ترجمه و شرح رساله حقوق

سيد محسن حجت

- ۱۲ -


16- حق مالك .

وأما حق سائسك بالملك فنحو من سائسك بالسلطان إلا أن هذا يملك ما لا يملكه ذاك

تلزمك طاعته فيما دق و جل منك إلا أن تخرجك من وجوب حق الله و يحول بينك و بين حقه و حقوق الخلق؛ فإذا قضيته رجعت إلى حقه فتشاغلت به و لا قوة الا بالله.

ترجمه :

اما حق كسي كه مالك تست ؛ پس مثل حق كسي است كه بر تو حكومـت دارد مگر با اين تفاوت كه مالك چيزي را مالك است كه سلطان و حاكم مالك آن نيست ! پس بر تو لازم است كه مالك را در امور كوچك و بزرگ اطاعت نمائي تا وقتي كه اطاعت از او منافات با اطاعت و فرمانبرداري خداي متعال نداشته باشد و حق خودش را بين تـو و حق خدا و حقوق ديگر بندگان خدا حايل و پرده نكرده باشد ؛ پس هر وقت كه  حقوق خدا و ديگر بندگان خدا را ادا نمودي ؛ بر گرد و حق مالكت را ادا كن .

شرح :

شكي نيست كـه اگـر بعد از رسول خـدا صلي الله عليه و اله وسلم ؛ خلافت در مسير اصلي دين قرار مي گرفت و به جاي حكام ظالم و سلاطين جور ائمهء معصومين صلوات الله عليهم اجمعين ؛ زمام ملك و ملت را به دست مي گرفتند و اسلام راستين  و ناب ؛ همانطور كه نازل شده بود بين مردم تبليغ مي شد ؛ مالكيت و مملوكيت  بسيـار زود از بين ميرفت ؛زيرا اسلام دين حريت و احترام به كرامت انسانيست و براي نجات انسان از قيد عبوديت ديگران و نفي استثمار انسان از انسان نازل شده است .

اما چنانكه اقبال لاهوري مي گويد :

چون خلافت رشته از قرآن گسيخت   حـريت را زهـر اندر جـام ريخت

عيش و نوشهاي سلاطين جور و خلفاي باطل و ظلم وجنايت آنان ؛ مانع از پياده شدن

اهـداف متعالي اسلام گرديـد و تا سالها بعـد از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نظام برده داري سر جاي خودش باقي ماند .

امام زين العابدين عليه السلام چون در عصري زندگي مي كرد كه يك عـده مالك و يك عده مملوك بودند و حكام وقت نيـز از ايـن وضع سرسختانه حمايت مي نمودنـد ؛ آن حضرت به پيروي از رسول خدا و ديگر پيشوايان دين عليهم السلام؛ با بيان حق مالك بر مملوك و حق مملوك بر مالك ( كه خواهد آمد) تا حدودي از اجحاف و ظلم جلوگيري نموده و سبب باز شدن راه براي آزادي از قيد عبوديت ديگران گرديد .

اما امروز كه ديگر نظام برده داري قديم وجود ندارد ( گرچه نظام برده داري مـدرن  و و به شكل غربي آن كه امروز در جوامـع انساني حاكم است ؛ بـه مراتب بدتر از نظام برده داري قديم است)مي توان از كلمات امام سجاد عليه السلام بعنوان توصيهء  براي كارگراني كه عمل خود را به خاطـر اجرتي كه مي گيرند ؛ ملك كار فرما قـرار مي دهنـد استفاده نمود ؛ چنانكه بعدا در بيان حقوق مملوك بر مالك خواهيم گفت كه  بر كارفرم نيز واجب است كه حقوق كارگر را كاملا رعايت نمايد .

بنابراين بر اجير و كارگر واجب است كه به كارفرما و مالك كار وكارخانه خيانت  نكند و به اندازه اي كه با او قرار داد نمــوده هست كار نمايد ولي به هيچ عنوان حق ندارد كه حقوق كارفرما را بر حقوق خداوند يا حقوق ديگران مقدم بدارد .

از باب مثال اگر كارفرما از او بخواهد كه نمازش را بتاخير اندازد يا ماه رمضـان روزه نگيرد يا از او بخواهد كه به مشتري خيانت نموده جنس خراب را به قيمت جنس خوب به فروش برساند ؛ در تمام اين مثالها و موارد مشابه مخالفت كارفرما واجب  و موافقت او حرام است و در روايات آمده است كه

لاطاعة لمخلوق فى معصية الخالق " هرجا

طاعت مخلوق معصيت خالق باشد در آنجا اطاعت حرام است (1) .

 

حقوق زير دستان

امام عليه السلام رعيت را نيز به چهار قسم تقسيم مي نمايند كه عبارت اند از :

>

17- حق رعيت .

فأما حقوق رعيتك بالسلطان فأن تعلم أنك إنما استرعيتهم بفضل قوتك عليهم فإنــه

إنما احلهم محل الرعيـة لك ؛ ضعفهم و ذلهم فما اولى مــن كفاكه ضعفه و ذله حتى صيره لك رعية و صير حكمك عليه نافذا؛ لايمتنع منك بعزة و لا قوة  و لا يستنصر فيما تعاظمه منك إلا (بالله) بالرحمة والحياطة والأناة وما أولاك إذا عرفت ماأعطاك الله من فضل هذه العزة و القوة التى قهـرت بهـا أن تكـون لله شاكرا و مـن شكر الله أعطاه فيما أنعم عليه ؛ و لا قوة إلا بالله .

ترجمه :

اي كسيكه بر مردم حكومت مي كني و زمام امور آنها را بدست گرفته اي بدان كه رعيت را بر گردن تو حقوقي است كه ملزم به رعايت آن ميباشي . بدان كه حكومت تو بر آنها ناشي از قوت تو و ضعف ايشان است ؛پس بهتر آنست كـه كفايت و رعايت كني كسي را كه ضعف و ناتوانيش اورا رعيت تو ساخته است ؛و حكم ترا بر او نافذ گردانيده است و نمي تواند كه با تو به مخالفت پـردازد و براي استيفاي

ــــــــــــــــــــ

(1)   الفقيه   ج   4   ص   381

حقش عليه تو قيام نمايد و فرمانت را سر پيچي كند چون قوت و قدرتي ندارد .

چنانكه براي رهائيش از تو نمي تواند به كسي اتكاء كند مگر به خداوند متعال .

پس نسبت به رعيت رحيم و مهربان باش  و براي حفاظت جان و مال و ناموس رعيـت و حمايت از آنان لحظهء غافـل نباش ؛ براي آسايش و آرامش آنها تلاش كن و با حلم و بردباري با ايشان برخورد نما و بايد بداني كه تو به فضل خداوند و لطف او حكومـت را به دست آورده اي پس خدا را شكرگزار باش؛ زيرا كسيكه شاكر باشد خداوند نعمت بيشتري به عطا مي كند و قوتي نيست مگر به قوت خداوند .

شرح :

كساني كه بر جوامع انساني حكومت مي كنند به دو دسته تقسيم ميشوند : 1- حكامي كه به فضل انتخاب و راي اكثريت افراد جامعه به قدرت رسيده اند . 2- حكامي كه با زور و قدرت حكومت را به دست آورده اند .

اما حكومتهاي انتخابي توسط خود مردم گرچه كه ملزم به رعايت حقوق مردم بوده؛ و هيچ حاكمي به هيچ عنوان حق ندارد حقوق رعيت را زير پا بگزارد ؛ اما اگر انتخاب به صورت صحيح و عادلانه انجام شده باشد و مردم با شناخت و آزادي كامل ؛ حاكـم بر خود را انتخاب كرده باشند در اين صورت بسيار كم اتفاق مي افتد كه حاكمي  بر مردم زورگفته و حقوق آنها را ضايع نمايد يا خود را مالك جان و مال و ناموس مردم بداند .

زيرا كساني كه اورا انتخاب كرده اند مي توانند عزلش نمايند  و به جاي او فرد ديگري را برگزينند .

بيشتر روي سخن با دسته دوم است كه متاسفانه اكثريت قريب به اتفاق سران وحكام جوامع از اين دسته حساب ميشوند ؛ چون انتخابهاي كه صورت مي گيرد به هيچ وجه عادلانه و روي آگاهي نيست بلكه در اثر تبليغات و نشان دادن باغهاي سرخ و سبز  و فعاليتهاي مستمر افراد حزب براي پيروزي بر حزب مقابـل  و دادن وعده هاي دروغين و هزار ويك حيله و نيرنگ است كه حزبي به پيروزي ميرسد؛ و رئيس حزب به عنوان رئيس جمهور بر كرسي حكومت تكيه مي زند .

اين جاست كه بايد به اين دسته گفته شود : اي كساني كه از ضعف مردم اعم از ضعف نظامي ؛ فرهنگي ؛ اقتصادي ؛ سياسي و غيره استفاده نموده و با اتكاء به نيروي حزب و سرمايه يا قدرت نظامي حكومت را بدست آورديد ؛بدانيد كه رعيت مظلوم و ضعيفي كه در اثر ضعفهاي ذكر شده؛ حكومت شما را پزيرفته و تحمل مي كنند ؛بر شما حقوقي دارند كه ملزم به رعايت آن هستيـد  ؛ پس از موقعيت و قدرتي كه بـه دست آورده ايد به طور صحيح استفاده نموده حافظ منافع ملت باشيد .

در برقـراري امنيت و آرامش روحي و جسمي ملـت از هيچ كوششي دريـغ نكنيد و ب حلم و بردباري با مردم برخورد نموده؛ از ظلم و تجاوز به حقوق آنان خود داري كنيد زيرا قدرتي را كه به دست آورده ايـد ؛ ناشي از ضعـف رعيت است پس منشاء قوت و قدرت شما رعيت است و آنان بر شما حكم ولي نعمت را دارند و احترام و تكريم اولياء نعمت از اوجب واجبات است .

در ضمن حكام و قدرتمندان بايد متوجه باشند كه در صورت ظلم و جنايت  عذاب خود را چند برابر نموده و تسريع در سرنگوني حكومت خود خواهند كرد ؛ براي آنكه صبر رعيت هم ظرفيتي دارد و بالاخره لبريز خواهد شد و با قيـام و شورش عليه استبـداد و بيعدالتي ؛ ظلم و ظالم را سر نگون خواهند كرد .

خداوند متعال نيز ظالم و متجاوز به حقوق ملت را به حال خودش رها ننموده بلكه ب شديد ترين عذابها او را معذب ميسازد . از باب نمونه اين روايت را كه از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه واله وسلم روايت شده است نقل مي كنيم : 

ما مـن عبـد يسترعيه الله رعية ثم يمـوت يوم يمـوت غاشا لرعيته الا حرم الله عليه الجنة

" هر بندهء كه خداوند رعيتي را به بسپارد ؛ و با رعيت خويش از را فريب و خيانت وارد شده باشد ؛ خداوند بهشت را براو حرام كند (1) .

وايـن روايـت را كه فرمود :

مااسترعى الله عبـدا رعية  فلم يحطها بنصحه الا حرم الله عليـه الجنة " وقتي خداوند رعيتي را به رعايت كسي سپارد و او به لوازم خير خواهي رعيت قيام نكند ؛ خداوند بهشت را بر او حرام بگرداند (2) .

علي عليه السلام نيز در نامهء كه براي يكي از حكمرانان مي نويسد چنين مي فرمايد  : واخفض جناحك للرعية و ابسط لهم وجهـك و الن لهم جانبـك وآس بينهم فى اللحظة و النظـرة

والاشارة والتحية حتى لا يطمع العظماء فى حيفـك ولا ييأس الضعفاء من عـدلك ""

و با رعيـت فروتن باش و گشاده روي و نرم خوي و مبادا كه يكي را بـه گوشه چشم نگري و يكي را رويا روي نگاه كني يا يكي را به اشارت پاسخ گوئي و ديگري را بادرود و تحيت ب همگان يكسان باش ؛ تا بزرگان به طمع نيفتند كه ترا به ستم كردن بر ناتوانان تحريك نمايند و بر انگيزند و ناتوانان از عدالت تو نوميد گردند (3) .

ــــــــــــــــــــــــــ

(1   و   2)   نهج الفصاحه   ص   325

(3)   نهج البلاغه   نامه   46

 

18- حق متعلم بر استاد يا حق جاهل برعالم .

وأما حق رعيتك بالعلم ؛ فأن تعلم أن الله قـد جعلك لهم فيما آتاك مـن العلم ؛ و ولاك من خزانة الحكمـة ؛ فإن أحسنت فيما ولاك الله من ذلك و قمت بـه لهم مقام الخازن الشفيق ؛ الناصح لمولاه فى عبيده ؛ الصابر المحتسب الذى إذا رأى ذا حاجة أخرج

له من الاموال التى فى يديه كنت راشدا ؛ و كنت لذلك آملا معتقدا وإلا كنت له خائن و لخلقه ظالما و لسلبه و عزه متعرضا .

ترجمه :

اما حق جاهل برعالم يا متعلم برمعلم آنست كه بداند خداوند متعال اورا امام و راهنما قرار داده است به جهت علمي كه به او عطا نموده است وكليد خزانه حكمت ر به دست او داده است ؛ پس اگر با آنها كه نمي دانند احسان و نيكي نمود و از علمي كه خداوند به او عطا نموده با مهرباني به آنها آموخت و در نصيحت و راهنمائي آنان ب صبر و حوصلـه قدم برداشت؛ و براي نجات جامعه از جهـل و ناداني ؛از خزانهء علمي كه خدا در اختيار او گزاشته است انفاق كرد ؛ ايـن عالم ومعلم هدايت شده و هدايت گر است و از روي اعتقاد و ايمان ؛ خدمتكار جامعه انساني است .

اما اگر از آنچه مي داند انفاق نكند و علم خود را از ديگران دريغ بدارد ؛ خيانتكار بوده و نسبت به خلق خداوند ظالم محسوب مي گردد .

شرح :

همانطوريكه عالم و معلم را برگردن ديگران و شاگردان  حقوقي است كه ملـزم به رعايت آن هستنـد ؛شاگردان و كساني كه عالم نيستنـد ؛ نيز بـه گردن دانشمنـدان و اساتيد حقوقي دارند كه بايت رعايت شود .

براي آنكه تمام كساني كه نمي دانند رعيت عالم حساب ميشوند و به خاطر همين ؛امام سجاد عليه السلام فرمود : ( اما حق رعيتك بالعلم "  اما حق كساني كه رعيت تو هستند از جهت علم و دانشت )به اين معني كه عالم راعي و رعايت كننده آنها حساب مي شود و به خوبي متوجه مي شويم  كه مراد از بيان امام عليه السلام فقط حقوق شاگردان بر معلم و استاد به معناي مصطلح و معروف نيست و در اول رساله نيز امام سجــاد عليه السلام فرمود : جاهل رعيت عالم است .

بنا براين بر علما ودانشمندان واجب است كه علم خود را نشر نموده و از بذل آن براي كساني كه اهليت دارند ممانعت نكنند .

رسول خدا صلي الله عليه واله وسلم فرمود :

إن علما لا ينتفع منه لكنز لا ينفق منه

" علمي كه مردم از آن نفع نبرند چون گنجي مي ماند كه دست نخورده و مدفون؛ در زير زمين باقي ماند (1) .

وفرمـود :

تناصحوا فى العلـم و لايكتـم بعضكم بعضا فان الخيانة فى العلـم اشد مـن الخيانة فى المال

 " در كار دانش يار همديگر باشيد و دانش خود را از يكديگر پوشيده مداريد  زير كه خيانت در علم بدتر از خيانت در مال است (2) .

وفرمود :

ثلاث من حقائق الايمان ؛ الانفاق من الاقتار و انصافك الناس من نفسك و بذل العلم "

سه چيز از حقايق ايمان است ؛ بخشش در حال تنگ دستي و رعايت انصاف نسبت بـه مردم ولو بر ضرر خود شخص تمام شود و بذل علم براي دانش آموز (3) .

وفرمود :

العلم لا يحل منعه

" منع علم از ديگران روا نيست (4) .

و فرمود :

كاتم العلم يلعنه كل شئ حتى الحوت فى البحر و الطير فى السماء

"نهان كننده علم را همه چيز لعنت ميكند حتي ماهي دريا و مرغ هوا (5) .

و فرمود :

من كتم علما عن اهله الجم يوم القيامة لجاما من النار " هركـه علمي را از اهل آن مخفي كند روز قيامت لگامي از آتش بر او زنند (6) .

ضمنا عالم و دانشمند؛بايد اهليت طرف مقابل خود را براي آنچه كه به او مي آموزد در نظر بگيرد ؛ براي آنكه ظرفيت هركسي حـدود معيني دارد و بيشتر از آن را نمي تواند تحمل كند  .

از جمله اموري كه بر عالم ودانشمند رعايت آن لازم است ؛سخن گفتن با مردم است به زباني كه براي آنها قابل فهم باشد ؛ نه اينكه با بكار گرفتن كلمات نا مفهوم  و استعمال الفاظ و جملات غير قابل فهم ؛ مهارت و علميت خود را به نمايش بگزارد؛ وگرنه علم او به حال كسي نافع نخواهد بود .

بلكه بهترين روش براي دانشمندان جهت ارشاد و هدايت مردم ؛روش و سيره حضرت خاتم صلي الله عليه واله وسلم است كه با مردم بزبان بسيار ساده و به اندازه درك  و فهم آنان سخن مي گفت .

متاسفانه پيدا مي شوند كساني كه به فكرارشاد مردم نيستند بلكه مي خواهند خود ر به رخ مردم بكشند و لذا گاهي ديده ميشود يكنفر و قت ده ها و صد ها نفر را مي گيرد تا مقاله را كه از لابلاي اين كتاب و آن كتاب تهيه نموده است و اصطلاحات بسيار گنگ و مغلق را به كار برده است كه شايد خودش هم نفهمد چه مي گويد براي مردم بخواندو ازين طريق بادي به غبغب اندازد و بر ديگران فخر فروشد .

غافل از آنكه اين كار نـه تنها هدايتگري نيست ؛ بلكه جز بيزار ساختن مردم از شركت در مجالس و محافل ديني و علمي نتيجه ديگري نخواهد داشت .

ـــــــــــــــــــــــــــ

(1)   تا   (6)   نهج الفصاحه  ص   469   و   470   و   473   و   474

 

19- حق زن بر شوهر .

و أما حـق رعيتك بملك النكاح فـأن تعلـم إن الله جعلهـا سكنـا و مستراحـا و انسـا و واقية ؛ و كذلك كل واحد منكما يجب ان يحمد الله على صاحبه و يعلم أن ذلك نعمــة

منه عليه و وجب ان يحسن صحبة نعمة الله و يكرمها و يرفــق بها و إن كان حقك عليها اغلظ و طاعتك بها الزم فيما احببت و كرهت ما لم تكن معصية ؛ فإن لها حق الرحمة و المؤانسة و موضع السكون إليها قضاء اللذة التى لابد من قضائها و ذلك عظيم ؛ و لا قوة الا بالله .

ترجمه :

اما حق كسي كه به جهت ازدواج رعيت تـو حساب مي شـود؛ بر تو آنست كه بداني؛ خداوند متعال قرار داده است اورا تسكين دهنده و آرامش بخشنده و نگهدارنده و انيس براي تو؛ پس بر هردو نفر شما واجب است كه قدر اين مصاحبت را بدانيد و از خداوند متعال به خاطر اين نعمت تشكر نمائيد ؛ زيرا كه ايـن نعمت از ناحيـه اوست و واجب است كه با نعمت خداوند بديده تكريم و احترام نگاه شـود و با مهرباني و لطف و خوشروئي با آن برخورد نمائيد .

گرچه كه شوهر را بر زن حق بزرگيست و اطاعت زن از شوهرش واجب است تا وقتي در آن معصيت خداوند نباشد ؛ اما زن نيز بر شوهر حقوقي دارد كه بايد رعايت نمايـد پس بر شوهر است كه با همسر خويش مهربان بوده و با او انيس و همدم باشد .

زيرا به خاطر لذتي كه از زندگي با زن خويش ميبرد بر او واجب است  كه حق اين لذت ادا كند و اين حق حق بزرگي مي باشد و قوتي نيست مگر به قوت خداوند متعال .

شرح :

در بعضي از كلمات و ترجمه ها؛ اين فراز از فرمايشات امام سجاد عليه السلام معني شده است به حق كنيز بر مولي و مالك خويش ؛ و شايد علت آن وجود (ملك) كه در اول اين فراز ديده مي شود ( و اما حق رعيتك بملك النكاح ) در حاليكه نه ايـن فراز و نه كلمه ( ملك ) هيچ كدام ؛ دلالت بر اختصاص اين قسمت به بيان حق كنيز بر مولي ندارد بلكه حق زني را كه با ازدواج شرعي همسر مردي گرديده است بيان ميكند  ؛ اعم از آنكه اين ازدواج بين كنيز و مولي باشد يا بين زن و مردي كه با عقد شرعي ؛هم سر شده اند و زندگي مشتركي را آغاز نموده اند .

آنچه فهم ما را در تعميم فراز فوق تاييد مي كند ؛فراز بعدي كلام امام عليه السلام است

كه در آن حق مملوك ( اعم از آنكه كنيز باشد يا غلام ) بر مالك بيان شده است .

در هر صورت حق زن بر شوهر از اهميت زيادي بر خور دار است؛ و دين مقدس اسلام كه براي رهنمائي انسانها و نجات آنان از جهالت و زورگوئي نازل شده است ؛در همان روزهاي اول نزول اين حق را به عنوان مهم ترين حق معرفي نموده و مردان را متوجه اهميت آن نموده است .

در حاليكه تورات و انجيل تحريف شده ؛ زن را موجودي طفيلي معرفي ميكرد كه هدف از خلقت او فقط آسايش مردان و ارضاي غرايز آنانست ؛ اسلام زن را موجودي بـزرگ و با ارزش معرفي نمود كه نه تنها به طفيل وجود مرد بـه دنيا نيامـده است بلكه خود از همان روز اول خلقت مرد؛ مستقل آفريده شده است؛ تا فرقي بين زن و مرد نباشد ؛و همانطور كه آدم عليه السلام مورد آزمايش الهي قرار گرفت ؛ حوا عليها السلام نيز اين آزمايش را تجربه كرد و هردو طبق نص قرآن كريم از نزديك شدن به درخت ممنوع و خوردن ميوه آن نهي شدند

نه آدم موجب شد كه حوا سقوط نمايد  و نه حوا سبب ناكامي آدم در آن امتحان گرديد بلكه هردو يكسان و به يك سويه امتحان را پشت سرگزاشتند و خداوند هردو نفر آنه را به خاطر قبول نشدن در آن امتحان بسوي زمين فرستاد .

در جعل تكاليف و ثواب و عقاب نيز فرقي بين زن ومرد در اسلام وجود ندارد . پس در اسلام نه مرد سالاري وجود داردو نه زن سالاري  بلكه اسلام دين حق سالاري و عدالت سالاري است .

حقوقي شوهر به گردن همسر خويش دارد كه بايد رعايت كند و حقوقي زن بـر شوهر خود دارد كه بايد رعايت نمايد .

مهمترين حق شوهر بر زن آنست كه از شوهر خود اطاعت كند و مخالفـت اورا ننمـايد البته تا وقتي كه اطاعت از شوهر منافات با اطاعت از خداوند متعال نداشته باشد .

مثلا اگر مرد از همسر خويش بخواهد؛ كه حجاب را كنار گـزارد يا با نامحرم دست دهد يا در مجالس مختلط رقص كند يا نماز نخواند و روزه نگيرد و ........ در تمام اين موارد بر زن واجبست كه باشوهر خود مخالفت نموده و رضاي خداوند متعال را بر خواسته او مقدم دارد .

بعضي از خانمها ميگويند : ما اگر در مثل موارد فوق با شوهر خود مخالفت كنيم ممكن است كار به جدائي بكشد و منجر به طلاق شود .

مي گوئيم : بلي ممكن است ولي آيا جدائي از مردي كه خدا را نمي شناسد از زندگي ب او كه سبب خراب شدن دنيا و آخرت مي گردد ؛ بهتر نيست ؟ .

مي گويند : اگر ما را طلاق بدهد كجا برويم و با كه زندگي كنيم يـا كه ما را سر پرستي خواهد كرد ؟ .

مي گوئيم : خداوند ولي و سر پرست مومنان است ؛ وانگهي اگر شوهر تصميم به قتـل زن خود بگيرد ؛ آيا باز هم زن حاضر خواهد بود كه با او زندگي كنـد و عذرهاي سابق را تكرار نمايد ؟ .

و اما حق زن بر شوهر كه مسئله اصلي اين فراز از فرمايشات امام سجـاد عليه السلام مي باشد ؛ در درجه اول عبارت است از اينكه شوهر قدر زن را بداند و متوجه باشد كه تنها انيس و همدم او در زندگي همسر او مي باشد و بس .

زيرا در بسياري از موارد مـرد درد دل خود را با همسر خــود در ميان مي گزارد و اين زنست كه تنها تسلي دهنده مرد خود است و با او در تمام مشكلات زندگي يار و كمكار است ؛ رنج خود را فراموش مي كند ؛تا راهي براي از بين بردن رنج شوهرش پيدا كند و قبل از آنكه به فكر آسايش خود باشد به فكر آسايش و آرامش روحي شوهر است .

پس بر شوهر واجب است كه در درجه اول  خداوند را به خاطر اين نعمـت سپاس گزار باشد و در درجه دوم تا آنجا كه در توان دارد تلاش نمايد و زمينه آسايش همسر خود را فراهم سازد و با او به رفق و مدارا ومهر و محبت برخورد نمايد .

در صورتيكه زن و شوهر از همديگر راضي باشند خداوند متعال را سپاس نموده و ب قدر داني از اين نعمت ؛تداوم اين همدلي و عشق و محبت را از او طلب نمايند .

>

20- حق مملوك (خدمتكار)

و أما حق رعيتك بملك اليمين فأن تعلم أنه خلق ربك و لحمك و دمك و أنك تملكه ل

أنت صنعته دون الله و لا خلقت له سمعا و لا بصرا و لا أجريت له رزقا؛ و لكن الله كفاك ذلك بمـن سخـره لك وائتمنـك عليه واستودعـك اياه لتحفظـه فيـه و تسير فيـه بسيرته فتطعمه مما تأكل و تلبسه مما تلبس و لا تكلفه ما لا يطيق ؛ فان كرهت(ـه) خرجت إلى الله منه واستبدلت به ولم تعذب خلق الله ؛ ولا قوة الا بالله .

ترجمه : اما حق مملوك (غلام وكنيز

)بر تو آنست كه بداني او مخلوق پروردگار تست و گوشت و خون تو حساب مي شود و تو مالك او هستي نه سازنده او و نه آفريننـده گوش و چشم او و نه روزي دهنده او ؛بلكه خداوند ترا امين قرار داده و اورا امانتي در نزد تو گزاشته است كه حفظ و صيانت از او به عهده تو مي باشد .

پس همانطوريكه خداوند با تو رفتار ميكند تو با او رفتار كن ؛از آنچه خودت ميخوري به او بخوران و آنچه خودت ميپوشي به او بپوشان و او را به آنچه كه بالاتر از تـوان و قدرتش ميباشد تكليف نكن ؛ اگر از او خوشت نمي آيد ؛ آزادش كن و يا با استبدال و تبديل نمودن خودت و اورا راحت نما ؛ و چون از او خوشت نمي آيد؛ مخلوق خداوند ر مورد آزار و اذيت قرار نده و قوتي نيست مگر به قوت پرودگار توانا .

شرح :

قبلا تذكر داده شد كه اگر بعد از رسول خدا صلي الله عليه واله وسلم ؛حضرات ائمه معصومين عليهم السلام؛ كه جانشينان راستين و خلفاي حقيقي آن حضرت بودند بر مسند حكومت اسلام تكيه ميزدند و نابخردان باطل پسند نادان ؛ زمام ملك و ملت ر به دست نمي گرفتند ؛ يقينا در مدت بسيار كوتاهي تمام اهـداف بلنـد اسلام جامه عمل مي پوشيد و بردگي و برده داري از بين مي رفت .

اما حق نشناسان باطل پرست به خاطر حب جاه و مقام؛ مانع حكومت حاكمان منصوب از طرف خدا شدند و به همين جهت مانع پياده شدن احكام و قوانين دين نيز گرديدند .

دين مقدس اسلام گرچه از همان روزهاي اول بعثت پيامبر صلي الله عليه واله وسلم ب استثمار انسان از انسان به مخالفت پرداخت و همه انسانها را بدون توجه به نام ؛ مقام مكانت اجتماعي ؛ ثروت و قدرتشان يكسان ديده و فضل و برتري را در گــرو ايمان به خداوند و تقوا اعلام كرد و براي از بين رفتن برده داري راه هاي مختلفي وضع نمود .

اما عده اي جاه طلب و خود خواه كه داشتن برده را؛ نوعي افتخار مي دانستند به هيچ عنوان حاضر نبودند دست از ايـن مسئله بردارند و لذا در مواقع مختلف به كار شكني اقدام نموده و جمعي را با خود همدست مي نمودند تا به اهداف شوم و پليد خود دست دست يابند .

به عنوان مثال ميتوان قضيه خلافـت ظاهري علي عليه السلام و مخالفت اصحاب زر و زور را با آن حضرت متذكر شد كه از همان روز اول كمر به نابودي حكومتش بستند و يكي از علتهاي مخالفت آنان با حكومت علي عليه السلام؛برقرار شدن تساوي بين غلام و مولا بود در حقوقي كه از بيت المال در يافت ميكردند .

امام سجاد عليه السلام؛ گرچه كه از نظر ظاهري ؛ امكانات بر اندازي حكومت را نداشت اما با بيان حقوق غلام و كنيز بر مولا وبرده دار ؛ مردم را متوجه اين واقعيت نمود كـه بين مالك و برده هيچ تفاوتي وجود ندارد و برده دار حق ندارد كه نسبت به غلامان و كنيزان خودش را هركاره بداند و از آنان هرطوركه بخواهد كار بكشد ياخود را از آنان برتر و بالاتر ببيند .

بلكه با بيان اين مطلب كه غلام و كنيز تو خون و گوشت تو هستند ؛ مرتبه برده را ب برده دار برابر اعلام نموده؛ و مالكان را متوجه نمود كه حقوق مماليك را كاملا رعايـت كنند و با بيان اين مطلب كـه از آنچه ميخوري؛ به او بخوران و از آنچه ميپوشي به او بپوشان و اورا مجبور به كارهاي طاقت فرسا نكن؛ آنان  را متوجه نمود ؛كه بردگان ر چون فرزندان خود بدانند و بين آنان و فرزندان خود فرقي قائل نشوند زيرا كه هـردو امانتي هستند از ناحيه خداوند متعال و خيانت در امانت عقلا و شرعا جايز نيست .

اين بيانات گرچه به ظاهر بيان حق مملوك بر مالك بود ولي در واقع مبـارزه اي جدي بر ضد نظام برده داري است زيرا وقتي از نظر خوراك و پوشاك و مسكن و ....... فرقي بين برده و ديگر اعضاي فاميل نباشد ديگر برده نيز برده نخواهد بود .

ممكن است گفته شود : چون در عصرما از برده داري خبري نيست پس ترجمه و شرح اين قسمت از رساله حقوق نيز لزومي ندارد .

اما بايد گفت : همانطوريكه در قسمت حق مالك بر مملوك نوشتيم ؛ در عصر ما گرچـه از برده داري بروش قديم خبري نيست؛ اما برده داري به شكل جديد و پيشرفته وجود دارد و يكي از بارزترين نمونه هاي آن كار فرماها و سرمايه داراني هستند كه به طرق مختلف كارگران را استثمار نموده و آنان را هيچ وقت با خود مساوي حساب نميـكنند يا افراد متكبرو خود خواهي كه افراد فقير و بي بضاعت را به عنوان خدمتكار استخدام و با غرور تبختر به آنان امر و نهي ميكنند يا آنان را مورد عتاب يا حتي ضرب و شتم قرار ميدهند و بازور گفتن و در بعضي موارد شكنجه و آزار يا تهديد و...... طرف مقابل را وادار به اطاعت مطلق از خود مي نمايند .

در دادگاها و محاكم قضائي نيز با وكيل گرفتن و پول خرج نمودن و حتي رشـوه دادن كارگر يا خدمتكار را محكوم نموده و چرخ زمان را به نفع خود مي گردانند . اين جاست كه اين قسمت از فرمايشات امام سجاد عليه السلام براي صاحبان قـدرت و كارفرمايان و سرمايه داران درس بسيار مفيدي است كه اگر به آن عمل كنند ؛ خير دني و آخرت نصيب آنان خواهد شد .

پى‏نوشتها:‌


1 . مشكل
2 . مشكل
3 . مشكل
4 . مشكل
5 . مشكل
6 . مشكل
7 . مشكل
8 . مشكل
9 . مشكل
10 . مشكل
11 . مشكل
12 . مشكل
13 . مشكل
14 . مشكل
15 . مشكل
16 . مشكل
17 . مشكل
18 . مشكل
19 . مشكل
20 . مشكل
21 . مشكل
22 . مشكل
23 . مشكل
24 . مشكل
25 . مشكل
26 . مشكل
27 . مشكل
28 . مشكل
29 . مشكل
30 . مشكل
31 . مشكل
32 . مشكل