درآمدى به تاريخ علم اصول

مهدى على‏پور

- ۸ -


درس هفتم - دوره‏ى سوّم: دوره‏ى تكامل

(از ابن ادريس حلّى (598 ه) تا اوايل قرن يازدهم(2))

مهم‏ترين مباحث اين درس:

1. بررسى شخصيت‏هاى ديگرى از دوره‏ى سوّم
2. شناخت مهم‏ترين آثار و نوشته‏هاى دوره
3. نظرى به انديشه‏ها و افكار اصولى رايج در دوره‏ى سوّم
4. نگاهى به تبويب رايج در دوره‏ى سوّم
5. بررسى اصول اهل سنّت در اين دوره
6. شناخت ويژگى‏هاى دوره‏ى سوّم

شخصيّت‏هاى اصلى دوره (2)

4. شهيد ثانى(911 ـ 965 ه)

زين‏الدّين بن نورالدّين على بن أحمد بن جمال‏الدّين بن تقى‏الدّين صالح بن مشرف عاملى، مشهور به شهيد ثانى در سال 911 هجرى در قريه‏ى جبع از قراى جبل عامل به دنيا آمد. پدرش از علماى بزرگ آن بلاد بود. شهيد ثانى دروس مقدّماتى ادبيات و كتاب «مختصرالنافع» و «اللّمعة الدمشقية» در فقه را نزد پدرش خواند. سپس براى طلب علم به شهرهاى مختلف و حوزه‏هاى متعدّدى سفر كرد و نزد استادان بزرگى درس خواند تا به درجه‏ى اجتهاد و رشد علمى چشمگيرى دست يازيد و خود به تعليم و تأليف مشغول شد.
شهيد ثانى در رشته‏هايى؛ چون نحو، صرف، بيان، منطق، لغت، ادبيات، اصول‏فقه، فقه،تفسير، علم حديث، علم رجال، اصول عقايد، حكمت، هيئت، هندسه و حساب داراى تخصّص بود و در هريك از علوم مذكور آثارى از خويش به جا گذاشت.
بى‏شك شهيد ثانى در فقه و اصول مشهورتر است و محقّقان به طور غالب او را به عنوان فقيه واصولى مى‏شناسند. البتّه با توجّه به حجم وسيع كارهاى فقهى شهيد ثانى اين اشتهار بى دليل نيست. ترجمه نويسان از او به بزرگى ياد و او را مدح و تحسين كرده‏اند.
ابن عودى، شاگرد شهيد، در وصف او مى‏گويد:
«...به طوركلّى شهيد عالم دوران و مصنّف بزرگى است... او در تحقيقات علمى روش مدقّقان و ژرف كاوان را پيموده است... مفتاح ابواب خير و مصباح مردمان در تاريكى و ظلمت بوده است...».(1)
علاّمه تفريشى، صاحب رجال در مدح شهيد مى‏گويد:
«شهيد ثانى از موجّهان و ثقات طايفه‏ى اماميه و داراى حافظه‏ى قوى و كلامى پيراسته بود. شاگردان بزرگ بسيارى داشت و تأليفات او نفيس و بسيار ارزشمندند...».(2)
شيخ حرّ عاملى در توصيف او مى‏گويد:
«شهيد ثانى در ثقه بودن، علم، فضل،زهد، عبادت، ورع، تبحّر و جلالت قدر، و جامع ارزش‏ها و كرامت‏ها بودن بى نياز از بيان است چه او آن قدر شهره‏ى به اين اوصاف پسنديده است كه همگان از آن آگاهند...».(3)

1. ابن عودى، الدرّالمنثور، ج 2، صص 155 ـ 154.
2. علاّمه تفريشى، نقد الرجال، ج 2، ص 292.
3. شيخ حرّ عاملى، أمل الآمل، ج 1، ص 85.

اساتيد شهيد ثانى، آن گونه كه خود وى در ترجمه‏اش گفته است بسيارند، به تعدادى از آنها اشاره مى‏كنيم:
ـ علاّمه نورالدّين على بن احمد، پدر شهيد،كه شهيد نزد او مقدمات، مختصر النافع و لمعة را خوانده است.
ـ شيخ على بن عبدالعالى كه شهيد نزد او فقه خوانده است.
ـ سيّد حسن بن سيّد جعفر حسينى عاملى كركى، شهيد نزد او كلام و اصول فقه خوانده است.
ـ شمس‏الدّين محمّد بن مكّى، كه شهيد از او به محقّق و فيلسوف ياد مى‏كند، شهيد فلسفه، هيئت و طب را نزد او خوانده است.
ـ شيخ ابوالحسن بكرى از علماى مصر، كه شهيد نزد او تفسير، حديث و فقه خواند.
برخى از مهم‏ترين شاگردان شهيد نيز عبارتند از:
ـ سيّد نورالدّين على بن حسين موسوى، پدر صاحب مدارك.
ـ شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى، پدر شيخ بهايى.
ـ شيخ بهايى.
ـ سيّد على بن حسين حسينى، صاحب شرح ارشاد و شرح شرايع.
ـ محمّد بن على عودى، كه از خواص شاگردان شهيد بوده است.
ـ شيخ محمّد بن حسين حرّ عاملى، جدّ پدرى صاحب وسائل الشيعة.
نوشته‏هاى شهيد ثانى بسيار است. او در رشته‏هاى مختلف كتاب نوشته و عناوين تأليف‏هاى او بيش از 80 عنوان است. پاره‏اى از تأليفات او به شرح زيرند:
ـ روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان در فقه، كه شرحى بر ارشاد الاذهان علاّمه حلّى است.
ـ الروضة البهيّة فى شرح اللمعة الدمشقية در فقه، كه شرح لمعه‏ى شهيد اوّل محمدبن مكّى عاملى(متوفّاى 786 هجرى)مى‏باشد. اين كتاب از كتاب‏هاى درسى حوزه‏هاى علميّه بوده و بالغ بر هفتاد شرح و تعليقه برآن زده شده است. شهيد ثانى افزون بر اين كتاب، كتاب‏هاى ديگرى نيز از شهيد اوّل شرح كرده است؛ نظير ذكرى و دروس.
ـ مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام، كه تبيين استدلالى كتاب شرايع الاسلام محقّق حلّى است. اين كتاب مهم‏ترين كتاب فقهى شهيد ثانى است. اين كتاب يك بار چاپ سنگى شده و هم اينك نيز با تحقيق مؤسّسه‏ى معارف اسلامى چاپ شده است.
ـ الدّراية، كتابى است كه خود وى پيشتر به نام «بداية الدّراية» نگاشته بود. اين كتاب بارها چاپ شده است.
ـ حقائق الإيمان در كلام.
ـ منظومة في النحو و شرحها.
ـ كتاب الرجال و النسب.
ـ رسالة في الولاية وان الصلاة لاتُقبل الاّ بها.
ـ رسالة في تحقيق الاجماع.
ـ تمهيد القواعد الاصوليّة والعربيّة لتفريع الأحكام الشرعية.
سرانجام شهيد ثانى پس از عمرى مبارك و با بركت در سال 965 هجرى به حكم قاضى صيدا توسط عمّال حاكم قسطنطنيّه به شهادت رسيد.(1)

آثار اصولى شهيد ثانى

مهم‏ترين كتاب اصولى شهيد ثانى «تمهيد القواعد» است كه به شيوه‏ى مرسوم نگاشته نشده است. وى كتاب را در دو باب تنظيم كرده است: باب اوّل در تخريج فروع بر اصول و باب دوّم در تخريج فروع بر قواعد عربى. در بخش اوّل شهيد به قواعد اصولى پرداخت و در بخش دوّم قواعد عربيى را كه فقيه در اجتهاد به آنها نياز دارد، مورد بحث قرار داد. شهيد در هر بخش به 100 قاعده اشاره كرده است. ما در اين جا تنها به بخش اوّل اين كتاب مى‏پردازيم.

1. منابع ترجمه‏ى شهيد ثانى: ابن عودى، الدرالمنثور؛ تفريشى، نقدالرجال؛ شيخ حرّ عاملى، أمل الآمل، ج 1، صص 91 ـ 85 ؛ طبقات اعلام شيعه، ج 4، صص 92 ـ 90 ؛ رياض العلماء، ج 2، صص 386 ـ 365.

شهيد ثانى در اين كتاب پس از هر بحث اصولى، چندين فرع فقهى را كه مربوط به اين قاعده مى‏شود مورد بحث و بررسى قرار داده است و با اين كار تطبيقى در واقع اصول فقه را چونان مقدّمه‏اى كارآمد و مفيد براى فقه نگريسته، از دخول در مباحث جنبى و تفصيلات بى فايده و قواعد بى ثمر خوددارى كرده است. از اين رو، انحرافى كه به واسطه‏ى متكلّمان معتزلى و برخى از تابعان آنها در اصول فقه عامّه و خاصّة دامنگير علم اصول شده بود، گريبان بحث‏هاى اصولى شهيد را نمى‏فشرد و او مصون از اين انحراف بزرگ است. شهيد در اين كتاب افزون بر قواعد اصولى، به پاره‏اى قواعد فقهى، برخى مسايل نادر كه ديگران اشاره نكرده‏اند و مواردى از وقايع تاريخى مؤثّر اشاره كرده است. وى به دليل تسلّطى كه بر كتب و آراى اصولى گوناگون داشته است، همواره ديدگاه‏هاى مختلف عامّه و خاصّه را در هر بحث مورد توجّه قرار داده، به نقد و بررسى آنها مى‏پردازد. نگارش كتاب اصولى بدين شيوه بسيار ارزشمند و جالب بوده، شايسته است كه مورد توجّه محقّقان اصولى قرار گرفته، دست كم از سوى عدّه‏اى مورد تبعيّت قرار گيرد.
مباحثى كه در بخش اصولى تمهيد القواعد مطرح مى‏شود به شرح زير است:
اين بخش در هفت مقصد تنظيم شده كه هر مقصد شامل چند باب است. در هر باب چندين قاعده‏ى اصولى به همراه تفريعات فقهى آن مورد بحث و بررسى قرار مى‏گيرد.
مقصد اوّل، در مورد حكم و داراى دوباب است. باب اوّل در مورد حكم شرعى و اقسام آن است كه 13 قاعده در آن مطرح مى‏شود. باب دوّم در مورد اركان حكم است كه 4 قاعده در آن ذكر مى‏شود.
مقصد دوّم، در كتاب و سنّت و داراى هشت باب است. باب اوّل در لغات، باب دوّم در حقيقت و مجاز، باب سوّم در اوامر و نواهى، باب چهارم در عموم و خصوص، باب پنجم در اطلاق و تقييد، باب ششم در مجمل و مبيّن، باب هفتم در افعال و باب هشتم در اخبار است.
مقصد سوّم در اجماع است.
مقصد چهارم در قياس است.
مقصد پنجم در استصحاب و قول صحابى است.
مقصد ششم در تعادل و تراجيح است.
مقصد هفتم در اجتهاد و افتا است.
اين كتاب با تحقيق مكتب الاعلام الاسلامي در قم در سال 1416 هجرى چاپ شده است.
افزون بر اين كتاب، شهيد ثانى داراى رساله‏اى در موضوع اجماع و رساله‏ى ديگرى در مورد ردّ اجماع منقول است.

ديدگاه‏ها و انديشه‏هاى اصولى شهيد ثانى

با توجّه به كار شهيد ثانى در تمهيد القواعد، مى‏توان او را صاحب تحقيقات نو و مبتكرانه در اين فن دانست؛ زيرا اوّلاً، او در تنظيم و تبويب مباحث اصولى دست برد و آن را به شيوه‏اى جديدتر ارايه كرد. مقايسه‏ى تبويب مباحث اصولى در تمهيد القواعد با آن چه پيشتر انجام مى‏شد اين نكته را آشكار مى‏سازد. ثانيا، شهيد ثانى بحث اطلاق و تقييد را به صورت مستقل در مباحث اصولى مطرح ساخت كه پيشتر يا در كتب اصولى اصلاً مطرح نمى‏شد يا مستقلاًّ مورد توجّه قرار نمى‏گرفت و تنها در ضمن مباحث عام و خاص به اجمال مورد اشاره قرار مى‏گرفت. ثالثا، بحث‏هاى ديگرى نظير قول صحابى و بررسى تفصيلى تعارض ادلّه مورد توجّه شهيد قرار گرفته كه پيشتر كمتر مورد توجّه بوده است. رابعا، شهيد ثانى به شيوه‏اى جديد پس از هر بحث اصولى، تفريع‏هاى فقهى آن قاعده را نيز مورد توجّه قرارداده است تا اصول را هر چه كار بردى‏تر ارايه كرده باشد.
با توجّه به آن چه گفته شد، بررسى آراى اصولى شهيد ثانى از اهميّت ويژه‏اى برخوردار است. به تعدادى از ديدگاه‏هاى او اشاره مى‏كنيم:
1 ـ شهيد ثانى اطلاق مشتق؛ مثل اسم فاعل و اسم مفعول را به اعتبار حال حقيقى و به اعتبار مستقبل، مجازى و به اعتبار ماضى نيز حقيقى مى‏داند.(1)
2 ـ از ديدگاه شهيد ثانى، نهى هم در عبادات و هم در معاملات موجب فساد منهىٌ عنه مى‏شود؛ جز اين كه در عبادات مطلقا موجب فساد مى‏گردد، امّا در معاملات به شرط اين كه نهى به امر لازم غير منفك در عقد باز گردد، موجب فساد معامله مى‏شود.(2)
3 ـ از نظر شهيد ثانى، استثنايى كه بعد از جمله‏هاى معطوف به هم مى‏آيد، به همه‏ى آنها بر مى‏گردد، مگر اين كه قرينه بر خارج شدن بعضى از آنها از تحت استثنا وارد شده باشد.(3)
4 ـ شهيد ثانى از برائت واباحه‏ى شرعى بحث مى‏كند و معتقد است كه به مقتضاى ادلّه‏ى شرعى؛ اصل در منافع؛ اباحه و در مضار، تحريم است.(4)
5 ـ شهيد ثانى در بحث استصحاب حال مى‏گويد كه اكثر محقّقان آن را حجّت مى‏دانند و اين اشعار دارد كه خود او نيز حجّيت آن را قبول دارد.(5)

1. شهيد ثانى، تمهيد القواعد، ص 84 .
2. همان، ص 140.
3. همان، ص 205.
4. همان ،ص 269.
5. همان، ص 271.

5. شيخ حسن بن زين‏الدّين (صاحب معالم 959 ـ 1011 ه)

جمال‏الدّين ابو منصور حسن بن زين‏الدّين بن على بن احمد عاملى جبعى، مشهور به صاحب معالم، فرزند شهيد ثانى در سال 959 هجرى در قريه‏ى «جبع» از نواحى جبل عامل لبنان متولّد شد. زمانى كه پدرش به شهادت رسيّد وى هفت سال بيشتر نداشت.
صاحب معالم مقدّمات را در زادگاهش فراگرفت و آنگاه به نجف اشرف منتقل شد و دروس فقه، اصول و علوم ديگر را نزد استادان زبده‏اى چون مقدّس اردبيلى رحمه‏الله و مولى عبداللّه‏ يزدى تلمّذ كرد. شيخ حسن در طول مدّت تحصيل با خواهرزاده‏اش سيّدمحمّد عاملى صاحب «مدارك الاحكام في شرح شرايع الاسلام» كه بزرگ‏تر از او نيز بود همراه بوده است.
ترجمه نويسان از او به بزرگى ياد كرده، او را فقيه بزرگ، محدّث اصولى، صاحب نفس پاك، جامع فضايل و علاّمه‏ى دوران ناميدند.(1)
شيخ حرّعاملى در توصيف او مى‏گويد:
«شيخ جمال‏الدّين حسن بن زين‏الدّين ... عالمى فاضل، عاملى كامل، ماهرى محقّق، ثقه، فقيه، موجّه، محدّث، جامع فنون، اديب، شاعر، زاهد، عابد، جليل القدر... و اعرف اشخاص در زمان خود به فقه، حديث و رجال بود».(2)
صاحب معالم سرانجام در سال1011 هجرى پس از عمرى خدمت و تلاش در راه اعتلاى اسلام در گذشت.

1. رياض العلماء، ج 1،ص 225 .
2. شيخ حرّعاملى، امل الآمل، تحقيق سيّد احمد حسينى، قسم اوّل، ص 57.

مهم‏ترين استادان شيخ حسن عبارتند از:
ـ مقدّس اردبيلى، صاحب كتاب «مجمع الفائدة و البرهان» كه از فقهاى بسيار بزرگ اماميّه به شمار مى‏رود.
ـ شيخ عبداللّه‏ يزدى.
ـ سيّد على بن ابى‏حسن، صهر شهيد ثانى، پدر صاحب مدارك.
ـ شيخ عزّالدّين حسين بن عبدالصمد، پدر شيخ بهايى كه شاگرد شهيد ثانى بود.
ـ سيّد علّى بن حسين حسينى عاملى جزينى.
پاره‏اى از مهم‏ترين شاگردان صاحب معالم نيز عبارتند از:
ـ شيخ نجيب‏الدّين على بن محمّد بن مكّى عاملى.
ـ شيخ ابو جعفر محمّد، فرزندش.
ـ شيخ ابوحسن على،فرزند ديگرش.
ـ شيخ حسين بن حسن ظهيرى.
ـ سيّد نجم‏الدّين بن سيّد محمّد حسينى.
ـ شيخ عبد السّلام بن محمّد حرّ، عموى صاحب وسائل الشيعة.
شيخ حسن تأليفات بسيارى دارد كه اكثر آنها نيمه تمام مانده است. ظاهرا او همواره در زمان واحد به تأليف چندين كتاب مشغول بوده است كه احتمالاً يكى از عوامل ناقص ماندن كتاب‏ها همين نكته است.
بخشى از آثار او عبارتند از:
ـ منتقى الجمان في الاحاديث الصحاح و الحسان،كه تنها بخش عبادات آن نوشته شد.
ـ التحرير الطاووسي، كه تهذيب كتاب «حلّ الاشكال في معرفة الرجال» سيّدبن طاووس است.
ـ مناسك حج.
ـ رساله‏اى در عدم جواز تقليد ميّت.
ـ ديوان شعر.
ـ معالم‏الدّين و ملاذ المجتهدين، در اصول و فقه كه بخش فقه آن كامل نبوده و تنها كتاب طهارت نوشته شده است.

آثار اصولى صاحب معالم

تنها اثر اصولى شيخ حسن، كتاب «معالم‏الدّين و ملاذ المجتهدين» او است. اين كتاب در زمانى نگاشته شد كه اصول فقه شيعه به دست توانمندانى چون محقّق حلّى، علاّمه‏ى حلّى، شهيد ثانى و عدّه‏اى ديگر رشد چشمگيرى پيدا كرده بود و ما پيشتر به اين رشد و كمال عظيم اشاره كرديم.با وجود اين كه در زمان تأليف كتاب معالم، كتابهاى اصولى بسيار مهمّى از محقّق و علاّمه‏ى حلّى در دست بود، امّا اين كتاب مورد توجّه جدّى محقّقان و عالمان شيعى قرار گرفت و بعدها به عنوان كتاب درسى در حوزه‏ها مورد تدريس و تعليم قرارگرفت و حتّى هم اينك نيز بسيار مورد توجّه است. شايد مهم‏ترين دليل پذيرش كتاب معالم در حوزه‏ها، نوشته شدن آن در سطح عالى، امّا با بيان و قلمى آسان و شيرين، تنظيم و تبويب جديد از مسايل اصول فقه و دقّت و قوّت در تعبير و استدلال بوده است.(1)

1. شهيد صدر، المعالم الجديدة، صص 98 ـ 97.

كتاب معالم‏الدّين در يك مقدّمه و چهار بخش تنظيم شده كه تنها مقدّمه‏اش مربوط به اصول فقه است، امّا چهار بخش ديگر مربوط به ابواب مختلف فقه مى‏باشد كه تنها كتاب طهارت آن نوشته شد و بقيّه‏ى ابواب مربوط به فقه نگاشته نشد، از اين رو كتاب ناقص است. مقدّمه‏ى كتاب در دو مقصد تنظيم شده است كه:
مقصد اوّل، در فضل علم و عالم، وجوب تحصيل علم و... است.
مقصد دوّم در اصول فقه است. صاحب معالم اصول فقه را در نه باب و يك خاتمه تنظيم كرد:
ـ مطلب اوّل، در پاره‏اى مباحث الفاظ( نظيرلفظ و معنا، حقيقت شرعيه، حقيقت و مجاز و ...).
ـ باب دوّم، در اوامر و نواهى .
ـ باب سوّم، در عموم و خصوص.
ـ باب چهارم، در مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن.
ـ باب پنجم، در اجماع.
ـ باب ششم، در اخبار.
ـ باب هفتم، درنسخ.
ـ باب هشتم، در قياس و استصحاب.
ـ باب نهم،در اجتهاد و تقليد.
ـ خاتمه در تعادل و تراجيح.
همان طور كه مشاهده مى‏كنيد صاحب معالم در چينش مباحث دست برد. او بحث تعادل و تراجيح را در خاتمه مطرح كرد و بحث قياس و استصحاب را با هم در يك باب قرار داد و به اختصار از آنها بحث كرد. باب مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن را نيز در يك باب قرارداد. صاحب معالم نيز چون بسيارى از محقّقان پيشين بحث مفاهيم را در بخش اوامر مورد بحث قرار داد، امّا وى باب احكام و افعال را به طور كلّى از فهرست خود حذف كرد.
از آنجا كه كتاب معالم‏الدّين مورد توجّه محقّقان وطلاب حوزه‏ها قرار گرفته و تدريس مى‏شد، از اين رو شروح و تعليقات بسيارى بر آن نوشته شد كه برخى از آنها عبارت‏اند از: حاشيه‏ى مولى صالح مازندرانى، حاشيه سلطان العلما، حاشيه ملاميرزا شيروانى و حاشيه شيخ محمّد تقى اصفهانى با نام هداية المسترشدين.
اين كتاب به دفعات و به صورت‏هاى مختلف چاپ شده است.(1)

آرا و انديشه‏هاى اصولى صاحب معالم

1 ـ صاحب معالم در بحث استعمال لفظ در اكثر از معنا، قايل به جواز مطلق است؛ با اين فرق كه استعمال لفظ مفرد در اكثر از معناى واحد مجازى است، امّا استعمال لفظ غير مفرد( مثنّا و جمع) در اكثر از معناى واحد حقيقى است.(2)
2 ـ از ديدگاه صاحب معالم امر به شئ بر وجه وجوب ـ لفظا و معنا ـ مقتضى نهى از ضدّ خاصّش نيست.(3)
3 ـ از نظر صاحب معالم زمانى كه عام تخصيص زده شود، اراده‏ى باقى‏مانده در تحت آن مجازى است و در اين نظر؛ موافق شيخ، محقّق و علاّمه‏ى حلّى، است.(4)

1. منابع ترجمه‏ى صاحب معالم: أمل الآمل، شيخ حرّ عاملى، صص 63 ـ 57 ؛ رياض العلماء، ج 1، صص 234 ـ 225 ؛ طبقات اعلام الشيعة، ج 5، صص 147 ـ 146.
2. معالم‏الدّين، ص 39.
3. همان، ص 63.
4. همان، ص113.

4 ـ صاحب معالم در بحث خبر واحد عارى از قراين قطعيّه قايل به حجّيّت عقلى و شرعى آن است؛ بر خلاف سيّد مرتضى، ابن زهره و ابن ادريس و هم نظر با شيخ، محقّق و علاّمه.(1)
5 ـ در تعريف اجتهاد، صاحب معالم همان ديدگاه علاّمه‏ى حلّى را دارد و اجتهاد را تلاش كامل فقيه در تحصيل ظن به حكم شرعى بر مى‏شمارد. همچنين صاحب معالم، تجزّى در اجتهاد و امكان قدرت داشتن فرد تنها بر استنباط بعضى از مسايل را ممتنع نمى‏داند، امّا جواز تمسّك به استنباط مجتهد متجزّى در مقايسه با استنباط مجتهد مطلق را قبول ندارد.(2)

6. شيخ بهايى (953 ـ 1030 ه)

محمّد بن حسين بن عبدالصمد عاملى، مشهور به شيخ بهايى، در ذى‏حجّه‏ى 953 هجرى در بعلبك در جبل عامل لبنان متولّد شد. پدر او حسين بن عبدالصمد از علماى بزرگ و شاگرد شهيد ثانى بود. خاندان او همه اهل معنويت و علم بودند. و خود شيخ گاه با افسوس از مقام معنوى آنان ياد مى‏كرد.
شيخ بهايى يكى از بزرگ‏ترين نوابغ تاريخ اسلام است. او فقيه، اصولى، مفسّر، عارف، شاعر، رياضى دان، متكلّم، استاد هيأت و سياستمدار بوده است. او به عنوان روحانى صاحب نفوذ در دربار صفويه خدمات بسيارى به مردم ايران و شيعيان كرده است. وى سرانجام پس از عمرى تلاش و جدّيت در تحصيل علوم و تعليم آنها و كمك به مردم درسال 1029 يا1030 دار فانى را وداع گفت و در مشهد مقدّس رضوى به خاك سپرده شد.

1. همان، ص 194ـ 189.
2. همان، ص 239 ـ 238 .

برخى از استادان او عبارتند از:
ـ شهيد ثانى.
ـ مولى عبداللّه يزدى.
ـ حسين بن عبدالصمد، پدر شيخ بهايى.
برخى از شاگردان معروف شيخ بهايى نيز به شرح زيرند:
ـ سيّد حسن بن سيّد حيدر كركى.
صدرالمتألهين شيرازى، مؤلّف كتاب گرانسنگ الأسفار الأربعة.
ـ ملامحسن فيض كاشانى،صاحب كتاب الوافى و تهذيب الاحياء.
ـ مولى محمّد صالح بن احمد مازندرانى.
ـ محمّد تقى مجلسى، معروف به مجلسى اوّل.
ـ شيخ فاضل جواد بغدادى، شارح «زبدة الاصول».
تأليفات شيخ بهايى بسيار زياد است. وى در رشته‏هاى مختلف تحقيق كرده، در هريك از آنها آثار نفيسى به وجود آورده است. برخى از آثار او عبارتند از:
ـ جامع عباسى، كتابى است فقهى و به زبان فارسى نوشته شده است. شيخ بهايى اين كتاب را به خواست شاه عباس نوشته است.
ـ حاشيه بر كتاب مختلف الشيعه علاّمه‏ى حلّى در فقه.
ـ مفتاح الفلاح، در مورد ادعيه و اعمال شبانه روز است.
ـ خلاصة الحساب.
ـ جبر و مقابله.
ـ زبدة الاصول.
ـ حواشى بر شرح تهذيب الاصول عميدى.
ـ تشريح الافلاك.
ـ شير و شكر، در ادبيات داستانى.
ـ فوائد صمديه در نحو.
ـ رساله‏اى در وجود ذهنى.
ـ نان و حلوا، در ادبيات داستانى.
ـ ديوان شعر.
ـ الوجيزة في علم الدراية.
ـ و ... .

آثار اصولى شيخ بهايى

شيخ بهايى پنج اثر مختصر در اصول فقه دارد:
1. زبدة الاصول، كه مهم‏ترين كتاب او در اصول فقه است و شروح و حواشى بسيارى ـ بالغ بر 35 شرح و حاشيه ـ بر آن كتاب نوشته شده است، كه مهم‏ترين آنها عبارتند از:«شرح مولى محمّد صالح مازندرانى» و «شرح سيّد امير محمدباقر اسدآبادى».
2. حواشى بر زبدة‏الاصول.
3. حواشى بر شرح عضدى بر مختصرالاصول.
4. حواشى شرح تهذيب الاصول عميدى.
5. مختصراصول فقه به زبان فارسى كه تقريبا پنجاه سال پيش به چاپ رسيد.(1)

1. منابع ترجمه شيخ بهايى: جامع الرواة اردبيلى، ج 2، ص 100 ؛ محمدعلى مدرّس،ريحانة الادب، ج 3، ص 308 ؛ علاّمه امينى: الغدير، ج 11، صص 284 ـ 281 ؛ رياض العلماء، ج 5، صص 97 ـ 88 ؛ مقاله‏ى تنوّع در آثار شيخ بهايى، مجتبى رحماندوست، مجلّه‏ى مجتمع آموزش عالى قم، ش 5، بهار 1379، صص 181 ـ 155.

اشاره به چند ديدگاه اصولى شيخ بهايى

1 ـ از ديدگاه شيخ بهايى تعبّد به خبر واحد ثبوتا، عقلاً وبه اجماع علماى اماميه جايز است. اثباتا نيز شارع ما را متعبّد به خبر واحدى كه راوى آن عاقل، بالغ، عادل، ضابط و مؤمن باشد كرده است.(1)
2 ـ شيخ بهايى معتقد به حجّيت اجماع منقول به خبر واحد، است كه اين ديدگاه بر خلاف نظريه مشهوراصوليان متأخّر است.(2)
3 ـ از نظرگاه شيخ بهايى، استصحاب كه عبارت است از: اثبات حكم در زمان دوّم (لاحق) با اتّكا بر ثبوت حكم در زمان اوّل (سابق)، يك دليل عقلى ظنّى است كه حجّت است.(3)
4 ـ شيخ بهايى در تعريف اجتهاد مى‏گويد:
«اجتهاد، ملكه‏اى است كه مجتهد به واسطه آن قادر است حكم شرعى فرعى را از اصول كلّى بالفعل يا باقوّه‏ى قريبه استنباط كند». اين تعريف علاّمه‏ى حلّى و صاحب معالم در تعريف اجتهاد متفاوت است.(4)

1. شيخ بهايى، زبدة‏الاصول، چاپ سنگى، صص 58 ـ 56.
2. همان، ص 71.
3. همان، ص 73 .
4. همان، ص 115.

مهم‏ترين كتاب‏هاى اصولى اين دوره

شايد بتوان گفت كتاب «نهاية‏الوصول إلى علم الاصول» علاّمه‏ى حلّى بهترين كتاب اصولى اين دوره است؛ زيرا اين كتاب همان گونه كه خود علاّمه گفته است، كتابى كامل و جامع در اصول فقه مى‏باشد و حاوى تمامى ديدگاه‏هاى اصولى متقدّم و متأخّر از شيعه و عامّه همراه با تحليل‏ها، تبيين‏ها تدقيقات و نقد و نظرهاى بسيارى از سوى علاّمه است.
جز اين كتاب، كتاب «معارج الاصول» محقّق حلّى به دليل روانى و خلاصه بودن و در عين حال دربر داشتن اقوال مختلف در هر مسأله داراى اهميّت است. كتاب «تهذيب الوصول» علاّمه‏ى حلّى نيز با توجّه به اين كه چكيده‏ى نهاية الوصول و عصاره‏ى انديشه‏هاى علاّمه است و مورد توجّه جدّى محقّقان بعدى قرارگرفته، بيش از سى شرح و تعليقه برآن نوشته شده است و به دليل روانى متن به عنوان كتاب درسى در حوزه‏ها مطرح بوده و انديشه‏هاى اصولى علاّمه غالبا از طريق اين كتاب بر محقّقان بعدى و كتاب‏هايشان تأثير گذاشته، از اهمّيت و ارزش ويژه‏اى برخوردار است.
كتاب «تمهيد القواعد» شهيد ثانى نيز از اين جهت كه كارى نو وابتكارى در اصول فقه شيعه به شمار مى‏رود؛ يعنى هم تبويب وتنظيم آن با كتاب‏هاى پيشين متفاوت است و هم اصول فقه كاربردى به معناى نقل و تطبيق فروعات متعدّد فقهى پس از بحث از هر قاعده‏ى اصولى را به نمايش مى‏گذارد، حايز اهميّت است. متأسّفانه محقّقان بعدى در نوشتن كتاب‏هاى اصولى از اين شيوه تبعيت نكرده‏اند، امّا شايسته بلكه ضرورى است قدر و ارزش اين كتاب دانسته شود و عدّه‏اى به تنظيم مباحث اصولى با اين نگاه بپردازند.
در نهايت اين دوره نيز، كتاب «معالم‏الدّين» شيخ حسن، فرزند شهيد ثانى پديد آمد كه داراى ارزش بسيارى است. و با وجود كتاب‏هاى علامّه، محقّق و ديگران، جاى آنها را گرفت و كتاب رسمى و تعليمى حوزه‏ها گرديد. اين كتاب، هم داراى ترتيب و تبويب جديدى است و هم در بعضى مباحث به لحاظ محتوايى دگرگونى‏هايى ايجاد كرد؛ مثل بحث مقدّمه‏ى واجب و بحث ضدّ كه صاحب معالم به تفصيل و از نگاهى نو به آنها پرداخت. اين كتاب به دليل اهميّتى كه داشت، محقّقان بسيارى بر آن شرح و تعليقه نوشته‏اند كه پيشتر به بخشى از آنها اشاره كرديم. به جرأت مى‏توان گفت، يگانه كتاب مؤثر در اصول فقه در دوران نهضت اخبارى‏ها و پس از آن تا زمانى كه «قوانين الاصول» ميرزاى قمى و بعدها«رسائل» شيخ انصارى نوشته شد، همين كتاب «معالم‏الدّين» است. واين مسأله به تنهايى مى‏تواند گوياى ارزش و اهمّيت اين كتاب در آن دوره باشد.

لبّ افكار و انديشه‏هاى اصولى و پاره‏اى از نوآورى‏هاى اين دوره

1. مهم‏ترين ديدگاه اصولى كه در آغازين دهه‏هاى اين دوره مطرح مى‏شد، بحث خبر واحد و عدم حجّيّت آن بود. تعبير «خبر واحد موجب علم و عمل نمى‏شود» در اين سال‏ها بسيار مشهور بود. از سردمداران اين نظريه در اين دوره ابن زهره و ابن ادريس بودند كه در اين مسأله به شيخ طوسى سخت مى‏تاختند و از نظريه‏ى سيّد مرتضى پيروى مى‏كردند. امّا در سال‏هاى ميانى اين دوره به تدريج با آمدن محقّق و علاّمه‏ى حلّى و بعدها شهيدين و صاحب معالم و ديگران، نظريه‏ى عدم حجّيت خبر واحد منسوخ شد و همگان به حجّيت خبر واحد ظنّى در صورتى كه شرايط لازم را داشته باشد معتقد شدند. و هم اينك همين ديدگاه در مورد خبر واحد غالب است.
2. در بحث نهى از شئ و اين كه آيا باعث فساد منهىٌّ عنه مى‏شود، نظريه‏ى غالب اين بود كه در نهى عبادات موجب فساد مى‏شود، امّا در معاملات موجب فساد نمى‏شود و در واقع محقّقان اين دوره در اين نظريه با شيخ طوسى به مخالفت برخاستند و نخستين كسى كه اين رأى را ابراز كرد، ابن زهرة بود و بعدها محقّق، علاّمه، شهيد ثانى و صاحب معالم با اندك تفاوت‏هايى همين رأى را پذيرفتند.
3. يكى از بحث‏هاى مهمّ در اين دوره كه در اواسط دوره مورد توجّه جدّى‏تر محقّقان قرارگرفت؛ بحث اجتهاد، تعريف و كيفيّت آن بود. محقّق و علاّمه‏ى حلّى در اين بحث ديدگاه‏هاى جديدترى ارايه كردند كه موجب تأثير در روند اجتهاد و تأييد يا ردّ آن در دوره‏هاى بعد شد.(1)
4. در اين دوره بحث مفاهيم مورد توجّه بيشتر قرار گرفت و با تفصيل مطرح شد. غالبا در اين دوره براى جملات شرطى مفهوم قايل بودند، امّا جملات وصفى را داراى مفهوم نمى‏دانستند. بحث از مفهوم عدد، لقب و غايت نيز با تفصيل بيشترى انجام مى‏شد.
5. يكى از مباحثى كه در اين دوره به آن پرداخته شد و به طور مستقل مورد توجّه قرارگرفت، بحث «مطلق و مقيّد» بود كه اوّلين بار شهيد ثانى آن را در بحث‏هاى اصولى خويش مطرح ساخت و بعدها صاحب معالم نيز دنبال آن را گرفت. اين بحث پيشتر يا مطرح نمى‏شد، يا به اجمال در ضمن بحث‏هاى عام و خاص مورد اشاره قرار مى‏گرفت.

1. به اين نكته در بررسى ديدگاه‏هاى اصولى علاّمه و محقّق پرداخته شد، به درس قبل مراجعه شود.

6. بحث تعادل و تراجيح نيز به عنوان يك بحث مستقل مورد توجّه محقّقان اين دوره قرار گرفت و غالبا در يك باب مستقل يا در خاتمه به آن مى‏پرداختند.
7. در اين دوره بحث استصحاب حال همچون گذشته مطرح بود، امّا همچنان به عنوان يك دليل عقلى ظنّى مورد توجّه بود و نه يك اصل عملى، كه انديشه‏ى اصول عمليه و ادلّه‏ى فقاهتى هنوز به ذهن دانشمندان اصول فقه نرسيده بود. در كنار اين دليلِ ظنّى و بحث از قياس، امارات ظنّى ديگرى نظير استحسان و قول صحابى نيز در اين دوره مورد بحث قرار مى‏گرفت.(1)
8. بحث حظر و اباحة، در اين دوره ديگر اهمّيت پيشين خود را نداشت و غالبا در حاشيه و در ضمن بحث از احكام مطرح مى‏شد.(2)

1. نك: تهذيب الوصول، صص 295 ـ 294 ؛ تمهيدالقواعد، همان، ص 278.
2. صاحب معالم اين بحث را اصلاً طرح نكرده است و علاّمه‏ى حلّى در آخر كتاب تهذيب در ضمن مسايل مختلف آورده است.

نگاهى به تبويب رايج در اين دوره

با توجّه به آن چه در مورد چگونگى چينش مباحث اصولى كتاب‏هاى اين دوره گفته شد به طور اجمال ترتيب و تبويب رايج اين دوره را مورد اشاره قرار مى‏دهيم:
ـ بحث حكم (حال يا به عنوان باب مستقل و يا تحت عنوان مقدّمه).
ـ بحث لغات يا مباحث الفاظ.
ـ بحث مفاهيم كه در ضمن مباحث لغات والفاظ مطرح مى‏شد.
ـ بحث اوامر و نواهى.
ـ بحث عموم وخصوص.

ـ بحث مطلق و مقيّد (در اواخر اين دوره مطرح شد).
ـ بحث مجمل و مبيّن.
ـ بحث افعال.
ـ بحث نسخ.
ـ بحث قياس.
ـ بحث اخبار.
ـ بحث استصحاب و دلايل ظنّى ديگر نظير قول صحابى و استحسان.
ـ بحث اجتهاد و تقليد.
ـ بحث تعادل و تراجيح.

1. نظير شهرستانى (548 ه)، علاّمه شاطبى (790 ه) و جلال‏الدّين سيوطى (911 ه) از متقدّمان و نظير سيّد محمّد عبده و سيّد رشيد رضا از متأخّران (نك: ادوار اجتهاد، همان، صص 214 ـ 212).

اصول اهل سنّت در اين دوره

اصوليان اهل سنّت در اين دوره، اگرچه تأليف‏هايى داشته‏اند، امّا ديگر در آن مرتبه از كمال و پيشرفت كه تا قرن ششم واجد آن بودند، قرارنداشته، به شدّت افول كرده بودند.رشد مباحث اصولى در ميان آنان تا حدّى متوقّف شد و ديدگاه انسداد باب اجتهاد بر اين ركود علمى مى‏افزود و بعدها نيز همچنان آن را ضعيف‏تر ساخته و به يك معنا به ايستايى كامل رسانده است. اگر چه پاره‏اى از محقّقان اصولى اهل سنّت(1) از روى درايت به نقض ديدگاه انسداد اجتهاد پرداخته و در تكامل دوباره آن كوشيده‏اند، امّا توفيق چندانى در اين راه نيافته‏اند.
با اين حال كتاب‏هاى اصولى چندى در اين دوران نگاشته شد كه مهم‏ترين آنها عبارتند از:
ـ المحصول، تأليف امام فخر رازى(606ه).
ـ الاحكام في اصول الاحكام، تأليف على بن محمدبن سالم آمدى (621ه).
ـ منتهى السؤول و الامل، تأليف ابن حاجب (626ه).
ـ الحاصل، تصنيف محمدبن حسين،معروف به تاج‏الدّين ارموى (656ه)، اين كتاب تلخيص المحصول فخر رازى است.
ـ التحصيل، تأليف محمود بن ابى بكر، معروف به سراج‏الدّين ارموى (682 ه).
ـ منار الانوار، تصنيف ابوالبركات، عبداللّه بن احمد بن محمود، معروف به حافظ‏الدّين نسفى (710 ه)
ـ مجمع الجوامع، تأليف عبدالوهاب بن على بن عبد الكافى سبكى (771ه).
ـ الموافقات، تأليف ابو اسحاق شاطبى (790 ه).
ـ شرح مجمع الجوامع سبكى، تصنيف احمدبن امين‏الدّين رملى (844ه).
بايد توجّه داشت كه غالب اين كتاب‏ها و آثار ديگرى كه در اين دوران نگاشته مى‏شد، در واقع تلخيص، تعليقه و شروحى بودند كه بر كتاب‏هاى پيشين زده مى‏شد.(1)

1. ابو زهرة، همان، صص 18 ـ 17.

ويژگى‏هاى دوره‏ى سوّم

مهم‏ترين ويژگى‏هاو امتيازات دوره‏ى سوّم عبارتند از:
1 ـ روح اجتهاد كه از پس ازشيخ طوسى از كالبد جامعه و دانشمندان شيعه رخت بربسته بود، بار ديگر بازگشته و به تدريج تكامل يافت.
2 ـ با باز شدن دوباره‏ى روش اجتهاد، محقّقان اصولى انگيزه‏ى بيشترى براى تأليف كتب اصولى از خود نشان دادند و گاه يك محقّق چندين كتاب مفصّل و مختصر اصولى نگاشته است. به همين خاطر است كه تعداد كتاب‏هاى اصولى نوشته شده در اين دوره به نحو چشمگيرى زياد است.
3 ـ كثرت كتاب‏هاى اصولى تأليف شده در اين دوره خود گواه رواج و رونق بيشتر علم اصول فقه در ميان محقّقان شيعه است؛ از اين رو است كه در اين دوره ديدگاه‏هاى اصولى جديد، مباحث تازه و بى سابقه(نظير اطلاق و تقييد، معانى حرفى و ...) مورد توجّه قرار گرفته و بسيارى از مباحث با تفصيل بيشتر مطرح مى‏شد؛ به گونه‏اى كه در دوره‏هاى پيشين به هيچ رو سابقه نداشته است. اين مطلب حاكى از تحوّل و تكامل قابل ملاحظه‏ى اصول فقه در اين دوره است.
4 ـ در اين دوره بحث استصحاب همچنان به عنوان يك دليل عقلى ظنّى به شمار مى‏رود و بحث حظر و اباحة نيز به حكم قبل از ورود شرع بر مى‏گردد؛ لذا انديشه‏ى اصول عمليه و ادلّه‏ى فقاهتى هنوز به ذهن محقّقان اين دوره خطور نكرده بود.
5 ـ از اواسط اين دوره؛ يعنى بعد از علاّمه‏ى حلّى، كتاب‏هاى اصولى بيشتر جنبه‏ى شرح و تعليقه يا تلخيص كتاب‏هاى پيشين را پيدا كرد و در اين امر از شيوه‏ى محقّقان اهل سنّت تبعيّت شده است.
6 ـ در اين دوره محقّقان، و به ويژه علاّمه‏ى حلّى، به طور جدّى به اصول اهل سنّت ناظر بودند و بين آنها مقارنه برقرار مى‏ساختند، و اين امر موجب پديدارى مسايل خاصّى در اصول فقه شيعه شد؛ به عنوان مثال با وجود تلاش بسيار محقّقان اصولى پيشين براى حذف مسايل كلامى از اصول فقه، برخى از محقّقان اين دوره افزون بر پاره‏اى مسايل كلامى،به تبع اهل سنّت پاره‏اى از مسايل منطقى را نيز در كتابهاى اصولى خود داخل كردند؛ نظير بحث هاى منطقى كه علاّمه‏ى حلّى در آخر «تهذيب الوصول» داخل كرد. اين امر سبب شد كه علم اصول، علاوه بر علم كلام تحت تأثير مسايل منطق نيز قرار گيرد.
افزون بر نمونه‏ى فوق، به تطوّر مفهوم كلمه‏ى اجتهاد مى‏توان اشاره كرد؛ توضيح اين كه اجتهاد كه تا دوره‏ى پيشين و حتّى اوايل اين دوره به معناى مذموم آن؛ يعنى به معناى رأى و تفكّر شخصى و سليقه‏اى در كشف حكم، به كار مى‏رفت و به عنوان دليلى براى فقيه بود كه مى‏توانست در صورت فقدان هرگونه نصى از كتاب و سنّت به آن استناد جويد و ائمه عليهم‏السلام آن را نفى كرده بودند، از قرن هفتم و توسّط محقّق و علاّمه‏ى حلّى به معنا و اصطلاح جديدى به كار گرفته شد كه مطابق بااين معنا؛ اجتهاد، تلاش و كوشش علمى براى استخراج احكام شرعى از ادلّه‏ى معتبر شرعى است. اين معناى از اجتهاد كه بعدها رايج شد، مذموم نبوده و از سوى معصومان عليهم‏السلام نفى نشده است؛ چون طبق اين اصطلاح، اجتهاد، روش عمليات استنباط احكام شرعى از منابع معتبر آن است و خود يك منبع و دليل شرعى نيست.(1)
7 ـ اصول فقه در اين دوره كاربردى‏تر شده و معمولاً در مقدّمه‏ى كتاب‏هاى فقهى يا همراه با تفريعات فقهى مورد بحث قرار مى‏گرفت.(2)

1. نك: المعالم الجديدة، صص 44 ـ 38 ؛ و نيز توضيحاتى كه در درس پيش و اين درس در مورد اين كلمه گفته شد.
2. همچون كتاب معالم شيخ حسن و تمهيد القواعد شهيد ثانى.

چكيده‏ى درس

1. شهيد ثانى از محقّقان برجسته‏ى دوره‏ى سوم است. وى با نگارش كتاب «تمهيد القواعد» هم در تنظيم و تبويب اصول دست برد و آن را به شيوه‏اى جديد ارايه كرد و هم مباحث جديدى؛ مانند بحث از «قول صحابى»، «بررسى تفصيلى از تعارض ادلّه» و «اطلاق و تقييد» را وارد علم اصول كرد.
2. شيخ حسن فرزند شهيد ثانى ادامه دهنده‏ى راه پدر بود. وى يكى از اصوليان بسيار قوى شيعه است و كتاب «معالم‏الدّين و ملاذ المجتهدين» را در اصول نگاشت كه تا مدّت‏ها بعد تدريس و تعليم مى‏شد، بر اين كتاب شرح‏ها و تعليقه‏هاى بسيارى نگاشته شد.
3. يكى از شخصيت‏هاى برجسته اين دوره «شيخ بهايى» است. او كتاب «زبدة الاصول» را نوشت كه مهم‏ترين اثر او دراصول فقه بود. افزون بر اين «حواشى بر شرح عضدى بر مختصر الاصول»و «حواشى بر شرح تهذيب الاصول عميدى» را نيز نوشته است.
4. مى‏توان گفت «نهاية الاصول إلى علم الاصول» تأليف علاّمه‏ى حلّى مهم‏ترين كتاب دوره‏ى سوم است كه بسيار مفصّل و عميق است. جز اين كتاب، مى‏توان «معارج الاصول» محقّق حلّى، «تهذيب الوصول» علاّمه‏ى حلّى، «تمهيد القواعد» شهيد ثانى، «معالم‏الدّين» شيخ حسن را از كتاب‏هاى مهمّ اين دوره برشمرد.
5. مباحثى مانند: خبر واحد، نهى از شى‏ء و فساد مَنهىٌّ عنه، اجتهاد و تقليد، مفاهيم، مطلق و مقيّد، تعادل و تراجيح، استصحاب حال (عقل و شرع) از مهم‏ترين مباحثى بودند كه در اين دوره بين محقّقان مطرح بوده و مورد بحث قرار مى‏گرفت.
6. اصول اهل‏سنّت دراين دوره ديگر رونق گذشته را نداشت. در اوايل اين دوره پاره‏اى كتاب‏هاى خوب از سوى محقّقان اهل‏سنّت نگاشته شد؛ مانند: «المحصول» فخررازى، «التحصيل» سراج‏الدّين ارموى و «الموافقات» شاطبى، امّا از اواسط اين دوره به بعد اصول اهل‏سنّت رو به ضعف و ركود جدّى و دامنه‏دار رفت.
7. بازگشت روح اجتهاد به كالبد جامعه علمى شيعه، تأليف كتاب‏هاى بسيار در اصول فقه، تدقيق در مباحث اصولى، مقارنة بين اصول شيعه و اصول اهل سنّت و كاربردى‏ترشدن اصول فقه از ويژگى‏هاى اساسى اين دوره به شمار مى‏رود.

پرسش‏هايى براى انديشه‏ورزى:

1. كار شهيد ثانى را در اصول تحليل كنيد.
2. كتاب «معالم‏الدّين» چه ويژگى‏هايى داشته است كه تا مدتّ‏ها به عنوان كتاب درسى در حوزه‏هاى علميه تدريس مى‏شده است؟
3. تبويب «زبدة الاصول» چه ويژگى‏هايى دارد؟ آن را بر شماريد.
4. آيا كتاب‏هاى مهمّ ديگرى براى اين دوره مى‏توانيد ذكر كنيد؟
5. آيا ويژگى‏هاى ديگرى براى اصول اين دوره در ذهن داريد؟
6. به نظر شما بين تبويب «تمهيد القواعد» و «معالم‏الدّين» و «زبدة الاصول» كدام يك بهتر است، چرا؟

تحقيق و پژوهش

در مورد علّت ركود اجتهاد در اهل سنّت و ضعيف شدن اصول در ميان آنان در اواسط اين دوره تحقيق كنيد.

منابع پژوهش

1. اصول الفقه، تاريخه و رجاله، دكتر شعبان اسماعيل.
2. ادوار اجتهاد، محمدابراهيم جنّاتى.
3. اصول الفقه، ابوزهرة.