مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۴

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۱۰ -


جامعيّت امام در اركان معارف اسلامى

امام آن وجود پرخير و سرشار از بركت است كه بر همه نيازمنديهاى امت در همه زمينه ها آگاه است ; و آنچه اسباب نيك بختى و سرافرازى زندگى دو جهان انسانها است ، و در خوشبختى و سعادت مادى و معنوى بشر نقش دارد ; و يا فهم آنها براى اداره امور مردم و هدايت انسانها لازم است ; مى داند ، و از جزئيات و كليّات اين امور با همه فراگيريش كه مى توانند آدمى را با سربلندى از اقيانوس حيات عبور دهند ، و بر ساحل ابديّت به اوج رفعت برسانند ، باخبر است .

علم و آگاهى امام به كليه حقايق در زمينه هاى گوناگون معمارف اسلامى ، و در بالاترين درجات از بينش دينى ، و دانايى به رزبان قرآنى ، ناشى از جامعيت او است ; كه در واقع شخصيّتش امتداد شخصيت پيامبر (ص) است ، و در علم و معرفت و در همه صفات و مزيت ها تصوير كوچكى از رسول بزرگ مى باشد ; و اين ويژگى از الطاف خدايى است كه به كاملترين بندگان ارزانى مى شود .

پيشوايى كه به حقيقت و باطن احكام رسيده ، و در متن خط پيوسته و مستقيم دين قرار گرفته است ; و معرفت مذهبى او يقينى

است ، نه اجتهادى ، تصور جهل و ناآگاهى وى به معارف اسلامى قابل توجيه نيست ; و كسيكه مصبّ افاضات آفريدگار و راهنماى بشريت است ، چگونه مى توان بى خبرى از قوانين شريعت الهى را به او نسبت داد ؟ .

انسان معصومى كه نگهبان و خزينه دار احكام خدا و امور آدميان است ; محيط را براى پيمودن راه كمال و پرورش انسانها آماده مى كند ، و مسير تكامل و راه مستقيم شريعت را در دسترس آنها مى گذارد .

و همچنين برنامه ريزى براى حفظ مصالح عقيدتى و اجتماعى امّت، از وظايف او است; زيرا الطاف بى پايان حق چنين اقتضا كرده كه هرگز بشر را در حالت سرگردانى رها نكند ; بدين سبب پيشواى دين و دنيا بايد در سطوح بالا به عنوان مرجع فكرى و روحى مردم از همه برنامه هاى لازم آگاه بوده ، و راه نيل به احكام و فرامين الهى هميشه به رويش مفتوح وباز باشد; تا از گذرگاه تعليماتى خود بتواند جامعه را به سوى اهداف دين ، و رشد و شكوفايى استعدادهايش رهنمون شود . در اين صورت است كه كليد مشكلات همواره در اختيار بشر قرار مى گيرد ، و راه هر نوع عذر و بهانه اى مسدود مى شود ; زيرا اين مفاهيم در دستاوردها و ابعادش وسيله هزاران نص كه از ائمه طاهرين رسيده روشن شده است .

مواضع علمى آنان در پاسخهاى قاطع و استوار در موارد پرسشهاى دينى ، و شبهه ه ، و افكار كفرآميز ، و بيان نمودن حق با روش مناظره ، و بحث هاى علمى ، و گفتگوهاى موضوعى ، و مناقشه ه ، همه بيانگر وسعت دامنه بينش دينى و تفكر اسلامى آنها است .

آرى كسيكه جانش به روشنائيها منور است ، و به علمى برتر ، نظرى وسيعتر ، عقلى بالاتر ، و توجهى عميقتر ، و از همه مهمتر به عصمت مجهز است ، از هر كس ديگر به پيروى و تبعيت بهتر و شايسته تر خواهد بود .

زيرا انسان ناآگاه و كسيكه بينش دينى محدودى دارد ، همواره دانسته يا ندانسته در معرض مخالفت با قرآن است ; و هيچگونه تضمينى وجود ندارد كه گفتار و رفتارش هميشه با قوانين كتاب الهى تطابق كند ; و از اينرو پيروى مردم از او به مخالفت با قرآن منجر خواهد گشت ; و اين به خاطر آن است كه معرفت او در بسيارى از موارد غير يقينى و ظنى است ; و شك نيست كسى كه برترين احتمالات را در اختيار مى كند ، گاهى راهش بدون سوء نيّت از مسير قرآن جدا مى شود .

امام صادق (ع) در روايتى مى فرمايد :

« خداوند دين خود را با پرتو درخشان اهل بيت روشن مى سازد ، و چشمه هاى دانش و معرفت خود را به وسيله آنها نمايان مى سازد ، آنكس كه حق واجب امام را درك كند ، لذت ايمان را خواهد چشيد ; و به برترى اسلامى و چهره كامل و بى نقص آن پى خواهد برد ; زيرا خداوند امام را پرچم هدايت و حجّت بر خلق قرار داد ، تاج عظمت و شكوه را بر سرش نهاد ; امام شخصيتى است كه وجودش زير پوشش انوار حق قرار گرفته ، و با حقايق آسمانى تأييد مى گردد ; و موادّ دانش وى پايان نمى يابد ; جز به وسيله اسباب نمى توان به امتيازات و نعمتهاى الهى دست يافت .

خداوند معرفت بندگان را جز با معرفت امام نمى پذيرد ; امام به حقايق پيچيده وحى و سنّت آگاه است ; خداوند براى رهبرى و

ارشاد خلق همواره آنها را از نسل حسين (ع) برمى گزيند »(1) .

*

در متون اسلامى آمده است كه آنچه به انبياء پيشين آموخته شده ، در دسترس پيامبر و امام نيز قرار گرفته است .

امام باقر (ع) فرمود :

« همانا براى خداوند علم خاص و علم عامّى است ; اما علم خاصّ نه انبياء بدان دسترسى پيدا كرده اند ، و نه ملائكه مقربين از آن آگاهى يافته اند ; ولى علم عام در دسترس انبياء و فرشتگان مقرّب قرار گرفته ، و از ناحيه رسول خدا هم به ما رسيده است »(2) .

از امام موسى بن جعفر است كه فرمود :

« سوگند به خداوند حقايقى به ما اعطا شده است ، كه نه به سليمان داده شده ، و نه به هيچيك از افراد جامعه بشر . خداوند در داستان سليمان فرموده است : اين عطاى ماست پس منّت بگذارد ( به ديگران بياموز يا براى خود حفظ كن ) كه براى تو در مورد آن حسابى نخواهد بود »(3) .

امام صادق (ع) فرمود :

« آنكه داراى علم كتاب است ، اميرمؤمنان على (ع) است ; و خود فرموده است : آگاه باشيد دانشى كه از آسمان به وسيله آدم به زمين آمده ، و همه آنچه انبياء تا خاتم پيامبران بدان فضيلت داده شده اند ; در عترت خاتم النّبيين وجود دارد »(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 203 .

2 . بحار ج 26 ص 160 .

3 . بحار ج 26 ص 159 .

4 . بحار ج 26 ص 160 .

و باز از سخنان آنحضرت است :

« ذات اقدس حق داراى دو نوع علم است ، يكى دانش اختصاصى است ، كه هيچ انسانى به حريم آن راه ندارد ; و آن ديگر علمى است كه به فرشتگان و انبياء افاضه شده است ; پس اين علوم غير اختصاصى در دسترس ما نيز قرار دارد »(1) .

امام باقر (ع) فرمود :

« آن علم و دانشى كه با آدم ابوالبشر نازل شد ، از ميان نرفت ; بلكه با توارث دست به دست شد ; على عالم به دين و شريعت الهى بوده ، و هيچ عالمى از ما جهان را بدرود نمى گويد ، مگر آنكه جانشينى از اهل خود برمى گزيند ، كه وارث علوم او باشد ; يا هر آنچه را خدا خواست او بداند »(2) .

و نيز مى فرمايد : « ما خزينه دار علوم الهى هستيم ، البته نه بر توده هاى طلا و نقره ; بلكه بر علم الهى »(3) .

اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد :

« آرى خداوند زمين را از وجود حجت خود كه براى حق قيام كند ، خالى نخواهد گذاشت ; خواه در ميان مردم ظاهر باشد ، و خواه از ديدها پنهان ; و اين به خاطر آن است كه حجت حق گسيخته و باطل نشود ، حال اين حجّت ها چند نفر و كجا هستند ؟ .

سوگند به خدا كه آنها از لحاظ عدد كمند ، اما در پيشگاه خداوندداراى مقامومنزلتى برترومتعاليند;خداوندبوسيله آنها بيّناتش رانگه مى دارد،تانزدامثال خودشانوديعه بگذارند،ذخاير علمى شان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 255 .

2 . اصول كافى ج 1 ص 222 .

3 . غاية المرام ص 514 .

آنان را به حقيقت بصيرت رسانده ، و به روح يقين نائل ساخته است ; آنچه را كه مترقين دشوار مى نمايد ، براى آنان سهل و آسان است ; به حقايق مسائل انس دارند ، كه افراد ناآگاه از آن متوحش مى شوند ; با كسانى مصاحبت مى كنند كه ارواحشان در اوج رفعت و متعلق به جايگاه اعلى است ، آنان خلفاء خدا در زمينند ، كه انسانها را به سوى دين خدا راهبر مى شوند »(1) .

*

در دوران حيات على (ع) در بسيارى از موارد كه گشودن مشكلات دينى براى خليفه سخت و دشوار مى شد ; على (ع) يگانه مرجع حل اين معضلات بود كه به حكم ضرورت ، به وى مراجعه مى شد ; امّا در تاريخ اسلام يك مورد را نمى توان يافت كه امام براى شناخت نظريه اسلام ، به شخص ديگرى مراجعه نموده ، و از او نظرخواهى كرده باشد تا با فرامين الهى در آن باب آشنا شود ، و راه چاره جوئى مسائل و مشكلاتى كه پيش مى آيمد ، فراگيرد .

از سعيد بن مسيّب نقل كرده اند كه گفت : هيچكس به جز على بن ابيطالب نگفته است : « از من بپرسيد پيش از آنكه مرا از دست بدهيد »(2) .

پس فردى كه مسئوليت اداره حكومت اسلامى را به عهده مى گيرد ، بايد نظر و رأى او در مسائل و شناخت قوانين اسلامى براى امت معيار باشد ، قرآن مى فرمايد :

« آيا كسيكه به سوى حق هدايت مى كند ، شايسته پيروى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . مناقب خوارزمى ص 390 در المعجم المفهرس نهج البلاغه سيزده مصدر براى آن ذكر شده است ص 1407 .

2 . كنز العمال ج 15 ص 113 .

است ، يا آنكه خود به هدايت نياز دارد ، و بايد ارشاد شود ، پس چگونه حكم مى كنيد »(1) .

وجدان مردم در اين آيه طرف خطاب قرار گرفته ، و داورى در اين مسئله به خود آنها واگذار شده است ; بديهى است كه وجدان انسان حكم مى كند كه آن كسى سزاوار تبعيّت است ، كه راه را شناخته ، و حق را تشخيص داده ، و جامعه را به آن سمت فرا مى خواند ; امّا آنكه نيازمند ديگرى است ، كه در مسائل و تشخيص راه حق او را دستگيرى و ارشاد كنند ، شايسته اطاعت نيست ; بنابراين جز از زمامدارى كه بى نياز از هدايت و راهنمايى ديگران درشناخت حقومسائل اسلامى است; اطاعتوپيروى نمى توان كرد.

« بريد » كه يكى از دانشمندان مسيحى بود همراه « هشام بن حكم » ، به ديدار امام صادق (ع) مى رفت ; در راه حضرت موسى بن جعفر (ع) را ديدند ، آن حضرت از « بريد » پرسيد : آگاهى تو به كتاب مذهبى ات چگونه است ؟ « بريد » گفت : كسى در دانايى نسبت به آن به پاى من نمى رسد .

فرمود : چگونه در تأويل و تفسير بر خود اعتماد مى كنى ؟ پاسخ داد : من به فهم و دانشِ خود كاملاً اعتماد دارم .

حضرت موسى كاظم (ع) شروع به خواندن انجيل كرد ; « بريد » در شگفت شد ، و عميقاً تحت تأثير قرار گرفت ، و گفت : پنجاه سال است در جستجوى چون تويى هستم . آنگاغه به آئين اسلام گرويد ، و زنى كه با او بود نيز ايمان آورد .

هشام و بريد و آن زن به حضور امام صادق (ع) رسيدند; هشام دست آورد اين ملاقات را براى آن حضرت بازگفت; آن حضرت اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره يونس آيه 35 .

آيه را در وصف موسى بن جعفر (ع) تلاوت فرمود :

« فرزندانى هستند برخى از نسل برخى ديگر و خدا به گفتار و احوال همه شنوا و دانا است »(1) .

« بريد » از امام صادق (ع) پرسيد : تورات و انجيل و ديگر كتب انبياء را چگونه مى دانيد ؟ فرمود : به ارث به ما رسيده است ; ما آنها را قرائت مى كنيم ، آن گونه كه خود اهل آن كتاب قرائت مى كنند ; و تلفظ مى كنيم ، آن طورى كه آنان تلفظ مى كنند ; خدا در زمين حجّتى قرار نمى دهد كه در پاسخ پرسشى بگويد : « نمى دانم »(2) .

« نوفلى » مى گويد : پس از ورود امام رضا (ع) مأمون عباسى فرمان داد كه از سران مذاهب مختلف همچون رئيس اسقفان مسيحى ، رئيس علماى يهود ، و بزرگان ستاره پرستان ، يا كسانى كه به شريعتى ايمان نداشتند ، و قاضى آئين زرتشت ، و پزشك رومى ، ومتكلّمان كه در علم عقايد مهارت دارند; براى شركت در جلسه اى دعوت به عمل آيد ; مأمون براى امام پيام فرستاد كه در صورت تمايل با سران مذاهب مذاكراتى داشته باشند ; امام شركت در مجلس و گفتگو با آنان را پذيرفت ، و آنگاه به من « نوفلى » فرمود :

« مأمون از اين برنامه كه سران مذاهب را گردآورده است ، چه هدفى دارد ؟ پاسخ دادم : مى خواهد شما را بيازمايد ، و به ميزان دانشتان پى ببرد .

فرمود : آيا از اينكه آنان مرا در مذاكرات خود محكوم كنند ، بيم دارى ؟ گفتم : به خدا سوگند نه ، هرگز چنين بيمى ندارم ، و اميد دارم كه خدا تو را بر آنان پيروز گرداند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره آل عمران آيه 34 .

2 . كافى ج 1 ص 225 .

سپس فرمود : دوست مى دارى بدانى مأمون چه وقت پشيمان مى شود ؟ گفتم : آرى .

فرمود : آنگاه كه من بر پيروان تورات با توراتشان ، و بر پيروان انجيل با انجيلشان ، و با اهل زبور با زبورشان ، و بر صائبين به زبان عربى خودشان ، و بر هر بذان با زبان فارسى ، و با روميان با زبان رومى ، و بر اصحاب مقالات با زبانشان ; استدلال كنم ; و آنگاه كه هر گروهى را با دليل و برهان محكوم كردم ، و استدلالشان را باطل ساختم ، و از مذهب خود برگشتند ، و سخنان مرا پذيرفتند ; مأمون در خواهد يافت مسندى كه بر آن تكيه زده است ، حق او نيست .

روز بعد در وقت تعيين شده جلسه تشكيل شد و امام در مجلس حضور يافت ، رئيس علماى يهود گفت :

ما جز از تورات ، و انجيل ، و زبور داوود ، و صحف ابراهيم ، دليلى از شما نمى پذيريم ; آن حضرت قبول كرد ، و با وضوح بسيار به كتب انبياء گذشته براى اثبات خاتميّت پيامبر اسلام (ص) استدلال نمود ; برهانهاى آن حضرت آنچنان استوار و عميق بود كه جاى هيچ شبهه و اشكالى را براى آنان باقى نگذاشت ; رئيس علماى يهود در نخستين واكنش ، استدلال خدشه ناپذير آن حضرت را پذيرفت ، و تسليم حق گرديد .

آنگاه امام با ديگران كه بحث هاى گوناگون در نفوسشان تأثير گذارده بود ، به گفتگو پرداخت ; و چون همه خاموش ماندند ; فرمود : اگر در ميان شما كسى پرسشى دارد ، بى هيچ ملاحظه اى بگويد .

« عمران صابى » كه در علم كلام مردى بى نظير بود گفت :
من به بصره و كوفه و شام و جزيره رفتم ; و با متكلّمان آن مناطق به

گفتگو نشستم ; اما كسى نتوانست خداى يگانه را بر من ثابت كند .

امام برهان اثبات خداى واحد را مشروحاً براى او بيان فرمود ، ( در كتاب توحيد صدوق به تفصيل آمده است ) برهان و استدلال نيرومند امام ، « عمران » را متحوّل ساخت ، و قانع گردانيد ; سپس گفت : گواهى مى دهم كه خدا چنان است كه شما فرموديد ، و محمد (ص) بنده اوست ، و براى هدايت بشر برانگيخته شده ; سپس رو به قبله كرد و به سجده افتاد ، و به آئين اسلام گرويد .

در پايان بحث مأمون از مجلس برخاست ، و به اتفاق امام به درون خانه رفتند ; و مردم متفرق شدند(1) .

*

اميرمؤمنان فرمود :

« تقوى پيشه كنيد ، و از امام خود پيروى نمائيد ; زيرا جامعه صالح و نيكوكار به وسيله امام عادل نجات مى يابد ، و جامعه فاسد و آلوده به وسيله امام فاجر و منحرف نابود مى گردد »(2) .

در اينجا رابطه مستقيم بين خصايص نفسانى امام ، و سعادت يا بدبختى امت ، مشخص شده است ; بدين معنى كه امام عادل مايه نجات قوم ، و امام تبهكار موجب سقوط و هلاكت امت خواهد بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اثبات الهداة ج 6 ص 45 ـ 49 ; توحيد صدوق ص 427 ـ 429 .

2 . بحارالانوار ج 8 .

دانش امام از چه منابعى سرچشمه مى گيرد ؟

دقيق ترين و عميق ترين دانش امام از راه ارتباط با جهان غيب و الهام تأمين مى گردد .

قرآن كريم نيز يك منبع غنى براى بهره بردارى و استفاده ائمه اطهار بوده است ، كه از اين سرچشمه معارف دين ، با زمينه هاى كامل و وسيعى كه از لحاظ علمى و وسعت تفكر و بينش مذهبى داشتند ; مى توانستند احكام و مسائل گوناگون اسلامى را استنباط كنند ; و حقايق علمى را از عمق و باطن كتاب الهى استخراج نمايند .

دسترسى به كتب و صحيفه هايى كه از رسول اكرم (ص) به صورت ارث به آنها رسيده بود ، سومين وسيله استفاده پيشوايان مذهب بود ، كه توان علمى آنها را بالا مى برد ، و بر دامنه شناخت معارف آنان وسعت مى بخشيد .

در موارد سه گانه روايات بسيارى وارد شده كه به ذكر بخشى از آنها مى پردازيم .

امام صادق (ع) فرمود :

« داود پيامبر علم و دانش انبياء الهى را به ارث برد ، و آنگاه

علم داود از طريق وراثت به سليمان رسيد ; و سپس از سليمان به رسول اكرم محمد (ص) منتقل گرديد ; و ما از آن حضرت ارث برديم ; صحف ابراهيم و تورات موسى نزد ما است » .

ابوبصير كه در مجلس امام حضور داشت ، با شگفتى گفت : علوم زيادى است ! فرمود : اى ابا محمد اين علم از ارزش آنچنانى برخوردار نيست ; آن علمى گرانبها و بسيار ارزشمند است ; كه روز و شب و ساعت به ساعت به ما الهام مى شود »(1) .

امام على بن موسى الرضا (ع) مى فرمايد :

« هنگامى كه به اراده الهى ، انسانى براى سرپرستى امور مردم برگزيده شد ; خداوند به او سعه صدر عطا مى كند ; چشمه هاى حكمت را در قلبش ذخيره مى كند ، و علم و دانش را از كانال الهام به او مى آموزد ; آنگاه ديگر از پاسخ هيچ مشكلى ناتوان نخواهد بود ; خط مستقيم حق را به خوبى مى شناسد ; اين شخصيت همان انسام معصوم است ، كه از توفيقات و تأييدات ذات ربوبيت برخوردار مى گردد ; و لغزش و خطابه حريم وجود او راه ندارد »(2) .

حسن بن عباس طى نامه اى از امام رضا (ع) پرسيد :

« فرق ميان رسول و نبى و امام چيست ؟ حضرت پاسخ داد : رسول كسى است كه جبرئيل بر او نازل مى شود ; و هم او را مى بيند ، و هم سخنانش را مى شنود ، و با وحى الهى مرتبط است ; گاهى هم در عالم رؤيا وحى را دريافت مى كند ; مانند رؤياى حضرت ابراهيم (ع) ، امّا نبى گاهى سخن فرشته را مى شنود ، و گاهى فرشته را مى بيند ، بى آنكه چيزى از او بشنود ; امّا امام سخنان فرشته را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 225 .

2 . اصول كافى ج 1 ص 202 .

مى شنود ، بدون آنكه او را ببيند »(1) .

امام هفتم موسى بن جعفر (ع) فرمود :

« علوم ما به سه بخش تقسيم مى گردد ، گذشته ، آينده ، حادث ، علوم گذشته براى ما تفسير شده ; علوم آينده براى ما نوشته شده ; علوم جديد و حادث در قلب و گوش ما القاء مى گردد ; اين نوع از علم افضل دانش ما است ، امّا پيامبرى بعد از رسول اكرم (ص) ما نخواهد آمد »(2) .

پس افاضات معنوى خداوند به واسطه امام معصوم در بستر زمان همچنان تداوم مى يابد ; و با درگذشت پيامبر ، رابطه انسان و خالق قطع نخواهد شد .

*

در خصوص منبع پايان ناپذير قرآن كريم كه مورد استفاده ائمه طاهرين قرار مى گيرد ; از زبان خود آنها بشنويم :

امام باقر (ع) مى فرمايد :

« يكى از علوم ما علم تفسير قرآن و احكام مربوط به آن است ; و نيز دانشى كه به تحولات زمان و رويدادهاى آن ربط پيدا مى كند ; هرگاه خداوند پاكى و فضيلت گروهى را اراده كند ، آنها را شنوا خواهد ساخت ; امّا آن كه از داشتن گوش شنوا محروم است ، به گونه اى با كلام حق برخورد مى كند ، كه گويى گوش او با آن سخن آشنا نيست . آنگاه لحظه اى سكوت كرد ، و چنين به گفتار خويش ادامه داد : اگر كسانى مى يافتيم كه ظرفيت هاى روحى مناسب داشتند;مسائل علمى رابه آنان منتقل مى كرديم، وخداوندنگهبان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 176 .

2 . اصول كافى ج 1 ص 264 .

پناهگاه ما است »(1) .

امام صادق (ع) فرمود :

« در قرآن كريم خبرهاى گذشته و آينده ، و احكام داوريه ، انعكاس يافته ; و ما به همه آنها آگاهى داريم »(2) .

اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد :

« قرآن را به سخن درآوريد ، امّا سخنى براى شما نمى گويد ; من به شما اعلام مى كنم كه علوم گذشته و آينده در آن كتاب آسمانى منعكس است ; احكام و مسائلى كه به آنها نياز داريد ; و همچنين تفسير مواردى كه موجب اختلاف شما مى شود در قرآن آمده است ; اگر از من بپرسيد ; شما را آموزش خواهم داد »(3) .

يكى از اصحاب امام موسى بن جعفر (ع) به آن حضرت گفت :

« آيا همه چيز در قرآن و سنّت پيامبر وجود دارد ، يا شما از خودتان مى گوئيد ؟ فرمود : ممكن نيست چيزى از خود بيان كنيم ، آرى همه چيز در قرآن و سنّت پيامبر آمده است »(4) .

آگاهى به تأويل قرآن از علوم غيبى است ، يعنى علمى است كه نمى توان از راههاى عادّى آموخت ; بنابراين تأويل كه همان چهره واقعى اشياء و گفتار و اعمال است ، خود نوعى علم غيب محسوب مى شود ; لذا جز با افاضه الهى نمى توان بدان دست يافت ، و به آن مجهز گشت .

قرآن مى فرمايد : « او كسى است كه كتاب را بر تو فرود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 229 .

2 . اصول كفاى ج 1 ص 61 .

3 . اصول كافى ج 1 ص 61 .

4 . اصول كافى ج 1 ص 63 .

آورد ; قسمتى از آن آيات محكمات است ، كه آنها اساس كتاب است ، و بخشى ديگر متشابهات مى باشد ; امّا كسانى كه كجى و انحراف در دل دارند ، از متشابهات پيروى مى كنند ; براى اينكه فتنه ايجاد كنند ; و به تأويل قرآن برسند ، با آنكه تأويل آيات آن را جز خدا و راسخون در علم نمى دانند »(1) .

بنابراين راسخين در علم از كسانى خواهند بود كه به تأويل آيات متشابه مانند خداوند آگاهند ، روايات بسيارى وارد شده كه حاكى از آگاهى و علم امام به تأويل قرآن مجيد است .

يكى از اصحاب امام باقر (ع) از آن حضرت پرسيد :

معنى اين روايت چيست كه : چيزى در قرآن نيست ، مگر آنكه ظاهر و باطنى دارد ، و در آن حرفى نيست ، جز آنكه داراى حدّى است ; و براى حدّى آگاهى است » مقصود از ظاهر و باطن چيست؟ فرمود: آنچه نازل گرديده ، همان ظاهر قرآن است; و باطن آن تأويل است ، قسمتى از آن گذشته ، و بخشى ديگر هنوز وقت آن نرسيده ، و همانند خورشيد و ماه در جريان است ; هر چه زمان آن فرا مى رسد تحقق مى يابد ; خداوند فرموده است : تأويل آن را نمى داند مگر خدا و راسخين در علم ، و ما به تأويل قرآن كاملاً آشنائيم »(2) .

از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود :

« بالاترين فرد از راسخين در علم رسول خداست ; خداوند متعال هر آنچه فرستاده، از تأويل تنزيل، به اوآموخته است; و چيزى را نازل نكرده ، مگر آنكه علم تأويل آن را به پيامبر و جانشينانش تعليم و آموزش داده است ; و آنانكه از علم تأويل بهره اى ندارند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره آل عمران آيه 7 .

2 . تفسير الميزان ج 3 ص 74 .

هنگامى كه عالمى از ميان آنان به اظهار نظر مى پردازد ; خداوند در پاسخشان مى فرمايد : « گفته آنان اين است كه به آن ايمان آورديم ، همه از جانب پروردگار ماست » پس قرآن مشتمل بر خاصّ و عامّ ، و محكم و متشابه ، و ناسخ و منسوخ ، است ، و راسخين در علم آن را مى دانند »(1) .

*

منبع ديگر استفاده رهبران مذهب و جانشينان رسول اكرم (ص) ، كتب و صحائفى بود كه از آن حضرت به صورت ارث به ائمه (ع) رسيده بود .

امام صادق (ع) فرمود :

« كتابى در دسترسمان قرار دارد ، كه ما را از ديگران بى نياز مى سازد ; در حالى كه آنها به ما نيازمندند ; اين كتاب به املاء رسول خدا و خط على (ع) نوشته شده ، و در آن كليه مسائل حرام و حلال مطرح گرديده است ; شما در امورى كه به ما مراجعه مى كنيد ، مى دانيم كه اگر بدان عمل كنيد ، چه نتايجى عايدتان مى شود ; و اگر نكنيد ، پى آمد آن چه خواهد بود »(2) .

يكى از اصحاب خاص امام صادق (ع) مى گويد : از آن حضرت پرسيدم آيا آن ميراث علمى كه در اختيار شما است ، كليات علوم است ، يا تفسير امورى كه مورد بحث مردم قرار مى گيرد ; همچون طلاق و ارث ؟ در پاسخ فرمود :

على (ع) تمام علوم را از قضا و ارث نوشته است ، اگر امر ما ظاهرگشت، هيچ مسئله اى پيش نمى آيد; جزآنكه ما سنّتى درمورد آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 213 .

2 . اصول كافى ج 1 ص 241 .

داريم كه به اجرا مى گذاريم »(1) .

امير مؤمنان على (ع) نقل مى كند كه : پيامبر اكرم به من فرمود :

« اى على آنچه را كه برايت مطرح مى كنم ، بنويس و يادداشت كن . پرسيدم : يا رسول الله از اين بيم دارى كه فراموش كنم ؟ فرمود : نه زيرا از درگاه احديثت تمنّا كرده ام ، كه تو را حافظ قرآن قرار دهد ; امّا براى شركاء خود يعنى امامانى كه از فرزندان تو هستند ، ثبت كن ; به بركت آنها است ، كه بر امت من باران نازل مى شود ; و دعاى مردم به هدف اجابت مى رسد ، به خاطر آنها است كه عذاب از امت برداشته مى شود ، و رحمت حق از آسمان فرود مى آيد ; سپس به امام حسن (ع) اشاره كرد و فرمود : اين است نخستين فرد آنه ، آنگاه اشاره به امام حسين (ع) كرد ، و فرمود : اين هم دومين نفر آنها است ; و ديگر رهبرانى كه از فرزندان اويند »(2) .

امام صادق (ع) فرمود :

« كتابها نزد على بود ، هنگامى كه تصميم گرفت مسافرتى به عراق نمايد ، آن را نزد ام سلمه به امانت گذاشت ; و قتيكه آن حضرت رحلت كرد، كتابها به امام حسن رسيد، پس از ايشان به امام حسين منتقل شد ; و هنگاميكه آن حضرت به شهادت رسيد ، دراختيارعلى بن الحسين قراگرفت، بعد از آن به پدرمن انتقال يافت»(3).

امام باقر (ع) به جابر فرمود :

« اى جابر اگر ما بر مبناى نظر شخصى خود به بيان احاديث

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . جامع احاديث الشيعه ج 1 ص 138 .

2 . ينابيع الموده ص 22 .

3 . جامع احاديث الشيعه ج 1 ص 141 .

مى پرداختيم ، هلاكت ما قطعى بود ; امّا آگاه باش احاديثى روايت مى كنيم كه از رسول خدا ذخييره كرده ايم ، آنگونه كه اين مردم طلا و نقره را ذخيره مى كنند »(1) .

امير مؤمنان على (ع) مى فرمود :

« در قرآن آيه اى يافت نمى شود ، مگر آن كه من از جايگاه فرود و شأن نزول آن آگاهم ; دانش فراوانى در سينه ام نهفته ، و پيش از آنكه مرا از دست بدهيد، بپرسيد; هرگاه آيه اى نازل مى شد، ومن در خدمت رسول خدا نبودم، منتظر مى ماند تا آنگاه كه به حضورش مى رسيد ، مرا آگاه مى ساخت ، و مى فرمود : اى على در غياب تو آياتى نازل شده ، كه به شرح تنزيل و تأويل آنها مى پرداخت »(2) .

و نيز آن حضرت مى فرمود :

« علوم بسيارى در سينه ام نهفته ، كه رسول خدا به من آموزش داده است ; اگر كسانى يافت مى شدند كه توان فراگيرى و استعداد لازم را براى نگهدارى از آن داشتند ; و با دقت و امانت هر آنچه كه مى شنيدند ، بازگو مى كردند ; بخشى از بنها را نزدشان به امانت مى سپردم ; و درى از علوم را به رويشان مى گشودم ، كه از هر درى هزار در باز مى شد »(3) .

مالك بن انس مى گويد : رسول خدا (ص) به على (ع) فرمود :

« پس از من آنچه كه مورد اختلاف است تو تبيين مى كنى و آشكار مى سازى »(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . جامع احاديث الشيعه ج 1 ص 130 .

2 . ينابيع الموده قندوزى حنفى ص 83 .

3 . غاية المرام ص 518 .

4 . كنز العمال ج 6 ص 156 ; مستدرك صحيحين ج 3 ص 122 .

ترديدى نيست كه اين آموزش و فراگيرى را نمى توان از نوع تعليمات عادى و معمولى شمرد ، كه رسول خدا (ص) در فرصتها و دقايق محدود با سخنان معجزه آسا و نصوص فراوان و پياپى هزار باب علم به روى على (ع) بگشايد ; و از اين طريق مخزن دل او را سرشار از معارف دينى و مجهز ساختن او ، با كيفيت خاص ، و با نيروى نبوت و هدايت باطنى صورت گرفته ; و از اين راه قلب و دل على (ع) را آكنده از حقايق عميق نموده است ، حقايقى كه با عمق ايمان ، و وسعت تفكر و بينش متعالى او ، متناسب بوده است .

سليم بن قيس از اميرمؤمنان نقل مى كند كه فرمود :

« سطح استعداد همه اصحاب پيامبر (ص) چنان نبود كه
بتوانند مسائلى را از آن حضرت بپرسند ، و پاسخ آن را درك كنند ; بعضى در باره موضوعى پرسش مى كردند، ولى فهم كافى براى درك پاسخ آن را نداشتند ; و براى برخى دشوار بود كه به طرح مسئله بپردازند ، و دوست مى داشتند افراد ديگرى وارد شوند ، و چيزى از پيامبر (ص) بپرسند ، تا آنان جوابش را بشنوند ; اما من شب و روز به طورمداوم خدمت رسول خدا(ص)مى رسيدم; بامن خلوت مى كرد ، هركجامى رفت من هم درمعيّتش بودم; اصحاب آن حضرت مى دانستند كه چنين موقعيتى براى هيچكس بدست نمى آمد . گاهى در منزل ما حضور مى يافت ، و گاهى هم من دريكى از اقامتگاههاى آن حضرت به حضورش مى رسيد; وقتىواردبر آن وجودمقدس مى شد، مجلس را خلوت مى كرد; ودستورمى داد همسرانش محل را ترك گويند; اما وقتى او به منزل ما تشريف فرما مى شد ، فاطمه (ع) و فرزندانم در جلسه ما حضور داشتند ; وقتى من شروع به سؤالات مى كردم و

پرسش هايم تمام مى شد ; پاسخم مى داد ، و گاهى كه من ساكت مى شدم ، او آغاز مى كرد ، كليه آياتى كه بر رسول اكرم (ص) نازل شده بود ; برايم قرائت كرد ، و من به خط خود نوشتم ، و ثبت كردم ; تأويل و تفسير آيات ، و ناسخ و منسوخ ، و محكم و متشابه ، و خاص و عام ، آنها را برايم بيان نمود ، از درگاه خداوند درخواست كرد ، كه نيروى فهم و قدرت حفظ آنها را به من عنايت فرمايد ; لذا هر آنچه از آيات الهى و علومى كه به من آموخت ; فراموش نكردم ; هر حكمى از احكام الهى ، و حلال و حرام ، و امر و نهى را كه از جانب پروردگار فرا گرفته بود ; و هر كتابى كه بر پيامبران گذشته نازل شده بود ، تعليم من كرد ، و من همه بنها را به خاطر سپردم ، حتى يك حرف از آنها را از ياد نبردم . آنگاه دست پر بركتش را بر سينه من گذاشت ، و دعا كرد ، كه خداوند قلب مرا سرشار از علم و فهم و حكمت و نور سازد .

عرضه داشتم يا رسول الله از آن هنگاميكه در باره ام دعا كردى ، هرگز چيزى از خاطرم محو نشده است ; آيا از عارض شدن فراموشى بر من هراس دارى ؟ فرمود : از جهل و نسيان بر تو نمى هراسم، از اين جهت آسوده خاطرم، و به تو اعتمادكامل دارم »(1) .

آرى وجود همين ويژگيها سبب شده كه رسول اكرم (ص) در باره على (ع) يعنى كسيكه توانسته است به بلندى تفكر او دست يابد ; و در عرصه روزگار مانندى نداشت ، فرمود :

« من شهر علمم ، و على دروازه آن شهر است ، هر كس جوياى دانش است بايد از درش وارد شود »(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 64 .

2 . مناقب خوارزمى ص 40 ; مستدرك صحيحين ج 3 ص 126 ; تاريخ بغداد ج 4 ص 348 ; صواعق محرقه ص 73 ; اسدالغابة ج 4 ص 22 .

اينجا پيامبر (ص) به امت اعلام مى كند كه هرگاه بخواهند به علم آنحضرت دسترسى پيدا كنند ، بايد از دست اين شخص آگاه بگيرند .

و نيز از سخنان آنحضرت است :

« اى على من شهر علمم ، و تو دروازه آن شهر هستى ، هر كس تصور كند كه از غير در مى تواند وارد شهر شود دروغ مى گويد »(1) .

به لحاظ اينكه علم مقدم بر عمل است پس براى اينكه عمل مسلمانان موافق با تعاليم پيامبر (ص) باشد ، درخواست دانش و راهنمائى از على (ع) بر همه واجب است .

*

رسول خدا (ص) با آگاهى كامل از نيازهاى علمى آينده جامعه مسلمين ، در صدد برآمد علوم خود را به كسى بسپارد كه بتواند خس از درگذشت او نيازهاى دينى امّت را پاسخگو باشد ; و احكام و فرامين الهى را دست نخورده در اختيار مرد تازه مسلمان قرار دهد ; لذا براى تأمين همين منظور از سوى پروردگار مأموريت يافت ، در تربيت على (ع) آن شخصيت آگاه كه در وجودش گنجى پر بها نهفته بود و استعداد كافى براى حفظ و نگهدارى فرامين خدا را داشت ; و همه شرايط يك رهبر كامل در وجودش جمع بود ، بكوشد و او را آماده پذيرش چنين مسئوليتى كند .

ابن عباس مى گويد : رسول خدا مى فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . ينابيع الموده ص 74 .

« وقتى براى راز و نياز با پروردگار آماده شدم ، او با من سخن گفت ، مناجات كرد ، هر آنچه كه از جانب خداوند برزگ آموختم ، به على تعليم دادم ; پس على دروازه علم و دانش من است »(1) .

حسين بن على (ع) فرمود :

« وقتى آيه « وما همه چيز را در امام مبين به شماره آورده ايم »(2)نازل شد اصحاب از پيامبر خدا پرسيدند : مقصود از امام مبين تورات است يا انجيل يا قرآن ؟ فرمود : هيچكدام . سپس متوجه پدرم شد ، و بيان داشت : اين امامى است كه خداوند مخزن وجودش را از دانش و علوم سرشار كرده است »(3) .

اميرمؤمنان على (ع) فرمود :

« پيامبر اكرم (ص) بخشى از وقت خود را هرساله در كوه حراء مى گذرانيد ; جز من كسى آنحضرت را نمى ديد ، در آن هنگام در اسلام خانواده اى غير از خانواده رسول اكرم(ص)كه شامل آنحضرت وخديجه بود،تأسيس نشده بود;و من سومين فردازآنان بودم،نوروحى ورسالت رامى ديدم; وبوى نبوت را استشمام مى كردم; درلحظاتى كه وحى بر رسول اكرم (ص) فرود آمد ، صداى شيطان در گوشم طنين انداخت، پرسيدم: يارسول الله اين صداچيست؟ فرمود: شيطان است كه از عبادت خويش نااميد گشته ; اى على هر آنچه را كه من مى شنوم ، تو هم مى شنوى ، و آنچه را كه من مشاهده مى كنم ، تو هم مى بينى ، با اين تفاوت كه تو پيامبر نيستى بلكه وزير منى و نيك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . ينابيع الموده ص 69 .

2 . سوره يونس آيه 12 .

3 . ينابيع الموده ص 77 .

مردى »(1) .

ترمذى نقل مى كند كه : پيامبر خدا (ص) به على (ع) فرمود :

« خدا على را مورد الطاف خويش قرار دهد بارخدايا حق را هر جا كه هست بر محور على بگردان »(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . نهج البلاغه خطبه 187 .

2 . صحيح ترمذى ج 5 ص 297 .