مصلح غيبى

سيد حسين أبطحى

- ۳ -


آيا اميدى هست که روزى دنيا تحت فرمان منجى جهانى قرار بگيرد؟

بدون ترديد يکى از بزرگترين خواسته هاى بشر آزادى وحريّت است.

انسان از روزى که در جهان به وجود آمده هميشه براى تحصيل آزادى کامل تلاش مى کرده است.

در گذشته که وسائل ارتباط جمعى در اختيار بشر تا اين حد نبود، يعنى براى مسافرتها از هواپيماهاى قارّه پيما وبراى رساندن پيام از راديو وتلويزيون استفاده نمى کردند، شايد مردم آن زمان مثل مردم زمان ما احساس احتياج ونياز به آزادى نمى نمودند، در آن زمان کسانى که در يک مملکت وحتّى در يک شهر وقريه زندگى مى کردند گاهى شايد به فکر مسافرت به مملکت ويا شهر وقريه ديگر نمى افتادند.

ولى امروز همه آرزو دارند که لااقل دنياى خود را ببينند، بدون هيچ قيد وشرطى در روى کره زمين سير کنند، مرزهاى ممالک برداشته شود، همه مردم با هم برادر باشند، افراد هيچ مملکتى نسبت به مملکت ديگر خصومت نداشته باشند، منابع تحت الارضى بين همه مردم دنيا بالسّويه تقسيم شود، جنگها وخونريزيها از بين برود ومخارجى که بيهوده در اين راه صرف مى شود براى عمران وآبادى جهان مصرف گردد.

همه آرزو دارند که زمامداران خودسر از بين بروند وعدل وداد در بين مردم حکمفرما باشد، خودشان بکارند وخودشان درو کنند وبه اصطلاح آقا بالا سر وفرمانده نداشته باشند.

زمامداران خودسر بگذارند فرهنگ جامعه رشد کند وهر کسى به حقّ خود قانع باشد وجز خدا که خالق آنها است کسى ديگر بر آنها حکومت نکند.

خوف وهراس از کسى نداشته باشند وهيچگاه چيزى جز خدا آنها را زير بار حاکميّت خود نکشد.

اينها قسمتى از خواسته هاى بشر است که متأسّفانه هر چه زمان به پيش مى رود، بشريّت از اينها محروم تر مى گردد.

ولى تاريخ نشان داده که در هر زمان روى بشر فشار زيادترى آمده با يک جهش انقلابى برنامه ها را به نفع خود تغيير داده است.

تاريخ انقلابهاى جهان همه گواه مدّعاى ما است.

زيرا اگر در تاريخ به علّت انقلابهاى جهان دقيق شويد، متوجّه مى گرديد که تمام انقلابها واکنش وعکس العمل فشارهائى بوده که بر روى گرده بشر مى آمده وآنها تا جائى که طاقت داشته اند صبر مى کردند، ولى وقتى طاقتشان بسر مى آمد با يک جهش وحرکت انقلابى تاج وتخت طاغوتهاى زمان خود را سرنگون مى نمودند.

به عنوان شاهد مدّعا به چند نمونه از اين حوادث تاريخى توجّه فرمائيد.

1 - فساد مذهبى وسياسى وآشفتگيهاى اقتصادى سبب شد که امپراطورى نيرومند ساسانيان در برابر قوم عرب که تازه در زيرلواى دينى گرد آمده وبه ايمانى محکم مسلّح شده بودند از پاى درآيد.(1)

2 - پسران اميّه (بنى اميّه) در دمشق بارگاه با جلال وشکوهى بر پا داشته بودند وعوايد بيت المال مسلمين که از راه جزيه وخراج به آنجا سرازير مى شد، به قدرى آنان در فساد اخلاق وظلم افراط کردند که به وسيله (ابومسلم خراسانى) اين جهش اصلاحى پيدا شد ومردم مسلمان خود را از ظلم وستمهاى آنان نجات دادند.

3 - انقلاب علمى اروپا (رنسانس) از قرن شانزدهم ميلادى به بعد بيشتر مربوط به فشارهائى که از طرف کليسا به دانشمندان وارد مى گرديد، بوده است.

کليسا در آن موقع به وسيله محکمه تفتيش عقائد وانگزيسيون اصرار زيادى داشت که اين دانشمندان به مطالب خشک مسيحيّت ومعارف انجيل پاى بند باشند واز خود به هيچ وجه اظهار عقيده اى نکنند.(2)

4 - انقلاب کبير فرانسه که در 14 ژوئيه 89 عليه السلام 1 ميلادى در پاريس روى داد، نتيجه استبداد وفشار شديدى بود که به مردم واردآمد.

(ويليام دويت) در کتاب (حوادث بزرگ تاريخ) مى نويسد:

گروهى از مردم که احساساتشان به منتها درجه طغيان رسيده بود مانند طوفان روى به زندان (باستيل) گذاشتند وپس از کشتن مدير زندان هفت تن از زندانيها را که در سياه چالهاى آن بود، آزاد ساختند.

مردم به دنبال سلاح همه جا را مى گشتند، ولى تصرّف قلعه باستيل علّت ونتيجه بسيار بزرگى داشت. (باستيل) مظهر استبداد وحکومت خودسرى بود، در اين قلعه کسانى که عقايد سياسيشان مخالف عقايد طبقات حاکمه بود، بدون محاکمه زندانى مى شدند، هيچ يک از آن هفت تن زندانى که آزاد شدند، زندانى سياسى نبودند، امّا تصرّف قلعه باستيل يا مظهر رژيم استبدادى وخودسر، سيل احساسات را که تا آن زمان در سينه ها محبوس بود، جارى ساخت وبه دنبال خود يک رشته حوادث وانفجارهاى خونين آورد که معروف به انقلاب فرانسه شده است.

5 - انقلاب بر ضدّ بردگى از اوائل قرن نوزدهم ميلادى آغاز شده ورفته رفته به سراسر اروپا وآمريکا وممالک ديگر سرايت کرد. با مختصر دقّت واضح مى شود که مربوط به اعمال ضدّ انسانى وفجايع دردناکى که نسبت به بردگان انجام مى شد، مى باشد.

6 - انقلاب کمونيستى که در سال عليه السلام 191 به وسيله ل (نين) از شهر (سن پطرز بورگ) برخاست مربوط به استبداد فوق العاده حکومت (تزارى) وفشارهاى او به مردم شوروى بود.

7 - وخلاصه نجات هند از زير بار حکومت استعمارى که (رابرت کلايو) اوّلين فرمانرواى انگليسى در آن کشور به وجود آورده بود مربوط به فشارهاى بيدادگران انگليسى بود.

8 - وبالأخره نهضتى که امروزه بر ضدّ تبعيضات نژادى در کشورهاى غربى شروع شده، مربوط به ستمگريهاى سفيدپوستان است.

9 - ودر زمان ما انقلاب عظيم ملّت ايران عليه ظلم وستمهاى رژيم 2500 ساله شاهنشاهى به خاطر بى عدالتيها وفشارهاى زمامداران ومسئولين رژيم پهلوى بود که مردم ايران را بر آن داشت که آنها را نابود کنند ومرجع بزرگ دينى را به عنوان رهبر انقلاب انتخاب نمايند.

طبق اين شواهد تاريخى وصدها نمونه ديگر مطمئن مى شويم که اگر مردم دنيا قدرى از خواب گران برخيزند ومتوجّه محدوديّتها ومحروميّتهائى که از طرف ابرقدرتها به وجود آمده بشوند، با يک جهش انقلابى ريشه محدوديّت وفشار را از بيخ وبن بر مى کنند وخود را با يک حکومت واحد جهانى تطبيق مى دهند. واين جهش بسيار نزديک به نظر مى رسد. زيرا تا حدّى مردم دنيا از خواب بيدار شده اند وآن چنانکه از بعضى احاديث استفاده مى شود، مردم ايران بايد انقلاب را شروع کنند که مى بينيم کرده اند. ومقدّمات حکومت واحد جهانى را فراهم نموده اند.

آيا اين انقلاب به وسيله مردم بايد انجام شود يا آنکه احتياج ب

بدون ترديد هيچ گاه مردم بدون رهبر در هيچ انقلابى نتوانسته اند کاملاً موفّق شوند.

مقام رهبر در اجتماع مانند مقام مغز انسان در بدن است همان گونه که اگر مغز در بدن فرماندهى نداشته باشد، بدن نمى تواند کار صحيحى انجام دهد، هم چنين اجتماع اگر بدون فرمانده ورهبر بخواهد کارى بکند جز ضايعات چيز ديگرى ببار نخواهد آورد.

وهمان گونه که اگر مغز اشتباه بکند ويا غلط تشخيص دهد، بدن را به تباهى مى کشاند، هم چنين اگر رهبر، نادان ويا خودخواه ويا خطاکار باشد، علاوه بر آنکه نمى تواند در جامعه، انقلابى به وجود آورد، مردم را به طرف بدبختى هم سوق مى دهد.

بنابراين حکومت واحد جهانى دو رکن وپايه اساسى دارد:

اوّل: بايد رهبرى دانا ومقتدر ودور از خطا داشته باشد.

سپس مردم در اثر آگاهى وتوجّه به حقوق واطّلاع از اينکه حقوقشان ضايع مى شود، قيام کنند وانقلاب را به پيروزى برسانند.

پر واضح است که حرکت وقيام اجتماع بشرى آن هم در سطح گسترده اى که تمام جهان را بخواهد فرا گيرد، بدون تنظيم ناظمى وبدون رهبر جامع الشّرائطى امکان پذير نخواهد بود.

طبيعى است که هميشه انقلابها بوسيله افراد محروم وضعيف اجتماع

همان طورى که گفتيد، هميشه حرکت انقلابى از طرف کسانى که يا تحقير شده ويا حقوقشان ضايع گرديده ويا مظلوم واقع شده اند وبه طور خلاصه مستضعف اند، تحقّق پيداکرده است.

ولى در انقلاب کبير حکومت واحد جهانى، چون وجود جمهوريهاى متعدّد ومحدوديّتهاى فوق العاده که در جاى خود ذکر شد، روى همه مردم دنيا فشار آورده وحتّى مستکبرين هم اگر از جهت فکرى روشن باشند، در حقيقت مستضعف اند، طبعاً اين انقلاب يکپارچگى خاصّى دارد.

امّا چيزى که هست در اين انقلاب مظلومين جنبه پيشگامى را عهده دار خواهند بود.

وچون به انسان کامل بيش از همه در محدوديّتهائى که جهّال به وجود مى آورند، فشار وظلم وارد مى شود ولياقت بيشترى هم دارد، او است که رهبرى انقلاب را به عهده خواهد گرفت.

طرفداران اديان بخصوص دين اسلام نجات مردمان ضعيفى را که به دست جنايتکاران بشرى مبتلاء شده اند، مربوط به عدل پروردگار دانسته ومعتقدند که نيروى خدائى در اين جَهِشها وعکس العملها به بشر ضعيف وبى پناه کمک مى کند.

قرآن کتاب آسمانى مسلمانان با نقل شاهدى از تاريخ بنى اسرائيل که زير شکنجه هاى قدرت فرعونى جانشان به لب آمده بود وبه وسيله مصلحى به نام (موسى) دست تجاوزکارانه فرعون را از سر قوم بنى اسرائيل کوتاه کرد، به موضوع فوق اشاره مى کند ومى گويد:

(ونريد ان نمن على الّذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمّة ونجعلهم الوارثين).

(خدا خواسته است که مردم روى زمين را پيشوايان ووارث ومالک زمين قرار دهد).

دانشمندان علوم تجربى مى گويند: قانونى به نام (واکنش) يا عکس العمل وجود دارد که طبق اين قانون اگر چيزى را با فشار به زمين يا ديوار بکوبند، با نيروى مساوى همان نيرو ولى در جهت مخالف مواجه مى گردد که آن را در سمت مقابل به عقب بر مى گرداند از اين قانون استنتاجات فراوانى در علوم مى شود.

دانشمندان علوم روانى معتقدند که اين قانون در مسائل روانى واجتماعى تعميم بيشترى دارد وآن را مى توان منشأ اصلى انقلابها وتحوّلات دانست.

نتيجه اى که از اين قانون فوق العاده پر اهميّت (يعنى جهش انقلابى) در اعصار گذشته، يا قانون کلّى طرفداران اديان (پشتيبانى نيروى خدائى از مردمان مستضعف) يا واکنش روانى از نظر دانشمندان علوم تجربى وروانى مى گيريم اين است که عاقبت اين فساد ووحشتهاى عمومى وجهانى يک جهش وانقلاب اصلاحى جهانى خواهد بود.

آيا روزى خواهد آمد که بشر از اين جنگ وخونريزى دست بکشد وهم

صلح کلّى وجهانى دو زير بناى اساسى دارد:

اوّل: آنکه اختلافات عقيده اى از بين برود وهمه پيرو حقّ وحقيقت باشند.

دوّم: آنکه روحيّه گذشت وايثار در بين مردم حقيقتاً به وجود آيد واز سودجوئى وبخل دست بکشند وهمه يکديگر را برادر خود بدانند.

وقتى اين دو زيربنا که طرحش را اسلام در قرآن ريخته در بين مردم به وجود بيايد، صلح جهانى به رهبرى امام معصومى به وجود مى آيد در غير اين صورت يعنى اگر اين دو زيربنا تحقّق پيدا نکند، جنگ وخونريزى مانند غدّه سرطانى است که رو به پيشروى خواهد بود وممکن است ناگهان تمام سراسر جهان بشريّت را فرا گيرد.

روانشناسان وجامعه شناسان پس از مطالعات زياد به اين نتيجه رسيده اند که جنگ يک حادثه بين المللى نبوده بلکه يک بيمارى واگير است که در يک لحظه چندين ملّت را فرا مى گيرد.

چندى قبل در سه کشور مختلف دانشمندان جلساتى تشکيل داده وضمن آن پيشنهاد کردند که بايد منشأ بيمارى جنگ کشف شود وسعى گردد طرق پيشگيرى از اين بيمارى عملى شود.

(برتراند راسل) گفت: بيمارى جنگ با صلح جهانى معالجه مى شود.

لذا اسلام معتقد است که عاقبت، انسانها سر عقل مى آيند وبه خونريزيها پايان مى دهند ورهبرى امام معصومى را مى پذيرند.

چرا بشر نمى تواند خود را براى صلح حاضر کند با آنکه مى داند صلح

همه افراد بشر معتقدند که صلح وصفا در بين جامعه بهترين نعمتى است که بايد در بين مردم باشد ولى وقتى يک نادان از روى هواى نفس وخودخواهى وجاه طلبى ويا توسعه طلبى دست به تجاوز دراز مى کند وديگران از خود دفاع مى نمايند، جنگ شروع مى شود وچون جنگ يک بيمارى واگير است، خود به خود توسعه ويا ادامه پيدا مى کند.

اخيراً در نيويورک گزارشى تحت عنوان (جنبه هاى روانى پيشگيرى از جنگ اتمى) منتشر گرديد. اين گزارش از طرف 180 تن روانشناس برجسته تهيّه شده است، به عقيده اين دانشمندان جنگ عمومى يک بيمارى وپديده کلّى است که در ميان بشر وجود داشته است ودر هيچ دسته از حيوانات ديگر مشاهده نمى شود. وقتى دو گرگ با يکديگر رو برو مى شوند ومى جنگند، گرگ مغلوب بلافاصله روى زمين مى خوابد وگلوى خود را در اختيار فاتح مى گذارد وگرگ فاتح از اين ابراز انقياد راضى مى شود.

ولى انسان چنين نيست ودائماً در تهيّه تدارکات اسلحه ومهمّات است.

شوق مرگ

در گزارش دانشمندان هم چنين به روحيّه سربازان يک پايگاه آمريکائى در موقع بحران اشاره شده است، اين سربازان روحيّه قوى داشتند ومى خواستند هر چه زودتر وارد ميدان عمل گردند ولى به نظر روانشناسان اين تمايل براى تخفيف تشنّج عصبى بوده است وفکر پايان کار را نمى کردند.

واز همه مهم تر اينکه پس از شروع جنگ انسان روى حسّ خودخواهى بدون آنکه به عاقبت کار توجّه کند وخطر جنگ وتوسعه آن را احساس نمايد به کار خود ادامه مى دهد.

دکتر (زنت گيورگى) اين مسأله را اين طور تشريح مى کند:

ما با مغزى ساده مانند بشر اوّليّه قدم به جهان مى گذاريم وبا نيروهاى عظيم ومخرّب برخورد مى کنيم وضع مغزى ما مستعد آزاد کردن ورها نمودن اين نيروى مخرّب نيست ولى ما قادر به درک کارى که مى کنيم نيستيم وعواقب آن را تشخيص نمى دهيم.

وقتى مادر به فرزندش مى گويد: چاى داغ است او احتياط مى کند ولى وقتى به او مى گويند: انفجار اتمى 15 ميليون درجه حرارت توليد مى کند، اين مسأله براى فرزند قابل فهم نيست.

وبالأخره همان روزى که بشر بتواند بفهمد که داروى بيمارى جنگ همان صلح جهانى خواهد بود، خودش در پى حکومت واحد جهانى حرکت خواهد کرد.

يک مجلّه علمى که وضع کنونى دنيا را بررسى کرده، به اين نتيجه رسيده بود:

يا جهان تا يک ربع قرن ديگر به کلّى از بين خواهد رفت ويا يک جهش انقلابى اصلاحى وضع مردم را رو به راه خواهد نمود.

در اينجا ما ناگزيريم که يکى از دو احتمال فوق را که يک طرف نااميدى محض وطرف ديگر آن اميد به آتيه درخشان جهان است، بپذيريم، يعنى بايد در اينجا مردم جهان را درباره اين مسأله به دو قسمت تقسيم نمود:

1 - معتقدين به خدا وپيروان اديان.

2 - منکرين مبدأ متعال وخدا نشناسان وبى دينان.

ترديدى نيست که ايمان واعتقاد به خدا وپيروى اديان زنده جهان اين نتيجه را دارد که انسان ناگزير است که احتمال دوّم را باور کند.

زيرا معتقدين به خدا طبق (قانون عمومى جهان آفرينش) که ممکن نيست جهانى هميشه در رنج وناراحتى بسر ببرد وخداى عادل آن را از زير بار ظلم نجات ندهد ومخلوق خود را به منظور تأمين هوسهاى جمعى از جنايتکاران بشرى ناراحت داشته باشد مى گويند:

بايد سرانجام خداى نيرومند وقادر به اين وضع آشفته پايان دهد وهمان گونه که در جمادات از ريزترين موجودات عالم هستى (اتم) تا بزرگترين موجوداتى که به چشم ما مى خورد يعنى (منظومه شمسى وکهکشانها) ودر عالم حيات وزندگى، تمام حيوانات وجانداران، با نظم وعدالت مخصوصى اداره مى شوند بشر اشرف مخلوقات را هم از اين نظم بهره مند کند.

علاوه معتقدين به اديان، وعده هاى الهى را قبول دارند ومى گويند: چون پيشوايان دينى به ما وعده صلح جهانى را در کتابهاى خود داده اند، احتمال دوّم را معتقد شده واين اميد وانتظار را هميشه خواهيم داشت.

قرآن کتاب آسمانى مسلمانان مى گويد:

(ولَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُها عِبادِى الصَّالِحُونَ، اِنَّ فى هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ).(3)

(در تمامى کتب انبياء نوشته ايم که زمين به بندگان صالح ما به ارث خواهد رسيد).

آنچه در اين آيه بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است که از کلمه ارث استفاده يک نوع استحقاق طبيعى وفطرى مى شود.

يعنى قرآن علاوه بر اينکه اين نويد را به طور قطع ومسلّم به پيروان خود داده وآنان را به اين وسيله مطمئن به آينده درخشانى نموده، پس از اعتقاد به خدا، آنان را به قانون عدالت يا قانون عمومى جهان آفرينش آشنا نموده است.

قرآن درباره مردمى که قبل از ظهور مصلح جهانى واقع شده اند مى گويند:

(ولَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْئٍ مِنَ الْخَوْفِ والْجُوعِ ونَقْصٍ مِنَ الْاَمْوالِ والْاَنْفُسِ والثَّمَراتِ وبَشِّرِ الصَّابِرينَ).(4)

که آيه فوق از خوفى که امروز در ميان ممالک جهان به وجود آمده وکمبود مواد غذائى وعقب افتادگيهاى اقتصادى مخصوصاً در ممالک اسلامى وجنگهاى دائمى دنيا در اين زمان خبر مى دهد وتنها شاد باش ومژده را ويژه آنهائى که در مقابل اين ناراحتيها به انتظار ظهور مصلح غيبى فعّال وبردبارند مى داند.

اگر خوانندگان محترم قدرى با مجلاّت ونشريّات، بيشتر سر وکار داشته باشند، متوجّه مى شوند که قلوب مردم اين عصر چگونه مملوّ از خوف وترس از يکديگر است.

روانشناسان معتقدند که اگر مدالى را در نظر بگيريم که يک طرفش تمدّن باشد، روى ديگر آن مدال خشونت وناراحتى وخوف خواهد بود.

در يکى از مجلاّت نوشته بود که:

دائماً يک سلسله هواپيماهاى حامل بمب اتمى وهيدروژنى در فضا در پروازند که به مجرّد اينکه فرمانى از مرکز فرماندهى خود دريافت کنند، بمبها را به نقاط معيّنى در مراکز دشمن بريزند.

امروز جاسوسى حتّى به وسيله عروسکهاى کوچک چوبى وفندک ودکمه سر دست انجام مى شود.

در يکى از روزنامه هاى کثيرالانتشار ايران نوشته بود:

عروسک چوبى که روى ميز کميسر دفاع فرانسه گذاشته بودند، در شکم آن عروسک، جاسوسان دستگاههاى کوچک عکّاسى وميکروفيلمهاى خود را پنهان مى کنند.

فرستنده کوچکى اخيراً از جاسوسان کشف شده که به صورت فندک وشعاع آن صد متر است.

بالاتر بگوئيم از دکمه سر دست به عنوان فرستنده وگيرنده استفاده مى شود. با اين وضع بشر کجا مى تواند استراحت کامل داشته باشد، بايد دائماً در خوف وترس بسر برد.

قرآن کتاب آسمانى مسلمين مى گويد:

(ولا يَزالُ الَّذينَ کَفَرُوا تُصيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ اَوْ تَحُلُّ قَريباً مِنْ دارِهِمْ حَتّى يَأْتِى وَعْدُ اللَّهِ).(5)

يعنى: جنايتکاران بشرى که از قوانين آسمانى سرپيچى کرده اند، هميشه در معرض اين هستند که به وسيله صنايع واکتشافات خود قارعه اى بر آنها فرود آيد.

(قرع) يعنى: کوبيدن. (قارعة) يعنى: آن چيزى که زندگى را مى کوبد.

والبتّه يکى از مصاديق بارز قارعه که خداى تعالى در اين آيه بيان فرموده، همين بمبهاى اتمى وهيدروژنى است که مى کوبد وخانه ومملکت آنها را نابود مى کند يا نزديک خانه ها ومملکتهايشان قارعه فرود مى آيد، که اين ناظر به پايگاههاى نظامى وپايگاههاى موشک اندازى است که دُوَل نيرومند جهان در کشورهاى معاهد وهمسايه خودشان دارند تا آنکه وعده پيمان خدا، همان وعده اى است که به افراد بردبار وگرويدگان به قوانين آسمانى در اين زمان پر خوف وهراس داده است که در آيه 55 سوره نور مى فرمايد:

(وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْکُمْ وعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْاَرْضِ).

که مراد زمان ظهور مصلح غيبى وبه وجود آمدن عدل وداد در سراسر جهان خواهد بود.

دسته دوّم که منکرين وجود خدا را تشکيل مى دهند، اگر چه آنها هم طبق قانون تکامل که در سراسر جهان هستى وجود دارد ومسلّماً اصلاح عمومى از اين قانون کلّى مستثنى نيست، بايد معتقد به صلح جهانى گردند ولى با ايرادهائى مانند خرابى مکرّر جهان در اثر بى نظمى وجنايتهاى پى در پى بيدادگران در گذشته وسرانجام فساد اخلاق، خود را از نعمت اميد وآرزوى خوشبختى وصلح جهانى مأيوس کرده ونمى توانند يک چنين انتظارى را داشته باشند.

چه شرايطى در جامعه بايد تحقق پيدا کند تا حکومت واحد جهانى به

بدون ترديد وقتى جهان به صورت خانه اى درآمد بايد تمام مردم دنيا خود را اعضاء يک خانواده بدانند که بايد با همان شرائط يک خانه محقّر، گرد يکديگر زندگى کنند.

يعنى در مرحله اوّل يکى از اعضاء خانواده را که بر ديگران فضيلت دارد مثل پدر به عنوان بزرگتر انتخاب کنند وهمه او را به اين سمت قبول داشته باشند.

که در اسلام براى اين شرط امام معصومى در نظر گرفته شده ومى گويد که او بايد در همه زمانها زنده ومسلّط بر اوضاع باشد.

در روايات متعدّدى از پيغمبر اکرم صلى اللّه عليه وآله نقل شده که فرمود:

اگر در روى کره زمين دو نفر باقى بمانند لازم است که يک نفر آنها امام ورهبر معصوم باشد.

سپس همان گونه که بزرگتر خانواده بايد ولايت وسرپرستى بر اعضاء خانواده داشته باشد يعنى از روى محبّت وتوجّه به مصالح آنان به آنها فرمان بدهد وتمام اعضاء خانواده روى علاقه ومحبّت به بزرگتر خودشان فرمان بردارند (که معنى ولايت همين است).

هم چنين رهبر وامام به خاطر عصمت وعلم وفضيلتى که بر تمام مردم دنيا دارد بايد بر آنها ولايت داشته باشد.

توضيح آنکه معنى ولايت اختياردارى بى قيد وشرط نيست بلکه چون امام عليه السلام معصوم است واز همه دنيا به مصالح آنها داناتر است عقلاً بايد اختيارات صددرصد به او داده شود، زيرا در موارد اختلاف قطعاً کلام معصوم ودانا مقدّم بر فرد اشتباه کار وجاهل است.

ديگر آنکه همان گونه که بزرگ خانواده هر چه مهربان تر وبُردبارتر وخوش خلق تر وبيشتر اهل اغماض وگذشت باشد بهتر مى تواند خانه را اداره کند.

هم چنين امام ورهبر جامعه جهان بشريّت بايد از خلق نيکوى فوق العاده. ومهربانى فوق العاده. وبردبارى وحلم فوق العاده. وعفو وگذشت فوق العاده. برخوردار باشد.

بزرگتر خانواده اگر بخواهد با چوب وشلاّق وبدخلقى واستبداد خانه را اداره کند، علاوه بر آنکه ظلم را در خانه مستقر کرده باز بايد منتظر انفجار وانقلاب عليه خود باشد.

هم چنين اگر امام معصوم عليه السلام نعوذاً باللّه بخواهد به زور سرنيزه وکشتار وظلم وتعدّى حکومت خود را در جامعه مستقر کند بايد منتظر انقلاب ديگر وتوجّه مردم به شخص ديگر باشد.

بنابراين براى آنکه جامعه بشريّت بداند که ولايت امام معصوم بر جهانيان بر چه اساسى است، بايد به مردم دنيا فهماند که او چند صفت وخصوصيّت دارد که اگر در هر کس يافت شود عقل، او را به رهبرى وولايت واختياردارى جامعه مى پذيرد.

1 - او هيچگاه گناه وخطا وسهو نسيان واشتباه ندارد.

2 - عالم به جميع مصالح جامعه است وجهلى ندارد.

3 - از صفات حميده انسانى به نحو کامل برخوردار است واز حبّ وبغض بيجا، جاه طلبى واز کليّه صفات حيوانى مبرّا وپاک است.

بر اين اساس اگر مردم امام زمان خود را شناختند، طبعاً او را به عنوان رهبر انتخاب مى کنند او فرمان مى دهد ومردم فرمان مى برند.

وبر اساس يک حکم عقلى که دستور او مقدّم بر خواسته سائرين است نه معنى ومفهوم استبداد وحاکميّت فردى وجود دارد ونه اختناق وعدم استقلال.

وهم چنين وقتى لازم است که در يک خانه همه داراى يک زبان باشند تا بتوانند مقاصد يکديگر را درک کنند.

همين طور لازم است که براى حکومت واحد جهانى زبان بين المللى به وجود آيد تا مردم دنيا بتوانند به هميارى يکديگر سعادت خود را تأمين کنند.

اسلام اين پيش بينى را کرده وبه مردم مسلمان دستور داده که زبان عربى را ياد بگيرند وواجب است که هر روز چند دقيقه با خداى بزرگ عربى سخن بگويند وبا اين زبان کاملاً آشنا باشند.

باز همان طور که لازم است افراد يک خانواده از نظر فکرى واعتقادى با هم متّفق باشند، هم چنين در حکومت واحد جهانى لازم است که تمام مردم دنيا داراى يک مذهب ويک عقيده باشند.

پاورقى:‌


(1) کتاب (حوادث بزرگ تاريخ) از ويليام دويت.
(2) کتاب (حوادث بزرگ تاريخ).
(3) سوره انبياء آيه 105 و106.
(4) سوره بقره آيه 155.
(5) سوره رعد آيه 31.