درآمدى به تاريخ علم اصول

مهدى على‏پور

- ۹ -


درس هشتم - دوره‏ى چهارم: پيدايش و اوج اخبارى گرى و ضعيف شدن اصول

(اوايل قرن 11 تا اواخر قرن 12)

مهم‏ترين مباحث اين درس:

1. بررسى علل و عوامل پيدايش مكتب اخبارى گرى
2. شناخت بنيادهاى تفكّر اخبارى‏گرى
3. نگاهى به تفاوت‏هاى اخباريان با اصوليان
4. شناخت شخصيت‏هاى اصلى مكتب اخبارى گرى
5. بررسى مهم‏ترين آثار و نوشته‏هاى اخباريان
6. نگاهى به آثار مثبت و منفى نهضت اخباريان

پيدايش مكتب اخبارى گرى و علل آن

در درس‏هاى گذشته روشن شد كه با آمدن ابن ادريس حلّى و نجات روش اجتهادى از ركود وايستايى، همواره اين روش رو به كمال و رشد پيش مى‏رفت و در زمان محقّق حلّى، علاّمه‏ى حلّى، شهيدين و پس از آنها در زمان صاحب معالم و شيخ بهايى به اوج خود رسيد. تا اين كه ناگهان در اوايل قرن يازدهم هجرى شيوه‏ى جديدى به نام «اخبارى گرى» در صحنه‏ى مباحث فقهى و اصولى پديدار شد كه مبناى اجتهاد و اصول فقه را به زير چاقوى نقّادى خويش برد و آن را مورد ترديد قرار داد.
مؤسّس اين مكتب علاّمه مولى محمّد امين استرآبادى (متوفاى 1036 ه) بود. بنا به گفته‏ى وى، دانشمندان شيعه در دوران متأخّر؛ به ويژه از زمان علاّمه‏ى حلّى به بعد در طريق كشف احكام شرعى به انحراف رفته و از شيوه‏هايى پيروى كردند كه خطا بود و محقّقان اهل سنّت آنها را بنيان گذاشته‏اند. از ديدگاه او، روش موسوم به روش اجتهادى با شيوه‏ى اصحاب ائمّه عليهم‏السلام و محقّقان و دانشمندان متقدّم كه همگى محدّث بودند ناسازگار است و اين نكته نشانه‏ى بطلان آن است. از اين رو، اينان خود را تابع اصحاب ائمّه و محدّثان از اماميه بر مى‏شمردند.
اخبارى گرى شيوه‏اى نوين در كشف احكام شرعى بود(1) كه با تأليف كتاب «الفوائد المدنيّه» از سوى محمّد امين استرآبادى به صورت مضبوط و مدوّن وارد عرصه علم و دانش در حوزه‏ها شد. پس از نشر ديدگاه‏هاى اخبارى‏گرى، عدّه‏ى بسيارى از دانشمندان به آن تمايل نشان داده، برخى نيز كه از قبل اشكالاتى نظير آن را به روش‏هاى اجتهادى، داشتند به طرفدارى و دفاع از آن برخاستند. البته اخبارى‏ها و طرفداران روش اخبارى متفاوت بودند، عدّه‏اى افراطى بوده؛ نظير خود مرحوم امين استرآبادى، و ميرزا محمّد اخبارى و عده‏اى ديگر معتدل‏تر بوده‏اند؛ مانند شيخ حرّ عاملى و شيخ يوسف بحرانى.
در هر حال عدهّ‏ى بى‏شمارى از محقّقان به اين مسلك روى آوردند و در تأييد آن كتاب‏هاى بسيارى نگاشتند. برخى از دانشمندان مهمّ اخبارى عبارتند از: مرحوم محمّدتقى مجلسى، شيخ حرّ عاملى، علاّمه محمّدباقر مجلسى صاحب بحارالانوار، سيّد نعمت‏اللّه‏ جزايرى، ملاّخليل قزوينى، مولى‏محسن فيض كاشانى و عدّه‏اى ديگر.
اخبارى گرى تا اواخر قرن دوازدهم، قريب به دو قرن، در حوزه‏هاى شيعه حاكم بود و نتايج مثبت و منفى بسيارى به بار آورد.

1. البته ريشه‏هاى اين تفكّر در ميان اهل نصّ و ظاهريّه از اهل سنّت قابل رديابى است.

بحث از علل پيدايش اخباريان و تحليل آن، نكته‏ى بسيار دقيق و درس آموزى است كه شايسته است محقّقان متأخّر به آن توجّه كرده، از آن بحث كنند. ما در اينجا به چند علّت عمده در پيدايش مسلك اخبارى‏گرى اشاره مى‏كنيم:
1 ـ يكى از علل بسيار مهم در ظهور و بروز مكتب اخبارى‏گرى، اين تفكر بود كه آنان مى‏پنداشتند با به كارگيرى قواعد و عناصر كلّى اجتهاد و قواعد فقهى مُبتدع، عناصر خاصّه استنباط و روايات ائمّه‏ى معصوم عليهم‏السلام به فراموشى سپرده شده، كنار گذاشته مى‏شود. و به اين مهم توجّه نكردند كه هدف از قواعد كلّى استنباط و عناصر مشترك و تنقيح هر چه بيشتر آنها، اين است كه فقيه بتواند با كمك اين عناصر مشترك به سراغ عناصر مختص برود و احكام شرعى را بهتر استنباط كند.(1)

1. نك: المعالم الجديدة، ص 98.

2 ـ شايد مهم‏ترين علّت براى مخالفت اخباريان با روش اجتهادى اين بود كه آنان بر اين باور بودند كه «اجتهاد» در ميان شيعيان اصالت نداشته، از موضوعات پديد آمده از سوى اهل سنّت است. كه به دليل انحراف و عدم تمسّك به ائمّه عليهم‏السلام به اين ابزار نياز پيدا كردند، در حالى كه شيعه و اصحاب ائمّه عليهم‏السلام به دليل اعتقاد به ائمّه‏ى معصوم عليهم‏السلام و حجّيت كلام آنها نيازى به اجتهاد در خود نمى‏ديدند و از اين رو مى‏بينيم كه اصحاب ائمّه و علماى متقدّم همه‏ى فقيهانى بودند كه از اين ابزار نادرست سود نمى‏جستند و بدون آن، به فهم كلام ائمّه عليهم‏السلام و كشف حكم از آنها مى‏پرداختند، تا اين كه اين روش خطا در شيعه از سوى بعضى از كسانى كه تحت تأثير اهل سنّت بودند؛ نظير ابن جنيد، كه معتقد به حجّيت قياس بود وارد فقه شيعه گشت، و بعدها تا حدودى مورد تبعيت قرار گرفت تا اين كه در قرن هفتم و به دست علاّمه‏ى حلّى رحمه‏الله و پيروان او به طور گسترده‏ترى اين روش پذيرفته و به كار گرفته شد و اين گونه بود كه فقه شيعه سخت تحت تأثير اصول و اجتهاد انحرافى اهل سنّت قرار گرفت. در حالى كه ما شيعيان هيچ نيازى به اين روش غلط در كشف احكام شرعى نداريم، همان طور كه اصحاب ائمّه و علماى پيشين تا قبل از غيبت صغرا چنين نيازى را احساس نمى‏كردند؛ از اين رو، روش اجتهادى كه مشحون از اصطلاحات و امور ساختگى از سوى اهل سنّت است، بايد كنار گذاشته شود و همان شيوه‏ى اصحاب پيشين و سلف صالح احيا گردد. از اين رو، اخباريان خود را طرفدار محدّثان متقدّم مى‏دانستند.(1)

1. نك: مولى امين استرآبادى، الفوائد المدنّية، مقدّمه‏ى اول، صص 44 ـ 4.

تحليل و نقد دليل فوق:

اگر چه اين كلام اخبارى‏ها درست است كه اصول فقه ابتدا در ميان اهل سنّت رونق يافت، امّا اين حرف آنان درست نيست كه اين علم توسط آنان تأسيس شده باشد و ما در درس‏هاى قبل ثابت كرديم كه اصحاب ائمّه عليهم‏السلام به راهنمايى آن حضرات، ابتدا پاره‏اى از قواعد اصولى را تأليف و در شرايط لازم مورد استفاده قرار دادند. بله، به دليل حضور ائمه عليهم‏السلام نياز به اجتهاد و به كارگيرى قواعد اصولى در ميان اصحاب اماميّه بسيار كمتر بود و لذا اهل سنّت سريع‏تر به رونق اصول فقه و روش اجتهادى پرداختند و از همين رو است كه بعدها بسيارى از اصطلاحات از اصول عامّه وارد اصول فقه شيعه شد، امّا به صرف ورود اين اصطلاحات نمى‏توان اصول فقه شيعه را متهم به تبعيت از اهل سنّت كرد؛ چه محقّقان اصولى شيعه تنها ظاهر آن قواعد را از اصول عامّه برگرفتند، امّا در تعريف، ماهيّت و چگونگى آن تغييرات اساسى داده‏اند كه به حق متفاوت از قاعده‏هاى اصولى موجود در اصول عامّه به شمار مى‏روند؛ نمونه بسيار خوب اين مطلب، بحث «اجماع» است كه از اصول عامّه آمده است، امّا با توجّه به درس‏هاى پيشين روشن شد كه بحث اجماع و دليل و شرايط حجّيت آن كاملاً متفاوت از آن چيزى است كه اهل سنّت مى‏گفتند. از اين رو به صرف شباهت لفظى نمى‏توان به اصول فقه شيعه اين اتهام را وارد ساخت. و در نهايت اين كه دليل احتياج بيشتر دانشمندان پس از غيبت صغرا به اجتهاد و به كار بستن قواعد كلّى، گذشتِ زمان و دورى آنان از عصر نصوص و تشريع است؛ زيرا گذشت زمان و زايل شدن قراين حالى و گاه قراين مقالىِ كلام، ضرورت به كارگيرى قواعد كلّى در فهم نصوص را بيشتر مى‏كند، در حالى كه در زمان ائمه عليهم‏السلام و در دوره‏هاى قريب به آن عصر، هنوز بسيارى از آن قراين موجود بود و راه كشف احكام از نصوص بسيار سهل مى‏نمود و ديگر نيازى به اجتهادهاى پيچيده و سنگين نبود؛ از اين رو، در نظر نگرفتن تفاوت ميان اصحاب متقدّم و متأخّر نسبت به ظرف نصوص، ناموجّه و غير منصفانه است و نتيجه‏اى كاملاً ناصحيح به بار مى‏آورد. اين نكته‏ى مهمّى است كه برخى از محقّقان بزرگ نيز به آن اشاره كرده‏اند(1).

1. سيّد محسن اعرجى، وسايل الشيعه فى احكام الشريعة، ص 22.

3 ـ علّت مهمّ ديگر مخالفت اخباريان با اصوليان، استفاده‏ى اصولى‏ها از دليل عقلى در كشف حكم شرعى بود.اخباريان عقل را ناتوان از كشف قطعى احكام مى‏دانستند و كشف ظنّى احكام الهى را نيز حجّت نمى‏شمردند؛ از اين رو، اينان عقل را جزو ادّله‏ى كشف حكم نمى‏دانستند و به اصوليان كه در كشف حكم از عقل سود مى‏بردند اشكال مى‏كردند.
محقّق استرآبادى در كتاب «الفوائد المدنيّة»، علوم بشرى را بر دو قسم مى‏كند:
يكى علمى كه بر آورده از حسّ است. و ديگرى علمى كه از حسّ حاصل نشده و با ادراكات حسّى قابل اثبات نيست. ايشان قواعد اصلى رياضيات را از قسم اوّل برشمرده و گزاره‏هاى ماوراء الطبيعه؛ مانند تجرّد روح، بقاى نفس بعد از بدن و حدوث عالم را از سنخ دوم مى‏خواند. از ديدگاه محقّق استرآبادى تنها علومى قابل اطمينان و اعتماد هستند كه بر آمده از حسّ يا قريب به آن باشند، امّا علومى كه اين گونه نيستند، اعتبار نداشته و حجيّت ندارند.(1)
با بيان فوق از محقّق استرآبادى مى‏توان كشف كرد كه اخبارى‏ها و در رأس آنان محدث استرآبادى، معيار صحّت علوم را حسّ مى‏دانسته و عقل را بى اعتبار خوانده، به كنار مى‏نهادند.(2)
لذا اخبارى‏ها با عقل و كسانى كه آن را به كار مى‏گرفته‏اند به مخالفت برخاستند. محدث جزايرى در اين مورد مى‏گويد:
«بيشتر اصحاب پيامبران، از كسانى پيروى كرده‏اند كه اهل قياس و رأى و فلسفه بوده، بر عقول و استدلال‏هاى عقلى خود تكيه مى‏كرده‏اند و بيانات پيامبران را كه مطابق با عقول آنان نبوده است نمى‏پذيرفته‏اند.... اصحاب ما نيز از اين افراد پيروى كرده، اگر چه به ظاهر سخن آنها را نمى‏گفته‏اند و اظهار بى نيازى از مكتب وحى نمى‏كرده‏اند، ولى در عمل چنين كرده‏اند؛ زيرا گفته‏اند: هر گاه دليل عقلى با دليل نقلى ناسازگار باشد، يا دليل نقلى را طرح مى‏كنيم، يا آن را با دليل عقلى توجيه مى‏كنيم».(3)

1. فوائد المدنية، صص 130 ـ 129.
2. برخى از محقّقان همچون مرحوم آية‏اللّه‏ بروجردى خواسته‏اند اين تفكر محقّق استرآبادى را به حسّ گرايى در اروپا پيوند بزنند. امّا دليل محكمى براى اثبات اين ارتباط وجود ندارد؛ (نك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 20، ص 169).
3. محدّث جزايرى، انوار نعمانية، صص 131 ـ 129.

تحليل و نقد دليل فوق:

ابتدا اين نكته بايد مورد توجّه قرار گيرد كه همه‏ى اخباريان در قبال عقل ديدگاه واحد و يكسانى نداشتند، اگر چه همه‏ى آنان به نوعى به ضعف و نقص عقل باور داشتند و در صدد محدود كردن آن بودند، اما در عين حال در مورد ميزان اين محدوديت و عدم حجّيّت با يكديگر اختلاف داشتند. آن چه در دليل فوق تبيين شد، بيشتر ناظر به ديدگاه خود محقّق استرآبادى و پيروان افراطى او نظير سيّد نعمت‏اللّه‏ جزايرى و ميرزا محمّد اخبارى است.
اجمالاً در نقد كلام فوق مى‏توان گفت: اولاً، خطاى حسّ كمتر از عقل نيست بلكه به نوعى بيشتر است؛ از اين رو علوم بر آمده از حسّ نيز نبايد معتبر باشد. ثانيا، عقل را نمى‏توان به كلّى بى اعتبار دانست؛ چه در مواردى كه كتاب، سنّت و اجماع حكمى نداشت، چاره‏اى جز تمسّك به دليل عقلى نيست. افزون بر اين كه در آيات و روايات نيز عقل داراى جايگاه بسيار بلندى است كه حجّت و رسول باطنى انسان‏ها شناخته شده است.(1) از اين رو است كه پاره‏اى از محقّقان اخبارى معتدل نظير علاّمه‏ى بحرانى حكم عقل فطرى را حجّت دانسته، مطابق با حكم شرعى مى‏شمارد.(2) بله، بى شك در ميزان حجّيّت احكام عقلى و محدوده‏ى دخالت عقل، بحث‏هاى بسيارى وجود دارد كه بايد مورد توجّه محقّقان قرار گيرد، امّا اين مسأله اصلِ حجّيّت اين دليل بنيادين را زير سؤال نمى‏برد.

1. كلينى، اصول كافى، تحقيق محمّد جواد فقيه، كتاب عقل و جهل، صص 68 ـ 60، حديث 12.
2. محدّث بحرانى، الحدائق الناضرة، ج 1، صص 126 ـ 133 .

اصول و بنيادهاى تفكّر اخبارى‏گرى(1)

1. نفى اجتهاد و عدم اعتبار آن

اخبارى‏ها بر اين باورند كه چون اجتهاد و استنباط اصطلاحى، ظنّى است، به طور كلّى حجّت نيست و در كشف احكام شرعى توسّل به استنباطات ظنّى جايز نيست؛ زيرا تحصيل علم به احكام لازم است. مرحوم امين استرآبادى در ردّ و ابطال اجتهادهاى ظنّى 12 دليل مى‏آورد.(2)
همان گونه كه مشاهده مى‏كنيد اخبارى‏ها اجتهاد را روشى براى كشف ظنّى احكام مى‏دانستند و اهل سنّت مرادشان از اجتهاد همين است. محقّق استرآبادى در اوايل كتاب فوائد به اين نكته اشاره كرده، شواهدى از اصول عامّه در اين مورد ارايه مى‏كند. وى سپس اضافه مى‏كند كه محقّقان شيعه؛ به ويژه از قرن هفتم، همين ديدگاه عامّه در باره‏ى اجتهاد را پذيرفته، آن را كشف ظنّى حكم شمردند، و از محقّق و علاّمه‏ى حلّى نيز شواهدى را نقل مى‏كند.(3)

1. در بيان اصول تفكّر اخباريان بيشتر از كتاب الفوائد المدنـيّة كه در واقع نماينده‏ى اصلى ديدگاه‏هاى اخباريان است، استفاده كرده‏ام.
2. الفوائدالمدنية، صص 127 ـ 90.
3. همان، صص 8 ـ 4.

به يك معنا محقّق استرآبادى به نكته‏ى مهمّى توجّه كرده است، چه سهل انگارى پاره‏اى از محقّقان قرن هفتم در تبيين ديدگاه اجتهاد و تأثير پذيرى آن از اجتهاد عامّه كه صرفا كشف ظنّى حكم را به دنبال دارد و در اين راه از منابع ظنّى كه به لحاظ شرعى معتبر نيست؛ مانند قياس، استحسان و مصالح مرسله، سود مى‏جويد، قابل بخشش نيست. اين نگاه به اجتهاد حتّى تا زمان صاحب معالم كه عصر نهضت اخبارى‏ها است ادامه يافت(1) و زمينه‏ى نقدهاى اخباريان را به اصوليان و مجتهدان آماده ساخت.
امّا حقيقت اين است كه اين مسأله طرف ديگرى نيز دارد، مراجعه به دوره‏هاى پيشتر از قرن هفتم و نگاه به اصول و اجتهاد شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ طوسى و امثال آنها، آن را آشكار مى‏سازد كه متأسفانه اخبارى‏ها به آن توجّه نشان ندادند. توضيح اين كه، در اصولِ محقّقان دوره‏هاى نخست، اجتهاد به عنوان روش كشف احكام، معنايى عام داشته است. آنان اجتهاد را كشف حكم شرعى از منابع معتبر شرعى مى‏دانستند. و اين همان تعريفى است كه محقّقان متأخّر پس از طرح شبه‏ى اخبارى‏ها به آن تصريح كرده‏اند. افزون بر اين كه خود محقّقان قرن هفتم و پيروان بعديشان؛ مانند محقق، علاّمه، شهيدين، صاحب معالم و ديگران، با وجود چنين نگاهى، كشف ظنّى را به طور مطلق حجّت نمى‏دانستند، در حقيقت ديدگاه‏شان به همان نظريه‏ى صحيح در مورد اجتهاد بازگشت مى‏كرد كه محقّقان شيعه به آن اعتقاد داشته‏اند. روشن است كه طبق نظريه‏ى محقّقان اصولى عالمان شيعه، اجتهاد، تلاش و كوشش فقيه براى كشف و استخراج حكم شرعى از ادلّه و منابع معتبر شرعى است. اين منابع يا علم آورند كه كشف حكم از آن فى نفسه حجّت است يا ظنّى‏اند كه در اين صورت، اصل، عدم حجّيّت آنها در كشف حكم شرعى است مگر اين كه دلايل قطعى بر حجّيّت آنها داشته باشيم و بدانيم كه شارع آنها را حجّيت بخشيده است؛ از اين رو، از ديد محقّقان شيعه ظنّ مطلق حجّت نيست.(2)

1. نك: معالم‏الدّين، همان، بحث اجتهاد و تقليد.
2. در تمام كتاب‏هاى اصولى متأخّر به اين مسأله تصريح شده است و نيز از لابه‏لاى بحث‏هاى اصوليان متقدّم اين نكته قابل استنباط است.

امّا اخبارى‏ها توجّه نكردند كه اجتهاد مورد انكار ائمّه همان است كه در اهل سنّت به عنوان اجتهاد به رأى و كشف ظنّى غير معتبر، از طريق قياس، استحسان، مصالح مرسله، سدّ ذرائع، فتح ذرائع و... وجود دارد. به همين جهت اجتهاد ظنّى معتبر و شرعى را نيز مورد اشكال قرار دادند.
2 ـ از ديدگاه اخباريان تنها منبع شناخت احكام شرعى، سنّت ائمّه‏ى معصوم عليهم‏السلام است. محقّق استرآبادى در فصل دوّم كتاب «الفوائد المدنّية» به اثبات اين مطلب مى‏پردازد و معتقد است كه مدرك احكام و مسايل شرعى، اعم از اصلى و فرعى، مادامى كه از ضروريات دين و مذهب نباشد، منحصر در سِماع از ائمّه‏ى معصوم عليهم‏السلام مى‏باشد. و حتّى سنّت پيامبر را نيز از منابع كشف حكم نمى‏داند!
3 ـ با توجّه به نظريه‏ى پيش گفته، اخباريان منابع ديگر؛ يعنى عقل، اجماع و كتاب را از منابع كشف حكم شرعى نمى‏دانند. اينان، اجماع را ساخته و پرداخته‏ى اهل سنّت مى‏دانند كه به دلايل سياسى براى كنار گذاشتن ائمّه عليهم‏السلام به آن تمسّك كردند.(1)
عقل نيز ـ به دلايلى كه گذشت ـ حجّت نيست. امّا ظواهر كتاب و سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از آن رو براى ما حجّت نيست كه فهم ظواهر قرآن و كلمات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بايد از طريق ائمّه عليهم‏السلام صورت گيرد؛ زيرا آنان مخاطب اين كلمات بودند نه ما، از اين رو كشف حكم از طريق ظواهر كتاب براى ما مقدور نيست و بايد به سراغ ائمّه عليهم‏السلام رفت.(2)

1. الفوائد المدنيّة، ص 90 و ص 112.
2. اخباريان در اثبات اين ادّعاى خود روايات بسيارى؛ به ويژه روايات دالّ بر عدم جواز تفسير به رأى، را ذكر كرده‏اند. نك: الفوائدالمدنيّة، صص 126 ـ 94. شيخ انصارى نيز بسيارى از اين روايات را در رسائل در بحث حجّيت ظواهر نقل كرده، به آنها پاسخ داده است.

4 ـ از ديدگاه اخبارى‏ها قطع حاصل از مقدّمات عقلى و اجماع حجّت ندارد. البتّه در اين كه مراد اخباريان از اين كلام چيست، اختلاف وجود دارد؛ زيرا اين احتمال از كلام اخباريان كه آنها قطع را بعد از حصول آن براى قاطع حجّت نمى‏دانند، سخن بعيدى مى‏نمايد و در هر حال چنين سخنى بى معناست و اصوليان در جاى خود در بحث قطع به اين مسأله پرداخته‏اند. شايد مراد اخبارى‏ها اين باشد كه چون عقل داراى خطاهاى بسيار است، از اين رو نبايد از مقدّمات عقلى در كشف حكم سود جست، اگر كسى با اين امر مخالفت كند و از طريق عقل به قطع برسد، در صورت مخالفت قطع با واقع، شخص معذور نيست؛ زيرا در مقدّمات تحصيل حكم كوتاهى كرده است.(1) اگر مراد اخبارى‏ها از عدم حجّيّت قطع در اين موارد معناى اخير باشد تا حدّى موجّه است، امّا اشكالات ديگرى دارد كه در علم اصول به آن پرداخته شده است.
5 ـ خبر واحد ظنّى حجّت نيست. اخباريان چون معتقد به علم در كشف حكم شرعى هستند، از اين رو اخبار آحاد ظنّى را حجّت نمى‏دانند؛ نظير سيّد مرتضى، ابن زهره و ابن ادريس، جز اين كه اينان تمامى اخبار موجود در كتب حديثى شيعه را به دليل محفوف بودن به قراين قطعيّه، قطعى و علم آور مى‏دانند.(2)

1. اين احتمالى است كه شيخ انصارى در رسائل بيان مى‏كند. نك: فرائدالاصول، ج 1، صص 52 ـ 51.
2. الفوائدالمدنيّة، صص 63 ـ 61.

6 ـ همان گونه كه در بند قبل اشاره شد، اخباريان روايات موجود در كتب اربعة را قطعى مى‏دانند. محقّق استرآبادى در فصل نهم كتاب «الفوائد المدنيّة» به اين بحث مى‏پردازد. وى دلايل بسيارى ارايه مى‏كند كه احاديث موجود در كتب اربعة به لحاظ سندى قطعى الصدور هستند، همچنين او معتقد است كه اين اخبار به لحاظ دلالى نيز محفوف به قراينى است كه موجب علم به معناى حديث و صحّت مضمون آن مى‏شود.(1)
در مقابل اخباريان، مجتهدان و اصوليان غالبا بر اين باورند كه همه‏ى روايات موجود در كتب اربعة قطعى الصدور نيستند؛ زيرا على رغم تلاش مؤلّفان اين جوامع روايى جهت ثبت روايات مقطوع الصدور و موثق، در آنها روايات بسيارى كه داراى ضعف سندى هستند يافت مى‏شود كه به هيچ رو قابل انكار نيست. افزون بر اين، اخبار زيادى در اين كتب ذكر شده كه سند آنها كامل نيست و به اصطلاح مرسل و داراى جا افتادگى در واسطه‏ها مى‏باشد. علاوه بر اينها، بسيارى از احاديث كتب اربعة به لحاظ دلالى نيستند؛ زيرا قراين كافى و قطع آور در دلالت قطعى بر مضمون خود ندارند و در واقع از ظواهر ظنّى، امّا معتبر به شمار مى‏روند. با توجّه به نكات فوق نمى‏توان ديدگاه اخبارى‏ها را در مورد احاديث كتب اربعة و ديگر كتب حديثى شيعه پذيرفت.
7 ـ با توجّه به اين كه اخبارى‏ها تمام اخبار موجود در كتب اربعه را قطعى الصدور مى‏دانند، از اين رو علم رجال را نيز بى فايده مى‏شمارند.
8 ـ در شبهات حكمّيه‏ى تحريميّه اخباريان برائت جارى نمى‏سازند و معتقدند در اين موارد بايد توقف كرد، از اين رو حكم به وجوب احتياط مى‏كنند.(2)

1. الفوائدالمدنيّة، ص 30 و نيز صص 41 ـ 40 و 191 ـ 181.
2. همان، ص 40 و نيز صص 48 ـ 47.

نگاهى اجمالى به تفاوت اخباريان با اصوليان

در اين كه تفاوت اخبارى‏ها با اصولى ها تا چه ميزان است، كتاب‏هاى بسيارى نگارش يافت،(1) و تمايزهاى زيادى در آنها نام برده شد. عدّه‏اى اين تفاوت‏ها را بالغ بر هشتاد تمايز دانسته‏اند.(2) اگر چه بخشى از اين اختلاف‏ها در بحث قبلى گذشت، امّا در اين جا فهرست پاره‏اى از تفاوت‏ها را مى‏آوريم:
1. اخباريان؛ كتاب، عقل و اجماع را از منابع شناخت حكم نمى‏دانند به خلاف اصوليان كه اين سه را در كنار سنّت قبول دارند و البته عقل را در طول سه منبع ديگر مى‏شمارند.
2. اخباريان روايات موجود در كتب اربعة را قطعى مى‏شمارند، امّا اصوليان اين ديدگاه را ناصواب مى‏دانند.
3. از نظرگاه اخبارى‏ها اجتهاد حرام است، امّا اصوليان آن را واجب عينى يا كفايى مى‏دانند.
4. اخباريان بر خلاف اصولى‏ها خبر واحد را چون مفيد ظن است، حجّت نمى‏دانند.
5. اصوليان اصل برائت را در شبهات تحريمى و شبهات موضوعى جارى مى‏دانند، امّا اخبارى‏ها آن را نمى‏پذيرند و معتقد به لزوم احتياط در شبهات تحريميّه هستند.
6. اخباريان تحقق اجتهاد مطلق را متعذّر مى‏دانند، در حالى كه اصوليان آن را ممكن مى‏دانند.(3)

1. كتاب‏هاى «منبع الحيوة» تأليف محدث جزايرى، «لسان الخواص» اثر ملاّ خليل قزوينى، «الحق المبين» تصنيف كاشف الغطاء و «الطهر الفاصل» نوشته ميرزا محمّد اخبارى از اين دسته‏اند.
2. سيّد محمّد دزفولى در كتاب «فاروق الحق» 86 فرق بين اين دو مكتب نام برده است.
3. الفوائد المدنـيّة، ص 132.

7. اصوليان ظواهر قرآن را حجّت مى‏دانند، امّا اخبارى‏ها تمسّك به ظواهر آيات را به طور مستقل جايز نمى‏شمرند.(1)

شخصيّت‏هاى اصلى در مكتب اخبارى‏گرى

1. محمّد امين استرآبادى (م 1036 ه)

علاّمه استرآبادى مؤسس مكتب اخبارى‏گرى است. وى مدّتى در مدينه و مكّه مجاور بود و در سال 1036 در مكّه وفات يافت. مرحوم شيخ حرّ عاملى در وصف او مى‏گويد: «مولانا محمّد امين استر آبادى فاضل، محقّق ماهر، متكلّم، محدّث، موثّق و جليل القدر بود».(2) و نيز فقيه ارجمند شيخ يوسف بحرانى در مورد او مى‏نويسد: «محقّق استرآبادى فاضل، محقّق، مدقّق، ماهر در كلام، اصول و حديث بود».(3)
پاره‏اى از استادان محقّق استرآبادى عبارتند از:
ـ ميرزا محمّد على استر آبادى، صاحب كتاب رجال، همين شخص ريشه‏هاى تفكّر اخبارى را در محدث استرآبادى ايجاد كرد.
ـ سيّد سند محمّد بن حسن عاملى، صاحب مدارك. وى در اجازه نامه‏اى كه براى محدّث استرآبادى نوشت فضل و دانش او را تحسين كرد.(4)

1. همان، ص 47.
2. شيخ حرّ عاملى، امل الآمل، ج 2، ص 246.
3. شيخ يوسف بحرانى، لؤلؤ البحرين، تحقيق محمدصادق بحرالعلوم، ص 117.
4. روضات الجنات، ج 7، صص 44 ـ 43.

شيخ حسن، صاحب معالم. محدّث استرآبادى از صاحب معالم نيز اجازه‏ى اجتهاد و روايت دارد.

ـ سيّد محمّد بن على بن أبى الحسن موسوى عاملى.

محقّق استرآبادى تأليفات بسيارى دارد(1)؛ نظير الفوائد المكّية (شرح استبصار شيخ طوسى)، شرح اصول كافى، شرح تهذيب، رسالة فى البداء، حواشى شرح جديد بر تجريد، رساله‏اى در ردّ ملاّصدرا صاحب اسفار اربعة در فلسفه، رساله‏اى فارسى در مسايل مختلف به نام «دانشنامه‏ى شاهى» و....
مهم‏ترين اثر محقّق استر آبادى، كتاب الفوائد المدنّية او است كه در مدينه آن را نگاشته و آن گونه كه خود مى‏گويد اين كتاب را در ردّ قايلان به اجتهاد(2) نوشته است. وى همچنين در «دانشنامه‏ى شاهى» در مورد اين كار خود مى‏گويد:
«... پس فقير بعد از آن كه جميع علوم متعارفه را از اعظم علماى آن فنون أخذ كرده بودم، چندين سال در مدينه منوّره سر به گريبان فكر فرو مى‏بردم، و تضرّع به درگاه ربّ‏العزّة مى‏كردم، و توسّل به ارواح اهل عصمت عليهم‏السلام مى‏جستم، و مجدّدا نظر به احاديث و كتب عامّه و كتب خاصه مى‏كردم، آرزوى كمال تعمّق و تأمّل را داشتم تا آن كه به توفيق ربّ العزّة و بركات سيّد مرسلين و ائمّه طاهرين عليهم‏السلام به اشاره لازم الاطاعة امتثال نمودم، و به تأليف «الفوائد المدنيّة» موفّق شده [ام كه] به مطالعه‏ى شريف ايشان [يعنى ميرزا محمّد استر آبادى] مشرّف شد، پس تحسين اين تأليف كردند و ثنا بر مؤلّفش گفتند رضى‏الله‏عنه ».(3)

1. نك: امل الآمل همان؛ روضات الجنّات همان؛ رياض العلماء، ج 5، صص 37 ـ 35.
2. الفوائد المدنيّة، ص 1.
3. دانش نامه شاهى، به نقل از مقدّمه الفوائد المدنّيه، ص 13.

محدّث استرآبادى اين كتاب را در يك مقدّمه، دوازده فصل، و يك خاتمه تنظيم كرده است.
ـ در مقدّمه به روش اصوليان در كشف احكام شرعى؛ به ويژه به آن چه از علاّمه‏ى حلّى به اين طرف در ميان محقّقان شيعه مطرح شده است، پرداخته، آن را نقد مى‏كند. سپس اجتهاد ظنّى و منابع آن را از ديدگاه اصوليان خاصّه و عامّه مورد بررسى قرار مى‏دهد.
ـ در فصل اوّل، جواز تمسّك به استنباطات ظنّى در احكام الهى را مورد ترديد قرار مى‏دهد.
ـ در فصل دوّم، به اثبات انحصار مدرك احكام شرعى، مادامى كه از ضروريات دين و مذهب نباشد، در سماع از ائمه عليهم‏السلام مى‏پردازد.
ـ در فصل سوّم، مجتهد مطلق را متعذّر مى‏داند و آن را اثبات مى‏كند.
ـ در فصل چهارم، حصر رعيت و مردمان به مجتهد و مقلّد را مورد ترديد قرار مى‏دهد.
ـ در فصل پنجم، به تبيين اين نكته مى‏پردازد كه در موارد بسيارى بنابر مذهب اهل سنّت ظنّ حاصل مى‏شود، امّا طبق ديدگاه اماميه حاصل نمى‏شود.
ـ در فصل ششم، ابوابى را كه عامّه براى اجتهادهاى ظنّى گشوده‏اند، مورد انكار قرار مى‏دهد.
ـ در فصل هفتم، تشريح مى‏كند كه مردم در امور قضاوت و افتا به چه كسانى بايد رجوع كنند.
ـ در فصل هشتم، به شبهات و پرسش‏هايى كه نسبت به اخباريان شده است پاسخ مى‏دهد.
ـ در فصل نهم، به تصحيح احاديث كتب اربعة؛ يعنى به اثبات صحّت احاديث مندرج در اين كتاب‏ها مى‏پردازد.
ـ در فصل دهم، به توضيح پاره‏اى از اصطلاحات اصولى كه شهيد ثانى در تمهيد القواعد ذكر كرده است مى‏پردازد.
ـ در فصل يازدهم، اغلاط و اشتباهات متكلّمان معتزله و اشاعره و موافقان آنها را مورد اشاره قرار مى‏دهد.
ـ در فصل دوازدهم، پاره‏اى از اشتباهات فيلسوفان را متذكر مى‏شود.
ـ و در خاتمه، پاره‏اى قواعد اصلى و اساسى اخباريان را اشاره مى‏كند.
آنچه از اين فهرست به دست مى‏آيد، اين است كه فصل‏هاى اوّل، دوّم، سوّم و چهارم از اهمّيّت بيشترى برخوردار است و نگاه كلّى و نقدهاى اساسى اخباريان را به روند اجتهاد نشان مى‏دهد. مقدّمه‏ى اين كتاب نيز جالب و شايسته‏ى توجّه است، چه نشان از ميزان اطّلاع و دقّت محقّق استرآبادى در نقل ديدگاه‏هاى اصوليان دارد. اساس انديشه‏هاى محقّق مذكور را در بحث‏هاى قبلى يادآور شديم.

2. فيض كاشانى (1091 ـ 1007 ه)

محمّد بن مرتضى بن محمود، معروف به مولى محسن فيض كاشانى، در سال 1007 هجرى در كاشان متولّد شد و پس از عمرى با عزّت و پر بركت در سال 1091 هجرى در قمصر كاشان دار فانى را وداع گفت. خاندان فيض كاشانى همه از بزرگان علم، ادب، اخلاق، حكمت، فقه و اصول بودند. جدّ او علاّمه تاج‏الدّين شاه محمود بن على كاشانى حكيم و متألّه و عارف بود. پدر او علاّمه رضى‏الدّين شاه مرتضى نيز فقيه، اصولى، متكلّم، مفسّر، شاعر و اديب بود.
بى شك مولى محسن فيض كاشانى در علومى چون حكمت، كلام، اخلاق، عرفان، تفسير، حديث، فقه، ادبيات و شعر سر آمد روزگار و ماهر بود.(1)
مرحوم فيض از استادان بسيارى استفاده كرد(2) كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ شاه مرتضى، پدر او (م 1091).
ـ مولى صدرالدّين شيرازى، فيلسوف شهير و مؤسّس حكمت متعاليه
ـ سيّد مير محمّد باقر داماد.
ـ شيخ بهايى.
ـ مولى محمّد صالح مازندرانى.
ـ سيّد ماجد بحرانى، كه فيض نزد او حديث خوانده است.
فيض شاگردان بسيارى نيز تربيت كرده است، عده‏اى از مهم‏ترين آنها عبارتند از:
ـ علم الهدى، فرزندش.
ـ مولى محمّد باقر مجلسى، صاحب بحارالانوار.
ـ سيّد نعمت اللّه‏ جزايرى، محدث معروف.
ـ قاضى سعيد قمّى، متكلّم شهير، صاحب شرح توحيد صدوق.
ـ مولى محمّد صادق كاشانى قمصرى.
فيض كاشانى تأليفات بسيارى داشته است(3) كه برخى از آنها از مصادر اصلى شيعه به شمار مى‏روند. نام تعدادى از كتاب‏هاى مهمّ او به شرح زير است:

1. رياض العلماء، ج 5، ص 181 ـ 180.
2. لؤلؤ البحرين، صص 122 ـ 121.
3. لؤلؤ البحرين، صص 131 ـ 122 ؛ امل الآمل، ج 2، صص 306 ـ 305 ؛ الذريعة آغا بزرگ طهرانى، جلدهاى مختلف.

ـ الأصفى، الصافى، المصفّى كه سه كتاب تفسيرى است، اوّلى مختصر، دوّمى مفصّل و سوّمى متوسط است. آنها تفسير روايى بر قرآن كريم مى‏باشند.
ـ الامكان و الوجوب، رساله‏اى فارسى در فلسفه است.
ـ جواب مسألة الوجود، بحثى فلسفى ـ كلامى در اشتراك لفظى يا معنوى وجود است.
ـ سفينة النجاة إلى طريق الحق و سبيل الهداة، كه در آن مأخذ و منبع احكام شرعى را كتاب و سنّت قرار مى‏دهد و تمسّك به غير اين دو را در كشف احكام بدعت مى‏شمارد.
ـ عين اليقين و علم اليقين، دو كتاب در كلام است.
ـ الاصول الاصيلة، در مورد اين كتاب توضيح داده خواهد شد.
ـ المحجّة‏البيضاء في احياءالاحياء امام‏محمّد غزّالى، كه بخش اعظم آن در اخلاق است.
ـ معتصم الشيعة في احكام الشريعة، كتابى در فقه كه كامل نشده است.
ـ الوافى، كه در آن روايات كتب اربعه و رواياتى كه در اين كتاب‏ها نيامده است به شكلى منظّم در يك مقدّمه، چهارده باب و يك خاتمه گرد آورى شده است.
مولى محسن فيض كاشانى در ابتدا همچون بسيارى از محقّقان و مجتهدان به تحصيل فقه و اصول و تعليم آن پرداخت. وى همچنين، مطالعات و تحصيلات بسيار گسترده‏اى در كلام و فلسفه داشت و نزد فيلسوف بزرگى چون ملاّصدرا فلسفه خواند. بى شك وى اين علوم را تا حدّ عالى خوانده، در آنها متبحّر شده بود و از آثارى كه در اين رشته‏ها پديد آورده است، اين نكته فهميده مى‏شود. او در جوانى كتاب اصولى نيز نگاشته است كه در بردارنده‏ى خلاصه‏ى مباحث اصول فقه مى‏باشد.(1) امّا روح تشنه او به اين مقدار سيراب نمى‏شد، از اين رو به سراغ تفسير و حديث رفت و در تحصيل و تأليف كتب حديثى و تفسيرى همّت گماشت. اخلاق و عرفان نيز در مراحل بعد مورد توجّه جدّى او قرار گرفت. امّا همچنان به آرامش نرسيّد و احساس مى‏كرد گمشده‏اى دارد و با وجود اين كه مى‏دانست اين گمشده چيست، امّا از ترس نداشتن ياور و كمك كارى كه حرف او را تصديق و مورد حمايت قرار دهد، و از خوف اين كه كلامش سبك انگاشته شود، مدّت‏ها آن را مخفى نگه داشته، ابراز نكرده بود، تا اين كه از كلام پاره‏اى از محققان، ايمان و تصديق به اين ديدگاه را استشمام كرد و به زودى تأليفى از يكى از آنها؛ يعنى محقّق استرآبادى در اين باب مشاهده نمود كه در آن به مبتدعات و خيالات مخترعه مجتهدان و فيلسوفان تصريح شده، بلكه در بيان آن مبالغه شده بود... در اين هنگام احساس كرد كه بايد آزادانه ديدگاهش را ابراز كند و حق را ولو تلخ، بيان نمايد و در اين راه الهى از سرزنش نكوهش كنندگان نهراسد.(2)

1. در الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 24، ص 273، شماره 1409، كتاب اصولى با نام «نقد اصول فقه» به او نسبت داده شده است كه او در جوانى آن را تأليف كرده است .
2. نك: فيض كاشانى، الاصول الاصيلة، تصحيح و تعليق مير جلال‏الدّين حسينى ارموى، ص 2 ـ 1.

از اين رو به تأليف كتابى پرداخت و آن را «الأصول الاصيله» نام نهاد. وى در اين كتاب به بيان اصول و قواعدى پرداخت كه از قرآن كريم و اخبار اهل بيت عليهم‏السلام و شواهد عقل به دست آورده بود، امّا متأسفانه اكثر فقيهان متأخّر به اين اصول پايبند نبودند و گويى از آن غافل بودند، حال آنكه عمل به اين اصول و توجّه به آنها، كار تفقّه در دين را آسان مى‏سازد و بسيارى از شبهات را رفع مى‏نمايد. عمل اصحاب متقدّم و ائمه‏ى حديث مانند صدوقين، كلينى و پيروان آنها همه بر اساس همين قواعد بود و اين مطلب با مشاهده‏ى آثار آنها آشكار مى‏شود.(1)
مرحوم فيض در كتاب «الاصول الاصيلة» به تبيين قواعدى مى‏پردازد كه بسيارى از آنها را محدّث استرآبادى نيز بيان كرده است. او در اين كتاب دامنه عقل را روشن مى‏سازد، قطعيّت روايات كتب اربعة را ثابت مى‏كند و اجتهاد مصطلح برخاسته از اجتهاد عامّه را مورد نقد قرار مى‏دهد. مطالعه اين كتاب نشان مى‏دهد كه فيض كاشانى يك اخبارى سرسخت و مخالف اجتهاد مصطلح است.(2) صاحب لؤلؤالبحرين نيز او را اخبارى متصلّبى مى‏شمارد كه بر مجتهدان طعنه‏ها و نقدهاى بسيارى دارد؛ به ويژه در كتاب سفينة النجاة كه به تفريط و غلوّ در اين امر مى‏گرايد.(3)
فيض در كتاب اخير نيز به مباحث گوناگون اجتهاد و مبانى اصوليان و نقد آن مبانى و در مقابل، اثبات مبانى و ديدگاه‏هاى اخباريان پرداخته است.

3. شيخ حرّ عاملى (1033 ـ 1104 ه)

ابوجعفر محمّد بن حسن حرّ عاملى، در يكى از روستاهاى جبل عامل در سال 1033 هجرى متولّد شد. پدرش شيخ حسن حرّ عاملى از عالمان زمان بود و به طور كلى خاندان او همه از بزرگان و فقيهان و اديبان به شمار مى‏رفتند. شيخ حرّ عاملى در سال 1104 هجرى پس از عمرى تلاش و كوشش در راه نشر احاديث اهل بيت عليهم‏السلام و علوم دينى در گذشت و در مشهد الرضا عليه‏السلام به خاك سپرده شد.

1. نك: همان .
2. از اين رو ادّعاى برخى از محقّقان كه او را اخبارى معتدل خوانده‏اند، احتمالاً ناشى از عدم آگاهى از ديدگاه‏هاى وى و شايد برخورد احساساتى با مسأله باشد. (نك: جنّاتى، ادوار اجتهاد، ص 340) .
3. لؤلؤ البحرين، ص 121 .

اساتيد و مشايخ او بسيارند(1) كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ شيخ حسن حرّ، پدر بزرگوارش.
ـ علاّمه شيخ زين‏الدّين بن محمّد بن حسن بن زين‏الدّين.
ـ علاّمه محمّد باقر مجلسى، صاحب بحارالانوار.
ـ علاّمه سيّد هاشم بحرانى، صاحب تفسير «البرهان».
ـ علاّمه محقّق آقا حسين خوانسارى.
شيخ حرّ شاگردان زيادى نيز داشته است(2) كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ علاّمه شيخ محمّد رضا، فرزند شيخ حرّ.
ـ علاّمه سيّد محمّد بن احمد حسينى گيلانى، صاحب رساله‏اى در حكم صلاة جمعة، اين شخص از شيخ حرّ اجازه روايت دارد.
ـ علاّمه محدّث مولى محمّد صالح هروى، كه از شيخ حرّ اجازه روايت دارد.
ـ علاّمه مير محمّد ابراهيم حسينى قزوينى، فقيه، محدث و رجالى مشهور.
شيخ حرّ تأليفات بسيارى داشته است(3) كه مهم‏ترين آنها عبارتند از:

1. نك: مقدّمه اثبات الهداة، به قلم آية... مرعشى نجفى، ج 1، ص (ح ـ ط) .
2. نك: همان، ص (ى ـ يب).
3. نك: امل الآمل، ج 1، صص 145 ـ 142؛ لؤلؤ البحرين، صص 79 ـ 77.

ـ وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، كه در آن روايات فقهى گرد آورى شده است. و هم اينك از بهترين مصادر روايى مجتهدان و فقيهان به شمار مى‏رود.
ـ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، كه در هفت جلد چاپ شده است، اين كتاب بيان يك دوره اصول اعتقادات با استفاده از نصوص و روايات است.
ـ كتاب الفوائد الطوسيّة، كه مسايل مختلفى در آن مطرح مى‏شود. شيخ حرّ در اين كتاب پاره‏اى از تمايلات اخبارى خويش را بيان داشته است.
ـ امل الآمل فى علماء جبل عامل.
ـ الفصول المهمّة في الائمّة.
ـ كتابى در اثبات وجوب عينى نماز جمعه.
ـ كتابى در اثبات تواتر قرآن.
شيخ حرّ همچنين منظومه هايى نيز در فقه، كلام، اصول فقه و... دارد.
صاحبان ترجمه همگى به جلالت قدر و منزلت علمى او شهادت داده‏اند و او را عالم، فاضل، محقّق، مدقّق، صالح، موثّق، محدّث، فقيه، شاعر و اديب دانسته‏اند.(1)
محقّق بحرانى در لؤلؤ البحرين او را عالم، فاضل، محدّث و اخبارى شمرده است.(2)

1. نك: ميرزاحسين نورى، خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 9؛ شيخ عباس قمى، الفوائد الرضويّة، ج 2، ص 473؛ ريحانة الادب، ج 2، ص 31.
2. لؤلؤ البحرين، ص 76، شماره‏ى 28.

شيخ حرّ عاملى اگر چه از اخباريان به شمار مى‏رفت و به تنظيم و تدوين احاديث اهمّيّت بسيار مى‏داد، امّا اخبارى معتدلى بود و ديدگاه‏هاى او در الفوائد الطوسيّة نشان مى‏دهد كه افراط‏هاى برخى از اخباريان را نداشته است. افزون بر الفوائد الطوسيّة، وى كتاب ديگرى با نام «الفصول المهمّه» در مبانى و اصول تنظيم كرد كه در آن به جمع‏آورى كليه‏ى قواعد منصوص از سوى ائمّه‏ى معصوم عليهم‏السلام در اصول دين، اصول فقه، فروع فقه و... پرداخته است. در بخش اصول فقه اين مباحث ديده مى‏شود: وجوب اتّباع الائمّة، القياس و الرأي، الظنّ، الجمع بين الاحاديث، الاجماع، خبرالثقه، تأخير بيان از وقت حاجت، اخبار مَن بَلَغ، عدم جواز عمل به خواب‏ها در احكام شرعى.
شيخ حرّ نيز همچون ديگر اخباريان عمل به اجتهادات ظنّى را جايز نمى‏شمرد.(1) وى تأخير بيان از وقت حاجت را ممتنع نمى‏دانست و معتقد بود در اين مدّت بايد به احتياط عمل كرد تا حكم از شارع برسد.(2) از ديدگاه شيخ حرّ نيز عمل به ظاهر كتاب براى كشف احكام شرعى بدون تفسير ائمّه عليهم‏السلام جايز نيست. عين همين نكته را در مورد ظواهر احاديث نبوى نيز جارى مى‏داند. همچنين عمل به استصحاب در نفس احكام شرعى از ديدگاه محدّث عاملى جايز نيست.(3)

1. الفصول المهمّه، باب 18، ص 306.
2. همان، صص 229 ـ 226، باب 31.
3. همان، باب 33، ص 234، و باب 34، ص 236 و باب 69، صص 268 ـ 267.

شيخ حرّ براى تمام ديدگاه‏هايى كه در كتاب «الفصول المهمّة» ذكر مى‏كند روايات متناسب با آنها نقل مى‏كند كه ما جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى كرديم.

4. ميرزا محمّد اخبارى ( 1178 ـ 1232 ه)

محمّد بن عبدالنّبى نيشابورى، معروف به ميرزا محمّد اخبارى در سال 1178 در هند به دنيا آمد. در سنين جوانى به عتبات رفت و به تحصيل پرداخت و به درجه‏ى عالى از علوم دست يافت. ميرزا محمّد شخصى عالم، فاضل، جامع معقول و منقول بود و در فقه و اصول نيز مهارت داشت. وى به روش اخباريان تمايل پيدا كرد و به مخالفت با اصوليان و اهل اجتهاد پرداخت.
ميرزا محمّد نزد محققانى؛ مانند سيّد سند علاّمه ميرزا محمّد مهدى موسوى شهرستانى و مولى آقا محمّد باقر بن محمّد على و شيخ موسى بن على بحرانى درس خوانده است و از اينها اجازه‏ى روايت دارد.
آثار ميرزا محمّد اخبارى بسيار است. وى بالغ بر هشتاد تأليف دارد. برخى از آنها عبارتند از: السّفينة در ده مجلّد، المبين فى اثبات امامة الطاهرين، كليّات رجال، مصادر الانوار فى الاجتهاد و الاخبار، الطهرالفاصل بين الحقّ و الباطل كه در بيان تفاوت اخباريان و اصوليان است، قلع الأساس فى نقض اساس الاصول، و... .
ميرزا محمّد يك اخبارى متعصّب و افراطى بود. وى كتابى رجالى دارد كه در بخش «ميم» در ترجمه‏ى محمدها، خود را هفتمين فرد از آنها مى‏شمارد كه با اجتهاد در افتاده و متأخّران را به خاطر انحراف از راه صواب، مورد نقد قرار داده است.(1) وى در كتاب مصادر الانوار برخى از مبانى اخباريان را تبيين كرده، ديدگاه اصوليان را در موضوع اجتهاد، ظنون و ... مورد نقد قرار داده است.

1. نك: روضات الجنات، ج 7، صص 140 ـ 127.

سرانجام ميرزا محمّد در سال 1232 هجرى در بغداد به تحريك داود پاشا به قتل رسيد.

5. شيخ يوسف بحرانى (1186 ـ 1107 ه)

علاّمه شيخ يوسف بن احمد بن ابراهيم بن احمد بن صالح بحرانى در قريه‏ى ماحوز به سال 1107 ه متولّد شد. پدر وى احمد بن ابراهيم بن احمد بحرانى از علماى وقت بود و نزد شيخ سليمان ماحوزى، محقّق مشهور، شاگردى كرد.
شيخ يوسف دروس مقدّماتى و فقه و اصول را نزد پدر فرا گرفت. وى پس از مدّتى براى تحصيل و تحقيق بيشتر وارد ايران شد و نگارش كتاب «الحدائق الناضرة» را در ايران آغاز كرد، امّا به دليل مساعد نبودن شرايط ايران به عراق مهاجرت كرد و در كربلا ساكن شد. حوزه‏ى درسى او در كربلا بسيار گرم و مشهور بود. محقّقان بسيارى به حلقه‏ى درس او وارد شدند و از او استفاده كردند.
شيخ يوسف بحرانى پس از سال‏ها تلاش در اعتلاى دين و گسترش علوم اسلامى در سال 1186 هجرى در كربلا وفات يافت.(1)
اساتيد شيخ يوسف بنابر گفته‏ى خود وى در لؤلؤالبحرين(2) عبارتند از:
ـ علاّمه شيخ احمد بن ابراهيم بحرانى، پدر شيخ يوسف.
ـ علاّمه شيخ احمد بن عبداللّه‏ بن حسن بن جمال بلادى بحرانى (متوفّاى 1137ه).
ـ محقّق علاّمه شيخ حسين بن شيخ محمّد جعفر ماحوزى (متوفّاى 1171 ه)، اين‏شخص از مهم‏ترين استادان شيخ يوسف در فقه و حديث بود.
ـ شيخ عبدالله بن على بن احمد بلادى بحرانى (متوفّاى 1148 ه).
شمار شاگردان شيخ يوسف بسيار است، امّا مهم‏ترين آنها عبارتند از:
ـ ابو على‏محمّد بن اسماعيل حايرى مؤلّف كتاب رجالى «منتهى المقال».

1. نك: مقدّمه الحدائق الناضرة، تأليف سيّد عبد العزيز طباطبايى، ص (ج ـ ى).
2. نك: لؤلؤ البحرين، صص 444 ـ 443.

ـ محقّق شهير ميرزا ابوالقاسم گيلانى قمى، صاحب قوانين در اصول فقه.
ـ سيّد احمد عطار بغدادى.
ـ علاّمه سيّد على حايرى، صاحب رياض در فقه.
ـ علاّمه سيّد مهدى بحرالعلوم.
ـ مولى محمّد مهدى نراقى، صاحب «مستند الشيعة».
شيخ يوسف بحرانى تأليفات بسيارى نيز داشته است،(1) نام چند اثر مهم او به شرح ذيل است:
ـ لؤلؤالبحرين در ترجمه و احوال علماى اماميّه.
ـ الحدائق‏الناضرة در فقه، كه از مهم‏ترين كتاب‏هاى فقهى شيعه اماميه به شمار مى‏رود.
ـ معراج النبيه في شرح من لايحضره الفقيه.
ـ النفحات الملكوتية في الرّد على الصوفية.
ـ رسالة في تحقيق معنى الاسلام و الايمان.
ـ الدرر النجفيّة، كه در مدّت اقامت كوتاهش در نجف اشرف آن را تأليف كرده است.
شيخ‏يوسف بحرانى عالمى قوى‏پنجه، فقيهى ماهر و محدّثى بزرگ بود. محققان، همه او را تحسين كردند و به مقام بلند علمى او شهادت دادند. شاگرد او ابوعلى حايرى در رجال خود او را «عالم، فاضل، ماهر، متتبّع، محدّث، باورع، عابد، صدوق، متديّن، از بزرگان مشايخ و علماى اماميّه» خوانده است.(2)

1. لؤلؤالبحرين، صص 450 ـ 445؛ مقدّمه‏ى الحدائق الناضرة، ص (ق ـ ذ).
2. ابوعلى حائرى، منتهى المقال، ج 7، ص 75.

محقّق خوانسارى صاحب روضات‏الجنّات نيز او  را شيخ فقيه، اضبط و بى نظير خوانده، كتاب‏هاى او را بى‏مانند دانسته است.(1)
شيخ يوسف تمايلات اخبارى داشت و در موارد بسيارى با ديدگاه مجتهدان و اصوليان؛ به ويژه در تبيين دايره‏ى حجّيّت عقل، مخالفت داشت. البته وى اخبارى بسيار معتدل و منصفى بود و به يك معنا بين اصوليان و اخباريان جمع كرد. بين او و علاّمه وحيد بهبهانى، مجدّد اصول فقه در قرن سيزدهم، مباحثات و مناظرات بسيارى در گرفته كه گاه ساعت‏ها به طول انجاميده است. بسيارى از شاگردان وحيد نزد او نيز شاگردى كرده‏اند. صاحب حدائق وصيت كرده بود كه مرحوم وحيد بر جنازه‏ى او نماز بگزارد.
در هر حال، صاحب حدائق بيشتر ديدگاه‏هاى جديد خود را در مورد اجتهاد، عقل، روايات و سنّت در مقدّمه‏ى مفصّلى كه بر كتاب حدائق زده است و نيز در كتاب «الدرر النجفيّة» بيان كرده است.
او كتابى به نام «المسائل الشيرازيّه» دارد كه در آن به تأييد مبانى اخبارى و فرق آنها با اصوليان همراه با مؤيّدات روايى پرداخته است.(2) البته بعدها معتدل‏تر شده، بسيارى از آن ديدگاه‏ها را اصلاح نمود. برخى از ديدگاه‏هاى او به شرح زير است:

1. روضات الجنّات، ج 8، ص 203.
2. نك: الحدائق الناضرة، ص 167، مقدّمه‏ى دوازدهم.

1. شيخ يوسف بحرانى از آنجا كه معتدل‏تر از اخباريان پيشين بود، حجّيّت عقل فطرى را قبول داشت و به مطابقت آن با شرع حكم مى‏كرد.
2. وى در تعارض دليل عقلى غير فطرى با دليل عقلى ديگر، آن را كه با يك دليل نقلى تأييد مى‏شود، مرجّح مى‏دانست و در صورت تعارض دليل عقلى با نقلى، هر گاه دليل عقلى با يك دليل نقلى تأييد شود، ترجيح با دليل عقلى است، در غير اين صورت ترجيح با دليل نقلى است.(1)
3. محدّث بحرانى، در مقدّمه‏ى دوازدهم حدائق تصريح مى‏كند كه بسيارى از فرق‏هاى گفته شده بين اخباريان و اصوليان درست نيست و نيز مى‏گويد بخشى از ديدگاه‏هاى اخباريان افراطى بوده، قابل پذيرش نيست.(2)
4. محدّث بحرانى نيز چون ديگر اخبارى‏ها احاديث كتب اربعه را بر گرفته از اصول قطعى پيشين دانسته، شواهد بسيارى بر آن اقامه مى‏كند، از اين رو اين احاديث را قطعى و صحيح مى‏شمارد.(3)

مهم‏ترين كتاب‏هاى اخباريان

اخباريان در طول مدّتى كه بر حوزه‏هاى علمى شيعه حاكم بودند، كتاب‏هاى بسيارى نگاشتند كه بخشى از آنها در نقد مبانى مجتهدان و اثبات ديدگاه اخباريان و پاره‏اى ديگر در بيان فرق‏هاى ميان اخباريان و اصوليان نوشته شد. افزون بر اينها، عده‏اى از اخباريان نيز در لابه‏لا و مقدّمات كتاب‏هاى فقهى و غير فقهى‏شان به برخى از مباحث و ديدگاه‏هاى اخبارى پرداختند. ما در اين جا به نام چند كتاب مهمّ اخباريان اشاره مى‏كنيم:

1. الفوائد المدنيّة كه پيشتر توصيفش گذشت. اين كتاب مهم‏ترين و اوّلين كتابى است كه مؤسس اين مكتب، مولى امين استر آبادى در اثبات اخبارى گرى نگاشته است كه تأثير بسيارى بر حوزه‏ها و عالمان آن دوران داشته است.

1. نك: الحدائق الناضرة، صص 133 ـ 126 ؛ شيخ يوسف بحرانى، الدّرر النجفيّة، صص 148 ـ 147.
2. نك: الحدائق الناضرة، صص 170 ـ 167.
3. نك: همان، ص 14 ـ 26، مقدّمه‏ى دوّم.

2. الاصول الاصيلة، تأليف مولى محسن فيض كاشانى كه پيشتر به اين كتاب اشاره گرديد.
3. الفوائد الطوسيّة تأليف شيخ حرّ عاملى، اين كتاب اگر چه به طور مستقل در باب ديدگاه اخباريان نوشته نشد و در بردارنده‏ى مسايل مختلفى است، امّا از كتاب‏هاى مهم و روشنگر در شناخت اخباريان به شمار مى‏رود.
4. الفصول المهمّة اثر شيخ حرّ عاملى كه توصيفش گذشت و از كارهاى ابتكارى اين دوره به شمار مى‏رود، زيرا براى اوّلين بار روايات ائمّه عليهم‏السلام در باره‏ى اصول كلّى اجتهاد و كشف حكم شرعى در آن گردآورى شده است. بعدها عدّه‏اى ديگر نيز به تقليد از محدّث عاملى چنين كتاب‏هايى تنظيم كرده‏اند.
5. مقدّمه‏ى الحدائق الناضرة تأليف محدّث بحرانى كه در واقع ديدگاه‏هاى معتدل‏ترى نسبت به اخباريان پيشين در آن مطرح شده است.

آثار مثبت و منفى اخبارى گرى

نهضت اخباريان اگر چه موجب ركود اجتهاد شد و ضررهاى بسيارى بر پيكر حوزه‏هاى شيعه وارد ساخت، امّا بايد انصاف داد كه ثمراتى نيز به همراه داشته است كه برخى از آنها بسيار مهم است. ما ابتدا به برخى ثمره‏هاى اخبارى‏گرى اشاره مى‏كنيم و سپس مضرّات و آثار منفى آن را بر مى‏شماريم.

آثار و فوايد اخبار گرى

1. تأليف و تنظيم جوامع روايى

مقارن با ظهور اخبارى گرى و تحت تأثير تفكّر و توجّه بسيار آنها به روايات و متون روايى، پاره‏اى از محقّقان اخبارى به گرد آورى و تنظيم دوباره‏ى جوامع روايى پرداختند كه قطعا داراى تنظيم‏هاى دقيق‏تر، منظّم‏تر و مبسوط‏ترى نسبت به جوامع پيشين (كتب اربعة) مى‏باشند.(1) مهم‏ترين آنها عبارتند از:
الف ـ بحار الانوار، اثر محدّث توانا و فقيه ارجمند ملاّمحمّد باقر مجلسى (1037 ـ 1110 ه)، اين كتاب بسيار عظيم و مبسوط است و هم اينك در صد و ده جلد وزيرى چاپ شده است. مرحوم مجلسى سعى كرده است با موضوع بندى دقيق احاديث، همه‏ى آنها را جمع آورى كند. وى ذيل هر حديثى كه نياز به تفسير و شرح داشته به تناسب بيانى را آورده است.
ب ـ الوافى، تأليف مولى محسن فيض كاشانى. اين كتاب در زمينه اصول، فروع، سنن و احكام به جمع روايات ائمّه عليهم‏السلام پرداخته است. نويسنده پاره‏اى از احاديث را نيز شرح و تفسير كرده است .
ج ـ وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشرعية، تأليف محدّث بزرگوار شيخ محمّد بن حسن بن على معروف به شيخ حرّ عاملى. اين كتاب به جمع احاديث فقهى پرداخته، در بردارنده‏ى همه روايات فقهى كتب اربعة و هفتاد كتاب ديگر است.
د ـ تفسير «البرهان»، تأليف محدّث بزرگ سيّد هاشم بحرانى (م 1107). وى در اين كتاب به تفسير آيات قرآن از طريق روايات پيشوايان معصوم عليهم‏السلام پرداخته است و ذيل هر آيه رواياتى را كه ائمه عليهم‏السلام در تفسير آنها فرمودند، جمع كرده است.

1. عدّه‏اى از محقّقان؛ مانند شهيد صدر در المعالم الجديدة بر اين باورند كه عامل تأليف جوامع روايى، اخباريان نبوده‏اند؛ امّا به نظر مى‏رسد اين ديدگاه اندكى غير منصفانه نسبت به اخباريان باشد؛ زيرا بى شك اهتمام بسيار آنها بر جمع و ضبط روايات نه تنها زمينه‏ساز بلكه عامل اصلى تأليف اين كتاب‏ها بوده است. افزون بر اين، نام نويسندگان اين جوامع خود نشان مى‏دهد كه اخباريان اين جوامع را تدوين كرده‏اند، حتّى برخى از اين مؤلّفان؛ مانند فيض و سيّد هاشم بحرانى از اخباريان تند و افراطى بوده‏اند.

ه ـ اثبات الهداة، اثر شيخ حرّ عاملى. اين كتاب به مسايل اعتقادى و تبيين آنها از طريق جمع و نقل روايات رسيده از معصومان عليهم‏السلام پرداخته است. اين كتاب هم اينك در هفت مجلّد وزيرى چاپ شده است.
افزون بر آثار روايى كه خود اخباريان نگاشته‏اند، آنان زمينه‏ساز و محرّك اصوليان و فلاسفه‏ى اسلامى؛ مانند ملاّصدرا و مولى صالح مازندرانى شدند كه در كنار كار اصولى و فلسفى به شرح و تفسير جوامع روايى پرداخته و سعى و تلاش در برقرارى سازگارى بين دستگاه فلسفى خود با كلمات معصومان عليهم‏السلام از خود نشان دهند.

2. جلوگيرى از پاره‏اى افراط‏ها در اجتهاد

يكى از فوايد غير مستقيم و از لوازم اخبارى گرى اين بود كه اصوليان شيعه به بعضى انحرافات ناخواسته كه در اجتهاد شيعه ايجاد شده بود، توجّه كرده، جلوى آن را گرفتند. از قرن هفتم به بعد پاره‏اى از اصطلاحات و مفاهيم اصولى از اهل سنّت وارد اصول شيعه شد كه به يك معنا انحرافى مى‏نمود و مى‏توانست زمينه‏ى انحرافات بعدى را فراهم سازد. تعريف اصطلاحى اجتهاد به كشف ظنّى احكام كه از قرن هفتم و از سوى علاّمه‏ى حلى وارد اصول فقه شيعه شد، از اين موارد است. نقدهاى اخباريان به اين گونه مسايل سبب شد كه اصوليان شيعه با توجّه بيشترى به مسأله نگاه كنند و جلوى انحرافات احتمالى را بگيرند؛ مثلاً فاضل تونى كه مقارن با اوج اخبارى‏گرى مى‏زيست به اين نكته تفطّن يافت و تعريف اصطلاحى ديگرى از اجتهاد به دست داد تا مبتلا به اشكال اخباريان نباشد.(1) و بعدها مرحوم وحيد بهبهانى با دقت تمام به اين مسأله پرداخت و تبيين كرد كه اصوليان كشف ظنّى مطلق را حجّت نمى‏دانند، بلكه معتقد به ظنون خاصّى هستند كه داراى پشتوانه و مستند قطعى و شرعى مى‏باشد؛ از اين رو اين احكام ظنّى با واسطه به علم باز مى‏گردند.(2)

3. انگيزه‏ى اصوليان براى تبيين و تنقيح هر چه بيشتر مبانى خود

اشكالات اخباريان كه در بسيارى از موارد نشانگر درست نفهميدن مسأله‏ى اصولى مورد نقد از سوى آنان بود، اين نكته را نيز بيان مى‏كرد كه بسيارى از مباحث اصولى از شفافيّت و وضوح كافى برخوردار نيست و اين مطلب انگيزه‏اى شد براى محقّقان اصولى تا به تدقيق، تنقيح و تبيين هر چه بيشتر اصطلاحات و مباحث اصولى بپردازند. تبيين‏ها و توضيحات روشنگر اصوليان در موضوع امارات و ظنون معتبر شرعى و نيز توجّه بيشتر به مباحث اصول عمليه از اين قسم است و شايد ابتكار و ابداع بحث‏هاى مربوط به دليل فقاهتى از همين جا نشأت گرفته باشد.

آثار مخرّب و زيان بار اخبارگرى

1. مهم‏ترين ضربه‏اى كه اخباريان بر حوزه‏هاى علوم شيعه وارد ساختند، سدّ باب اجتهاد و ركود جدّى آن به مدّت دو قرن بود. اينان سبب شدند كه اجتهاد صحيح و مورد قبول شيعه كه بى شك مورد تأييد و تشويق امامان معصوم عليهم‏السلام است به شدّت آسيب ببيند و از تكامل، رشد و بالندگى باز ايستد. اين ضربه بسيار محكم بود و تا هم اينك نيز آثار مخرّب آن مشاهده مى‏شود.

1. فاضل تونى، الوافية، تحقيق سيّد محمّد حسين رضوى، ص 244.
2. وحيد بهبهانى، الرسائل الاصوليّة، صص 66 ـ 23.

2. اخبارى گرى به يك معنا ترويج خشك انديشى و جمود بود و حتّى اگر بخشى از حكايات منقول هم در مورد آنها درست باشد، سخت تكان دهنده است. اينان به ظواهر روايات بسنده مى‏كردند و حاضر نبودند به تدقيق و تأمّل در آنها بپردازند.
3. در مذهب اخبارى‏گرى، رجوع مستقل به ظواهر قرآن ممنوع شد و فهم از قرآن حجيتش را از دست داد و چه ضربه‏اى سهمگين‏تر از اين بر پيكره‏ى كتاب خدا مى‏توانست وارد شود. اينان با اين كار نه تنها به قرآن خدمت نكردند، بلكه زمينه ساز مهجور و منزوى شدن قرآن، به بهانه‏ى توجّه به احاديث و روايات، شدند!
4. با پذيرش تمام روايات كتب اربعة، زمينه‏ى ورود بسيارى از خرافات در دين فراهم شد كه از طريق روايات مجعول و ضعيف در دين اسلام و مذهب شيعه رخنه كرد.
5. اخباريان زمينه ساز گمراهى عدّه‏اى از مردمان عادى شدند، به گونه‏اى كه امروزه نيز عدّه‏اى از مردم عادى به بهانه‏ى اين كه اجتهاد جايز نيست و نبايد به مجتهد رجوع كرد، خودسرانه به كتب روايى مراجعه مى‏كنند تا احكام شرعيشان را مستقيما از روايات در آورند! چگونه ممكن است يك انسان غير متخصّص به تنهايى بتواند احكام خود را از ميان اين همه روايات دقيق و گاه متعارض و پيچيده بيرون بكشد!

چكيده‏ى درس

1. در اوايل قرن يازدهم هجرى مكتبى به نام اخبارى‏گرى به رهبرى مولى محمّد امين استرآبادى پديد آمد و بلافاصله بر حوزه‏هاى علوم دينى حاكم شد و تا دو قرن تسلطش ادامه يافت. اينان معتقد بودند كه اجتهاد مصطلح و كشف ظنّى احكام حجّيت ندارد و اصحاب ائمّه‏ى معصوم عليهم‏السلام از چنين روشى سود نمى‏جستند.
2. در باور اخباريان؛ كتاب، اجماع و عقل از منابع حكم شرعى نيستند و تنها منبع كشف و فهم حكم شرعى، سنّت ائمّه معصومين عليهم‏السلام است. اخباريان همچنين روايات كتب اربعة را قطعى مى‏دانستند.
3. تعدادى از مهم‏ترين انديشمندان اخبارى عبارتند از: مولى محسن فيض كاشانى، مولى عبداللّه‏ سماهيجى، ميرزا محمّد اخبارى، شيخ حرّ عاملى، سيّد نعمت‏اللّه‏ جزايرى و محدّث بحرانى.
4. اخباريان در تشريح و اثبات ديدگاه‏هاى خويش و نقد مبانى اصوليان كتاب‏هاى بسيارى نگاشته‏اند؛ برخى از مهم‏ترين آنها عبارتند از: الفوائد المدنيّة، الاصول الاصيلة، سفينة النجاة، الفصول المهمّة، الفوائد الطوسيه و مقدّمه‏ى الحدائق الناضرة.
5. تأليف و تنظيم جوامع جديد روايى از دستاوردهاى مثبت اين دوره است كه اخباريان عامل يا زمينه ساز آن بودند.
6. از مهم‏ترين نكات منفى اين دوره، مى‏توان به ركود اجتهاد، ايستايى و عدم تكامل آن به مدّت دو قرن، كنار نهادن قرآن و ناديده انگاشتن يا كم رنگ كردن نقش عقل در فهم و كشف مسايل و احكام شرعى اشاره كرد.

پرسش‏هايى براى انديشه‏ورزى:

1. به نظر شما چه عوامل ديگرى، افزون بر آن چه در متن درس به آن اشاره شد، در پيدايش مكتب اخبارى‏گرى نقش داشتند؟
2. آيا مبانى و اصول اخباريان قابل توجيه و اصلاحند، اگر هستند، چگونه؛ و اگر نيستند، به چه دليل؟
3. چه روشى در تحليل و نقد مكتب اخبارى مناسب‏تر است؟
4. آيا مى‏توانيد آثار مثبت يا منفى ديگرى براى نهضت اخبارى گرى بر شماريد؟

تحقيق و پژوهش

1. برخى از محقّقان ادّعا كرده‏اند كه تفكّر حس گرايى در اخباريان برگرفته از اصالت حسّ در اروپا بود. آيا با اين ديدگاه موافقيد؟ براى پاسخ مستدل به پرسش فوق به تحقيق بپردازيد و مستندات و شواهد كاملى براى ديدگاه خويش ارايه نماييد.
2. در مورد زندگى، شرح حال و آثار و انديشه‏هاى تعدادى از اخباريان كه در متن درس به آنها اشاره نشد، با راهنمايى استاد محترم خود تحقيق كنيد.