است كه احتمال ارتكاب به معاصى در او به مرحله صفر مى رسد .
به طور كلى ارتكاب هر
عمل ناپسندى يا به علت عدم شناخت و جهل به زشتى عمل ، و نتايج و آثار زيانبخش آن
است ، يا اگر هم انسان تا حدودى به قبح عمل معتقد باشد ، و ايمان باطنى او را هشدار
دهد و برحذرش دارد ، اما در برابر فشار هواها و هوسها تاب و توان و كنترل خود را از
دست مى دهد ، و به سوى پليدى و گناه جذب مى شود . بنابراين عنايت و توجّه به
پى آمدهاى خسران آور عمل ، و نيروى بازدارنده تقوى ، و حس اطاعت نيرومند از فرمان
الهى ، يكنوع مصونيت در انسان ايجاد خواهد كرد ; و ديگر نيازى نيست كه براى كنترل
آدمى از يك عامل پر نفوذ ديگر استفاده شود .
« محمد بن ابى عمير » مى گويد : از هشام شاگرد معروف برجسته امام صادق (ع)
پرسيدم : آيا امام از مقام عصمت برخوردار است؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: براى من چگونگى
عصمت رابيان كن .
گفت : چند عامل منشأ عصيان و گناه است ، حرص ، حسد ، شهوت، خشم، از اين عوامل
هيچ يك در وجود امام رخنه نمى كند.
چگونه حرص داشته باشد ، در حاليكه امكانات بسيارى در اختيار اوست ; و حتى بيت
المال مسلمانان در دست دارد . چرا حسد ورزد زيرا كسى حسد مىورزد ، كه بالاتر از خود
نتواند ديد ، و عالى تر از امامت چه مقامى مى توان تصور كرد ؟
ممكن نيست امام در امور دنيا خشمگين گردد ، زيرا
پروردگار اجراى حدود الهى را بدو سپرده است . امّا در ارتباط با جهان آخرت ، كه خشم
و غضب ناپسند نيست . امام هرگز در دام شهوات و هوسها گرفتار نخواهد شد ، چه به خوبى
آگاه است كه
لذات و خواستنيهاى اين دنياى گذر ، در برابر نعمتهاى بى حساب و پاداش خداوندى
در روز رستاخيز كه ويژه پاكان حق پرست است ; بسيار ناچيز است ، و اصولاً به حساب
نمى آيد »(1) .
وقتى مردم به حكم وظيفه مذهبى به دعوت رهبر گردن مى نهند . و تعاليم و اوامر او
را بى چون و چرا مى پذيرند ، كه دستوراتش را كاملاً حكم خدا بدانند ، بى آنكه در
اين زمينه كمترين ترديدى به خود راه دهند ; اگر كسى از مصونيت كامل گناه و خطا
و اشتباه در امان نباشد ، آيا مى توان به گفته هاى او به صورت قطع ويقين اعتماد
كرد، واز اعماق قلب به سخنان وفرامين او دل بست ؟ .
اينوسعت نفوذ عصمت است،كه انسانى كه همواره در برابر مظاهر فريبنده دنيا،
واميالوخواسته هاى نفسانى، ودوستى مقام وجاه و مال و ثروت ، در معرض لغزيدن است ،
نمى گذارد او را در برابر چنين عوامل منحرف كننده اى متزلزل كند ، و مقاومتش را
درهم بشكند .
اگر نتوان به مقام رهبر صددرصد اعتماد كرد ، رسالت مذهب كه به كمال رساندن بشريت
است ، ناتمام مى ماند ; زيرا با عدم مصونيت رهبر از گناه و خطا، مكتب مبتلا به
انحرافى عظيم مى شود ; و دين خدا از هدفواقعى خود دور خواهد گرديد، و مردم در مورد
هر يك از دستورات و فرامين او دچار شك و ترديد خواهند شد كه شايد اين فرامين مبتنى
بر وحى و نظرات حقيقى اسلام نيست .
*
از سوى ديگر پاكى و عصمت رهبر مسلمين ، و دورى او از هر كژى و انحراف و گناه را
نمى توان تنها به دوره امامت محدود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . امالى صدوق ص 376 .
كرد ; بلكه حتى در تمام دوران حيات ، و پيش از برگزيدگى به مقام رهبرى ، بايد
قلب او به تيرگى و دامانش به گناه نيالوده باشد ; زيرا علاوه بر اينكه گناه خود
موجب سقوط شخص از مقام والاى كرامت انسانى است ، اگر مردم كوچكترين سابقه سوء
و ناروايى را در او سراغ داشته باشند ; هميشه در معرض اتهام به اين نوع آلودگى
و گناه قرار خواهد گرفت ; و اين شبهه در دل امت ايجاد خواهد شد كه رهبرى او
مشروعيتى ندارد ، و ديگر وى را به عنوان نمونه تقوى و پاكى نخواهند شناخت ; تا چه
رسد به اينكه شيفته عمل و فضائل معنوى او گردند .
كسى كه بخشى از عمر خود را در گناه و فسادكارى گذرانيده ، و به اصطلاح تا ديروز
جزء گروه رطب خورده ها بوده است ; خاطره تلخ گذشته او را مردم از ياد نمى برند ، به
خصوص ازاين راه مضوع مخالفين كاملاً تقويت مى شود ، و آنگاه مى توانند با قدرت
و صراحت براو عيب بگيرند ;و شخصيتو اعتبارآن مرد الهى رابرباد دهند، وبين پيشوا
وپايگاههاى مردميش فاصلهوجدايى ايجاد كنند ; درچنين شرايطى اوهم قادرنيست به
دفاع از كرامت روحى و معنوى خود برخيزد ; و با بيان و استدلال پاسخگوى هجوم مخالفان
باشد .
اگربه بررسى تاريخ زندگى ائمه طاهرين(ع) بپردازيم ، خواهيم ديد كه گروههاى
مخالف ، با همه دريدگيها و گستاخيهايشان ، هيچگاه براى خرد كردن اعتبار آنها به
تهمت فساد اعمال متوسل نمى شدند ، و اگر كمترين زمينه اى براى وارد آوردن اتهام
وجود داشت ، هرگز سكوت روا نمى داشتند، و هيچ انعطافى از خود نشان نمى دادند ;
و مردم نيز نسبت به سخنان آنها در ارتباط با وحى واحكام الهى خاطر جمع نبودند، چه
احتمال كذب وخلاف گويى در
ايشان همواره وجود داشت ; و لذا راه شك و ترديد نسبت به گفتار و ادعاهايشان
هميشه باز بود ; اينجاست كه امر مهم رهبرى دينى كه در ارتباط با خداست ، با جوّ عدم
اطمينان هيچگاه تثبيت نمى شود .
در داستان موسى كليم مى خوانيم كه فرعون آن طاغى ستمگر ، هنگام رويارويى با موسى
(ع) بى درنگ انگشت انتقاد بر سابقه او گذاشت ، و به حضرت موسى (ع) گفت :
« تو آن كودك نيستى كه تحت پرورش ما بودى ، و عمرت سالها نزد ما گذشت ؟ و سپس آن
عمل قتل نفس از تو سر زد ، و به خدايى ما كافر بودى ؟ موسى (ع) پاسخ داد : آرى چنين
كارى را من انجام دادم ، امّا نه از روى عمد ، بلكه با انگيزه نجات مظلومى كردم ،
كه منتهى به قتل خطايى شد ، آنگاه از ترس شما فرار كردم ، تا آنكه خدايم مرا دانش
و حكمت آموخت ، و از پيامبران قرار داد »(1) .
بنابراين نخستين شرط ضرورى احراز مقام امامت ، پاكى درون و تقواى عميق و ژرف ،
و عصمت و شايستگى آن شخصيتهاى الهى ; و درخشندگى آينه درون آنها در تمام دوران پيش
و بعد از انتخاب به مقام پيشوايى و رهبرى امت است .
*
درست است كه هر انسانى در معرض خطا و اشتباه قرار دارد ، و اين بدان علّت است كه
دانش و اطلاعات او يك سلسله مفاهيم و تصوراتى است كه به وسيله حواس و مدرك علمى
بدست مى آيد ; و بدين جهت از خطا و فراموشى در امان نيست .
اما امام (ع) با چشم دلر ، باطن و نهاد جهان هستى و ملكوت عالم را
مشاهده مى كند، واز اين طريق به گنجينه معارف وعلوم حقيقى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره شعرا آيات 16 ـ 19 .
راه مى يابد ; پس وقتى درك واقعيات و تلقى حقايق بدين كيفيت صورت مى گيرد،نه
بهوسيله حواس; روشن است كه خطاواشتباه بر چنين شخصى عارض نخواهدشد; آنچه خطابردار
است ، در تطبيق صورتهاى ذهنى به واقعيتهاى خارجى است ، نه وقتى كه انسان مستقيماً
در متن واقعيت ها قرار مى گيرد ، و از درون با حقيقت هستى رابطه پيدا مى كند ;
اينجا ديگر خطا و اشتباه مفهومى ندارد .
عصمت و مصونيت همه جانبه امام ، در ناحيه گفتار و رفتار و انديشه ه ، يكى از
آثار برخوردارى امام از علم به غيب است ; زيرا از راههاى ظاهرى و عادى هيچ كس
نمى تواند به همه واقعيت ها دسترسى پيدا كند ، و حقايق را آنطور كه هست درك نمايد ;
اين آگاهى و بينش الهى و علم و احاطه غيبى است كه آدمى را براى هميشه از اشتباه
و خطا مصون مى دارد ، و به واقعيت اشياء رهنمون مى شود .
اصولاً تقواى عملى در تربيت نفوس انسانها نقش اساسى دارد ; و تأثير كيفيت افعال
و صفات رهبر در تغيير و تحوّل درونى ، و رشد و افزونى تقوى در نفوس و دل پيروان
وى ، به مراتب بيشتر از گفتار و سخنان رنگارنگ اوست ، آنكه مسئوليت رهبرى معنوى خلق
را به عهده گرفته است ، اگر پوچ و تهى از فضيلتهاى روحى باشد ، و نشانى از تقوى
و پاكى در او نتوان يافت ، هيچگاه توانا برساخت انسانهاى والا و متعالى ، نخواهد
بود ، و نمى تواند در تحوّل و دگرگونى نفوس بشر نقش سازنده اى ايفا كند ، و آنها را
به سوى اهداف تربيتهاى دينى و مذهبى رهنمون شود .
*
اگر در قرآن كريم به انبياء نسبت گناه داده شده است ، بايد
قبلاً گناه را بررسى كرد ، تا واقعيت امر روشن گردد ; تمرّد و سرپيچى از اوامر
الهى ، و غرقه شدن در گرداب سيئات و عصيان ، گاه واقعى تلقى مى شود ، كه در برابر
هر كدام از آن مجازات خاصى مقرر شده است ; و دامن انبياء از اين نوع پليديها پاك
و منزه است .
نوع ديگر گناه نسبى خوانده مى شود ، كه ارتكاب آن مجازات را در پى نخواهد داشت ;
امّا چنين تمرّدى از ناحيه رهروان راستين راه خدا و اولياء گرانمايه حق ، كه
رابطه اى مستقيم با مبدأ هستى دارند ، و آنگونه به روشنى حقايق پنهانى را لمس
مى كنند ; خلاف توقع است ، و انتظار مى رود كه آنها با آن بينش و معرفت ، لحظه اى
از ياد حق غافل بمانند ، اين است كه غفلت كوتاه مدت آنان از رتبه و مقام و تقرّبشان
به درگاه الهى خواهد كاست .
اولياء خدا با دارابودن ذخاير عظيم ايمان و علم ، و دسترسى به حقايق عينى ،
و منابع دقيق معرفت و آگاهى ، اگر دچار كوچكترين حالت انقطاع موقتى و بى توجهى
شوند ; چون با شخصيت عظيم و والاى آنها متناسب نيست ، به عنوان يك گناه تلقى
مى شود ، ولغزشى به حساب مى آيد كه براى ديگران سرزنشى را برنمى انگيزد.
اين واقعيت حتى در ميان شخصيتهاى اجتماعى نيز با در نظر گرفتن موقعيت و عنوانى
كه دارند ، صدق مى كند ; چه نوع انتظارات مردم از شخصيتها متفاوت است ، و هر فردى
به نسبت شئون و وزنه خود بايد توقعات مردم را پاسخگو باشد ; و انتظارات ديگران را
برآورد ; مثلاً آن ادب و حرمت كلام كه از يك فرد دانشمند و عالم انتظار مى رود ، از
يك عامّى بيسواد و فاقد معرفتهاى لازم نمى توان انتظار داشت .
درست كه علم به نتايج سوء گناه نوعاً ايجاد مصونيت
نمى كند ، و به عنوان يك نيروى بازدارنده كاربرد هميشگى و اطمينان بخشى ندارد ;
امّا علم واقع نما و عميق به همه آثار وخيم گناه ، و بيم از كيفر سخت الهى ،
وبالاخره آن نوع آگاهى ژرف و ديدى كه واقعيت ها را به روشنى مى بيند ، و لمس
مى كند ، به گونه اى كه فاصله هاى زمان و مكان در آن تأثير نمى گذارد ; آنچنان عامل
كنترلى است كه صدور گناه را از معصوم غير ممكن مى سازد .
يك خلبان خردمند هيچگاه با هواپيمايى كه در آن بمب ساعتى تعبيه شده ، و مى داند
كه در هوا منفجر مى شود ; پرواز نخواهد كرد ; بى شك خلبان در برابر اين عمل
نابخردانه يكنوع مصونيت بدون اراده را ندارد .
بلكه او بر پرواز و عدم پرواز هر دو صاحب اراده است و مختار ; و خوددارى و پرهيز
او براساس آگاهى كامل از نتيجه وحشتناك و غير قابل اجتناب عمل استوار است ; و اين
عقل و آگاهى است كه اجازه پرواز را به او نمى دهد ، و احتمال اقدام به چنين عملى را
با تجسم عاقبت كار در او به مرحله صفر مى رساند .
اينجا است كه به خوبى مى توان دريافت كه چگونه آگاهى هاى عميق و روشن و ملموس
نسبت به نتايج مرگبار عمل ، مصونيت زا است ; و تا چه حد نمود عملى و قدرت بازدارنده
دارد .
پس رهبر و پيشواى دين نه در اطاعت از فرمان خدا و انصاف به فضائل به پاكيهاى نفس
مجبور است ; و نه عصمت از آنها نفى اراده و اختيار مى كند كه قهراً و بى هيچ تصميمى
به مرز عصيان نزديك نشوند .
از سوى ديگر توجه هميشگى آنها به ذات پاك ربوبيت ، وتلاش بى دريغ در راه او،
وفداكارىوتحمّل رنج وصرف تمام نيروها
و توان و امكانات خود ، به خاطر جلب رضاى حق ، همه اينها از عوامل نيرومندى است
كه آن شخصيتهاى والاى معنوى را در برابر گناه بيمه مى كند ; و با همه توانايى
و قدرتى كه بر انجام سيئات دارند ; هيچگاه بدان آلوده نخواهند گشت ; و حتى انديشه
پاك آنها به سمت ميل به عصيان و گناه هم كشيده نمى شود .
اين احاطه علمى به مفاسد گناه ، و معرفت كامل به عظمت ذات مقدس پروردگار است كه
همه تمايلات سركش و هواهاى نفسانى را در وجودشان مهار مى كند ، و گامهاى آنها را در
مسير پاكى و تقوى و فضيلت و هر آنچه مايه رشد و تعالى آدمى است ; استوار مى سازد .
امامان معصوم (ع) كه در درجات متعالى معرفت و شناخت قرار دارند ، به جاى خود ،
حتى در ميان افراد غير معصوم نيز عاشقان پاكباز و پر جوشى هستند كه همه هستى خود را
براى جلب رضاى حق و كسب درجات معنوى ، مايه مى گذارند ; و براى رسيدن به مقام والاى
انسانيت ، و بدست آوردن رضاى معبود ، در برابر بسيارى از گناهان مصونيت پيدا
مى كنند و انديشه تمرّد و تخلف از فرامين الهى در آنجا كاملاً بى رنگ مى شود .
البته چنين حالتى ممكن است ناشى از آگاهى كافى و بينش وسيع ، و شناخت كامل
ارزشها نباشد ; بلكه همان نيروى حسّ اطاعت از فرمان خد ، و پاكى ذهن و انديشه ،
چراغ راه اين رهروان مى گردد ; و آنچنان تحولى در آنها ايجاد مى كند ، كه روح سركشى
و گستاخىوتمايلات هوس آلود رادر وجودشان سركوب مى نمايد ; و آنان را به آنجا
مى كشاند كه چنين موضعى قاطع را اتخاذ كنند .
بنابراين ارتكاب گناه چه ناشى از عدم اطلاع كافى از زشتى
عمل ، و بى توجهى به عواقب سوء آن باشد ; و چه به علّت ضعف عقل و اراده و سستى
و لغزندگى در برابر امواج هوسها و شهوات نفس ; هيچكدام از اينها عامل اسارت انسانى
كه از معارف غنى معنوى برخوردار است ، و مفاسد عمل را تا آخرين درجه خود مى بيند ،
و حس مى كند ، و نيز با سرمايه تقوى و پرهيزكاريش بر هواى نفس تسلط دارد نخواهد
شد .
*
از سوى ديگر مراقبت الهى نيز براى به انجام رساندن تبليغ ، نفى خطا و اشتباه
مى كند ; همانطوريكه گرفتن احكام به وسيله وحى با مراقبت پروردگار انجام مى پذيرد ;
عصمت در اين مرحله از رسالت محقق و محرز مى گردد ، چه آنكه دستورات و پيام پروردگار
بايد به دور از دستكاريهاى عمدى و سهوى و بدون كوچكترين لغزش و اشتباه ، به دست
توده هاى بشرى برسد .
چنانكه قرآن مى فرمايد :
« اگر فضل و رحمت خدا شامل تو نمى بود ، دسته اى از دشمنان بر آن همّت گماشته
بودند ، كه تو را از راه صواب دور سازند ; ولى به لطف خداوند آنها خود را از راه حق
و صواب دور ساخته ، و به تو هيچ زيانى نتوانند رسانيد ; و خدا اين كتاب و مقام حكمت
و نبوت را به تو عطا كرد ، و آنچه را نمى دانستى بياموخت ، كه خدا با تو لطف عظيم
و عنايتى بى پايان دارد »(1) .
ابلاغ و اجراء پيام و دستورات وحى شده نيز ، داراى همين ويژگى وخصوصيت است، كه
درحقيقت امتداد خط رسالت ايجاب مى كند رهبر وامام در يك حصار استوار مصونيت، از
لحاظ سخن و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره نساء آيه 111 .
عمل و فكر قرار گيرد ; چه خطاكاران در بيان احكام دين خد ، هدف امامت و رهبرى
را خنثى خواهند كرد ; آن سان كه زمامداران نالايق و فاسد براى مكتب خطر جدى و حقيقى
به وجود مى آورند .
ترديدى نيست كه اگر مسئوليت نگهدارى و اجراى قوانين الهى ، به عهده فرد قابل
اعتماد و به دور از خطا و اشتباه كه در رأس قوه مجريه قرار دارد ; سپرده نشود ، كه
آنها را با اخلاص و امامت مو به مو به مرحله اجرا درآورد ; برنامه هاى دين خدا ايمن
و از دستبرد تغيير و تحوّل نخواهد بود ; چه اين احتمال وجود دارد ، كه مجرى احكام
در مقابل اجرا اشتباه كند ، يا حكم خدا را به خوبى فرا نگيرد ; و يا حتى به خاطر
اينكه برنامه هاى دين را به ميل و سود خود ترتيب دهد ، به طور عمد و خودسرانه مرتكب
خلاف شود .
وانگهى بسيارى از آيات كتاب آسمانى نياز به توضيح و تفسير امام (ع) دارد ; و او
است كه بايد در اين زمينه روشنگرى كند و حقايق را بشكافد .
كسى كه تمام كمالات انسانى در او به فعليت رسيده است ; نمونه انسان كامل دينى
است ، و او كه غايت حركت استكمالى بشر است ، و در متن صراط مستقيم دين قرار دارد ;
طبيعتاً بايد به تمام دست آوردهاى شريعت در همه دوران عمرش عمل كند ; و هرگز لكه
گناه و آلودگى بر دامنش ننشيند ، زيرا حتى اگر بخش ناچيزى از عمرش در گناه
بگذراند ، و مسير حركت او در كوتاهترين مدت ، از متن صراط مستقيم منحرف گردد ; و به
نافرمانى خدا كشيده شود ; او ديگر يك فرد نمونه و اسوه كامل دينى به حساب نخواهد
آمد ; و اينجا است كه هدف خداوند متعال كه تعالى بخشيدن به انسانها از طريق
فرمانبردارى از اوامر پروردگار است ; تأمين نخواهد شد .
در پرتو اين حقيقت هرگز نمى توان از عصمت و مصونيت همه جانبه مجرى و تبيين كننده
قوانين الهى ; حتّى پيش از تصدّى مقام امامت صرفنظر كرد ; چه در صورت عدم تحقق
شرايط امامت ، جامعه با آسودگى خاطر نمى تواند به دستورات امام گردن نهد ، و تسليم
ارشاد و هدايتش گردد .
اينهم تأييد از كتاب و سنت
يكى از دلايل عصمت اهل بيت رسول خدا (ص) آيه « تطهير » است كه در آن چهره پاك
و بى آلايش خاندان پيامبر (ص) ترسيم شده ، و شخصيت ممتاز آنها چنين مورد تنزيه
و تقديس قرار گرفته است :
« خدا مى خواهد هر رجس و پليدى را از شما خاندان نبوت ببرد ، و شما را از هر
آلودگى پاك و منزه گرداند »(1) .
در لغت عرب رجس به معناى پليدى و آلودگى آمده است ، چه آلودگى ظاهرى ، و چه
پليدى باطنى ، كه از آن به گناه تعبير مى شود . در قرآن كريم هم در هر دو معنى
استعمال شده ، در يكجا آلودگى ظاهرى مورد نظر است و مى فرمايد :
« مردار و يا خون ريخته شده و يا گوشت خوك همه نجس هستند »(2) .
و در جاى ديگر به معنى ناپاكى باطنى و درونى آمده ، و مى فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره احزاب آيه 33 .
2 . سوره انعام آيه 145 .
« كسانى كه دلهايشان به بيمارى مبتلا است خدا هم بر پليدى آنها افزود تا به حال
كفر جان دادند »(1) .
در آيه ياد شده كه رجس و پليدى از خاندان نبوت دور شده است ، نمى توان به معنى
آلودگى ظاهرى تفسير كرد ، زيرا همه مسلمين بنابر وظيفه دينى مكلفند از نجاستهاى
ظاهرى بپرهيزند ، و اين امر به اهل بيت پيامبر منحصر نمى شود ; در حاليكه آيه
متضمّن يك امتياز اختصاصى براى خاندان پيامبر (ص) است ; وانگهى اجتناب از نجاست
و پليدى هم فضيلتى محسوب نمى شود ، كه قرآن آن را ويژه افراد معدودى بداند ،
بنابراين جز اينكه رجس در آيه تطهير به معناى پليدى روح و باطن تفسير شود ; تصويرى
صحيح و روشن از مفهوم آيه نمى توان ارائه داد .
امّا خواست و اراده خداوند در زدودن هر پليدى از حريم
خاندان نبوت; همان اراده تكوينى است ، بدين معنى كه خداوند در نظام تكوين چنين
خواسته كه ساحت اين دودمان از هرگونه آلودگى پيراسته، به همه نوع پاكى آراسته باشد;
زيرا اگر خواست حق تعالى را به اراده تشريعى تفسيركنيم; از آيه چنين برداشت مى شود
كه خداوند در نظام قانونگذارى وتشريع مقرر نموده كه اهل بيت، خويشتن را به گناه
و آلودگى نيالايند ; يا از پليديها و نجاسات بپرهيزند ; و شك نيست كه چنين معنايى
بسياردور ازواقعيت و غيرقابل پذيرش است ; چه ترك گناه و پرهيز از نجاسات يك وظيفه
دينى و مبتنى بر دستور وتكليف شرعى است; و به كسى آن امتياز و افتخار را نمى بخشد ،
تا جايى كه پيامبر (ص) به يك حركت بى سابقه دست زند ، و قطعه اى پارچه ياعبا را بر
سر اهل بيت بيفكند، واز ورود ديگران به آن جمع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره توبه آيه 125 .
جلوگيرى نمايد .
*
نزول آيه تطهير در عصر رسول اكرم (ص) همه جا ميان اصحاب پيامبر پيچيد ; و آن
گروه خاص را كه مشمول آيه قرار گرفته وواقعيت قداست واخلاصشان براى همه ترديدناپذير
بود، اصحاب كساء ناميدند ; و خود اهل بيت پيامبر (ص) نيز در هر كجا احساس مى شد كه
لازم است به بيان موقعيّت خاص معنوى خود بپردازند; آن را به عنوان سندى پر افتخار
مورد استناد قرارمى دادند.
امير مؤمنان على (ع) در جمع شورايى كه پس از درگذشت عمربراى
تعيين خليفه تشكيل يافت;باحضاراحتجاج نمود، وفرمود :
« آيا كسى در ميان شما جز من و اهل بيتم هست كه در باره اش آيه تطهير نازل شده
باشد ؟ پاسخ دادند : نه . فرمود : وجود اهل بيت سرشار از فضيلت ها است ; زيرا قرآن
مى فرمايد : « خدا مى خواهد هر رجس و آلودگى را از شما خاندان نبوت ببرد ، و شما را
از هر آلودگى پاك و منزه گرداند » بنابراين خداوند همه بديهاى ظاهرى و باطنى را از
ما دور نمود ، و بر طريق حق و حقيقت استوار ساخت »(1) .
ابن عباس روايت جالبى از پيامبر اكرم (ص) نقل مى كند كه چنين فرمود :
« آفريدگار بزرگ آدميان را به دو دسته تقسيم كرد ، و مرا در زمره بهترين آنها
قرار داد ; چنانكه فرموده است :
« امّا اصحاب يمين چه خوش روزگارند »(2) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . غاية المرام ص 295 .
2 . سوره واقعه آيه 27 .
« و اصحاب شقاوت ( چه بدبختند ) »(1) .
من كه از اصحاب يمين هستم بهترين آنها محسوب مى شوم ; آنگاه آنان را به سه گروه
تقسيم نمود ; و مرا در پاكترين گروه جاى داد چنانكه فرموده است :
« گروهى راستان اصحاب يمين باشند ، كه چقدر حالشان نكوست . و گروهى ناراستان
اصحاب شومى و شقاوتند ، كه چقدر روزگارشان سخت است .
و طايفه سوم كسانى كه در ايمان پيشى گرفتند ، آنان به حقيقت مقربان
درگاهند »(2) .
و من از بهترين آنها يعنى سابقين هستم ; سپس آنها را تقسيم كرد به شعبه ها
و قبيله ه ، و مرا در ميان نيكان قرار داد ، آن گونه كه مى فرمايد :
« اى مردم ما همه شما را از مرد و زنى آفريديم ، و شعبه و فرق مختلف گردانيديم ،
تا يكديگر را بشناسيد ; بزرگوارترين شما نزد خدا با تقوى ترين مردمند »(3) .
پس من با تقوى ترين و گرامى ترين نسل آدم هستم ، با اين حال به خود نمى بالم .
سپس آنها را به خانواده ها تقسيم كرد ; و مرا در ميان با فضيلت ترين خاندانها
جاى داد ، زيرا فرمود :
« خدا چنين مى خواهد كه رجس و پليدى را از شما خاندان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره واقعه آيه 40 .
2 . سوره واقعه آيه 7 ـ 9 .
3 . سوره حجرات آيه 13 .
نبوت ببرد و شما را از هر آلودگى پاك و منزه گرداند »(1) .
بنابراين من و اهل بيتم به علت دارا بودن مقام عصمت از گناه و آلودگيها مصونيت
داريم »(2) .
در اين روايت پيامبر اكرم (ص) با صراحت آيه تطهير را به عصمت تفسير مى نمايد .
*
و اما شرح داستان و شأن نزول آيه بدين قرار است : ام سلمه همسر پيامبر كه به
تقوى و بزرگوارى شهرت داشت ; و حادثه در منزل او رخ داد ، اين داستان را براى گروهى
از مردم نقل كرده ، و چنين توضيح داده است كه :
« روزى فاطمه (ع) دختر پيامبر با ظرفى از غذا كه همراه داشت ، به حضور رسول اكرم
(ص) رسيد ; آنحضرت از دختر خود خواست كه از شوهرش على (ع) و حسن و حسين (ع) نيز
دعوت به عمل آورد ; او هم دستور پيامبر (ص) را اجابت كرد ، و هنگامى كه آنها حضور
يافتند ، و به صرف غذا مشغول شدند ، آيه تطهير نازل شد ; آنگاه رسول اكرم (ص)
پارچه اى كه بر دوش داشت ، بر سرشان افكند ، و سه بار اين جمله را تكرار فرمود :
پروردگارا اينها اهل بيت من هستند ، آلودگى و رجس را از آنها دور كن و پاكشان
ساز »(3) .
بسيارى از علماء و دانشمندان اهل سنت مى گويند : « آيه تطهير در باره اين پنج تن
نازل گرديد ، پيامبر ، على ، فاطمه ، حسن ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره احزاب آيه 33 .
2 . الدر المنثور ج 5 ص 199 .
3 . ينابيع الموده ص 125 .
و حسين »(1) .
عمر بن ابى سلمه كه خود ناظر جريان بود ، اين رويداد را چنين شرح مى دهد :
« آيه تطهير در منزل ام سلمه نازل شد ، آنگاه پيامبر اكرم (ص) على ، و فاطمه ،
و حسن ، وحسين ، را به نزد خود فرا خواند ، و قطعه اى كه بر دوش داشت بر سرشان
افكند ، و فرمود : اينها اهل بيت منند ، رجس را از ايشان دور ساز ، و پاكيزه شان
گردان . ام سلمه پرسيد : يا رسول الله من هم از جمله ايشانم ؟ فرمود : برجاى خود
باش تو هم از خوبانى »(2) .
عايشه مى گويد : بامداد يكى از روزها در حاليكه رسول اكرم جامه اى بر دوش داشت ،
از منزل خارج گرديد ; آنگاه حسن ، و حسين ، و فاطمه ، و على (ع) ، بر آن حضرت وارد
شدند ; جامه را بر سرشان افكند ، و آيه تطهير را تلاوت فرمود(3) .
ابوالحمراء ، از اصحاب پيامبر مى گويد : « مدت هشت ماه در مدينه مراقب پيامبر
بودم ، هيچ گاه براى نماز بيرون نيامد ، مگر آنكه اول به در خانه على مى آمد ، دستش
را در دو طرف در قرار مى داد و مى گفت : نماز ! نماز ! خداوند اراده كرده است از
شما اهل بيت پليدى را دور كند و از هر آلودگى پاكتان گرداند »(4) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ينابيع الموده ص 126 الدر المنثور سيوطى ج 5 ص 199 مسند احمد حنبل ج 1
ص 331 تفسير فخر رازى ج 1 ص 783 خصايص الكبرى ج 2 ص 264 صواعق ابن حجر ص 85 .
2 . جامع الاصول ج 1 ص 101 روايت در شأن نزول آيه در رياض النضرة ج 2 ص 269
و مجمع الزوائد ج 9 ص 119 و 207 نيز آمده است .
3 . ينابيع الموده ص 124 .
4 . الدر المنثور سيوطى ج 5 ص 198 اسد الغابه ج 5 ص 174 مجمع الزوائد ج 9 ص
168 .
با آنكه چند تن بيشتر ناظر قضيه كساء نبوده اند ، اما رسول اكرم (ص) به لحاظ
اهميت موضوع ، و عنايت به گسترش امواج خبر در ميان مردم ; و روشن شدن مصداق اهل
بيت ، و براى اينكه حادثه در يك دايره بسته محدود نماند ، و اصحاب كاملاً در متن
جريان قرار بگيرند ; تا در آينده آگاهى هاى خود را به ديگران منتقل سازند ; تا
مدتها اين برنامه را پى گيرى مى كرده است ; و آنگونه كه ابن عباس نقل مى كند : تا
نه ماه در وقت نماز هرگاه پيامبر (ص) روبروى منزل على (ع) مى رسيد ، مى فرمود :
سلام بر شما باد اهل بيت بعد آيه تطهير تلاوت مى كرد »(1) .
انس بن مالك مى گويد : رسول خدا تا مدت شش ماه ، هنگام نماز صبح كه به منزل
دخترش فاطمه (ع) مى رسيد ، مى فرمود :
« اى اهل بيت من براى اداء نماز بپاخيزيد ، بعد آيه تطهير را تلاوت
مى نمود »(2) .
اميرمؤمنان على (ع) مى گويد : هر روز صبح رسول اكرم روبروى منزل ما كه مى رسيد ،
مى فرمود : رحمت خدا بر شما باد براى اداء نماز بپا خيزيد » آنگاه آيه تطهير را
تلاوت مى كردند(3) .
*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كفاية الطالب گنجى شافعى ص 232 الامام الصادق والمذاهب الاربعه ج 1 ص
89 روايت ابن عباس در شأن نزول آيه در مسند احمد حنبل ج 1 ص 330 و خصائص نسائى ص 11
و رياض النضرة ج 2 ص 269 ومجمع الزوائد ج 9 ص 119 و207 آمده است .
2 . صحيح ترمذى ج 2 ص 308 مستدرك حاكم ج 3 ص 158 تفسير ابن كثير ج 3 ص 483 فصول
المهمه ابن صباغ مالكى ص 8 تفسير طبرى ج 22 ص 5 درالمنثور ج 5 ص 199 كنزالعمال ج 7
ص 102 مسند احمد حنبل ج 3 ص 286 .
3 . غاية المرام ص 295 .
برخى خواسته اند با طرح اين اشكال مسئله عصمت را نفى كنند ، آنها مى گويند آيه
تطهير در زمينه آيات مربوط به زنان پيامبر نازل شده ; و قرينه سياق ايجاب مى كند كه
آيه تطهير نيز مربوط به زنان پيامبر باشد ، و يا حداقل آنها را از شمول آيات خارج
نكنيم ; اگر آيه دليل عصمت مى بود ، بايد همسران رسول اكرم (ص) همگى معصوم باشند ;
در صورتيكه هيچكس قائل به عصمت آنها نيست ; از اين رو بايد آيه را مربوط به زنان
پيامبر بدانيم ، نه دليل عصمت آنها و ديگر افراد اهل بيت .
اين اشكال وارد نيست ; و چنين برداشتى با تركيب كلمات آيه وفق نمى دهد ; زيرا
اگر آيه تطهير مربوط به زنان پيامبر بود ، بايد خطاب به صورت مؤنث باشد ، نه جمع
مذكر ، در حاليكه در آيه كلمه « عنكم و يطهركم » آمده است .
روايات ياد شده ، به روشنى دلالت دارند كه جز آن چهار تن ، هيچ فرد ديگرى شامل
اهل بيت رسالت نمى شود ، وقتى رسول خدا مى فرمايد : « بارخدايا اينان اهل بيت
منند » به وضوح عضويت خاندان پيامبر را در دوران حيات خود ، منحصر به آن چهار تن
مى نمايد ; و همسران خويش ، و همگى خويشان و نزديكانش ; حتّى جعفر بن ابيطالب ،
و عمويش عبّاس را از دايره عترت مورد نظر خارج مى سازد .
از سوى ديگر در روايات بسيارى تصريح به شأن نزول آيه شده ، و رسول اكرم (ص) در
پاسخ ام سلمه و زينب و عايشه كه پرسيدند : ما هم از اهل بيتيم ؟ فرمود : شما نزديك
نشويد و سر جاى خود باشيد » و تلّقى آيه تطهير به عنوان يك جمله معترضه در
ميان آيات مربوط به زنان پيامبرايجاداشكالى نخواهدكرد;زيرااستعمال
جمله معترضه در ميان كلمات فصيح به فراوانى يافت مى شود ، و در قرآن نيز منحصر
به اين مورد نيست .
بعلاوه در اينجا تطهير مرادف با عصمت است ، و به اجماع همه محدثان و مورخان ،
زنان پيامبر داراى چنين رتبه والايى نبودند ، چه آنها بارها در دوران حياتشان خاطر
پيامبر را آزردند ; و بدانجا كار را رساندند كه پيامبر از برخى از آنها يك ماه
كناره گرفت ; و چند بار تهديد به طلاقشان نمود ، بالاتر از اين روزى رسول خدا (ص)
با گروهى از اصحاب در نزديكى خانه يكى از همين زنان درنگ نمود ، و با دست اشاره به
آن خانه كرد ، و فرمود : « فتنه از اين جا برمى خيزيد »(1) .
با اين وصف چگونه مى توان همسران پيامبر (ص) را مشمول آيه تطهير دانست ؟ .
رواياتى نيز كه با صراحت تمام بيانگر عصمت امام است ، كم نيستند .
ابن عباس مى گويد : رسول خدا فرمود :
« من و على ، و حسن ، و حسين ، و نه تن از فرزندان حسين ، معصوم و پاك
هستيم »(2) .
سليم بن قيس از اميرمؤمنان على (ع) نقل مى كند كه مى فرمود :
« جز اطاعت خدا و رسول و اولوالامر ، اطاعت از هيچكس ديگر واجب نيست ; و لزوم
پيروى از اولوالامر بدين لحاظ است كه آنهامعصومند، وبه دور از گناهومعاصى; وحكمى بر
خلاف دستور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخارى ج 2 ص 189 .
2 . ينابيع الموده ص 534 .
خدا صادر نمى كنند »(1) .
همچنين آن حضرت (ع) فرموده است : « چرا در يافتن راه حق و حقيقت متحير
و سرگردانيد ؟ در حاليكه عترت پيامبر در ميان شما هستند ; آنها رهبران حق ،
و پرچمهاى دين ، و زبانهاى راستى و صداقتند ; عترت را همچون قرآن به حساب آوريد ،
و مانند تشنگان به سمت آنها بشتابيد »(2) .
حضرت رضا (ع) فرمود : « امام شخصيتى است كه منزه از گناه و معاصى است و از هر
عيبى پاك و با علم و دانايى قرين است »(3) .
امام صادق (ع) فرمود : « پيامبران و خلفاى آنها از گناه و آلودگى مصونند ، زيرا
از عصمت برخوردارند »(4) .
و باز آنحضرت در اين زمينه توضيح بيشترى مى دهد و مى فرمايد :
« امام شخصيت برگزيده و ممتازى است ، هادى و راهنماى انسان ها به سوى حق تعالى
است ; او قيام كننده اى است كه به دلها اميد مى بخشد ; برگزيده اى است كه تحت
توجهات خاص الهى در عالم ذر ، و سپس در نظام آفرينش طلوع نمود ; پيش از آفرينش
جنبندگان به صورت شبحى درجانب راست عرش الهى جاى داشت ; دانش و حكمت را از جهان غيب
آموخت ; به علت دانائيش به مقام امامت رسيد ; و به خاطر پاكى طينتش انتخاب گرديد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اثبات الهداة ج 1 ص 232 .
2 . نهج البلاغه 83 .
3 . اصول كافى ج 1 ص 200 .
4 . بحار ج 25 ص 199 .
امام بهترين فرزند آدم و نوح ، و برگزيده آل ابراهيم ، و خلاصه اولاد اسماعيل ،
و مختار از عترت محمد (ص) است . آفريدگار بزرگ به او توجه مخصوص دارد ; و از جانب
ذات اقدسش نگهدارى و حراست مى شود ; دامهاى شيطان از او دفع مى گردد ; تاريكيها
و وسوسه هاى فساق در او تأثيرى نمى بخشند ، از كردار ناپسند مصونيت دارد ، و از هر
عيبى پاك و منزه است ; محجوب از آفات ، و معصوم از لغزشها است ; و هرگز به بديها
آلوده نمى شود ، از آغاز بلوغ و رشد به بردبارى و نيكى شهرت مى يابد ، و به
پاكدامنى و فضيلت و دانش شناخته مى شود »(1) .
ابو سعيد خدرى مى گويد : رسول اكرم (ص) مى فرمود :
« اى مردم من دو امانت پر ارزش و بزرگ را بين شما مى گذارم ; اگر تمسّك به آنها
جوئيد ، به گمراهى نخواهيد افتاد ; يكى از آن دو از ديگرى بزرگتر است ، آن دو امانت
بزرگى يكى كتاب خدا است ، كه وسيله ارتباط بين زمين و آسمان است ; و امانت دوم عترت
و اهل بيت من است ; آگاه باشيد ، كه عترت و قرآن تا روز رستاخيز از هم جدا
نمى گردند »(2) .
اين روايت همان حديث معروف ثقلين است ، كه بزرگان از علماء شيعه و سنى آن را در
كتب خود و به سندهاى متعدد نقل كرده اند ; از اين حديث متواتر نكاتى چند مى توان
استفاده كرد .
نخستين مطلب قابل توجه در اين حديث ، اين است كه شيوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اصول كافى ج 1 ص 204 .
2 . ينابيع الموده ص 36 در صحيح ترمذى از زيد بن ارقم نقل شده است ج 5 ص 329
حديث 3876 .
عمل و خط و خط مشى ، و امر و نهى آنها نه تنها قابل پيروزى كه به كارگرفتن
و اسوه قرار دادنش لازم است ; و سرباز زدن از آن موجب ضلالت و گمراهى خواهد بود ;
و اين وقتى صحيح است كه گام آنها هرگز در مسير عصيان و خطا نلغزد ، بلكه در حصار
استوار عصمت همواره مستقر باشند ; زيرا اگر چنين نبود طبيعى است كه امت در پيروى از
آنها به گرداب هولناك ضلالت خواهند افتاد ، در حالى كه رسول اكرم (ص) قاطعانه اعلام
مى كند كه پيروى از عترت من گمراهى به دنبال ندارد ; زيرا آنها اسلام مجسّم هستند ،
و لذا بايد راه و روش آنها به عنوان الگو مورد پيروى امت قرار گيرد ، و آن را در
زندگى روزمره و وجود خود عينيّت بخشند .
دومين مطلب اينكه رسول اكرم (ص) قرآن و عترت را تا قيامت از يكديگر جداناپذير
مى داند ; و همانگونه كه بقاء قرآن تا قيامت تضمين است ; زمين نيز از وجود امام تا
عصر بر پايى رستاخيز خالى نخواهد شد .
ديگر اينكه از نظر رسول اكرم (ص) اهل بيت او كه در شرايط تاريخى و زمانى مختلف
مى زيسته اند ، يك مرجع معتبر علمى هستند ، كه بر همه مسلمين لازم است در فراگيرى
احكام دين الهى به آنها مراجعه نمايند .
امام هشتم (ع) مى فرمايد :
« هرگاه خداوند كسى را براى اداره امور بندگانش برگزيد ، سينه اش را براى آن
مقام گشاده مى سازد ; و قلبش را كانون حكمت قرار مى دهد، وعلوم خود را پيوسته
به اوالهام مى كند، وزان پس ديگر از پاسخ هيچ مشكلى ناتوان نيست ; و در انتخاب راه
حق سرگردان نخواهدشد; او به خاطر مقام عصمتش منزّه از گناه وتمرّد است ، و
مشمول امداد الهى ، و در پيمودن راه راست پيروزى از آن او است ; و لغزش و خطا به
حريمش راه ندارد ; اين مقام والا را خداوند به او افاضه كرده ، تا بر بندگانش حجّت
و بر آفريده اش گواه باشد ; اين فضيلتى است از جانب خدا كه بر هر كسى اراده كند ،
مى بخشد ، كه خداوند داراى فضل بزرگى است »(1) .
علامه شرف الدين در اين زمينه به طرح يك احتمال مى پردازد و مى گويد :
« اينكه ما معتقديم هيچ گونه تحريفى در آيات قرآن كريم صورت نگرفته و كتاب
آسمانى ما از دستخوردگى كاملاً مصون ماند است اما اين مسئله روشن نيست كه جمع آورى
و تدوين آيات ، عيناً به همان ترتيب نزول انجام يافته باشد ; چه محتمل است كه آيه
تطهير كه در خصوص اهل بيت به تنهايى نازل شده است ، هنگام جمع آورى آيات و تدوين
آنه ، اشتباهاً يا عمداً در بين آيات مربوط به زنان پيامبر قرار داده باشند »(2) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اصول كافى ج 1 .
2 . كلمة الغراء ص 213 .