ترجمه و شرح رساله حقوق

سيد محسن حجت

- ۱۱ -


حقوق رهبران

قبلا تذكر رفت كه امام سجاد عليه السلام كلمهء ( ائمه ) را به معناي لغوي آن استعمال

نموده اند يعني كسي كه در امري پيشواي ديگري قرار مي گيرد ؛  اعم از آنكه امامت او الهي باشد يا انتخابي ؛ مثل حاكم بر يك جامعه كه رهبري و امامت سياسي را عهده دار است و مثل عالم كه از نظر علمي امامت دارد و غيره و اين نكته با توجه بـه عبارت آن بزرگوار كاملا  و به خوبي روشن خواهد شد .

14- حق رهبر سياسي .

فأما حق سائسك بالسلطان فأن تعلم أنك جعلت لــه فتنة و أنــه مبتلى فيك بـما جعله الله له عليك من السلطان و أن تخلص له فى النصيحة و أن لا تماحكه و قــد بسطت يده عليك فتكون سبب هلاك نفسك و هلاكــه ؛ و تذلل و تلطف لإعطائـه من الرضى

ما يكفك عنــك و لا يضر بــدينك و تستعين عليه فى ذلك بـالله ولا تعازّه ولا تعانــده فانك ان فعلت ذلك عققته وعققت نفسك فعرضتها لمكروهه و عرضته للهلكة فيك و كنت خليقا ان تكون معينا له على نفسك و شريكا له فيما أتى اليك و لا قوة الا بالله

ترجمه :

اما حق كسيكه امور سياسي ترا رهبري ميكنـد؛ پس بدان كه تو براي او فتنه و امتحان هستي و او به خاطر سلطهء كه بر تو دارد به اين امتحان مبتلي شده است . او را مخلصانه نصيحت كن و از در معارضه و مخالفت با او وارد مشو ؛ زيرا كه اينكار تو سبب نابودي خودت و او خواهد شد ؛ بذل و بخشش اورا  اگر قبـول آن ضرري بـه دينت وارد نمي كند بلكه ميتواني ازين بخشش استفاده براي امور دينيت نمائي ؛بدون تكبر و با جبين گشاده و تواضع بپزير ؛ و با او در حكومتش معارضه و معانده نــكن زيرا نتيجهء  دشمني تو با او قطع رابطهء دوستي  و ايجاد كينه و عداوت است ؛ وايـن تو هستي كه با معارضه ات او را وادار نموده اي كه به تو ضرر بزند و خودش را  بـه هلاكت و نابودي دچار گرداند در حاليكه تو ياور و معين و شريك او  حساب مي شوي در آنچه كه او نسبت به تو مرتكب شده است و قوتي نيست مگر به قوت خداوند .

شرح :

قبل از هر توضيحي بايد تذكر داد كه امام عليه السلام در اين قسمت؛ حق حاكم و حكومتي را بيان ميفرمايد كه حكومت او به نحوي قانونيت ومشروعيت داشته باشد به اين معني كه يا از طرف خداوند منصوب شده باشد و يا با اكثريت آراء مردم؛ بدون خيانت به قدرت رسيده باشد .

اما حاكماني كه با زور و خيانت و به كمك عوامل بيگانه بدون در نظر گرفتن آراء مردم و احترام به آنها به قدرت و حكومت ميرسند هيچ گونه حقي بر كسي نخواهند داشت .

چنانكه اگر كسي با انتخاب صحيح روي كار بيايد  و بعد از به قدرت رسيدن ؛ قوانيـن مورد قبول مردم را زير پا گزاشته و به زورگوئي و چپاول بپردازد؛ هيچ حقي بر هيچ كس نخواهـد داشت ؛ بلكه بـر مردم واجـب است كه در صورت امكان با قيام و مبارزه حومت او را براندازند و حكومتي صحيح و قانوني را جايگزين نمايند .

و چون سخن از حكومتي است كه حقوقي بر طبقهء غير حاكم دارد ؛ امام زيـن العابدين عليه السلام آن حقوق را در چند جمله بيان ميفرمايند كه توضيح آن عبارت است از : .

الف :

بر رعيت لازم است كه بدانند ؛كسي كه حكومتي را اداره ميكند مورد امتحان خد قرار ميگيرد و اگر از عهدهء اين امتحان بر نيايد دچار هلاكت دنيا و آخرت شده است .

زيرا كه در مناطق تحت حكومت اگر او به كسي ظلم شود يا حقي از كسي تلف گردد؛او در پيشگاه خداوند مسئول و جواب ده خواهد بود .

ب :

رهبران سياسي و حكام جامعه از خطا و اشتباه معصوم نيستند ؛ پس اگر اشتباه يا خطائي از آنان سر ميزند ؛بر كساني كه متوجه اين خطا ميشوند واجب است كه آنه را نصيحت و راهنمائي نمايند و بر حكام و رهبران سياسي نيز واجب است ؛ نصيحت شنو و انتقاد پذير باشند .

ج :

درصورتيكه حكومت قانونيت ومشروعيت داشته باشد ؛مردم عادي و تحت فرمان حق قيام و مبارزه را بر ضد آن ندارند  و اگر كس يا كساني دست بـه شورش بزنند و ديگران را نيز به شورش وادار نمايند ؛ حكومت هم براي دفع غائلهء  آنها اقدام مينمايد و براي سركوب نمودن شورشيان ممكـن است عدهء  زنداني و يا حتي كشته شوند كه در اين صورت ؛ اين شورشيان هستند كه هم سبب هلاك خود و ديگران شده اند  و هم حكومت را تضعيف نموده و به نابودي كشانيده اند .

د :

حاكمان و رهبران سياسي گاهي براي جذب افراد به خودشان بذل و بخششي دارند كه يا قبول آن به دين و ايمان قبول كننده ضرر دارد ؛ مثل اينكه بعد از قبول هديه بايد حقي را ناديده بگيرد  يا بر خلاف مصالح عمومي از حاكم و رهبر سياسي حمايت كنـد كه در اين صورت قبول هديه و بخشش حرام است ؛ يا قبول آن بر قبول كننده ضرري وارد نميكند بلكه ميتواند از آن بنفع دين و دنياي خود استفاده كند ؛كه در اين صورت بر كسي كه هديه براي او اهداء ميشود لازم است هديه و بخشش را  با تواضع و بدون تكبر قبول نمايد و تشكر وسپاس گزاري را نيز فراموش نكند .

>

15- حق استاد ( رهبر علمي ) .

فأما حـق سائسك بالعلـم فالتعظيـم لـه و التوقيـر لمجلسه و حسن الاستمـاع اليـه  و الإقبـال عليه و المعـونـة له على نفسـك فيما لا غنى بك عنه من العلـم بأن تفـرغ له عقلك و تحضره فهمك و تذكى له ( قلبك )  و تجلى له بصرك  بترك اللذات و نقص الشهوات و أن تعلم انك فيما ألقى (إليك) رسوله إلى من لقيك من اهل الجهل فلزمك حسن التأدية عنه إليهم و لا تخنه فى تأدية رسالته و القيام بها عنـه إذا تقلدتها ول حول و لاقوّة الا بالله .

ترجمه :

اما حق كسيكه ترا تعليم مي دهد بر تو آنست كه در تعظيم و تكريم و احترام او كوتاهي نكرده؛ محضر و مجلس اورا بزرگ شماري و به نحو احسن به گفتـار او در حال درس گوش فرا دهي و با پيشاني باز ازگفتارش و درسش استقبال كني . براي آنكه بتواند در آموزش تو موفق باشد تو خود نيز استاد را در ايـن امر كمك كـن بـه اين بيان كه در حال درس و شنيدن سخنان استاد ؛ ذهنت را كاملا آماده كن  و دقت داشته باش و قلب و دلت را براي پذيرش آنچه ميشنوي پاك بگردان و خاطراتت را در آن حال فراموش كرده به لذايذ و امور شهواني فكر نكن .

و بدان كه تو از طرف معلم و استاد رسالت داري تا آنچه را كه از او مي آموزي به غير خودت منتقل نمائي و بايد همانطور كه شنيده اي به ديگران انتقال دهي و چيزي از آن كم يا به آن اضافه نكني و قوتي نيست مگر به خداوند متعال .

شرح :

لازم است قبل از هر توضيحي در رابطه با حقوق معلم و استاد ؛ مختصراً نظر دين مقدس اسلام را در رابطه با مقام و منزلت علم و عالم بيان نمائيم .

از نظر اسلام علم چون آب حياتيست كه به انسان زندگي جاودانه مي بخشد و محروم شدن از آن موجب نقص انسانيت و سبب توهين به كرامت انسان است .

اما به اين نكته نيز بايـد توجه داشت  كه اسلام چيزي را علم مي نامد كه موجب خير و بركت و راهگشاي به سوي سعادت و نجات از غرقاب جهل و ظلمت شقاوت باشد ؛ نـه اينكه سبب نابودي انسانيت و غرق شدن انسان در چاه شهوت و هوا پرستي گردد .

زيرا علم چراغ فروزانيست كه با روشنائي آن انسان ميتواند مسير صحيح زنـدگي ر تشخيص داده و در آن قدم بگزارد .

پس چيزي كه موجب گمراهي بشر و سقوط او گردد علم نيست و لو آنكه اصطلاحاً به آن علم گفته شود مثل سحر و جادو يا هر چيز ديگري كه نه بنفع دنيا باشد و نه بخير آخرت .

البته علم يك مفهوم كلي است كه داراي افراد و مصاديق ميباشد و افراد علم نيز در يك مرتبه قرار ندارنـد ؛ بلكه بعضي از علوم نسبت به بعضي ديگر  درجات بالاتري قـرار دارد زيرا علما و دانشمندان گفته اند و از نظر عقل نيز ثابت است كـه شرف هـر علمي در گرو شرف معلوم آن علم است ؛ هر قـدر معلوم بالاتر و با ارزش تر علم بـه آن نيز بالاتر و با ارزش تر ؛اما در هر درجه كه باشد ؛ بالا بودن يا پائين بودن نسبت به ديگر افراد علم است نه غير علم زيرا پائين ترين علم هم از بالاترين حد غير علم؛ بـه مراتب با ارزش تر خواهد بود .

در باره ارزش همين قدر بس كه خداوند متعال تنها راه تصديق به وحدانيت  و يكتائي خودش را در ميان انسانها علم ميداند

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ

 

(

آل عمران:18)

خداوند (با ايجاد نظام هستي) گواهي ميدهد  كه معبودي جـز او نيست ؛ و فرشتگان و صاحبان دانش ( هركدام به گونه اي بر اين مطلب) گواهي ميدهند .

علي عليه السلام نيز مي فرمايد :

تعلموا ألعلم  فان تعلمه حسنة و مدارسته تسبيح و البحـث عنه جهاد و تعليمه لمـن لايعلمه صدقـة و هو أنيس فى الوحشة و صاحب فى الوحـدة و سـلاح على الاعــداء و زيــن الاخلاء يرفع الله به اقـــواما ؛ يجعلهم فى الخير أئمة يقتدى بهم ؛ ترمق اعمالهم و تقتبس آثارهم ؛ ترغب الملائكة فى خلتهم ؛ يمسحونهم باجنحتهم فى صـلاتهم ؛ لان علم حياة القلوب و نـورالابصار مـن العمى و قوة الابدان مـن الضعف و ينزل الله حامله منازل الابرار و يمنحه مجالس الاخيار فى الدنيا و الاخرة ؛ بالعلم يطاع الله و يعبد و بالعلم يعرف الله و يوحد و بالعلم توصل الارحام و به يعرف الحلال و الحرام و العلم إمام العقـل و العقل تابعــه؛ يلهمه الله  السعداء و يحرمه الاشقياء "" علم

بياموزيد كه آموختـن علم حسنه و مطالعه و تفكر در آن تسبيح و تحقيق در آن جهاد و تعليم آن براي كسي كه نميداند صدقه است علم انيس انسان در حالت وحشت و ترس ؛ و رفيـق انسان در تنهائيست ؛ علم اسلحه برنـدهء در برابر دشمنان و زينتي براي دوستانست؛خداوند متعال كساني را به خاطر علم  بـالا مي برد و آنان را پيشـوا و مقتداي ديگران در خير و صلاح قرار مي دهد كـه اعمال ايشان سرمشق ديگران و آثار ايشان چراغ راه روندگان طريق هدايت خواهد شد فرشتـگان به دوستي با اهل علم علاقه مند بوده و آنان را با بال و پـر خويش نوازش مي دهند ؛ به درستي كه علم سبب زنده شدن دلها و بينا شدن چشمهـا و قوت بدنها از ضعف است ؛ خداونـد حامـل علم را در دنيا و آخرت با نيكان محشور و با خوبان هـم مجلس و هم نشين ميسازد .

به سبب علم است كه  خداوند اطاعت شده و عبـادت مي شود  وبه سبب علـم است كه خداوند شناخته شده و به يگانگي پرستش مي شود و به سبب علم است كه دوستي و محبت بين اقوام و اقارب به وجود مي آيد و معرفت به حلال و حرام حاصل مي گردد . و علم اِمام عقل و عقل تابع علم است ؛ خداوند علم را الهام مي نمايد به اهـل سعادت و محروم مي گرداند از آن اهل شقاوت را " (1) .

و در روايتي ديگر فرمود :

لا كنز انفع من العلم

" هيچ گنجي نافع تر از علم نيست " (2) . از آنچه تا كنون در رابطه با ارزش علم نگاشته شد ؛تا حدودي ارزش عالم را نيز براي ما روشن ساخت ؛ اما بهتـر است كه از روايات استفاده نمـوده و مختصري نيز در اين قسمت نگاشته شود تا ضمن پي بردن به مقام و منزلت عالم و دانشمند اهميت حقـوق او را نيز بيشتر متوجه شويم .

ياد آوري اين نكته لازم است كه عالمي داراي ارزش و منزلت است كه به علم خود عمل نموده و قبل از آنكه ديگران از علمش استفاده نمايند خودش با عمل به آنچه مي دانـد سرمشق و الگو براي مردم باشد .

البته مي گـزارد پا بر سر ثـري هر عالمي كه باشد بر علم خويش عامل

چون ارزش عالم بستگي دارد به ارزش اثري كه در ميان اجتماع مي گزارد ؛و عالم غير

عامل نه تنها اثر خوب و مفيد ندارد بلكه موجب فاسد شدن افراد جامعه نيز خواهد شد بنا بر اين اگر تعريف و تمجيدي در رابطه با عالم مشاهده يا مطالعه مي فرمائيد ؛ بايد بدانيد كه در رابطه با عالم با عمل است .

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله وسلم فرمود :

مـن سلك طـريقـا يطلب فيـه علم سلك الله به طريقا الى الجنة ؛ و ان الملائكة  لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا به و انه يستغفـر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1   و   2)   بحار الانوار   ج   1   ص   166   و   165

 

>لطالب العلم من فى السماء و من فى الارض

" كسيكه در راه تحصيل علم و فراگيري دانش قدم بر مي دارد ؛ خداوند نيز راهي به سوي بهشت براي او باز مي گرداند و فـرشتگان بالهاي خود را بارضايت و خورسندي زير پاي او فرش مي كنند و براي كسيكه دنبـال علم و دانش است تمام ساكنان آسمان و زمين طلب مغفرت و بخشش مي نمايند (1) .

و در ذيل همان روايت فرمود : 

فضـل العالـم على العابـد كفضل القمـر على سائر النجوم ليلة

البدر

" فضيلت عالم نسبت به عابد مثل فضيلت ماه در شب چهاردهم برساير ستارگان ميباشد (2) .

علي عليه السلام نيز فـرمود :

العالم اعظم اجرا من الصائم القائم الغازى فى سبيل الله

" اجر و پاداش عالم در پيشگاه خداوند بالاتر اسـت از روزه دار شب نمـاز وكسي كه در راه خدا جهاد نموده و پيروز از ميدان بيرون آمده است (3) .

علت اين بر تري آنست كه عابدي كه روزها را روزه مي گيـرد و شبها را در حال نمـاز به صبح مي رساند ؛ تنها خودش را نجات مي دهد در حاليكه عالم چراغ جامعه و چشم عالَم است .

هم چنين مبارزات مجاهدان و ستيز آنان با دشمنان خدا و انسانيت به خاطـر تبليغات علما و راهنمائي هاي آنانست كه تحقق پيدا ميكند .

صاحب دلي بـه مدرسه آمد ز خانقاه بشكست عهد صحبت اهل طريق ر

گفتم ميان عابـد و عالم چه فـرق بود تا اختيار كردي از آن ايـن فريق ر

گفت او گليم خويش بدر ميبرد زموج وين سعي ميكند كه بگيرد غريق ر

با دقت در آنچه كه گزشت حق عالم و دانشمند نيـز واضـح مي شود ؛ بلكه خود بيـان امام سجاد عليه السلام نيز در واقع بيان ارزش علم و عالم است . وقتي كه متعلم متوجه ارزش معلم و عالم وعلم شد آنگاه است كه اهميت حق معلـم  و

عالم نيز براي او روشن مي شود .

پس بايد در تعظيم و احترام استاد كوتاهي نكند وبراي بهتر آموختن دقيق و با حواس جمع به گفتارش گوش فرا دهد و از فكر كردن در امور ديگر؛ در وقت استماع سخنان او پرهيز نمايد تا زحمت استاد و عالم هدر نرود .

از همه مهمتر برهركسي كـه سخني را از عالمي مي شنود واجـب است كه سخـن او را

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

( 1   و   2 ) بحار الانوار   ج   1   ص   164

( 3 ) كافي   ج   1   ص   37

بدون آنكه كم يا زياد كند به ديگران انتقال دهد تا مورد استفاده عموم قرار گيـرد  و از

پيش خود و به دروغ چيزي را به او نسبت ندهد كه خيانت بسيار بزرگيست .

گاهي اوقات كساني پيدا مي شوند كه به خاطر حفظ آبرو و حيثيت خودشان  كلامي ر به عالم و دانشمندي نسبت مي دهند تا مثلا كاري را كه انجام داده اند يا سخني را كـه گفته اند ؛ موجه جلوه دهند .

البته اين دروغ سازي گاهي بالاتر از اين حد هم ميرود و بسا اوقات است كه سخني به خدا و رسول و امامان عليهم السلام نسبت داده مي شود در حاليكه چنين سخني هرگز گفته نشده است .

يكي ديگر ازحقـوق معلم وعالـم آنست كه اگر كسي در مجلس او حضور پيـدا  مي كند ادب را كاملا رعايت نموده و از زياد گفتن و در هر موردي وارد شدن دوري نمايد .

علي عليه السلام مي فرمايد :

ان من حق العالم ان لا تكثر عليه السؤال و لا تأخذ بثوبه و اذ دخلت عليه و عنده قوم فسلم عليهم و خصه بالتحية دونهم و اجلس بين يديه و لا تجلس خلفه و لا تغمز بعيـنك و لا تشر بيـدك  و لا تكثر من القـول ؛ قـال فلان و قـال فلان ؛ خلافا لقولــه  و لا تضجر بطول صحبته ؛ فانما مثل العالم مثل النخلة تنتظرها حتى يسقط عليك منها شئ ""   از

حقوق عالمست كه زياد و پشت سرهم از او سوال نكني (  بلكه در جوابي كه مي دهـد دقت كن شايد جواب بسياري از سوالهايت داده شده باشد ) و يقه او را نگير  ( اصـرار بيش از حد بر آنچه كه ميگوئي نداشته باش)و وقتي وارد مجلسش مي شوي و جمعي آنجا نشسته اند ؛ به همه سلام كن و عالم را جداگانه مورد احترام و تكريم قرار ده ؛  و در برابر او زانو بزن و پشت سر او ننشين و با چشمت و دستت  اين طـرف آن طـرف اشاره نكن و از جر و بحث با او پرهيز نما و گفتار ديگران را به رخ او نكش و از زيـاد سخن گفتن او احساس خستگي نكن ؛زيرا كه عالم مانند درخت باثمر و پر ميوهء هست كه بايد منتظر بماني تا ميوهء ازين درخت پر ثمر بر زمين فكر تو سقوط كند و تو ب خوردن آن مغز و فكرت را تقويت نمائي (1) .

اما متسفانه كه هر مقدار قرب به عالم بيشتر باشد استفاده از عالم كمتر است . حضرت رسول خدا صلي الله عليه واله وسلم فرمود :

ازهد الناس ف

ى العـالم اهله و جيرانه

بي رغبت ترين مردم نسبت به عالم ؛ خانواده و همسايگان او هستند (2) .

ــــــــــــــــــــ

(1)   كافي   ج   1   ص   37

(2)   نهج الفصاحه   ص   359

پى‏نوشتها:‌


1 . مشكل
2 . مشكل
3 . مشكل
4 . مشكل
5 . مشكل
6 . مشكل
7 . مشكل
8 . مشكل
9 . مشكل
10 . مشكل
11 . مشكل
12 . مشكل
13 . مشكل
14 . مشكل
15 . مشكل
16 . مشكل
17 . مشكل
18 . مشكل
19 . مشكل
20 . مشكل
21 . مشكل
22 . مشكل
23 . مشكل
24 . مشكل
25 . مشكل
26 . مشكل
27 . مشكل
28 . مشكل
29 . مشكل
30 . مشكل
31 . مشكل
32 . مشكل