درس هشتم -
دورهى چهارم:
پيدايش و اوج اخبارى گرى و ضعيف شدن اصول
(اوايل قرن 11 تا اواخر قرن 12)
مهمترين مباحث اين درس:
1. بررسى علل و عوامل پيدايش مكتب اخبارى گرى
2. شناخت بنيادهاى تفكّر اخبارىگرى
3. نگاهى به تفاوتهاى اخباريان با اصوليان
4. شناخت شخصيتهاى اصلى مكتب اخبارى گرى
5. بررسى مهمترين آثار و نوشتههاى اخباريان
6. نگاهى به آثار مثبت و منفى نهضت اخباريان
پيدايش مكتب اخبارى گرى و علل آن
در درسهاى گذشته روشن شد كه با آمدن ابن ادريس حلّى و نجات روش اجتهادى از ركود
وايستايى، همواره اين روش رو به كمال و رشد پيش مىرفت و در زمان محقّق حلّى،
علاّمهى حلّى، شهيدين و پس از آنها در زمان صاحب معالم و شيخ بهايى به اوج خود
رسيد. تا اين كه ناگهان در اوايل قرن يازدهم هجرى شيوهى جديدى به نام «اخبارى گرى»
در صحنهى مباحث فقهى و اصولى پديدار شد كه مبناى اجتهاد و اصول فقه را به زير
چاقوى نقّادى خويش برد و آن را مورد ترديد قرار داد.
مؤسّس اين مكتب علاّمه مولى محمّد امين استرآبادى (متوفاى 1036 ه) بود. بنا به
گفتهى وى، دانشمندان شيعه در دوران متأخّر؛ به ويژه از زمان علاّمهى حلّى به بعد
در طريق كشف احكام شرعى به انحراف رفته و از شيوههايى پيروى كردند كه خطا بود و
محقّقان اهل سنّت آنها را بنيان گذاشتهاند. از ديدگاه او، روش موسوم به روش
اجتهادى با شيوهى اصحاب ائمّه عليهمالسلام و محقّقان و دانشمندان متقدّم كه همگى
محدّث بودند ناسازگار است و اين نكته نشانهى بطلان آن است. از اين رو، اينان خود
را تابع اصحاب ائمّه و محدّثان از اماميه بر مىشمردند.
اخبارى گرى شيوهاى نوين در كشف احكام شرعى بود(1) كه با تأليف كتاب «الفوائد
المدنيّه» از سوى محمّد امين استرآبادى به صورت مضبوط و مدوّن وارد عرصه علم و دانش
در حوزهها شد. پس از نشر ديدگاههاى اخبارىگرى، عدّهى بسيارى از دانشمندان به آن
تمايل نشان داده، برخى نيز كه از قبل اشكالاتى نظير آن را به روشهاى اجتهادى،
داشتند به طرفدارى و دفاع از آن برخاستند. البته اخبارىها و طرفداران روش اخبارى
متفاوت بودند، عدّهاى افراطى بوده؛ نظير خود مرحوم امين استرآبادى، و ميرزا محمّد
اخبارى و عدهاى ديگر معتدلتر بودهاند؛ مانند شيخ حرّ عاملى و شيخ يوسف بحرانى.
در هر حال عدهّى بىشمارى از محقّقان به اين مسلك روى آوردند و در تأييد آن
كتابهاى بسيارى نگاشتند. برخى از دانشمندان مهمّ اخبارى عبارتند از: مرحوم
محمّدتقى مجلسى، شيخ حرّ عاملى، علاّمه محمّدباقر مجلسى صاحب بحارالانوار، سيّد
نعمتاللّه جزايرى، ملاّخليل قزوينى، مولىمحسن فيض كاشانى و عدّهاى ديگر.
اخبارى گرى تا اواخر قرن دوازدهم، قريب به دو قرن، در حوزههاى شيعه حاكم بود و
نتايج مثبت و منفى بسيارى به بار آورد.
1. البته ريشههاى اين تفكّر در ميان اهل نصّ و ظاهريّه از اهل
سنّت قابل رديابى است.
بحث از علل پيدايش اخباريان و تحليل آن، نكتهى بسيار دقيق و درس آموزى است كه
شايسته است محقّقان متأخّر به آن توجّه كرده، از آن بحث كنند. ما در اينجا به چند
علّت عمده در پيدايش مسلك اخبارىگرى اشاره مىكنيم:
1 ـ يكى از علل بسيار مهم در ظهور و بروز مكتب اخبارىگرى، اين تفكر بود كه آنان
مىپنداشتند با به كارگيرى قواعد و عناصر كلّى اجتهاد و قواعد فقهى مُبتدع، عناصر
خاصّه استنباط و روايات ائمّهى معصوم عليهمالسلام به فراموشى سپرده شده، كنار
گذاشته مىشود. و به اين مهم توجّه نكردند كه هدف از قواعد كلّى استنباط و عناصر
مشترك و تنقيح هر چه بيشتر آنها، اين است كه فقيه بتواند با كمك اين عناصر مشترك به
سراغ عناصر مختص برود و احكام شرعى را بهتر استنباط كند.(1)
1. نك: المعالم الجديدة، ص 98.
2 ـ شايد مهمترين علّت براى مخالفت اخباريان با روش اجتهادى اين بود كه آنان بر
اين باور بودند كه «اجتهاد» در ميان شيعيان اصالت نداشته، از موضوعات پديد آمده از
سوى اهل سنّت است. كه به دليل انحراف و عدم تمسّك به ائمّه عليهمالسلام به اين
ابزار نياز پيدا كردند، در حالى كه شيعه و اصحاب ائمّه عليهمالسلام به دليل اعتقاد
به ائمّهى معصوم عليهمالسلام و حجّيت كلام آنها نيازى به اجتهاد در خود نمىديدند
و از اين رو مىبينيم كه اصحاب ائمّه و علماى متقدّم همهى فقيهانى بودند كه از اين
ابزار نادرست سود نمىجستند و بدون آن، به فهم كلام ائمّه عليهمالسلام و كشف حكم
از آنها مىپرداختند، تا اين كه اين روش خطا در شيعه از سوى بعضى از كسانى كه تحت
تأثير اهل سنّت بودند؛ نظير ابن جنيد، كه معتقد به حجّيت قياس بود وارد فقه شيعه
گشت، و بعدها تا حدودى مورد تبعيت قرار گرفت تا اين كه در قرن هفتم و به دست
علاّمهى حلّى رحمهالله و پيروان او به طور گستردهترى اين روش پذيرفته و به كار
گرفته شد و اين گونه بود كه فقه شيعه سخت تحت تأثير اصول و اجتهاد انحرافى اهل سنّت
قرار گرفت. در حالى كه ما شيعيان هيچ نيازى به اين روش غلط در كشف احكام شرعى
نداريم، همان طور كه اصحاب ائمّه و علماى پيشين تا قبل از غيبت صغرا چنين نيازى را
احساس نمىكردند؛ از اين رو، روش اجتهادى كه مشحون از اصطلاحات و امور ساختگى از
سوى اهل سنّت است، بايد كنار گذاشته شود و همان شيوهى اصحاب پيشين و سلف صالح احيا
گردد. از اين رو، اخباريان خود را طرفدار محدّثان متقدّم مىدانستند.(1)
1. نك: مولى امين استرآبادى، الفوائد المدنّية، مقدّمهى اول، صص
44 ـ 4.
تحليل و نقد دليل فوق:
اگر چه اين كلام اخبارىها درست است كه اصول فقه ابتدا در ميان اهل سنّت رونق
يافت، امّا اين حرف آنان درست نيست كه اين علم توسط آنان تأسيس شده باشد و ما در
درسهاى قبل ثابت كرديم كه اصحاب ائمّه عليهمالسلام به راهنمايى آن حضرات، ابتدا
پارهاى از قواعد اصولى را تأليف و در شرايط لازم مورد استفاده قرار دادند. بله، به
دليل حضور ائمه عليهمالسلام نياز به اجتهاد و به كارگيرى قواعد اصولى در ميان
اصحاب اماميّه بسيار كمتر بود و لذا اهل سنّت سريعتر به رونق اصول فقه و روش
اجتهادى پرداختند و از همين رو است كه بعدها بسيارى از اصطلاحات از اصول عامّه وارد
اصول فقه شيعه شد، امّا به صرف ورود اين اصطلاحات نمىتوان اصول فقه شيعه را متهم
به تبعيت از اهل سنّت كرد؛ چه محقّقان اصولى شيعه تنها ظاهر آن قواعد را از اصول
عامّه برگرفتند، امّا در تعريف، ماهيّت و چگونگى آن تغييرات اساسى دادهاند كه به
حق متفاوت از قاعدههاى اصولى موجود در اصول عامّه به شمار مىروند؛ نمونه بسيار
خوب اين مطلب، بحث «اجماع» است كه از اصول عامّه آمده است، امّا با توجّه به
درسهاى پيشين روشن شد كه بحث اجماع و دليل و شرايط حجّيت آن كاملاً متفاوت از آن
چيزى است كه اهل سنّت مىگفتند. از اين رو به صرف شباهت لفظى نمىتوان به اصول فقه
شيعه اين اتهام را وارد ساخت. و در نهايت اين كه دليل احتياج بيشتر دانشمندان پس از
غيبت صغرا به اجتهاد و به كار بستن قواعد كلّى، گذشتِ زمان و دورى آنان از عصر نصوص
و تشريع است؛ زيرا گذشت زمان و زايل شدن قراين حالى و گاه قراين مقالىِ كلام، ضرورت
به كارگيرى قواعد كلّى در فهم نصوص را بيشتر مىكند، در حالى كه در زمان ائمه
عليهمالسلام و در دورههاى قريب به آن عصر، هنوز بسيارى از آن قراين موجود بود و
راه كشف احكام از نصوص بسيار سهل مىنمود و ديگر نيازى به اجتهادهاى پيچيده و سنگين
نبود؛ از اين رو، در نظر نگرفتن تفاوت ميان اصحاب متقدّم و متأخّر نسبت به ظرف
نصوص، ناموجّه و غير منصفانه است و نتيجهاى كاملاً ناصحيح به بار مىآورد. اين
نكتهى مهمّى است كه برخى از محقّقان بزرگ نيز به آن اشاره كردهاند(1).
1. سيّد محسن اعرجى، وسايل الشيعه فى احكام الشريعة، ص 22.
3 ـ علّت مهمّ ديگر مخالفت اخباريان با اصوليان، استفادهى اصولىها از دليل
عقلى در كشف حكم شرعى بود.اخباريان عقل را ناتوان از كشف قطعى احكام مىدانستند و
كشف ظنّى احكام الهى را نيز حجّت نمىشمردند؛ از اين رو، اينان عقل را جزو ادّلهى
كشف حكم نمىدانستند و به اصوليان كه در كشف حكم از عقل سود مىبردند اشكال
مىكردند.
محقّق استرآبادى در كتاب «الفوائد المدنيّة»، علوم بشرى را بر دو قسم مىكند:
يكى علمى كه بر آورده از حسّ است. و ديگرى علمى كه از حسّ حاصل نشده و با ادراكات
حسّى قابل اثبات نيست. ايشان قواعد اصلى رياضيات را از قسم اوّل برشمرده و
گزارههاى ماوراء الطبيعه؛ مانند تجرّد روح، بقاى نفس بعد از بدن و حدوث عالم را از
سنخ دوم مىخواند. از ديدگاه محقّق استرآبادى تنها علومى قابل اطمينان و اعتماد
هستند كه بر آمده از حسّ يا قريب به آن باشند، امّا علومى كه اين گونه نيستند،
اعتبار نداشته و حجيّت ندارند.(1)
با بيان فوق از محقّق استرآبادى مىتوان كشف كرد كه اخبارىها و در رأس آنان محدث
استرآبادى، معيار صحّت علوم را حسّ مىدانسته و عقل را بى اعتبار خوانده، به كنار
مىنهادند.(2)
لذا اخبارىها با عقل و كسانى كه آن را به كار مىگرفتهاند به مخالفت برخاستند.
محدث جزايرى در اين مورد مىگويد:
«بيشتر اصحاب پيامبران، از كسانى پيروى كردهاند كه اهل قياس و رأى و فلسفه بوده،
بر عقول و استدلالهاى عقلى خود تكيه مىكردهاند و بيانات پيامبران را كه مطابق با
عقول آنان نبوده است نمىپذيرفتهاند.... اصحاب ما نيز از اين افراد پيروى كرده،
اگر چه به ظاهر سخن آنها را نمىگفتهاند و اظهار بى نيازى از مكتب وحى
نمىكردهاند، ولى در عمل چنين كردهاند؛ زيرا گفتهاند: هر گاه دليل عقلى با دليل
نقلى ناسازگار باشد، يا دليل نقلى را طرح مىكنيم، يا آن را با دليل عقلى توجيه
مىكنيم».(3)
1. فوائد المدنية، صص 130 ـ 129.
2. برخى از محقّقان همچون مرحوم آيةاللّه بروجردى خواستهاند اين تفكر محقّق
استرآبادى را به حسّ گرايى در اروپا پيوند بزنند. امّا دليل محكمى براى اثبات اين
ارتباط وجود ندارد؛ (نك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 20، ص 169).
3. محدّث جزايرى، انوار نعمانية، صص 131 ـ 129.
تحليل و نقد دليل فوق:
ابتدا اين نكته بايد مورد توجّه قرار گيرد كه همهى اخباريان در قبال عقل ديدگاه
واحد و يكسانى نداشتند، اگر چه همهى آنان به نوعى به ضعف و نقص عقل باور داشتند و
در صدد محدود كردن آن بودند، اما در عين حال در مورد ميزان اين محدوديت و عدم
حجّيّت با يكديگر اختلاف داشتند. آن چه در دليل فوق تبيين شد، بيشتر ناظر به ديدگاه
خود محقّق استرآبادى و پيروان افراطى او نظير سيّد نعمتاللّه جزايرى و ميرزا
محمّد اخبارى است.
اجمالاً در نقد كلام فوق مىتوان گفت: اولاً، خطاى حسّ كمتر از عقل نيست بلكه به
نوعى بيشتر است؛ از اين رو علوم بر آمده از حسّ نيز نبايد معتبر باشد. ثانيا، عقل
را نمىتوان به كلّى بى اعتبار دانست؛ چه در مواردى كه كتاب، سنّت و اجماع حكمى
نداشت، چارهاى جز تمسّك به دليل عقلى نيست. افزون بر اين كه در آيات و روايات نيز
عقل داراى جايگاه بسيار بلندى است كه حجّت و رسول باطنى انسانها شناخته شده
است.(1) از اين رو است كه پارهاى از محقّقان اخبارى معتدل نظير علاّمهى بحرانى
حكم عقل فطرى را حجّت دانسته، مطابق با حكم شرعى مىشمارد.(2) بله، بى شك در ميزان
حجّيّت احكام عقلى و محدودهى دخالت عقل، بحثهاى بسيارى وجود دارد كه بايد مورد
توجّه محقّقان قرار گيرد، امّا اين مسأله اصلِ حجّيّت اين دليل بنيادين را زير سؤال
نمىبرد.
1. كلينى، اصول كافى، تحقيق محمّد جواد فقيه، كتاب عقل و جهل، صص
68 ـ 60، حديث 12.
2. محدّث بحرانى، الحدائق الناضرة، ج 1، صص 126 ـ 133 .
اصول و بنيادهاى تفكّر اخبارىگرى(1)
1. نفى اجتهاد و عدم اعتبار آن
اخبارىها بر اين باورند كه چون اجتهاد و استنباط اصطلاحى، ظنّى است، به طور
كلّى حجّت نيست و در كشف احكام شرعى توسّل به استنباطات ظنّى جايز نيست؛ زيرا تحصيل
علم به احكام لازم است. مرحوم امين استرآبادى در ردّ و ابطال اجتهادهاى ظنّى 12
دليل مىآورد.(2)
همان گونه كه مشاهده مىكنيد اخبارىها اجتهاد را روشى براى كشف ظنّى احكام
مىدانستند و اهل سنّت مرادشان از اجتهاد همين است. محقّق استرآبادى در اوايل كتاب
فوائد به اين نكته اشاره كرده، شواهدى از اصول عامّه در اين مورد ارايه مىكند. وى
سپس اضافه مىكند كه محقّقان شيعه؛ به ويژه از قرن هفتم، همين ديدگاه عامّه در
بارهى اجتهاد را پذيرفته، آن را كشف ظنّى حكم شمردند، و از محقّق و علاّمهى حلّى
نيز شواهدى را نقل مىكند.(3)
1. در بيان اصول تفكّر اخباريان بيشتر از كتاب الفوائد المدنـيّة
كه در واقع نمايندهى اصلى ديدگاههاى اخباريان است، استفاده كردهام.
2. الفوائدالمدنية، صص 127 ـ 90.
3. همان، صص 8 ـ 4.
به يك معنا محقّق استرآبادى به نكتهى مهمّى توجّه كرده است، چه سهل انگارى
پارهاى از محقّقان قرن هفتم در تبيين ديدگاه اجتهاد و تأثير پذيرى آن از اجتهاد
عامّه كه صرفا كشف ظنّى حكم را به دنبال دارد و در اين راه از منابع ظنّى كه به
لحاظ شرعى معتبر نيست؛ مانند قياس، استحسان و مصالح مرسله، سود مىجويد، قابل بخشش
نيست. اين نگاه به اجتهاد حتّى تا زمان صاحب معالم كه عصر نهضت اخبارىها
است ادامه يافت(1) و زمينهى نقدهاى اخباريان را به اصوليان و مجتهدان آماده ساخت.
امّا حقيقت اين است كه اين مسأله طرف ديگرى نيز دارد، مراجعه به دورههاى پيشتر از
قرن هفتم و نگاه به اصول و اجتهاد شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ طوسى و امثال آنها، آن
را آشكار مىسازد كه متأسفانه اخبارىها به آن توجّه نشان ندادند. توضيح اين كه، در
اصولِ محقّقان دورههاى نخست، اجتهاد به عنوان روش كشف احكام، معنايى عام داشته
است. آنان اجتهاد را كشف حكم شرعى از منابع معتبر شرعى مىدانستند. و اين همان
تعريفى است كه محقّقان متأخّر پس از طرح شبهى اخبارىها به آن تصريح كردهاند.
افزون بر اين كه خود محقّقان قرن هفتم و پيروان بعديشان؛ مانند محقق، علاّمه،
شهيدين، صاحب معالم و ديگران، با وجود چنين نگاهى، كشف ظنّى را به طور مطلق حجّت
نمىدانستند، در حقيقت ديدگاهشان به همان نظريهى صحيح در مورد اجتهاد بازگشت
مىكرد كه محقّقان شيعه به آن اعتقاد داشتهاند. روشن است كه طبق نظريهى محقّقان
اصولى عالمان شيعه، اجتهاد، تلاش و كوشش فقيه براى كشف و استخراج حكم شرعى از ادلّه
و منابع معتبر شرعى است. اين منابع يا علم آورند كه كشف حكم از آن فى نفسه حجّت است
يا ظنّىاند كه در اين صورت، اصل، عدم حجّيّت آنها در كشف حكم شرعى است مگر اين كه
دلايل قطعى بر حجّيّت آنها داشته باشيم و بدانيم كه شارع آنها را حجّيت بخشيده است؛
از اين رو، از ديد محقّقان شيعه ظنّ مطلق حجّت نيست.(2)
1. نك: معالمالدّين، همان، بحث اجتهاد و تقليد.
2. در تمام كتابهاى اصولى متأخّر به اين مسأله تصريح شده است و نيز از لابهلاى
بحثهاى اصوليان متقدّم اين نكته قابل استنباط است.
امّا اخبارىها توجّه نكردند كه اجتهاد مورد انكار ائمّه همان است كه در اهل
سنّت به عنوان اجتهاد به رأى و كشف ظنّى غير معتبر، از طريق قياس، استحسان، مصالح
مرسله، سدّ ذرائع، فتح ذرائع و... وجود دارد. به همين جهت اجتهاد ظنّى معتبر و شرعى
را نيز مورد اشكال قرار دادند.
2 ـ از ديدگاه اخباريان تنها منبع شناخت احكام شرعى، سنّت ائمّهى معصوم
عليهمالسلام است. محقّق استرآبادى در فصل دوّم كتاب «الفوائد المدنّية» به اثبات
اين مطلب مىپردازد و معتقد است كه مدرك احكام و مسايل شرعى، اعم از اصلى و فرعى،
مادامى كه از ضروريات دين و مذهب نباشد، منحصر در سِماع از ائمّهى معصوم
عليهمالسلام مىباشد. و حتّى سنّت پيامبر را نيز از منابع كشف حكم نمىداند!
3 ـ با توجّه به نظريهى پيش گفته، اخباريان منابع ديگر؛ يعنى عقل، اجماع و كتاب را
از منابع كشف حكم شرعى نمىدانند. اينان، اجماع را ساخته و پرداختهى اهل سنّت
مىدانند كه به دلايل سياسى براى كنار گذاشتن ائمّه عليهمالسلام به آن تمسّك
كردند.(1)
عقل نيز ـ به دلايلى كه گذشت ـ حجّت نيست. امّا ظواهر كتاب و سنّت پيامبر
صلىاللهعليهوآله از آن رو براى ما حجّت نيست كه فهم ظواهر قرآن و كلمات پيامبر
صلىاللهعليهوآله بايد از طريق ائمّه عليهمالسلام صورت گيرد؛ زيرا آنان مخاطب
اين كلمات بودند نه ما، از اين رو كشف حكم از طريق ظواهر كتاب براى ما مقدور نيست و
بايد به سراغ ائمّه عليهمالسلام رفت.(2)
1. الفوائد المدنيّة، ص 90 و ص 112.
2. اخباريان در اثبات اين ادّعاى خود روايات بسيارى؛ به ويژه روايات دالّ بر عدم
جواز تفسير به رأى، را ذكر كردهاند. نك: الفوائدالمدنيّة، صص 126 ـ 94. شيخ انصارى
نيز بسيارى از اين روايات را در رسائل در بحث حجّيت ظواهر نقل كرده، به آنها پاسخ
داده است.
4 ـ از ديدگاه اخبارىها قطع حاصل از مقدّمات عقلى و اجماع حجّت ندارد. البتّه
در اين كه مراد اخباريان از اين كلام چيست، اختلاف وجود دارد؛ زيرا اين احتمال از
كلام اخباريان كه آنها قطع را بعد از حصول آن براى قاطع حجّت نمىدانند، سخن بعيدى
مىنمايد و در هر حال چنين سخنى بى معناست و اصوليان در جاى خود در بحث قطع به اين
مسأله پرداختهاند. شايد مراد اخبارىها اين باشد كه چون عقل داراى خطاهاى بسيار
است، از اين رو نبايد از مقدّمات عقلى در كشف حكم سود جست، اگر كسى با اين امر
مخالفت كند و از طريق عقل به قطع برسد، در صورت مخالفت قطع با واقع، شخص معذور
نيست؛ زيرا در مقدّمات تحصيل حكم كوتاهى كرده است.(1) اگر مراد اخبارىها از عدم
حجّيّت قطع در اين موارد معناى اخير باشد تا حدّى موجّه است، امّا اشكالات ديگرى
دارد كه در علم اصول به آن پرداخته شده است.
5 ـ خبر واحد ظنّى حجّت نيست. اخباريان چون معتقد به علم در كشف حكم شرعى هستند، از
اين رو اخبار آحاد ظنّى را حجّت نمىدانند؛ نظير سيّد مرتضى، ابن زهره و ابن ادريس،
جز اين كه اينان تمامى اخبار موجود در كتب حديثى شيعه را به دليل محفوف بودن به
قراين قطعيّه، قطعى و علم آور مىدانند.(2)
1. اين احتمالى است كه شيخ انصارى در رسائل بيان مىكند. نك:
فرائدالاصول، ج 1، صص 52 ـ 51.
2. الفوائدالمدنيّة، صص 63 ـ 61.
6 ـ همان گونه كه در بند قبل اشاره شد، اخباريان روايات موجود در كتب اربعة را
قطعى مىدانند. محقّق استرآبادى در فصل نهم كتاب «الفوائد المدنيّة» به اين بحث
مىپردازد. وى دلايل بسيارى ارايه مىكند كه احاديث موجود در كتب اربعة به لحاظ
سندى قطعى الصدور هستند، همچنين او معتقد است كه اين اخبار به لحاظ دلالى نيز محفوف
به قراينى است كه موجب علم به معناى حديث و صحّت مضمون آن مىشود.(1)
در مقابل اخباريان، مجتهدان و اصوليان غالبا بر اين باورند كه همهى روايات موجود
در كتب اربعة قطعى الصدور نيستند؛ زيرا على رغم تلاش مؤلّفان اين جوامع روايى جهت
ثبت روايات مقطوع الصدور و موثق، در آنها روايات بسيارى كه داراى ضعف سندى هستند
يافت مىشود كه به هيچ رو قابل انكار نيست. افزون بر اين، اخبار زيادى در اين كتب
ذكر شده كه سند آنها كامل نيست و به اصطلاح مرسل و داراى جا افتادگى در واسطهها
مىباشد. علاوه بر اينها، بسيارى از احاديث كتب اربعة به لحاظ دلالى نيستند؛ زيرا
قراين كافى و قطع آور در دلالت قطعى بر مضمون خود ندارند و در واقع از ظواهر ظنّى،
امّا معتبر به شمار مىروند. با توجّه به نكات فوق نمىتوان ديدگاه اخبارىها را در
مورد احاديث كتب اربعة و ديگر كتب حديثى شيعه پذيرفت.
7 ـ با توجّه به اين كه اخبارىها تمام اخبار موجود در كتب اربعه را قطعى الصدور
مىدانند، از اين رو علم رجال را نيز بى فايده مىشمارند.
8 ـ در شبهات حكمّيهى تحريميّه اخباريان برائت جارى نمىسازند و معتقدند در اين
موارد بايد توقف كرد، از اين رو حكم به وجوب احتياط مىكنند.(2)
1. الفوائدالمدنيّة، ص 30 و نيز صص 41 ـ 40 و 191 ـ 181.
2. همان، ص 40 و نيز صص 48 ـ 47.
نگاهى اجمالى به تفاوت اخباريان با اصوليان
در اين كه تفاوت اخبارىها با اصولى ها تا چه ميزان است، كتابهاى بسيارى نگارش
يافت،(1) و تمايزهاى زيادى در آنها نام برده شد. عدّهاى اين تفاوتها را بالغ بر
هشتاد تمايز دانستهاند.(2) اگر چه بخشى از اين اختلافها در بحث قبلى گذشت، امّا
در اين جا فهرست پارهاى از تفاوتها را مىآوريم:
1. اخباريان؛ كتاب، عقل و اجماع را از منابع شناخت حكم نمىدانند به خلاف اصوليان
كه اين سه را در كنار سنّت قبول دارند و البته عقل را در طول سه منبع ديگر
مىشمارند.
2. اخباريان روايات موجود در كتب اربعة را قطعى مىشمارند، امّا اصوليان اين ديدگاه
را ناصواب مىدانند.
3. از نظرگاه اخبارىها اجتهاد حرام است، امّا اصوليان آن را واجب عينى يا كفايى
مىدانند.
4. اخباريان بر خلاف اصولىها خبر واحد را چون مفيد ظن است، حجّت نمىدانند.
5. اصوليان اصل برائت را در شبهات تحريمى و شبهات موضوعى جارى مىدانند، امّا
اخبارىها آن را نمىپذيرند و معتقد به لزوم احتياط در شبهات تحريميّه هستند.
6. اخباريان تحقق اجتهاد مطلق را متعذّر مىدانند، در حالى كه اصوليان آن را ممكن
مىدانند.(3)
1. كتابهاى «منبع الحيوة» تأليف محدث جزايرى، «لسان الخواص» اثر
ملاّ خليل قزوينى، «الحق المبين» تصنيف كاشف الغطاء و «الطهر الفاصل» نوشته ميرزا
محمّد اخبارى از اين دستهاند.
2. سيّد محمّد دزفولى در كتاب «فاروق الحق» 86 فرق بين اين دو مكتب نام برده است.
3. الفوائد المدنـيّة، ص 132.
7. اصوليان ظواهر قرآن را حجّت مىدانند، امّا اخبارىها تمسّك به ظواهر آيات را
به طور مستقل جايز نمىشمرند.(1)
شخصيّتهاى اصلى در مكتب اخبارىگرى
1. محمّد امين استرآبادى (م 1036 ه)
علاّمه استرآبادى مؤسس مكتب اخبارىگرى است. وى مدّتى در مدينه و مكّه مجاور بود
و در سال 1036 در مكّه وفات يافت. مرحوم شيخ حرّ عاملى در وصف او مىگويد: «مولانا
محمّد امين استر آبادى فاضل، محقّق ماهر، متكلّم، محدّث، موثّق و جليل القدر
بود».(2) و نيز فقيه ارجمند شيخ يوسف بحرانى در مورد او مىنويسد: «محقّق استرآبادى
فاضل، محقّق، مدقّق، ماهر در كلام، اصول و حديث بود».(3)
پارهاى از استادان محقّق استرآبادى عبارتند از:
ـ ميرزا محمّد على استر آبادى، صاحب كتاب رجال، همين شخص ريشههاى تفكّر اخبارى را
در محدث استرآبادى ايجاد كرد.
ـ سيّد سند محمّد بن حسن عاملى، صاحب مدارك. وى در اجازه نامهاى كه براى محدّث
استرآبادى نوشت فضل و دانش او را تحسين كرد.(4)
1. همان، ص 47.
2. شيخ حرّ عاملى، امل الآمل، ج 2، ص 246.
3. شيخ يوسف بحرانى، لؤلؤ البحرين، تحقيق محمدصادق بحرالعلوم، ص 117.
4. روضات الجنات، ج 7، صص 44 ـ 43.
شيخ حسن، صاحب معالم. محدّث استرآبادى از صاحب معالم نيز اجازهى اجتهاد و روايت
دارد.
ـ سيّد محمّد بن على بن أبى الحسن موسوى عاملى.
محقّق استرآبادى تأليفات بسيارى دارد(1)؛ نظير الفوائد المكّية (شرح استبصار شيخ
طوسى)، شرح اصول كافى، شرح تهذيب، رسالة فى البداء، حواشى شرح جديد بر تجريد،
رسالهاى در ردّ ملاّصدرا صاحب اسفار اربعة در فلسفه، رسالهاى فارسى در مسايل
مختلف به نام «دانشنامهى شاهى» و....
مهمترين اثر محقّق استر آبادى، كتاب الفوائد المدنّية او است كه در مدينه آن را
نگاشته و آن گونه كه خود مىگويد اين كتاب را در ردّ قايلان به اجتهاد(2) نوشته
است. وى همچنين در «دانشنامهى شاهى» در مورد اين كار خود مىگويد:
«... پس فقير بعد از آن كه جميع علوم متعارفه را از اعظم علماى آن فنون أخذ كرده
بودم، چندين سال در مدينه منوّره سر به گريبان فكر فرو مىبردم، و تضرّع به درگاه
ربّالعزّة مىكردم، و توسّل به ارواح اهل عصمت عليهمالسلام مىجستم، و مجدّدا نظر
به احاديث و كتب عامّه و كتب خاصه مىكردم، آرزوى كمال تعمّق و تأمّل را داشتم تا
آن كه به توفيق ربّ العزّة و بركات سيّد مرسلين و ائمّه طاهرين عليهمالسلام به
اشاره لازم الاطاعة امتثال نمودم، و به تأليف «الفوائد المدنيّة» موفّق شده [ام كه]
به مطالعهى شريف ايشان [يعنى ميرزا محمّد استر آبادى] مشرّف شد، پس تحسين اين
تأليف كردند و ثنا بر مؤلّفش گفتند رضىاللهعنه ».(3)
1. نك: امل الآمل همان؛ روضات الجنّات همان؛ رياض العلماء، ج 5، صص
37 ـ 35.
2. الفوائد المدنيّة، ص 1.
3. دانش نامه شاهى، به نقل از مقدّمه الفوائد المدنّيه، ص 13.
محدّث استرآبادى اين كتاب را در يك مقدّمه، دوازده فصل، و يك خاتمه تنظيم كرده
است.
ـ در مقدّمه به روش اصوليان در كشف احكام شرعى؛ به ويژه به آن چه از علاّمهى حلّى
به اين طرف در ميان محقّقان شيعه مطرح شده است، پرداخته، آن را نقد مىكند. سپس
اجتهاد ظنّى و منابع آن را از ديدگاه اصوليان خاصّه و عامّه مورد بررسى قرار
مىدهد.
ـ در فصل اوّل، جواز تمسّك به استنباطات ظنّى در احكام الهى را مورد ترديد قرار
مىدهد.
ـ در فصل دوّم، به اثبات انحصار مدرك احكام شرعى، مادامى كه از ضروريات دين و مذهب
نباشد، در سماع از ائمه عليهمالسلام مىپردازد.
ـ در فصل سوّم، مجتهد مطلق را متعذّر مىداند و آن را اثبات مىكند.
ـ در فصل چهارم، حصر رعيت و مردمان به مجتهد و مقلّد را مورد ترديد قرار مىدهد.
ـ در فصل پنجم، به تبيين اين نكته مىپردازد كه در موارد بسيارى بنابر مذهب اهل
سنّت ظنّ حاصل مىشود، امّا طبق ديدگاه اماميه حاصل نمىشود.
ـ در فصل ششم، ابوابى را كه عامّه براى اجتهادهاى ظنّى گشودهاند، مورد انكار قرار
مىدهد.
ـ در فصل هفتم، تشريح مىكند كه مردم در امور قضاوت و افتا به چه كسانى بايد رجوع
كنند.
ـ در فصل هشتم، به شبهات و پرسشهايى كه نسبت به اخباريان شده است پاسخ مىدهد.
ـ در فصل نهم، به تصحيح احاديث كتب اربعة؛ يعنى به اثبات صحّت احاديث مندرج در اين
كتابها مىپردازد.
ـ در فصل دهم، به توضيح پارهاى از اصطلاحات اصولى كه شهيد ثانى در تمهيد القواعد
ذكر كرده است مىپردازد.
ـ در فصل يازدهم، اغلاط و اشتباهات متكلّمان معتزله و اشاعره و موافقان آنها را
مورد اشاره قرار مىدهد.
ـ در فصل دوازدهم، پارهاى از اشتباهات فيلسوفان را متذكر مىشود.
ـ و در خاتمه، پارهاى قواعد اصلى و اساسى اخباريان را اشاره مىكند.
آنچه از اين فهرست به دست مىآيد، اين است كه فصلهاى اوّل، دوّم، سوّم و چهارم از
اهمّيّت بيشترى برخوردار است و نگاه كلّى و نقدهاى اساسى اخباريان را به روند
اجتهاد نشان مىدهد. مقدّمهى اين كتاب نيز جالب و شايستهى توجّه است، چه نشان از
ميزان اطّلاع و دقّت محقّق استرآبادى در نقل ديدگاههاى اصوليان دارد. اساس
انديشههاى محقّق مذكور را در بحثهاى قبلى يادآور شديم.
2. فيض كاشانى (1091 ـ 1007 ه)
محمّد بن مرتضى بن محمود، معروف به مولى محسن فيض كاشانى، در سال 1007 هجرى در
كاشان متولّد شد و پس از عمرى با عزّت و پر بركت در سال 1091 هجرى در قمصر كاشان
دار فانى را وداع گفت. خاندان فيض كاشانى همه از بزرگان علم، ادب، اخلاق، حكمت، فقه
و اصول بودند. جدّ او علاّمه تاجالدّين شاه محمود بن على كاشانى حكيم و متألّه و
عارف بود. پدر او علاّمه رضىالدّين شاه مرتضى نيز فقيه، اصولى، متكلّم، مفسّر،
شاعر و اديب بود.
بى شك مولى محسن فيض كاشانى در علومى چون حكمت، كلام، اخلاق، عرفان، تفسير، حديث،
فقه، ادبيات و شعر سر آمد روزگار و ماهر بود.(1)
مرحوم فيض از استادان بسيارى استفاده كرد(2) كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ شاه مرتضى، پدر او (م 1091).
ـ مولى صدرالدّين شيرازى، فيلسوف شهير و مؤسّس حكمت متعاليه
ـ سيّد مير محمّد باقر داماد.
ـ شيخ بهايى.
ـ مولى محمّد صالح مازندرانى.
ـ سيّد ماجد بحرانى، كه فيض نزد او حديث خوانده است.
فيض شاگردان بسيارى نيز تربيت كرده است، عدهاى از مهمترين آنها عبارتند از:
ـ علم الهدى، فرزندش.
ـ مولى محمّد باقر مجلسى، صاحب بحارالانوار.
ـ سيّد نعمت اللّه جزايرى، محدث معروف.
ـ قاضى سعيد قمّى، متكلّم شهير، صاحب شرح توحيد صدوق.
ـ مولى محمّد صادق كاشانى قمصرى.
فيض كاشانى تأليفات بسيارى داشته است(3) كه برخى از آنها از مصادر اصلى شيعه به
شمار مىروند. نام تعدادى از كتابهاى مهمّ او به شرح زير است:
1. رياض العلماء، ج 5، ص 181 ـ 180.
2. لؤلؤ البحرين، صص 122 ـ 121.
3. لؤلؤ البحرين، صص 131 ـ 122 ؛ امل الآمل، ج 2، صص 306 ـ 305 ؛ الذريعة آغا بزرگ
طهرانى، جلدهاى مختلف.
ـ الأصفى، الصافى، المصفّى كه سه كتاب تفسيرى است، اوّلى مختصر، دوّمى مفصّل و
سوّمى متوسط است. آنها تفسير روايى بر قرآن كريم مىباشند.
ـ الامكان و الوجوب، رسالهاى فارسى در فلسفه است.
ـ جواب مسألة الوجود، بحثى فلسفى ـ كلامى در اشتراك لفظى يا معنوى وجود است.
ـ سفينة النجاة إلى طريق الحق و سبيل الهداة، كه در آن مأخذ و منبع احكام شرعى را
كتاب و سنّت قرار مىدهد و تمسّك به غير اين دو را در كشف احكام بدعت مىشمارد.
ـ عين اليقين و علم اليقين، دو كتاب در كلام است.
ـ الاصول الاصيلة، در مورد اين كتاب توضيح داده خواهد شد.
ـ المحجّةالبيضاء في احياءالاحياء اماممحمّد غزّالى، كه بخش اعظم آن در اخلاق
است.
ـ معتصم الشيعة في احكام الشريعة، كتابى در فقه كه كامل نشده است.
ـ الوافى، كه در آن روايات كتب اربعه و رواياتى كه در اين كتابها نيامده است به
شكلى منظّم در يك مقدّمه، چهارده باب و يك خاتمه گرد آورى شده است.
مولى محسن فيض كاشانى در ابتدا همچون بسيارى از محقّقان و مجتهدان به تحصيل فقه و
اصول و تعليم آن پرداخت. وى همچنين، مطالعات و تحصيلات بسيار گستردهاى در كلام و
فلسفه داشت و نزد فيلسوف بزرگى چون ملاّصدرا فلسفه خواند. بى شك وى اين علوم را تا
حدّ عالى خوانده، در آنها متبحّر شده بود و از آثارى كه در اين رشتهها پديد آورده
است، اين نكته فهميده مىشود. او در جوانى كتاب اصولى نيز نگاشته است كه در
بردارندهى خلاصهى مباحث اصول فقه مىباشد.(1) امّا روح تشنه او به اين مقدار
سيراب نمىشد، از اين رو به سراغ تفسير و حديث رفت و در تحصيل و تأليف كتب حديثى و
تفسيرى همّت گماشت. اخلاق و عرفان نيز در مراحل بعد مورد توجّه جدّى او قرار گرفت.
امّا همچنان به آرامش نرسيّد و احساس مىكرد گمشدهاى دارد و با وجود اين كه
مىدانست اين گمشده چيست، امّا از ترس نداشتن ياور و كمك كارى كه حرف او را تصديق و
مورد حمايت قرار دهد، و از خوف اين كه كلامش سبك انگاشته شود، مدّتها آن را مخفى
نگه داشته، ابراز نكرده بود، تا اين كه از كلام پارهاى از محققان، ايمان و تصديق
به اين ديدگاه را استشمام كرد و به زودى تأليفى از يكى از آنها؛ يعنى محقّق
استرآبادى در اين باب مشاهده نمود كه در آن به مبتدعات و خيالات مخترعه مجتهدان و
فيلسوفان تصريح شده، بلكه در بيان آن مبالغه شده بود... در اين هنگام احساس كرد كه
بايد آزادانه ديدگاهش را ابراز كند و حق را ولو تلخ، بيان نمايد و در اين راه الهى
از سرزنش نكوهش كنندگان نهراسد.(2)
1. در الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 24، ص 273، شماره 1409، كتاب
اصولى با نام «نقد اصول فقه» به او نسبت داده شده است كه او در جوانى آن را تأليف
كرده است .
2. نك: فيض كاشانى، الاصول الاصيلة، تصحيح و تعليق مير جلالالدّين حسينى ارموى، ص
2 ـ 1.
از اين رو به تأليف كتابى پرداخت و آن را «الأصول الاصيله» نام نهاد. وى در اين
كتاب به بيان اصول و قواعدى پرداخت كه از قرآن كريم و اخبار اهل بيت عليهمالسلام و
شواهد عقل به دست آورده بود، امّا متأسفانه اكثر فقيهان متأخّر به اين اصول پايبند
نبودند و گويى از آن غافل بودند، حال آنكه عمل به اين اصول و توجّه به آنها، كار
تفقّه در دين را آسان مىسازد و بسيارى از شبهات را رفع مىنمايد. عمل اصحاب متقدّم
و ائمهى حديث مانند صدوقين، كلينى و پيروان آنها همه بر اساس همين قواعد بود و اين
مطلب با مشاهدهى آثار آنها آشكار مىشود.(1)
مرحوم فيض در كتاب «الاصول الاصيلة» به تبيين قواعدى مىپردازد كه بسيارى از آنها
را محدّث استرآبادى نيز بيان كرده است. او در اين كتاب دامنه عقل را روشن مىسازد،
قطعيّت روايات كتب اربعة را ثابت مىكند و اجتهاد مصطلح برخاسته از اجتهاد عامّه را
مورد نقد قرار مىدهد. مطالعه اين كتاب نشان مىدهد كه فيض كاشانى يك اخبارى سرسخت
و مخالف اجتهاد مصطلح است.(2) صاحب لؤلؤالبحرين نيز او را اخبارى متصلّبى مىشمارد
كه بر مجتهدان طعنهها و نقدهاى بسيارى دارد؛ به ويژه در كتاب سفينة النجاة كه به
تفريط و غلوّ در اين امر مىگرايد.(3)
فيض در كتاب اخير نيز به مباحث گوناگون اجتهاد و مبانى اصوليان و نقد آن مبانى و در
مقابل، اثبات مبانى و ديدگاههاى اخباريان پرداخته است.
3. شيخ حرّ عاملى (1033 ـ 1104 ه)
ابوجعفر محمّد بن حسن حرّ عاملى، در يكى از روستاهاى جبل عامل در سال 1033 هجرى
متولّد شد. پدرش شيخ حسن حرّ عاملى از عالمان زمان بود و به طور كلى خاندان او همه
از بزرگان و فقيهان و اديبان به شمار مىرفتند. شيخ حرّ عاملى در سال 1104 هجرى پس
از عمرى تلاش و كوشش در راه نشر احاديث اهل بيت عليهمالسلام و علوم دينى در گذشت و
در مشهد الرضا عليهالسلام به خاك سپرده شد.
1. نك: همان .
2. از اين رو ادّعاى برخى از محقّقان كه او را اخبارى معتدل خواندهاند، احتمالاً
ناشى از عدم آگاهى از ديدگاههاى وى و شايد برخورد احساساتى با مسأله باشد. (نك:
جنّاتى، ادوار اجتهاد، ص 340) .
3. لؤلؤ البحرين، ص 121 .
اساتيد و مشايخ او بسيارند(1) كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ شيخ حسن حرّ، پدر بزرگوارش.
ـ علاّمه شيخ زينالدّين بن محمّد بن حسن بن زينالدّين.
ـ علاّمه محمّد باقر مجلسى، صاحب بحارالانوار.
ـ علاّمه سيّد هاشم بحرانى، صاحب تفسير «البرهان».
ـ علاّمه محقّق آقا حسين خوانسارى.
شيخ حرّ شاگردان زيادى نيز داشته است(2) كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ علاّمه شيخ محمّد رضا، فرزند شيخ حرّ.
ـ علاّمه سيّد محمّد بن احمد حسينى گيلانى، صاحب رسالهاى در حكم صلاة جمعة، اين
شخص از شيخ حرّ اجازه روايت دارد.
ـ علاّمه محدّث مولى محمّد صالح هروى، كه از شيخ حرّ اجازه روايت دارد.
ـ علاّمه مير محمّد ابراهيم حسينى قزوينى، فقيه، محدث و رجالى مشهور.
شيخ حرّ تأليفات بسيارى داشته است(3) كه مهمترين آنها عبارتند از:
1. نك: مقدّمه اثبات الهداة، به قلم آية... مرعشى نجفى، ج 1، ص (ح
ـ ط) .
2. نك: همان، ص (ى ـ يب).
3. نك: امل الآمل، ج 1، صص 145 ـ 142؛ لؤلؤ البحرين، صص 79 ـ 77.
ـ وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، كه در آن روايات فقهى گرد آورى شده
است. و هم اينك از بهترين مصادر روايى مجتهدان و فقيهان به شمار مىرود.
ـ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، كه در هفت جلد چاپ شده است، اين كتاب بيان يك
دوره اصول اعتقادات با استفاده از نصوص و روايات است.
ـ كتاب الفوائد الطوسيّة، كه مسايل مختلفى در آن مطرح مىشود. شيخ حرّ در اين كتاب
پارهاى از تمايلات اخبارى خويش را بيان داشته است.
ـ امل الآمل فى علماء جبل عامل.
ـ الفصول المهمّة في الائمّة.
ـ كتابى در اثبات وجوب عينى نماز جمعه.
ـ كتابى در اثبات تواتر قرآن.
شيخ حرّ همچنين منظومه هايى نيز در فقه، كلام، اصول فقه و... دارد.
صاحبان ترجمه همگى به جلالت قدر و منزلت علمى او شهادت دادهاند و او را عالم،
فاضل، محقّق، مدقّق، صالح، موثّق، محدّث، فقيه، شاعر و اديب دانستهاند.(1)
محقّق بحرانى در لؤلؤ البحرين او را عالم، فاضل، محدّث و اخبارى شمرده است.(2)
1. نك: ميرزاحسين نورى، خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 9؛ شيخ عباس
قمى، الفوائد الرضويّة، ج 2، ص 473؛ ريحانة الادب، ج 2، ص 31.
2. لؤلؤ البحرين، ص 76، شمارهى 28.
شيخ حرّ عاملى اگر چه از اخباريان به شمار مىرفت و به تنظيم و تدوين احاديث
اهمّيّت بسيار مىداد، امّا اخبارى معتدلى بود و ديدگاههاى او در الفوائد الطوسيّة
نشان مىدهد كه افراطهاى برخى از اخباريان را نداشته است. افزون بر الفوائد
الطوسيّة، وى كتاب ديگرى با نام «الفصول المهمّه» در مبانى و اصول تنظيم كرد كه در
آن به جمعآورى كليهى قواعد منصوص از سوى ائمّهى معصوم عليهمالسلام در اصول دين،
اصول فقه، فروع فقه و... پرداخته است. در بخش اصول فقه اين مباحث ديده مىشود: وجوب
اتّباع الائمّة، القياس و الرأي، الظنّ، الجمع بين الاحاديث، الاجماع، خبرالثقه،
تأخير بيان از وقت حاجت، اخبار مَن بَلَغ، عدم جواز عمل به خوابها در احكام شرعى.
شيخ حرّ نيز همچون ديگر اخباريان عمل به اجتهادات ظنّى را جايز نمىشمرد.(1) وى
تأخير بيان از وقت حاجت را ممتنع نمىدانست و معتقد بود در اين مدّت بايد به احتياط
عمل كرد تا حكم از شارع برسد.(2) از ديدگاه شيخ حرّ نيز عمل به ظاهر كتاب براى كشف
احكام شرعى بدون تفسير ائمّه عليهمالسلام جايز نيست. عين همين نكته را در مورد
ظواهر احاديث نبوى نيز جارى مىداند. همچنين عمل به استصحاب در نفس احكام شرعى از
ديدگاه محدّث عاملى جايز نيست.(3)
1. الفصول المهمّه، باب 18، ص 306.
2. همان، صص 229 ـ 226، باب 31.
3. همان، باب 33، ص 234، و باب 34، ص 236 و باب 69، صص 268 ـ 267.
شيخ حرّ براى تمام ديدگاههايى كه در كتاب «الفصول المهمّة» ذكر مىكند روايات
متناسب با آنها نقل مىكند كه ما جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى كرديم.
4. ميرزا محمّد اخبارى ( 1178 ـ 1232 ه)
محمّد بن عبدالنّبى نيشابورى، معروف به ميرزا محمّد اخبارى در سال 1178 در هند
به دنيا آمد. در سنين جوانى به عتبات رفت و به تحصيل پرداخت و به درجهى
عالى از علوم دست يافت. ميرزا محمّد شخصى عالم، فاضل، جامع معقول و منقول
بود و در فقه و اصول نيز مهارت داشت. وى به روش اخباريان تمايل پيدا كرد و به
مخالفت با اصوليان و اهل اجتهاد پرداخت.
ميرزا محمّد نزد محققانى؛ مانند سيّد سند علاّمه ميرزا محمّد مهدى موسوى شهرستانى و
مولى آقا محمّد باقر بن محمّد على و شيخ موسى بن على بحرانى درس خوانده است و از
اينها اجازهى روايت دارد.
آثار ميرزا محمّد اخبارى بسيار است. وى بالغ بر هشتاد تأليف دارد. برخى از آنها
عبارتند از: السّفينة در ده مجلّد، المبين فى اثبات امامة الطاهرين، كليّات رجال،
مصادر الانوار فى الاجتهاد و الاخبار، الطهرالفاصل بين الحقّ و الباطل كه در بيان
تفاوت اخباريان و اصوليان است، قلع الأساس فى نقض اساس الاصول، و... .
ميرزا محمّد يك اخبارى متعصّب و افراطى بود. وى كتابى رجالى دارد كه در بخش «ميم»
در ترجمهى محمدها، خود را هفتمين فرد از آنها مىشمارد كه با اجتهاد در افتاده و
متأخّران را به خاطر انحراف از راه صواب، مورد نقد قرار داده است.(1) وى در كتاب
مصادر الانوار برخى از مبانى اخباريان را تبيين كرده، ديدگاه اصوليان را در موضوع
اجتهاد، ظنون و ... مورد نقد قرار داده است.
1. نك: روضات الجنات، ج 7، صص 140 ـ 127.
سرانجام ميرزا محمّد در سال 1232 هجرى در بغداد به تحريك داود پاشا به قتل رسيد.
5. شيخ يوسف بحرانى (1186 ـ 1107 ه)
علاّمه شيخ يوسف بن احمد بن ابراهيم بن احمد بن صالح بحرانى در قريهى
ماحوز به سال 1107 ه متولّد شد. پدر وى احمد بن ابراهيم بن احمد بحرانى از
علماى وقت بود و نزد شيخ سليمان ماحوزى، محقّق مشهور، شاگردى كرد.
شيخ يوسف دروس مقدّماتى و فقه و اصول را نزد پدر فرا گرفت. وى پس از مدّتى براى
تحصيل و تحقيق بيشتر وارد ايران شد و نگارش كتاب «الحدائق الناضرة» را در ايران
آغاز كرد، امّا به دليل مساعد نبودن شرايط ايران به عراق مهاجرت كرد و در كربلا
ساكن شد. حوزهى درسى او در كربلا بسيار گرم و مشهور بود. محقّقان بسيارى به حلقهى
درس او وارد شدند و از او استفاده كردند.
شيخ يوسف بحرانى پس از سالها تلاش در اعتلاى دين و گسترش علوم اسلامى در سال 1186
هجرى در كربلا وفات يافت.(1)
اساتيد شيخ يوسف بنابر گفتهى خود وى در لؤلؤالبحرين(2) عبارتند از:
ـ علاّمه شيخ احمد بن ابراهيم بحرانى، پدر شيخ يوسف.
ـ علاّمه شيخ احمد بن عبداللّه بن حسن بن جمال بلادى بحرانى (متوفّاى 1137ه).
ـ محقّق علاّمه شيخ حسين بن شيخ محمّد جعفر ماحوزى (متوفّاى 1171 ه)، اينشخص از
مهمترين استادان شيخ يوسف در فقه و حديث بود.
ـ شيخ عبدالله بن على بن احمد بلادى بحرانى (متوفّاى 1148 ه).
شمار شاگردان شيخ يوسف بسيار است، امّا مهمترين آنها عبارتند از:
ـ ابو علىمحمّد بن اسماعيل حايرى مؤلّف كتاب رجالى «منتهى المقال».
1. نك: مقدّمه الحدائق الناضرة، تأليف سيّد عبد العزيز طباطبايى، ص
(ج ـ ى).
2. نك: لؤلؤ البحرين، صص 444 ـ 443.
ـ محقّق شهير ميرزا ابوالقاسم گيلانى قمى، صاحب قوانين در اصول فقه.
ـ سيّد احمد عطار بغدادى.
ـ علاّمه سيّد على حايرى، صاحب رياض در فقه.
ـ علاّمه سيّد مهدى بحرالعلوم.
ـ مولى محمّد مهدى نراقى، صاحب «مستند الشيعة».
شيخ يوسف بحرانى تأليفات بسيارى نيز داشته است،(1) نام چند اثر مهم او به شرح ذيل
است:
ـ لؤلؤالبحرين در ترجمه و احوال علماى اماميّه.
ـ الحدائقالناضرة در فقه، كه از مهمترين كتابهاى فقهى شيعه اماميه به شمار
مىرود.
ـ معراج النبيه في شرح من لايحضره الفقيه.
ـ النفحات الملكوتية في الرّد على الصوفية.
ـ رسالة في تحقيق معنى الاسلام و الايمان.
ـ الدرر النجفيّة، كه در مدّت اقامت كوتاهش در نجف اشرف آن را تأليف كرده است.
شيخيوسف بحرانى عالمى قوىپنجه، فقيهى ماهر و محدّثى بزرگ بود. محققان، همه او را
تحسين كردند و به مقام بلند علمى او شهادت دادند. شاگرد او ابوعلى حايرى در رجال
خود او را «عالم، فاضل، ماهر، متتبّع، محدّث، باورع، عابد، صدوق، متديّن، از بزرگان
مشايخ و علماى اماميّه» خوانده است.(2)
1. لؤلؤالبحرين، صص 450 ـ 445؛ مقدّمهى الحدائق الناضرة، ص (ق ـ
ذ).
2. ابوعلى حائرى، منتهى المقال، ج 7، ص 75.
محقّق خوانسارى صاحب روضاتالجنّات نيز او را شيخ فقيه،
اضبط و بى نظير خوانده، كتابهاى او را بىمانند دانسته است.(1)
شيخ يوسف تمايلات اخبارى داشت و در موارد بسيارى با ديدگاه مجتهدان و اصوليان؛ به
ويژه در تبيين دايرهى حجّيّت عقل، مخالفت داشت. البته وى اخبارى بسيار معتدل و
منصفى بود و به يك معنا بين اصوليان و اخباريان جمع كرد. بين او و علاّمه وحيد
بهبهانى، مجدّد اصول فقه در قرن سيزدهم، مباحثات و مناظرات بسيارى در گرفته كه گاه
ساعتها به طول انجاميده است. بسيارى از شاگردان وحيد نزد او نيز شاگردى كردهاند.
صاحب حدائق وصيت كرده بود كه مرحوم وحيد بر جنازهى او نماز بگزارد.
در هر حال، صاحب حدائق بيشتر ديدگاههاى جديد خود را در مورد اجتهاد، عقل، روايات و
سنّت در مقدّمهى مفصّلى كه بر كتاب حدائق زده است و نيز در كتاب «الدرر النجفيّة»
بيان كرده است.
او كتابى به نام «المسائل الشيرازيّه» دارد كه در آن به تأييد مبانى اخبارى و فرق
آنها با اصوليان همراه با مؤيّدات روايى پرداخته است.(2) البته بعدها معتدلتر شده،
بسيارى از آن ديدگاهها را اصلاح نمود. برخى از ديدگاههاى او به شرح زير است:
1. روضات الجنّات، ج 8، ص 203.
2. نك: الحدائق الناضرة، ص 167، مقدّمهى دوازدهم.
1. شيخ يوسف بحرانى از آنجا كه معتدلتر از اخباريان پيشين بود، حجّيّت عقل فطرى
را قبول داشت و به مطابقت آن با شرع حكم مىكرد.
2. وى در تعارض دليل عقلى غير فطرى با دليل عقلى ديگر، آن را كه با يك دليل نقلى
تأييد مىشود، مرجّح مىدانست و در صورت تعارض دليل عقلى با نقلى، هر گاه
دليل عقلى با يك دليل نقلى تأييد شود، ترجيح با دليل عقلى است، در غير اين
صورت ترجيح با دليل نقلى است.(1)
3. محدّث بحرانى، در مقدّمهى دوازدهم حدائق تصريح مىكند كه بسيارى از فرقهاى
گفته شده بين اخباريان و اصوليان درست نيست و نيز مىگويد بخشى از ديدگاههاى
اخباريان افراطى بوده، قابل پذيرش نيست.(2)
4. محدّث بحرانى نيز چون ديگر اخبارىها احاديث كتب اربعه را بر گرفته از اصول قطعى
پيشين دانسته، شواهد بسيارى بر آن اقامه مىكند، از اين رو اين احاديث را قطعى و
صحيح مىشمارد.(3)
مهمترين كتابهاى اخباريان
اخباريان در طول مدّتى كه بر حوزههاى علمى شيعه حاكم بودند، كتابهاى بسيارى
نگاشتند كه بخشى از آنها در نقد مبانى مجتهدان و اثبات ديدگاه اخباريان و پارهاى
ديگر در بيان فرقهاى ميان اخباريان و اصوليان نوشته شد. افزون بر اينها، عدهاى از
اخباريان نيز در لابهلا و مقدّمات كتابهاى فقهى و غير فقهىشان به برخى از مباحث
و ديدگاههاى اخبارى پرداختند. ما در اين جا به نام چند كتاب مهمّ اخباريان اشاره
مىكنيم:
1. الفوائد المدنيّة كه پيشتر توصيفش گذشت. اين كتاب مهمترين و اوّلين كتابى است
كه مؤسس اين مكتب، مولى امين استر آبادى در اثبات اخبارى گرى نگاشته
است كه تأثير بسيارى بر حوزهها و عالمان آن دوران داشته است.
1. نك: الحدائق الناضرة، صص 133 ـ 126 ؛ شيخ يوسف بحرانى، الدّرر
النجفيّة، صص 148 ـ 147.
2. نك: الحدائق الناضرة، صص 170 ـ 167.
3. نك: همان، ص 14 ـ 26، مقدّمهى دوّم.
2. الاصول الاصيلة، تأليف مولى محسن فيض كاشانى كه پيشتر به اين كتاب اشاره
گرديد.
3. الفوائد الطوسيّة تأليف شيخ حرّ عاملى، اين كتاب اگر چه به طور مستقل در باب
ديدگاه اخباريان نوشته نشد و در بردارندهى مسايل مختلفى است، امّا از كتابهاى مهم
و روشنگر در شناخت اخباريان به شمار مىرود.
4. الفصول المهمّة اثر شيخ حرّ عاملى كه توصيفش گذشت و از كارهاى ابتكارى اين دوره
به شمار مىرود، زيرا براى اوّلين بار روايات ائمّه عليهمالسلام در بارهى اصول
كلّى اجتهاد و كشف حكم شرعى در آن گردآورى شده است. بعدها عدّهاى ديگر نيز به
تقليد از محدّث عاملى چنين كتابهايى تنظيم كردهاند.
5. مقدّمهى الحدائق الناضرة تأليف محدّث بحرانى كه در واقع ديدگاههاى معتدلترى
نسبت به اخباريان پيشين در آن مطرح شده است.
آثار مثبت و منفى اخبارى گرى
نهضت اخباريان اگر چه موجب ركود اجتهاد شد و ضررهاى بسيارى بر پيكر حوزههاى
شيعه وارد ساخت، امّا بايد انصاف داد كه ثمراتى نيز به همراه داشته است كه برخى از
آنها بسيار مهم است. ما ابتدا به برخى ثمرههاى اخبارىگرى اشاره مىكنيم و سپس
مضرّات و آثار منفى آن را بر مىشماريم.
آثار و فوايد اخبار گرى
1. تأليف و تنظيم جوامع روايى
مقارن با ظهور اخبارى گرى و تحت تأثير تفكّر و توجّه بسيار آنها به روايات و
متون روايى، پارهاى از محقّقان اخبارى به گرد آورى و تنظيم دوبارهى جوامع
روايى پرداختند كه قطعا داراى تنظيمهاى دقيقتر، منظّمتر و مبسوطترى نسبت به
جوامع پيشين (كتب اربعة) مىباشند.(1) مهمترين آنها عبارتند از:
الف ـ بحار الانوار، اثر محدّث توانا و فقيه ارجمند ملاّمحمّد باقر مجلسى (1037 ـ
1110 ه)، اين كتاب بسيار عظيم و مبسوط است و هم اينك در صد و ده جلد وزيرى چاپ شده
است. مرحوم مجلسى سعى كرده است با موضوع بندى دقيق احاديث، همهى آنها را جمع آورى
كند. وى ذيل هر حديثى كه نياز به تفسير و شرح داشته به تناسب بيانى را آورده است.
ب ـ الوافى، تأليف مولى محسن فيض كاشانى. اين كتاب در زمينه اصول، فروع، سنن و
احكام به جمع روايات ائمّه عليهمالسلام پرداخته است. نويسنده پارهاى از احاديث را
نيز شرح و تفسير كرده است .
ج ـ وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشرعية، تأليف محدّث بزرگوار شيخ محمّد بن حسن
بن على معروف به شيخ حرّ عاملى. اين كتاب به جمع احاديث فقهى پرداخته، در
بردارندهى همه روايات فقهى كتب اربعة و هفتاد كتاب ديگر است.
د ـ تفسير «البرهان»، تأليف محدّث بزرگ سيّد هاشم بحرانى (م 1107). وى در اين
كتاب به تفسير آيات قرآن از طريق روايات پيشوايان معصوم عليهمالسلام
پرداخته است و ذيل هر آيه رواياتى را كه ائمه عليهمالسلام در تفسير آنها فرمودند،
جمع كرده است.
1. عدّهاى از محقّقان؛ مانند شهيد صدر در المعالم الجديدة بر اين
باورند كه عامل تأليف جوامع روايى، اخباريان نبودهاند؛ امّا به نظر مىرسد اين
ديدگاه اندكى غير منصفانه نسبت به اخباريان باشد؛ زيرا بى شك اهتمام بسيار آنها بر
جمع و ضبط روايات نه تنها زمينهساز بلكه عامل اصلى تأليف اين كتابها بوده است.
افزون بر اين، نام نويسندگان اين جوامع خود نشان مىدهد كه اخباريان اين جوامع را
تدوين كردهاند، حتّى برخى از اين مؤلّفان؛ مانند فيض و سيّد هاشم بحرانى از
اخباريان تند و افراطى بودهاند.
ه ـ اثبات الهداة، اثر شيخ حرّ عاملى. اين كتاب به مسايل اعتقادى و تبيين آنها
از طريق جمع و نقل روايات رسيده از معصومان عليهمالسلام پرداخته است. اين كتاب هم
اينك در هفت مجلّد وزيرى چاپ شده است.
افزون بر آثار روايى كه خود اخباريان نگاشتهاند، آنان زمينهساز و محرّك اصوليان و
فلاسفهى اسلامى؛ مانند ملاّصدرا و مولى صالح مازندرانى شدند كه در كنار كار اصولى
و فلسفى به شرح و تفسير جوامع روايى پرداخته و سعى و تلاش در برقرارى سازگارى بين
دستگاه فلسفى خود با كلمات معصومان عليهمالسلام از خود نشان دهند.
2. جلوگيرى از پارهاى افراطها در اجتهاد
يكى از فوايد غير مستقيم و از لوازم اخبارى گرى اين بود كه اصوليان شيعه به بعضى
انحرافات ناخواسته كه در اجتهاد شيعه ايجاد شده بود، توجّه كرده، جلوى آن را
گرفتند. از قرن هفتم به بعد پارهاى از اصطلاحات و مفاهيم اصولى از اهل سنّت وارد
اصول شيعه شد كه به يك معنا انحرافى مىنمود و مىتوانست زمينهى انحرافات بعدى را
فراهم سازد. تعريف اصطلاحى اجتهاد به كشف ظنّى احكام كه از قرن هفتم و از سوى
علاّمهى حلى وارد اصول فقه شيعه شد، از اين موارد است. نقدهاى اخباريان به اين
گونه مسايل سبب شد كه اصوليان شيعه با توجّه بيشترى به مسأله نگاه كنند و جلوى
انحرافات احتمالى را بگيرند؛ مثلاً فاضل تونى كه مقارن با اوج اخبارىگرى مىزيست
به اين نكته تفطّن يافت و تعريف اصطلاحى ديگرى از اجتهاد به
دست داد تا مبتلا به اشكال اخباريان نباشد.(1) و بعدها مرحوم وحيد بهبهانى با دقت
تمام به اين مسأله پرداخت و تبيين كرد كه اصوليان كشف ظنّى مطلق را حجّت نمىدانند،
بلكه معتقد به ظنون خاصّى هستند كه داراى پشتوانه و مستند قطعى و شرعى مىباشد؛ از
اين رو اين احكام ظنّى با واسطه به علم باز مىگردند.(2)
3. انگيزهى اصوليان براى تبيين و تنقيح هر چه بيشتر مبانى خود
اشكالات اخباريان كه در بسيارى از موارد نشانگر درست نفهميدن مسألهى اصولى مورد
نقد از سوى آنان بود، اين نكته را نيز بيان مىكرد كه بسيارى از مباحث اصولى از
شفافيّت و وضوح كافى برخوردار نيست و اين مطلب انگيزهاى شد براى محقّقان اصولى تا
به تدقيق، تنقيح و تبيين هر چه بيشتر اصطلاحات و مباحث اصولى بپردازند. تبيينها و
توضيحات روشنگر اصوليان در موضوع امارات و ظنون معتبر شرعى و نيز توجّه بيشتر به
مباحث اصول عمليه از اين قسم است و شايد ابتكار و ابداع بحثهاى مربوط به دليل
فقاهتى از همين جا نشأت گرفته باشد.
آثار مخرّب و زيان بار اخبارگرى
1. مهمترين ضربهاى كه اخباريان بر حوزههاى علوم شيعه وارد ساختند، سدّ باب
اجتهاد و ركود جدّى آن به مدّت دو قرن بود. اينان سبب شدند كه اجتهاد صحيح و مورد
قبول شيعه كه بى شك مورد تأييد و تشويق امامان معصوم عليهمالسلام است به شدّت آسيب
ببيند و از تكامل، رشد و بالندگى باز ايستد. اين ضربه بسيار محكم بود و تا هم
اينك نيز آثار مخرّب آن مشاهده مىشود.
1. فاضل تونى، الوافية، تحقيق سيّد محمّد حسين رضوى، ص 244.
2. وحيد بهبهانى، الرسائل الاصوليّة، صص 66 ـ 23.
2. اخبارى گرى به يك معنا ترويج خشك انديشى و جمود بود و حتّى اگر بخشى از
حكايات منقول هم در مورد آنها درست باشد، سخت تكان دهنده است. اينان به ظواهر
روايات بسنده مىكردند و حاضر نبودند به تدقيق و تأمّل در آنها بپردازند.
3. در مذهب اخبارىگرى، رجوع مستقل به ظواهر قرآن ممنوع شد و فهم از قرآن حجيتش را
از دست داد و چه ضربهاى سهمگينتر از اين بر پيكرهى كتاب خدا مىتوانست وارد شود.
اينان با اين كار نه تنها به قرآن خدمت نكردند، بلكه زمينه ساز مهجور و منزوى شدن
قرآن، به بهانهى توجّه به احاديث و روايات، شدند!
4. با پذيرش تمام روايات كتب اربعة، زمينهى ورود بسيارى از خرافات در دين فراهم شد
كه از طريق روايات مجعول و ضعيف در دين اسلام و مذهب شيعه رخنه كرد.
5. اخباريان زمينه ساز گمراهى عدّهاى از مردمان عادى شدند، به گونهاى كه امروزه
نيز عدّهاى از مردم عادى به بهانهى اين كه اجتهاد جايز نيست و نبايد به مجتهد
رجوع كرد، خودسرانه به كتب روايى مراجعه مىكنند تا احكام شرعيشان را مستقيما از
روايات در آورند! چگونه ممكن است يك انسان غير متخصّص به تنهايى بتواند احكام خود
را از ميان اين همه روايات دقيق و گاه متعارض و پيچيده بيرون بكشد!
چكيدهى درس
1. در اوايل قرن يازدهم هجرى مكتبى به نام اخبارىگرى به رهبرى مولى محمّد امين
استرآبادى پديد آمد و بلافاصله بر حوزههاى علوم دينى حاكم شد و تا دو قرن تسلطش
ادامه يافت. اينان معتقد بودند كه اجتهاد مصطلح و كشف ظنّى احكام حجّيت ندارد و
اصحاب ائمّهى معصوم عليهمالسلام از چنين روشى سود نمىجستند.
2. در باور اخباريان؛ كتاب، اجماع و عقل از منابع حكم شرعى نيستند و تنها منبع كشف
و فهم حكم شرعى، سنّت ائمّه معصومين عليهمالسلام است. اخباريان همچنين روايات كتب
اربعة را قطعى مىدانستند.
3. تعدادى از مهمترين انديشمندان اخبارى عبارتند از: مولى محسن فيض كاشانى، مولى
عبداللّه سماهيجى، ميرزا محمّد اخبارى، شيخ حرّ عاملى، سيّد نعمتاللّه جزايرى و
محدّث بحرانى.
4. اخباريان در تشريح و اثبات ديدگاههاى خويش و نقد مبانى اصوليان كتابهاى بسيارى
نگاشتهاند؛ برخى از مهمترين آنها عبارتند از: الفوائد المدنيّة، الاصول الاصيلة،
سفينة النجاة، الفصول المهمّة، الفوائد الطوسيه و مقدّمهى الحدائق الناضرة.
5. تأليف و تنظيم جوامع جديد روايى از دستاوردهاى مثبت اين دوره است كه اخباريان
عامل يا زمينه ساز آن بودند.
6. از مهمترين نكات منفى اين دوره، مىتوان به ركود اجتهاد، ايستايى و عدم تكامل
آن به مدّت دو قرن، كنار نهادن قرآن و ناديده انگاشتن يا كم رنگ كردن نقش عقل در
فهم و كشف مسايل و احكام شرعى اشاره كرد.
پرسشهايى براى انديشهورزى:
1. به نظر شما چه عوامل ديگرى، افزون بر آن چه در متن درس به آن اشاره شد، در
پيدايش مكتب اخبارىگرى نقش داشتند؟
2. آيا مبانى و اصول اخباريان قابل توجيه و اصلاحند، اگر هستند، چگونه؛ و اگر
نيستند، به چه دليل؟
3. چه روشى در تحليل و نقد مكتب اخبارى مناسبتر است؟
4. آيا مىتوانيد آثار مثبت يا منفى ديگرى براى نهضت اخبارى گرى بر شماريد؟
تحقيق و پژوهش
1. برخى از محقّقان ادّعا كردهاند كه تفكّر حس گرايى در اخباريان برگرفته از
اصالت حسّ در اروپا بود. آيا با اين ديدگاه موافقيد؟ براى پاسخ مستدل به پرسش فوق
به تحقيق بپردازيد و مستندات و شواهد كاملى براى ديدگاه خويش ارايه نماييد.
2. در مورد زندگى، شرح حال و آثار و انديشههاى تعدادى از اخباريان كه در متن درس
به آنها اشاره نشد، با راهنمايى استاد محترم خود تحقيق كنيد.