درس پنجاه و چهارم
لحظه ى پايانى همه چيز فرا مى رسد
ترديدى نيست كه روزى نظام موجود جهان صحنه ى اصلى ماجرائى شگفت خواهد بود ،
جهانى كه در امتداد عمر طولانى بشر عرصه ى تلاش مداوم او بوده ، و از هر پيروزى بر
طبيعت به پيروزى ديگر اوج مى گرفته ، و نه تنها روى زمين بلكه براى به خدمت گرفتن
نيروهاى غنى تر ، آنچه را كه مابين ژرفاى درياها و دورترين مرزهاى فضا وجود داشته ،
در معرض تاخت و تاز او واقع مى شده است ، سرانجام دچار سرنوشت هولناكى خواهد شد ،
و با وقوع فاجعه اى بزرگ متلاشى خواهد گرديد .
در آن هنگامه اختران آسمانى دچار آشفتگى و سقوط خواهند گشت ، براى ستارگان ديگر
روشنائى و تابشى نخواهد ماند ، كوههاى سربرافراشته از جا كنده مى شوند ، و گوئى
جرقه اى بر يك توده ى عظيم پنبه كه طى قرنها رويهم انباشته گرديده ، افتاده است ،
درياها در حال طغيان و گورها زير و رو شده و به هم مى ريزند ، زمين در اين دگرگونى
فرمان الهى را اطاعت مى كند ، و محتويات و اماناتى كه طى دوره ى طولانى با خود
برداشته است ، بازمى گرداند و تحويل مى هد ، و خود را سبك بال مى سازد ، و بالاخره
در آن لحظات عالم به صورت توده ى غبار گونه ى عظيمى درمى آيد ، مثل اينكه همه ى
كائنات و يا هر آنچه كه هست با هم در هاونى غول آسا كوبيده شده است .
اينگونه آميختگى و از هم پاشيدگى عناصر كه در آن هيچ پديده اى
قابل تشخيص نيست سرنوشت آينده جهان منسجموحساب شده ى مااست .
قرآن كريم به انسانها خاطرنشان مى سازد كه اساساً آفرينش نظام موجود مدت دار
است ، و تا ابد دوام نخواهد آورد ، اين است كلام الهى :
« آيا هيچ فكر نكرده اند كه خدا آسمانها و زمين و هر چه در بين آنهاست جز به حق
و براى مدتى معين نيافريده است ؟ و بسيارى از مردم به ديدار پروردگارشان كافرند »
(1) .
از سوى ديگر اعلام مى دارد كه تحقق چنين رويدادى حتمى است ، و در آنروز كه لباس
حيات از تن هر موجودى بيرون آورده مى شود ، جز ذات اقدس و پاك آفريدگار هيچ كس
و هيچ چيز باقى نخواهد ماند .
بهتر اين است كه تجسم آن صحنه ى هول انگيز و دورنماى جهانى كه همه چيز آن دستخوش
دگرگونى و نابودى است ، از زبان قرآن بشنويم :
« اى انسانها از قهر آفريدگا خود بپرهيزيد كه زلزله و انفجار رستاخيز بسى عظيم
و هراس انگيز است ، در آنروز مادران شيرده كودكان شيرخوار خود را از شدت هول فراموش
كنند ، و هر باردارى بار رحم را بيفكند ، و مردم را از وحشت آنروز بيخود و مست
بنگرى در صورتى كه مست نيستند ، بلكه عذاب الهى سخت و دردناك است » (2) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . روم 8 .
2 . حج 1 و2 .
« آنگاه كه زمين سخت به حركت و لرزه درآيد و كوهها متلاشى شود و مانند ذرات گرد
هوا پراكنده گردد » (1) .
« انسان مى پرسد روز قيامت كى خواهد بود ؟ « بگو » روزى كه چشم هاى مردم از وحشت
هول خيره بماند ، و ماه تاريك شود و مهر و ماه با يكديگر جمع گردند ، در آنروز
انسان گويد كجا مفر و پناهگاهى خواهد بود ؟ » (2) .
« آنروز كه ستارگان پراكنده گردند و آنروز كه اختران از هم پاشيده شوند » (3) .
*
« فلاماريون » اخترشناس شهير در كتاب « پايان دني » مى نويسد :
« پيدايش شكوه و جلال حيات در نتيجه ى تبعيت منظومه ى شمسى از نيروى جاذبه ى
عمومى و گريز از مركز است ، زيرا نيروى جاذبه ى عمومى همه ى اجزاء اين جهان را از
اتم گرفته تا ستاره به يكديگر مربوط ساخته ، و سير و حركات آنها را به كمك نيروى
گريز از مركز تحت كنترل و نظم درآورد ، و در نتيجه يك ظلم جهانى در سراسر عالم
برقرار ساخته است ، ولى خواه و ناخواه اين نظم به هم خواهد ريخت ، و مرگ ستارگان
نيز فرا خواهد رسيد ، و اختران همچون دانه هاى غلطان گلوبند از هم پاشيده و پراكنده
گشته پا به فرار خواهند گذاشت » .
آنگونه كه از آيات و روايات استفاده مى شود ، سازمان آفرينش براثر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . واقعه 4 ـ 6 .
2 . قيامت 6 ـ 10 .
3 . مرسلات 8 وانفطار 3 .
رويدادى كه چگونگى آن بر ما مجهول است ، به طور ناگهانى درهم مى ريزد ، و عمر
خورشيد و ستارگان و نظام تكوينى دفعتاً پايان مى پذيرد .
« ريل » اخترشناس انگليسى مى گويد :
« عاليم ده پانزده ميليارد سال پيش با يك انفجار پديد آمد ، و نيمى از انرژى يا
ماده ى خود را براى راندن ستارگان به اعماق فضا مصرف كرد ، و نيمى ديگر آن دوباره
كهكشان را روى هم انباشته كرده و براى انفجار نهائى آماده مى كند . »
قرآن مى فرماند : « روزيكه آسمانها را مانند طومار درهم پيچيم » (1) .
« زمانى كه درياها مشتعل گردند . » (2)
« روزيكه آسمان چون مس گداخته مى شود » (3) .
در اين دو آيه بر خلاف نظريه ى بسيارى از دانشمندان گذشته كه پايان عمر جهان را
به علت كاهش حرارت خورشيد و يخ زدگى موجودات مى دانست ، از شدت حرارت و گرمى سوزان
خورشيد در لحظات برپائى رستاخيز خبر مى دهد ، به طورى كه در آن جوّ سوزان ادمه ى
حيات براى هيچ موجود زنده اى مقدور نيست .
كارشناسان عصر شكوفائى دانش بشرى نيز در محدوده ى آگاهى نسبى خود چنين روزى را
اينگونه پيش بينى مى كنند .
« ژرژ گاموف » محقق معروف مى نويسد :
« تشعشع خورشيد با گذشت زمان زيادتر مى شود، و در آن هنگام كه مقدار ئيدروژن جرم
خورشيد نزديك به اتمام است اين انرژى تشعشعى تقريباً صد برابر خواهد شد، در اينجا
معلوم مى شود كه تحقيق در مسأله ى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انبياء 103 .
2 . تكوير 6 .
3 . معارج 9 .
توليد انرژى در خورشيد ما را به نتايجى رسانده است كه كاملاً با آنچه از نظريه ى
رسمى كلاسى به دست مى آيد ، مخالف است .
به جاى انيكه بگوئيم به علت كاهش فعل و انفعالات خورشيد ، روزگارى همه چيز يخ
خواهد زد ، بايد گفت كه به علت شدت حرارت خورشيد در آخرين مرحله ى تحول آن ، حيات
محكوم به فنا است .
به اين ترتيب درجه ى حرارت سطح زمين از درجه ى حرارت جوش آمدن آب بالاتر
مى رود ، اگر چه در چنان حرارتى سنگها و قشر جامد زمين به احتمال قوى ذوب نخواهد
شد ، ولى قطعاً آب درياها و اقيانوسها به حالت غليان درخواهد آمد ، و چون هيچ موجود
زنده اى كه از لحاظ تكامل در درجات بالاتر قرار گرفته باشد ، نمى تواند در آب جوش
زندگى كند ، بنابراين هر چه درجه ى حرارت بالاتر رود انواع زنده بيشتر دچار انحطاط
و تنزل خواهند شد ، پس احتمال كلى وجود دارد كه پيش از رسيدن حرارت به درجات غير
قابل تحمل ، انواع عالى جانوران از بين رفته باشند » (1) .
وى در جاى ديگر مى نويسد :
« در مدت چند صد ميليون سال پس از تشكيل منبع غلافى انتظار مى رود كه قطر خورشيد
بزرگتر از مدار زهره بشود ، و نورانيت آن از ده تا سى ميليون بار افزايش يابد ،
و اقيانوسها را بر روى زمين به شدت به جوش آورد . . » (2) .
دو نفخه در رستاخيز
قرآن مجيد كيفيت وقوع رستاخيز را بدين گونه توصيف مى كند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . پيدايشو مرگ خورشيد ص 131 .
2 . ماده زمين و آسمان ص 533 .
« و نفخه ى صور بدمند و ديگر هر كه در آسمان و زمين است جز آنكه خدا بقاى او
خواسته ، همه يكسره به كام مرگ روند ، آنگاه نفخه ى ديگرى در آن دميده شود كه ناگاه
همه ى خلايق برخيزند و محشر را نظاره كنند » (1) .
*
بر اين اساس دو نفخه وجو دارد ، نفخه اى سريع و زودگذر كه با غرش آسمانى و نداى
فراگير و همه جانبه بساط دنيا درهم پيچيده خواهد شد ، و ساكنين زمين با آن صداى
عالمگير در حالى كه سرگرم جدال زندگى هستند ، يكسره به خاك خواهند افتاد ،
و بالاخره در نخستين نفخه ى مرگ ، همه ى زندگان و موجودات زمين و آسمان و حتى
ملائكه و ارواح را به كام خود فرو خواهد كشيد قرآن مى فرمايد :
« روزيكه ندا كننده اى ( اسرافيل ) مردم را به عالمى حيرت آور و قيامتى
هول انگيز دعوت كنمد ، كه از هول آن كافران چشم بر هم نهند ، سر از قبرها برآورده
مانند انبوه ملخ كه در فضا پراكنده اند در عرصه ى محشر منتشر شوند ، در آنحال منادى
محشر را به سرعت اجابت كنند ، و كافران با همه گويند اين روز همان روز سخت
و توانفرسا است » (2) .
و نفخه ى دوم نداى رعب انگيز ديگرى است براى زنده ساختن ، كه با آن قيامت برپا
مى گردد ، و مردم ناگهان از قبرها برمى خيزند ، و در حالى كه سراسر وجودشان از بيم
و هراس آكنده است مى پرسند :
« چه كسى ما را از خوابگاهمان برخيزاند ؟ » (3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . زمر 67 .
2 . قمر 8 ـ 7 ـ 6 .
3 . يس 51 .
سپس ديدگان خود را مى گشايند و مى گويند :
« اين همان وعده ى الهى است و انبياء به درستى سخن مى گفتند » (1) .
در نظام اجرام كيهانى گاهگاهى انفجارهائى به وقوع مى پيوندد ، اين انفجارها كه
در كهكشانها و فضاى بيكران و دور دست رخ مى دهند ، موجب اختلال در نظم جهان و درهم
ريختگى سنن آفرينش نمى شوند ، با اينحال هنوز عوامل انفجارهاى كيهانى و موضعى از
نظر دانش روز ناشناخته است .
اما آن انفجار سهمگين و عمومى ، يكسره سازمان آسمانها و زمين را درهم مى ريزد ،
تشكيلات نظام آفرينش را به كلى دگرگون مى سازد ، و به عمر جهان و جهانيان و سنن
خلقت خاتمه مى دهد .
اين امواج صداى نيرومند و مدهش و صحيه ى مرگبار كه يك عامل تكوينى براى اجراى
فرمان الهى است ، به قدرى شديد و كوبنده و فراگير است كه در مدت كوتاهى به عمر نظام
موجود و همه ى موجودات زنده ى گيتى پايان مى بخشد ، انقراض عالم به وسيله ى امواج
صيحه ى اسرافيل و دميدن در صور ، در حالى اتفاق مى افتد كه مردم سرگرم كارند ، و از
وقوع چنين رويداد عظيمى غافل و بى خبرند .
رسول اكرم (ص) فرمود :
« در آن هنگام دسته اى از مردم در وطن خويشند ، و برخى ديگر در سفر، وبعضى ديگر
در لحظه ايكه مى خواهند لقمه غذا به دهان بگذارند ، به كام مرگ مى روند ، عده اى با
دوستان خود مشغول صحبت كردن هستند ، كه ناگهان پيش از آنكه كلامشان تمام شود ، جان
مى سپارند ، و بالاخره مرگ همه ى انسانها يكجا فرا مى رسد ، ولى اسرافيل همچنان
نفخه صور را مى دمد ، تا چشمه سارها و نهرها و ساختمانها و درختها و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . يس 51 .
كوهها و درياها درهم آميزند ، و در دل زمين مدفون شوند .
مردگانى كه بر زمين افتاده اند ، برخى به پشت افتاده ، برخى به پهلو ، و بعضى به
صورت روى خاك آرميده اند ، افرادى لقمه در دهان دارند كه مرگ به آنها مهلت فرو بردن
آن را نداده است » (1) .
*
موضوع صور و نفخه اش به مثابه ى همان شيپورى است كه از سوى سپاهيان براى آغاز
نبرد به كار مى برند ، بار نخست دميدن در صور براى اعلام آماده باش است ، و بار دوم
دميدن در صور به منظور حركت و حمله صورت مى گيرد ، بنابراين صور يك واقعيت موجود
است كه داراى دو گونه نفخه است ، نفخه ى مرگ فراگير ، و نفخه ى تجديد حيات عمومى .
در آياتى كه از دگرگونى وانقلاب طبيعت خبر مى دهد ، مى بينيم كه چگونه وحشت
و آشوب سراسر آفرينش را دربرمى گيرد ، زمين و آسمان ، كوچك و بزرگ ، انسان
و حيوان ، و كليه ى آفريده ها دست به گريبان بهت زدگى هستند ، ترس و هراس همه ى
پيوندها را مى برد ، و هر كس تنها در انديشه ى خويش است ، اين حال عمومى مردم است .
اما سركشان تبهكار چه مى كنند ، اينجا سرآغاز داستان وحشتناك ناپاكان است ، در
آنروز خيل سياه دلان آرزو مى كنند كه بار ديگر به زمين برگردند ، و به جبران
گذشته ى شرم آور خود كه از خدا و انبياء او نافرمانى كردند ، اين با به جانب حق
بگرايند .
اما ديگر وقت گذشته است ودر آن جوى كه سكوت هراسناك همراه باعظمت خيره كننده
و پايدار خداوندى همه جا را فراگرفته است ، قدرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير برهان ج 4 ص 85 .
سركشى و نافرمانى از فرد فرد انسانها سلب شده و جملگى به دنبال ندائى كه آنها را
به پيشگاه پروردگار فرا مى خواند حركت مى كنند . براى پيش گيرى از چنين سرنوشت
فلاكت بارى است كه خداوند با خطايى كه دلها را مى لرزاند ، وجدان انسانها را بيدار
مى سازد و مى فرمايد :
« اى انسان چه چيز تو را نسبت به پروردگارت مغرور و گستاخ ساخته است » (1) .
آنگاه به مردم هشدار مى دهد :
« پيش از آنكه رستاخيز برپا شود و از جانب خدا بازگشتى نداريد ، فرمان
آفريدگارتان را اجابت كنيد زيرا در آنروز پناهگاهى نداريد كه شما را از كيفر شومتان
برهاند و از عذابى كه مستحق آنيد نمى توانيد روى بگردانيد » (2) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انفطار 5 .
2 . شورى 46 .
درس پنجاه و پنجم
انسان با دو بعد خود به صحنه ى رستاخيز مى آيد
اكنون ببينيم كيفيت زندگى در سراى ديگر چگونه است ، آيا اين برانگيختگى صرفاً
جنبه ى جسمانى دارد ، و انسان با قيافه و روح و حيات مادى كه از آثار همين جسم
است ، تجديد حيات مى يابد ، يا زندگى جاويدان تنها در حوزه ى روح مجرد و خالص
و بدور از هر نوع وابستگى به جسم مادى متجلّى مى شود ، كه فنا و نابودى را در آن
راهى نيست ، و با اينكه معاد دو جنبه دارد روحانى و نيمه جسمانى ، اينكه مى گوئيم
نيمه جسمانى بدين لحاظ است كه آنچه بازمى گردد ، جسم لطيفى است كه عصاره ى اين پيكر
محسوب مى شود ، و يا بالاخره چون حقيقت انسان از جسم و جان تركيب يافته ، حيات
رستاخيزى نيز شامل هر دو بخش از واقعيت ذات آدمى است ، بدين معنى كه نه بدن عنصرى
او كه مبدء يك رشته فعل و انفعالهاى فيزيكى و شيميائى است به نابودى مطلق
مى گرايد ، و نه روح از اين پيكر در رستاخيز جداشدنى است .
اينها نظرات گوناگونى بود در زمينه ى كيفيت بعث در رستاخيز كه از سوى صاحب نظران
ابراز گرديده است ، و اينك به توضيح هر يك
مى پردازيم
يك دسته از دانشمندان به طرفدارى از نظريه ى نخستين برخاسته اند ، و مى گويند :
با فرا رسيدن مرگ و پايان كار فعل و انفعالهاى فيزيكى و شيميائى بدن ، همه چيز به
نقطه ى آخر مى رسد ، اما در رستاخيز پيكر متلاشى شده و پراكنده ى انسان پس از
جمع آورى از آغوش خاك و لابلاى ذرات هو ، و از ميان امواج دريا به هم پيوند
مى خورند ، و آدمى زندگى نوى را آغاز مى كند ، و روح نيز كه از آثار و خواص مكانيسم
بدن است ، بازگشتش اجتناب ناپذير خواهد بود .
نظر دوم را بسيارى از فلاسفه ى گذشته برگزيده اند ، اينها بر اين باورند كه چون
روح سرچشمه و ماهيت اصلى وجود آدمى است ، و ساخت او براى ادامه ى بقاء مساعد است ،
پس از مرگ آن عنصر اصيل براى هميشه با جسم مادى خود كه بافتش داراى خاصيت فناپذيرى
است ، وداع مى كند ، و نقش وى كه مدت كوتاهى در پرتو روح ارزش حياتى يافته بود ، به
پايان مى رسد ، زيرا تركيب تن فقط چند صباحى مى توانست خود را در آغوش آن عنصر مجرد
باقى نگهدارد ، ولى سرانجام تحت تأثير عوامل مادى دستخوش فرسودگى و زوال خواهد شد ،
در حالى كه روح اين موجود پيراسته از ماده كه فنا و نيستى در آن راه ندارد ، همچنان
جاويد و پايدار خواهد ماند ، و تنها او است كه مى تواند وارد صحنه ى رستاخيز شود ،
و گرنه معاد و بازگشت ديگرى مفهوم ندارد ، بنابراين هر نوع كيفر و پاداشى جنبه ى
روحانى دارد و بس .
با آنكه هيچ دليل محكمى بر صحت اين مبنا وجود نداشت ، اما در سابق مورد توجه
فراوان بود ، ولى امروز طرفداران پيشين خود را از دست داده ، و با ارائه ى نظريه ى
اصيل و واقع بينانه از سوى دانشمندان نااستوارى آن به درجات افزايش يافته است .
تحليل سوم از جانب گروهى از فلاسفه قديم پذيرفته شده بود ، آنها
براى بيان انديشه ى خود مى گفتند از آن لحظه كه ما به كام مرگ فرو رفتيم ، در
واقع جسم ما به نابودى و فنا گرائيده است ، وديگر اجزاء اين تن مادى و عنصرى از هم
گسيخته و پراكنده اساساً قابل بازگشت نيست ، ولى روح در هستى خود باقى مى ماند ،
اما نه در حالت تجرد خالص بلكه در جسم لطيفى قرار مى گيرد كه هر چند قابليت فعل
و انفعال شيميائى و فيزيكى را ندارد ، اما از جهاتى با اين جسم شبيه است ، كه به
« جسم مثالى » تعبير مى شود ، جسمى كه فوق العاده فعال و توانائى عبور از موانع را
دارد ، و مى تواند در قالب موجودى پايدار و ابدى به حيات جاويدان ادامه دهد .
اما چهارمين نظريه مربوط مى شود به بسيارى از فلاسفه و متكلمان گذشته و عصر
حاضر .
اين سخن استوار بر اين اصل است كه معاد يك بازگشت كامل و تمام عيار است ، زيرا
هر آنچه كه مربوط به يك انسان مى شود ، راه نابودى را نمى پويد ، و در قلمرو ابعاد
خود در سراى ديگر با تمام خصوصيات و ويژگيهايش زندگى را از سر مى گيرد ، منتها
زندگى رستاخيزى در جهانى عاليتر و با حياتى برتر تداوم مى يابد ، و در آن مرحله ما
به جائى مى رسيم كه روح و ماده در عين ماهيت دوگانه شان به لحاظ اينكه رابطه ى
نزديكى با يكدير دارند ، به صورت يك واحد اظهار وجود مى كنند .
پس واقعيت حيات رستاخيزى را بايد مشتمل بر هر دو تلقى كرد نه جدا از هم ،
همچنانكه در صحنه ى دنيا نيز چنين است .
*
هر چند براى دست يابى بر كيفيت حيات پس از مرگ از طريق
برهان نمى توان اقامه ى دليل كرد ، زيرا از ديدگاه مسائل عقلى و فلسفى آنچه كه
مى توان مطرح ساخت ، و مورد تجزيه و تحليل قرار داد ، لزوم اصل بعث و معاد و روحانى
و جسمانى بودن آن است ، اما عقل و فلسفه كليدى براى گشودن اين راز كه كداميك از
صورتهاى ممكن ، وقوعش حتمى است ، به دست نمى دهند ، با اينحال نظريه ى اخير وقتى به
بيان چگونگى امر مى پردازد ، متوجه مى شويم كه عنصر حقيقت را در بر دارد ، چه ما را
به جهتى رهنمون مى شود كه با متون صريح اسلامى قابل تطبيق است .
قرآن كه مهمترين منبع براى مسائل اسلامى است ، در اين زمينه از جسمانى بودن معاد
سخن بسيار مى گويد ، و به طور صريح و روشن اعلام مى دارد كه انسان با همين بدن
دنيائى در رستاخيز محشور مى شود ، صراحت آيات به حدى است كه جاى هيچگونه تأويلى
باقى نمى گذارد ، اينهم آيات كتاب الهى :
« خداوند آفرينش را آغاز مى كند ، سپس آنرا تجديد مى نمايد ، و آنگاه به سوى او
بازمى گرديد » (1) .
« آيا آدمى مى پندارد كه ما استخوانهايش را جمع نخواهيم كرد ، چرا ما توانائيم
حتى سر انگشتانش را بسازيم » (2) .
در اين آيه خاطرنشان شده است كه آنهائى كه مى پندارند بدن متلاشى شده واجزاء
پراكنده قابليت بازگشت به حيات مجدد را ندارد ، از توانائى بى پايان الهى
ناآگاهند ، و درك نمى كنند كه تجديد حيات انسان از همين ذرات پراكنده و حتى ساختن
ريزه كاريهاى سرانگشتانش براى ذات نامحدود آفريدگار كارى بس كوچك و ناچيز است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . روم 11 .
2 . قيامت 3 و4 .
بگو استخوانها را آنكس كه براى نخستين بار آفريده باز زنده مى كند و او به همه
مخلوفات خود آگاه است (1) .
داستانى از قرآن
قرآن كريم از سرگذشت عزير پيامبر ياد مى كند و نيز به تشريح داستان ابراهيم خليل
الله مى پردازد ، كه هر كدام نمونه ى زنده ى معاد جسمانى است ، و خداوند به طريقى
عينى مسأله را براى آن دو پيامبر بزرگوار روشن ساخته ، و نمونه ى رستاخيز را در
معرض ديد و مشاهده ى آنها قرار مى دهد كه چگونه پيكرهاى نابود شده به امر خداوند پس
از فراهم شدن شرايط مجدد حيات ، بار ديگر روح در بدن تجلى مى كند و زندگى و حيات را
از سر مى گيرد .
در داستان عزير مى خوانيم كه وى بر مركب خود سوار بود و در اثناى انجام سفرى
گذرش به محل ويران شده اى افتاد ، در آن ويرانى با مشاهده ى منظره ى وحشتناك
استخوانهاى پوسيده ى انسانهائى كه طبيعتاً مدتى دراز از مرگشان مى گذشت ، عميقاً به
فكر فرو رفت ، و گفت : چگونه خداوند اين اجساد پوسيده را دوباره زنده خواهد كرد ؟ .
در همان لحظه خداوند جانش را گرفت ، و پس از گذشت يكصد سال او را حيات مجدد
بخشيد ، آنگاه به وى خطاب شد ، چه مدت در اين جايگاه درنگ كردى ؟ بلافاصله پاسخ داد
يكروز يا كمتر .
به او اعلام گرديد كه در اين مكان يكصد سال بر تو گذشت ، و همچنان پيكر بيجانت
بر زمين افتاده بود ، واينك به مركب سواريت بنگر كه جسدش متلاشى و پراكنده گشته ،
و هم اكنون او را زنده مى كنيم .
در داستان عزير خداوند براى نشاندادن قدرت بى پايان خود ، غذا و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . يس 79 .
آب كه تحت تأثير عوامل طبيعى چون گرما و خورشيد و طوفان و گرد و خاك زودتر از
موجودات زنده فاسد يا تبخير و نابود مى شوند . پس از گذشت يكصد سال همچنان سالم
و دست نخورده نگهداشت ، و خطاب به عزير فرمود :
« به آب و غذايت بنگر كه چگونه هنوز تغيير نكرده و همچنان سالم مانده است ، و به
الاغ خود بنگر تا سرگذشت آن بر تو آشكار شود و ما تو را حجت بر خلق قرار داديم كه
امر بعث و معاد را انكار نكنند ، و نگاه كن به استخوانهاى پوسيده اش كه چگونه به هم
پيوسته و گوشت برآن برويانيم ، چون اين كار بر او آشكار و روشن شد ، گفت اكنون به
يقين مى دانم كه خداوند بر هر كارى توانا است » (1) .
قرآن كريم در داستان ابراهيم خليل (ع) به طور عينى معاد جسمانى را مجسم
مى سازد ، و با صراحت تمام موضوع بازگشت اجزاء پراكنده ى همين بدن را كه ابراهيم
(ع) نمونه ى آنرا با چشم خود ديد ، مطرح مى كند و چنين مى فرمايد :
« و هنگامى كه ابراهيم گفت : خدايا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده
مى كنى ؟ فرمود : باور ندارى ؟ عرض كرد آرى ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد ، فرمود
در اين صورت چهار نوع از مرغان انتخاب كن و گوشت آنها را درهم بياميز ، سپس بر هر
كوهى قسمتى از آنرا بگذار ، بعد آنها را بخوان ، تا به سوى تو شتابان بيايند ،
آنگاه بدان كه خداوند بر همه چيز توانا و به حقايق امور آگاه است » (2) .
در حقيقت ابراهيم (ع) از طريق عقل و منطق به رستاخيز ايمان داشت ، اما مى خواست
از راه حسّ و شهود نيز آنرا دريابد .
در اينجا ابراهيم (ع) از كيفيت احياى مردگان مى پرسد كه پرسش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره 258 .
2 . سوره بقره آيه 260 .
از چگونگى قضيه خردمندانه است .
انسان به مسائل مختلفى ايمان و اعتقاد دارد ، اما از چگونگى آن بى خبر است ،
همه ى ما به وجود راديو تلويزيون يقين داريم ، ولى از كيفيت رسيدن صدا و تصوير به
ما آگاه نيستيم .
ابراهيم با آنكه به اصل معاد و بازگشت اعقتاد دارد ولى علاقمند است به چگونگى
زنده شدن مردگان هم پى برد ، و با تجسّم عينى حقيقت موضوع را لمس كند ، و با
مشاهدات حسّى عواطف خود را نيز سيراب سازد .
پس از آنكه ابراهيم (ع) آن صحنه ى شگفت انگيز را ديد ، به او وحى رسد كه اين
حادثه را ببين و بدان كه خداوند بر هر كارى توانا است ، و با داشتن علم و توانائى
بى پايان مسأله شناسائى اجزاى پراكنده ى مردگان و جمع آورى آنه ، براى او هيچ
مشكلى را ايجاد نمى كند .
امام سجاد (ع) فرمود :
« در قيامت بدنهاى مردم مانند گياه از زمين مى رويند ، اجزائى كه به خاك تبديل
شده اند ، به اراده و قدرت خداوند به هم پيوند مى خورند بطورى كه اگر هزار انسان در
يك قبر دفن شده باشد ، و گوشت و بدن و استخوانهاى پوسيده ى آنها در هم بياميزد ،
روز رستاخيز از هم جدا مى گردند ، و خاك
بدن هيچ ميّتى باخاك بدن ديگرى آميخته نخواهد شد » (1) .
علاوه بر اينها آيات فراوان ديگرى نيز در قرآن به صراحت به بيان كيفيت معاد
مى پردازد ، و انحصار بازگشت را در معاد روحانى نفى مى كنمد و مثلاً مى فرمايد :
« و خدا به يقين مردگان را از قبرها برانگيزد » (2) .
« چنانكه شما را از اول بيافريد ديگر بار به سويش باز آئيد » (3) .
در اين آيه با يك جمله ى كوتاه و رسا توجه آدمى را به آغاز آفرينش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . لئالى الاخبار ص 456 .
2 . حج 6 .
3 . اعراف 29 .
خود جلب مى كند ، كه چگونه ساختمان پيكرش از عناصر گوناگون جامد زمين و آب تركيب
يافته ، در حالى كه همين عناصر تركيب شده ، روزى به صورت مواد غذائى ، و انواع
ميوه ها و سبزيها در نقاط و بخش هاى مختلف زمين پراكنده بوده است ، و يا در شكل
قطرات آب در بستر اقيانوسها جاى داشته ، كه پس از تبخير و تبديل به ابر بر زمين
ريخته است . پس چرا انسان باور نمى كند كه اين مواد از هم جدا شده كه در مسير باد
و طوفان قرار گرفته ، و به هر گوشه اى از زمين افشانده شده است ، بار ديگر گرد هم
جمع گردند ، و در قالب و اندام نخستين خود شكل بگيرند ؟ . اگر تجديد حيات ناممكن
است ، چرا در ابتداى آفرينش چنين امرى با همان كيفيت ياد شده تحقق يافت ؟ .
از آن لحظه اى كه روح به بدن انسان تعلق مى گيرد ، نوعى اتحاد خاص بين اين دو
پديده مى آيد كه با گذشت زمان و تداوم اين تعلق ، اتحاد فيما بين عميق تر و كاملتر
مى گردد ، و در نتيجه بين جسم و جان يك سنخيت و همرنگى دقيق و ظريفى كه موجب
تأثيرپذيرى هر يك از ديگر است تحقق مى يابد ، بدين معنا كه ويژگيهائى از روح در
بدن ، و از جسم در جان پياده مى شود ، تا آنجا كه با وقوع مرگ و قطع تعلق و جدا شدن
روح از بدن ، و انتقالش به جهان ديگر هم اين سنخيت از بين نمى رود ، و حتى با
تحولاتى كه از يك سو براى ذرات بدن و از سوى ديگر براى روح پيش مى آيد ، سبب گريخته
شدن اين سنخيت نخواهد شد ، و ذرات خاكى تن با اينكه در نظام مادى ، در شرايط جديدى
قرار مى گيرد ارتباط با روح خد را همچنان حفظ خواهد كرد .
پس در زمينه ى ارتباط تكوينى ميان جسم مادى و روح مجرد غير مادى ، اين دو يك
سلسله خصوصيات مشتركى كه موجب پيوند آنها شده است همواره در بستر تغيير و تبدلها
و حركت ها بهمراه خود دارند .
چنانكه در هر نقطه اى هم ويژگيهائى از روح ، و هم خصايصى از
تركيبات بدنى و جسمى نهفته است .
اين مسأله گوياى اين واقعيت است كه سنخيت موجود سبب مى شود كه هر روحى با همه ى
حركت هاى متناسبى كه عارضش گشته به سوى ذرات جسم و بدن خود و هر جسمى در شرايط خاص
و تحت يك سلسله سنن الهى به سمت روح خود كشيده شود ، و بدن دوباره از مرتبه ى خاكى
به تدبير حق و پس از پشت سرگذاشتن مراحل گوناگون تحول ، به صورت بدنى كامل درآيد ،
و ارتباط و اتحاد خود را با روح خويش از سر گيرد .
اين نكته قابل توجه است كه دگرگونيهاى ياد شده در صحنه ى هستى هم تكرار مى شود ،
ذرات خاكى بدن كنونى ما معلول تبدلاتى است كه تحت يك رشته علل و اسباب خاص بدين
صورت درآمده است ، و نه تنها بدن هر انسانى از اين راه شكل مى گيرد ، بلكه دائماً
هر بدنى كه تحليل مى رود ، مواد و عناصر و ذرات خاكى ديگرى جاى ذرات تحليل رفته را
پر مى كنند ، و بدين ترتيب تركيب بدن حفظ مى گردد .
قرآن كريم در مورد تبدل همه جانبه و كلى كه مجموع اين نظام به غير اين نظام
تبديل مى شود مى فرمايد :
« روزى كه زمين و آسمانها به غير اين زمين و آسمانها مبدل مى شوند ، و همه در
پيشگاه خداى يكتاى قادر قهار قرار مى گيرند » (1) .
بنابراين اجزاى بدن هر انسانى كه به صورت ذرات خاكى است ، از تحولات عمومى نظام
موجود مستثنا نيست، بلكه همگام با اجزاى زمين و همه ى نظام مادى متبدل مى شود ،
و به كيفيت كاملترى درمى آيد ، و چهره اصلى وى كه در حجاب و پرده قرار گرفته بود ،
نمايان مى شود ، و انسان وجود حقيقى خود را باز خواهد يافت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره ابراهيم آيه 46 .
براساس همين حركت و تبدل بنيادى واساسى و سنخيت موجود بين روح و بدن آن دو با هم
متحد مى گردند .
بايد توجه داشت كه هر چند بدن اخروى از همان ذرات قبلى جوشيده و بدين صورت
درآمده است ، در عين حال چون خصايص نوينى را كسب كرده كه با يافته ها و موازين
شناخته شدهى نظام دنيائى ناسازگار و با تصويرهاى ذهنى ما نمى سازد ، داراى آثار
و ويژگيها و احكام جديد است كه با نظام آخرتى متناسب است و فهم كل آن نظام و روابط
و سنن حاكم بر آن هم به درك و شعور برترى نياز دارد .
*
قرآن مسأله ى ديگرى را در ارتباط با معاد جسمانى مطرح مى كند و مى فرمايد :
« هنگامى كه به دوزخ وارد شوند چشم و گوش و پوست هاى بدنشان بر ضد آنها به خاطر
تبهكاريهايشان گواهى مى دهند ، آنها پوست هاى بدن خود را مخاطب ساخته و مى گويند
چرا بر ضد ما شهادت مى دهيد ؟ پاسخ آنها چنين است : خدائى كه همه چيز را به سخن
آورد و شما را در ابتدا آفريد ما را نيز به سخن آرد و به سوى او بازخواهيد گشت » .
اينجا صحنه ى بسيار تكان دهنده و حيرت آورى پيش مى آيد ، در اين نمايش هيچكس
انتظار ندارد كه ارگانهاى بدنش بر ضد او در ديوان داورى به شهادت برخيزند ، پوست
بدن كه از هر چيز به انسان پيوسته تر است براى گواهى برگزيده شده است ، آنهائى كه
به علت داشتن انديشه ى نارسا در باره ى علم و احاطه ى كامل خدا بر كار بندگان ،
پنهانى دست به گناه و تبهكارى مى زدند ، و تلاش مى كردند زشتيهاى
خود را از انظار پوشيده بدارند ، امروز مى بينند چشم و پوست بدنشان سرچشمه ى
بينائى شده ، و به صورت گواه در برابر آنان قد برافراشته اند ، اين است كه انسان
حيرت زده اعضاء سازمان تن خود را مخاطب قرار مى دهد و مى گويد :
« چرا بر ضد ما شهادت مى دهيد ؟ » ناگهان پاسخ قاطع و آنگاه آهنگ سرزنش آميز
ارگانهاى بدن ضمن تأكيد بر اينكه نيروى گويائى را خدا به آنها بخشيده است ، به
اينجا پايان مى پذيرد كه :
« او همان آفريدگارى است كه شما را نخستين بار بيافريد و باز به سوى او باز
مى گرديد » .
*
امير مؤمنان على (ع) فرمود :
« تا آنجا كه امور پى درپى بگذرد ، و زمانها سپرى شود ، و رستاخيز بر پا گردد ،
در آن هنگام خداوند مردم را از بيغوله هاى گور و آشيانه ى پرندگان ، و جايگاه
درندگان ، و ميدانهاى جنگ بيرون مى آورد ، در حالى كه با سرعت به سوى فرمان
پروردگار و قرارگاه ابدى خود كه براى آنها مقرر شده است ، مى شتابند ، و به صورت
دستجات خاموش و صفوف ايستاده حضور مى يابند ، هر چند نفرات و جمع آنها بسيار است ،
اما از ديدگاه دانش بيكران و نافذ الهى پنهان نخواهند ماند » (1) .
در برخى از آيات بدن رستاخيزى مثل بدن دنيوى ذكر شده مانند اين آيه : « هر چه
پوست تن آنها بسوزد پوست هاى ديگرى به آنها مى پوشانيم تا سختى عذاب را بچشند » (2)
.
اينجا دورنماى رعب انگيز صحنه ى بسيار طولانى از عذاب حسّى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه صبحى صالح ص 108 .
2 . نساء 56 .
رامجسم مى سازد ، و نشان مى دهد كه كيفر دردناك تبهكاران دائماً تكرار مى شود .
اين گونه آيات با آيات نخستين تضادى ندارد ، و پوست جديد از چيزى ديگر جز خودش
بازسازى نمى شود ، چه هيچ دگرگون شدنى كاهش و افزايش يافتنى در غير وجود او تحقق
نمى پذيرد .
مناسب است كه توضيح اين عدم تضاد را از زبان امام صادق (ع) بشنويم :
« شخصى از امام صادق (ع) پرسيد گناه پوست هاى ديگر چيست كه بايد معذب گردند ،
امام پاسخ دادند : آن پوست ها به يك اعتبار پوستهاى نخستين و به اعتبار ديگر غير آن
است ، آنمرد گفت : آيا ممكن است مثالى براى من از همين دنيا بياوريد ؟ امام فرمود :
آيا كسى را ديده اى كه خشتى را خرد كند ، و دوباره آنرا در قالبى ريخته و بدان شكل
نخستينش بخشد ؟ آن خشت دوم به يك اعتبار خشت اول است ، و به اعتبار ديگر غير از آن
است » .
*
وقتى پيامبر اسلام (ص) سخن از معاد جسمانى به ميان آورد ، براى مشركين
شگفت انگيز و غير قابل فهم و قبول بود ، لذا آنها با بهت ابلهانه اى قد علم كردند
و واكنش نشان دادند .
قرآن در آن جو مى خواست افكار ناسالمى را كه در آن معيارهاى فرسوده و اوهام
و اعتقادات مخرب جايگزين آزادانديشى شده بود و انحطاط همچون طاعون با گسترشى عظيم
تار و پود اجتماع را از هم مى گسست ، به راه حقيقت جوئى برگرداند ، بدين سبب سخن
اين
نابخردان را چنين بازگو مى كند :
« آيا كسى را به شما نشان بدهيم كه مى گويد پس از آنكه مرديد و ذرات بدنتان
متفرق و پراكنده گرديد ، باز زنده خواهيد شد ؟ آيا اين شخص به خدا دروغ مى بندد يا
جنون بر اين گفتارش وا مى دارد ؟ اما آنها كه ايمان به رستاخيز نمى آرند آنجا در
عذاب و اينجا در گمراهى دور از نجات گرفتارند » (1) .
همه ى اين آيات صريح كه هيچگونه راهى براى توجيه ندارد ، معاد جسمانى را بازگو
مى كند .
از سوى ديگر اگر مسأله را طورى ديگر طرح كنيم مستلزم استنباطهائى خواهد بود كه
ما را به اين واقعيت رهنمون مى سازد كه جسم و جان دو حقيقت به هم پيوسته اند ،
پيوستگى و تمايل دو جانبه اى كه باعث تكون وجود آدمى است ، و هر آنچه كه در اين
جهان از حركت و تلاش وى به عرصه ى ظهور و صحنه ى هستى مى آيند ، بهره اى از هر دو
عنصر را در خود دارند .
با اين نگرش نه تنها ضرورتى پيش نخواهد آمد كه بين جسم و جان قائل به جدائى
شويم ، بلكه از لحاظ يك شخص واقع گرا دليل هائى مطرح است كه ضرورت تركيب هر دو را
در تجديد حيات آدمى نشان مى دهد .
مى دانيم كه هر كدام از جسم و روح بدون ديگرى يك واحد كامل نيست ، جسم ابزار كار
جان است ، و اهميت و نقش بن به عنوان عنصر اساسى براى ادامه ى تلاش روح قاطع
و تعيين كننده است .
همه ى قانونگزاران جهان مسؤوليت هاى حقوقى و جزائى را متوجه انسان دو بعدى
مى دانند ك از جسم و روح تركيب يافته است ، لذا بار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سباء 7 و8 .
وظيفه را به دوش هيچكدام از اين دو واقعيت وجود آدمى به تنهائى نمى نهند ، از
همين جا است كه بايد جسم و جان توأماً براى پاسخ گوئى به اعمال و كردار گذشته
و نتيجه گيرى نهائى از آنچه از خود نشان داده اند ، در عرصه ى رستاخيز حضور يابند .
چگونه مى توان قبول كرد كه وظايف قانونى به عهده ى انسان محسوس و مركب باشد ،
ولى در رستاخيز همه چيز به گردن از مو باريك تر روح بيچاره بيفتد ؟ ! .
هدف اساسى از وجود رستاخيز رسيدن انسانها به سعادت و آخرين مراحل تكامل در
سايه ى ايمان پاك و كردار پسنديده است ، دست يابى به چنين هدفى مستلزم
برنامه ريزى هاى دقيق و حساب شده است ، و اديان الهى براى اينكه بشر بتواند به چنين
قله ى رفيعى دست يابد ، مقررات و دستوراتى وضع كرده تا با اجراى آنها هدف فوق تأمين
گردد .
دقيق ترين و عملى ترين شيوه ى اجراى اين برنامه ، تشويق و ارعاب ، و مقرر داشتن
پاداش و نويد نعمت هاى بى پايان بهشتى ، و تهديد و كيفر و اعلام خطر از عذاب
و رنجهاى تحمل ناپذير ابدى است ، جزا و پاداشهائى كه از ديدگاه فكر و ادراك عمومى
شناخته شده و قابل لمس باشد ، تا بدين وسيله انگيزه ى انجام نيكى ها و ترك بديها در
نهاد و باطن انسان تبلور يابد .
از سوى ديگر هم كاميابيهاى خالص روحى و هم رنج و عذابهاى صرفاً روانى براى
توده هاى مردم غالباً قابل درك نيستند ، بلكه در درجه ى نخست نعمت و عذاب جسمانى
مورد توجه همگانى است ، كه از يك سو مايه ى تشويق و پاى بند مردم به اجراى قانون
مى شود ، و از سوى ديگر وحشت و ترس از تخلف را در دلها برمى انگيزد .
بيشترين افراد جامعه با لذائذ و كامرانيهاى جسمى و روحى توأماً
سر و كار دارند ، به ندرت كسانى يافت مى شوند كه مفهوم لذات و
عذابهاى روحى محض را به طور حسّى درك نمايند .
بدين سبب نويد نعمت هاى بى پايان روحى و هشدار به دردهاى روحى خالص در اعماق جان
و دل مردم تأثير تحول انگيز چندانى ندارد ، و كمتر مى تواند عامل كنترل گرايشهاى
گوناگون درونى باشد ، وانسان را از ورود به منطقه ى ممنوعه بازدارد .
تنها اولياى خدا و انسانهاى داراى افكار متعالى هستند كه كاميابيهاى معنوى ، حسّ
اطاعت و عشق را به اجراى فرامين را در عمق جانشان برمى انگيزد .
بعلاوه الطاف بيدريغ و سرشار الهى و حكمت ذات اقدس احديت اقتضا دارد كه بندگان
شايسته و پاك و مخلص خود را از كليه ى نعمت هاى مادى و معنوى برخوردار سازد ،
و جباران خون آشام و پليدان جوان صفت را به مجازات كامل كه شامل كيفر جسمى و روحى
است برساند ، و بى ترديد حصول سعادت همه جانبه و فراگير ، و نيز مجازات كامل در
صورتى تحقق مى يابد كه معاد و بازگشت انسان در رستاخيز يك معاد دو بعدى و در
دايره ى جسم جان صورت عمل به خود بگيرد .
در قرآن كريم هم نعمت مادى و هم نعمت معنوى و روحانى به نيكان و متقيان وعده
داده شده و مى فرمايد :
« خدا اهل ايمان را از زن و مرد وعده فرموده كه در بهشت ابدى كه زير درختانش
نهرها جارى است درآورد و در قصرهاى باشكوه آن جاى دهد ، و برتر و بزرگتر از
نعمت هاى مادى مقام رضا و خشنودى خود را به آنان كرامت فرمايد ، كه اين پاداش
روحانى براى پاكان به حقيقت فوزى عظيم است » (1) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره توبه آيه 72 .
ظرفيت محدود زمين
ممكن است اين اشكال به درون افكار كسانى راه يابد كه : كره ى زمين در رستاخيز
گنجايش پذيرائى از مجموع انسانهائى كه در امتداد حيات طولانى بشر در آن
مى زيسته اند ، ندارد ، ما اين اشكال كاملاً بى پايه است ، زيرا همانگونه كه قرآن
صريحاً خبر مى دهد ، در پايان اين جهان نظام فلك گردون كه در يك رقص دورانى
مى چرخند ، به طور كامل به هم مى خورد ، نيروئى خوفناك كوهها را به صورت توده ى
عظيم ذرات غبار به هر سو پراكنده مى سازد ، خورشيد و ماه درخشش و نورانيت دل انگيز
خود را از دست مى هند و به خاموشى مى گرايند ، و بالاخره انضباط و پيوستگى با شكوه
عالم هستى كه از خامترين مواد عاليترين و ستايش انگيزترين پديده ها شكل يافته است ،
به هم مى ريزد ، و ديگر بار يك سازمان هستى نوبنياد بر اين ويرانيهاى درهم ريخته
و سكون مرگ آساى آن بر پا مى گردد .
بنابراين به خوبى مى توان درك كرد كه طرح مسأله ى كمبود جا در كره ى زمين تا چه
حد نادرست و سخنى بيمورد خواهد بود .
*
كسانى كه در موقعيت فكرى مخالفى با نظر الهيون قرار دارند ، و با انواع
ايرادگريها انس گرفته اند ، اشكال ديگرى را مطرح مى كنند كه : سلولهاى بدن انسان هر
چند سال يكبار تعويض مى شود ، و آدمى در طول عمر چندين بار به صورتى تدريجى
و نامحسوس قالب را عوض مى كند ، و پيداست كه هر بدنى در دوره ى حياتش اعمالى انجام
داده كه استحقاق پاداش و كيفر را دارد ، در اين صورت معلوم نيست كدام بدن در
رستاخيز پاسخ گوى اعمال گذشته خواهد بود ؟ .
پاسخ اين ايراد روشن است ، زيرا وقتى سلولهاى تو وارث همه ى ويژگيها و مشخصات
سلولهاى كهنه است ، و حتى نمود ظاهرى تن خاكى هم از پيكر قبلى قابل تشخيص نيست ،
طبيعتاً آخرين بدن عصاره اى است از مجموع خصايص بدنهاى گذشته .
بنابراين برانگيختگى آخرين بدنى كه مستقيماً در معرض ديد ما قرار مى گيرد ، و به
كام مرگ مى رود ، به مثابه ى بعث كليه ى بدنهائى است كه قبلاً جاخالى كرده و جانشين
خود را برگزيده اند .
كمبود مواد و انبوه انسانها
سؤال ديگرى كه پيش مى كشند در مورد كمبود مواد خاكى زمين است ، كه دربرگيرنده ى
انبوه بى شمار انسانهاى به خاك تبديل شده است ، مى گويند اين خاكهاى موجود زمين
كافى براى تأمين مصالح اصلى ساختمان پيكر اينهمه انسان نيست ، و كمبود مواد از اين
نقطه نظر كاملاً مشهود است .
بى پايگى اين استنباط ناآگاهانه كه از راه يك پويش دقيق به دست نيامده وقتى
مى توان دريافت كه پاى حساب بنشينيم ، و برآوردهاى انجام شده را ارائه دهيم :
هر يك كيلومت مكعب خاك براى يكصد ميليار انسان كفايت مى كند ، يعنى اين مقدار
خاك كه بخش بسيار ناچيزى از سطح كره ى زمين را اشغال كرده ، براى بازسازى بدن بيش
از بيست برابر جمعيت كنونى كره ى زمين كافى است .
با اين محاسبه براى تأمين نيازمنديهاى مصالح بدن ميلياردها ميليارد انسان از يك
قطعه ى بسيار كوچك زمين مى توان استفاده كرد ، اين مقدار ناچيز از خاك زمين قادر
خواهد بود مصالح بدن انبوه بيشمار انسانها را تأمين كند ، اين است كه مسأله ى كمبود
مواد اصلى در بازسازى پيكر
انسانها اساساً قابل بحث نيست .
از سوى ديگر از ويژگيهاى ماده اين است كه حالات گوناگونى به خود مى گيرد ، مثلاً
اگر اتم هاى يك متر مكعب سنگ در هم شكسته شوند ، مى توانند ميليونها كيلومتر مكعب
فضا را اشغال كنند ، پس وقتى ماده ى كنونى جهان در رستاخيز از هم بازگردد ، وسعت
و حجم آن به صورت غير قابل تصورى افزايش مى يابد ، و قرآن هم مى فرمايد :
« روزى كه زمين به وضع ديگرى مبدل مى شود » (1) .
شبهه آكل و مأكول
در اينجا يك اشكال بسيار قديمى نيز جلب نظر مى كند ، كه نبايد از آن صرفنظر كرد
و گذشت ، و آن وقتى است كه اجزاء بدنهاى افراد پيشين به صورت مستقيم يا غير مستقيم
از طريق تغذيه يا از راه تغيير و تحول ماده ى خاكى انسان ، و تبديل آن به مواد
خوراكى ، با بدن انسانهاى بعدى آميخته شوند .
درست است كه هيچ پيكر آدمى را نمى توان يافت كه از آغشتگى به عناصر ديگر بركنار
باشد ، منتها اين تركيب مواد و امتزاج كامل در شرايط اين جهان از نظر كمى و كيفى
قابل تشخيص نيست ، اما در بازسازى رستاخيزى نسبت به تصاحب اجزاى معينى كشمكشودرگيرى
پيش مى آيد .
اختلاف اساسى ممكن است به دو نفر محدود نشود ، بلكه مدعيان فراوانى پيدا شوند كه
بر سر تملك و وابستگى آن جزء به خود ، طرح دعوى كنند ، و هر كدام خود را صاحب واقعى
آن بدانند ، در اين تنازع چه كسى بايد آن جزء معين را تملك كند ؟ اين بود طرح
اشكال .
اما وقتى ما به نخستين جوانه ى حيات خود برمى گرديم ، مى بينيم كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره ابراهيم آيه 47 .
ابتدا يك موجود تك سلولى بوديم ، كه از راه تكثير و نمو تدريجى اعضا واجزاء
گوناگون ، بدن ما سازمان يافت ، در واقع شخصيت و تمام ويژگيهاى جسمى ما بر خلاف
گذشته كه تصور مى شد تنها در توده ى متجانس سلولهاى تناسلى خلاصه مى شود ، در درون
هر سلولى تعبيه شده ، و هر يك از آنها به تنهائى آئينه ى تمام نمائى است كه مى توان
چهره ى واقعى انسان را در آن ديد ، اين قانون نه فقط بر عنصر آدمى پياده شدنى است ،
بلكه يك واقعيت فراگيرى است كه هر موجود زنده اى را شامل مى شود .
بنابراين اگر هر يك از سلولهاى بدن كه معرف شخصيت آدمى است ، در محيط مناسبى
قرار گيرد ، به تنهائى استعداد اين را دارد كه ضمن انقسام و تشكيل سلولهاى جديد ،
كار ساختمان تمام بدن را به انجام رساند .
حال اگر اجزاء بدنى به صورت بخشى از ساختماان بدن ديگرى درآيد ، اجزاء متعلق به
آن فرد به جايگاه اصلى خود باز مى گردد ، و بدن دوم هم با پس فرستادن آنمقدار از
اجزاء عاريتى كه از اجنبى گرفته بود ، هستى اصيل خود را حفظ خواهد كرد . اينهم بايد
خاطرنشان كرد وقتى خصايص ميان دو بدن حفظ شود ، هر چند با عناصر همديگر درآميخته
باشند ، ديگر مشكلى بر سر راه خودنمائى نخواهد كرد ، و اجزاء باقيمانده از هر بدن ،
اگر به مرحله ى بسيار ناچيزى حتى به اندازه ى يك سلول هم برسند ، باز قابليت
بازسازى و رشد را از دست نمى دهند ، و هيچ عاملى نيست كه قادر باشد جلو استعداد
بازسازى آنها را بگيرد .
و به هرصورت چه ترميم باسرعت انجام پذيرد، يا به كندى و تدريج ، اين امتياز
و توانائى براى هر جزء همچنان محفوظ مى ماند كه مانند نطفه ى اصلى نخستين پس از
زنده شدن ، بدن اصلى را سازمان بخشد .
از سوى ديگر مسأله را بدين شكل نيز مى توان حل كرد :
چنانكه مى دانيم بدن آدمى خاصيت تحليل پذيرى و جايگزينى دارد ، هر چند سال يكبار
پيكر تمام عيار او آرام و تدريجى عوض مى شود ، و اگر هم انسانى مستقيم يا غير
مستقيم چنگ در عناصر وجود فرد بيگانه اى در افكند ، و آن را مورد تغذيه ى خود قرار
دهد ، روشن است كه فقط بخشى از بدن آن بيگانه با بدن تغذيه كننده كه خود هم ا نسان
كاملى بوده آميخته مى شود ، نه تمام آن ، زيرا از مجموع غذائى كه انسان مصرف
مى كند ، سه درصد جذب بدن وى مى گردد ، پس چه اشكالى دارد كه بقاياى جذب نشده كه
بيش از نود درصد از عناصر پيكر آدمى است برانگيخته شود ؟ .
گذشته از اينها طبق قوانين فيزيكى كليه ى انرژيها در جهان ، قابليت تبديل به
يكديگر را تحت شرايط خاصى دارند ، و با در نظر داشتن اين موضوع كه انسان خود يك
منبع توليد انرژى است ، و حتى پس از مرگ بدن او از يك شكل انرژى به شكل ديگر تغيير
مى يابد و در رستاخيز تمام انرژيهاى موجودات به طور آزاد وجود دارند ، و با يك عمل
فعل و انفعالى معكوس ، مى توانند به شكل نخستين خود بازگردند ، اما عدم آگاهى ما بر
اينكه به چه كيفيتى اين تغيير انجام خواهد يافت ، نمى تواند مسأله را با بن بست
روبرو كند ، و ادعاى ناممكن بودن آنرا توجيه نمايد .
اما در مورد كيفر هم بايد دانست كه آنچه مايه ى رنج و عذاب است ، با روح ارتباط
پيدا مى كند ، و اگر بخشى از بدن انسان مؤمن به پيكر كافرى ملحق شود ، آن كافر است
كه بايد رنج عذاب را بدوش كشد ، نه مؤمن .
با همه ى اينها باز هيچ اشكالى ندارد كه خداوند يكى از بدنهاى پيشين كه به صورت
تدريجى و آرام عوض شده ، و تا هنگام مرگ بارها سلولها و مواد نو جاى سلولهاى كهنه ى
مغزى و استخوانى و عصبى را
مى گيرند ، تجديد حيات بخشيد ، چه انسان امروز غير از انسان ده سال پيش است ،
و روح به هر بدنى از بدنهاى گذشته تعلق گيرد ، كافى خواهد بود ، زيرا چيزى كه
انسانيت آدمى وابسته به آن است ، و با گذشت زمان تغيير نمى يابد ، و حافظ وحدت
شخصيت است ، به طورى كه مشخصه ى هيچ انسانى با انسان ديگر نمى خواند ، همان روح
مجرد است كه از ابتداى پيدايش انسان تا هنگام مرگ تدبير و اداره ى بدن را به عهده
مى گيرد .
*
از آغاز آفرينش تاكنون كه ميلياردها فرد بشر به وجود آمده و رفته اند ، اگر در
كنار هم قرار گيرند ، مشخصات روحى هيچ فردى با فرد ديگر منطبق نمى شود ، اگر شخصى
ده سال پيش مرتكب جنايتى شده باشد ، نمى توان گفت كه حالا او عوض شده و نبايست وى
را به جاى آنكس كه ده سال پيش جنايت كرده به محاكمه كشيد .
وقتى ما نوشته اى را دوباره افست مى كنيم چاپ هاى بعدى عين اولى است ، هر چند
جلد و كاغذش تغيير يافته باشد .
بنابراين از آنجا كه آدمى نيازمند ابزار و ماده اى است كه با آن تجلى كند ، بايد
با يك بدن دنيوى محشور شود ، اما هيچ ضرورتى ندارد كه يك فرد از ابتداى پيدايش تا
فرا رسيدن مرگ ، يكجا همه در رستاخيز زنده شوند ، كه در اين صورت پيكر آدمى به صورت
يك واحد عظيم نمايان خواهد شد .
با اين فرض نيز مشكلى كه از راه اجزاء منتقل شده به فرد ديگر پديد مى آيد ، كه
در زمان واحد يك شىء در دو نفر محشور گردد ، به كلى رفع خواهد گرديد .
از سوى ديگر حجم واقعى بدن ذرّه ى ناچيزى بيش نيست ، و بقيه از فضاى خالى تشكيل
يافته است ، بدين ترتيب اگر يكدستگاه فشار نيرومند ، بدن انسان را با قدرت نرم
و پرس نمايد ، و فواصل الكترونها و فضاى آنرا تخليه كند ، ماده ى اصلى بدن به صورت
ذرّه ى بسيار كوچكى درمى آيد كه فقط وسيله ى ميكروسكوپ قابل رؤيت است .
پس هيچ لازم نيست فضاى داخل ذرات بدن در قيامت بازگردد ، و اگر همان مواد بسيار
ناچيز اصلى يا بخشى از آن بازگشت نمايد ، كافى خواهد بود .
با همه ى اينها بايد توجه داشته باشيم كه وجوه و احتمالات ياد شده را نمى توان
به عنوان راه حل هاى قطعى در تجديد حيات انسانها تلقى كرد ، بلكه آنچه ذكر شد
راههائى بود كه مستقيماً در معرض آگاهى ما قرار داشت ، و به همين سبب صحيح نيست كه
حوزه ى انديشه ى خود را در تجديد حيات مردگان به صورتهاى ياد شده محدود و منحصر
كنيم ، بلكه هدف اين است كه اينگونه اشكالات و شبهه ها نبايد بر پايه و اصول اعتقاد
بنيادى ما به رستاخيز و معاد جسمانى كه اديان الهى بخصوص قرآن روى آن تكيه
مى كنند ، كمترين تأثيرى بگذارند .