درس سيزدهم -
دورهى ششم: ژرف نگرى در اصول (2)
مهمترين مباحث اين درس:
1. ميرزاى شيرازى و نقش او در تكامل اصول فقه
2. نگاهى به ميرزاى رشتى و تقويت مكتب اصولى شيخ
3. شيخ هادى تهرانى، اصولى قوى و منتقد
4. بررسى كار آخوند خراسانى در اصول فقه
شخصيّتهاى اصلى دوره (2)
2. ميرزاى شيرازى (1230 ـ 1312 ه)
علاّمه ميرزا محمّد حسن بن ميرزا محمود، معروف به ميرزاى بزرگ و مجدّد شيرازى،
در سال 1230 هجرى در شيراز متولّد شد. وى مقدّمات را در شيراز گذراند و در سال 1248
هجرى به اصفهان مهاجرت كرد و نزد شيخ محمّد تقى اصفهانى و مير سيّد حسن بيد آبادى
درس خواند تا به درجهى اجتهاد رسيد.
مجدّد شيرازى در سال 1259 از اصفهان به نجف اشرف هجرت كرد و از بزرگان آنجا همچون
صاحب جواهر و شيخ انصارى استفادههاى بسيار برد تا به مقام بلند علمى دست يافت.
ميرزاى شيرازى، پس از شيخ اعظم به مرجعيّت عامّه رسيد.(1)
1. آقا بزرگ طهرانى، ميرزاى شيرازى، صص 43 ـ 29.
ميرزاى بزرگ مورد توجّه شيخ اعظم بود و هر گاه وى در درس اشكال مىكرد، شيخ
ديگران را دعوت به سكوت مىكرد و به نقد ميرزا با دقّت گوش مىداد.(1)
مرحوم سيّدحسن صدر از ميرزاى شيرازى به «افضل متقدّمان و متأخّران از فقها،
محدّثان، حكما و اصوليان»(2) ياد مىكند.
ميرزاى شيرازى مرجعى دقيق النظر و زيرك بود و در حوادث سياسى نيز عملكردها و
برخوردهاى بسيار مؤثّر و در خور تقديرى از خود نشان داد كه از مهمترين آنها
«حادثهى تحريم تنباكو» و «دفع فتنهى سامرّا» است.(3)
ميرزاى بزرگ نزد استادان زبر دستى تلمّذ كرد.(4) كه مهمترين آنها به شرح زيرند:
ـ شيخ محمّد تقى اصفهانى، صاحب هداية المسترشدين، كه ميرزا در اصفهان شاگرد او بوده
است.
ـ سيّد حسن بيد آبادى، كه ميرزا در اصفهان از او استفاده برده است.
ـ شيخ محمّد حسن نجفى (صاحب جواهر).
ـ شيخ انصارى، ميرزا زمانى از شيخ بهره مىبرد كه خود مجتهدى مسلّم بود، امّا شيخ
دريچههاى جديدى از مباحث اصول و فقه را به روى او گشود.
ـ شيخ حسن آل كاشف الغطا.
ـ سيّد ابراهيم قزوينى (صاحب ضوابط الاصول).
1. همان، ص 37.
2. آقا بزرگ طهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 440 ؛ به نقل از نسخهى خطّى تكملة أمل
الآمل، اثر سيّد حسن صدر.
3. ميرزاى شيرازى، صص 274 ـ 219.
4. نك: صص 36 ـ 30.
ميرزاى بزرگ، به ويژه بعد از شيخ اعظم، درس شلوغى داشته است. محقّق تهرانى اسم
(372) نفر از شاگردان ميرزا را ضبط كرده است.(1) بسيارى از شاگردان جوانتر درس شيخ
بعد از رحلت او در درس ميرزا شركت مىكردند. چند تن از مهمترين شاگردان او به شرح
زيرند:
ـ سيّد ابراهيم دامغانى خراسانى (م 1291 ه) از شاگردان قديمى ميرزا بود و تقريرات
درس ميرزا را در دو جلد نگاشته است.
ـ سيّد حسن صدر (م 1354 ه) از شاگردان قوى ميرزا به شمار مىرفت. وى داراى تأليفات
ارزندهاى در رشتههاى مختلف مىباشد.
ـ سيّد اسماعيل بن سيّد صدرالدّين (م 1263 ه) كه از شاگردان مبرّز ميرزا بود و با
ميرزا به سامرّا مهاجرت كرد و سرانجام در كربلا ساكن شد و از مراجع تقليد حوزهى
كربلا به شمار مىرفت.
ـ محدّث شهير ميرزا حسين نورى، صاحب مستدرك الوسائل.
ـ حاج آقا رضا همدانى، صاحب مصباح الفقيه كه بعد از ميرزا به مرجعيت نيز رسيد.
ـ شيخ على روزدرى (م 1290 ه) كه از شاگردان قديمى ميرزا و مورد توجّه وى بود. محقّق
مذكور تقريرات اصول ميرزا را نگاشته است.
ـ شيخ فضل الله نورى.
ـ ملاّ محمّد كاظم خراسانى، معروف به آخوند خراسانى.
ـ سيّد محمّد كاظم يزدى، صاحب عروة الوثقى.
ـ سيّد محمّد فشاركى كه از خواصّ شاگردان ميرزا بوده است.
ـ شيخ محمّد تقى آقا نجفى، صاحب سياحت غرب و شرق.
ـ ميرزا محمّد تقى شيرازى، معروف به ميرزاى شيرازى دوّم.
ـ ميرزا محمّد حسين بن عبدالرحيم نائينى، مشهور به ميرزاى نائينى كه از خواص
شاگردان ميرزاى شيرازى بوده است.
ـ شيخ حسن بن محمّد مهدى شاه عبدالعظيمى، صاحب «ذخائر الاصول» كه تقرير درس ميرزاى
شيرازى است.
1 نك: همان، صص 213 ـ 93.
مشهور اين است كه ميرزاى شيرازى تأليفى از خود به جا نگذاشت، امّا محقّق ارجمند
سيّد محسن امين چندين كتاب براى ميرزاى بزرگ نام مىبرد،(1) كه عبارتند از:
ـ كتابى در طهارت تا بحث وضو.
ـ رسالهاى در رضاع.
ـ كتاب مكاسب تا آخر معاملات.
ـ رسالهاى در اجتماع امر و نهى.
ـ تلخيص مباحث اصولى شيخ انصارى.
ـ رسالهاى در مشتق.
ـ حاشيه بر نجاة العباد (رساله عمليه).
ـ تعليقه بر معاملات مرحوم بهبهانى (رساله عمليه).
1. سيّد محسن امين، همان: ج 5، ص 308؛ تنها كسى كه اين كتابها را
نام برده است مرحوم امين است، در حالى كه آقا بزرگ طهرانى هيچ يك از اينها را در
«الذريعة» و در زندگى نامه ميرزاى شيرازى نام نبرده است، جز رساله مشتق را كه به
عنوان تقرير درس ميرزا ذكر كرده، كه در سال 1305 ه در ايران چاپ شده است.
تقريرات درس ميرزا
اگر چه از خود ميرزا تأليفى به يادگار نمانده است، امّا پارهاى از شاگردان
زبدهى درس ميرزا، مباحث و ديدگاههاى او را نگاشتهاند كه اصطلاحا به آنها
«تقريرات»(1) گفته مىشود.
پارهاى از تقريرات درس ميرزا به شرح زير است:(2)
ـ تقرير درس فقه، نگاشتهى سيّد ابراهيم دامغانى.
ـ تقرير درس اصول از همين مؤلّف.
ـ تقرير درس اصول، نگاشتهى مرحوم سيّد محمّد فشاركى اصفهانى.
ـ تقرير درس فقه از اوّل بيع تا آخر خيارات، تأليف حاج آقا رضا همدانى.
ـ تقرير درس اصول فقه، نوشتهى شيخ على روزدرى.
ـ تقرير درس اصول با عنوان «ذخائر الاصول»، تأليف شيخ حسن شاه عبدالعظيمى.(3)
1. تقريرات نگارى شيوهاى بود كه در همين دوران پديد آمد. از
نخستين كسانى كه درسهاى اساتيد خويش را نگاشتند، مىتوان به مرحوم سيّد جواد
عاملى، صاحب مفتاح الكرامه و مرحوم سيّد ابراهيم قزوينى اشاره كرد كه اوّلى بحثهاى
علاّمه بحر العلوم در علم حديث را نگاشت و دوّمى مباحث اصولى شريف العلما را نوشت.
2. نك: مقدّمهى تقريرات اصول درس مجدّد شيرازى (تأليف ملاّعلى روزدرى) به قلم سيّد
محمّد بحرالعلوم، صص 54 ـ 50.
3. علاّمه طهرانى اين كتاب را تقرير درسهاى شيخ انصارى مىداند كه حاوى مباحث
الفاظ و ادلّهى عقليّه است. نك: الذريعة، ج 5، ص 10.
از تقريرات درس ميرزاى شيرازى جز تقرير درس اصول وى به قلم محقّق روزدرى و
پارهاى از فتاواى ميرزا كه شيخ فضل اللّه نورى جمع آورى كرده بود هيچ يك تا كنون
چاپ نشدهاند. از اين رو، تنها اثر اصولى چاپ شدهاى كه ديدگاههاى اصولى ميرزا را
بتوان از آن برگرفت، همين تقريرات محقّق روزدرى است كه در سه مجلّد(1) چاپ شده است.
1. با تحقيق «مؤسّسهى آل البيت عليهمالسلام لإحياء التراث» در قم
در سال 1409 هجرى، توسّط انتشارات مهر.
تقريرات مذكور، دورهى كامل اصول فقه نيست. در بخش اوّل و مباحث الفاظ، بحثهاى
عام و خاص، مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن وجود ندارد. و در بخش دوّم نيز تنها بحث
قطع و قسمت اندكى از مباحث ظن موجود است و باقى بحثهاى مربوط به ظنون و مباحث اصول
عمليه يا نوشته نشده يا در دسترس نيست.
پارهاى از انديشههاى اصولى ميرزاى شيرازى
ميرزاى شيرازى كه از درس آموختگان مكتب شيخ اعظم در اصول فقه بود، راه استاد را
در تكميل و پويايى علم اصول پيش گرفت. وى در راه تنقيح و تبيين مبانى شيخ و پرورش و
استحكام نوآورىهاى استاد تلاش بسيارى كرد و عدّهى بى شمارى را با مكتب اصولى شيخ
اعظم آشنا ساخت كه هر يك بعدها خود يكى از اسطوانهها و اركان علم اصول به شمار
مىرفتند؛ مانند محقّق خراسانى، سيّد محمّد فشاركى، ميرزاى نائينى و ... . از اين
رو، ميرزاى شيرازى اهميّت ويژهاى در تكامل اصول فقه شيعه دارد كه نبايد آن را
ناديده انگاشت. متأسّفانه به دليل در دسترس نبودن نوشتههاى خود ميرزا و ناقص بودن
آن چه به عنوان تقريرات درس وى چاپ شده است، نمىتوان به درستى به ديدگاههاى اين
محقّق گرانقدر دست يافت. در عين حال ما تنها به ذكر اجمالى دو سه نظريهى اصولى
ميرزا در اين نگاشته بسنده مىكنيم:
1ـ از ديدگاه ميرزاى شيرازى، اطلاق واجب بر واجب مطلق و واجب مشروط هر دو به نحو
حقيقت است. ايشان تأكيد مىكند كه واجب مشروط با حصول شرطش تبديل به واجب مطلق
نمىشود؛ زيرا با حصول شرط، اعتبار مربوط به اين واجب كه در نفس آمر حاصل شده بود
زايل نمىشود، لذا همچنان درست است كه بگوييم «وجوب اين واجب بر حصول فلان شرط خاصّ
معلّق است».(1)
2ـ در بحث مشتق، ميرزا معتقد است كه اطلاق مشتق در خصوص متلبّس به مبدأ حقيقى است و
نسبت به «ما انقضى عنه التلبّس» اطلاق مشتق مجازى است.(2)
3ـ آن چه از مباحث قطع و ظنّ تقريرات به دست مىآيد، اين است كه مرحوم ميرزا در اين
بخشها فرائد الاصول شيخ را تدريس و شرح مىكرده است؛ چون غالبا كلام شيخ را نقل و
تبيين كرده است. همچنين گفتهاند كه شيخ فرائد الاصول را به ميرزا داده است تا هر
جا را كه لازم مىبيند اصلاح كند. در هر حال مرحوم ميرزاى شيرازى در تبيين و
استحكام ديدگاههاى شيخ در بحث قطع و مراد از حجّيّت آن و نيز در مباحث ظنون؛ از
جمله بحث كيفيّت تعبّد به ظنّ و تبيين و تدقيق مبناى «مصلحت سلوكيه» شيخ و چگونگى
حل معضل جمع بين حكم واقعى و ظاهرى از ديدگاه شيخ زحمات بسيار ارزندهاى كشيده است
كه به حق براى فهم مبانى شيخ مفيد است.(3)
1. تقريرات درس مجدّد شيرازى، ج 2، ص 244 ـ 242.
2. همان: ج 1، صص 263 ـ 260.
3. نك: تقريرات، ج 3، ص 221 به بعد.
3. ميرزاى رشتى (1234 ـ 1312 ه)
ميرزا حبيباللّه فرزند ميرزا محمّد على خان رشتى در سال 1234 هجرى در يكى از
روستاهاى رشت متولّد شد. پدر وى ميرزا محمّد على خان يكى از ملاّكان آن ديار بود.
علاّمهى رشتى تحصيلاتش را در قزوين آغاز كرد و از سوى مولى عبدالكريم ايروانى به
اخذ اجازهى اجتهاد نايل گشت. محقّق رشتى در سن 25 سالگى، سه سال پيش از وفات صاحب
جواهر، به نجف رفت و در درس صاحب جواهر شركت كرد. روزى در درس شبههاى در وجه تقديم
يك دليل بر دليل ديگر برايش پيش آمد و آن را مطرح كرد، امّا پاسخش را نيافت. به او
گفتند به شيخ مرتضى انصارى مراجعه كند. وى نيز نزد شيخ انصارى رفت و شيخ بحث حكومت
و ورود را در پاسخ او مطرح كرد و محقّق رشتى از شيخ خواست كه اين مطلب جديد و
ناشنيده را توضيح دهد. شيخ در پاسخ گفت: حدّاقل بايد 2 ماه در درس من حاضر شوى تا
اين مسأله و تفاوت بين آنها را متوجّه گردى. و اين گونه بود كه ميرزاى رشتى با شيخ
آشنا شد و به شاگردى نزد شيخ پرداخت و پس از اندك زمانى از قوىترين و از خواصّ
شاگردان شيخ شد به گونهاى كه شيخ او را جزء سه نفرى مىشمرد كه درس را براى آنها
مىگفت.(1)
1. آقا بزرگ طهرانى، نقباء البشر، ج 1، صص 358 ـ 357.
محقّق رشتى پس از رحلت شيخ انصارى، بهترين و قوىترين كرسى تدريس را به دست
داشت. وى شاگردان بسيارى را تربيت كرد و در اوج شهرت علمى قرار گرفت، در عين حال از
مرجعيّت كناره گرفت و آن را به دوست و هم شاگردش جناب ميرزاى شيرازى سپرد. ميرزاى
رشتى عابد، زاهد و بسيار با تقوا بود و در امر فتوا نيز بسيار
احتياط مىكرد. وى در سال 1312 هجرى در گذشت و در نجف اشرف مدفون گشت.(1)
ميرزاى رشتى از استادان بسيارى استفاده كرد كه مهمترين آنها عبارتند از:(2)
ـ علاّمه مولى عبدالكريم ايروانى، كه ميرزا در قزوين نزد او درس خواند و از او
اجازهى اجتهاد دريافت كرد.
ـ صاحب جواهر، كه دوران تحصيل ميرزا نزد او كوتاه بود.
ـ شيخ انصارى، كه مهمترين استاد ميرزا بود و ميرزاى رشتى ساليان درازى ملازم شيخ
بود و از او استفادهى بسيارى برد.
درس ميرزاى رشتى بسيار شلوغ بود، از اين رو، او شاگردان بسيارى را تربيت كرد و
مجتهدان بسيارى در درس او پرورانده شدند؛ مانند شيخ عبداللّه مازندرانى، شيخ ابو
المجد محمّد رضا اصفهانى، سيّد محمّد باقر درچهاى و... .
محقّق رشتى آثار و تأليفات سودمندى نگاشته است كه هر يك داراى ارزش علمى بسيارى
است. ليست آثار محقّق رشتى به شرح زير است:(3)
1. همان، ص 359.
2. همان، ص 358.
3. نك: ريحانة الادب، ج 2، صص 308 ـ 307؛ نقباء البشر، ص 360.
1. كتاب اجاره، كه در بر دارندهى تمامى فروعات نادر و مهمّ بحث اجاره و احكام
بيع فضولى و بيع معاطات است.
2. رسالهى تقليد اعلم.
3. كتابى در غصب كه چاپ شده است.
4. كاشف الظلام، كه در علم كلام و به فارسى است.
5. رسالهى اجتماع امر و نهى.
6. امامت در كلام.
7. تعادل و تراجيح كه چاپ شده است.
8. قضا و شهادات.
9. شرح شرايع در چند مجلّد (كه كتابهاى طهارت، خلل صلات، صلات مسافر و زكات را در
بردارد).
10. حواشى بر تفسير جلالين.
11. حاشيه بر مكاسب.
12. كتاب تجارت در فقه.
13. تقريرات درس شيخ انصارى (در فقه و اصول)
14. بدائع الافكار در اصول فقه كه چاپ شده است.
آثار اصولى ميرزاى رشتى
ميرزاى رشتى كه در اصول فقه شهره بود، نوشتههاى اصولى ارزشمندى از خود به جا
گذاشت كه مهمترين آن، كتاب ارزشمند و مفصّل «بدائع الافكار» است. اين كتاب بسيار
عميق و پر از تحقيقات ژرف اصولى است. كتاب بدائع الافكار متأسّفانه يك دوره كامل در
اصول فقه نيست و تنها پارهاى از مباحث اصولى در آن مطرح شده است. فهرست مباحث اين
كتاب به شرح زير است:
مقدّمات (در تعريف، موضوع، غرض و فايدهى علم اصول)، مبادى احكاميه،
بحث وضع و اقسام و احوال آن، بحث حقيقت و مجاز، اشتراك و نقل و... ، حقيقت
شرعيه، صحيح و اعم، مشتق و احكام آن، استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد، اوامر،
مقدّمهى واجب، ضد، تعادل و تراجيح.
افزون بر كتاب فوق، مرحوم رشتى رسالهاى در اجتماع امر و نهى دارد، و تقريرات درس
اصول شيخ انصارى را نيز نگاشته است.
نگاهى به چند ديدگاه اصولى ميرزاى رشتى
1 ـ محقّق رشتى در بحث اقسام وضع، صورت چهارم از اقسام وضع؛ يعنى وضع خاص و
موضوع له عام را عقلاً ممكن مىداند. مراد از اين قسم، آن است كه واضع در هنگام وضع
معناى خاصّ را كه فرض صدقش بر كثيرين ممتنع است اراده كند، امّا در عين حال لفظ را
به ازاى معناى كلّى وضع كند. اين ديدگاه محقّق رشتى بر خلاف نظريه مشهور و مقبول
نزد اصوليان است(1).
2 ـ از ديدگاه محقّق رشتى، اصول لفظيهاى كه براى كشف مراد شارع مورد استفاده قرار
مىگيرند؛ مانند اصالة الحقيقه، اصل عدم قرينه و... همگى به اصل «حجّيّت ظواهر
الفاظ» در فهم اهل لسان باز مىگردد(2).
1. ميرزا حبيب اللّه رشتى، بدائع الافكار، ص 40.
2. همان، ص89.
3 ـ نظرگاه محقّق رشتى در مورد اين كه آيا احكام مجعول شرعى منحصر در احكام
تكليفى پنج گانه است يا شامل احكام وضعى نيز مىشود، اين است كه اگر حكم را به
معناى «خطاب شرعى» بگيريم، آنگاه حق اين است كه حكم شامل هر دو صورت تكليفى و وضعى
مىشود، و در اين صورت حكم وضعى يك حكم مجعول شرعى در قبال حكم تكليفى خواهد بود كه
مستقل است. امّا اگر حكم را عبارت از «مدلول خطاب» بدانيم، در اين صورت حق اين است
كه مداليل خطابهاى شرعى منحصر در احكام پنجگانهى تكليفىاند و احكام وضعى داخل
در آنها نيستند. خود ميرزاى رشتى صورت نخست را در نهايت مىپذيرد(1).
4. شيخ هادى تهرانى (1253 ـ 1321 ه)
علاّمه شيخ محمّد هادى تهرانى، فرزند محمّد امين در سال 1253 هجرى در تهران
متولّد شد. وى علوم مقدّماتى را در تهران گذراند و آنگاه به اصفهان رفت و نزد
اساتيدى چون سيّد حسن مدرس و سيّد محمّد شاهشهانى در فقه و ملاّ على نورى در فلسفه
تحصيل كرد. محقّق تهرانى براى تكميل تحصيلات خود عازم حوزه عراق شد و مدّتى در درس
شيخ انصارى در نجف شركت كرد. وى پس از رحلت شيخ به كربلا عزيمت كرد و در درس شيخ
عبدالحسين، معروف به شيخ العراقين شركت جست. شيخ هادى در سال 1286 به نجف باز گشت و
مدّتى كوتاه نزد ميرزاى بزرگ شاگردى نمود و از آن پس، خود حوزهى مستقلّى تشكيل
داد.(2) وى بيانى شيوا داشت و در تدريس بسيار موفّق بود. محقّق تهرانى بسيار عميق و
زيرك بوده و در بحثهاى اصولى دقتها و ژرف كاوىهاى ارزندهاى داشته است.
1. همان، صص 195 ـ 194.
2. اعيان الشيعة، ج 5، صص 144 ـ 143.
آغابزرگ طهرانى از او به «شيخ علاّمه، فقيه اصولى، محقّق مؤسّس، ناقد بصير و
خبير، جامع معقول و منقول و كسى كه در ذكاوت و دقت بى مانند است»(1) ياد مىكند.
محقّق ارجمند سيّد محسن امين او را «استاد و محقق، صاحب آثار مشهور، يكى از مؤسّسان
در متون و علوم دينى؛ به ويژه علم اصول فقه»(2) مىخواند. گفتهاند: شيخ هادى،
زبانى تند و برّنده نسبت به بزرگان داشته است(3) كه اگر چه تا حدّى درست است، امّا
احساس مىشود مبالغه در اين مطلب از مسايل ديگرى ناشى شده باشد كه مهمترينِ آن را
قدرت اصولى و عظمت علمى شيخ هادى و نيز نقّادى بسيار او بر آراى شيخ اعظم، آن هم در
زمانى كه انديشههاى شيخ اعظم از قداست و اهمّيّت ويژهاى برخوردار بود، مىتوان
ذكر كرد.
شيخ هادى سرانجام در سال 1321 هجرى در نجف در گذشت.
مهمترين استادان شيخ هادى به شرح زيرند(4):
ـ سيّد حسن مدرّس مطلق.
ـ سيّد محمّد شاهشهانى.
ـ سيّد محمّد باقر خوانسارى.
ـ سيّد محمّد هاشم خوانسارى مؤلّف «مبانى الاصول».
ـ ملاّعلى نورى، استاد شهير فلسفه در اصفهان.
ـ شيخ مرتضى انصارى.
ـ شيخ عبد الحسين معروف به شيخ العراقين.
ـ ميرزاى شيرازى.
1. نقباء البشر، نسخه عكس سيّد احمد اشكورى، ص 137، به نقل از
مقالهى «رسالهى حق و حكم و...»، نگاشتهى نعمت اللّه صفرى، مجله نامهى مفيد،
سال اوّل، ش 4، زمستان 1374، ص 138.
2. اعيان الشيعة، ج 15، ص 143.
3. نك: همان، ص 144.
4. نك: مقاله «رساله حق و حكم و...»، صص 145 ـ 144.
تعدادى از شاگردان شيخ هادى نيز به شرح زيرند(1):
ـ سيّد محسن بن محمّد تقى كوهكمرى كه از بهترين شاگردان شيخ هادى و قائممقام او
در تدريس بود.
ـ حاج ميرزا احمد آقا تبريزى.
ـ آقا ميرزا صادق آقامجتهد تبريزى.
ـ شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (مؤسّس حوزهى علميه قم).
ـ شيخ على بن شيخ محمّد رضا آل كاشف الغطاء.
ـ شيخ شريف بن شيخ عبدالحسين بن شيخ محمّد حسنِ صاحب جواهر.
ـ شيخ مصطفى خويى مرتضويى.
علاّمه شيخ هادى تهرانى عالمى پر تلاش بود. وى داراى كتابهاى بسيارى است كه نام
تعدادى از آنها به شرح زير است:(2)
ـ الحق اليقين در كلام.
ـ كتاب توحيد در ردّ وحدت وجود به زبان فارسى.
ـ تحقيق الماهيّة و الوجود در فلسفه، شيخ هادى در اين كتاب اتحاد ماهيت و وجود را
اثبات و وجود ذهنى را نفى مىكند.
ـ تفسير آيهى نور، كه به عربى چاپ شده بود و بعدها ترجمه نيز شده است.
ـ رسالهاى در حكم مسافر در قصر و تمام.
ـ رسالهاى در وقف.
ـ شرح كتاب بيع شرايع الاسلام كه چاپ شده است.
ـ كتاب صلات كه چاپ شده است.
ـ محجّة العلماء در اصول فقه كه چاپ شده است.
ـ الاتقان در اصول فقه.
ـ رسالهاى در علم رجال.
ـ رسالهاى در ردّ شيخيّه.
ـ رسالهاى در نحو.
ـ رسالهاى در حق و حكم.
1. نك: همان، صص 146 ـ 145.
2. نك: اعيان الشيعة، ص 144؛ و مقالهى «رسالهى حق و حكم»، صص 151 ـ 146.
آثار اصولى شيخ هادى تهرانى
اگر چه علاّمه شيخ هادى تهرانى در رشتههاى مختلف سر آمد بود، امّا در اصول فقه
از برجستگى و نوآورىهاى بيشترى برخوردار بوده است.
كتابهاى اصولى ارزشمندى از ايشان به يادگار مانده است كه عبارتند از:(1)
1. محجّة العلما، اين كتاب در دو جلد و شامل مباحث قطع، ظن، شك (برائت و اشتغال و
استصحاب) و تعادل و تراجيح مىباشد. اگر چه شيخ هادى در تمام اين كتاب ناظر به آرا
و انديشههاى شيخ انصارى است، امّا به هيچ رو كتاب حاضر را نبايد از شروح يا حواشى
رسائل به شمار آورد؛ زيرا ملاحظهى كتاب مذكور نشان مىدهد كه يك تأليف مستقل است،
تنها با اين ويژگى اساسى كه همواره به نقل و نقد انديشههاى شيخ اعظم كه در آن
روزگار بسيار رايج و داراى اهميّت اساسى بود مىپردازد.
1. نك: مقالهى «رسالهى حق و حكم»، همان.
كتاب محجّة العلماء به حق از كتابهاى مهمّ اصول فقه در دوران پس از شيخ انصارى
است كه بسيارى از محقّقان ژرف انديش بعدى؛ همچون محقّق شهير شيخ محمّد حسين اصفهانى
و آية اللّه سيّد على موسوى بهبهانى مؤلّف «الفوائد العلّية»، از آن استفادههاى
بسيارى بردند. اين كتاب در زمان حيات خود مؤلّف در دو جلد، به طبع رسيد، امّا
متأسّفانه هنوز تحقيق و چاپ جديد نشده است.
2. الاتقان، از اوّل اصول تا مبحث مشتق در آن مطرح شده امّا هنوز چاپ نشده است.
3. اصول الفقه، شامل مباحث مقدماتى اصول تا بحث اوامر است و معلوم نيست كه تقرير
درس شيخ هادى است يا نوشتهى خودِ او.
4. تعارض ادلّه يا تعادل و تراجيح كه احتمالاً همان بخش تعادل و تراجيح از كتاب
محجّة العلماء باشد.
5. كتاب اجتهاد و تقليد كه در 700 صفحه و در سال 1303 نوشته شده است و احتمال
مىرود تقرير درس شيخ هادى باشد.
6. رسالهاى در تحريف كتاب، ظاهرا اين كتاب عنوان همان بحثى است كه در مباحث حجّيّت
ظن در جلد اوّل «محجّة العلماء» طرح شده است.
پارهاى از انديشههاى اصولى شيخ هادى
محقّق ارجمند علاّمه شيخ هادى تهرانى، اگر چه منتقدى قوى نسبت به مكتب
شيخ اعظم بوده و در اصول فقه هم به جهت ساختارى و هم به لحاظ محتوايى
تغييراتى ايجاد كرده است، امّا در عين حال او را بايد يكى از سران همين مكتب به
شمار آورد. چه تغييرات ساختارى او ادامه و به يك معنا تكميل منتقدانهى كار شيخ است
و نظرگاههاى اصولى وى را بايد نقد داخلى مكتب مقبولش به شمار آورد.
شيخ هادى از معدود اصوليان متأخّرى است كه افزون بر فقه و اصول، در فلسفه، كلام و
ادبيات نيز دستى توانا و ديدگاههاى مختصّ به خود دارد. شيخ هادى در فلسفه معتقد به
«اصالت و اتحاد وجود و ماهيت» است و «وجود ذهنى»(1) را انكار مىكند. نظريههاى
فلسفى او؛ به ويژه ديدگاه او در مورد وجود ذهنى در مباحث اصولى اش تأثير گذاشته
است. از اين رو، اصول شيخ هادى تا حدّى رنگ و بوى فلسفى نيز دارد. اينك به تعدادى
از نظرگاههاى اصولى محقّق تهرانى اشاره مىكنيم:
1. او در دو كتاب «حق اليقين» و «تحقيق الماهية و الوجود» در مورد
اين ديدگاهها بحث كرده است.
1ـ يكى از ابتكارات و دقّت نظرهاى شيخ هادى ملاك جديدى است كه وى براى ساختار
بخش دوّم اصول ارايه كرده است.
شيخ هادى نخست ملاك شيخ را در تقسيم اين بخش، كه با توجّه به حالات مكلّف، قطع، ظن
و شكّ او نسبت به حكم شرعى انجام مىگرفت، نقد و رد مىكند، و آنگاه اين سه بخش را
با معيار پيشنهادى خود به صورت زير تبيين مىكند:
ـ بخش اوّل: علم فعلى تفصيلى به حكم شرعى، كه اصل در استنباط و كشف حكم شرعى و
تنجيز آن، همانا علم تفصيلى به حكم است.
ـ بخش دوّم: علم اجمالى كه در طول علم تفصيلى است و بحث اشتغال در آن
مطرح مىشود.
ـ بخش سوم: علم اقتضايى به حكم، به معناى علم به مقتضى با احتمال وجود مانع كه بحث
استصحاب حال عقل (= اصل برائت عقلى) و استصحاب حال شرع (= تعويل بر حالت سابقه) و
پارهاى از مباحث قسم دوّم نيز در اين جا مطرح مىشود.
از اين تقسيم بر مىآيد كه شيخ هادى براى «ظن» و «شك» باب مستقلى در طول علم باز
نمىكند؛ زيرا «ظن» فى نفسه معتبر نيست و در فرض اعتبار و جعلبراى آن به نحو عقلى
يا شرعى، در واقع ظن را نازل منزلهى علم مىكنند، از اين رو بحث ظنون در طول بحث
علم نيست بلكه از فروعاتش است. امّا «شك» نيز موضوع بخش سوم اصول نيست؛ زيرا موضوع
اصول عمليه نه شك ـ به معناى وجودى آن ـ و نه جهل ـ به معناى عدمى ـ نيست، بلكه
موضوع اصول عمليه در واقع «علم» است؛ زيرا موضوع و مجراى «وجوب احتياط» جايى است كه
علم به تكليف هست و تنها مكلّفٌ به مردّد و مجمل است. از اين رو اصل «احتياط» عبارت
ديگرى از «تنجّز» واقع معلوم به علم اجمالى است. اصل «تخيير» نيز مرجعش به اكتفاى
موافقت احتمالى ـ كه يكى از مراتب اطاعت است ـ در فرضى است كه شخص نتواند موافقت
قطعيه بكند و در واقع اين اصل نيز اثر علم اجمالى است. امّا اصل «استصحاب» در حقيقت
أخذ به يقين است؛ يعنى در استصحاب شك لاحق الغا و يقين سابق أخذ مىشود، از اين رو
حكم ثابت براى يقين سابق با عارض شدن شك منافى با مقتضى همچنان باقى مىماند، پس
موضوع حكم در استصحاب نيز «يقين» است.
نسبت به اصل «برائت» نيز مسأله از همين قرار است. چه برائت همان استصحاب
حال عقل و أخذ به يقين به عدم حكم سابق است كه اقتضاى بقا دارد و با فرض
احتمال مانع همچنان باقى مىماند.(1)
2ـ يكى از ديدگاههاى اساسى شيخ هادى در اصول، اعتقاد او به قاعدهى «مقتضى و مانع»
است. از ديدگاه وى باقى اصول عمليه و تمامى اصول لفظيه نيز به اين قاعده باز
مىگردد. از اين رو، قاعدهى مذكور نزد شيخ هادى و پيروانش، قاعدهاى شريف و اساسى
است.
شيخ هادى در ابتداى بحث استصحاب تصريح مىكند كه اصل «استصحابِ» مورد قبول متأخران
كه عبارت از «أخذ و تعويل به حالت سابقه» باشد و از آن به استصحاب حال شرع تعبير
مىشود، تنها يكى از اصلهايى است كه نام استصحاب برايش به كار برده مىشود كه از
ديدگاه شيخ هادى نازلترين قسم آن نيز هست و هيچ يك از محقّقان اصولى شيعه و سنّى
به آن قايل نشدهاند، جز تعداد معدودى از اصوليان عامّه كه چندان معتبر و مشهور
نيستند، حتّى محقّقان اهل سنّتى كه به قياس و استحسان باور دارند، استصحاب را در
اين معنا حجّت نمىدانند.
سه اصل ديگرى كه اصطلاح استصحاب بر آنها اطلاق شده است، عبارتند از:
ـ استصحاب حال عقل كه همان برائت اصليه باشد.
ـ استصحاب به معناى عدم الدليل دليل العدم.
ـ استصحاب به معناى «اعتماد بر اقتضا در صورت شك در رافع، يعنى «قاعدهى مقتضى و
مانع» كه از آن به استصحاب حكم نص، استصحاب عموم و استصحاب اطلاق تعبير مىكنند.
1. شيخ هادى، محجّة العلماء، ج 1، صص 9 ـ 6.
همان گونه كه گفتيم از ديد شيخ هادى تنها استصحاب به معناى «مقتضى و مانع» بنياد
و اساس اصل مذكور است و تمامى اصول عمليه و لفظيه به آن باز مىگردند.(1)
3 ـ از نظرگاه محقّق تهرانى، باب علم براى كشف حكم شرعى در همهى زمانها مفتوح
است. از اين رو وى چندان تمايلى به اثبات حجّيّت و اعتبار ظنون خاص ندارد؛ لذا
بسيارى از ظنونى را كه محقّقان از زمان مرحوم وحيد بهبهانى تا آن وقت، تلاش
مىكردند تا از اصل اوّلى «حرمت عمل به ظن» خارج سازند، حجت نمىداند و تحت اصل
اوّلى مذكور باقى مىداند. از اين روست كه وى اجماع منقول، شهرت، خبر واحد
وظواهركتاب را ـ البته به دليل محذور اثباتى تحريف ـ حجت نمىشمرد.(2)
4 ـ از ديدگاه شيخ هادى احاديث كتب اربعة معلوم الصدور و مقطوع الحجّية است. و در
اين رأى وى چونان اخباريان مىانديشد.(3)
5 ـ در بحث مراتب حكم ايشان قايل به سه مرحله است:
مرحلهى اوّل، مرحلهاى كه در آن حكم براى واقعهى خاصّى ثبوت يافته و جعل مىشود.
مرحلهى دوّم، مرحلهاى كه در آن حكم به شخص تعلّق مىگيرد.
1. همان، ج 2، ص 62؛ همچنين رجوع شود به: سيّد على بهبهانى،
الفوائد العليّة، صص 28 ـ 6.
2. محجّة العلماء، ج 1، ص 75 به بعد.
3. همان.
مرحلهى سوّم، مرحلهاى است كه حكم شرعى بر مكلّف منجّز مىشود، به اين معنا كه
حكم به حدّى مىرسد كه در صورت مخالفت با آن، بر آن عصيان اطلاق شده و مكلّف مستحق
عقاب مىشود.(1)
5. شيخ محمّد كاظم خراسانى (آخوند) [1255 ـ 1329 ه]
محقّق ارجمند شيخ محمّد كاظم خراسانى، مشهور به «آخوند» و «محقّق خراسانى»، در سال
1255 هجرى در زمان قاجاريه در خراسان متولّد شد. پدر وى مولى حسين، تاجر حرير بود و
به علم و علما علاقه داشته است.
محقّق خراسانى، تحصيلات مقدّماتىاش را در مشهد گذراند و سپس براى تحصيلات عالى
عازم نجف اشرف شد. وى در راه نجف، مدّتى كوتاه در سبزوار اقامت كرد و نزد فيلسوف
شهير مولى هادى سبزوارى تلمّذ نمود. سپس به تهران رفت و به مدّت سيزده ماه در آنجا
ماند و در مدرسهى صدر تهران حجره گرفت و از درسهاى حكيم متألّه ميرزا ابوالحسن
جلوه و مولى حسين خويى در فلسفه و حكمت استفاده كرد. سرانجام مرحوم آخوند، با مهيّا
شدن مقدّمات ادامهى سفر به سوى نجف حركت كرد و در سال 1279 وارد نجف شد.
زمانى كه محقّق خراسانى به نجف رسيد، در واقع اواخر زعامت و مرجعيّت شيخ اعظم
رحمهالله بود. لذا محقّق خراسانى تنها توانست به مدّت دو سال درس شيخ را درك كند،
البتّه در خلال همين مدّت كوتاه مورد توجّه شيخ انصارى رحمهالله قرار گرفت و
شاگردان ايشان به قوّت و فطانت علمى او پى بردند.
1. همان، ص 5.
محقّق خراسانى كه بيشتر نزد ميرزاى شيرازى درس خوانده است، پس از مدّتى به مقام
استادى رسيّد و در اصول و فقه متبحّر گشت. درس او در نجف بسيار شلوغ بود و بنابر
پارهاى نقلها تعداد شاگردان او در مجلس شبانهاش به بيش از هزار و پانصد نفر
مىرسيده است.
مرحوم آخوند پس از ميرزاى شيرازى و تعدادى ديگر از علما به مقام مرجعيّت عامّه
رسيّد و رياست حوزهى علميّه را بر عهده گرفت.(1)
محقّق خراسانى سرانجام پس از عمرى تلاش و كوشش در ذىحجّهى سال 1329 هجرى قبل از
طلوع خورشيد ناگهان بدرود حيات گفت، در حالى كه شب پيش به همراه عدّهاى از علماى
نجف تصميم گرفته بود كه براى حفظ دين و احكام اسلامى به سوى ايران حركت كند.(2)
مهمترين استادان مرحوم آخوند رحمهالله به شرح زيرند:(3)
ـ شيخ انصارى رحمهالله كه آخوند تنها به مدّت دو سال درس شيخ را درك كرده است.
ـ ميرزاى شيرازى كه استاد اصلى آخوند بود و وى نزد ميرزا نزديك به ده سال شاگردى
كرده است.
ـ مولى هادى سبزوارى.
ـ ميرزا ابوالحسن جلوه.
ـ مولى حسين خويى، كه آخوند رحمهالله از اين سه تن در فلسفه استفاده كرد.
1. عبدالحسين مجيد كفايى، مرگى در نور (زندگانى مرحوم آخوند)، صص
72 ـ 29.
2. همان: ص 294 ـ 278.
3. همان، صص 72 ـ 29.
همان گونه كه گفته شد حوزهى درس مرحوم آخوند بسيار شلوغ بود، از اين رو شمارش
همهى شاگردان وى مقدور نيست، امّا تعدادى از شاگردان مهمّ محقّق خراسانى به شرح
زيرند:(1)
ـ سيّد ابوالحسن اصفهانى، مرجع عام شيعيان پس از مرحوم آخوند.
ـ ميرزا ابوالحسن مشكينى، صاحب حاشيه بركفايه.
ـ سيّد ابوالقاسم كاشانى.
ـ محمّد باقر گلپايگانى كه از شاگردان مبرّز محقّق خراسانى بود.
ـ سيّد محمدتقى خوانسارى.
ـ سيّد آقا حسين بروجردى (مرحوم بروجردى مشهور كه مرجع بزرگ شيعيان پس از رحلت سيّد
ابوالحسن اصفهانى شد).
ـ شيخ عبدالكريم حائرى، مؤسّس حوزهى علميه.
ـ شيخ صالح حائرى، معروف به علاّمه مازندرانى.
ـ حاج آقا حسين قمى.
ـ آغا ضياء عراقى، اصولى مشهور و دقيق.
ـ شيخ محمّد حسين اصفهانى، صاحب نهاية الدراية.
ـ ميرزاى نائينى، كه دوران شاگرديش نزد آخوند اندك بوده است.
ـ سيّد محمود شاهرودى.
ـ سيّد محسن حكيم.
ـ سيّد عبدالهادى شيرازى.
1. نك: همان، صص 140 ـ 125.
تأليفات مرحوم آخوند بسيار است كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى كه از حواشى دقيق مكاسب به شمار مىرود.
ـ رسالهاى در وقف.
ـ رسالهاى در دماء ثلاثه.
ـ رسالهاى در رضاع، كه چاپ شده است.
ـ كتابى در قضا و شهادات كه چاپ شده است.
ـ حاشيه بر رسائل شيخ انصارى.
ـ فوائد الاصول.
ـ كفاية الاصول.
ـ حاشيه بر اسفار صدر المتألهين شيرازى.
ـ حاشيه بر منظومه سبزوارى.
ـ رساله عمليه(1).
آثار اصولى محقّق خراسانى
1. كفاية الاصول: اين كتاب يك دورهى كامل مباحث اصول است كه از زمان تأليف آن تا
كنون مورد توجّه محقّقان و دانش پژوهان علم اصول قرار گرفت. كفاية الاصول بيش از
نيم قرن است كه كتاب درسى حوزههاى علميه و حلقهى واسط بين دورهى سطح و دورهى
خارج در اين علم مىباشد.
1. نك: مقدّمهى كفاية الاصول، قم، مؤسّسه نشر اسلامى: صص 13 ـ 11.
كفاية الاصول اگر چه به لحاظ كمّى نسبت به كتب اين دوران كم حجم است، امّا از
جهت محتوا بسيار عميق، دقيق و محققانه است. اين كتاب نشانگر عظمت و قدرت انديشهى
اصولى محقّق خراسانى است. وى در اين كتاب افزون بر تبيين دقيق مسايل اصولى با قوّت
به تحليل و نقد آنها مىپردازد و در نهايت ديدگاههاى خويش را پيراسته و به دور از
زوايد ارايه مىكند. مرحوم آخوند همواره نظرات استاد خويش، شيخ اعظم را با احترام
نقل، شرح و نقد مىكند. وى كفاية الاصول را به صورت زير تبويب كرده است:
ـ مقدّمه (تعريف اصول، موضوع اصول، تمايز علوم، وضع، استعمال مجازى، اطلاق لفظ و
ارادهى نوع يا صنف يا مثل يا شخص، عدم تبعيت دلالت از اراده، وضع مركبات، علايم
وضع، احوال لفظ، حقيقت شرعيه، صحيح و اعم، اشتراك لفظى و معنوى، استعمال لفظ در
اكثر از معناى واحد، مشتق).
ـ مقصد اوّل: اوامر (مادّهى امر، صيغهى امر، إجزاء، مقدّمه واجب، ضدّ، حكمِ امر
آمر باعلم به انتفاى شرط، تعلّق اوامر و نواهى به طبايع، نسخ وجوب، وجوب تخييرى،
وجوب كفايى، واجب موقت، امر به امر، امر بعد الامر).
ـ مقصد دوّم: نواهى (مادّه و صيغهى نهى، اجتماع امر و نهى، آيا نهى از شىء مقتضى
فساد است؟).
ـ مقصد سوم: مفاهيم (تعريف مفهوم، مفهوم شرط، وصف، غاية، استثنا، حصر، لقب و عدد).
مقصد چهارم: عام و خاص (تعريف عام، صيغهى عموم، الفاظ عموم، عام
مخصّص، عمل به عام قبل از فحص از مخصّص و...).
مقصد پنجم: مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن.
مقصد ششم: امارات معتبره شرعا يا عقلاً:
ـ بحث قطع و احكام آن.
ـ بحث ظنون و احكام آن.
مقصد هفتم: اصول عمليه (برائت، احتياط، تخيير و استصحاب).
مقصد هشتم: تعارض ادلّه و امارات.
خاتمه: اجتهاد و تقليد.
بر كفاية الاصول بيش از 150 شرح و حاشيه نگاشته شده است؛(1) مانند حاشيه مشكينى
تأليف ميرزا ابوالحسن مشكينى، حاشيه و شرح فيروز آبادى تأليف سيّد مرتضى حسينى
فيروز آبادى كه بيشتر به تبيين كتاب مىپردازد، شرح منتهى الدرايه تأليف سيّد محمّد
جزائرى مروّج كه شرحى توضيحى است، نهاية الدراية تأليف شيخ محمّد حسين اصفهانى كه
كتابى انتقادى و بيشتر در نقد ديدگاههاى محقّق خراسانى است، حقائق الاصول تأليف
سيّد محسن حكيم كه شرح و نقد كفاية الاصول مىباشد، تعليقه بر كفاية تأليف سيّد
محمّد حسين طباطبايى كه نقد آراى مرحوم آخوند در كفايه است، «انوار الهداية» تأليف
امام خمينى كه شرح و نقد آراى محقّق خراسانى است و... .
1. همان، ص 18.
2. حاشيه بر رسائل: مرحوم آخوند دوبار بر رسائل حاشيه زده است كه به حاشيه قديم
و جديد مشهورند. اين دو حاشيه هم اينك در يك مجلّد و با تحقيق سيّد مهدى
شمسالدّين چاپ شده است. حاشيهى مذكور بسيار دقيق است و بيشتر به نقد
انديشههاى شيخ مىپردازد. پيشتر در ذيل حواشى و شروح رسائل به اين حاشيه نيز اشاره
كردهايم.
3. فوائد الاصول: اين كتاب مجموعه 16 فايده است كه 14 فايده آن دربارهى مباحث
گوناگون اصولى است كه عبارتند از: صيغ امر و نهى، اتحاد طلب و اراده، استعمال لفظ
در اكثر از معنا، تقدّم شرط بر مشروط، مشتق، شبهه محصوره، معناى متعارضين، معناى
متزاحمين، وجوب اتّباع ظهور، تمسّك به مطلقات، مدح و ذم در افعال، ملازمهى عقل و
شرع، اجتماع امر و نهى و علم اجمالى در اطراف شبهه غير محصورة.(1)
4 ـ رسالهاى در مشتق.
5 ـ رسالهاى در باب ظن.
6 ـ رسالهاى در باب قطع.
7 ـ رسالهاى در باب استصحاب.
آثار و انديشههاى اصولى مرحوم آخوند
محقّق خراسانى يكى از قوىترين شاگردان مكتب شيخ انصارى است كه در تبيين، شرح و
استحكام مبانى آن بسيار كوشيده است. تدقيقات محقّق خراسانى و گاه نقدهاى عميق او در
تكامل و پيشرفت علم اصول در اين مكتب بسيار مؤثّر بوده است. از اين رو، او را بايد
يكى از ستونهاى اصلى اين مكتب به شمار آورد.
1. كتاب فوق با تحقيق سيّد مهدى شمسالدّين از سوى وزارت ارشاد
اسلامى چاپ شده است.
در ادامه به چند ديدگاه محقّق خراسانى اشاره مىكنيم:
1ـ تنظيم و چينش مباحث در كتاب مهمّ «كفاية الاصول» تازه و قابل توجّه است. البتّه
اصلش از مرحوم شيخ است و محقّق خراسانى آن را تهذيب و پيراسته كرده و از آن تنظيمى
منسجمتر ارايه كرده است. اين تبويب هنوز هم از سوى بسيارى از مؤلّفان و مدرّسان
پيروى و تبعيت مىشود. اين نكته نشان از اهميّت و مناسب بودن اين تبويب نزد غالب
محقّقان حوزه دارد، در حالى كه هم اينك تبويبهاى جديدترى نيز از سوى محقّقان معاصر
ارايه شده است.(1)
2ـ مرحوم آخوند در معناى حرفى معتقد است كه: «موضوعٌ له حروف دقيقا مانند موضوعٌ له
اسمايى است كه در معنا با آنها مسانخ است؛ يعنى موضوع له حرف «مِنْ» به معناى
«ابتدائيت» بى هيچ تفاوتى عين معناى كلمهى «الابتداء» است، تنها با اين تفاوت كه
حروف وضع شدهاند براى زمانى كه مستعمل بخواهد هنگام استعمال، معنا را آلت براى غير
و غير مستقل در نظر بگيرد و اسما وضع شدهاند براى وقتى كه مُستعمل اراده كند هنگام
استعمال، معنا را مستقل و فى نفسه لحاظ كند. بنابراين مفهوم «ابتداء» معناى واحدى
است كه دو لفظ برايش وضع شده است: 1ـ لفظ «ابتدا» و 2ـ واژهى «مِنْ» و تفاوتشان
تنها در غايت و غرض از استعمال آنها است؛ لذا طبق ديدگاه مرحوم آخوند وضع و موضوع
له در حروف، چون اسماى عام است.(2)
1. به همين جهت غالب كتابهايى كه دراصول نوشته مىشود و غالب درس
هايى كه به عنوان «درس خارج اصول» در حوزهها تدريس مىشود، بر طبق تنظيم و تبويب
كفايه است كه به «تبويب كفايهاى» شهرت دارد، حتى شخصى چون شهيد صدر كه دو تبويب
جديد ارايه كرده است؛ درس خارجش را ـ به دلايل اثباتى ـ طبق تبويب كفاية تنظيم كرده
است.
2. كفاية الاصول، صص 12 ـ 11.
3. در بحث ظهور مرحوم آخوند بر اين باور است كه «اصالة الظّهور» اصل عقلايى
مستقلى است كه «اصالت عدم قرينه» به آن باز مىگردد. و اين نظر آخوند درست مخالف
نظر شيخ است كه مىگويد: «اصل ظهور» به «اصل عدم قرينه» برگشت مىكند.(1)
4ـ از نظر گاه محقّق خراسانى، حكم داراى چهار مرتبه است كه مراتب آن عبارتند از:
1. مرحلهى اقتضا كه در آن هيچ گونه انشا يا تشريعى صورت نمىگيرد و صرفا اقتضا و
شأن ثبوت حكم موجود است.
2. مرحلهى انشا كه در اين مرحله حكم انشاء مىشود بى آن كه بعث و زجر فعلى داشته
باشد؛ مانند بسيارى از احكام در صدر اسلام كه انشا شده بود امّا پيامبر
صلىاللهعليهوآله مأمور به تبليغ و اظهار آن نبود.
3. مرحلهى فعليّت حكم كه در اين مرتبه حكم انشا شده به فعليّت مىرسد امّا حجّتى
بر آن قائم نمىشود، از اين رو بر مخالفت با آن، مكلّف مستحق ذم از سوى عقلا نيست و
استحقاق عقاب از سوى مولى ندارد.
4. مرحلهى تنجيز حكم كه در اين مرحله، حكمِ فعلى شده بر مكلّف منجّز مىشود. از
اين رو در صورت مخالفت مستحق عقاب خواهد بود.(2)
1. كفاية الاصول، ص 286؛ فرائد الاصول، ج 1، ص 135؛ مرحوم شهيد
صدر، امّا بر خلاف هر دو محقّق مذكور بر اين باور است كه دو اصل مزبور هر يك اصل
عقلايى مستقلى هستند كه هيچ يك از آن دو به ديگرى باز نمىگردد. نك: دروس فى علم
الاصول، حلقه 3، صص 205 ـ 204.
2. نك: درر الفوائد في الحاشية على الفرائد، تحقيق سيّد مهدى شمسالدّين، صص 71 ـ
70؛ و محقّق خراسانى، فوائد الاصول، تحقيق سيّد مهدى شمسالدّين، ص 81.
محقّق خراسانى از اين تقسيم و مرتبه بندى در حل مشكل جمع بين حكم واقعى و ظاهرى
استفادهى بسيار مىبرد.(1)
5. از ديدگاه محقّق خراسانى «حُسن و قُبح عقلى» به معناى ملايمت و منافرت با قوّهى
عاقله است و اين مطلب امرى وجدانى است كه نيازى به برهان ندارد.
توضيح اين كه، قوّهى عاقله داراى ملايمت و منافرت است، به اين معنا كه از ادراك
بعضى امور ملائمه، خرسند و از ادراك پارهاى امور منافرة، مشمئز مىگردد. البته
مناط ملايمت و منافرت نزد قوّهى عاقله همان سعه يا ضيق وجودى است كه منشاء آثار
خير يا شرّ مىگردد. توضيخ اين كه، مُدركى كه داراى سعهى وجودى است، با قوّهى
عاقله سنخيّت دارد و مُدركى كه داراى ضيق وجودى است، با قوّهى عاقله بينونت دارد.
بنابراين اختلاف افعال به حسب سعه و ضيق وجودى، موجب ملائمت و منافرت قوهى عاقله
مىگردد و مراد از حُسن و قُبح عقلى جز همين ملائمت و منافرت فعل با قوّهى عاقله،
كه موجب فرح يا اشمئزاز مىگردد، نيست.(2)
5ـ از نظر محقّق خراسانى اصل «استصحاب» مطلقا حجّت است، اين ديدگاه، بر خلاف
نظريهى شيخ در حجّيّت استصحاب است.(3)
1. همان: صص 76 ـ 71؛ همان: ص 94 ـ 82.
2. فوائد الاصول، صص 125 ـ 123.
3. كفاية الاصول، ص 387.
چكيدهى درس
1. ميرزاى شيرازى معروف به مجدّد شيرازى، يكى از مهمترين شاگردان شيخ انصارى
بود كه با دقّت و قوّت، اصول و مبانى شيخ را دنبال كرد و آنها را تكميل نمود. از
خود ميرزا كتاب اصولى در دست نيست، امّا تقرير درسهاى او از سوى چند تن از
شاگردانش نگاشته شد كه يكى از آنها با عنوان تقريرات مجدّد شيرازى، تأليف محقّق
روزدرى به چاپ رسيده است.
2. يكى ديگر از شاگردان مبرّز شيخ، ميرزا حبيباللّه رشتى بود كه پس از او كرسى
تدريس مهمّى در نجف داشته است. وى با قوّت تمام به تنقيح و تقويت انديشههاى اصولى
شيخ اعظم پرداخت. كتاب «بدائع الافكار» اثر مهمّ او در اصول است.
3. شيخ هادى تهرانى، يكى از شاگردان قوى شيخ بود كه در عين بررسى و شرح مبانى شيخ
به نقد و ابرام آنها نيز پرداخت و خود به مبانى جديدترى دست يافت. كتاب «محجّة
العلماء» در غالب موارد ناظر به رسائل و نقد انديشههاى اصولى شيخ است. شيخ هادى به
قاعدهى «مقتضى و مانع» باور داشت و همهى اصول عمليه و اصول لفظيه را به اين قاعده
باز مىگرداند.
4. يكى از اسطوانههاى اين مكتب، محقّق خراسانى بود. وى تنها دو سال شاگرد مرحوم
شيخ بود و بيشتر نزد ميرزاى شيرازى درس خواند. محقّق
خراسانى بر مبانى شيخ مسلط بود و به خوبى آن را تبيين و گاه نقد مىكرد. كتاب «دُرر
الفوائد» او كه مجموعهى دو حاشيه بر رسائل شيخ است، نشان از قوّت علمى او دارد.
كتاب «كفاية الاصول» مرحوم آخوند هنوز هم در سطوح عالى حوزههاى علميه جزء كتابهاى
درسى است.
پرسشهايى براى انديشهورزى:
1. از ديد شما مهمترين كسانى كه در تقويت و ترويج ديدگاههاى اصولى شيخ مؤثّر
بودهاند چه كسانىاند؟ تبيين كنيد كه هر يك از آنها از چه طريقى و به چه مقدار به
پيشرفت و رشد اصول در اين مكتب كمك كردهاند.
2. شيخ هادى تهرانى يكى از محقّقان قوى در اصول فقه است، وى با اين كه داراى
نظريههاى بديعى در اصول است امّا گمنام است. به نظر شما چرا چنين است؟ (علل گمنامى
يك شخص چه چيزهايى مىتواند باشد؟)
3. اگر در مورد شخصيّتهاى مذكور در درس نكاتى بيشتر، به ويژه انديشههاى اصولى
شان، مىدانيد آنها را بنويسيد و با دوستان خود در ميان بگذاريد.
تحقيق و پژوهش
مقدّمهى كتاب محجّة العلماء و ابتداى بحث استصحاب اين كتاب را مطالعه كرده و با
ابتداى رسائل شيخ مقايسه كنيد، تفاوتهاى كار شيخ هادى را با كار شيخ انصارى در
ساختار اصول بررسى كنيد.