درآمدى به تاريخ علم اصول

مهدى على‏پور

- ۱۴ -


درس سيزدهم - دوره‏ى ششم: ژرف نگرى در اصول (2)

مهم‏ترين مباحث اين درس:

1. ميرزاى شيرازى و نقش او در تكامل اصول فقه
2. نگاهى به ميرزاى رشتى و تقويت مكتب اصولى شيخ
3. شيخ هادى تهرانى، اصولى قوى و منتقد
4. بررسى كار آخوند خراسانى در اصول فقه

شخصيّت‏هاى اصلى دوره (2)

2. ميرزاى شيرازى (1230 ـ 1312 ه)

علاّمه ميرزا محمّد حسن بن ميرزا محمود، معروف به ميرزاى بزرگ و مجدّد شيرازى، در سال 1230 هجرى در شيراز متولّد شد. وى مقدّمات را در شيراز گذراند و در سال 1248 هجرى به اصفهان مهاجرت كرد و نزد شيخ محمّد تقى اصفهانى و مير سيّد حسن بيد آبادى درس خواند تا به درجه‏ى اجتهاد رسيد.
مجدّد شيرازى در سال 1259 از اصفهان به نجف اشرف هجرت كرد و از بزرگان آنجا همچون صاحب جواهر و شيخ انصارى استفاده‏هاى بسيار برد تا به مقام بلند علمى دست يافت. ميرزاى شيرازى، پس از شيخ اعظم به مرجعيّت عامّه رسيد.(1)

1. آقا بزرگ طهرانى، ميرزاى شيرازى، صص 43 ـ 29.

ميرزاى بزرگ مورد توجّه شيخ اعظم بود و هر گاه وى در درس اشكال مى‏كرد، شيخ ديگران را دعوت به سكوت مى‏كرد و به نقد ميرزا با دقّت گوش مى‏داد.(1)
مرحوم سيّدحسن صدر از ميرزاى شيرازى به «افضل متقدّمان و متأخّران از فقها، محدّثان، حكما و اصوليان»(2) ياد مى‏كند.
ميرزاى شيرازى مرجعى دقيق النظر و زيرك بود و در حوادث سياسى نيز عملكردها و برخوردهاى بسيار مؤثّر و در خور تقديرى از خود نشان داد كه از مهم‏ترين آنها «حادثه‏ى تحريم تنباكو» و «دفع فتنه‏ى سامرّا» است.(3)
ميرزاى بزرگ نزد استادان زبر دستى تلمّذ كرد.(4) كه مهم‏ترين آنها به شرح زيرند:
ـ شيخ محمّد تقى اصفهانى، صاحب هداية المسترشدين، كه ميرزا در اصفهان شاگرد او بوده است.
ـ سيّد حسن بيد آبادى، كه ميرزا در اصفهان از او استفاده برده است.
ـ شيخ محمّد حسن نجفى (صاحب جواهر).
ـ شيخ انصارى، ميرزا زمانى از شيخ بهره مى‏برد كه خود مجتهدى مسلّم بود، امّا شيخ دريچه‏هاى جديدى از مباحث اصول و فقه را به روى او گشود.
ـ شيخ حسن آل كاشف الغطا.
ـ سيّد ابراهيم قزوينى (صاحب ضوابط الاصول).

1. همان، ص 37.
2. آقا بزرگ طهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 440 ؛ به نقل از نسخه‏ى خطّى تكملة أمل الآمل، اثر سيّد حسن صدر.
3. ميرزاى شيرازى، صص 274 ـ 219.
4. نك: صص 36 ـ 30.

ميرزاى بزرگ، به ويژه بعد از شيخ اعظم، درس شلوغى داشته است. محقّق تهرانى اسم (372) نفر از شاگردان ميرزا را ضبط كرده است.(1) بسيارى از شاگردان جوان‏تر درس شيخ بعد از رحلت او در درس ميرزا شركت مى‏كردند. چند تن از مهم‏ترين شاگردان او به شرح زيرند:
ـ سيّد ابراهيم دامغانى خراسانى (م 1291 ه) از شاگردان قديمى ميرزا بود و تقريرات درس ميرزا را در دو جلد نگاشته است.
ـ سيّد حسن صدر (م 1354 ه) از شاگردان قوى ميرزا به شمار مى‏رفت. وى داراى تأليفات ارزنده‏اى در رشته‏هاى مختلف مى‏باشد.
ـ سيّد اسماعيل بن سيّد صدرالدّين (م 1263 ه) كه از شاگردان مبرّز ميرزا بود و با ميرزا به سامرّا مهاجرت كرد و سرانجام در كربلا ساكن شد و از مراجع تقليد حوزه‏ى كربلا به شمار مى‏رفت.
ـ محدّث شهير ميرزا حسين نورى، صاحب مستدرك الوسائل.
ـ حاج آقا رضا همدانى، صاحب مصباح الفقيه كه بعد از ميرزا به مرجعيت نيز رسيد.
ـ شيخ على روزدرى (م 1290 ه) كه از شاگردان قديمى ميرزا و مورد توجّه وى بود. محقّق مذكور تقريرات اصول ميرزا را نگاشته است.
ـ شيخ فضل الله نورى.
ـ ملاّ محمّد كاظم خراسانى، معروف به آخوند خراسانى.
ـ سيّد محمّد كاظم يزدى، صاحب عروة الوثقى.
ـ سيّد محمّد فشاركى كه از خواصّ شاگردان ميرزا بوده است.

ـ شيخ محمّد تقى آقا نجفى، صاحب سياحت غرب و شرق.
ـ ميرزا محمّد تقى شيرازى، معروف به ميرزاى شيرازى دوّم.
ـ ميرزا محمّد حسين بن عبدالرحيم نائينى، مشهور به ميرزاى نائينى كه از خواص شاگردان ميرزاى شيرازى بوده است.
ـ شيخ حسن بن محمّد مهدى شاه عبدالعظيمى، صاحب «ذخائر الاصول» كه تقرير درس ميرزاى شيرازى است.

1 نك: همان، صص 213 ـ 93.

مشهور اين است كه ميرزاى شيرازى تأليفى از خود به جا نگذاشت، امّا محقّق ارجمند سيّد محسن امين چندين كتاب براى ميرزاى بزرگ نام مى‏برد،(1) كه عبارتند از:
ـ كتابى در طهارت تا بحث وضو.
ـ رساله‏اى در رضاع.
ـ كتاب مكاسب تا آخر معاملات.
ـ رساله‏اى در اجتماع امر و نهى.
ـ تلخيص مباحث اصولى شيخ انصارى.
ـ رساله‏اى در مشتق.
ـ حاشيه بر نجاة العباد (رساله عمليه).
ـ تعليقه بر معاملات مرحوم بهبهانى (رساله عمليه).

1. سيّد محسن امين، همان: ج 5، ص 308؛ تنها كسى كه اين كتاب‏ها را نام برده است مرحوم امين است، در حالى كه آقا بزرگ طهرانى هيچ يك از اينها را در «الذريعة» و در زندگى نامه ميرزاى شيرازى نام نبرده است، جز رساله مشتق را كه به عنوان تقرير درس ميرزا ذكر كرده، كه در سال 1305 ه در ايران چاپ شده است.

تقريرات درس ميرزا

اگر چه از خود ميرزا تأليفى به يادگار نمانده است، امّا پاره‏اى از شاگردان زبده‏ى درس ميرزا، مباحث و ديدگاه‏هاى او را نگاشته‏اند كه اصطلاحا به آنها «تقريرات»(1) گفته مى‏شود.
پاره‏اى از تقريرات درس ميرزا به شرح زير است:(2)
ـ تقرير درس فقه، نگاشته‏ى سيّد ابراهيم دامغانى.
ـ تقرير درس اصول از همين مؤلّف.
ـ تقرير درس اصول، نگاشته‏ى مرحوم سيّد محمّد فشاركى اصفهانى.
ـ تقرير درس فقه از اوّل بيع تا آخر خيارات، تأليف حاج آقا رضا همدانى.
ـ تقرير درس اصول فقه، نوشته‏ى شيخ على روزدرى.
ـ تقرير درس اصول با عنوان «ذخائر الاصول»، تأليف شيخ حسن شاه عبدالعظيمى.(3)

1. تقريرات نگارى شيوه‏اى بود كه در همين دوران پديد آمد. از نخستين كسانى كه درس‏هاى اساتيد خويش را نگاشتند، مى‏توان به مرحوم سيّد جواد عاملى، صاحب مفتاح الكرامه و مرحوم سيّد ابراهيم قزوينى اشاره كرد كه اوّلى بحث‏هاى علاّمه بحر العلوم در علم حديث را نگاشت و دوّمى مباحث اصولى شريف العلما را نوشت.
2. نك: مقدّمه‏ى تقريرات اصول درس مجدّد شيرازى (تأليف ملاّعلى روزدرى) به قلم سيّد محمّد بحرالعلوم، صص 54 ـ 50.
3. علاّمه طهرانى اين كتاب را تقرير درس‏هاى شيخ انصارى مى‏داند كه حاوى مباحث الفاظ و ادلّه‏ى عقليّه است. نك: الذريعة، ج 5، ص 10.

از تقريرات درس ميرزاى شيرازى جز تقرير درس اصول وى به قلم محقّق روزدرى و پاره‏اى از فتاواى ميرزا كه شيخ فضل اللّه‏ نورى جمع آورى كرده بود هيچ يك تا كنون چاپ نشده‏اند. از اين رو، تنها اثر اصولى چاپ شده‏اى كه ديدگاه‏هاى اصولى ميرزا را بتوان از آن برگرفت، همين تقريرات محقّق روزدرى است كه در سه مجلّد(1) چاپ شده است.

1. با تحقيق «مؤسّسه‏ى آل البيت عليهم‏السلام لإحياء التراث» در قم در سال 1409 هجرى، توسّط انتشارات مهر.

تقريرات مذكور، دوره‏ى كامل اصول فقه نيست. در بخش اوّل و مباحث الفاظ، بحث‏هاى عام و خاص، مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن وجود ندارد. و در بخش دوّم نيز تنها بحث قطع و قسمت اندكى از مباحث ظن موجود است و باقى بحث‏هاى مربوط به ظنون و مباحث اصول عمليه يا نوشته نشده يا در دسترس نيست.

پاره‏اى از انديشه‏هاى اصولى ميرزاى شيرازى

ميرزاى شيرازى كه از درس آموختگان مكتب شيخ اعظم در اصول فقه بود، راه استاد را در تكميل و پويايى علم اصول پيش گرفت. وى در راه تنقيح و تبيين مبانى شيخ و پرورش و استحكام نوآورى‏هاى استاد تلاش بسيارى كرد و عدّه‏ى بى شمارى را با مكتب اصولى شيخ اعظم آشنا ساخت كه هر يك بعدها خود يكى از اسطوانه‏ها و اركان علم اصول به شمار مى‏رفتند؛ مانند محقّق خراسانى، سيّد محمّد فشاركى، ميرزاى نائينى و ... . از اين رو، ميرزاى شيرازى اهميّت ويژه‏اى در تكامل اصول فقه شيعه دارد كه نبايد آن را ناديده انگاشت. متأسّفانه به دليل در دسترس نبودن نوشته‏هاى خود ميرزا و ناقص بودن آن چه به عنوان تقريرات درس وى چاپ شده است، نمى‏توان به درستى به ديدگاه‏هاى اين محقّق گرانقدر دست يافت. در عين حال ما تنها به ذكر اجمالى دو سه نظريه‏ى اصولى ميرزا در اين نگاشته بسنده مى‏كنيم:
1ـ از ديدگاه ميرزاى شيرازى، اطلاق واجب بر واجب مطلق و واجب مشروط هر دو به نحو حقيقت است. ايشان تأكيد مى‏كند كه واجب مشروط با حصول شرطش تبديل به واجب مطلق نمى‏شود؛ زيرا با حصول شرط، اعتبار مربوط به اين واجب كه در نفس آمر حاصل شده بود زايل نمى‏شود، لذا همچنان درست است كه بگوييم «وجوب اين واجب بر حصول فلان شرط خاصّ معلّق است».(1)
2ـ در بحث مشتق، ميرزا معتقد است كه اطلاق مشتق در خصوص متلبّس به مبدأ حقيقى است و نسبت به «ما انقضى عنه التلبّس» اطلاق مشتق مجازى است.(2)
3ـ آن چه از مباحث قطع و ظنّ تقريرات به دست مى‏آيد، اين است كه مرحوم ميرزا در اين بخش‏ها فرائد الاصول شيخ را تدريس و شرح مى‏كرده است؛ چون غالبا كلام شيخ را نقل و تبيين كرده است. همچنين گفته‏اند كه شيخ فرائد الاصول را به ميرزا داده است تا هر جا را كه لازم مى‏بيند اصلاح كند. در هر حال مرحوم ميرزاى شيرازى در تبيين و استحكام ديدگاه‏هاى شيخ در بحث قطع و مراد از حجّيّت آن و نيز در مباحث ظنون؛ از جمله بحث كيفيّت تعبّد به ظنّ و تبيين و تدقيق مبناى «مصلحت سلوكيه» شيخ و چگونگى حل معضل جمع بين حكم واقعى و ظاهرى از ديدگاه شيخ زحمات بسيار ارزنده‏اى كشيده است كه به حق براى فهم مبانى شيخ مفيد است.(3)

1. تقريرات درس مجدّد شيرازى، ج 2، ص 244 ـ 242.
2. همان: ج 1، صص 263 ـ 260.
3. نك: تقريرات، ج 3، ص 221 به بعد.

3. ميرزاى رشتى (1234 ـ 1312 ه)

ميرزا حبيب‏اللّه‏ فرزند ميرزا محمّد على خان رشتى در سال 1234 هجرى در يكى از روستاهاى رشت متولّد شد. پدر وى ميرزا محمّد على خان يكى از ملاّكان آن ديار بود.
علاّمه‏ى رشتى تحصيلاتش را در قزوين آغاز كرد و از سوى مولى عبدالكريم ايروانى به اخذ اجازه‏ى اجتهاد نايل گشت. محقّق رشتى در سن 25 سالگى، سه سال پيش از وفات صاحب جواهر، به نجف رفت و در درس صاحب جواهر شركت كرد. روزى در درس شبهه‏اى در وجه تقديم يك دليل بر دليل ديگر برايش پيش آمد و آن را مطرح كرد، امّا پاسخش را نيافت. به او گفتند به شيخ مرتضى انصارى مراجعه كند. وى نيز نزد شيخ انصارى رفت و شيخ بحث حكومت و ورود را در پاسخ او مطرح كرد و محقّق رشتى از شيخ خواست كه اين مطلب جديد و ناشنيده را توضيح دهد. شيخ در پاسخ گفت: حدّاقل بايد 2 ماه در درس من حاضر شوى تا اين مسأله و تفاوت بين آنها را متوجّه گردى. و اين گونه بود كه ميرزاى رشتى با شيخ آشنا شد و به شاگردى نزد شيخ پرداخت و پس از اندك زمانى از قوى‏ترين و از خواصّ شاگردان شيخ شد به گونه‏اى كه شيخ او را جزء سه نفرى مى‏شمرد كه درس را براى آنها مى‏گفت.(1)

1. آقا بزرگ طهرانى، نقباء البشر، ج 1، صص 358 ـ 357.

محقّق رشتى پس از رحلت شيخ انصارى، بهترين و قوى‏ترين كرسى تدريس را به دست داشت. وى شاگردان بسيارى را تربيت كرد و در اوج شهرت علمى قرار گرفت، در عين حال از مرجعيّت كناره گرفت و آن را به دوست و هم شاگردش جناب ميرزاى شيرازى سپرد. ميرزاى رشتى عابد، زاهد و بسيار با تقوا بود و در امر فتوا نيز بسيار احتياط مى‏كرد. وى در سال 1312 هجرى در گذشت و در نجف اشرف مدفون گشت.(1)
ميرزاى رشتى از استادان بسيارى استفاده كرد كه مهم‏ترين آنها عبارتند از:(2)
ـ علاّمه مولى عبدالكريم ايروانى، كه ميرزا در قزوين نزد او درس خواند و از او اجازه‏ى اجتهاد دريافت كرد.
ـ صاحب جواهر، كه دوران تحصيل ميرزا نزد او كوتاه بود.
ـ شيخ انصارى، كه مهم‏ترين استاد ميرزا بود و ميرزاى رشتى ساليان درازى ملازم شيخ بود و از او استفاده‏ى بسيارى برد.
درس ميرزاى رشتى بسيار شلوغ بود، از اين رو، او شاگردان بسيارى را تربيت كرد و مجتهدان بسيارى در درس او پرورانده شدند؛ مانند شيخ عبداللّه‏ مازندرانى، شيخ ابو المجد محمّد رضا اصفهانى، سيّد محمّد باقر درچه‏اى و... .
محقّق رشتى آثار و تأليفات سودمندى نگاشته است كه هر يك داراى ارزش علمى بسيارى است. ليست آثار محقّق رشتى به شرح زير است:(3)

1. همان، ص 359.
2. همان، ص 358.
3. نك: ريحانة الادب، ج 2، صص 308 ـ 307؛ نقباء البشر، ص 360.

1. كتاب اجاره، كه در بر دارنده‏ى تمامى فروعات نادر و مهمّ بحث اجاره و احكام بيع فضولى و بيع معاطات است.
2. رساله‏ى تقليد اعلم.
3. كتابى در غصب كه چاپ شده است.

4. كاشف الظلام، كه در علم كلام و به فارسى است.
5. رساله‏ى اجتماع امر و نهى.
6. امامت در كلام.
7. تعادل و تراجيح كه چاپ شده است.
8. قضا و شهادات.
9. شرح شرايع در چند مجلّد (كه كتاب‏هاى طهارت، خلل صلات، صلات مسافر و زكات را در بردارد).
10. حواشى بر تفسير جلالين.
11. حاشيه بر مكاسب.
12. كتاب تجارت در فقه.
13. تقريرات درس شيخ انصارى (در فقه و اصول)
14. بدائع الافكار در اصول فقه كه چاپ شده است.

آثار اصولى ميرزاى رشتى

ميرزاى رشتى كه در اصول فقه شهره بود، نوشته‏هاى اصولى ارزشمندى از خود به جا گذاشت كه مهم‏ترين آن، كتاب ارزشمند و مفصّل «بدائع الافكار» است. اين كتاب بسيار عميق و پر از تحقيقات ژرف اصولى است. كتاب بدائع الافكار متأسّفانه يك دوره كامل در اصول فقه نيست و تنها پاره‏اى از مباحث اصولى در آن مطرح شده است. فهرست مباحث اين كتاب به شرح زير است:
مقدّمات (در تعريف، موضوع، غرض و فايده‏ى علم اصول)، مبادى احكاميه، بحث وضع و اقسام و احوال آن، بحث حقيقت و مجاز، اشتراك و نقل و... ، حقيقت شرعيه، صحيح و اعم، مشتق و احكام آن، استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد، اوامر، مقدّمه‏ى واجب، ضد، تعادل و تراجيح.
افزون بر كتاب فوق، مرحوم رشتى رساله‏اى در اجتماع امر و نهى دارد، و تقريرات درس اصول شيخ انصارى را نيز نگاشته است.

نگاهى به چند ديدگاه اصولى ميرزاى رشتى

1 ـ محقّق رشتى در بحث اقسام وضع، صورت چهارم از اقسام وضع؛ يعنى وضع خاص و موضوع له عام را عقلاً ممكن مى‏داند. مراد از اين قسم، آن است كه واضع در هنگام وضع معناى خاصّ را كه فرض صدقش بر كثيرين ممتنع است اراده كند، امّا در عين حال لفظ را به ازاى معناى كلّى وضع كند. اين ديدگاه محقّق رشتى بر خلاف نظريه مشهور و مقبول نزد اصوليان است(1).
2 ـ از ديدگاه محقّق رشتى، اصول لفظيه‏اى كه براى كشف مراد شارع مورد استفاده قرار مى‏گيرند؛ مانند اصالة الحقيقه، اصل عدم قرينه و... همگى به اصل «حجّيّت ظواهر الفاظ» در فهم اهل لسان باز مى‏گردد(2).

1. ميرزا حبيب اللّه‏ رشتى، بدائع الافكار، ص 40.
2. همان، ص89.

3 ـ نظرگاه محقّق رشتى در مورد اين كه آيا احكام مجعول شرعى منحصر در احكام تكليفى پنج گانه است يا شامل احكام وضعى نيز مى‏شود، اين است كه اگر حكم را به معناى «خطاب شرعى» بگيريم، آنگاه حق اين است كه حكم شامل هر دو صورت تكليفى و وضعى مى‏شود، و در اين صورت حكم وضعى يك حكم مجعول شرعى در قبال حكم تكليفى خواهد بود كه مستقل است. امّا اگر حكم را عبارت از «مدلول خطاب» بدانيم، در اين صورت حق اين است كه مداليل خطاب‏هاى شرعى منحصر در احكام پنج‏گانه‏ى تكليفى‏اند و احكام وضعى داخل در آنها نيستند. خود ميرزاى رشتى صورت نخست را در نهايت مى‏پذيرد(1).

4. شيخ هادى تهرانى (1253 ـ 1321 ه)

علاّمه شيخ محمّد هادى تهرانى، فرزند محمّد امين در سال 1253 هجرى در تهران متولّد شد. وى علوم مقدّماتى را در تهران گذراند و آنگاه به اصفهان رفت و نزد اساتيدى چون سيّد حسن مدرس و سيّد محمّد شاهشهانى در فقه و ملاّ على نورى در فلسفه تحصيل كرد. محقّق تهرانى براى تكميل تحصيلات خود عازم حوزه عراق شد و مدّتى در درس شيخ انصارى در نجف شركت كرد. وى پس از رحلت شيخ به كربلا عزيمت كرد و در درس شيخ عبدالحسين، معروف به شيخ العراقين شركت جست. شيخ هادى در سال 1286 به نجف باز گشت و مدّتى كوتاه نزد ميرزاى بزرگ شاگردى نمود و از آن پس، خود حوزه‏ى مستقلّى تشكيل داد.(2) وى بيانى شيوا داشت و در تدريس بسيار موفّق بود. محقّق تهرانى بسيار عميق و زيرك بوده و در بحث‏هاى اصولى دقت‏ها و ژرف كاوى‏هاى ارزنده‏اى داشته است.

1. همان، صص 195 ـ 194.
2. اعيان الشيعة، ج 5، صص 144 ـ 143.

آغابزرگ طهرانى از او به «شيخ علاّمه، فقيه اصولى، محقّق مؤسّس، ناقد بصير و خبير، جامع معقول و منقول و كسى كه در ذكاوت و دقت بى مانند است»(1) ياد مى‏كند. محقّق ارجمند سيّد محسن امين او را «استاد و محقق، صاحب آثار مشهور، يكى از مؤسّسان در متون و علوم دينى؛ به ويژه علم اصول فقه»(2) مى‏خواند. گفته‏اند: شيخ هادى، زبانى تند و برّنده نسبت به بزرگان داشته است(3) كه اگر چه تا حدّى درست است، امّا احساس مى‏شود مبالغه در اين مطلب از مسايل ديگرى ناشى شده باشد كه مهم‏ترينِ آن را قدرت اصولى و عظمت علمى شيخ هادى و نيز نقّادى بسيار او بر آراى شيخ اعظم، آن هم در زمانى كه انديشه‏هاى شيخ اعظم از قداست و اهمّيّت ويژه‏اى برخوردار بود، مى‏توان ذكر كرد.
شيخ هادى سرانجام در سال 1321 هجرى در نجف در گذشت.
مهم‏ترين استادان شيخ هادى به شرح زيرند(4):
ـ سيّد حسن مدرّس مطلق.
ـ سيّد محمّد شاهشهانى.
ـ سيّد محمّد باقر خوانسارى.
ـ سيّد محمّد هاشم خوانسارى مؤلّف «مبانى الاصول».
ـ ملاّعلى نورى، استاد شهير فلسفه در اصفهان.
ـ شيخ مرتضى انصارى.
ـ شيخ عبد الحسين معروف به شيخ العراقين.
ـ ميرزاى شيرازى.

1. نقباء البشر، نسخه عكس سيّد احمد اشكورى، ص 137، به نقل از مقاله‏ى «رساله‏ى حق و حكم و...»، نگاشته‏ى نعمت اللّه‏ صفرى، مجله نامه‏ى مفيد، سال اوّل، ش 4، زمستان 1374، ص 138.
2. اعيان الشيعة، ج 15، ص 143.
3. نك: همان، ص 144.
4. نك: مقاله «رساله حق و حكم و...»، صص 145 ـ 144.

تعدادى از شاگردان شيخ هادى نيز به شرح زيرند(1):
ـ سيّد محسن بن محمّد تقى كوه‏كمرى كه از بهترين شاگردان شيخ هادى و قائم‏مقام او در تدريس بود.
ـ حاج ميرزا احمد آقا تبريزى.
ـ آقا ميرزا صادق آقامجتهد تبريزى.
ـ شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (مؤسّس حوزه‏ى علميه قم).
ـ شيخ على بن شيخ محمّد رضا آل كاشف الغطاء.
ـ شيخ شريف بن شيخ عبدالحسين بن شيخ محمّد حسنِ صاحب جواهر.
ـ شيخ مصطفى خويى مرتضويى.
علاّمه شيخ هادى تهرانى عالمى پر تلاش بود. وى داراى كتاب‏هاى بسيارى است كه نام تعدادى از آنها به شرح زير است:(2)
ـ الحق اليقين در كلام.
ـ كتاب توحيد در ردّ وحدت وجود به زبان فارسى.
ـ تحقيق الماهيّة و الوجود در فلسفه، شيخ هادى در اين كتاب اتحاد ماهيت و وجود را اثبات و وجود ذهنى را نفى مى‏كند.

ـ تفسير آيه‏ى نور، كه به عربى چاپ شده بود و بعدها ترجمه نيز شده است.
ـ رساله‏اى در حكم مسافر در قصر و تمام.
ـ رساله‏اى در وقف.
ـ شرح كتاب بيع شرايع الاسلام كه چاپ شده است.
ـ كتاب صلات كه چاپ شده است.
ـ محجّة العلماء در اصول فقه كه چاپ شده است.
ـ الاتقان در اصول فقه.
ـ رساله‏اى در علم رجال.
ـ رساله‏اى در ردّ شيخيّه.
ـ رساله‏اى در نحو.
ـ رساله‏اى در حق و حكم.

1. نك: همان، صص 146 ـ 145.
2. نك: اعيان الشيعة، ص 144؛ و مقاله‏ى «رساله‏ى حق و حكم»، صص 151 ـ 146.

آثار اصولى شيخ هادى تهرانى

اگر چه علاّمه شيخ هادى تهرانى در رشته‏هاى مختلف سر آمد بود، امّا در اصول فقه از برجستگى و نوآورى‏هاى بيشترى برخوردار بوده است.
كتابهاى اصولى ارزشمندى از ايشان به يادگار مانده است كه عبارتند از:(1)
1. محجّة العلما، اين كتاب در دو جلد و شامل مباحث قطع، ظن، شك (برائت و اشتغال و استصحاب) و تعادل و تراجيح مى‏باشد. اگر چه شيخ هادى در تمام اين كتاب ناظر به آرا و انديشه‏هاى شيخ انصارى است، امّا به هيچ رو كتاب حاضر را نبايد از شروح يا حواشى رسائل به شمار آورد؛ زيرا ملاحظه‏ى كتاب مذكور نشان مى‏دهد كه يك تأليف مستقل است، تنها با اين ويژگى اساسى كه همواره به نقل و نقد انديشه‏هاى شيخ اعظم كه در آن روزگار بسيار رايج و داراى اهميّت اساسى بود مى‏پردازد.

1. نك: مقاله‏ى «رساله‏ى حق و حكم»، همان.

كتاب محجّة العلماء به حق از كتاب‏هاى مهمّ اصول فقه در دوران پس از شيخ انصارى است كه بسيارى از محقّقان ژرف انديش بعدى؛ همچون محقّق شهير شيخ محمّد حسين اصفهانى و آية اللّه‏ سيّد على موسوى بهبهانى مؤلّف «الفوائد العلّية»، از آن استفاده‏هاى بسيارى بردند. اين كتاب در زمان حيات خود مؤلّف در دو جلد، به طبع رسيد، امّا متأسّفانه هنوز تحقيق و چاپ جديد نشده است.
2. الاتقان، از اوّل اصول تا مبحث مشتق در آن مطرح شده امّا هنوز چاپ نشده است.
3. اصول الفقه، شامل مباحث مقدماتى اصول تا بحث اوامر است و معلوم نيست كه تقرير درس شيخ هادى است يا نوشته‏ى خودِ او.
4. تعارض ادلّه يا تعادل و تراجيح كه احتمالاً همان بخش تعادل و تراجيح از كتاب محجّة العلماء باشد.
5. كتاب اجتهاد و تقليد كه در 700 صفحه و در سال 1303 نوشته شده است و احتمال مى‏رود تقرير درس شيخ هادى باشد.
6. رساله‏اى در تحريف كتاب، ظاهرا اين كتاب عنوان همان بحثى است كه در مباحث حجّيّت ظن در جلد اوّل «محجّة العلماء» طرح شده است.

پاره‏اى از انديشه‏هاى اصولى شيخ هادى

محقّق ارجمند علاّمه شيخ هادى تهرانى، اگر چه منتقدى قوى نسبت به مكتب شيخ اعظم بوده و در اصول فقه هم به جهت ساختارى و هم به لحاظ محتوايى تغييراتى ايجاد كرده است، امّا در عين حال او را بايد يكى از سران همين مكتب به شمار آورد. چه تغييرات ساختارى او ادامه و به يك معنا تكميل منتقدانه‏ى كار شيخ است و نظرگاه‏هاى اصولى وى را بايد نقد داخلى مكتب مقبولش به شمار آورد.
شيخ هادى از معدود اصوليان متأخّرى است كه افزون بر فقه و اصول، در فلسفه، كلام و ادبيات نيز دستى توانا و ديدگاه‏هاى مختصّ به خود دارد. شيخ هادى در فلسفه معتقد به «اصالت و اتحاد وجود و ماهيت» است و «وجود ذهنى»(1) را انكار مى‏كند. نظريه‏هاى فلسفى او؛ به ويژه ديدگاه او در مورد وجود ذهنى در مباحث اصولى اش تأثير گذاشته است. از اين رو، اصول شيخ هادى تا حدّى رنگ و بوى فلسفى نيز دارد. اينك به تعدادى از نظرگاه‏هاى اصولى محقّق تهرانى اشاره مى‏كنيم:

1. او در دو كتاب «حق اليقين» و «تحقيق الماهية و الوجود» در مورد اين ديدگاه‏ها بحث كرده است.

1ـ يكى از ابتكارات و دقّت نظرهاى شيخ هادى ملاك جديدى است كه وى براى ساختار بخش دوّم اصول ارايه كرده است.
شيخ هادى نخست ملاك شيخ را در تقسيم اين بخش، كه با توجّه به حالات مكلّف، قطع، ظن و شكّ او نسبت به حكم شرعى انجام مى‏گرفت، نقد و رد مى‏كند، و آنگاه اين سه بخش را با معيار پيشنهادى خود به صورت زير تبيين مى‏كند:
ـ بخش اوّل: علم فعلى تفصيلى به حكم شرعى، كه اصل در استنباط و كشف حكم شرعى و تنجيز آن، همانا علم تفصيلى به حكم است.
ـ بخش دوّم: علم اجمالى كه در طول علم تفصيلى است و بحث اشتغال در آن مطرح مى‏شود.
ـ بخش سوم: علم اقتضايى به حكم، به معناى علم به مقتضى با احتمال وجود مانع كه بحث استصحاب حال عقل (= اصل برائت عقلى) و استصحاب حال شرع (= تعويل بر حالت سابقه) و پاره‏اى از مباحث قسم دوّم نيز در اين جا مطرح مى‏شود.
از اين تقسيم بر مى‏آيد كه شيخ هادى براى «ظن» و «شك» باب مستقلى در طول علم باز نمى‏كند؛ زيرا «ظن» فى نفسه معتبر نيست و در فرض اعتبار و جعل‏براى آن به نحو عقلى يا شرعى، در واقع ظن را نازل منزله‏ى علم مى‏كنند، از اين رو بحث ظنون در طول بحث علم نيست بلكه از فروعاتش است. امّا «شك» نيز موضوع بخش سوم اصول نيست؛ زيرا موضوع اصول عمليه نه شك ـ به معناى وجودى آن ـ و نه جهل ـ به معناى عدمى ـ نيست، بلكه موضوع اصول عمليه در واقع «علم» است؛ زيرا موضوع و مجراى «وجوب احتياط» جايى است كه علم به تكليف هست و تنها مكلّفٌ به مردّد و مجمل است. از اين رو اصل «احتياط» عبارت ديگرى از «تنجّز» واقع معلوم به علم اجمالى است. اصل «تخيير» نيز مرجعش به اكتفاى موافقت احتمالى ـ كه يكى از مراتب اطاعت است ـ در فرضى است كه شخص نتواند موافقت قطعيه بكند و در واقع اين اصل نيز اثر علم اجمالى است. امّا اصل «استصحاب» در حقيقت أخذ به يقين است؛ يعنى در استصحاب شك لاحق الغا و يقين سابق أخذ مى‏شود، از اين رو حكم ثابت براى يقين سابق با عارض شدن شك منافى با مقتضى همچنان باقى مى‏ماند، پس موضوع حكم در استصحاب نيز «يقين» است.
نسبت به اصل «برائت» نيز مسأله از همين قرار است. چه برائت همان استصحاب حال عقل و أخذ به يقين به عدم حكم سابق است كه اقتضاى بقا دارد و با فرض احتمال مانع همچنان باقى مى‏ماند.(1)
2ـ يكى از ديدگاه‏هاى اساسى شيخ هادى در اصول، اعتقاد او به قاعده‏ى «مقتضى و مانع» است. از ديدگاه وى باقى اصول عمليه و تمامى اصول لفظيه نيز به اين قاعده باز مى‏گردد. از اين رو، قاعده‏ى مذكور نزد شيخ هادى و پيروانش، قاعده‏اى شريف و اساسى است.
شيخ هادى در ابتداى بحث استصحاب تصريح مى‏كند كه اصل «استصحابِ» مورد قبول متأخران كه عبارت از «أخذ و تعويل به حالت سابقه» باشد و از آن به استصحاب حال شرع تعبير مى‏شود، تنها يكى از اصل‏هايى است كه نام استصحاب برايش به كار برده مى‏شود كه از ديدگاه شيخ هادى نازل‏ترين قسم آن نيز هست و هيچ يك از محقّقان اصولى شيعه و سنّى به آن قايل نشده‏اند، جز تعداد معدودى از اصوليان عامّه كه چندان معتبر و مشهور نيستند، حتّى محقّقان اهل سنّتى كه به قياس و استحسان باور دارند، استصحاب را در اين معنا حجّت نمى‏دانند.
سه اصل ديگرى كه اصطلاح استصحاب بر آنها اطلاق شده است، عبارتند از:
ـ استصحاب حال عقل كه همان برائت اصليه باشد.
ـ استصحاب به معناى عدم الدليل دليل العدم.
ـ استصحاب به معناى «اعتماد بر اقتضا در صورت شك در رافع، يعنى «قاعده‏ى مقتضى و مانع» كه از آن به استصحاب حكم نص، استصحاب عموم و استصحاب اطلاق تعبير مى‏كنند.

1. شيخ هادى، محجّة العلماء، ج 1، صص 9 ـ 6.

همان گونه كه گفتيم از ديد شيخ هادى تنها استصحاب به معناى «مقتضى و مانع» بنياد و اساس اصل مذكور است و تمامى اصول عمليه و لفظيه به آن باز مى‏گردند.(1)
3 ـ از نظرگاه محقّق تهرانى، باب علم براى كشف حكم شرعى در همه‏ى زمان‏ها مفتوح است. از اين رو وى چندان تمايلى به اثبات حجّيّت و اعتبار ظنون خاص ندارد؛ لذا بسيارى از ظنونى را كه محقّقان از زمان مرحوم وحيد بهبهانى تا آن وقت، تلاش مى‏كردند تا از اصل اوّلى «حرمت عمل به ظن» خارج سازند، حجت نمى‏داند و تحت اصل اوّلى مذكور باقى مى‏داند. از اين روست كه وى اجماع منقول، شهرت، خبر واحد وظواهركتاب را ـ البته به دليل محذور اثباتى تحريف ـ حجت نمى‏شمرد.(2)
4 ـ از ديدگاه شيخ هادى احاديث كتب اربعة معلوم الصدور و مقطوع الحجّية است. و در اين رأى وى چونان اخباريان مى‏انديشد.(3)
5 ـ در بحث مراتب حكم ايشان قايل به سه مرحله است:
مرحله‏ى اوّل، مرحله‏اى كه در آن حكم براى واقعه‏ى خاصّى ثبوت يافته و جعل مى‏شود.
مرحله‏ى دوّم، مرحله‏اى كه در آن حكم به شخص تعلّق مى‏گيرد.

1. همان، ج 2، ص 62؛ همچنين رجوع شود به: سيّد على بهبهانى، الفوائد العليّة، صص 28 ـ 6.
2. محجّة العلماء، ج 1، ص 75 به بعد.
3. همان.

مرحله‏ى سوّم، مرحله‏اى است كه حكم شرعى بر مكلّف منجّز مى‏شود، به اين معنا كه حكم به حدّى مى‏رسد كه در صورت مخالفت با آن، بر آن عصيان اطلاق شده و مكلّف مستحق عقاب مى‏شود.(1)
5. شيخ محمّد كاظم خراسانى (آخوند) [1255 ـ 1329 ه]
محقّق ارجمند شيخ محمّد كاظم خراسانى، مشهور به «آخوند» و «محقّق خراسانى»، در سال 1255 هجرى در زمان قاجاريه در خراسان متولّد شد. پدر وى مولى حسين، تاجر حرير بود و به علم و علما علاقه داشته است.
محقّق خراسانى، تحصيلات مقدّماتى‏اش را در مشهد گذراند و سپس براى تحصيلات عالى عازم نجف اشرف شد. وى در راه نجف، مدّتى كوتاه در سبزوار اقامت كرد و نزد فيلسوف شهير مولى هادى سبزوارى تلمّذ نمود. سپس به تهران رفت و به مدّت سيزده ماه در آنجا ماند و در مدرسه‏ى صدر تهران حجره گرفت و از درس‏هاى حكيم متألّه ميرزا ابوالحسن جلوه و مولى حسين خويى در فلسفه و حكمت استفاده كرد. سرانجام مرحوم آخوند، با مهيّا شدن مقدّمات ادامه‏ى سفر به سوى نجف حركت كرد و در سال 1279 وارد نجف شد.
زمانى كه محقّق خراسانى به نجف رسيد، در واقع اواخر زعامت و مرجعيّت شيخ اعظم رحمه‏الله بود. لذا محقّق خراسانى تنها توانست به مدّت دو سال درس شيخ را درك كند، البتّه در خلال همين مدّت كوتاه مورد توجّه شيخ انصارى رحمه‏الله قرار گرفت و شاگردان ايشان به قوّت و فطانت علمى او پى بردند.

1. همان، ص 5.

محقّق خراسانى كه بيشتر نزد ميرزاى شيرازى درس خوانده است، پس از مدّتى به مقام استادى رسيّد و در اصول و فقه متبحّر گشت. درس او در نجف بسيار شلوغ بود و بنابر پاره‏اى نقل‏ها تعداد شاگردان او در مجلس شبانه‏اش به بيش از هزار و پانصد نفر مى‏رسيده است.
مرحوم آخوند پس از ميرزاى شيرازى و تعدادى ديگر از علما به مقام مرجعيّت عامّه رسيّد و رياست حوزه‏ى علميّه را بر عهده گرفت.(1)
محقّق خراسانى سرانجام پس از عمرى تلاش و كوشش در ذى‏حجّه‏ى سال 1329 هجرى قبل از طلوع خورشيد ناگهان بدرود حيات گفت، در حالى كه شب پيش به همراه عدّه‏اى از علماى نجف تصميم گرفته بود كه براى حفظ دين و احكام اسلامى به سوى ايران حركت كند.(2)
مهم‏ترين استادان مرحوم آخوند رحمه‏الله به شرح زيرند:(3)
ـ شيخ انصارى رحمه‏الله كه آخوند تنها به مدّت دو سال درس شيخ را درك كرده است.
ـ ميرزاى شيرازى كه استاد اصلى آخوند بود و وى نزد ميرزا نزديك به ده سال شاگردى كرده است.
ـ مولى هادى سبزوارى.
ـ ميرزا ابوالحسن جلوه.
ـ مولى حسين خويى، كه آخوند رحمه‏الله از اين سه تن در فلسفه استفاده كرد.

1. عبدالحسين مجيد كفايى، مرگى در نور (زندگانى مرحوم آخوند)، صص 72 ـ 29.
2. همان: ص 294 ـ 278.
3. همان، صص 72 ـ 29.

همان گونه كه گفته شد حوزه‏ى درس مرحوم آخوند بسيار شلوغ بود، از اين رو شمارش همه‏ى شاگردان وى مقدور نيست، امّا تعدادى از شاگردان مهمّ محقّق خراسانى به شرح زيرند:(1)
ـ سيّد ابوالحسن اصفهانى، مرجع عام شيعيان پس از مرحوم آخوند.
ـ ميرزا ابوالحسن مشكينى، صاحب حاشيه بركفايه.
ـ سيّد ابوالقاسم كاشانى.
ـ محمّد باقر گلپايگانى كه از شاگردان مبرّز محقّق خراسانى بود.
ـ سيّد محمدتقى خوانسارى.
ـ سيّد آقا حسين بروجردى (مرحوم بروجردى مشهور كه مرجع بزرگ شيعيان پس از رحلت سيّد ابوالحسن اصفهانى شد).
ـ شيخ عبدالكريم حائرى، مؤسّس حوزه‏ى علميه.
ـ شيخ صالح حائرى، معروف به علاّمه مازندرانى.
ـ حاج آقا حسين قمى.
ـ آغا ضياء عراقى، اصولى مشهور و دقيق.
ـ شيخ محمّد حسين اصفهانى، صاحب نهاية الدراية.
ـ ميرزاى نائينى، كه دوران شاگرديش نزد آخوند اندك بوده است.
ـ سيّد محمود شاهرودى.
ـ سيّد محسن حكيم.

ـ سيّد عبدالهادى شيرازى.

1. نك: همان، صص 140 ـ 125.

تأليفات مرحوم آخوند بسيار است كه برخى از آنها عبارتند از:
ـ حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى كه از حواشى دقيق مكاسب به شمار مى‏رود.
ـ رساله‏اى در وقف.
ـ رساله‏اى در دماء ثلاثه.
ـ رساله‏اى در رضاع، كه چاپ شده است.
ـ كتابى در قضا و شهادات كه چاپ شده است.
ـ حاشيه بر رسائل شيخ انصارى.
ـ فوائد الاصول.
ـ كفاية الاصول.
ـ حاشيه بر اسفار صدر المتألهين شيرازى.
ـ حاشيه بر منظومه سبزوارى.
ـ رساله عمليه(1).
آثار اصولى محقّق خراسانى
1. كفاية الاصول: اين كتاب يك دوره‏ى كامل مباحث اصول است كه از زمان تأليف آن تا كنون مورد توجّه محقّقان و دانش پژوهان علم اصول قرار گرفت. كفاية الاصول بيش از نيم قرن است كه كتاب درسى حوزه‏هاى علميه و حلقه‏ى واسط بين دوره‏ى سطح و دوره‏ى خارج در اين علم مى‏باشد.

1. نك: مقدّمه‏ى كفاية الاصول، قم، مؤسّسه نشر اسلامى: صص 13 ـ 11.

كفاية الاصول اگر چه به لحاظ كمّى نسبت به كتب اين دوران كم حجم است، امّا از جهت محتوا بسيار عميق، دقيق و محققانه است. اين كتاب نشانگر عظمت و قدرت انديشه‏ى اصولى محقّق خراسانى است. وى در اين كتاب افزون بر تبيين دقيق مسايل اصولى با قوّت به تحليل و نقد آنها مى‏پردازد و در نهايت ديدگاه‏هاى خويش را پيراسته و به دور از زوايد ارايه مى‏كند. مرحوم آخوند همواره نظرات استاد خويش، شيخ اعظم را با احترام نقل، شرح و نقد مى‏كند. وى كفاية الاصول را به صورت زير تبويب كرده است:
ـ مقدّمه (تعريف اصول، موضوع اصول، تمايز علوم، وضع، استعمال مجازى، اطلاق لفظ و اراده‏ى نوع يا صنف يا مثل يا شخص، عدم تبعيت دلالت از اراده، وضع مركبات، علايم وضع، احوال لفظ، حقيقت شرعيه، صحيح و اعم، اشتراك لفظى و معنوى، استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد، مشتق).
ـ مقصد اوّل: اوامر (مادّه‏ى امر، صيغه‏ى امر، إجزاء، مقدّمه واجب، ضدّ، حكمِ امر آمر باعلم به انتفاى شرط، تعلّق اوامر و نواهى به طبايع، نسخ وجوب، وجوب تخييرى، وجوب كفايى، واجب موقت، امر به امر، امر بعد الامر).
ـ مقصد دوّم: نواهى (مادّه و صيغه‏ى نهى، اجتماع امر و نهى، آيا نهى از شى‏ء مقتضى فساد است؟).
ـ مقصد سوم: مفاهيم (تعريف مفهوم، مفهوم شرط، وصف، غاية، استثنا، حصر، لقب و عدد).
مقصد چهارم: عام و خاص (تعريف عام، صيغه‏ى عموم، الفاظ عموم، عام مخصّص، عمل به عام قبل از فحص از مخصّص و...).
مقصد پنجم: مطلق و مقيّد و مجمل و مبيّن.
مقصد ششم: امارات معتبره شرعا يا عقلاً:
ـ بحث قطع و احكام آن.
ـ بحث ظنون و احكام آن.
مقصد هفتم: اصول عمليه (برائت، احتياط، تخيير و استصحاب).
مقصد هشتم: تعارض ادلّه و امارات.
خاتمه: اجتهاد و تقليد.
بر كفاية الاصول بيش از 150 شرح و حاشيه نگاشته شده است؛(1) مانند حاشيه مشكينى تأليف ميرزا ابوالحسن مشكينى، حاشيه و شرح فيروز آبادى تأليف سيّد مرتضى حسينى فيروز آبادى كه بيشتر به تبيين كتاب مى‏پردازد، شرح منتهى الدرايه تأليف سيّد محمّد جزائرى مروّج كه شرحى توضيحى است، نهاية الدراية تأليف شيخ محمّد حسين اصفهانى كه كتابى انتقادى و بيشتر در نقد ديدگاه‏هاى محقّق خراسانى است، حقائق الاصول تأليف سيّد محسن حكيم كه شرح و نقد كفاية الاصول مى‏باشد، تعليقه بر كفاية تأليف سيّد محمّد حسين طباطبايى كه نقد آراى مرحوم آخوند در كفايه است، «انوار الهداية» تأليف امام خمينى كه شرح و نقد آراى محقّق خراسانى است و... .

1. همان، ص 18.

2. حاشيه بر رسائل: مرحوم آخوند دوبار بر رسائل حاشيه زده است كه به حاشيه قديم و جديد مشهورند. اين دو حاشيه هم اينك در يك مجلّد و با تحقيق سيّد مهدى شمس‏الدّين چاپ شده است. حاشيه‏ى مذكور بسيار دقيق است و بيشتر به نقد انديشه‏هاى شيخ مى‏پردازد. پيشتر در ذيل حواشى و شروح رسائل به اين حاشيه نيز اشاره كرده‏ايم.
3. فوائد الاصول: اين كتاب مجموعه 16 فايده است كه 14 فايده آن درباره‏ى مباحث گوناگون اصولى است كه عبارتند از: صيغ امر و نهى، اتحاد طلب و اراده، استعمال لفظ در اكثر از معنا، تقدّم شرط بر مشروط، مشتق، شبهه محصوره، معناى متعارضين، معناى متزاحمين، وجوب اتّباع ظهور، تمسّك به مطلقات، مدح و ذم در افعال، ملازمه‏ى عقل و شرع، اجتماع امر و نهى و علم اجمالى در اطراف شبهه غير محصورة.(1)
4 ـ رساله‏اى در مشتق.
5 ـ رساله‏اى در باب ظن.
6 ـ رساله‏اى در باب قطع.
7 ـ رساله‏اى در باب استصحاب.

آثار و انديشه‏هاى اصولى مرحوم آخوند

محقّق خراسانى يكى از قوى‏ترين شاگردان مكتب شيخ انصارى است كه در تبيين، شرح و استحكام مبانى آن بسيار كوشيده است. تدقيقات محقّق خراسانى و گاه نقدهاى عميق او در تكامل و پيشرفت علم اصول در اين مكتب بسيار مؤثّر بوده است. از اين رو، او را بايد يكى از ستون‏هاى اصلى اين مكتب به شمار آورد.

1. كتاب فوق با تحقيق سيّد مهدى شمس‏الدّين از سوى وزارت ارشاد اسلامى چاپ شده است.

در ادامه به چند ديدگاه محقّق خراسانى اشاره مى‏كنيم:
1ـ تنظيم و چينش مباحث در كتاب مهمّ «كفاية الاصول» تازه و قابل توجّه است. البتّه اصلش از مرحوم شيخ است و محقّق خراسانى آن را تهذيب و پيراسته كرده و از آن تنظيمى منسجم‏تر ارايه كرده است. اين تبويب هنوز هم از سوى بسيارى از مؤلّفان و مدرّسان پيروى و تبعيت مى‏شود. اين نكته نشان از اهميّت و مناسب بودن اين تبويب نزد غالب محقّقان حوزه دارد، در حالى كه هم اينك تبويب‏هاى جديدترى نيز از سوى محقّقان معاصر ارايه شده است.(1)
2ـ مرحوم آخوند در معناى حرفى معتقد است كه: «موضوعٌ له حروف دقيقا مانند موضوعٌ له اسمايى است كه در معنا با آنها مسانخ است؛ يعنى موضوع له حرف «مِنْ» به معناى «ابتدائيت» بى هيچ تفاوتى عين معناى كلمه‏ى «الابتداء» است، تنها با اين تفاوت كه حروف وضع شده‏اند براى زمانى كه مستعمل بخواهد هنگام استعمال، معنا را آلت براى غير و غير مستقل در نظر بگيرد و اسما وضع شده‏اند براى وقتى كه مُستعمل اراده كند هنگام استعمال، معنا را مستقل و فى نفسه لحاظ كند. بنابراين مفهوم «ابتداء» معناى واحدى است كه دو لفظ برايش وضع شده است: 1ـ لفظ «ابتدا» و 2ـ واژه‏ى «مِنْ» و تفاوتشان تنها در غايت و غرض از استعمال آنها است؛ لذا طبق ديدگاه مرحوم آخوند وضع و موضوع له در حروف، چون اسماى عام است.(2)

1. به همين جهت غالب كتاب‏هايى كه دراصول نوشته مى‏شود و غالب درس هايى كه به عنوان «درس خارج اصول» در حوزه‏ها تدريس مى‏شود، بر طبق تنظيم و تبويب كفايه است كه به «تبويب كفايه‏اى» شهرت دارد، حتى شخصى چون شهيد صدر كه دو تبويب جديد ارايه كرده است؛ درس خارجش را ـ به دلايل اثباتى ـ طبق تبويب كفاية تنظيم كرده است.
2. كفاية الاصول، صص 12 ـ 11.

3. در بحث ظهور مرحوم آخوند بر اين باور است كه «اصالة الظّهور» اصل عقلايى مستقلى است كه «اصالت عدم قرينه» به آن باز مى‏گردد. و اين نظر آخوند درست مخالف نظر شيخ است كه مى‏گويد: «اصل ظهور» به «اصل عدم قرينه» برگشت مى‏كند.(1)
4ـ از نظر گاه محقّق خراسانى، حكم داراى چهار مرتبه است كه مراتب آن عبارتند از:
1. مرحله‏ى اقتضا كه در آن هيچ گونه انشا يا تشريعى صورت نمى‏گيرد و صرفا اقتضا و شأن ثبوت حكم موجود است.
2. مرحله‏ى انشا كه در اين مرحله حكم انشاء مى‏شود بى آن كه بعث و زجر فعلى داشته باشد؛ مانند بسيارى از احكام در صدر اسلام كه انشا شده بود امّا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مأمور به تبليغ و اظهار آن نبود.
3. مرحله‏ى فعليّت حكم كه در اين مرتبه حكم انشا شده به فعليّت مى‏رسد امّا حجّتى بر آن قائم نمى‏شود، از اين رو بر مخالفت با آن، مكلّف مستحق ذم از سوى عقلا نيست و استحقاق عقاب از سوى مولى ندارد.
4. مرحله‏ى تنجيز حكم كه در اين مرحله، حكمِ فعلى شده بر مكلّف منجّز مى‏شود. از اين رو در صورت مخالفت مستحق عقاب خواهد بود.(2)

1. كفاية الاصول، ص 286؛ فرائد الاصول، ج 1، ص 135؛ مرحوم شهيد صدر، امّا بر خلاف هر دو محقّق مذكور بر اين باور است كه دو اصل مزبور هر يك اصل عقلايى مستقلى هستند كه هيچ يك از آن دو به ديگرى باز نمى‏گردد. نك: دروس فى علم الاصول، حلقه 3، صص 205 ـ 204.
2. نك: درر الفوائد في الحاشية على الفرائد، تحقيق سيّد مهدى شمس‏الدّين، صص 71 ـ 70؛ و محقّق خراسانى، فوائد الاصول، تحقيق سيّد مهدى شمس‏الدّين، ص 81.

محقّق خراسانى از اين تقسيم و مرتبه بندى در حل مشكل جمع بين حكم واقعى و ظاهرى استفاده‏ى بسيار مى‏برد.(1)
5. از ديدگاه محقّق خراسانى «حُسن و قُبح عقلى» به معناى ملايمت و منافرت با قوّه‏ى عاقله است و اين مطلب امرى وجدانى است كه نيازى به برهان ندارد.
توضيح اين كه، قوّه‏ى عاقله داراى ملايمت و منافرت است، به اين معنا كه از ادراك بعضى امور ملائمه، خرسند و از ادراك پاره‏اى امور منافرة، مشمئز مى‏گردد. البته مناط ملايمت و منافرت نزد قوّه‏ى عاقله همان سعه يا ضيق وجودى است كه منشاء آثار خير يا شرّ مى‏گردد. توضيخ اين كه، مُدركى كه داراى سعه‏ى وجودى است، با قوّه‏ى عاقله سنخيّت دارد و مُدركى كه داراى ضيق وجودى است، با قوّه‏ى عاقله بينونت دارد. بنابراين اختلاف افعال به حسب سعه و ضيق وجودى، موجب ملائمت و منافرت قوه‏ى عاقله مى‏گردد و مراد از حُسن و قُبح عقلى جز همين ملائمت و منافرت فعل با قوّه‏ى عاقله، كه موجب فرح يا اشمئزاز مى‏گردد، نيست.(2)
5ـ از نظر محقّق خراسانى اصل «استصحاب» مطلقا حجّت است، اين ديدگاه، بر خلاف نظريه‏ى شيخ در حجّيّت استصحاب است.(3)

1. همان: صص 76 ـ 71؛ همان: ص 94 ـ 82.
2. فوائد الاصول، صص 125 ـ 123.
3. كفاية الاصول، ص 387.

چكيده‏ى درس

1. ميرزاى شيرازى معروف به مجدّد شيرازى، يكى از مهم‏ترين شاگردان شيخ انصارى بود كه با دقّت و قوّت، اصول و مبانى شيخ را دنبال كرد و آنها را تكميل نمود. از خود ميرزا كتاب اصولى در دست نيست، امّا تقرير درس‏هاى او از سوى چند تن از شاگردانش نگاشته شد كه يكى از آنها با عنوان تقريرات مجدّد شيرازى، تأليف محقّق روزدرى به چاپ رسيده است.
2. يكى ديگر از شاگردان مبرّز شيخ، ميرزا حبيب‏اللّه‏ رشتى بود كه پس از او كرسى تدريس مهمّى در نجف داشته است. وى با قوّت تمام به تنقيح و تقويت انديشه‏هاى اصولى شيخ اعظم پرداخت. كتاب «بدائع الافكار» اثر مهمّ او در اصول است.
3. شيخ هادى تهرانى، يكى از شاگردان قوى شيخ بود كه در عين بررسى و شرح مبانى شيخ به نقد و ابرام آنها نيز پرداخت و خود به مبانى جديدترى دست يافت. كتاب «محجّة العلماء» در غالب موارد ناظر به رسائل و نقد انديشه‏هاى اصولى شيخ است. شيخ هادى به قاعده‏ى «مقتضى و مانع» باور داشت و همه‏ى اصول عمليه و اصول لفظيه را به اين قاعده باز مى‏گرداند.
4. يكى از اسطوانه‏هاى اين مكتب، محقّق خراسانى بود. وى تنها دو سال شاگرد مرحوم شيخ بود و بيشتر نزد ميرزاى شيرازى درس خواند. محقّق خراسانى بر مبانى شيخ مسلط بود و به خوبى آن را تبيين و گاه نقد مى‏كرد. كتاب «دُرر الفوائد» او كه مجموعه‏ى دو حاشيه بر رسائل شيخ است، نشان از قوّت علمى او دارد. كتاب «كفاية الاصول» مرحوم آخوند هنوز هم در سطوح عالى حوزه‏هاى علميه جزء كتاب‏هاى درسى است.

پرسش‏هايى براى انديشه‏ورزى:

1. از ديد شما مهم‏ترين كسانى كه در تقويت و ترويج ديدگاه‏هاى اصولى شيخ مؤثّر بوده‏اند چه كسانى‏اند؟ تبيين كنيد كه هر يك از آنها از چه طريقى و به چه مقدار به پيشرفت و رشد اصول در اين مكتب كمك كرده‏اند.
2. شيخ هادى تهرانى يكى از محقّقان قوى در اصول فقه است، وى با اين كه داراى نظريه‏هاى بديعى در اصول است امّا گمنام است. به نظر شما چرا چنين است؟ (علل گمنامى يك شخص چه چيزهايى مى‏تواند باشد؟)
3. اگر در مورد شخصيّت‏هاى مذكور در درس نكاتى بيشتر، به ويژه انديشه‏هاى اصولى شان، مى‏دانيد آنها را بنويسيد و با دوستان خود در ميان بگذاريد.

تحقيق و پژوهش

مقدّمه‏ى كتاب محجّة العلماء و ابتداى بحث استصحاب اين كتاب را مطالعه كرده و با ابتداى رسائل شيخ مقايسه كنيد، تفاوت‏هاى كار شيخ هادى را با كار شيخ انصارى در ساختار اصول بررسى كنيد.