ تر مى كند .

(3)

هر چند از ديرزمان تا حدودى بشر با موضوع انتقال فكر از راه دور « تله پاتى » آشنائى داشته ، اما بررسى دقيق علمى تا سال 1882 پيرامون آن انجام نيافته بود ، از آن تاريخ به بعد انجمن تحقيقات روانى انگلستان آزمايشهاى منظم و دقيقى روى مسأله آغاز كرد ، و واقعيت آنرا به اثبات رساند .

ارتباط فكر براى دو نفر هم از راه دور ممكن است و هم از راه نزديك ، كيفيت ارتباط از راه نزديك بدين ترتيب است كه دو نفر در برابر يكديگر قرار مى گيرند ، و بى آنكه لب به سخن بگشايند ، يا به طريق اشاره مطلبى را ابراز كنند ، افكار خويش را براى يكديگر مى فرستند .

اما كيفيت ارتباط از راه دور كه بعد مسافت هم بكلى مطرح نيست در ساعات تعيين شده با تمركز فكر خود روى يك نقطه به ارسال جريانات فكرى مى پردازند و پيام خود را مى فرستند .

اين پديده ها كه از سوى متخصصين فن در نقاط مختلف مورد آزمايش قرار گرفته ، و بر آنها مهر صحت زده اند ، يكى از تجليات شگفت انگيز روح است ، كه به طور مستقل به فعاليت مى پردازند .

با اينهمه آيا نبايد باور كنيم كه نيروى حاكم بر مكانيسم تن م ، با نيروهاى مادى و پديده هائى كه از خود نشان مى دهند ، تفاوت اساسى دارد ؟ بگفته ى « كانيگتن » دانشمند روانشناس : « وجود داشتن و كار
كردن مغز از فاصله ى چند سانتى متر خارج از بدن به همان اندازه غير

ممكن است كه انجام يافتن عمل گوارش يا گردش خون خارج از بدن » .

محقق معروف « هانرى بركسون » مى نويسد :

« پديدارهائى را كه « علم روان » اعلام مى نمايد ، و يا حداقل برخى از آنها با حقيقت مقرون مى گردند ، كه تعجب ما بيشتر از اين خواهد بود كه چرا اين همه وقت منتظر چنين مطالعه اى مانده ايم .

راجع به مطالبى كه در جاى ديگر بدانها پرداخته ايم تجديد مطلع نمى كنيم ، و فقط بحث را به نكته اى محدود مى سازيم كه به نظر ما مسلم تر از همه ى نكات مى آيد ، و مى گوئيم كه فى المثل پس از گردآورى هزاران گواهى هم آهنگ در باره ى « جلوه ها و تظاهرات تله پاتيك » اگر دانشمندان باز هم در خصوص واقعيت چنين جلوه هائى شك و ترديد كنند ، راست قضيه اين است كه علم بايد شهادت انسان را قطعاً و بالمره از نظر خود غير موجود و مردود اعلام نمايد .

راستى را بخواهيم بايد ميان نتايجى كه علم روان به ما عرضه مى دارد ، انتخاب به عمل آورد ، خود اين علم هم كليه ى نتايج خويش را در يك رديف قرار نمى دهد ، در ميان آنچه در نظرش محقق مى آيند و آنچه فقط محتمل يا امكان پذيرند ، تمايز و فرق مى گذارد .

اما اگر تنها پاره اى از آن قسمت را هم كه علم روان محقق و مسلم تلقى مى كند بگيريم ، ميزانش به اندازه اى هست كه بتوان به يارى آن عظمت سرزمين ناشناخته اى را حدس زد ، كه اين علم در قلمرو آن ، جستجوها و اكتشافات خويش را آغاز كرده است » (1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . دو سرچشمه اخلاق و دين ص 354 .

درس پنجاه و سوم

تجربيات هم راهگشا است

(4)

كنجكاوى روز افزون بشر كه روزى ظاهراً با مسائل بسيار دور از انسان يعنى نجوم آغاز شد ، حال كيفيات و عوارض عادى و طبيعى خود وى به موضوع مطالعه تبديل گشته ، و او مى كوشد ويژگيهاى حاكم بر وجود خود را دريابد و مشخص كند .

يكى از اين نوع موضوعات كه افكار بشر را به خود معطوف داشته ، مسأله ى خواب و رؤيا است ، و به سبب اينكه بخش وسيعى از عمر آدمى در عالم خواب و رؤيا سپرى مى شود ، موجب گرديده كه انديشه ى او تمايل خاصى به شناخت ماهيت آن از خود نشان دهد .

نظرات متفاوتى كه در اين زمينه ابراز شده ، نشان دهنده ى پيچيدگى مسأله از يكسو ، و تحقيقات طولانى پژوهشگران از سوى ديگر است .

هر موجود زنده اى اين ويژگى را دارد كه پس از تلاش و كوشش خسته كننده به خواب مى رود ، و در آن حالت به علت تعطيل شدن بخشى از فعاليت هاى حياتى ، تلاش جسمانى وى به كندن مى گرايد .

اما اينكه چگونه خواب تحقق مى يابد ، خود سؤال انگيز است ، و با

همه ى مطالعاتى كه پژوهندگان در اين حومه به عمل آورده اند ، ماهيت مسأله آنچنان است كه وصول به پاسخ قطعى و عمومى را در حال حاضر ناممكن مى سازد ، و همچنان موضوع در انبوهى از برداشت هاى گوناگون كه بسيارى از آنها هم داراى محتواى درستى نيستند ، بلكه ناشى از نتيجه گيرى هاى شتاب زده است ، پوشيده شده ، و آنچه علم در اين زمينه مى شناسد بخشى ازجريانات جسمانى است كه در قلمرو تن صورت مى گيرد.

گرچه هنوز دلايلى وجود ندارد كه در گشودن اين راز ما را نويد دهند ، و يا بتوان به يافتن پاسخى جامع براى حل اين معما اميدوار بود ، و پيشگوئى نظرات دقيق و واقع بينانه در آينده هم تقريباً بى احتياطى تلقى مى شود ، با اين وجود شايد با اوج گيرى بيشتر دانش بشرى و تجسساتى كه هر روز بر دامنه ى حقايق مكشوف مى افزايند ، سرانجام انديشه ى انسان به يكى از اسرار بزرگ خود با همه ى راه درازى كه در پيش است ، دست يابد . اسرار آميزتر از اين « رؤي » يعنى تجسم صحنه هاى متفاوت و تصاوير حوادث گوناگون در برابر انسان خفته در خواب است ، كه ما را با مسائل بسيار پيچيده و بغرنجى روبرو مى كند .

هنگام خواب تمامى وظايف فيزيولوژيك و كارهاى غير ارادى و انعكاسى ، به طور منظم با استمرار انجام مى يابند ، اعصاب و غده ه ، و روده ها و ماهيچه ه ، دست اندركار و فعالند ، اما نه انسان مى تواند انديشه كند و تصميم بگيرد ، و نه اراده به خرج دهد ، و زندگى او در واقع به زندگى موجودات تك سلولى شباهت پيدا مى كند .

به ظاهرهمچون پيكربيجانى افتاده ،اما همين درازكشيده ى مردهوار ناگهان در يك لحظه بيدار مى شود ، كه اين دو حالت نمونه ى كوچكى از مرگ و بعثت است . قرآن كريم به بيان شباهت و سنخيت خواب و مرگ ، و بيدارى و تجديد حيات رستاخيزى مى پردازد و مى فرمايد :

«خداوند هنگام مرگ نفوس ر ، و آنكه نمرده است هنگام خواب ، به

طور كامل دريافت مى كند ، پس آنكس كه بر سرنوشتش مرگ رقم خورده است نگه مى دارد ، و ديگرى را تا مدت معينى بازمى گرداند » (1) .

از نظر قرآن هر چند خواب به صورت ظاهر تعطيل قواى طبيعت است ، ولى از لحاظ روحى نوعى رجوع به باطن محسوب مى شود ، خواب مرگ كوچك است ، و مرگ خواب بزرگ ، و روح در هر دو صورت از عالمى به عالم ديگر منتقل مى گردد ، منتها تفاوت اينجا است كه در مرحله ى خواب غالباً انسان پس از بيدارى توجه ندارد كه از سفرى بازگشته ، در حالى كه وقت مرگ چنين نيست ، و در آن حالت همه چيز براى او آشكار مى شود .

فلاسفه ى روحى مجموعه ى خواب و رؤياها را تقسيم بندى كرده اند . بخش مهمى از خوابهاى انسان در حيطه ى عمل آمال و آرزوها تحقق مى يابند ، و يا از حوادث گذشته تأثير مى پذيرند .

بخش ديگر خوابهاى درهم ريخته و پريشان است كه بازتاب تخيلات و توهمات گوناگون است .

يك سرى ديگر از خوابها است كه عنصر الهام هسته ى اصلى آنها را تشكيل مى دهد ، و حوادث آينده را پيش بينى مى كند . چنين خوابها گاهى واقعيت پنهانى را به صورت واقعى خودش مى نمايانند ، و گاهى به شكل سمبل در قالب هاى ديگرى مى ريزند ، و كسانى كه از فن تعبير آگاهى دارند ، مى توانند آنها را تفسير كنند .

چون روح بشر سنخيت با عالم ماوراء طبيعت دارد ، زمان خواب كه به ادراكات حتى مشغول نيست ، قهراً رهسپار عالم وسيعترى مى شود كه با آن سنخيت دارد ، و از آن جهان بر اساس ظرفيت و استعدادش حقايقى را مشاهده مى كند ، و مى تواند معلومات دريافتى خود را به گونه اى به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . زمر 42 .

ذهن بسپارد كه پس از بيدارى به خاطر بياورد .

*

ترديدى نيست كه خوابهاى درهم ريخته به كيفيت حالات جسمى و روحى ارتباط پيدا مى كند ، و جز يك سلسله اوهام و خيالات نيست ، و همچنين تجسم صحنه هاى گذشته كه چيزى از حوادث آينده در آن انعكاس نيافته ، طبيعتاً فاقد هر نوع ارزش و اعتبار است .

اما آن بخش از خوابها كه با تفسير و توجيه آن مى توان حقيقتى كه در حال تكوين و تولد است ، پيش بينى نمود ، و يا آنچنان صريح و روشن ا ست كه نياز به هيچگونه تعبيرى ندارد ، و در عالم مثال علل و اسباب اشياء را به همان صورت واقعى مى بيند ، كه در آينده ى دور يا نزديك صورت حقيقت به خود مى گيرد .

از اين نوع خوابها نمونه هاى بسيارى در منابع تاريخى ذكر شده ، و در زندگى خصوصى افراد هم كراراً رخ داده ، كه نمى توان همه ى آنها را به امور تصادفى نسبت داد .

اينگونه خوابهانه از نوع يادآوريها وتجزيهوتحليل هاى دستگاه عصبى است كه اتفاقات روزانه را بار ديگر به ياد آورده وتكرار كنيم، ونه غرايز واپس زدهوسركوب شدهوآمالوآرزوهادرپيدايش چنين خوابهانقشى دارند .

« فرويد »ازمجموع خوابهاچنين تفسيرى رابه دست مى دهدو مى گويد :

« به طور كلى آنچه در عالم رؤيا براى ما مجسم مى شود ، اميال وحسياتى است كه در روز متوجه آنها شده ايم ، اما به علتى برآورده نشده ، يا اجباراً از اعمالشان خوددارى و پرهيز نموده ايم ، مردى كه روز به فلان زن موردتوجهش دسترسى ندارد، شب در عالم رؤيا بر وى تسلط مى يابد ، گداى گرسنه در عالم رؤي ، خود را صاحب مكنت و قصر مى بيند ، آدم زشت به زيبائى عديم النظر آراسته مى شود ، پيرمرد بيكاره و ناتوان به

جوانى قوى مبدل مى شود ، مرد نااميد و مأيوس در خواب حوائج خود را بر آورده مى بيند ، خلاصه تمايلاتى كه در روز اقناع نمى شوند ، يا احساسى كه به علل بايد پنهان بماند در عالم رؤيا و شرايط آزاد ارضا مى شود ، و آشكار مى گردد » (1) .

*

در اينجا از ذكر بسيارى از خوابهائى كه حوادث آينده را بازگو كرده ، و در منابع تاريخى آمده ، و نيز از نقل قولهائى كه در سطح وسيعى در اين زمينه از اشخاص شده و يا خود از افراد مورد اعتماد شنيده ام ، صرفنظر مى شود ، و تنها به شرح يك خواب شخصى خود مى پردازم :

در روز يكشنبه چهارم ارديبهشت ماه 1339 زلزله ى كوبنده اى شهر لار را به شدت تكان داد كه منجر به خسارات و تلفات سنگينى شد .

من حدود يك هفته پيش از حادثه ى زلزله شبى در خواب ديدم كه زلزله ى عظيمى شهر لاررابه لرزه درآوردكه ساختمانهارا ويران ، و توده هاى گرد وخاك از زمين برخاست وهمچون مه غليظى سطح آسمان راپوشاند .

در همان حال كه اين منظره ى هولناك بر اعصابم فشار مى آورد ، وحشت زده از خواب بيدار شدم ، كه به نظر مى رسيد وقت از نيمه شب مدتى گذشته است .

روز بعد رؤياى خود را براى چند تن از شخصيت هاى محترم و دوستان نزديك نقل كردم كه حالا هم گاهى از آن ياد مى كنند .

البته آن موقع تعبيرهاى ديگرى از خواب شد ، دو سه شب بعد زلزله ى نسبتاً شديدى به وقوع پيوست كه منجر به تلفات و يا خساراتى نشد،صبح آنروزيكى ازشخصيت هاى روحانى كه خواب رابراى ايشان نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . فرويد ص 23 .

كرده بودم به ملاقاتم آمد و گفت : زلزله ى ديشب همان بود كه شما در خواب ديديد ، در پاسخ ايشان گفتم آن زلزله ى كوبنده و صحنه ى هولناكى كه من در خواب ديدم هيچ شباهتى به اين زلزله ى كوتاه و بى خسارت نداشت . « هنوز اين جريان را كاملاً به خاطر دارند » .

تا سرانجام روز حادثه يعنى يكشنبه چهارم ارديبهشت 39 فرا رسيد ، و آخرين ساعات روز بود كه زلزله ى ويرانگر به سراغ لار آمد ، شهر به شدت به لرزه افتاد ، ساختمانها فرو ريخت ، گرد وخاك ناشى از ويرانى فضاى آسمان را فرا گرفت ، و انسانهاى بسيارى را از كوچك و بزرگ و زن و مرد به كام مرگ فرو برد .

مردمى كه از آسيب زلزله در امان مانده بودند سراسيمه به سمت خرابه ها هجوم بردند ، و به يارى مصدومين و مجروحين شتافتند ، در آن لحظات غم آلود مناظرى كه در برابر چشم انسان قرار مى گرفت عميقاً منقلب كننده بود .

عجيب تر اينكه در آن خواب صحنه ى ديگرى را مشاهده كردم ، و آن اينكه يكى از بستگان ما كه كودكى خردسال بود ، و در خانه ى مجاور ما سكونت داشت ، ديدم از زير يك قسمت از ساختمان آن منزل كه در حال انهدام است ، عبور مى كند ، با صداى بلند از او خواستم فرار كند ، و او هم از نقطه ى خطر دور شد .

زلزله كه حادث شد تنه همان يك گوشه از آن منزل كه در خواب مشاهده كردم در حال فرو ريختن است ، ويران شد ، و بقيه ى ساختمان سالم ماند ، و به كودك ياد شده هم هيچگونه آسيبى نرسيد ، زيرا وقتى از حال او پرسيدم معلوم شد هنگام شروع زلزله سراسيمه به اينطرف و آنطرف خانه مى دويده ، اما در آن لحظاتى كه آن نقطه ويران مى شده ، او از آنجا دور شده بود ! ! .

آيا منطقى است كه براى تفسير و تحليل اين نوع خوابهاى بى شمار واقع نما كه حقايقى مربوط به آينده را دربردارد ، متوسل به تفسير ماده گراين شويم كه مجموع رؤياهارا ناشى از تجسم كارهاى روزانه ى زندگى ، يا ترس از پاره اى اشيا مى دانند ؟ . آيا چنين خوابها آنطورى كه پيروان مكتب « فرويد » مى گويند ناشى از تمايلات واپس زده است ، و براى فريب « من » به عرصه ى خودآگاه روى آورده است ؟ .

مجموعه ى نظام ادراكى ما چگونه مى توانند حوادثى كه خارج از شرايط يك موجود مادى است ، درك كنند ، و از رويدادى كه پس از مدتى تحقق مى ياد آگاه شوند ؟ آيا اين آگاهى جز نشانه ى ارتباط روان آدمى و پيوند و اتصال نفس با عالم مجردات تفسير ديگرى دارد ؟ .

پس بايد به طريقى انسان از جهان غيب و از منبعى كه بر آينده آگاه است ، كسب خبر كند ، و بدين وسيله بر واقعياتى دست يابد ، همانطورى كه به وسيله ى پايگاههاى ستاره شناسى امواج كهكشانها را ضبط مى كنند ، و به شناخت مجهولاتى موفق مى گردند . چه اشكالى دارد امواج جهان غيب وسيله ى روح انسان كه يك عامل واسطه است ، دريافت شود ، و آنچه كه به طور طبيعى ناشناخته است ، در رؤيا كشف و روشن گردد .

باز هم ببينيم سردمداران مكتب ماديت در تفسير كلى خواب چه مى گويند ، خوب دقت كنيم :

« بر خلاف آنچه كه قرنها پيش تصور شده است ، خواب از آينده خبر نمى دهد ، و هيچ سرى براى ما كشف نمى كند ، و اصولاً تعبير ندارد ، بر عكس اگر كاملاً معتقد به عقيده ى فرويد باشيم ، بايد اعتراف كنيم كه خواب مطالبى از گذشته را براى شما شرح مى دهد ، پس خواب محصول قضاياى گذشته است ، نه علامات قضاياى آينده .

بالاخره مطالعات دقيق راجع به خواب روشن مى سازد كه خواب نيز

مانند تمام قضاياى روحى يك قضيه ى كاملاً مادى است ، و قوه ى ماوراء الطبيعه در آن مؤثر نيست » (1) .

آيا واقعاً اينطور است ، خواب هيچگاه ما را از امور پنهان و آينده آگاه نمى سازد ؟ .

اينها اگر بخواهند از روى واقعيات عبور كنند ، و براى رؤياهائى كه هيچگونه رابطه و پيوندى با افكار روزانه ندارند ، تفسير غير واقعى را ارائه دهند آزادند .

آنهائى كه نظرات خود را كمال يافته معرفى مى كنند ، و مى پندارند بر عميق ترين اسرار هستى و اصولى كه حاكم بر آشكار و نهان انسان است ، آگاهند و در سراسر عالم ماده و معنى چيزى كه اسرارآميز جلوه كند ، رازى كه پنهان باشد ، و يا چيزى كه در قضاياى منطقى آنان قابل نمايش نباشد ، وجود ندارد ، ديگر در قبال اين بى نيازى چه رازى باقى مى ماند تا كشف كنند ؟ .

ولى بايد بدانند كه چنين برخوردى با حقايق مبيّن روحى عصيانگر بر ضد بديهيات و چشم پوشى از حقيقت اثبات شده است .

آرى شيوه ى پيروان مكتب ماديت بر اين جارى است كه براى تخريب منابع فكرى ديگران ، رويدادهائى را كه با منطقشان سر ناسازگارى دارد ، بى تأمل و بدون آنكه شكيبائى بخرج دهند ، در زاويه ى تنگ ديد خود تحليل مى كنند ، بدين پندار كه مكتب آنها پاسخ گوى باريك ترين مسائل است .

در حالى كه با هوشيارى مطالعه كردن ، وبا تأنى انديشيدن، و آشنائى اندكى كه با مسائل راستين نامحسوس حاصل آيد از ميزان قابل قبول بودن باورهاى يك بعدى مى كاهد ، و به وسعت بينش انسان كمك مى كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . خوابيدن و خواب ديدن از دكتر ارانى ص 16 و15 .

نبايد فراموش كرد كه هرگز متفكرين الهى واكنش ادراكات و افكار گذشته ، و تمنيات و آرزوه ، وتأثير عوامل خارجى و داخلى را در پيدايش رؤيا انكار نمى كنند ، انواع بيماريه ، اختلال مزاج ، بر بسيارى از خوابها سايه مى افكنند ، ولى پديده ى خواب را منحصراً نمى توان بازتاب فعاليت هاى عصبى و مغزى و تمايلات سركوب شده دانست ، آرى بسيارى از رؤياها مربوط مى شوند به واكنش عوامل ياد شده ، اما نسبت به خوابهاى آينده نگر چه مى گويند ؟ اينجا مسأله بدين سادگى ها نيست . چنانكه ملاحظه كرديم چه بسيار از خوابهائى كه مبين حوادث پنهان و امور آينده است ، كه اگر تنها عامل مادى را در پيدايش آنها دخيل بدانيم ، بهيچوجه مسأله حل شدنى نيست ، چه در واقع جوهر و ماهيت برخى از آنها چكيده ى واقعيت ديگرى است ، كه نگرش هاى تك بعدى نمى تواند آنها را تبيين كند .

*

عمليات حيرت آور مرتاضان را نيز نبايد سطحى تلقى كرد ، و به سادگى از آن ها گذشت ، شگرف كاريهاى آنان را بسيارى از مردم خود مشاهده كرده اند ، و هم در آثار و كتب گذشتگان نمونه هاى بارز و گويائى مى توان يافت .

اگر روح را به عنوان پديده اى مادى تلقى كنيم ، اين دسته رويدادهائى كه از بار نيروهاى نهفته ى درونى اشباع مى شوند در مه ابهام فرو مى روند .

مجموع مسائل مطرح شده به وجود حقيقت مستقلى اشاره مى كنند كه مرگ ناپذيرى و جاودانگى صفت ويژه ى اواست ، اينجا است كه درك واقعيت ها با عميق انديشى ميسّر مى شود ، و ناب ترين شيوه ى حقيقت پژوهى هم همين است .

اگر انسان را به هواپيمائى كه از قطعات گوناگون ساخته شده تشبيه كنيم ، كه هر كدام از اعضا نقشى و مسئوليتى را به دوش دارند ، اين را هم بايد بپذيريم كه چنين هواپيمائى نياز اساسى به خلبانى آموزش ديده دارد تا آنرا در حيطه ى قدرت و كاردانى خود بگيرد و هدايت كند ، خلبانى كه از جنس قطعات وابزار نيست ، در عين حال وجودش براى ايفاى نقش رهبرى و هدايت هواپيما ضرورى و اجتناب ناپذير است .