درس هفتم -
دورهى سوّم:
دورهى تكامل
(از ابن ادريس حلّى (598 ه) تا اوايل قرن يازدهم(2))
مهمترين مباحث اين درس:
1. بررسى شخصيتهاى ديگرى از دورهى سوّم
2. شناخت مهمترين آثار و نوشتههاى دوره
3. نظرى به انديشهها و افكار اصولى رايج در دورهى سوّم
4. نگاهى به تبويب رايج در دورهى سوّم
5. بررسى اصول اهل سنّت در اين دوره
6. شناخت ويژگىهاى دورهى سوّم
شخصيّتهاى اصلى دوره (2)
4. شهيد ثانى(911 ـ 965 ه)
زينالدّين بن نورالدّين على بن أحمد بن جمالالدّين بن تقىالدّين صالح بن مشرف
عاملى، مشهور به شهيد ثانى در سال 911 هجرى در قريهى جبع از قراى جبل عامل به دنيا
آمد. پدرش از علماى بزرگ آن بلاد بود. شهيد ثانى دروس مقدّماتى ادبيات و كتاب
«مختصرالنافع» و «اللّمعة الدمشقية» در فقه را نزد پدرش خواند. سپس براى طلب علم به
شهرهاى مختلف و حوزههاى متعدّدى سفر كرد و نزد استادان بزرگى درس خواند تا به
درجهى اجتهاد و رشد علمى چشمگيرى دست يازيد و خود به تعليم و تأليف مشغول شد.
شهيد ثانى در رشتههايى؛ چون نحو، صرف، بيان، منطق، لغت، ادبيات، اصولفقه،
فقه،تفسير، علم حديث، علم رجال، اصول عقايد، حكمت، هيئت، هندسه و حساب داراى تخصّص
بود و در هريك از علوم مذكور آثارى از خويش به جا گذاشت.
بىشك شهيد ثانى در فقه و اصول مشهورتر است و محقّقان به طور غالب او را به عنوان
فقيه واصولى مىشناسند. البتّه با توجّه به حجم وسيع كارهاى فقهى شهيد ثانى اين
اشتهار بى دليل نيست. ترجمه نويسان از او به بزرگى ياد و او را مدح و تحسين
كردهاند.
ابن عودى، شاگرد شهيد، در وصف او مىگويد:
«...به طوركلّى شهيد عالم دوران و مصنّف بزرگى است... او در تحقيقات علمى روش
مدقّقان و ژرف كاوان را پيموده است... مفتاح ابواب خير و مصباح مردمان در تاريكى و
ظلمت بوده است...».(1)
علاّمه تفريشى، صاحب رجال در مدح شهيد مىگويد:
«شهيد ثانى از موجّهان و ثقات طايفهى اماميه و داراى حافظهى قوى و كلامى پيراسته
بود. شاگردان بزرگ بسيارى داشت و تأليفات او نفيس و بسيار ارزشمندند...».(2)
شيخ حرّ عاملى در توصيف او مىگويد:
«شهيد ثانى در ثقه بودن، علم، فضل،زهد، عبادت، ورع، تبحّر و جلالت قدر، و جامع
ارزشها و كرامتها بودن بى نياز از بيان است چه او آن قدر شهرهى به اين اوصاف
پسنديده است كه همگان از آن آگاهند...».(3)
1. ابن عودى، الدرّالمنثور، ج 2، صص 155 ـ 154.
2. علاّمه تفريشى، نقد الرجال، ج 2، ص 292.
3. شيخ حرّ عاملى، أمل الآمل، ج 1، ص 85.
اساتيد شهيد ثانى، آن گونه كه خود وى در ترجمهاش گفته است بسيارند، به تعدادى
از آنها اشاره مىكنيم:
ـ علاّمه نورالدّين على بن احمد، پدر شهيد،كه شهيد نزد او مقدمات، مختصر النافع و
لمعة را خوانده است.
ـ شيخ على بن عبدالعالى كه شهيد نزد او فقه خوانده است.
ـ سيّد حسن بن سيّد جعفر حسينى عاملى كركى، شهيد نزد او كلام و اصول فقه خوانده
است.
ـ شمسالدّين محمّد بن مكّى، كه شهيد از او به محقّق و فيلسوف ياد مىكند، شهيد
فلسفه، هيئت و طب را نزد او خوانده است.
ـ شيخ ابوالحسن بكرى از علماى مصر، كه شهيد نزد او تفسير، حديث و فقه خواند.
برخى از مهمترين شاگردان شهيد نيز عبارتند از:
ـ سيّد نورالدّين على بن حسين موسوى، پدر صاحب مدارك.
ـ شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى، پدر شيخ بهايى.
ـ شيخ بهايى.
ـ سيّد على بن حسين حسينى، صاحب شرح ارشاد و شرح شرايع.
ـ محمّد بن على عودى، كه از خواص شاگردان شهيد بوده است.
ـ شيخ محمّد بن حسين حرّ عاملى، جدّ پدرى صاحب وسائل الشيعة.
نوشتههاى شهيد ثانى بسيار است. او در رشتههاى مختلف كتاب نوشته و عناوين
تأليفهاى او بيش از 80 عنوان است. پارهاى از تأليفات او به شرح زيرند:
ـ روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان در فقه، كه شرحى بر ارشاد الاذهان علاّمه حلّى
است.
ـ الروضة البهيّة فى شرح اللمعة الدمشقية در فقه، كه شرح لمعهى شهيد اوّل محمدبن
مكّى عاملى(متوفّاى 786 هجرى)مىباشد. اين كتاب از كتابهاى درسى حوزههاى علميّه
بوده و بالغ بر هفتاد شرح و تعليقه برآن زده شده است. شهيد ثانى افزون بر اين كتاب،
كتابهاى ديگرى نيز از شهيد اوّل شرح كرده است؛ نظير ذكرى و دروس.
ـ مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام، كه تبيين استدلالى كتاب شرايع الاسلام
محقّق حلّى است. اين كتاب مهمترين كتاب فقهى شهيد ثانى است. اين كتاب يك بار چاپ
سنگى شده و هم اينك نيز با تحقيق مؤسّسهى معارف اسلامى چاپ شده است.
ـ الدّراية، كتابى است كه خود وى پيشتر به نام «بداية الدّراية» نگاشته بود. اين
كتاب بارها چاپ شده است.
ـ حقائق الإيمان در كلام.
ـ منظومة في النحو و شرحها.
ـ كتاب الرجال و النسب.
ـ رسالة في الولاية وان الصلاة لاتُقبل الاّ بها.
ـ رسالة في تحقيق الاجماع.
ـ تمهيد القواعد الاصوليّة والعربيّة لتفريع الأحكام الشرعية.
سرانجام شهيد ثانى پس از عمرى مبارك و با بركت در سال 965 هجرى به حكم قاضى صيدا
توسط عمّال حاكم قسطنطنيّه به شهادت رسيد.(1)
آثار اصولى شهيد ثانى
مهمترين كتاب اصولى شهيد ثانى «تمهيد القواعد» است كه به شيوهى مرسوم نگاشته
نشده است. وى كتاب را در دو باب تنظيم كرده است: باب اوّل در تخريج فروع بر اصول و
باب دوّم در تخريج فروع بر قواعد عربى. در بخش اوّل شهيد به قواعد اصولى پرداخت و
در بخش دوّم قواعد عربيى را كه فقيه در اجتهاد به آنها نياز دارد، مورد بحث قرار
داد. شهيد در هر بخش به 100 قاعده اشاره كرده است. ما در اين جا تنها به بخش اوّل
اين كتاب مىپردازيم.
1. منابع ترجمهى شهيد ثانى: ابن عودى، الدرالمنثور؛ تفريشى،
نقدالرجال؛ شيخ حرّ عاملى، أمل الآمل، ج 1، صص 91 ـ 85 ؛ طبقات اعلام شيعه، ج 4، صص
92 ـ 90 ؛ رياض العلماء، ج 2، صص 386 ـ 365.
شهيد ثانى در اين كتاب پس از هر بحث اصولى، چندين فرع فقهى را كه مربوط به اين
قاعده مىشود مورد بحث و بررسى قرار داده است و با اين كار تطبيقى در واقع اصول فقه
را چونان مقدّمهاى كارآمد و مفيد براى فقه نگريسته، از دخول در مباحث جنبى و
تفصيلات بى فايده و قواعد بى ثمر خوددارى كرده است. از اين رو، انحرافى كه به
واسطهى متكلّمان معتزلى و برخى از تابعان آنها در اصول فقه عامّه و خاصّة دامنگير
علم اصول شده بود، گريبان بحثهاى اصولى شهيد را نمىفشرد و او مصون از اين انحراف
بزرگ است. شهيد در اين كتاب افزون بر قواعد اصولى، به پارهاى قواعد فقهى، برخى
مسايل نادر كه ديگران اشاره نكردهاند و مواردى از وقايع تاريخى مؤثّر اشاره كرده
است. وى به دليل تسلّطى كه بر كتب و آراى اصولى گوناگون داشته است، همواره
ديدگاههاى مختلف عامّه و خاصّه را در هر بحث مورد توجّه قرار داده، به نقد و بررسى
آنها مىپردازد. نگارش كتاب اصولى بدين شيوه بسيار ارزشمند و جالب بوده، شايسته است
كه مورد توجّه محقّقان اصولى قرار گرفته، دست كم از سوى عدّهاى مورد تبعيّت قرار
گيرد.
مباحثى كه در بخش اصولى تمهيد القواعد مطرح مىشود به شرح زير است:
اين بخش در هفت مقصد تنظيم شده كه هر مقصد شامل چند باب است. در هر باب چندين
قاعدهى اصولى به همراه تفريعات فقهى آن مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد.
مقصد اوّل، در مورد حكم و داراى دوباب است. باب اوّل در مورد حكم شرعى و اقسام آن
است كه 13 قاعده در آن مطرح مىشود. باب دوّم در مورد اركان حكم است كه 4 قاعده در
آن ذكر مىشود.
مقصد دوّم، در كتاب و سنّت و داراى هشت باب است. باب اوّل در لغات، باب دوّم در
حقيقت و مجاز، باب سوّم در اوامر و نواهى، باب چهارم در عموم و خصوص، باب پنجم در
اطلاق و تقييد، باب ششم در مجمل و مبيّن، باب هفتم در افعال و باب هشتم در اخبار
است.
مقصد سوّم در اجماع است.
مقصد چهارم در قياس است.
مقصد پنجم در استصحاب و قول صحابى است.
مقصد ششم در تعادل و تراجيح است.
مقصد هفتم در اجتهاد و افتا است.
اين كتاب با تحقيق مكتب الاعلام الاسلامي در قم در سال 1416 هجرى چاپ شده است.
افزون بر اين كتاب، شهيد ثانى داراى رسالهاى در موضوع اجماع و رسالهى ديگرى در
مورد ردّ اجماع منقول است.
ديدگاهها و انديشههاى اصولى شهيد ثانى
با توجّه به كار شهيد ثانى در تمهيد القواعد، مىتوان او را صاحب تحقيقات نو و
مبتكرانه در اين فن دانست؛ زيرا اوّلاً، او در تنظيم و تبويب مباحث اصولى دست برد و
آن را به شيوهاى جديدتر ارايه كرد. مقايسهى تبويب مباحث اصولى در تمهيد القواعد
با آن چه پيشتر انجام مىشد اين نكته را آشكار مىسازد. ثانيا، شهيد ثانى بحث اطلاق
و تقييد را به صورت مستقل در مباحث اصولى مطرح ساخت كه پيشتر يا در كتب اصولى اصلاً
مطرح نمىشد يا مستقلاًّ مورد توجّه قرار نمىگرفت و تنها در ضمن مباحث عام و خاص
به اجمال مورد اشاره قرار مىگرفت. ثالثا، بحثهاى ديگرى نظير قول صحابى و بررسى
تفصيلى تعارض ادلّه مورد توجّه شهيد قرار گرفته كه پيشتر كمتر مورد توجّه بوده است.
رابعا، شهيد ثانى به شيوهاى جديد پس از هر بحث اصولى، تفريعهاى فقهى آن قاعده را
نيز مورد توجّه قرارداده است تا اصول را هر چه كار بردىتر ارايه كرده باشد.
با توجّه به آن چه گفته شد، بررسى آراى اصولى شهيد ثانى از اهميّت ويژهاى برخوردار
است. به تعدادى از ديدگاههاى او اشاره مىكنيم:
1 ـ شهيد ثانى اطلاق مشتق؛ مثل اسم فاعل و اسم مفعول را به اعتبار حال حقيقى و به
اعتبار مستقبل، مجازى و به اعتبار ماضى نيز حقيقى مىداند.(1)
2 ـ از ديدگاه شهيد ثانى، نهى هم در عبادات و هم در معاملات موجب فساد منهىٌ عنه
مىشود؛ جز اين كه در عبادات مطلقا موجب فساد مىگردد، امّا در معاملات به شرط اين
كه نهى به امر لازم غير منفك در عقد باز گردد، موجب فساد معامله مىشود.(2)
3 ـ از نظر شهيد ثانى، استثنايى كه بعد از جملههاى معطوف به هم مىآيد، به همهى
آنها بر مىگردد، مگر اين كه قرينه بر خارج شدن بعضى از آنها از تحت استثنا وارد
شده باشد.(3)
4 ـ شهيد ثانى از برائت واباحهى شرعى بحث مىكند و معتقد است كه به مقتضاى ادلّهى
شرعى؛ اصل در منافع؛ اباحه و در مضار، تحريم است.(4)
5 ـ شهيد ثانى در بحث استصحاب حال مىگويد كه اكثر محقّقان آن را حجّت مىدانند و
اين اشعار دارد كه خود او نيز حجّيت آن را قبول دارد.(5)
1. شهيد ثانى، تمهيد القواعد، ص 84 .
2. همان، ص 140.
3. همان، ص 205.
4. همان ،ص 269.
5. همان، ص 271.
5. شيخ حسن بن زينالدّين (صاحب معالم 959 ـ 1011 ه)
جمالالدّين ابو منصور حسن بن زينالدّين بن على بن احمد عاملى جبعى، مشهور به
صاحب معالم، فرزند شهيد ثانى در سال 959 هجرى در قريهى «جبع» از نواحى جبل عامل
لبنان متولّد شد. زمانى كه پدرش به شهادت رسيّد وى هفت سال بيشتر نداشت.
صاحب معالم مقدّمات را در زادگاهش فراگرفت و آنگاه به نجف اشرف منتقل شد و دروس
فقه، اصول و علوم ديگر را نزد استادان زبدهاى چون مقدّس اردبيلى رحمهالله و مولى
عبداللّه يزدى تلمّذ كرد. شيخ حسن در طول مدّت تحصيل با خواهرزادهاش سيّدمحمّد
عاملى صاحب «مدارك الاحكام في شرح شرايع الاسلام» كه بزرگتر از او نيز بود همراه
بوده است.
ترجمه نويسان از او به بزرگى ياد كرده، او را فقيه بزرگ، محدّث اصولى، صاحب نفس
پاك، جامع فضايل و علاّمهى دوران ناميدند.(1)
شيخ حرّعاملى در توصيف او مىگويد:
«شيخ جمالالدّين حسن بن زينالدّين ... عالمى فاضل، عاملى كامل، ماهرى محقّق، ثقه،
فقيه، موجّه، محدّث، جامع فنون، اديب، شاعر، زاهد، عابد، جليل القدر... و اعرف
اشخاص در زمان خود به فقه، حديث و رجال بود».(2)
صاحب معالم سرانجام در سال1011 هجرى پس از عمرى خدمت و تلاش در راه اعتلاى اسلام در
گذشت.
1. رياض العلماء، ج 1،ص 225 .
2. شيخ حرّعاملى، امل الآمل، تحقيق سيّد احمد حسينى، قسم اوّل، ص 57.
مهمترين استادان شيخ حسن عبارتند از:
ـ مقدّس اردبيلى، صاحب كتاب «مجمع الفائدة و البرهان» كه از فقهاى بسيار بزرگ
اماميّه به شمار مىرود.
ـ شيخ عبداللّه يزدى.
ـ سيّد على بن ابىحسن، صهر شهيد ثانى، پدر صاحب مدارك.
ـ شيخ عزّالدّين حسين بن عبدالصمد، پدر شيخ بهايى كه شاگرد شهيد ثانى بود.
ـ سيّد علّى بن حسين حسينى عاملى جزينى.
پارهاى از مهمترين شاگردان صاحب معالم نيز عبارتند از:
ـ شيخ نجيبالدّين على بن محمّد بن مكّى عاملى.
ـ شيخ ابو جعفر محمّد، فرزندش.
ـ شيخ ابوحسن على،فرزند ديگرش.
ـ شيخ حسين بن حسن ظهيرى.
ـ سيّد نجمالدّين بن سيّد محمّد حسينى.
ـ شيخ عبد السّلام بن محمّد حرّ، عموى صاحب وسائل الشيعة.
شيخ حسن تأليفات بسيارى دارد كه اكثر آنها نيمه تمام مانده است. ظاهرا او همواره در
زمان واحد به تأليف چندين كتاب مشغول بوده است كه احتمالاً يكى از عوامل ناقص ماندن
كتابها همين نكته است.
بخشى از آثار او عبارتند از:
ـ منتقى الجمان في الاحاديث الصحاح و الحسان،كه تنها بخش عبادات آن نوشته شد.
ـ التحرير الطاووسي، كه تهذيب كتاب «حلّ الاشكال في معرفة الرجال» سيّدبن طاووس
است.
ـ مناسك حج.
ـ رسالهاى در عدم جواز تقليد ميّت.
ـ ديوان شعر.
ـ معالمالدّين و ملاذ المجتهدين، در اصول و فقه كه بخش فقه آن كامل نبوده و تنها
كتاب طهارت نوشته شده است.
آثار اصولى صاحب معالم
تنها اثر اصولى شيخ حسن، كتاب «معالمالدّين و ملاذ المجتهدين» او است. اين كتاب
در زمانى نگاشته شد كه اصول فقه شيعه به دست توانمندانى چون محقّق حلّى، علاّمهى
حلّى، شهيد ثانى و عدّهاى ديگر رشد چشمگيرى پيدا كرده بود و ما پيشتر به اين رشد و
كمال عظيم اشاره كرديم.با وجود اين كه در زمان تأليف كتاب معالم، كتابهاى اصولى
بسيار مهمّى از محقّق و علاّمهى حلّى در دست بود، امّا اين كتاب مورد توجّه جدّى
محقّقان و عالمان شيعى قرار گرفت و بعدها به عنوان كتاب درسى در حوزهها مورد تدريس
و تعليم قرارگرفت و حتّى هم اينك نيز بسيار مورد توجّه است. شايد مهمترين دليل
پذيرش كتاب معالم در حوزهها، نوشته شدن آن در سطح عالى، امّا با بيان و قلمى آسان
و شيرين، تنظيم و تبويب جديد از مسايل اصول فقه و دقّت و قوّت در تعبير و استدلال
بوده است.(1)
1. شهيد صدر، المعالم الجديدة، صص 98 ـ 97.
كتاب معالمالدّين در يك مقدّمه و چهار بخش تنظيم شده كه تنها مقدّمهاش مربوط
به اصول فقه است، امّا چهار بخش ديگر مربوط به ابواب مختلف فقه مىباشد كه تنها
كتاب طهارت آن نوشته شد و بقيّهى ابواب مربوط به فقه نگاشته نشد، از اين رو كتاب
ناقص است. مقدّمهى كتاب در دو مقصد تنظيم شده است كه:
مقصد اوّل، در فضل علم و عالم، وجوب تحصيل علم و... است.
مقصد دوّم در اصول فقه است. صاحب معالم اصول فقه را در نه باب و يك خاتمه تنظيم
كرد:
ـ مطلب اوّل، در پارهاى مباحث الفاظ( نظيرلفظ و معنا، حقيقت شرعيه، حقيقت و مجاز و
...).
ـ باب دوّم، در اوامر و نواهى .
ـ باب سوّم، در عموم و خصوص.
ـ باب چهارم، در مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن.
ـ باب پنجم، در اجماع.
ـ باب ششم، در اخبار.
ـ باب هفتم، درنسخ.
ـ باب هشتم، در قياس و استصحاب.
ـ باب نهم،در اجتهاد و تقليد.
ـ خاتمه در تعادل و تراجيح.
همان طور كه مشاهده مىكنيد صاحب معالم در چينش مباحث دست برد. او بحث تعادل و
تراجيح را در خاتمه مطرح كرد و بحث قياس و استصحاب را با هم در يك باب قرار داد و
به اختصار از آنها بحث كرد. باب مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن را نيز در يك باب
قرارداد. صاحب معالم نيز چون بسيارى از محقّقان پيشين بحث مفاهيم را در بخش اوامر
مورد بحث قرار داد، امّا وى باب احكام و افعال را به طور كلّى از فهرست خود حذف
كرد.
از آنجا كه كتاب معالمالدّين مورد توجّه محقّقان وطلاب حوزهها قرار گرفته و تدريس
مىشد، از اين رو شروح و تعليقات بسيارى بر آن نوشته شد كه برخى از آنها عبارتاند
از: حاشيهى مولى صالح مازندرانى، حاشيه سلطان العلما، حاشيه ملاميرزا شيروانى و
حاشيه شيخ محمّد تقى اصفهانى با نام هداية المسترشدين.
اين كتاب به دفعات و به صورتهاى مختلف چاپ شده است.(1)
آرا و انديشههاى اصولى صاحب معالم
1 ـ صاحب معالم در بحث استعمال لفظ در اكثر از معنا، قايل به جواز مطلق است؛ با
اين فرق كه استعمال لفظ مفرد در اكثر از معناى واحد مجازى است، امّا استعمال لفظ
غير مفرد( مثنّا و جمع) در اكثر از معناى واحد حقيقى است.(2)
2 ـ از ديدگاه صاحب معالم امر به شئ بر وجه وجوب ـ لفظا و معنا ـ مقتضى نهى از ضدّ
خاصّش نيست.(3)
3 ـ از نظر صاحب معالم زمانى كه عام تخصيص زده شود، ارادهى باقىمانده در تحت آن
مجازى است و در اين نظر؛ موافق شيخ، محقّق و علاّمهى حلّى، است.(4)
1. منابع ترجمهى صاحب معالم: أمل الآمل، شيخ حرّ عاملى، صص 63 ـ
57 ؛ رياض العلماء، ج 1، صص 234 ـ 225 ؛ طبقات اعلام الشيعة، ج 5، صص 147 ـ 146.
2. معالمالدّين، ص 39.
3. همان، ص 63.
4. همان، ص113.
4 ـ صاحب معالم در بحث خبر واحد عارى از قراين قطعيّه قايل به حجّيّت عقلى
و شرعى آن است؛ بر خلاف سيّد مرتضى، ابن زهره و ابن ادريس و هم نظر با شيخ،
محقّق و علاّمه.(1)
5 ـ در تعريف اجتهاد، صاحب معالم همان ديدگاه علاّمهى حلّى را دارد و اجتهاد را
تلاش كامل فقيه در تحصيل ظن به حكم شرعى بر مىشمارد. همچنين صاحب معالم، تجزّى در
اجتهاد و امكان قدرت داشتن فرد تنها بر استنباط بعضى از مسايل را ممتنع نمىداند،
امّا جواز تمسّك به استنباط مجتهد متجزّى در مقايسه با استنباط مجتهد مطلق را قبول
ندارد.(2)
6. شيخ بهايى (953 ـ 1030 ه)
محمّد بن حسين بن عبدالصمد عاملى، مشهور به شيخ بهايى، در ذىحجّهى 953 هجرى در
بعلبك در جبل عامل لبنان متولّد شد. پدر او حسين بن عبدالصمد از علماى بزرگ و شاگرد
شهيد ثانى بود. خاندان او همه اهل معنويت و علم بودند. و خود شيخ گاه با افسوس از
مقام معنوى آنان ياد مىكرد.
شيخ بهايى يكى از بزرگترين نوابغ تاريخ اسلام است. او فقيه، اصولى، مفسّر، عارف،
شاعر، رياضى دان، متكلّم، استاد هيأت و سياستمدار بوده است. او به عنوان روحانى
صاحب نفوذ در دربار صفويه خدمات بسيارى به مردم ايران و شيعيان كرده است. وى
سرانجام پس از عمرى تلاش و جدّيت در تحصيل علوم و تعليم آنها و كمك به مردم درسال
1029 يا1030 دار فانى را وداع گفت و در مشهد مقدّس رضوى به خاك سپرده شد.
1. همان، ص 194ـ 189.
2. همان، ص 239 ـ 238 .
برخى از استادان او عبارتند از:
ـ شهيد ثانى.
ـ مولى عبداللّه يزدى.
ـ حسين بن عبدالصمد، پدر شيخ بهايى.
برخى از شاگردان معروف شيخ بهايى نيز به شرح زيرند:
ـ سيّد حسن بن سيّد حيدر كركى.
صدرالمتألهين شيرازى، مؤلّف كتاب گرانسنگ الأسفار الأربعة.
ـ ملامحسن فيض كاشانى،صاحب كتاب الوافى و تهذيب الاحياء.
ـ مولى محمّد صالح بن احمد مازندرانى.
ـ محمّد تقى مجلسى، معروف به مجلسى اوّل.
ـ شيخ فاضل جواد بغدادى، شارح «زبدة الاصول».
تأليفات شيخ بهايى بسيار زياد است. وى در رشتههاى مختلف تحقيق كرده، در هريك از
آنها آثار نفيسى به وجود آورده است. برخى از آثار او عبارتند از:
ـ جامع عباسى، كتابى است فقهى و به زبان فارسى نوشته شده است. شيخ بهايى اين كتاب
را به خواست شاه عباس نوشته است.
ـ حاشيه بر كتاب مختلف الشيعه علاّمهى حلّى در فقه.
ـ مفتاح الفلاح، در مورد ادعيه و اعمال شبانه روز است.
ـ خلاصة الحساب.
ـ جبر و مقابله.
ـ زبدة الاصول.
ـ حواشى بر شرح تهذيب الاصول عميدى.
ـ تشريح الافلاك.
ـ شير و شكر، در ادبيات داستانى.
ـ فوائد صمديه در نحو.
ـ رسالهاى در وجود ذهنى.
ـ نان و حلوا، در ادبيات داستانى.
ـ ديوان شعر.
ـ الوجيزة في علم الدراية.
ـ و ... .
آثار اصولى شيخ بهايى
شيخ بهايى پنج اثر مختصر در اصول فقه دارد:
1. زبدة الاصول، كه مهمترين كتاب او در اصول فقه است و شروح و حواشى بسيارى ـ بالغ
بر 35 شرح و حاشيه ـ بر آن كتاب نوشته شده است، كه مهمترين آنها عبارتند از:«شرح
مولى محمّد صالح مازندرانى» و «شرح سيّد امير محمدباقر اسدآبادى».
2. حواشى بر زبدةالاصول.
3. حواشى بر شرح عضدى بر مختصرالاصول.
4. حواشى شرح تهذيب الاصول عميدى.
5. مختصراصول فقه به زبان فارسى كه تقريبا پنجاه سال پيش به چاپ رسيد.(1)
1. منابع ترجمه شيخ بهايى: جامع الرواة اردبيلى، ج 2، ص 100 ؛
محمدعلى مدرّس،ريحانة الادب، ج 3، ص 308 ؛ علاّمه امينى: الغدير، ج 11، صص 284 ـ
281 ؛ رياض العلماء، ج 5، صص 97 ـ 88 ؛ مقالهى تنوّع در آثار شيخ بهايى، مجتبى
رحماندوست، مجلّهى مجتمع آموزش عالى قم، ش 5، بهار 1379، صص 181 ـ 155.
اشاره به چند ديدگاه اصولى شيخ بهايى
1 ـ از ديدگاه شيخ بهايى تعبّد به خبر واحد ثبوتا، عقلاً وبه اجماع علماى اماميه
جايز است. اثباتا نيز شارع ما را متعبّد به خبر واحدى كه راوى آن عاقل، بالغ، عادل،
ضابط و مؤمن باشد كرده است.(1)
2 ـ شيخ بهايى معتقد به حجّيت اجماع منقول به خبر واحد، است كه اين ديدگاه بر خلاف
نظريه مشهوراصوليان متأخّر است.(2)
3 ـ از نظرگاه شيخ بهايى، استصحاب كه عبارت است از: اثبات حكم در زمان دوّم (لاحق)
با اتّكا بر ثبوت حكم در زمان اوّل (سابق)، يك دليل عقلى ظنّى است كه حجّت است.(3)
4 ـ شيخ بهايى در تعريف اجتهاد مىگويد:
«اجتهاد، ملكهاى است كه مجتهد به واسطه آن قادر است حكم شرعى فرعى را از اصول كلّى
بالفعل يا باقوّهى قريبه استنباط كند». اين تعريف علاّمهى حلّى و صاحب معالم در
تعريف اجتهاد متفاوت است.(4)
1. شيخ بهايى، زبدةالاصول، چاپ سنگى، صص 58 ـ 56.
2. همان، ص 71.
3. همان، ص 73 .
4. همان، ص 115.
مهمترين كتابهاى اصولى اين دوره
شايد بتوان گفت كتاب «نهايةالوصول إلى علم الاصول» علاّمهى حلّى بهترين كتاب
اصولى اين دوره است؛ زيرا اين كتاب همان گونه كه خود علاّمه گفته است، كتابى كامل و
جامع در اصول فقه مىباشد و حاوى تمامى ديدگاههاى اصولى متقدّم و متأخّر از شيعه و
عامّه همراه با تحليلها، تبيينها تدقيقات و نقد و نظرهاى بسيارى از سوى علاّمه
است.
جز اين كتاب، كتاب «معارج الاصول» محقّق حلّى به دليل روانى و خلاصه بودن و در عين
حال دربر داشتن اقوال مختلف در هر مسأله داراى اهميّت است. كتاب «تهذيب الوصول»
علاّمهى حلّى نيز با توجّه به اين كه چكيدهى نهاية الوصول و عصارهى انديشههاى
علاّمه است و مورد توجّه جدّى محقّقان بعدى قرارگرفته، بيش از سى شرح و تعليقه برآن
نوشته شده است و به دليل روانى متن به عنوان كتاب درسى در حوزهها مطرح بوده و
انديشههاى اصولى علاّمه غالبا از طريق اين كتاب بر محقّقان بعدى و كتابهايشان
تأثير گذاشته، از اهمّيت و ارزش ويژهاى برخوردار است.
كتاب «تمهيد القواعد» شهيد ثانى نيز از اين جهت كه كارى نو وابتكارى در اصول فقه
شيعه به شمار مىرود؛ يعنى هم تبويب وتنظيم آن با كتابهاى پيشين متفاوت است و هم
اصول فقه كاربردى به معناى نقل و تطبيق فروعات متعدّد فقهى پس از بحث از هر قاعدهى
اصولى را به نمايش مىگذارد، حايز اهميّت است. متأسّفانه محقّقان بعدى در نوشتن
كتابهاى اصولى از اين شيوه تبعيت نكردهاند، امّا شايسته بلكه ضرورى است قدر و
ارزش اين كتاب دانسته شود و عدّهاى به تنظيم مباحث اصولى با اين نگاه بپردازند.
در نهايت اين دوره نيز، كتاب «معالمالدّين» شيخ حسن، فرزند شهيد ثانى پديد آمد كه
داراى ارزش بسيارى است. و با وجود كتابهاى علامّه، محقّق و ديگران، جاى آنها را
گرفت و كتاب رسمى و تعليمى حوزهها گرديد. اين كتاب، هم داراى ترتيب و تبويب جديدى
است و هم در بعضى مباحث به لحاظ محتوايى دگرگونىهايى ايجاد كرد؛ مثل بحث مقدّمهى
واجب و بحث ضدّ كه صاحب معالم به تفصيل و از نگاهى نو به آنها پرداخت. اين كتاب به
دليل اهميّتى كه داشت، محقّقان بسيارى بر آن شرح و تعليقه نوشتهاند كه پيشتر به
بخشى از آنها اشاره كرديم. به جرأت مىتوان گفت، يگانه كتاب مؤثر در اصول فقه در
دوران نهضت اخبارىها و پس از آن تا زمانى كه «قوانين الاصول» ميرزاى قمى و
بعدها«رسائل» شيخ انصارى نوشته شد، همين كتاب «معالمالدّين» است. واين مسأله به
تنهايى مىتواند گوياى ارزش و اهمّيت اين كتاب در آن دوره باشد.
لبّ افكار و انديشههاى اصولى و پارهاى از نوآورىهاى اين دوره
1. مهمترين ديدگاه اصولى كه در آغازين دهههاى اين دوره مطرح مىشد، بحث خبر
واحد و عدم حجّيّت آن بود. تعبير «خبر واحد موجب علم و عمل نمىشود» در اين سالها
بسيار مشهور بود. از سردمداران اين نظريه در اين دوره ابن زهره و ابن ادريس بودند
كه در اين مسأله به شيخ طوسى سخت مىتاختند و از نظريهى سيّد مرتضى پيروى
مىكردند. امّا در سالهاى ميانى اين دوره به تدريج با آمدن محقّق و علاّمهى حلّى
و بعدها شهيدين و صاحب معالم و ديگران، نظريهى عدم حجّيت خبر واحد منسوخ شد و
همگان به حجّيت خبر واحد ظنّى در صورتى كه شرايط لازم را
داشته باشد معتقد شدند. و هم اينك همين ديدگاه در مورد خبر واحد غالب است.
2. در بحث نهى از شئ و اين كه آيا باعث فساد منهىٌّ عنه مىشود، نظريهى غالب اين
بود كه در نهى عبادات موجب فساد مىشود، امّا در معاملات موجب فساد نمىشود و در
واقع محقّقان اين دوره در اين نظريه با شيخ طوسى به مخالفت برخاستند و نخستين كسى
كه اين رأى را ابراز كرد، ابن زهرة بود و بعدها محقّق، علاّمه، شهيد ثانى و صاحب
معالم با اندك تفاوتهايى همين رأى را پذيرفتند.
3. يكى از بحثهاى مهمّ در اين دوره كه در اواسط دوره مورد توجّه جدّىتر محقّقان
قرارگرفت؛ بحث اجتهاد، تعريف و كيفيّت آن بود. محقّق و علاّمهى حلّى در اين بحث
ديدگاههاى جديدترى ارايه كردند كه موجب تأثير در روند اجتهاد و تأييد يا ردّ آن در
دورههاى بعد شد.(1)
4. در اين دوره بحث مفاهيم مورد توجّه بيشتر قرار گرفت و با تفصيل مطرح شد. غالبا
در اين دوره براى جملات شرطى مفهوم قايل بودند، امّا جملات وصفى را داراى مفهوم
نمىدانستند. بحث از مفهوم عدد، لقب و غايت نيز با تفصيل بيشترى انجام مىشد.
5. يكى از مباحثى كه در اين دوره به آن پرداخته شد و به طور مستقل مورد توجّه
قرارگرفت، بحث «مطلق و مقيّد» بود كه اوّلين بار شهيد ثانى آن را در بحثهاى اصولى
خويش مطرح ساخت و بعدها صاحب معالم نيز دنبال آن را گرفت. اين بحث پيشتر يا مطرح
نمىشد، يا به اجمال در ضمن بحثهاى عام و خاص مورد اشاره قرار مىگرفت.
1. به اين نكته در بررسى ديدگاههاى اصولى علاّمه و محقّق پرداخته
شد، به درس قبل مراجعه شود.
6. بحث تعادل و تراجيح نيز به عنوان يك بحث مستقل مورد توجّه محقّقان اين دوره
قرار گرفت و غالبا در يك باب مستقل يا در خاتمه به آن مىپرداختند.
7. در اين دوره بحث استصحاب حال همچون گذشته مطرح بود، امّا همچنان به عنوان يك
دليل عقلى ظنّى مورد توجّه بود و نه يك اصل عملى، كه انديشهى اصول عمليه و ادلّهى
فقاهتى هنوز به ذهن دانشمندان اصول فقه نرسيده بود. در كنار اين دليلِ ظنّى و بحث
از قياس، امارات ظنّى ديگرى نظير استحسان و قول صحابى نيز در اين دوره مورد بحث
قرار مىگرفت.(1)
8. بحث حظر و اباحة، در اين دوره ديگر اهمّيت پيشين خود را نداشت و غالبا در حاشيه
و در ضمن بحث از احكام مطرح مىشد.(2)
1. نك: تهذيب الوصول، صص 295 ـ 294 ؛ تمهيدالقواعد، همان، ص 278.
2. صاحب معالم اين بحث را اصلاً طرح نكرده است و علاّمهى حلّى در آخر كتاب تهذيب
در ضمن مسايل مختلف آورده است.
نگاهى به تبويب رايج در اين دوره
با توجّه به آن چه در مورد چگونگى چينش مباحث اصولى كتابهاى اين دوره گفته شد
به طور اجمال ترتيب و تبويب رايج اين دوره را مورد اشاره قرار مىدهيم:
ـ بحث حكم (حال يا به عنوان باب مستقل و يا تحت عنوان مقدّمه).
ـ بحث لغات يا مباحث الفاظ.
ـ بحث مفاهيم كه در ضمن مباحث لغات والفاظ مطرح مىشد.
ـ بحث اوامر و نواهى.
ـ بحث عموم وخصوص.
ـ بحث مطلق و مقيّد (در اواخر اين دوره مطرح شد).
ـ بحث مجمل و مبيّن.
ـ بحث افعال.
ـ بحث نسخ.
ـ بحث قياس.
ـ بحث اخبار.
ـ بحث استصحاب و دلايل ظنّى ديگر نظير قول صحابى و استحسان.
ـ بحث اجتهاد و تقليد.
ـ بحث تعادل و تراجيح.
1. نظير شهرستانى (548 ه)، علاّمه شاطبى (790 ه) و جلالالدّين
سيوطى (911 ه) از متقدّمان و نظير سيّد محمّد عبده و سيّد رشيد رضا از متأخّران
(نك: ادوار اجتهاد، همان، صص 214 ـ 212).
اصول اهل سنّت در اين دوره
اصوليان اهل سنّت در اين دوره، اگرچه تأليفهايى داشتهاند، امّا ديگر در آن
مرتبه از كمال و پيشرفت كه تا قرن ششم واجد آن بودند، قرارنداشته، به شدّت افول
كرده بودند.رشد مباحث اصولى در ميان آنان تا حدّى متوقّف شد و ديدگاه انسداد باب
اجتهاد بر اين ركود علمى مىافزود و بعدها نيز همچنان آن را ضعيفتر ساخته و به يك
معنا به ايستايى كامل رسانده است. اگر چه پارهاى از محقّقان اصولى اهل سنّت(1) از
روى درايت به نقض ديدگاه انسداد اجتهاد پرداخته و در تكامل دوباره آن
كوشيدهاند، امّا توفيق چندانى در اين راه نيافتهاند.
با اين حال كتابهاى اصولى چندى در اين دوران نگاشته شد كه مهمترين آنها عبارتند
از:
ـ المحصول، تأليف امام فخر رازى(606ه).
ـ الاحكام في اصول الاحكام، تأليف على بن محمدبن سالم آمدى (621ه).
ـ منتهى السؤول و الامل، تأليف ابن حاجب (626ه).
ـ الحاصل، تصنيف محمدبن حسين،معروف به تاجالدّين ارموى (656ه)، اين كتاب تلخيص
المحصول فخر رازى است.
ـ التحصيل، تأليف محمود بن ابى بكر، معروف به سراجالدّين ارموى (682 ه).
ـ منار الانوار، تصنيف ابوالبركات، عبداللّه بن احمد بن محمود، معروف به
حافظالدّين نسفى (710 ه)
ـ مجمع الجوامع، تأليف عبدالوهاب بن على بن عبد الكافى سبكى (771ه).
ـ الموافقات، تأليف ابو اسحاق شاطبى (790 ه).
ـ شرح مجمع الجوامع سبكى، تصنيف احمدبن امينالدّين رملى (844ه).
بايد توجّه داشت كه غالب اين كتابها و آثار ديگرى كه در اين دوران نگاشته مىشد،
در واقع تلخيص، تعليقه و شروحى بودند كه بر كتابهاى پيشين زده مىشد.(1)
1. ابو زهرة، همان، صص 18 ـ 17.
ويژگىهاى دورهى سوّم
مهمترين ويژگىهاو امتيازات دورهى سوّم عبارتند از:
1 ـ روح اجتهاد كه از پس ازشيخ طوسى از كالبد جامعه و دانشمندان شيعه رخت بربسته
بود، بار ديگر بازگشته و به تدريج تكامل يافت.
2 ـ با باز شدن دوبارهى روش اجتهاد، محقّقان اصولى انگيزهى بيشترى براى تأليف كتب
اصولى از خود نشان دادند و گاه يك محقّق چندين كتاب مفصّل و مختصر اصولى نگاشته
است. به همين خاطر است كه تعداد كتابهاى اصولى نوشته شده در اين دوره به نحو
چشمگيرى زياد است.
3 ـ كثرت كتابهاى اصولى تأليف شده در اين دوره خود گواه رواج و رونق بيشتر علم
اصول فقه در ميان محقّقان شيعه است؛ از اين رو است كه در اين دوره ديدگاههاى اصولى
جديد، مباحث تازه و بى سابقه(نظير اطلاق و تقييد، معانى حرفى و ...) مورد توجّه
قرار گرفته و بسيارى از مباحث با تفصيل بيشتر مطرح مىشد؛ به گونهاى كه در
دورههاى پيشين به هيچ رو سابقه نداشته است. اين مطلب حاكى از تحوّل و تكامل قابل
ملاحظهى اصول فقه در اين دوره است.
4 ـ در اين دوره بحث استصحاب همچنان به عنوان يك دليل عقلى ظنّى به شمار مىرود و
بحث حظر و اباحة نيز به حكم قبل از ورود شرع بر مىگردد؛ لذا انديشهى اصول عمليه و
ادلّهى فقاهتى هنوز به ذهن محقّقان اين دوره خطور نكرده بود.
5 ـ از اواسط اين دوره؛ يعنى بعد از علاّمهى حلّى، كتابهاى اصولى بيشتر جنبهى
شرح و تعليقه يا تلخيص كتابهاى پيشين را پيدا كرد و در اين امر از شيوهى محقّقان
اهل سنّت تبعيّت شده است.
6 ـ در اين دوره محقّقان، و به ويژه علاّمهى حلّى، به طور جدّى به اصول اهل سنّت
ناظر بودند و بين آنها مقارنه برقرار مىساختند، و اين امر موجب پديدارى مسايل
خاصّى در اصول فقه شيعه شد؛ به عنوان مثال با وجود تلاش بسيار محقّقان اصولى پيشين
براى حذف مسايل كلامى از اصول فقه، برخى از محقّقان اين دوره افزون بر پارهاى
مسايل كلامى،به تبع اهل سنّت پارهاى از مسايل منطقى را نيز در كتابهاى اصولى خود
داخل كردند؛ نظير بحث هاى منطقى كه علاّمهى حلّى در آخر «تهذيب الوصول» داخل كرد.
اين امر سبب شد كه علم اصول، علاوه بر علم كلام تحت تأثير مسايل منطق نيز قرار
گيرد.
افزون بر نمونهى فوق، به تطوّر مفهوم كلمهى اجتهاد مىتوان اشاره كرد؛ توضيح اين
كه اجتهاد كه تا دورهى پيشين و حتّى اوايل اين دوره به معناى مذموم آن؛ يعنى به
معناى رأى و تفكّر شخصى و سليقهاى در كشف حكم، به كار مىرفت و به عنوان دليلى
براى فقيه بود كه مىتوانست در صورت فقدان هرگونه نصى از كتاب و سنّت به آن استناد
جويد و ائمه عليهمالسلام آن را نفى كرده بودند، از قرن هفتم و توسّط محقّق و
علاّمهى حلّى به معنا و اصطلاح جديدى به كار گرفته شد كه مطابق بااين معنا؛
اجتهاد، تلاش و كوشش علمى براى استخراج احكام شرعى از ادلّهى معتبر شرعى است. اين
معناى از اجتهاد كه بعدها رايج شد، مذموم نبوده و از سوى معصومان عليهمالسلام نفى
نشده است؛ چون طبق اين اصطلاح، اجتهاد، روش عمليات استنباط احكام شرعى از منابع
معتبر آن است و خود يك منبع و دليل شرعى نيست.(1)
7 ـ اصول فقه در اين دوره كاربردىتر شده و معمولاً در مقدّمهى كتابهاى فقهى يا
همراه با تفريعات فقهى مورد بحث قرار مىگرفت.(2)
1. نك: المعالم الجديدة، صص 44 ـ 38 ؛ و نيز توضيحاتى كه در درس
پيش و اين درس در مورد اين كلمه گفته شد.
2. همچون كتاب معالم شيخ حسن و تمهيد القواعد شهيد ثانى.
چكيدهى درس
1. شهيد ثانى از محقّقان برجستهى دورهى سوم است. وى با نگارش كتاب «تمهيد
القواعد» هم در تنظيم و تبويب اصول دست برد و آن را به شيوهاى جديد ارايه كرد و هم
مباحث جديدى؛ مانند بحث از «قول صحابى»، «بررسى تفصيلى از تعارض ادلّه» و «اطلاق و
تقييد» را وارد علم اصول كرد.
2. شيخ حسن فرزند شهيد ثانى ادامه دهندهى راه پدر بود. وى يكى از اصوليان بسيار
قوى شيعه است و كتاب «معالمالدّين و ملاذ المجتهدين» را در اصول نگاشت كه تا
مدّتها بعد تدريس و تعليم مىشد، بر اين كتاب شرحها و تعليقههاى بسيارى نگاشته
شد.
3. يكى از شخصيتهاى برجسته اين دوره «شيخ بهايى» است. او كتاب «زبدة الاصول» را
نوشت كه مهمترين اثر او دراصول فقه بود. افزون بر اين «حواشى بر شرح عضدى بر مختصر
الاصول»و «حواشى بر شرح تهذيب الاصول عميدى» را نيز نوشته است.
4. مىتوان گفت «نهاية الاصول إلى علم الاصول» تأليف علاّمهى حلّى مهمترين كتاب
دورهى سوم است كه بسيار مفصّل و عميق است. جز اين كتاب، مىتوان «معارج الاصول»
محقّق حلّى، «تهذيب الوصول» علاّمهى حلّى، «تمهيد القواعد» شهيد ثانى،
«معالمالدّين» شيخ حسن را از كتابهاى مهمّ اين دوره برشمرد.
5. مباحثى مانند: خبر واحد، نهى از شىء و فساد مَنهىٌّ عنه، اجتهاد و تقليد،
مفاهيم، مطلق و مقيّد، تعادل و تراجيح، استصحاب حال (عقل و شرع) از مهمترين
مباحثى بودند كه در اين دوره بين محقّقان مطرح بوده و مورد بحث قرار مىگرفت.
6. اصول اهلسنّت دراين دوره ديگر رونق گذشته را نداشت. در اوايل اين دوره پارهاى
كتابهاى خوب از سوى محقّقان اهلسنّت نگاشته شد؛ مانند: «المحصول» فخررازى،
«التحصيل» سراجالدّين ارموى و «الموافقات» شاطبى، امّا از اواسط اين دوره به بعد
اصول اهلسنّت رو به ضعف و ركود جدّى و دامنهدار رفت.
7. بازگشت روح اجتهاد به كالبد جامعه علمى شيعه، تأليف كتابهاى بسيار در اصول فقه،
تدقيق در مباحث اصولى، مقارنة بين اصول شيعه و اصول اهل سنّت و كاربردىترشدن اصول
فقه از ويژگىهاى اساسى اين دوره به شمار مىرود.
پرسشهايى براى انديشهورزى:
1. كار شهيد ثانى را در اصول تحليل كنيد.
2. كتاب «معالمالدّين» چه ويژگىهايى داشته است كه تا مدتّها به عنوان كتاب درسى
در حوزههاى علميه تدريس مىشده است؟
3. تبويب «زبدة الاصول» چه ويژگىهايى دارد؟ آن را بر شماريد.
4. آيا كتابهاى مهمّ ديگرى براى اين دوره مىتوانيد ذكر كنيد؟
5. آيا ويژگىهاى ديگرى براى اصول اين دوره در ذهن داريد؟
6. به نظر شما بين تبويب «تمهيد القواعد» و «معالمالدّين» و «زبدة الاصول» كدام يك
بهتر است، چرا؟
تحقيق و پژوهش
در مورد علّت ركود اجتهاد در اهل سنّت و ضعيف شدن اصول در ميان آنان در اواسط
اين دوره تحقيق كنيد.
منابع پژوهش
1. اصول الفقه، تاريخه و رجاله، دكتر شعبان اسماعيل.
2. ادوار اجتهاد، محمدابراهيم جنّاتى.
3. اصول الفقه، ابوزهرة.