مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۳

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۸ -


درس پنجاه و ششم

ويژگيهاى منزلگه موعود

صحنه هائى كه ما مثلاً از انسانه ، شهره ، مكانه ، باغ و بوستانها هنگام شنيدن اوصاف و مشخصاتشان در ذهن خود ترسيم مى كنيم ، با آنچه كه بعدها از نزديك در معرض ديدمان قرار مى گيرند ، كاملاً بيگانه و نامأنوسند ، اين موضوع مربوط به صحنه هائى است كه انسان نظاير آن را بارها در زندگى ديده و مقايسه به عمل آورده است .

اما هرگاه بخواهيم تصويرى از كانون نعمت و سعادت يا عذاب دردناك رستاخيزى را به دست دهيم ، بى ترديد قاموس كلمات دنيوى براى بيان آنچنان صحنه اى كاملاً نارسا است ، و واقعيت امر بهيچوجه با استنباطهاى ذهنى ما نمى خواند .

درك دردهاى جانكاه كيفرها كه كشيدن بار آن به حق و به عدل بر پشت خاطيان گذاشته مى شود ، و نيز نعمت هاى بيحساب و متنوع اخروى براى كسى كه نه در زندگى ديده و نه لمس كرده است ، كارى آسان نخواهد بود ، چون اين مفاهيم از امور غيب است ، و به علت عدم امكان

روياروئى با آن ها در معرض تجربه ى مستقيم ما قرار نمى گيرند ، لذا ذهن هم براى درك مفاهيم واقعى آنها در تنگنا قرار خواهد گرفت ، و نمى توان تصوير اشياء عينى را در مورد يك واقعيت دور از دسترس و ناآزموده تعميم داد .

اساساً الفاظ و جملاتى كه در فرهنگ ما يافت مى شوند ، براى مسائل محدود اين زندگى ساخته شده ، و در قاموس تجربيات خود واژه اى غير از اينها در اختيارمان نيست ، و به همين سبب اينگونه لغات براى بيان حقايقى كه خارج از چهار ديوار اين جهان است ، برد كافى ندارند .

پس كلمات و ديد ديگرى مى خواهد تا مسائل بيرون از حوزه ى اين محدوده را شناخت و درك كرد .

مزيت هاى گوناگون

هر چند وجوه مشتركى بين زندگى دنيا و آخرت وجود دارد ، هر دو زندگى واقعى است ، و بر هر دو لذت و سختى و شادى و غم حاكم است ، اما تفاوت هائى با ابعاد وسيع و فاصله هاى عميق و اساسى نيز بين آن دو زندگى برقرار مى باشد .

در اينجا دوران عمر از كودكى آغاز و به پيرى ختم مى شود ، ولى در آنجا از چنين تحول و دگرگونى خبرى نيست، اينجا بايد بذر پاشيد و عمل كرد ، ولى آنجا فقط جايگاه برداشت محصول است و بس .

چنانكه اميرمؤمنان فرمود :

« امروز روز عمل است نه روز محاسبه ، و فردا روز محاسبه است ، نه روز عمل » (1) .

در اين جهان تابش آگاهى انسان مى تواند منطقه اى در عين وسعت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . نهج البلاغه خطبه 42 .

ولى محدود را براى وى روشن كند ، در حالى كه در نظام آخرت درك آدمى به مرحله ى شكوفائى وصف ناپذيرى مى رسد .

همواره نقص ها و كمبوده ، بيماريه ، انسان را در اين دنيا به شدت مى آزارند و رنج مى دهند ، اما چنين مفاهيمى در قالب حيات رستاخيزى جائى ندارند ، چه در آنجا مثل اعلاى كمال و خوشبختى و زندگانى پاكيزه تحقق مى يابد ، در نظام دنيا آدمى در پى به دست آوردن چيزى است كه در اختيارش نيست ، و از آنچه هم كه به دست مى آورد اشباع نمى شود ، ولى در عرصه ى آخرت ، كمبودى احساس نمى كند تا گرفتار رنج و عذاب گردد ، زيرا به اراده ى خدا به هر چه ميل كند بيدرنگ برايش آماده مى شود ، صرفنظر از همه ى اينها او ديگر محبوب حقيقى خود را يافته ، و به آنچه كه در آرزويش واله و شيدا و در فراقش و در غم درويش روزگار گذرانده ، رسيده است ، پس ديگر چيزى نيست كه او خواستار آن باشد ، به همين سبب بهشتيان مايل به تغيير وضع خود نيستند .

قرآن مزيت هاى انحصارى نعمت هاى بهشتى را با همه ى سعادتى كه وصفش نتوان كرد ، و با متاع دنيا قابل قياس نيست چنين گوشزد مى كند :

« مثل بهشتى كه متقيان را وعده دادند چنانست كه نهرها زير درختانش جارى و خوراكى هايش هميشگى و سايه ى آن پايدار است » (1) .

چون براى ساكنان اين دنياى محدود ، تنها مى توان شبحى ناقص و كمرنگ از نعمت هاى بهشت را ترسيم كرد ، لذا در آيه ، وصف بهشت را از باب مثل و براى تقريب به ذهن ياد كرده ، وگرنه آنچه كه به عنوان بهشت رخ خواهدنمود، بسيارريزتر از باغستانهاى دنيوى وگردش و تنفس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . رعد 35 .

در هواى آزاد صبحگاهى و در ميان سبزه زار و درختان است .

زيرا نه ميوه هاى آن فصلى و موسمى است ، و نه دست آفتى بدان مى رسد ، بلكه به طور دائم در دسترس پاكان سعادتمند است ، و سايه هاى آنهم هيچ شباهتى به درختان دنيا ندارد ، كه به تبعيت از حركت خورشيد به تدريج جا به جا شود ، و يا به علت فصل خزان درختانش از برگ عريان گردند ، و ديگر سايه اى از خود به جا نگذارند ، و بالاخره سايه هاى بهشتى نيز همانند ديگر نعمت هايش رنگ جاودانى دارد ، و دائماً به ساكنان آن لطافت و نشاط مى بخشد .

وبالاخره قرآن دست آخر احساس و درك آدميان را از خصايص و ويژگيهاى رستاخيز ناتوان مى داند و مى فرمايد :

« هيچكس نمى تواند در كند كه چه نعمتهائى كه مايه ى روشنى چشمها است براى او در آن سرا نهفته است » (1) .

همچنين بركات آنجا هيچگونه محدوديتى از لحاظ نوع و جنس ندارد بلكه :

« آنچه دل بخواهد و چشم لذت ببرد ايجاد مى گردد » (2) .

*

ما مى دانيم كه افعال خداوند از مجراى اراده ى تواناى آن ذات ابدى انجام مى پذيرد ، و به محض اينكه او چيزى را اداره كند ، وجودش در صحنه ى هستى قطعيت مى يابد ، چنانكه قرآن مى گويد :

« ما با امر نافذ خود هر چه اراده كنيم و گوئيم موجود باشد ، همان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سجده 17 .

2 . زخرف 71 .

لحظه بى درنگ موجود خواهد شد » (1) .

يكى از امتيازات نظام آخرتى اين است كه انسان بهشتى به جائى خواهد رسيد كه كارهاى او نيز رنگ الهى به خود مى گيرد ، و براى انجام هر كارى بدون نياز به نيروى جسمانى و ابزار و وسائل ، صرفاً به اراده ى خود اتكا مى كند .

قرآن در بيان موقعيت رستگاران در حوزه ى حيات اخروى مى فرمايد :

« براى آنها است هر آنچه بخواهند و اراده كنند » (2) .

امير مؤمنان على عليه السلام فرمود :

« ميوه ى بهشتى بدون رنج و زحمت چيده مى شود ، و بر اساس خواست و تمايل انسان به دست مى آيد » (3) .

جايگاه امن و سلامت

يكى از تفاوت هاى بنيادى و اساسى بين دو نظام دنيا و آخرت در اين است كه سراى آخرت بعلت بالاتر و كاملتر بودنش ، روابط و احكام آن با عالم ماده متفاوت است .

بر خلاف دنيا كه در جهت ها و نسبت هاى خاص و شرايط زمانى و مكانى آن تزاحم ايجاد مى شود ، در آنجا موجوديت هيچ موجودى از ناحيه ى ديگرى تهديد نمى شود ، و هيچيك از رابطه ها و سنت ها ومعيارهاى حاكم بر آن بر اساس نفى وطرد نيست ، بلكه كل نظام و احكام و روابط آن بر محور امنيت و سلم مى چرخد ، زيرا هر اندازه عوالم هستى از نظر مراتب وجودى به مبدء متعال نزديكتر باشند ، داراى وحدت و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره نحل آيه 39 .

2 . سوره زمر آيه 34 و نحل 31 .

3 . نهج البلاغه فيض خطبه 164 .

يكپارچگى بيشترى هستند ، و از افتراق و مغايرت و تزاحم بر كنار خواهند بود ، و زمانى كه انسان در سير معادى خود به آن جهان برتر با آن ويژگيها واصل شد ، و در جوار رحمت حق قرار گرفت ، از اينگونه عوارض نامطلوب دنياى مادى پيراسته مى گردد ، و بالعكس هر قدر سازمانهاى هستى از لحاظ مراتب وجودى دورتر از مبدء فياض باشند ، و در رتبه پائين تر قرار گيرند ، مغايرتها شديدتر و نفى و طرد و تزاحم در آنجا گسترده تر خواهد شد .

قرآن كريم در مورد نظام بهشتى و آثار و احكام آن مى فرمايد :

« به حقيقت اهل تقوا را در بهشت باغها و نهرهاى جارى خواهد بود ، به آنها خطاب شود كه شما با درود و سلام و با كمال ايمنى و احترام به بشهت ابد وارد شويد ، و ما آينه ى دلهاى پاك آنها را از كدورت و كينه و حسد و هر خلق ناپسند به كلى پاك و پاكيزه سازيم ، تا همه با هم برادر و دوستدار هم شوند ، و روبروى همديگر بر تخت عزت بنشينند ، در صورتى كه هيچ رنج و زحمت در آنجا به آنها نرسد ، و هرگز از آن بهشت اخراج نمى گردند » (1) .

قرآن طى آيه ديگرى آن نظام را « دارالسّلام » معرفى مى كند ، نظامى كه همه ى حقايق و موجوداتش بر اساس سلم و سلام است ، زيرا حركت انسان به سوى خداوند و رسيدن به قرب مبدء وجود ، مستلزم ورود او به چنين حوزه ى پاك و ارزشمند و عارى از هر نوع نقائص و نارسائيها است ، اين است تعبير قرآن : « آنها را نزد خدا دار سلامت و خانه ى آسايش است و خدا ولى و دوستدار آنها است براى آنكه نيكوكار بوده اند » (2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره حجر آيه 48 ـ 47 ـ 46 ـ 45 .

2 . سوره انعام آيه 127 .

عذاب وحشتناك و عقاب شكننده

از سوى ديگر وصف عذاب قيامت هم در عقل و ادراك آدمى نمى گنجد ، و هيچ زبانى نيست كه بتواند عقاب آفريدگار را بازگو كند ، قرآن از كيفيت حال دوزخيان و عذاب دردناك آنه ، چنين تصويرى را به دست مى دهد :

« آتش دوزخ از درون مى سوزاند و آنگاه به بيرون سرايت مى كند و جرقه ى نخستين آن بر قلب مى زند » (1) .

چه وحشتناك است اين كانون آتش كه هيزمش انسانهاى تبهكار و سنگهاى جهنمى هستند ، باز هم به قرآن گوش فرا دهيم :

« اى كسانى كه ايمان آورده ايد خود و خانواده تان را از آتشى كه هيزمش را آدميان و سنگها تشكيل مى دهند ، بر حذر داريد » (2) .

چه وحشتناك تر كه اين عقابها مرگ و خلاصى را درپى ندارند :

« مرگ از هر سوى به او روى كند اما مردنى در كار نيست تا دائم در عذاب سخت معذب باشد » (3) .

امير مؤمنان على عليه السلام در فقراتى از دعاى كميل مجازات خداوند قهار و چشم انداز هيبت و عظمت كيفر اخروى را اينگونه ترسيم مى كند :

« رنجها و بلاهاى سراى دنيا هر قدر هم عظيم و وحشت انگيز باشد ، باز در برابر عذابها و كيفرهاى آن جهان بازيچه اى بيش نيست زيرا سختى ها و رنجهاى اين جهان اندك و كوتاه و كم دوام است ، اما رنجها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . لمزه 6 و7 .

2 . ص 15 .

3 . ابراهيم 17 .

و كيفرهاى سراى آخرت در ابديت فرو مى رود ، و كسانى كه مستوجب اين كيفرها باشند ، هيچگونه ارفاق و تخفيفى در حق آنها روا نخواهد شد ، چه اين عقوبت ها آتشى است كه از قهر و خشم و انتقام الهى شعلهور گرديده است ، وه كه چنين عذابى تا چه حد جانفرسا است ، كه حتى آسمانها و زمين تاب تحمل آنرا نتوانند داشت » (1) .

*

براى تحقق جاودانگى كافى است كه خداوند اصل كهولت « انتروپى » را از مواد عالم بردارد ، در اينصورت مشخصات و ويژگيهاى آخرت آشكار مى گردد و همه چيز اعم از عذاب و نعمت و موجودات ، رنگ خلود به خود مى گيرند ، زيرا اگر اين اصل بر نظام جهان كنونى حاكم نبود ، شلاق فنا و مرگ هرگز بر پيكر موجودات فرود نمى آمد ، و ما هم در عرصه ى دنيا مخلدمى شديم، زيرا علت فساد و مرگ در عالم همين است .

اين است كه از صميم قلب بايد به پيشگاه مقدس خداوندى عرض كنيم :

« آفريدگارا عذاب جهنم را از ما دور ساز ، حقا كه عذاب آن لازم و جاودانى است » (2) .

انسان مؤمن كه به روز جزا يقين دارد ، و مى داند كه جايگاه گنهكاران و ستم پيشه گان درجات و طبقات دوزخ است ، از نتايج اعمال خويش بيمناك است ، و از آنجا كه انسان هرقدر مراقب خود باشد ، و نظارت خدايتعالى را بر كليه ى امور از ياد نبرد ، باز هم ممكن است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . دعاى كميل .

2 . فرقان 64 .

تحت تأثير تمايلات نفسانى به ورطه ى گناه و آلودگى كشيده شود ، و لذا يكى از راههاى مصونيت از لغزش و خط ، پناهندگى به لطف بى پايان الهى واعتراف به تقصير و گناه است .

در اعتراف به لغزشها انسان خود را مخاطب قرار مى دهد كه دست از آلودگى بردارد ، و ضمن اقرار به اينكه دوزخ بد جايگاهى است ، به خود هشدار مى دهد كه از حدود موازين الهى تجاوز نكند ، و به محل سكونت ابدى خود بينديشد ، تا اين شايستگى را پيدا كند كه به قرارگاهى كه سرشار از نعمت هاى پروردگار است ، و براى پاكان و متقيان آماده شده منتقل گردد .

به محض اينكه ارتباط و پيوند قلبى انسان با خدا به ضعف و سستى گرائيد ، و شخص از قطب مثبت ايمان دور شد ، سراسر وجودش جولانگاه شياطين مى شود ،تاجائى كه فضيلتو تقوىو رستگارى راازاومى گيرند .

وبالعكس ثبات در راه خدا و پايدارى در اجراى فرامين الهى ، كانون قلب آدمى را در برابر انديشه هاى اهريمنى بيمه مى كند ، اين است كه انسان به علت آكنده بودن از ضعف ها و ناتوانائيها بايد از هر خطر لغزش و انحرافى به مبدء همه خيرها و نيكى ها پناهنده شود .

قرآن كريم به انسانها اعلام مى كند كه از هر چه آنها را به راه تمرد و سرپيچى از فرامين حق مى كشانند و موجب گمراهى و بدفرجامى شان مى شوند ، به خدا پناه ببرند .

« بگو پناه مى جويم به خداى انسانه ، سلطان آدميان ، يكتا معبود بشر ، از شر وسوسه شيطان آن شيطان كه انديشه بد در دل مردمان افكند ، چه از نوع جن باشد يا از جنس بنى آدم » (1) .

« شيطان شما را از بيم فقر به كارهاى زشت و ناروا وامى دارد ، و خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره ناس .

وعده آمرزش و احسان مى دهد و او داراى رحمت بى منتها و به همه امور دانا است » (1) .

درست است كه رحمت و لطف خداوند عام و گسترده است ، اما اين به معناى نفس مطلق عقوبت و كيفر نيست ، رحمت و عنايت بى پايان اليه را نمى توان چنين توجيه كرد كه او تجاوز و ستم و حق كشى را دوست مى دارد ، و در پيشگاه مقدسش ستمديده و ستمكار يكسان است .

عدالت او حكم مى كند كه به هر كس آنچه فراخور شئون او است ، ببخشد ، اين حكمت و انضباط عمومى و تدبير در امور جهان و قانون عام عدل خداوند است كه جهان را با روشنى متقن تبيين مى كند .

قرآن كريم مى فرمايد :

« اى رسول ما كافران از تو مى پرسند كه آيا آنچه از دين و روز قيامت مى گوئى بر حق است ، بگو آرى به خداى من سوگند كه همه ى وعده ها حق است ، و شما از عذاب الهى مفرّى نداريد ، و اگر در آنروز مردم ستمكار مالك روى زمين باشند ، همه ى دارائى خود را فدا دهند تا مگر خويشتن را از عذاب برهانندن ، و چون عذاب را مشاهده كنند ، حسرت و پشيمانى خود را از شماتت مردم پنهان دارند ، و در حق آنها حكم به عدل شود ، و در كيفرشان هيچ ستمى روا نمى گردد ، مردم آگاه باشيد كه هر چه در آسمان و زمين است ، ملك خدا است ، و آگاه باشيد كه وعده ى خدا همه حق است ، ولى بيشتر مردم از آن آگاه نيستند ، خدا است كه مرده را زنده مى كند ، و زنده را ميميراند و باز به سوى او باز مى گرديد » (2) .

وقتى انسان با اراده و خواست نيروى مافوق و برتر به جهان گام مى نهد ، طبعاً هم محتاج و نيازمند آن قدرت بى پايان است ، و هم در برابر آن مالك مطلق ، زبون و ناچيز است ، اگر آن وجود متعالى كه بر همه ى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 .

2 .

زورمندان و گردنكشان و سلطه جويان تسلّط كامل دارد ، و چيره بر تمام قدرتمندان روزگار مى باشد ، هر نافرمانى را كيفر ندهد ، و پوزه ى جباران خاطى را به خاك مذلت نمايد ، و از عذاب و عقوبت تمامى فاسدين و آلودگان چشم بپوشد ، عدل و حكمت و حساب مفهومى نخواهد داشت .

آيا بايد خداوند از جباران خون آشامى كه با جنايات ننگين خود روى تاريخ بشرى را سياه كرده اند ، در جهان ديگر با مهربانى پذيرائى كند ، و براى آنها محفل خوشگذرانى و جايگاه امن و لذّت آماده نمايد ؟ .

آيا عذاب دوزخ براى آن بدسيرتان عين رحمت و عدالت نيست ؟ .

آيا هيچ انسان هوشمندى مى تواند بر پوچى و بيهودگى جهان تا اين حد پاى بفشارد كه تصور كند تبهكاران خون آشام مطلقاً از مجازات و كيفر عملكردهاى خود در امان خواهند بود ؟ آيا در هيچ زاويه اى از هستى كوچكترين علامتى بر عبث بودن چيزى مى توان يافت ؟ .

در حالى كه نشانه هاى عذاب را در ندامت و پشيمانى خاطيان و گنهكاران در لحظاتى كه زير فشار وجدان قرار مى گيرند ، به روشنى مى توان ديد .

اين ندامت ، دوزخ كوچكى است كه قلب خطاكاران را پريشان مى كند و مى سوزاند ، و دليلى است كه در نظام وجود سنجشى براى حق و باطل هست ، و براى ارزيابى كردار بشر ميزانى وجود دارد .

هرگز نمى توان خداى را عادل و مهربان خواند مگر آنكه عناصر فاسد را به سزاى كردارشان برساند ، اين عدل مطلق است كه در قلمرو آن ذره اى خير و يا ذره اى شر به هدر نمى رود .

اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود :

« اگر خداوند مهلتى به ستمگر مى دهد ، هيچگاه زمان كيفرش از دست نمى رود ، نه فقط مسير رفت و آمد او تحت مراقبت قرار دارد ، بلكه گلويش كه گذرگاه آب دهان و موضع استخوان يا لقمه ى گلوگير است نيز

دقيقاً زير نظر است » (1) .

اين است كه آنحضرت باز چنين لب به سخن مى گشايد :

« به خدا سوگند اگر بستر من شب تا به صبح روى خارهاى جانگزا باشد ، و به ترتيبى كه زنجير به دست و پايم بسته اند ، به اين سو و آن سويم بكشانند ، براى من گواراتر از اين است كه در رستاخيز خدا و رسولش را ملاقات كنم در حالى كه به كسانى ستم نموده يا دست تجاوز به اموال اين و آن دراز كرده باشم » (2) .

هراس از اعمال خويش

اينكه اولياء دين روى مسأله ى ترس از خدا تأكيد دارند ، در حقيقت بازگشت آن به ترس از كردار خويشتن است ، اين گونه ترس نه تنها زيانبار نيست ، بلكه آنچنان سودآور است كه سراسر اعمال و رفتار آدمى را تحت موازنه و كنترل قرار مى دهد ، بيم از عاقبت ناگوار تبهكارى بر حزم و احتياط شخص مى افزايد ، و بر غرايز طغيانگر و سركش مهار مى زند ز و انسان را به يك عنصر منظم و با انضباط مبدل مى سازد .

تنها اميد به رحمت بى پايان ذات كبريائى داشتن منهاى خوف و هراس و خوشبينى شكست ناپذير مايه ى لجام گسيختگى است ، آنكس كه كانون قلبش فقط مالامال از اميد به درگاه خداوند است ، بى هيچ هراسى دست به هر عمل نابخردانه و فسادانگيزى مى زند ، باز هم به فضل خدا اميدوار است و با تمام فجايع و مظالم خود را فردى شايسته رحمت و مفغرت حق مى داند ، چنين فردى نه به فكر اطاعت مى افتد ، و نه به سوى پاكى مى گرايد ممكن است سراسر كردارش در تباهى فرو رود و در عين حال براى خود آينده روشنى در ذهن ترسيم كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . نهج البلاغه صبحى صالح ص 141 .

2 . نهج البلاغه صبحى صالح ص 346 .

بنابراين چون عدم احساس خوف در برابر خداوند به تباهى و فساد عمل انسان منجر مى گردد ، در دستورات مذهبى تأكيد شده كه انسان بين بيم و اميد در حال نوسان باشد ، در عين اميدوارى به رحمت و فضل بيكران الهى عميقاً به عاقبت كار خود بينديشد ، و از واكنش و نتايج اعمال خويش بيمناك باشد .

اگر اميد خود را به لطف و عنايت حق به كلى از دست بدهيم ، در اين صورت ايمان ما به آينده ى بهتر وافقى روشن تر كه بتوانيم در آن به جبران خطاها و كسب فضائل برخيزيم ، با مرگ روبرو است ، و از سوى ديگر استعدادهاى شكوفا نشده ى ما كه مى تواند در سايه ى تلاشهاى معنوى بارور و ثمرزا گردد ، براى هميشه دفن خواهد شد .

اميرمؤمنان فرمود :

« حتى پاكترين فرد امت را ايمن از عذاب الهى ندانيد ، زيرا قرآن مى فرمايد : جز زيانكاران كسى از عذاب پروردگار اطمينان نمى يابد » .

و بدترين اشخاص را از رحمت و لطف حق مأيوس نكنيد ، زيرا خدا فرموده است :

« كسى جز گروه كافر از رحمت الهى مأيوس نمى گردد » (1) .

امام موسى بن جعفر(ع) به هشام بن حكم فرمود :

« انسان داراى ايمان واقعى نيست ، مگر آنكه هم بيمناك باشد ، و هم اميدوار ، و كسى بيمناك و اميدوار است كه بيم و اميدش متكى به علم و آگاهى باشد » (2) .

انبياء الهى و پيشوايان مذهبى كه واسطه ى بين خدا و مردم بوده اند ، اساس دعوتشان بر بيم و اميد استوار بوده است ، از يك سو پيروان خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . كلمات قصار شماره 227 .

2 . مستدرك الوسائل ج 2 ص 290 .

رادر امر اطاعت از فرامين الهى ، به نعمت هاى جاودان آخرتى بشارت مى داند ، و از سوى ديگر آنها را از تمرّد و سرپيچى نسبت به دستورات دينى برحذر مى داشتند ، تا گرفتار عذاب و كيفر الهى در آخرت نشوند .

قرآن كريم در مورد رسول اكرم (ص) مى فرمايد :

« ما تو را نفرستاديم مگر آنكه عموم بشر را به رحمت خداوند مژده دهى و از عذابش بترسانى ليكن بيشتر مردم از اين حقيقت آگاه نيستند » (1) .

*

اسلام با تكيه بر بيم و ميد هر نوع هراسى را كه در حقيقت امر تغيير نمى دهند ، بلكه بر دوش جان سنگينى مى كنند ، برمى دارد و بدين ترتيب هم نفس را از خوف به امور زمينى آزاد مى سازد ، و هم ريشه ى اميدهاى گمراه كننده را از نهاد انسان قطع مى كند ، تا او جز نيروى زوال ناپذير الهى هيچ چيز را تكيه گاه خويش قرار ندهد .

اعتقاد اسلام بر اين است كه نه ذاتاً هيچيك از عوامل رعب آور عادى صاحب سود و زيانى هستند ، و نه از خود نيروى امدادگرى دارند لذا سزاوار ترس نيستند ، آن نيروى قاهر و برترى شايسته ى ترسيدن است كه هر موجودى در اين پهنه ى بيكرانه زير سلطه و تصرف و اقتدار او است ، و بخشنده و بازگيرنده است .

قرآن مى فرمايد :

« اى پيامبر اكرم بگو كيست كه از آسمان و زمين به شما روزى مى رساند ؟ و كيست كه به شما چشم و گوش عطا مى كند ؟ كيست كه از مرده زنده و از زنده مرده برمى انگيزد ؟ كيست كه فرمانش جهان هستى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره سباء آيه 38 .

را به نظم كشيده است ؟ خواهند گفت خدا پس بگو چرا خدا ترس نمى شويد ؟ » (1) .

در اين آيه پس از بيان نعمت هاى مادى و مواهب معنوى ، كه بدون آنها نعمت هاى مادى از هدف و محتوى تهى است ، به ذكر دو پديده ى حيرت انگيز عالم هستى يعنى مرگ و حيات مى پردازد ، مسأله ى اسرارآميز و ظريف وپيچيده اى كه روشنگر علم و قدرت بى پايان خداوندى است ، و آنگاه پس از آفرينش نعمت ها و اسرار شگفت انگيز هستى ، سخن از نگهبان و مدبر آنها به ميان مى آورد ، و به انسانهاى كوته بين و منحرف خاطر نشان مى سازد شما كه تدبير همه ى امور را به دست تواناى پروردگار مى دانيد ، چرا تقوى پيشه نمى كنيد ، و از قهر الهى نمى ترسيد ؟

*

« ابوذر غفارى » صحابى گرانقدر رسول خدا(ص) كه دلش از ايمان و اخلاص به حق موج مى زد ، پس از مرگ فرزندش آنچه كه او را رنج مى داد بيم و هراس از سرنوشت قطعى فرزندش بود ، و اينكه نمى دانست آيا واقعاً او به خيل سعادتمندان پيوسته ، و يا در صف اهل شقاوت جاى گرفته است .

پدر نگران و ناآرام با اين انديشه ى دردآلود و قتى به كنا آرامگاه فرزنديش رسيد ، دستش را روى قبر گذاشت و چنين گفت :

« فرزندم خداوند تو را مشمول رحمت بى پايان خود قرار دهد ، به خدا سوگند اگر تو در دوران زندگيت نسبت به من نيك رفتار بودى منهم در اين موقعيت كه دنيا را ترك گفته اى رضايت خاطر خود را از تو اعلام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . يونس 30 .

مى دارم ، به خدا سوگند مرگ تو مرا گرفتار رنج و اندوه نساخت ، و جز به خدا به كسى نياز ندارم ، و اگر مسأله ى بخرت و سراى ابديت نمى بود خرسند مى شدم كه من به جاى تو بودم ، هم اكنون غم سرنوشت ابدى تو مرا از اندوه در مرگت باز داشته است ، سوگند به خدا كه در غم مرگت نمى گريم بلكه براى مراحلى كه در پيش دارى اشك مى ريزم ، كاش آگاه مى شدم كه پس از مرگ چه گفته اى و به تو چه گفته اند .

آنگاه بدرگاه خدوند توجه نمود و به پيشگاه اقدسش عرضه داشت :

آفريدگارا آنچه را كه تو از حق پدرى بر او واجب ساختى من او را بخشيدم ، خداوندا تو نيز آنچه كه از حق خود بر او فرض و واجب نمودى ببخش كه تو به كرم و بخشش از من سزاوارترى » (1) .

فسخ رابطه ها

يكى از ويژگيهاى رستاخيز اين است كه تمام روابط و تأثيراتى كه بر نظم موجودات جهان كنونى حاكم است ، از بين مى روند ، و اسباب و ارتباطات در مجمع قطع خواهند گرديد ، و در نتيجه نه اشيا در يكدير تأثير مى نمايند ، و نه موجودى از موجود ديگر تأثير خواهد پذيرفت ، و بالاخره تنها نسبتى كه از پديده ها باقى مى ماند ، نسبت آنها با آفريدگار است و بس ، و ساير نسبتها كلاً باطل و از اعتبار خواهند افتاد .

اين فسخ روابط و نسبت ه ، در حقيقت به معنى انكشاف بطلان اسباب ظاهرى است ، و اينكه تنها حقيقت امر است كه در آنروز تجلى خواهد كرد .

اگر در عرصه ى رستاخيز همان شرايط و اسباب مادى بر نظام پديده هاحاكم بود، هيچيك از احكام موجودات از وضع كنونى اش تخلف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . فروع كافى ج 3 ص 250 .

نمى پذيرفت ، و راه زوال را نمى پوئيد ، مگر آنكه ماهيت ها و ذات اشيا منقلب و دگرگون شوند .

قرآن از صحنه ى رستاخيز چنين تصويرى را به دست مى دهد :

« هنگامى كه پيشوايان باطل از پيرون خود بيزارى جويند ، و عذاب خدا را مشاهده كنند ، و هر گونه وسيله و اسباب از آنها بريده مى شود ، و هيچ رابطه اى باقى نخواهد ماند » (1) .

وقتى كه دنباله رو تبهكاران فاسد خود را بيچاره مى يابند ، و كوچكترين روزنه ى اميدى براى نجاتشان نمى بينند ، از شدت بدبختى دست به دامن رهبران گمراه كننده اى كه بى قيد و شرط و در بست خود را در اختيارشان گذاشتند ، مى زنند ، ولى آنها هم از پيروان خويش روى برمى تابند و تبرى مى جويند ، آنگاه كه احساس مى كنند همه ى اسباب از كارافتاده و كليه ى درها بسته است ، به خود مى آيند ، و بر فرصت هاى گرانبها و امكانات وسيعى كه براى تكامل معنوى و انسانى در اختيار داشتند ، و به آسانى از دست دادند ، حسرت مى خورند ، و بهت زده مى شوند ، اما ديگر نه حسرت و تأسف سودى در بر دارد ، و نه راهى براى جبران خطاها گشوده ، و نه وقتى براى عمل باقى است ، اينجا است كه بايد در تله اى كه براى خود ساخته اند ، و از انبوه كيفرها و رنجها انباشته شده ، براى هميشه و به صورت دائم گرفتار گردند .

هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام پرسيد :

« آيا روح پس از آنكه قالب مادى خود را ترك كرد ، متلاشى خواهد گرديد يا به بقاى خود ادامه مى دهد ؟ . امام پاسخ دادند آرى روح همچنان باقى خواهد ماند ، تا هنگامى كه در صور دميده شود ، در آن زمان تمام اشيا باطل خواهند گشت ، نه حسى وجود خواهد داشت و نه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره بقره آيه 165 .