مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۳

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۹ -


محسوسى » (1) .

بنابراين وقتى اسباب و تأثيرات ميان آنها از هم گسيخت ، حكم باطن تجلى مى كند ، و غيب و شهادت متحد مى گردند ، و هر نوع حجاب و مانعى كه موجب پنهان گشتن اشيا از يكديگر مى شد ، از ميان خواهند رفت ، اين است كه قرآن در مقام بيان خصايص رستاخيز مى فرمايد :

« ما پرده ى حجاب را از تو برداشتيم و امروز چشم تو تيزبين است » (2) .

آرى در قيامت موعود هيچ كس جز ذات نامتناهى حق مالك و صاحب اختيار نيست .

قرآن اعلام مى كند :

« در آنروز هيچ كس براى ديگرى قادر بر كوچكترين كارى نيست و تنها حكم و فرمان خدا نافذ است » (3) .

« در آنروز مالكيت مطلق جهان با كيست ؟ با خداى قاهر يكتا است » (4) .

ديدگاههاى صاحب نظران

آنچه در اينجا محل گفتگو است اين است كه آيا بهشت و دوزخ موعود هم اكنون موجوديت يافته اند ، يا در عرصه ى رستاخيز اين دو كانون رحمت و عذاب ، به اراده ى تواناى خداوندى به صحنه ى هستى مى آيند ؟ .

دانشوران اسلامى از دير زمان به طرح اين مسأله پرداخته و دو نظر ابراز داشته اند ، برخى از محققين وجود فعلى بهشت و دوزخ را انكار مى كنند، و معتقدند وقتى نظام كنونى جهان به زوال گرائيد، ونظم جديد بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . احتجاج طبرى ج 2 ص 97 .

2 . سوره ق آيه 23 .

3 . سوره انفطار آيه 19 .

4 . سوره مؤمن آيه 16 .

سازمان نوبنياد هستى مستقر شد ، آن نيروى ازلى و بى پايان ، دست به خلاقيت و آفرينش هر دو خواهد زد .

اما اكثريت عظيمى از كارشناسان دينى بر اين نكته تأكيد دارند ، كه جايگاه ابدى پاكان و تبهكاران از پيش آفريده شده ، و هم اكنون موجودند ، و در اين زمينه به آيات و روايات تمسك مى جويند .

براى دست يابى به حقيقت امر هم بايد از متن قرآن كريم و روايات مذهبى الهام گرفت ، كه از اين راه نقطه نظر اكثريت محققين اسلامى تأييد مى شود .

قرآن مى فرمايد :

« بپرهيزيد از آتش عذابى كه براى كيفر كافران آماده ساخته اند » (1) .

« بشتابيد به سوى مغفرت پروردگار خود ، و به سوى بهشتى كه پهناى آن همه ى آسمانها و زمين را فرا گرفته ، و مهيا براى پرهيزكاران است » (2) .

ما به روشنى مى توانيم از كلمه ى « آماده شده » آفريده شدن را درك كنيم ، شواهد و قرائن ديگرى نيز در منابع اسلامى وجود دارد كه مى توان به عنوان تأييدى بر نظر فوق تلقى كرد .

قرآن وقتى جريان معراج رسول اكرم صلى الله عليه وآله را توضيح مى دهد مى فرمايد :

« پيامبر بار ديگر فرشته ى وحى را مشاهده كرد ، نزد سدرة المنتهى همانجا كه بهشت جاويدان قرار دارد » (3) .

از اين آيات استفاده مى شود كه هم اكنون بهشت وجود دارد ، منتها با در نظر گرفتن برخى آيات كه پهنه ى بهشت را همانند پهنه ى آسمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره آل عمران آيه 130 .

2 . سوره آل عمران آيه 132 .

3 . سوره نجم آيه 15 ـ 14 ـ 13 .

و زمين معرفى مى كند (1) در اين صورت مى توان وجود بهشت و دوزخ را در حوزه ى باطن اين جهان تصوير كرد ، و در آن روز كه پرده از سيماى اسرار كنار مى رود ، و نگاه انسان بر پهنه ى عالم مى خرامد ، چهره ى واقعى آن دو را به وضوح در كنار خود خواهد ديد ، ولى در شرايط حاضر در وراى احساس ما قرار دارند . ما با ديدگان خود اجرام و كرات آسمانى و زمين را مشاهده مى كنيم ، اما ديدمان براى رؤيت باطن اين جهان نارسا است ، و نمى توانيم به اعماق آن نفوذ كنيم ، ولى اگر درك ديگرى داشتيم ، توان ديد آنرا پيدا مى كرديم ، همانطورى كه امواج صوتى گوناگونى پيرامون ما احاطه كرده ، ولى چون دستگاه گيرنده اى در اختيار نداريم ، حس شنوائى ما در حال عادى از درك آنها عاجز است ، و هرگاه چنين وسيله اى در اختيار بگيريم ، قطعاً بروجود امواج پراكنده آگاه خواهيم شد ، حتى برخى از اولياى خدا در دنيا بودند كه با چشم حقيقت بين خود بشهت و دوزخ را تماشا مى كردند .

*

از سوى ديگر سازمان هستى از لحاظ عظمت و وسعت به گونه اى است كه براى بشر با همه ى بارورى معلوماتش ممكن نيست بتواند پى به ابعاد گوناگون نظام وجود ببرد ، بنابراين تنها به علت اينكه تابحال كاربرد مستقيم علم در شناخت چنين عوالمى با موفقيت قرين نبوده و جايگاه آن دو در اين پهنه ى بيكران از دسترس او دور مانده است ، نمى تواند ناشناخته در حوزه ى معلوماتش را نفى كند ، و انكار خود را موجه و اساسى قلمداد نمايد ، چه نفى و انكار ، عمل ساده اى است ، و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره حديد آيه 22 .

بسيارى همين كار را مى كنند ، ليكن هيچ دليل قابل قبولى مبنى بر اينكه وجود عوالم ديگرى را در ابعاد هستى نفى كند ، ارائه نمى توان داد .

كدام چهره برجسته ى علمى تاكنون با بهره گيرى از آخرين ثمرات و اندوخته هاى فزاينده ى دانش و فن خود ، به جستجوى ابعاد گوناگون نظام پر شكوه عالم برخاسته ، و تمامى جوانب و نواحى آنرا بررسى كرده ، و محصول تجارب دقيق واطلاعات و آگاهى هاى خود را مبنى بر نفى قطعى وجود بهشت و دوزخ ارائه داده است ؟ .

و آيا راستى بشر از چنين امكاناتى برخوردار هست ، و يا چنين ادعائى در بستر علوم تكيه گاهى دارد ؟ .

با آنكه انسان امروز لحظه اى از تسخير محيط هاى تازه باز نايستاده است ، با اين حال اينقدر مى دانيم كه وسعت دامنه ى نظام هستى به حدى است كه امواجى كه در مدت هفت ثانيه مى توانند برگرد زمين گردش كنند ، اگر بخواهند با اين سرعت فزاينده يك زمانى كائنات را بگردند ، بايد يكصد ميليون سال وقت در اختيار داشته باشند .

اين مقدار آگاهى ها به بركت گسترش كاربرد ابزار و دانش هاى روزافزونى است كه نسل اندر نسل به بشر رسيده است ، معهذا با اين همه محتمل است جهانهاى پر عظمت و با شكوهى در اقيانوس عظيم فضا وجود داشته باشند ، كه در حال حاضر ما نتوانيم راهى به سوى شناخت سازمان خيره كننده ى آنها پيدا كنيم ، و هيچ دليلى در دست نيست كه بتواند امكان آنرا نفى كند .

به گفته ى انشتين :

« افسانه ى سر بزرگ « معماى آفرينش » هنوز لاينحل است ، حتى نمى توان مطمئن بود كه اين راز در آخر كار هم گشودنى باشد ، آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده ايم ، بسيار چيزها به ما آموخته است ، ولى با اينهمه مى دانيم كه در مقابل جملاتى كه خوانده و فهميده شده ، هنوز

از حل و كشف كامل خيلى دوريم ، تازه آيا چنين حلى وجود داشته باشد يا نه ؟ » (1) .

با توجه به مسائل طرح شده ، نفى صريح و قاطع وجود فعلى بهشت و دوزخ عارى از هر نوع توجيه منطقى به نظر مى رسد .

گذشته از اينها اصولاً وقتى بساط « زمان » درهم پيچيده شد ، و در فاصله ى بين دو نشأة « حركت » از بين رفت ، نسبت زمانى كه با آن قبل و بعد سنجيده مى شود ، ديگر وجود نخواهد داشت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . خلاصه فلسفى نظريه انشتين ص 20 ـ 19 .

درس پنجاه و هفتم

چگونه لغزشهايمان را جبران كنيم ؟

همانگونه كه بسيارى از بيماريهاى جسمى درمان پذيرند ، روح نيز در صورت ابتلا به بيماريهاى درونى قابل درمان است ، اسلام با گشودن راه توبه و بازگشت به سوى تقوى و پرهيزكارى و سعادت راه درمان اين نوع بيماريها را نشان داده ، و در برابر فضل و رحمت پروردگار را نويد داده است .

انبياء خدا كه عوامل زشتى هرگز در جو زندگى پرافتخارشان مجال ظهور نمى يابند ، همواره براى نجات گناهكاران و اصلاح انديشه و عمل آنه ، خطاكاران را به سوى استغفار فرا خوانده و به عفو و آمرزش آفريدگار اميدوارشان ساخته اند ، زيرا فضل و رحمت حق نسبت به بندگان با ايمان خيلى بيش از آن است كه در ژرفاى كژى ها و لغزشها آنان را ترك گويد ، بلكه همه را به بازگشت به سوى خويش فرا خوانده ، و اين مائيم كه بايد دعوت خدايرا اجابت كنيم ، و براى نجاتن خود برخيزيم .

قبول توبه از ناحيه ى خداوند ، حاكى از يكنوع شايستگى خاص

انسان براى جلب رحمت حق است ، كه سبب مى شود درهاى مغفرت به روى گنهكاران بازگردد ، و تا فرصت باقى است آن ها بتوانند نسبت به گذشته ى تاريك خود در پيشگاه ربوبيت ابراز شرمسارى و ندامت نموده ، و از پليديها دست بردارند ، و بكوشنف لغزشهاى پيشين را جبران نمايند ، و اگر چنين كنند ، تمام بدبختى هاى خود را به نيك بختى ، و تاريكى هايشان را به روشنى مبدل ساخته اند .

در چنين شرايطى كه توبه كار خود را براى اطاعت از اوامر الهى آماده مى كند ، و به پاكسازى محيط روح خود مى پردازد ، اوراق سياه گناه از پرونده اش حذف مى گردد ، و تنها برگهاى زرين مزايا و نيكى ها به جاى خواهد ماند ، اين است معنى كلام الهى .

« در اين موقع خداوند كارهاى ناپسند آنها را مبدل به كار نيك مى سازد ، كه او آمرزنده و بخشنده است » (1) .

نااميدى از آمرزش و تطهير روان و احساس دائمى پليدى و گناه ، درد جانكاه و توانفرسائى است كه خطرات بسيارى را براى شخص گنهكار و اجتماعى كه در آن زيست مى كند ، به بار خواهد آورد .

نويد توبه از لحاظ روانى بزرگترين عامل براى پاكسازى روح از آلودگيها در باقيمانده ى عمر است ، اگر چنين نويدى به گناهكاران داده نمى شد ، و هيچ روزنه اى براى نجات آنها نبود ، نه تنها هيچ آلوده اى در نيمه راه زندگى به فكر اصلاح خويش و كسب فضيلت ها نمى افتاد ، بلكه روز به روز پرونده ى زندگى او سياه تر ، و بر حجم تبهكاريهايش افزوده مى گرديد ، و تا آخرين نفس در راه فساد و تباهى به پيش مى تاخت .

آنگاه كه از انسان موحد گناهى سر مى زند ، اثرى تاريك كننده بر دلش باقى مى گذارد ، وى در لحظات ارتكاب گناه نظارت خداوند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . فرقان 70 .

بزرگ و علو و عظمت ذاتى و مرزناپذير خالق را از ياد مى برد ، و از او بريده مى شود ، اما با يادآورى ذات احديت دوباره آگاه مى گردد ، و با ايمان به اينكه از ناحيه ى آن وجود بى پايان هيچ منعى از فيض نيست ، و در رحمتش به روى بندگان بسته نمى شود ، به سوى مغفرت حق مى شتابد .

*

كسى كه به سعادت ابدى خود علاقمند است ، اگر تحت تأثير عوامل نفسانى و از روى جهل به ورطه ى گناهى كشيده شد ، و از دستورات و فرامين الهى تمرد كرد ، بايد سنگينى بار عصيان و آلودگى را بر دوش خود فورى احساس كند ، و بى درنگ به سوى مغفرت پروردگار بشتايد ، و از پيشگاه مقدسش طلب گذشت و بخشش نمايد .

امام سجاد (ع) در فقراتى از دعاى ابوحمزه به درگاه ربوبيت عرض مى كند :

« خداى من آندم كه به سوى معصيت و نافرمانى تو كشيده شدم ، ارتكاب به گناه از راه انكار خداونديت نبود ، و نه به خاطر خفيف شمردن دستورات تو چنين كردم ، و نه كيفرت را دست كم گرفتم ، و نه وعده ى مجازاتت را سبك شمردم ، بلكه خطائى بود كه در برابر من قرار گرفت ، و نفس اماره حق را بقر من مشتبه كرد ، و هوى و هوس بر من چيره شد » .

اما آنكه در انواع پليديها غوطه خورده و از ارتكاب معاصى و گناه پى درپى احساس قبح و تمردى نمى كند ، و تا لحظه ى شدايد مرگ همچنان در جاده ى تبهكارى به پيش مى تازد ، از عاقبت كار و تيره روزى خود غافل است ، و توبه اش پذيرفته نخواهد شد .

زيرا روشن است كه هر گناهكارى در آستانه ى مرگ ، كه پرده ها از برابر ديدگان او كنار مى رود ، و مسائل جنبه ى حسى پيدا مى كند ، از

اعمال سوء و تبهكارى خود پشيمان مى شود ، او به مثابه ى مجرم محكومى است كه در لحظات ديدن چوبه ى دار از كرده خود ندامت حاصل مى كند ، بديهى است كه اين پشيمانى بى ثمر نه افتخار و فضيلت است ، و نه مايه ى تكامل ، به همين علت چنين توبه اى پذيرفتنى نيست .

قرآن كريم با صراحت مى فرمايد :

« كسيكه گنهكارى را ادامه مى دهد ، تا آنگاه كه مرگ را مشاهده كند ، در آن ساعت پشيمان شود و گويد اكنون توبه كردم ، توبه ى چنين كسى پذيرفته نخواهد شد » (1) .

شخصى در حضور اميرمؤمنان على(ع) از روى غفلت و بى خبرى گفت : استغفر الله ، امام او را مخاطب قرار داد و فرمود : « مادرت بر تو بگريد آيا مى دانى استغفار يعنى چه ؟ استغفار مقام بلند مرتبگان است ، و آن يك كلمه بيش نيست اما شش مرحله دارد : نخست ندامت از گذشته ، دوم تصميم قاطع بر ترك دائمى گناه در آينده ، سوم حقوقى كه از ديگران تضييع كردى به آنان بازگردانى به طورى كه هنگام ملاقات آفريدگار حقى بر گردن تو نباشد ، چهارم آنكه هر واجبى كه از تو فوت شده آنرا به جا آورى « قضا كنى » پنجم آنكه گوشت هاى حرامى كه بر اندامت روئيده با اندوه بر گناه آب كنى ، تا چيزى از آن بر پيكرت باقى نماند ، و به جاى آن گوشت تازه برويد ، ششم آنكه همان قدر كه لذت گناه و نافرمانى چشيدى ، مشقت و زحمت طاعت و بندگى را نيز بچشى ، آنگاه كه اين مراحل را پشت سر گذاشتى مى گوئى استغفر الله » (2) .

قرآن كريم در مورد توبه رباخواران مى فرمايد :

« اگر ترك ربا نكرديد آگاه باشيد كه به جنگ خدا و رسول او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . نساء 17 .

2 . نهج البلاغه صبحى صالح ص 549 .

برخاسته ايد ، و اگر از اينكار پشيمان گشتيد و توبه كرديد اصل مال شما براى شما است ، به كسى ستم نكرده ايد و ستمى نكشيده ايد ، و اگر از كسى كه طلبكاريد تنگدست شود بدو مهلت دهيد تا توانگر گردد ، و اگر در هنگام تنگدستى به رسم صدقه ببخشيد براى شما بهتر است اگر به مصلحت خود دانا باشيد » (1) .

از نظر قرآن آنگاه توبه رباخوران توبه واقعى تلقى مى گردد كه از بهره ى مال خود چشم بپوشند ، و اصل مال خود را مطالبه نمايند ، اينجا است كه ديگر نه مرتكب ستمى شده اند ونه در حق آنهاستم رواشده است.

آنگاه قرآن اضافه مى نمايد كه بهتر است وام دهنده به بدهكار مهلت دهد تا مالى را تحصيل كند و بتواند اصل بدهى خود را بازگرداند ، و اگر اصل پول را هم به بدهكار ببخشد بسى شايسته تر است ، زيرا اين نياز شديد مادى است كه شخص را به گرفتن وام وامى دارد ، بعلاوه اين بخشش و گذشت سبب مى شود كه از يك سو قلبى كه به علت رباخوارى بيرحم و قسى شده است ، به نرمى و لطافت بگرايد ، و از سوى ديگر كينه و حقد وام گيرنده به محبت و رضايت خاطر مبدل شود ، و بالاخره صميميت و دوستى جاى دشمنى و عداوت را بگيرد .

توبه به انسان امتياز مى بخشد

اعتراف به گناه ، و توبه در پيشگاه الهى و طلب بخشودگى از ساحت مقدسش ، نه تنها ارزش انسان را در نظر خداوند نمى كاهد ، بلكه
امتيازش مى بخشد، ولكه هاى سياه گناه ر از دامن روح آدمى مى زدايد ،
و او در سايه ى امداد آفريدگار اين توانائى را خواهد يافت كه به جبران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره بقره آيه 280 ـ 279 .

خطاهاى گذشته و كسب شخصيت معنوى خود برخيزد ، و نقش اساسى خويش را در راه انجام و ظايفش ايفا كند ، انسان هوشمند و موحد وقتى تيرگى گناه را در باطن خود احساس كرد ، و آگاهى يافت ، وسيله اى براى جبران آن مى جويد و جز روى آوردن به مبدء خير و رحمت به كدام مقامى مى توان توسل جست ؟

قرآن مى فرمايد :

« نيكان آنها هستند كه هرگاه كار ناپسندى از ايشان سرزند يا ظلمى به نفس خويش كنند ، خدا را به ياد آرند كه و از گناه خود به درگاه ربوبيت توبه و استغفار نمايند ، جز خدا هيچكس نمى تواند گناه خلق را بيامرزد ، و آنها هستند كه اصرار در كار زشت نكنند ، چون به زشتى معصيت آگاهند » (1) .

قرآن كريم توبه كار راستين را كه مشمول بخشش و عنايت حق قرار مى گيرد ، چنين معرفى مى فرمايد :

« خداوند توبه ى آنهائى را مى پذيرد كه از روى نادانى عمل ناشايسته اى را مرتكب شوند ، و آنگاه كه زشتى عمل را دانستند به سرعت به توبه روى آورند » (2) .

همچنين به كسانى كه طالب رستگارى خود هستند ، تأكيد مى كند كه به خود آيند ، و به درگاه احديت توبه كنند ، و كار خويشتن را اصلاح نمايند .

« اى گروه مؤمنان همه ى شما به سوى خدا روى آوريد ، و توبه كنيد ، به اين اميد كه رستگار و كامياب گرديد » (3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . آل عمران 134 .

2 . نساء 17 .

3 . نور 31 .

تا وقتى كه كانون قلب انسان در اثر تكرار گناه و خو گرفتن بدان به تيرگى نگرائيده ، و ظلمت معصيت دائمى بر دلش مهر نزده است ، اگر به ورطه ى گناهى درافتاد ، فوراً احساس مى كند كه به علت مخالفت امر پروردگار آلوده و تباه شده است .

اينجا است كه با درك زشتى عصيان بى درنگ به تضرع و زارى در مى آيد ، و با حالت پشيمانى از پيشگاه خداوندى طلب آمرزش و عفو مى كند ، و توبه هم چيزى جز بازگشت به حق و پويش منظم در طريق افزايش معرفت و ايمان ، و جبران خطاكاريها نيست .

خداوند به بندگان هشدار مى دهد كه براى محو آثار گناه به توبه ى خالص و پالايش شده و برگشت ناپذير روى آرند ، و خويشتن را بدين وسيله از روند اعمال گذشته تصفيه و پاكسازى نمايند ، چه اينگونه توبه و ندامتى كه قلب آدمى را قبضه مى كند ، درمان قطعى گناه است ، و در غير اين صورت استغفار تنها كلماتى خواهند بود كه تنها بر زبان جارى مى شوند .

اين است فرمان الهى :

« اى مؤمنان به درگاه خدا توبه ى نصوح كنيد ، باشد كه خدا گناهان شما را مستور و محو گرداند » (1) .

همانطورى كه در روايات اسلامى آمده است ، توبه ى نصوح آن است كه انسان تصميم بگيرد آلودگى گذشته را هيچگاه از سر نگيرد » (2) .

*

اميرمؤمنان على(ع) اجتناب از آلودگى به گناه را از عوامل دست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره تحريم آيه 7 .

2 . سفينة البحار ج 1 ص 125 .

يابى به شرف وعزت نفس مى شمارد و مى فرمايد : « كسى كه براى نفس خود شرف و كرامت قائل است ، آنرا به گناه و رذائل ، پست و خوار نمى سازد » (1) .

بنابراين انسانى كه در عرصه ى زندگى دنيا همواره در معرض خطر لغزش است ، بايد هوشيارانه مواظب باشد كه به منطقه ى ممنوعه نزديك نشود ، و از سوى ديگر هر اندازه جوهر ايمان فزونى گيرد ، پيروزيهاى آدمى در ميدان انديشه و حوزه ى عمل اعتلا مى يابد .

اينك هنگام چاره جوئى گناهان و جبران بدكرداريها است ، و وقت آن رسيده است كه بيش از اين نگذاريم فرصت از دست برود .

اميرمؤمنان على(ع) چنين هشدار مى دهد :

« بندگان خدا هم اكنون آماده ى عمل شويد ، زيرا زبانها آزاد ، بدنها سالم ، و اعضاء بدن فرمانبر ، و ميدان عمل براى همگان گشوده است » (2) .

امام صادق(ع) مى فرمايد :

« مجموع عمر آدمى در دنيا ساعتى بيش نيست ، آنچه از اين ساعت گذشته است معدوم شده و لذت و المى از آن احساس نمى كنيد ، و آنچه از آن هنوز نيامده است ، نمى دانيد چيست .

سرمايه ى موجود و گرانبهاى عمر ، تنها همان لحظات نقدى است كه اكنون در اختيار شما است ، و در آن به سر مى بريد ، مالك نفس خود باشيد و براى اصلاح و رستگارى خويش در حال حاضر بكوشيد و در دشواريهاى وظيفه شناسى و اطاعت و فرمانبردارى از دستورات الهى پايدارى كنيد ، و خود را از آلودگى به گناه و نافرمانى خداوند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . غرر الحكم ص 757 .

2 . نهج البلاغه خطبه 191 .

نگهداريد » (1) .

رسول اكرم(ص) فرمود :

« اى بندگان خدا شما مانند بيمارانيد و آفريدگار جهان مانند طبيب ، مصلحت و خير بيماران در امورى است كه طبيب مى داند و انجام مى دهد ، نه در آن چيزهائى كه بيماران به آنها علاقمندند ، و بى حساب نسبت به آنها اظهار تمايل مى كنند ، تسليم امر الهى باشيد تا در صف رستگاران قرار گيريد » (2) .

امام صادق(ع) مى فرمايد :

« نفس خود را از آنچه برايش زيانبخش است بازدار پيش از آنكه مرگت فرا رسد ، و در آزادى جانت بكوش همچنانكه در طلب روزيت كوشش مى كنى ، زيرا كه جانت در گرو اعمال تو است ، و جز با تلاش تو آزاد نخواهد شد » (3) .

اميرمؤمنان على(ع) فرمود :

« نفس متجاوز سركش خويش را با ترك عادات ناپسند خوار سازيد ، و به اوامر الهى واردش كنيد ، و بار غرامت هاى تخلّفش را بر وى تحميل نمائيد ، با فضائل اخلاقى و روحى زينتش كنيد و از پليديهاى گناه مصونش داريد » (4) .

بايد از درگاه ربوبيت تمنا نمود كه نه بر اساس عدل و دادش ، بلكه به فضل و رحمت بيكرانش با ما رفتار نمايد ، چه اگر فضل و مغفرتش از ما دريغ شود ، به رستگارى و سعادت نخواهيم رسيد .

امام سجاد(ع) به درگاه الهى معروض مى دارد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . كافى ج 2 ص 454 .

2 . مجموعه ورام ج 2 ص 117 .

3 . وسائل ج 4 ص 40 .

4 . غرر الحكم ص 407 .

« خداوند اگر بخواهى با لطف خود ما را مورد عفو و بخشش قرار مى دهى ، و اگر بخواهى به عدل و دادگريت ما را گرفتار عذاب مى كنى ، پس بر ما منّت گذار و مشمول عفو و بخششت قرارمان ده ، و ما را در پناه خويش از عذاب خويش ايمن دارد ، تو خود مى دانى كه ما را به عدل تو طاقت نباشد ، و نتوانيم كيفر كردار خويش را دريابيم ، و بدون عفو و كرمت براى هيچكس راه نجاتى نخواهد بود .

در آنجا كه عصيان تو روا داشته ايم شيطان ما را سرزنش و شماتت همى داد ، آفريدگارا اكنون كه از وى بريده ايم و به تو پيوسته ايم ترك ما مگوى و طرد ما روا مدار » (1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . صحيفه سجاديه ص 123 .

درس پنجاه و هشتم

موقعيت انسان در قرارگاه برزخ

قبول موجوديت برزخ و اينكه از پيش جايگاه پاكان و بدكاران در آن جهان آماده شده ، يك انديشه مستند مذهبى تلقى مى شود ، محل ترديد نيست كه پس از مرگ ارواح انسانها يعنى تنها چيزى كه در وجود او اصالت دارد ، به آن فضاى بيكران و جهان بزرگ غير مادى منتقل مى گردد .

همانطورى كه تركيب بدن و پيكر مادى انسان پس از آمادگى كامل روح در آن تجلى مى كند ، و از درون آن سر مى زند ، تا لحظه ايكه استعداد جسم خاكى براى هماهنگى با روح باقى است ، روح نيز هماهنگى و تعلق خود را با آن حفظ مى نمايد ، اما از هنگامى كه صلاحيت اين همبستگى به مقتضاى عواملى برهم خورد ، و اتحاد آنها در هم شكست ، روح از پيكر مادى خود جدا مى شود ، و در شرايط و نظام ديگرى به موجوديت خود ادامه خواهد داد .

آن نظام ديگر همان برزخ و نخستين منزلگه آدمى پس از كوچيدن از

دنيا است كه در راه بازگشت و حركت وى به سوى لقاى پروردگار قرار دارد ، يعنى انسان پس از مرگ به چنين نظامى كه داراى آثار و احكام خاص و معيارهاى متناسب است ، گام مى نهد و حركت خود را تا آغاز روز بعث و طلوع قيامت كه عمر برزخى پايان مى پذيرد ، دنبال مى كند .

آنگاه با تحول ديگرى كل نظام برزخ با همه آنچه در آن است ، متبدل مى شود ، و انسان به عرصه ى رستاخيز كه سر فصل حركت جديد او به سوى خدا است ، وارد مى گردد .

حدّ فاصل بين دو چيز را در لغت عرب « بزرخ » مى گويند ، و چون عالم پس از مرگ حد فاصل ميان حيات موقت و زودگذر دني ، و زندگى جاودان آخرت است ، از آن به نام برزخ ياد شده ، و زندگى در آنجا به نحوى شكل مى گيرد كه ديگر روح از قيد و بندهاى جسمانى رها گرديده است ، در اين جايگاه بى زمان و مكان كه شهوات نفسانى براى روح ايجاد مزاحمت نمى كنند ، افق ديد آدمى به گونه اى وسعت مى يابد كه آمادگى براى حضور در هر صحنه اى را خواهد يافت ، همچنانكه در عالم رؤيا زمان و مكان براى انسان مطرح نيست ، و او مى تواند در يك لحظه همه جا را در نوردد و مورد بازديد خود قرار دهد .

قرآن مى فرمايد :

« و از اين پس تا روز رستاخيز جهان برزخ است » (1) .

قرآن كريم كيفيت حال شهدا را پس از مرگ چنين بيان مى دارد :

« تصور نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند ، مرده اند آنان زنده اند و در نزد پروردگار خود روزى مى خورند » (2) .

در اينجا آمادگى براى دفاه از حريم اسلام و قرآن ، و مقاومت و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . مؤمنون 100 .

2 . آل عمران 169 .

ايستادگى قهرمانانه در برابر كفر و الحاد تا وصول به مقام شهادت ، اوج تعالى مؤمن است ، آرزويش اين است كه در راه اهداف پاك خود فداكارى كند ، و سرانجام هم به خيل شهيدان بپيوندند .

او حفاظت و نگهدارى از دين خدا و تلاش براى تحقق احكام قرآن را تكليف بزرگ مى داند ، و مى كوشد دين الهى را قوام و دوام بخشد ، البته حامى دين حق ابتدا خود را تزكيه مى كند ، از آلودگى به گناه و سيئات و تمرد فرامين الهى دورى مى جويد ، و آنگاه جان خويش را كه بالاترين امانت است به خاطر يارى دين خدا به صاحب اصليش بازمى گرداند ، و بهاى آنرا كه زندگى جاويد و همنشينى با اولياى خاص پروردگار است ، دريافت مى كند .

قرآن مى فرمايد :

« خدا جان و مال اهل ايمان را به بهاى بهشت خريدارى كرده ، آنها در راه خدا جهاد مى كنند كه دشمنان دين را نابود سازند و يا خود كشته شوند ، اين وعده ى قطعى است بر خدا و عهدى است كه در تورات و انجيل و قرآن ياد فرموده ، و از خدا با وفاتر به عهد كيست ؟ اى اهل ايمان به خود در اين معامله مژده دهيد كه اين معامله ى با خدا به حقيقت سعادت بزرگى است » (1) .

همچنين پيش از وقوع رستاخيز قرآن كيفر دوزخيان را گوشزد كرده و مى فرمايد :

« هم اكنون دوزخ كافران را احاطه كرده است » (2) .

پس از مرگ ارواح نيكوكاران از اينكه از قفس تنگ و محدود دنيا آزاد گشته و در عرصه ى جو لايتناهى به پرواز درآمده اند، غرق شادى و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره توبه آيه 110 .

2 . توبه 49 .

سرورند ، چه حيات در سطح زمين ، فقط به بخش بسيار ناچيزى از ماده كه در سطح بيرونى آن واقع است تعلق دارد ، اما در برزخ ارواح پرهيزكاران عاليرتبه در سير صعودى خود افقهاى محدود زمان و مكان و حد و مرز را نخواهند داشت ، و بنابر رتبه ى خود ، درجه و منزلت مخصوص دارند ، كه از وصول به آن مقام والا شادمانند ، و به سادگى همه جا راه مى يابند ، و مناظر پر شكوهن و دل انگيزى در برابرشان قرار مى گيرد ، و چشم هاى آنها شاهد سرچشمه هاى نيالوده و جاودانه اى خواهد بود كه زيبائيهاى دنيا در مقابل آن ها بسيار بى ارزش و ناچيز است .

در اين عرصه ديگر آن تن فرسوده و سنگين مادى را با خود ندارد كه او را پاى بند محدوديت خود كند ، و سيماى شكسته و رنجور پيرى نيست تا او را دچار رنج و عذاب سازد .

در آنجا براى بندگان صالح خدا هر چه هست زيبائى و نورانيت و جاذبه هاى عشق و محبت و الفت و مهر است ، و دوستى خالص و بى ريا با بندگان خدا و اولياء او است .

قرآن به انسانهائى كه در حيات دنيا اطاعت از اوامر الهى را شيوه ى خود ساخته اند ، مژده مى دهد كه آنها را با اولياء خاص خود قرين و همنشين خواهد نمود .

آرى مصاحبت با شخصيت هائى كه خداوند نعمتش را بر آنها تمام كرده ، يكى از افتخارات پرهيزكاران است ، و در حقيقت امتياز ديگررى است كه نصيب متقيان پاكباز مى شود .

اين است مژده ى الهى :

« آنانكه دستورات و فرامين خدا و رسول را اطاعت كنند ، با كسانى كه خداوند به آنها لطف و عنايت كامل فرموده يعنى با پيامبران و صديقان و شهيدان ، و نيكوكاران همنشين و محشور خواهند شد ، و اينان چه

گرانقدر و ارزنده رفيقانى هستند » .

البته بايد توجه داشت كه معاشرت مطيعان با اولياى خاص خدا به اين مفهوم نيست كه آنها در درجات و مقام ، از هر جهت با يكديگر برابرند ، بلكه در عين برخوردارى از تماس نزديك ، هر كدام از الطاف و بركات خداوندى به نسبت موقعيت و مقام قرب خود بهره مى گيرند ، و بدين ترتيب بهره هاى آنها همانند تعالى معنوى و رتبه ى آنان يكسان نيست .

*

يكى از ياران امام صادق(ع) نقل مى كند كه روزى در محضر آنحضرت اين سؤال را طرح كردم و گفتم :

« اى فرزند پيامبر خدا آيا انسان با ايمان و پرهيزكار در آستانه ى مرگ از اينكه روحش گرفته شود اكراه دارد ؟ .

حضرت پاسخ داد : هرگز ، هنگامى كه پيك مرگ براى گرفتن روحش درمى رسد ، او ابتدا دچار تشويش و اضطراب مى شود و به دنبال آن فرشته ى خدا به او دلدارى مى دهد و مى گويد : اى ولى خدا آشفته خاطر مباش سوگند به پروردگارى كه محمد(ص) را به رسالت برانگيخت ، ما براى تو از پدر مهربانتريم ، ديدگانت را بگشاى و بنگر .

آنگاه رسول خدا و ديگر اولياء دين در برابر او مجسم مى گردند ، و اينجا است كه فرشته ى قبض ارواح خطاب به آن انسان پاكدل مى گويد : اين پيامبر و رهبران دينند كه مونس و همنشينان تو خواهند بود .

محتضر ديدگانش را مى گشايد و صداى نداگرى از جانب حق

مى شنود كه او را چنين مى خواند :

اى نفسى كه در پناه محمد(ص) و خاندان مطهرش آرامش يافتى ، به سوى پروردگارت بازگرد ، تو ولايت امامان بر حق را پذيرفتى و بدين سبب شادمانى ، مطمئن باش كه رضايت ذات ربوبى را به دست آوردى ، اكنون مونس و قرين بندگان خاص من باشد ، و در بهشت جاويدان از پيش آماده شده مسكن گزين .

در اين لحظات براى مؤمن با اخلاص هيچ چيز دوست داشتنى تر از پرواز روحش و رسيدن به نداگر نيست » (1) .

موقعيّت دردناك ناپاكان

از سوى ديگر ارواح ناپاكان پليد در ظلمت و تاريكى وحشتناكى گرفتارند ، و در آن جوّ اضطراب خيز و نكبت بار ، از ندامت و پشيمانى بر گذشته هاى معصيت آلود خود ماتم مى گيرند ، خطاكار بدبخت از اينكه نه خاندان و نزديكان و نه اندوخته هاى ماديش كمترين نقشى را در نجات و رهائى او نمى توانند ايفا كنند ، به شدت رنج مى كشد و عذاب مى بيند .

سهمناكتر از اين دسته وضع متجاوزين ستمكار و جباران گردنكش است ، كه آه و فغان ستمديدگان به مثابه ى خنجرهائى هستند كه بر قلب دردناك آنها فرو مى روند ، و اشباح در گذشتگان مظلوم با منظره ى هولناكى بر آنان هجوم مى برند ، وبه باد سرزنش و ملامتشان مى گيرند ، كه خود مايه ى فزونى غم و رنج و درد اين گروه خواهد شد .

تجسم مناظر فجيع و وحشت انگيز ، روح جنايتكار را زير لهيب آتش سوزان قرار مى دهند ، و او را به سختى معذب مى دارند .

قرآن سرنوشت نكبت بار تبهكاران متجاوز را چنين ترسيم مى كند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . فروع كافى ج 3 ص 128 ـ 127 .

« هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه مى شوند و در رستاخيز خاندان فرعون را به سخت ترين عذاب وارد كنند » (1) .

در اين شرايط است كه هشدارهاى مكرر انبيا و رهبران دين كه از سرنوشت شومشان خبر مى دادند، عيناً لمس مى كنند، و با حالتى اسف بار خود را به باد ملامت مى گيرند كه چرا از اوامر انبيا سرپيچيدند ، و به نصايح مشفقانه آنها گوش ندادند وبه سرنوشت دردناك خود نينديشيدند ، تا چنين گرفتار شدند ، و خود را دچار خسران و تباهى كردند .

*

پس از پيروزى ارتش اسلام در جنگ بدر كه در آن گروهى از سران قريش كشته شدند ، و اجسادشان به چاهى افكنده شد ، رسول اكرم(ص) سر به درون چاه برد و طى خطابى به آنها فرمود :

« آنچه را كه خداوند به ما وعده فرموده بود جملگى يافتيم ، آيا شما نيز به درستى وعده هاى الهى رسيديد ؟ برخى از ياران گفتند اى رسول خدا شما با مردگان و اجسادى كه به چاه ريخته شده است ، سخن مى گوئيد ، مگر اينها از سخن شما چيزى مى فهمند ؟ حضرت پاسخ دادند آنها اينك از شما شنواترند » (2) .

يكى از ياران اميرمؤمنان على(ع) مى گويد :

«وقتى درخدمت امام ازشهركوفه خارج شدم،حضرت درقبرستان وادى السلام توقف كرد ، همچون كسى كه براى سخن گفتن روبروى ديگران مى ايستد ، من به تبعيت امام ايستادم تا خسته شدم ، ناچار نشستم مدتى گذشت از نشستن طولانى هم احساس خستگسى كردم ، دوباره به پا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . غافر 46 .

2 . بحار ج 19 ص 346 .

خاستم و آنقدر ايستادم كه كسل شدم ، مجدداً نشستم ، آنگاه برخاستم عبا را از دوش گرفتم و به حضرت عرض كردم من از اينهمه سرپا ايستادن بر شما بيمناكم ، قدرى بياسائيد و استراحت كنيد و عباى خود را گستردم تا امام بنشيند ، حضرت فرمودند : « اى حبه ايستادن من چيزى جز گفتگو و انس با مؤمن نيست ، پرسيدم مگر آنها هم با يكديگر انس و الفت دارند ؟ پاسخ دادند آرى ، اگر پرده برداشته شود خواهى ديد كه چگونه حلقه حلقه گردهم جمع شده اند و با يكديگر گفتگو مى كنند ، سؤال كردم اينان اجسامند يا ارواح ؟ فرمودند : ارواحند . . » (1) .

از روايت پيش استفاده مى شود كه روح علاقه ى خود را با بدن به طور كامل قطع نمى كند ، زيرا درست است كه پس از مرگ و گسيخته شدن رابطه ى جسم و جان ، روح به جهان ديگرى منتقل مى شود ، اما در عين حال به علت همزيستى و اتحادى كه آن دو در زندگى دنيا با هم داشته اند ، يك رشته ارتباط كم رنگ و ضعيف در سطح پائين به صورت يكنوع سنخيت و رابطه ى تكوينى بين پيكر مادى و روح باقى خواهد ماند ، و روح هم به لحاظ سنخيت و وحدت شديد و انس قبلى با بدن توجه خاصى به تركيب مادى خود دارد كه به نقاط ديگر چنين نظرى نمى كند .

از ناحيه ى اسلام نيز احكام و دستوراتى صادر شده كه به جسم خاكى مربوط مى شود ، اينگونه دستورات به ملاحظه ى توجه روح به بدن و روبرو شدن روح با نظام جديد و ناشناخته برزخ ، و معيارهاى نو و احكام و آثار تازه و نامأنوس آن ، و بالاخره اضطراب و وحشت از نقل و انتقالى است كه در اين تحول بزرگ براى او پيش آمده است .

در برزخ انسانها در قالب هاى مخصوص با يكديگر ملاقات مى كنند ، پاكان وارسته به تناسب منزلت و مراتب و درجات معنوى با همفكران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . كافى ج 3 ص 242 .