ترجمه و شرح رساله حقوق

سيد محسن حجت

- ۱۸ -


حقوق خصومت

37- حق مدعي .

>وأما حـق الخصم المدعى عليك فإن كان ما يدعى عليك حقا لم تنفسخ فى حجتـه  و لم تعمل فى ابطال دعوته ؛ و كنت خصم نفسك له  والحاكم عليها  والشاهد له بحقه دون شهادة الشهود ؛ فإن ذلك حـق الله عليك و إن كان ما يدعيـه باطلا رفقت بـه و روعته و ناشدته بدينه و كسرت حدته بذكر الله و ألقيت حشو الكلام ولغطه الذى ل يردعنك عادية عدوك بل تبوء باثمه وبه يشحذعليك سيف عداوته لان لفظة السوء تبعث الشر والخير مقمعة للشر ولا قوة الا بالله .

ترجمه :

اما حق كسيكه عليه تو اقامهء دعوي نموده و خصم تو حساب ميشود؛ آنست كه اگر در دعوايش عليه تو صادق است و حق به طرف اوست ؛ در پي بي اعتبار كردن حجت و دليلش نباش و بـراي باطل نمـودن دعوايش تلاش نكن ؛ زيرا با وجدانت بلكه با خودت دشمني كرده اي ؛ براي آنكه وجدانت حكم به حق بودن طرف مقابلت مينمايد و خودت بهترين شاهد و گواه هستي بر اينكه حق به طرف خصمت هست ؛ پس حق ر بدون چون و چرا بپزير كه پزيرفتن حق يكي از حقوق خداوند متعال بر عهـدهء بندگان مي باشد .

اما اگر در دعوايش كاذب است ؛ با او مدارا كن ؛و او را از خـدا بترسان و از هر مذهب و ديني كه پيروي مي كند برايش دليل بياور تا متوجه زشتي كارش شود و با ياد آوري عذاب قيامت و مرگ او را از راه باطل برحذر دار . از سخنان منافي ادب و اخلاق پرهيز كن  ؛ زيرا دشمنيي دشمـن را بيشتـر و تيغش ر تيز تر نموده و موجب بر انگيخته شدن شر خواهد شد؛ اما سخن خـوب  ؛ شر را نابود مي كند و قوتي نيست مگر به خداوند متعال .

شرح :

هركس در هر موقعيتي قرار دارد حق ندارد پا را از موازين شرع مبين اسلام و قوانين مسلم عقلي فراتر بگزارد ؛و بـه سبب دشمن بـودن با كساني از جادهء عدالت و انصاف خارج شود .

خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد :

وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَ

ـ

وْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُ

ـ

وَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى (المائدة:

8) "

دشمني بـا جمعيتي شمـا را بـه گنـاه و تـرك عدالت نكشانـد عدالت كنيد كه به پرهيزكاري نزديك تر است .

امام سجاد عليه السلام نيز با در نظر گرفتن همين قانون لايتغير الهي مي فرمايـد : اگر كسي عليه تو ادعائي نمود و حتي به محكمه رفته و شكايت كرد ؛ تو حـق نداري كه از راه دشمني و ستيز با او وارد شوي و به صرف اينكه از تو چيزي مي خواهد يا اقامهء دعوي عليه تو نموده است بدشمني برخيزي ؛ بلكه عاقل باش و ببين كه آيا حق طرف تست يا او ؛ اگر ديدي حق با مدعي است ؛ سزاوار براي تو كـه عاقـل و مسلمان هستي تسليم بودن در برابر حق است .

پس حق را به صاحبش برگردان نه اينكه خداي ناكرده از راه هاي مختلف مثل رشـوه دادن ؛ وكيل گرفتن ؛ لفاظي يا استخدام شاهدان دروغي اقدام نمائي و حق او را باطل و باطل خود را حق جلوه دهي ؛ زيرا در اين صورت گرچه قاضي ؛به نفـع تو حكم نموده است اما تو خودت نمي تواني بر خودت بقبولاني كه كارت درست بوده و وجدانت كـه تنها محكمهء عادلانهء بدون احتياج به قاضي ميباشد ؛ ترا محكوم و گناهكار ميداند .

علاوه بر قضاوت وجدان و جدال دروني خودت با خودت ؛ روز قيامت و باز خواست از ناحيهء خداوند متعال كه عالم به همه چيز از خورد و بزرگ ميباشد نيـز در پيش روي تو قرار دارد .

ضمنا اگر كسي چيزي را به ناحق بدست مي آورد ؛اجازه تصرف در آن چيز را به هيچ عنوان ندارد ؛ مثلا اگــر خوراكيست نمي تواند بخــورد و اگر پوشاكيست نمي توانـد بپوشد و اگر خانه هست نمي تواند در آن سكونت كند و اگر پول است نمي تواند آنـر به مصرف برساند يا سرمايهء كار قرار دهد .

زيرا گرچه كه قاضي حكم نموده است اما حكم قاضي واقعيت را تغيير نمي دهد .

و اگر حق با تو بود نه با مدعي ؛ باز حكم شرع و عقل آنست كــه از راه جنگ و جـدال و فحش و ناسـزا وارد نشـوي كه ايـن قسـم حركات دشمـن را نـه تنها از دشمني باز نمي دارد بلكه شمشير او را بران تر و دشمنيش را بيشتر نيز مي نمايد .

پس با رفق و مدارا با او برخورد كن و در خلوت و جلوت او را موعظه نما و از دروغ و عذاب آن بر حذر بدار شايد كه اصلاح شود و دست از دعواي باطل بردارد اما چنانچـه موعظه و نصيحت در او اثر نگزاشت و او هم چنـان در دعـوايش اصرار مي ورزيد ؛از راهايي قانوني براي محكوم ساختن او و دروغ بودن دعوايش قدم بردار ؛ و هيچ وقت با نيرنگ وحيله و بي انصافي خودت را به هدفت نرسان زيرا اگر باصدق و راستي در اين مبارزه پيروز شدي كه خوب واگر مغلوب حيله ها و نيرنگهـاي او شدي خـودت ر شكست خورده حساب نكن كه دنيا دو روز است و خداوند حاكميست كه نياز به شاهد ندارد و در هردو صورت انصاف و مروت و مدارا را فراموش نكن .

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستـان مـروت ؛ بـا دشمنان مــدارا

>

38- حق مدعي عليه .

أما حـق الخصم المدعى عليه فـإن كان ماتدعيـه حقـا أجمـلت فى مقاولتـه بمخرج الدعوى ؛ فإن للدعوى غلطة فى سمع المدعى عليـه و قصدت قصـد حجتك بالـرفق و أمهل المهلة وأبين البيان وألطف اللطف ولم تتشاغل عن حجتك بمنازعته بالقيـل والقال فتذهب عنك حجتك ولا يكون لك فى ذلك درك ولا قوة الا بالله .

ترجمه :

اما حـق كسي كه تـو عليه او اقامهء دعوي نمـوده اي بر تو آنست؛ كه اگر در دعوايت برحق و صادق هستي با او به خوبي و مهرباني سخن بگو تا راهي براي حـل و فصل دعوي و خصومت پيدا شود ؛ زيرا كلمهء دعوي و شكايت كلمهء خوبي نيست و خصم تو از شنيدن اين كلمه ناراحت مي شود ؛ پس حجت و برهانت را با رفق و مـدار براي او بازگو كن و اگر نياز به فكر كردن داشت به او مهلت بده تا فكر كند .

با بياني واضح او را متوجه حق خودت بگردان .

از قيل و قال و جار و جنجال بپرهيز ؛ براي آنكه سبب بي ارزش شدن حجت و برهانت شده اجر و پاداش ترا ضايع ميگرداند و قوتي نيست مگر به خداوند متعال .

شرح :

همانطوريكه در فراز قبلي گفته شد ؛ در هرحال بايد عدل و انصاف را فراموش نكنيم ؛ چه حق طرف ما باشد يا طرف مقابل ما .

پس اگر عليه كسي دعوي و شكايتي اقامه كرديم ؛ چنانچه خود مي دانيم كه حق با فرد طرف مقابل ما هست بايد فورا از او عذر خواهي نموده و در برابر حق تسليم شويم .

اما اگر حق به طرف ما هست بهترين راه همان راه انصاف وعـدل است ؛كه او را مـورد توهين و تحقير ؛ فحش و نا سزا قرار نداده و از راه عقلي و منطقي وارد شويم .

به اين بيان كه قبل از كشانيدن دعوي و خصومت به محكمه و قاضي ؛ با او به نرمي و مهرباني سخن بگوئيم و حجت و دليل خود را براي او اقامه نمائيم؛اگر پزيرفت و گردن نهاد كه خوب وگرنه از راه هاي قانوني براي انقاذ حق خود قيام نموده و با مراجعه به محكمه و قاضي بدون آنكه دست بكار حرامي (چون رشوه دادن و.......) بزنيم براي بـه اثبات رسانيدن دعواي خود تلاش مي نمائيم ؛ اگر از ما تقاضاي مهـلت كرد تا حجت  و برهاني بياورد ؛ بدون چون و چرا بايد به او مهلت دهيم .

چنانچه نتيجه به نفع ما تمام شد كه به حق خود رسيده ايم وگرنه خداونـد حاكميست كه نياز به شاهد ندارد و او خود در مورد نزاع حكـم خواهـد كـرد و آنكه با تمسك بـه باطل حق را از آن خود بسازد به سزاي عملش خواهد رسيد .

 

حقوق مشاوره

39- حق كسيكه از تو مشورت ميخواهد .

>وأما حـق المستشير فإن حضرك له وجه رأى جهـدت له فى النصيحة وأشرت عليه بما تعلم انك لـوكنت مكانـه عملت بـه  و ذلك ليكن منك فى رحمـة و لين ؛ فإن اللين يؤنس الوحشة وإن الغلظ يوحش موضع الانس وإن لم يحضرك له رأى وعرفت له من تثق برأيه وترضى به لنفسك؛ دللته عليه و أرشدته اليه فكنت لم تأله خيرا و لم تدخره نصحا ؛ ولا قوة الا بالله .

ترجمه :

اما حق كسيكه از تو مشورت مي خواهد ؛ پس اگر نظر خوبي داري  كه بـراي او مفيد باشد ؛در نصيحت و راهنمائي او كوتاهي نكن و راهي را پيش پاي او بگزار كه اگر خودت جاي او بودي همان راه را مي رفتي و با نرمي و خـوش زباني با او صحبت كن زيرا نرم سخن گفتن و مهرباني وحشت و ترس را تبديل به انس و الفت مي كند در حاليكه غلظت و تندي انس و محبت را مبدل بترس و وحشت مي سازد و اگر چيزي به ذهنت نرسيد تا او را راهنمائي كني و كسي را مي شناختي كه خود به او اعتماد داشته و حاضر بودي به راي و نظرش عمل كني او را بسوي همان شخص راهنمائي كن و در اين صورت است كه در مشورت دادن كوتاهي ننموده اي و راه صحيـح و درست را از او پنهان نداشته اي و قوتي نيست مگر به خداوند متعال .

شرح :

خيانت كردن به مردم در تمام احوال و نسبت بـه تمام اشخاص حـرام و خلاف عقل و شرع و انسانيت است و در اين مطلب جاي هيچ شك و شبهه نيست .

اما در بعضي از موارد خيانت نمودن حرامتر و گناهش نيز بزرگتر است ؛ مثل مواردي كه كسي ديگري را امين دانسته به او اعتماد كند و طالب نظر و راي او باشد .

مثل اينكه كسي بخواهد با خانواده اي وصلت كند يا دكاني در جائي باز نمايد يا خانـه اي در منطقه اي بخرد يا با كسي شريك شود يا از كسي قرض بگيرد يا به كسي قرض بدهد و مواردي از اين قبيل .

مسلم است كه وقتي فردي با شمـا براي يكي از جهات فوق يا مشابه آن مشورت ميكند يعني اينكه شما را امين ميداند و به شما اعتماد دارد .

در اين فرض بر شما واجب است كه فكر خيانت را نسبت به او از ذهنتان بيرون آورده و حتي اگر در دل نسبت به او نظر خوبي نداريد ؛  در اين مورد بالخصوص بـه كمك و ياري او اقدام نمائيد زيرا كه به شما اعتماد نموده است .

پس اگـر مي توانيد راهنمائيش كنيد و نظري داريد كـه بـه درستي آن طوري اطمينان داريد كه اگر خود جاي او بوديد به آن عمل مي كرديد ؛ براي او بيان نمائيد ؛و در ضمن مشوره دادن با نرمي و ملاطفت و بدور از خشونت وغلظت با او سخن بگوئيد .

اما اگر نظري نداشتيد او را بسوي كسي كه نظرش را صائب و رايش را ثاقب ميدانيـد راهنمائي كنيد .

بايد توجه داشت كه بيان نقايص و عيوب مردم ؛در موقع مشورت خواستن از شما بـه مقداري كه ضرورت اقتضا ميكند جايز بلكه واجب است .

مثلا كسي با شما مشورت مي كند كه آيا به شخص معيني قرض بدهد يا نه ؟ .

شما اگر ميدانيد كه آن شخص عادت دارد قرض را مسترد نكند ؛ مشوره طلب كننده ر در جريان بگزاريد .

هم چنين اگر كسي با شما در مورد وصلت با خانواده اي مشورت مي كند؛ بر شما لازم است كه آنچه نسبت به آن خانواده ميدانيد براي او بازگو كنيد .

رسول خـدا صلي الله عليه والـه وسلم فـرمـود :

ان الرجل لا يزال فى صحة رأيه ما نصح لمستشيره فإذا غش مستشيره سلبه الله تعالى صحة رأيه

" آدمي تا وقتي كه درست مشوره دهد و نظرات خوبش را بديگران در موقع مشـوره ارائه كند؛ از اصابت راي برخوردار خواهد بود اما همينكه در مشورت خيانت ورزيد ؛خداوند نيز اصابت راي را از او سلب نموده و مي گيرد (1) .

>

40- حق كسيكه از او مشورت ميخواهي .

أما حق المشير عليك فلا تتهمه فيما يوافقك عليه من رأيه اذا اشار عليك  فانما هى

الآراء وتصرف الناس فيها و اختلافهم فكـن عليه فى رأيـه بالخيار اذا اتهمت رأيـه فاما تهمته فلا تجوز لك إذا كان عندك ممن يستحق المشاورة ؛ ولا تدع شكره على ما بدا لك من إشخاص رأيه و حسن وجــه مشورته ؛ فاذا وافقـك حمدت الله و قبلت ذلك من أخيه بالشكر والارصاد بالمكافأة فى مثلها ان فزع اليك ولا قوة الا بالله .

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

(1) نهج الفصاحه   ص   601

ترجمه : اما حق كسيكه

كه از او مشورت مي خواهي بر تو آنست كـه اگـر در مشورت دادن ؛ نظر او مطابق خواستهء توبود ؛ او را به خيانت متهم نكني زيرا كـه آراء و انظار بين مردم مختلف است و اختلاف آنان در آراء و نظريات امريست متداول و معمول .

البته تو كاملا اختيار داري كه نظر او را قبـول نمائي يا رد كني ؛ و چنانچـه نظـر او ر مطابق صواب نديدي ميتواني اصل نظر را متهم كني و ناصواب بخواني ؛اما خود او ر هرگز ؛ چون تو او را اهل مشورت ميدانستي و به همين جهت به او مراجعه نمودي .

اگر نظرش را عمل نمودي و به آنچه ميخواستي رسيدي پس او را تشكر نموده و خـد را سپاس گزار باش و اگر روزي او به تو مراجعه كند و از تو مشورت بخواهد ؛ تو نيز احسان نموده و او را به طور صحيح و به دور از خيانت راهنمائي كن و قـوتي نيست مگر به خداوند متعال .

شرح :

لازمست قبل از مشورت نمودن با هركسي اول از صدق و درستي و درستكـار بودن و ايمان او مطئن باشيم . زيرا كسي كه ديگري را بـه مشورت مي خواند ؛ ناگزير است كه بعضي از اسرار و رازها را با او در ميان بگزارد ؛  پس بايد شخصي كه مـورد مشورت قرار مي گيرد سر نگهدار و امين باشد تا هرچه مي شنود در سينهء خود حفظ نموده و اينجا و آنجا نقل نكند .

البته افرادي پيدا ميشوند كه در هرجا و پيش هركسي سفرهء دل خويش را پهن نموده و هرچه دارند از الف تا يا را حكايت مي كنند و بعـد كه اسرارشان فاش گرديـد ؛ داد و فرياد راه مي اندازند و هرجا رسيدند شكايت مي كنند ؛ حال آنكه در واقع مقصر خـود آنها هستند كه براي هركسي اسرار زندگي خصوصي خود را بي پرده گفته اند .

امام صادق عليه السلام فرمود : مشوره داراي چهار حد است و هركسي كه حدودش ر بشناسد ضرر نمي كند وگرنه ضرر آن براي مشورت گيرنده بيشتر از نفع آن ميباشد

1- طرف مشوره شما انسان عاقل و خردمند باشد .

2- متدين و آزاد باشد (اسير هوي و هوس و شيطان و نفس نباشد) .

3- درستكار و راست گفتار و چون برادر دلسوز و مهربان باشد .

4- در موقع مشورت خواستن آگاهي كامل بر اسرار مشورت گيرنده در رابطه با مورد

مشورت داشته باشد و پس از راهنمائي كاملا آن اسرار را بپوشاند . زيرا اگر عاقل باشد از مشورت نمودن با او سود خواهي برد ؛و اگر متدين و از قيد هو و هوس آزاد باشد ؛ در نصيحت و راهنمائي تو تلاش خواهد كرد و اگر راست گفتـار و درست كردار و برادر گونه باشد ؛ اسرار تو را مي پوشانـد و نظري صحيح و از روي علم و درايت ارائه مي نمايد (1) .

حال اگر با چنين شخصي مشورت نمودي و نظـر خودش را برايت بيان كرد  ؛ اختيـار دست تست كه قبول يا رد كني اما حق نداري كه او را متهم به خيانت نمائي .

چون اگر او را امين نمي دانستي چرا با او مشوره كردي و از او نظر خواستي و اگر او را امين مي دانستي چرا اورا متهم به خيانت مي كني .

ضمنا اگر به جهت زاهنمائي او سود و فائـدهء نصيب تـو شـد از او تشكر نموده براي

جبران كار نيكش به نحو احسن تلاش و كوشش كن .

 

حقوق نصيحت

41- حق نصيحت شونده .

و

أما حق المستنصح فإن حقه أن تؤدى إليـه النصيحة على الحـق الذى ترى لـه أنه يحمل ويخرج المخرج الذى يلين على مسامعه و تكلمه من الكلام بما يطيقه عقله ؛ فإن لكل عقل طبقة من الكلام يعرفه ويجتنبه وليكن مذهبك الرحمة ولا قوة الا بالله.

ترجمه :

اما حق كسيكه نصيحتش ميكني يا از تو خواسته است كه نصيحتش كني بر تو آنست كه: او را صحيح و به حق نصيحت نمائي و چيزي بگوئي كه او بتواند به آن عمل كند و از حد توان و قدرتش بيرون نباشد ؛ و قسمي با او سخن بگوي كه در خـور فهم و درك او باشد زيرا كه همه از نظر تعقل و فكر در يك حد نيستند بلكه هر انساني داراي مرتبه اي از عقل مي باشد و روشت در حال نصيحت كردن نـرم ؛و گفتارت نيـز دوستانه باشد و قوتي نيست مگر به خداوند متعال .

شرح :

بسياري از اوقات اشخاصي ديده ميشوند كه نيازمند به نصيحت و راهنمـائي هستند ؛ اما متاسفانه اكثر مردم از كنار آنها بدون اعتناء ميگزرند و با گفتـن ( بما چه ) خود را راحت مينمايند در حاليكه :.

اگر بيني كه نابيناه و چاه هست  اگر خاموش بنشيني گناه هست

و گاهي هم افرادي پيدا ميشوند كه از ديگران نصيحت و راهنمائي ميخواهند . در هـر دوصورت بـر افراد آگاه و دانا و اجب است ؛  كه در نصيحت و ارشـاد كوتاهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) بحار الانوار   ج   91   ص   253

نكنند و آنچه را كه به خير و صلاح آن فرد مي بينند به او گوشزد نمايند . اما بايد نصيحت قسمي باشد كه در درجه اول شخص نصيحت شونده را به گمراهي و تباهي نكشاند و به تعبير ساده تر بايد ارشاد و راهنمائي باشد نه گمراه كـردن طرف مثل بعض از اشخاص كه ديگران را نصيحت مي كنند به مسجد نروند ؛  يا در مراسم و مجالس مذهبي شركت نكنند ؛ يا حجاب را بر دارند ؛ يا چون جوان هستند ؛دنبال عيش و نوش خود باشند ؛ يا موارد ديگري از اين قبيل .

در درجه دوم نصيحت كننده ؛ قـدرت و توان نصيحت شونده را در نظر بگيرد  و او ر به چيزي كه از توان او خارج است وادار نكند .

در درجه سوم از كلماتي استفاده كند  كه براي نصيحت شونـده قابل فهم و درك باشد نه اينكه با به كار گرفتن كلمات سلمبه و قلمبه گيج و سرگردانش بسازد؛ زيرا انسانه در فهم كلام و درك آن يكسان نيستند و عقلها داراي تفاوت و مراتب است .

در درجه چهارم نصيحت كننده؛ در حال نصيحت نمودن از قهر و غضب دور باشد و ب نرمي و مهرباني نصحيتش را بيان كند .

ضمنا بايد تذكر داد كه بر نصيحـت كننده لازم است :  قبـل از آنكه ديگران را نصيحت كند ؛ خود را بزيور دين و تقوا آراسته نمايد تا نصيحتش مورد قبول واقع شود و نيز خوب را از بد و صحيح را از نا صحيح و زيبا را از زشت بتواند تشخيص دهد وگر نه از نصيحت ديگران پرهيز نمايد .

چنانچه فرد نصيحت شونده ؛ نصيحت را نپزيرفت بلكه آنرا حمل بر دشمني و عداوت نمود ؛ بر نصيحت كننـده حرجي نيست و مي تواند او را رها كنـد تا سرش بـه سنگي خورده و عقلش سر جاي اولش بر گردد .

چندين چراغ دارد بيراه ميرود  بگزار تا بيفتد بيند سزاي خويش

 

42- حق نصيحت كننده .

وأما حق الناصح فأن تلين له جناحك ثم تشرئب له قلبك وتفتح له سمعك حتى تفهـم

عنه نصيحته ثم تنظر فيها  فإن كان وفق فيها للصواب حمدت الله على ذلك و قبلت منه وعرفت له نصيحته وإن لم يكن وفق لها فيها  رحمته ولم تتهمه وعلمت أنه لم يألك نصحا إلا أنه أخطأ ؛ إلا أن يكون عندك مستحقا للتهمة فلا تعبأ  بشئ من أمره على كل حال ؛ و لا قوة الا بالله .

ترجمه : اما حق كسيكه كه ترا نصيحت مي كند آنست كـه در برابر او متواضع باشي و با شنيدن نصيحتهايش قلبت را سيـراب كني ؛و گـوشت را در اختيار او قرار دهي ت هرچه ميگويد متوجه شوي ؛ بعد از شنيدن در گفتار او تفكر كن چنانچـه نصايحش ر درست و صواب ديدي بپزير؛ و خداوند را بـه خاطر اين نعمت شاكر باش ؛ و چنانچـه آنرا نا صواب يافتي ؛ ضمن تشكر با مهرباني از كنارش بگزر و او را متهم نكن زيرا كه ميداني او قصد نصيحت داشت نه چيز ديگر اما اشتبـاه كـرده است ؛مگر اينكه او را از قبل مي شناسي و ميداني كه او آدم خير خواهي نيست ؛ در اين صورت به نصيحت او اعتناء و اعتماد نكن .

شرح : تكبر از آن جهت مذموم است كه مانع ترقي انسان به سوي كمال و دانش است زيرا فرد متكبر به خاطر غـروري كه دارد ؛ حاضر نيست  تا براي تحصيـل و تعلـم در برابر كسي زانو بزند يا سخن خوبي را از كسي بپزيرد و در مقابـل تواضع و فروتني از آن جهت ممدوح است كه سبب رسيدن انسان به كمالات معنوي و مادي  مي شود .

افتادگي آمـوز اگـر طالـب فيضي  هرگز نخورد آب زميني كه بلند است

حال اگر كسي خواست ترا نصيحتي كند با تبختر و غرور و خود خواهي نگو  : تو كـي

هستي كه ميخواهي مرا نصيحت كني ؛من خودم به مراتب از تو بيشتر مي فهمم و صد تا مثل ترا حريف هستم و ازين قبيل حرفها .

بلكه حق آنست كـه نصيحتش را گـوش دهي و در آن دقت كني؛ اگر خوب و مفيـد بود بپزير و به آن عمل كن و اگر به نظرت ( در صورتيكه نظرت صحيح باشد) خوب نبود از او تشكر نموده و قدر داني كن زيرا كه قصدش خدمت به تو بوده هست .

چه بسيار نادرست است برخورد كساني كه خود را علامهء دهر ميداننـد و وقتي كسي آنها را متوجه اشتباهشان بسازد به جاي تشكر ؛ناراحت و عصباني مي شوند و طرف مقابل را به باد سرزنش و ملامت مي گيرند و او را تحقير و توهين مي كنند .

در حاليكه انسان هر قدر عالم و دانشمند باشد باز همـه چيز را نمي داند؛ زيرا كـه علم انسان محدود است بلكه مجهولات انسان بيشتر از معلومات او مي باشد .

متاسفانه اين غرور در بعضي به حديست كه حتي اگر بدانند نياز بـه نصيحت ديگران دارند باز هم حاضر نيستند كه گوش به نصيحت و پند ديگران بدهند .

يا اينكه اگر كسي آنها را نصيحت نمود  ؛ متهمش مي كنند و مي گوينـد : چـون بيچاره چشم ديدن ندارد و حسود است از راه نصيحت ميخواهد مانع پيشرفت ما شود . اين قسم افراد خودشان بيشتر از هركسي مانع پيشرفت خود هستند .

علي عليه السلام مي فرمايد :

عجب المرء بنفسه احد حساد عقله

" انسان مغرور با عقلش حسادت مي كند (1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) نهج البلاغه   حكمت   212

پى‏نوشتها:‌


1 . مشكل
2 . مشكل
3 . مشكل
4 . مشكل
5 . مشكل
6 . مشكل
7 . مشكل
8 . مشكل
9 . مشكل
10 . مشكل
11 . مشكل
12 . مشكل
13 . مشكل
14 . مشكل
15 . مشكل
16 . مشكل
17 . مشكل
18 . مشكل
19 . مشكل
20 . مشكل
21 . مشكل
22 . مشكل
23 . مشكل
24 . مشكل
25 . مشكل
26 . مشكل
27 . مشكل
28 . مشكل
29 . مشكل
30 . مشكل
31 . مشكل
32 . مشكل