شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

شيخ كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى
مصحح : مير جلال الدّين حسينى ارموى محدّث
ترجمه : عبد العلى صاحبى

- ۴ -


بحث چهارم در حواس باطنى است اين حواس نيز پنج تاست :

أوّل حس مشترك است

كه يونانيان آن را « بنطاسيا » مى‏نامند ، و آن نيرويى است كه در جزء نخستين ميان تهى جلو مغز ، در پشت صورت قرار گرفته است و كار آن دريافت همه محسوساتى است كه حواس ظاهرى درك مى‏كند ، چون حسّ مشترك پنج بخش دارد كه هر اثرى براى حواس پنجگانه پديد آيد در آن سرايت مى‏كند و به آن قوه مى‏رسد و آن را درك مى‏كند ، « مانند دريايى كه از پنج نهر در آن آب بريزد » .

بر وجود حس مشترك دو دليل داريم :

دليل أوّل

اگر چنين نيرويى نداشته باشيم نمى‏توانيم داورى كنيم كه اين جسم زرد همين جسمى است كه شيرين مى‏باشد . چون داورى كه درباره دو چيز قضاوت مى‏كند ناگزير بايد هر دو امرى كه در موردشان داورى مى‏نمايد نزد او حاضر باشند ، و اين داورى از نوع داورى عقل نيست زيرا امور محسوس جز با ابزار مادّى حسّ نمى‏گردند ، و از طرفى چهار پايان كه عقل ندارند چنين داورى و حكمى دارند ، چون صورت و مزه گياه را درك مى‏كنند ، در اين صورت بايد محسوسات ظاهرى در نيرويى غير از عقل مجتمع شوند ، و چون هيچ يك از حواس ظاهرى چنين ويژگى ندارند ، براى اين كه هر كدامشان اختصاص به ادراك ويژه‏اى دارند پس ناگزير بايد نيروى ديگرى در باطن باشد كه ادراكات پنج قوه در آن جمع شوند ، و همين خواسته ماست .

دليل دوّم

قطره‏هاى باران كه از آسمان فرود مى‏آيد به صورت خط مستقيم مى‏بينيم با آن كه در خارج اين قطره‏ها از يكديگر جدايند ، در اين صورت بايد صورت خط مستقيم در شعور و ادراك وجود داشته باشد . بنابر اين بايد در نيرويى موجود باشد كه آن را درك كند ،

اين نيرو ، بينايى نيست چون در نيروى باصره جز همان كه در خارج است چيز ديگرى منعكس نمى‏شود ، نفس هم آن خط مستقيم را درك نمى‏كند چون نفس امور جزيى را ادراك نمى‏نمايد ، ناگزير بايد نيروى ديگرى باشد و مطلوب و خواسته ما هم همين است . ( بنابر اين حسّ مشترك است كه قطره‏هاى باران را خط مستقيم مى‏بيند ) .

دومين نيروى باطنى ، خيال است

[ 6 ] خيال نيرويى است كه در بخش آخر بطن مقدّم مغز ترتيب يافته است . كار نيروى خيال نگهدارى صورتهاى احساس شده پس از غايب شدن آنها از حسّ ظاهرى است اين صورتها در نيروى خيال باقى مى‏ماند .

دليل اين كه نيروى خيال با حواسّ ظاهرى تفاوت دارد اين است كه كار حسّ ادراك كردن است در صورتى كه خيال صورتها را حفظ مى‏كند ، و نگهدارى غير از درك كردن و پذيرفتن است ، چون آب به خاطر مرطوب بودنش شكلهاى گوناگون مى‏پذيرد ، و چون يبوست ندارد نيروى حفظ كردن در آن نمى‏باشد . خيال و حس ظاهرى يك نيرو هم نيستند چون محال است كه از يك نيرو دو اثر صادر شود ، در اين صورت حفظ و نگهدارى صورتها تعلّق به نيروى ديگرى دارد و به منزلت خزانه براى حسّ مشترك مى‏باشد كه هر چه از صورت محسوسات ظاهرى به دست مى‏آورد در آن جمع مى‏شود .

[ 6 ] ابو على سينا نيروى خيال را مجرّد مى‏داند و دلايلى دارد كه به ذكر يك دليل بسنده مى‏كنيم : بى ترديد ما مى‏توانيم كوهها و اجرام آسمانى را تخيّل كنيم ، يعنى صورت آنها را در نيروى خيال بياوريم از طرفى انطباع جسم بزرگ ، در جسمى كوچك محال مى‏باشد بنابر اين اگر خيال مادّى باشد لازم آيد كه اجسام بزرگ در جسمى كوچك منطبع شوند ، و اين امرى است محال . به شرح منظومه سبزوارى صفحات 293 291 ، به دلايل ابن سينا بر تجرد خيال رجوع كنيد . م .

[ 48 ]

 

سوّم قوه واهمه است

اين حسّ باطنى نيرويى است كه در انتهاى ميان بطن تهى مغز جا دارد و معانى جزيى نامحسوسى را كه در امور محسوسه وجود دارد ، ادراك مى‏كند ، مانند اين كه گوسفند در گرگ چيزى را در مى‏يابد كه موجب فرارش مى‏شود . و بز نر چيزى را ادراك مى‏نمايد كه سبب خواستن ( ماده ) مى‏شود . نيروى واهمه در حيوانات به منزلت عقل براى انسان است .

اين نيرو گاهى در بعضى از حيوانات قويتر و زيادتر از بعضى مى‏باشد ، و تفاوت ميان عقل و واهمه و حس مشترك كه صورتهاى جزيى را درك مى‏كند آشكار است .

چهارم قوّه حافظه است

نيروى حافظه را به اعتبار ديگرى ذاكره هم مى‏گويند و آن نيرويى است كه در بطن سوم مغز جا دارد و كارش نگهدارى معانى جزيى است كه واهمه ادراك مى‏كند و خزانه‏دار آن محسوب مى‏شود همانطور كه خيال خزانه‏دار حسّ مشترك بود و چنانكه در آن جا مبدايى به نام حس مشترك و خزانه‏دارى به نام خيال بود ، در اين جا مبدأ ، واهمه و خزانه‏دار ، حافظه است . و از تفاوت موجود ميان حس مشترك و خيال ، تفاوت ميان واهمه و حافظه نيز آشكار مى‏شود .

پنجم قوّه متخيّله است [ 7 ] ( متصرّفه )

اين حسّ باطنى نيرويى است كه در جلوى بطن ميانى مغز و در جسمى قرار دارد كه به خاطر شباهتش به كرم آن را « دوده » مى‏نامند . كار ويژه آن بحث و جست و جو درباره ادراكات موجود در خزانه حافظه و خيال و تصرّف كردن در آنهاست ، بدين گونه كه بعضى از آنها را با بعضى تركيب ( تركيب صور و معانى ) و بعضى را از بعض ديگر جدا مى‏سازد .

[ 7 ] ابو على سينا در كتاب شفا در مورد قوه متخيّله بحثهاى ارزنده‏اى دارد ، علاقه‏مندان به بحث قواى باطنى ( متخيله ) ، شفا مراجعه كنند . م .

[ 49 ]

 

گاهى دو صورتى را كه از خزانه صورتها ادراك مى‏نمايد ، تركيب مى‏كند ، مثلا انسانى را با سرى همچون سر گاو و مانند آن تركيب مى‏نمايد ، و گاهى صورتها را با معانى و بالعكس ، تركيب مى‏كند . گاهى عقل از متخيّله در دريافت امور عقلانى يارى مى‏جويد ،

چون متخيله ابزار واهمه و واهمه ابزار عقل مى‏باشد ، و به وسيله نيروى متخيّله حدّ وسط به دست مى‏آيد ( شكار مى‏شود ) و ادراكات عقلانى را با صورتهاى مزاجى حكايت مى‏كند و به ضد آن يا آنچه شباهت به ضدّ دارد ، منتقل مى‏شود .

نيروى متخيّله چون به فرمان عقل و به وسيله واهمه در خزينه‏هاى ادراكات يعنى حافظه و خيال ، تصرّف كند ، به اين اعتبار نيروى مفكّره ناميده مى‏شود . و اگر عقل به كار گرفته نشود نيروى متخيّله نام دارد .

چون كار نيروى متخيّله بحث و كاوش در ادراكات دو خزانه ( حافظه و خيال ) است ، شايسته‏ترين مكان براى آن وسط مغز مى‏باشد تا واسطه ميان آن دو باشد . اين حكمى است كه از خداوند مدبّر حكيم مقتدر شرف صدور يافته است .

جاى اين نيروهاى باطنى را به اعتباراتى كه از پندار و گمان نشأت مى‏گيرد دانستيم كه عبارت از تباهى نيروى ويژه‏اى از آن نيروهاست و آن تباهى از آفتى است كه بر موضع مخصوصى از مغز عارض مى‏شود و خدا سرپرست توفيق است .

بحث پنجم : در نيروهايى است كه موجب حركت ارادى مى‏شوند

و بدين صورت ترتيب يافته‏اند كه به بعضى از آنها حركت نسبت داده مى‏شود ، چون برانگيزنده حركتند و بعضى از آنها داراى حركت مى‏باشند چون فاعل حركتند .

نيروهاى باعثه : دورترين آنها از حركت همان نيروهاى ادراكى ياد شده است ، كه در حيوان همان نيروى متخيّله و واهمه است و در انسان همان عقل عملى است كه به وسيله آن دو نيرو عمل مى‏كند ، پس از نيروى باعثه ، نيروى « نزوعيّه » است كه شوق ناميده مى‏شود ، چون قوّه شوق از نيروهاى ادراكى به دو منظور برانگيخته مى‏شود ، يا براى به دست آوردن لذّتى است كه از شئ لذيذ ادراك مى‏كند ، يا براى طلب منفعت است ، چه ادراك مطابق با واقع باشد يا نباشد . اين نيرو شهوت ناميده مى‏شود . يا به سبب اين كه منافاتى در شئ ناخوش آيند يا مخالف ادراك مى‏كند ، به دفع آن مى‏پردازد و در برابر آن مقاومت نشان مى‏دهد . اين نيرو ، غضب ناميده مى‏شود .

به دنبال قوّه شوقيه ، نيروى محرك فاعلى مى‏آيد ، و آن نيرويى است كه از عصبها و عضله‏ها برانگيخته مى‏شود . كار اين نيرو قبض عضلات است تا او تار و رباطات را قبض و بسط كند ، و قدرت و نيرو نام دارد . اين نيرو و ما سواى آن در حقيقت نيروى محركه است و به فرمان ذات حق به منزله فاعل مباشر حيوان محسوب مى‏شود . و توفيق از خداست .

بحث ششم : در ارواحى است كه اين نيروها را حمل مى‏كند

بايد بدانى كه براى هر يك از نيروهاى ادراك كننده و محركّه روحى است كه ويژه آن و حاملش مى‏باشد و روح نفسانى ناميده مى‏شود ، و از بطون مغز نشأت مى‏گيرد و از قطعه‏هاى عصب به بقيّه اعضاى بدن نفوذ مى‏كند و نيروهاى نفسانى را قوام مى‏بخشد و به ابزار آنها ريخته مى‏شود و آنها را به حال خود نگاه مى‏دارد . پيدايش روح نفسانى از جسم ديگرى به نام روح حيوانى است كه در قلب به وجود مى‏آيد . پيدايش اين روح از بخار خون صاف لطيف و از هوايى است كه به منظور استنشاق داخل مى‏شود . چگونگى پيدايش روح نفسانى از حيوانى آن است كه روح حيوانى به وسيله دو رگ زننده معروف به دو رگ ( سبات ) از قلب به مغز بالا مى‏رود اين دو رگ به مغز مى‏پيوندد و از استخوان بالاى مغز كه از جمجمه جدا مى‏شود تا جايى كه به قاعده مغز معروف است كشش دارند و در آنجا به اقسامى منقسم مى‏شوند و انشعابات زيادى پيدا مى‏كنند . اين رگهاى انشعابى بعضى روى بعضى قرار مى‏گيرند و با هم مخلوط و پيچيده مى‏شوند .

اين رگها با هم تداخل مى‏كنند تا از آن رشته‏اى بافته مى‏شود كه شبيه شبكه است آنگاه پس از بافته شدن ، دو رگ زننده شبيه به دو رگ نخستين به وجود مى‏آيد و برفراز آن محل بالا مى‏رود و در آن پراكنده مى‏گردد ، و چون روح حيوانى به قلب صعود مى‏كند و به آن رشته بافته شده مى‏رسد و در رگهاى آن دور مى‏زند و مدّت زيادى كه مى‏ماند كاملا مى‏پزد و صاف مى‏شود ، در نتيجه روح نفسانى از آن به وجود مى‏آيد ، به همان سبب اين شبكه براى پختن اين روح ( روح حيوانى ) آماده شده و آن را به صورت روح نفسانى در مى‏آورد تا به وسيله آن نيروهاى ياد شده مهيّاى ادراك و حركت شود . خداوند كه نظام بخش آفرينش و احكم الحاكمين است از هر عيب و نقصى پاك و منزه مى‏باشد .