درس پانزدهم : نگاهى به عصر حاضر
مهمترين مباحث اين درس:
1. مقدّمه
2. نگاهى به شخصيتهاى اصلى در عصر حاضر
3. بررسى كاستىهاى اصول معاصر
4. تبيين ويژگىها و مؤلّفههاى بايسته اصول معاصر
5. نگاهى به اصول اهل سنّت
مقدّمه
اصول فقه در حوزههاى علمى امروز، همان اصول مكتب شيخ انصارى رحمهالله است.
آنچه پس از اعلام ثلاثه در اصول مشاهده شد، دقيقا ادامهى راهى بود كه آنان آن را
فراخ و هموار كرده بودند. اگر چه محقّقان اين دوره تلاشهاى بسيارى در تجديد و
تبيينِ تازهتر مبانى و مباحث اصول كردهاند و گاه هم به لحاظ ساختارى و هم به جهت
محتوايى نوآورىهايى نيز داشتهاند، امّا در عين حال از بهرهمندان خوان گستردهى
اصوليان پيشين به شمار مىروند و نمىتوان كار آنها را جدا و بريده از مدرسهى
اصولى شيخ انصارى بررسى و تحليل كرد.
با توجّه به نكتهى فوق، تنها انگيزهاى كه باعث شد به بررسى مستقل اين چند دهه
بپردازيم، همزمانى ما با اين دوره و احساسِ ضرورتى است كه براى بازسازى در ساختار و
محتواى اصول فقه متناسب با زمان در خود مىيابيم. از اين رو، با بررسى كار محقّقان
گرانقدر معاصر مىتوانيم نقاط قوّت وضعف كار آنان را بشناسيم و با رفع كاستىها
گرهها را يكى پس از ديگرى گشوده و در ارايهى اصولى شايسته و متناسب با زمان موفّق
باشيم. بنابر اين در اين درس به عنوان درس پايانى، نخست با تلاش چند تن از
شاخصترين محقّقان اين دوره؛ مانند امام خمينى و شهيد صدر كه به قصد تحوّلِ علم
اصول به كوششهاى علمى و تحقيقات ارزندهاى در اين علم پرداختند، آشنا شده و آن را
تحليل مىكنيم. آنگاه با بررسى و نقد دقيق كاستىهاى كار محقّقان مذكور به
بايستههاى اين حوزه به عنوان ضرورتهاى تحوّل و ايجاد مكتب نوين متناسب با زمان
اشاره مىكنيم. به بيان ديگر، در بخشى از اين درس با ادامهى تلاشهاى محقّقان مكتب
شيخ انصارى آشنا مىشويم و روند رشد اصول را در آن پى مىگيريم، و در بخشى ديگر با
جدا شدن از مكتب شيخ، به بررسى انديشهى تأسيس مكتب اصولى جديد مىپردازيم و در اين
بخش كار اصوليانى؛ مانند امام خمينى، آية اللّه خويى و شهيد صدر را به عنوان
پيشگامان اين تجديد بنا يا تحكيم بنا مورد بررسى قرار داده و به نقد آن پرداخته و
كاستىهايش را بر مىشماريم تا از اين طريق رهيافتى به سوى حركت صحيح و كم خطا براى
تأسيس مكتب تازه داشته باشيم. در ادامه چند بحث زير را پى مىگيريم:
1. بررسى انديشههاى اصولى و نو آورىهاى چند شخصيّت معاصر.
2. نگاهى به اصول حاضر، به عنوان ادامهى مكتب شيخ و اشاره به پارهاى ضعفهاى آن.
3. نگاهى دوباره به كار محقّقان معاصر و بررسى كاستىهاى تلاش آنان در رسيدن به
اصول مطلوب.
4. ضرورت پيدايش علم اصول مطلوب و متناسب با زمان و راههاى دستيابى به آن.
نگاهى به انديشهها و آثار اصولى چند محقّق اصولى معاصر
1. آية اللّه سيّد ابوالقاسم خويى (1317 ـ 1413 ه)
آية اللّه سيّد ابوالقاسم خويى فرزند سيّد على اكبر در سال 1317 هجرى در شهر
خوى از توابع آذربايجان متولّد شد. وى در سال 1330 هجرى همراه با خانواده به نجف
اشرف وارد شد و دروس حوزوى را آغاز كرد. مقدمات؛ يعنى ادبيات عرب و منطق و شروع فقه
و اصول را نزد استادان مختلفى كه مهمترين آنها پدرش بود خواند. مرحوم خويى پس از
گذراندن دورهى متوسّط فقه و اصول به درس خارج راه يافت و نزد استادان بزرگى؛ مانند
محقّق اصفهانى و ميرزاى نايينى درس خواند و پس از سالها تلاش به مقام بلند علمى و
اجتهاد دست يافت. محقّق خويى به تدريج به شهرت علمى بالايى رسيّد و مجلس درس او
بسيار شلوغ و گرم شد و عدّهى زيادى از فضلاى جوان و خوش استعداد آن روز حوزهى نجف
به حوزهى درس او مىرفتند. يكى از مهمترين دلايل شلوغى درس مرحوم خويى، افزون بر
قوّت علمى، زيبايى و قدرت بيان و قدرت نظام دهى او به مباحث بود(1). سرانجام مرحوم
خويى با رحلت استادان بزرگ نجف و پس از وفات مرحومِ حكيم، يگانه استاد مبرّز حوزهى
نجف به شمار مىرفت و به مقام مرجعيّت نايل شد و سالها حوزهى آن ديار را به خوبى
اداره كرد. وى سرانجام در هشت صفر 1413 هجرى در شهر كوفه وفات يافت و در صحن علوى
در اتاق مابين صحن و مسجد خضراء به خاك سپرده شد.(2)
مرحوم خويى نزد استادان بزرگى تحصيل كرده است كه مهمترين آنها عبارتند از(1):
ـ علاّمه شيخ الشريعه اصفهانى كه استاد فقه مرحوم خويى بود.
ـ آية اللّه شيخ مهدى مازندرانى كه از استادان مبرّز آن دوره بود.
ـ آية اللّه نايينى كه مهمترين استاد مرحوم خويى در فقه و اصول بود. آيةاللّه
خويى يك دورهى كامل در درس اصول ميرزاى نايينى شركت كرد.
ـ علاّمه محقّق محمّد حسين اصفهانى كه در شمار بهترين استادان مرحوم خويى بود كه وى
يك دورهى كامل در درس اصول محقّق اصفهانى شركت جست.
ـ مرحوم آغا ضياء عراقى، از استادان قوى حوزهى نجف كه مرحوم خويى از او استفاده
برده است.
شاگردان مرحوم خويى، نيز بى شمار بودند. ويژگىهاى بسيار خوب درس ايشان، همگان را
به اين درس جذب مىكرد. از اين رو عدّهى بسيارى از محقّقان فعلى كه در حوزهى نجف
درس خواندهاند، از حوزهى درس او بهرههاى بسيار بردهاند و تربيت شده مكتب او
هستند. در اين مجال، امكان شمارهى همهى آنها نيست و تنها به چند نفر اشاره
مىكنيم(2):
ـ علاّمهى محقّق و شهيد بزرگ آية اللّه سيّد محمّد باقر صدر رحمهالله .
ـ آيةاللّه شيخ محمّد تقى بهجت ـ دام ظلّه ـ كه پس از استاد خويش مرحوم اصفهانى،
چند سالى در درس آية اللّه خويى شركت كرد.
ـ علاّمه محمدتقى جعفرى، فيلسوف و عالم بزرگ معاصر.
ـ آيةاللّه شيخ كاظم تبريزى فقيه محقّق و متتبّع كه آثار بسيارى تأليف كرده است
اما هيچ يك چاپ نشدهاند.
ـ آية اللّه شيخ مرتضى نجفى بروجردى كه تقرير درس فقه آقاى خويى را با عنوان
«مستند العروة الوثقى» نگاشته است.
ـ آية اللّه شيخ حسن صافى اصفهانى كه تقرير درس اصول آقاى خويى را نوشته كه با
عنوان «الهداية في الاصول» منتشر شده است.
ـ و ... .
محقّق خويى كتابهاى زيادى تأليف كرده است كه به تعدادى از آنها اشاره مىكنيم(1):
1 ـ البيان في تفسير القرآن، كه تنها يك جلد آن نوشته و چاپ شده است.
2 ـ اجود التقريرات، تقرير درس اصول ميرزاى نايينى.
3 ـ تعليقه بر عروة الوثقى.
4 ـ رسالهاى در لباس مشكوك.
5 ـ تكملة منهاج الصالحين.
6 ـ معجم رجال الحديث، كه موسوعهاى ارزشمند در علم رجال است و در 24 جلد چاپ شده
است.
افزون بر نوشتههاى خود محقّق خويى، بسيارى از شاگردان او نيز تقرير
درسهاى فقه و اصول او را نگاشتهاند كه پارهاى از آنها چاپ شده است؛ مانند
«التنقيح» تأليف حاج ميرزا على غروى تبريزى كه شامل مباحث اجتهاد و تقليد، طهارت و
صلات است. و «مستند العروة الوثقى» نوشتهى شيخ مرتضى بروجردى و «مصباح الفقاهه»
تأليف شيخ محمّد على توحيدى.(1)
آثار اصولى مرحوم خويى
تنها اثرى كه مرحوم خويى با قلم خود ديدگاههاى اصولىاش را در آن نگاشته،
تعليقاتى است كه وى بر «اجود التقريرات» نوشته است(2). جز اين «تعليقات» آراى مرحوم
خويى در اصول از سوى شاگردانش تقرير شده و تاكنون چندين تقرير از درس اصول محقّق
خويى چاپ شده است كه به تعداى از آنها اشاره مىكنيم(3):
1 ـ «محاضرات في اصول الفقه» تأليف شيخ محمّد اسحاق فيّاض كه در 5 جلد چاپ شده است
كه تنها بخش الفاظ اصول را دربر دارد.
2 ـ «مصباح الاصول» نگارش سيّد سرور بهسودى كه در 3 جلد منتشر شده است.
3 ـ «مبانى الاستنباط» نوشته سيّدابوالقاسم كوكبىتبريزى كه در 4 جلد چاپ شده است.
4 ـ «مصابيح الاصول» نگارش سيّد علاءالدّين بحر العلوم كه تنها يك جلد آن، شامل
نيمى از مباحث الفاظ، چاپ شده است.
5 ـ «دراسات في الاصول» نوشته سيّد على شاهرودى كه يك دورهى كامل اصول و در
چهار جلد منتشر شده است.
6 ـ «الهداية في الاصول» نگاشتهى شيخ حسن صافى كه يك دورهى كامل اصول و در چهار
جلد منتشر شده است.
نگاهى به انديشههاى اصولى علاّمه خويى
مرحوم خويى در تفسير و تبيين مبانى اصول فقه بسيار موفّق بوده است. وى مباحث را
دسته بندى شده و كاملاً منقّح ارايه مىكرد كه حكايت از تسلّط بالاى او بر اين علم
دارد. در اين جا به چند ديدگاه اصولى او اشاره مىكنيم:
1. محقّق خويى در بحث كيفيّت معنا دهى و دلالت الفاظ به «نظريهى تعهد» معتقد است.
اين ديدگاه اگرچه بر خلاف مشهور است، اما پيش از مرحوم خويى از سوى محققانى؛ مانند
ملاعلى نهاوندى(1) و شاگردان ايشان نظير ابو المجد اصفهانى(2) و علاّمه حائرى
يزدى(3) مطرح شده بود و محقّق خويى در اين بحث از محقّقان اصولى مذكور پيروى كرده
است. اجمالاً مراد از اين نظريه بيان همراهى و تلازم ميان واژهاى معيّن و معناى
ويژهى آن به نحو يك قضيهى شرطى است كه خردمندان جامعه در گذر تاريخ بدان تعهّد
كرده و پاىبند مىشوند.
اين قضيّهى شرطى دو سوى دارد: يكى بر زبان آوردن لفظ و ديگرى قصد فهماندن معنا.
بر اين اساس هيچ انگيزهى ديگرى براى گفتار، جز فهماندن معنا در ميان نيست. بنابر
اين نظريه، اوّلاً، همواره دلالتى كه از چنين وضعى بر مىآيد دلالت تصديقى است و
دلالت تصورى ميان لفظ و معناى آن از وضع به معناى ياد شده سرچشمه نمىگيرد. ثانيا،
هر يك از استعمال كنندگان الفاظ، خود به راستى واضع خواهند بود(1).
2. از ديدگاه مشهور، شهرت فتوايى تنها در جايى مىتواند ضعف سند روايتى را جبران
كند، يا روايت صحيحى را از اعتبار دور سازد كه شهرت فتوايى از سوى فقيهان پيشين
باشد، كسانى كه روزگارشان به زمان ياران امامان عليهمالسلام و راويان نخستين نزديك
است و نه فقيهان متأخّر كه شهرت فتوايى ميان آنان ارزشى ندار.
مرحوم آقاى خويى اين ديدگاه را قبول ندارد. از نظر ايشان شهرت فتوايى در هيچ
فرضى حجّت نيست، حتّى شهرت فتواى در نزد قدما؛ زيرا اولاً: ما هيچ راهى نداريم تا
دريابيم كه فقيهان گذشته در مسألهاى فقهى روايت معتبرى را كنار گذاشتهاند يا به
روايت ضعيفى استناد جستهاند. تنها چيزى كه ما مشاهده مىكنيم مطابقت فتوايى از
آنان با يك خبر ضعيف است و به صرف مطابقت مذكور نمىتوان نتيجه گرفت كه مستند فتواى
مذكور اين خبر ضعيف بوده است، چون احتمال دارد كه مستند ديگرى داشته كه بر آن اساس
اين حكم يا فتوا را دادهاند. و ثانيا: طبق فرضى، ثابت است كه فتواى مشهور به خودى
خود حجّت نيست، همچنين، طبق فرضى، ثابت است كه خبر ضعيف حجّت نيست. و روشن است كه
از انظمام غير حجّت به غير حجّت ديگرى، حجّت پديد نمىآيد. افزون بر اين كه عمل
مشهور به روايت ضعيف نشانهى توفيق عملىِ راوى آن مشهور بر اساس رأى و نظر اجتهادى
خويش به صدق خبر و مطابق با واقع بودن آن علم و اطمينان حاصل كردند نه از باب ثقه
بودن خبر يا رواى آن، كه در اين صورت باز هم ضعف سند بر طرف نمىشود.(1).
3. در بحث «استصحاب» آية اللّه خويى بر اين باور است كه اين قاعده حتّى اگر بر
اساس روايات اثبات شود، يك اماره است و نه اصل عملى. البته اماره بودن استصحاب در
طول ديگر امارات است و نه در عرض آنها و از همين رو است كه ديگر امارات بر استصحاب
پيشى مىگيرند. اين ديدگاه مرحوم خويى بر پايهى اين نكته باريك است كه بر آيند
دليلهاى حجّت بودن استصحاب، تعبّد به پابرجايى يقين پيشين در حالت شك است و نه
تعبّد به عمل به يقين در زمان شك، و ميان اين دو تعبير تفاوت بسيارى است؛ اوّلى،
جايگاه استصحاب را همان اماره بودن مىداند، و دوّمى اصل عملى بودن آن را ثابت
مىكند. امّا استصحاب به اين دليل ناتوانترين امارات است كه تعبّد به پا برجايى
يقين در زمان شك تعبّدى عملى و كاربردى است و هيچ گونه گزارش گرى و واقع نمايى در
آن نيست(2).
4. مرحوم خويى برخلاف ديدگاه مشهور اصوليان متأخّر، معتقد است كه استصحاب تنها در
شبهات موضوعيه جارى و حجّت است امّا در شبهات حكميه اين استصحاب همواره درگير با
استصحاب «عدم جعل حكم گسترده و فراگير» مىباشد و اين ناسازگارى، حجّت نبودن
استصحاب را در شبهههاى حكمى در پى دارد(3).
2. امام خمينى (1320 ـ 1410 ه)
بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران آيةاللّه سيّد روح اللّه موسوى خمينى فرزند
سيّد مصطفى در سال 1320 هجرى قمرى در شهرستان خمين از توابع استان مركزى به دنيا
آمد. پدر او سيّد مصطفى شاگرد ميرزاى شيرازى بود كه پس از اجتهاد به ايران بازگشت و
در كنار تدريس به امور شرعى مردم و حل مشكلات آنان پرداخت. وى تنها پنج ماه پس از
تولّد روح اللّه زنده بود و آنگاه توسط خوانين آن ديار به شهادت رسيد.
مرحوم امام دروس مقدّمات حوزه را نزد استادانى؛ چون ميرزامحمود افتخار العلما و آية
اللّه سيّد مرتضى پسنديده (برادر بزرگترش) فرا گرفت و در سال 1298 شمسى به حوزهى
علميهى اراك وارد شد تا نزد عالم بزرگ آيةاللّه شيخ عبدالكريم حائرى يزدى شاگردى
كند كه با انتقال حوزهى اراك به شهر مقدّس قم و هجرت آيةاللّه حائرى به قم در
سال 1300 شمسى، مرحوم امام نيز بلافاصله عازم قم و به استاد ملحق گشت.
امام خمينى دروس سطح را نزد اساتيدى، مانند آية اللّه سيّد محمّد تقى خوانسارى و
آية اللّه سيّد على يثربى كاشانى خواند. امام سالها در درس خارج فقه و اصول مرحوم
حائرى شركت كرد و بهرههاى علمى فراوانى برد و به مقام والاى اجتهاد نايل گشت.
امام خمينى افزون بر فقه و اصول، در فلسفه، عرفان و هيئت نيز به تحصيل و تحقيق
پرداخت. وى فلسفه و هيأت را نزد بزرگانى چون؛ مرحوم رفيعى قزوينى و آقا ميرزا على
اكبر حكمى يزدى فرا گرفت و عرفان را نزد آية اللّه شاه آبادى خواند. وپس از مدّتى
به عالىترين مراحل علمى رسيد و از مدرسان عالى مقام به شمار مىرفت. امام در دوران
جوانى بيشتر به تدريس فلسفه و تحقيق در عرفان پرداخت و در ميانسالى و تنها زمانى كه
احساس كرد حوزهى علميهى قم در عرصهى فقه و اصول دچار خلأ شده و نياز به كار
دارد، وارد اين عرصه شد و به تدريس خارج فقه و اصول پرداخت وشاگردان بسيارى تربيت
كرد و آثار بسيارى در اين زمينه نگاشت.
مرحوم امام كه عالمى با درايت و سياستمدار بود، در مقابل انحرافات رژيم گذشته
همواره به افشاگرى پرداخته و آنها را زير سؤال مىبرد كه رژيم بارها او را دستگير و
حبس كرد، امّا نتوانست آن عالم شجاع و خستگىناپذير را ساكت كند و سرانجام او را به
تركيه تبعيد كرد و به مدّت يك سال واندى در آنجا ماند و به عراق روانه شد و به مدّت
نزديك به پانزده سال در حوزهى علميهى نجف تبعيد گشت. مرحوم امام در اين حوزه نيز
به تدريس و تحقيق مشغول شد و حوزهى درس پرشور و حرارتى را تشكيل داد. امام خمينى
در طول آن مدّت، مبارزات سياسىاش را فراموش نكرد. ايشان سرانجام پس از شهادت آية
اللّه سيّد مصطفى خمينى، فرزند ارشدش، در سال 1356، با تحت فشار قرار گرفتن از سوى
حاكمان خائن عراق، مجبور به ترك اين كشور و رفتن به فرانسه شد و پس از چند ماه
اقامت در فرانسه، توانست انقلاب بزرگ ايران را با رهبرىهاى حكيمانهاش به پيروزى
برساند. امام سرانجام پس از پانزده سال غربت و تبعيد، در دوازدهم بهمن سال 1357
شمسى به ايران بازگشت و تنها ده روز بعد در 22 بهمن انقلاب اسلامى پيروز شد. امام
پس از پيروزى انقلاب اين كشتى عظيم را به مدّت ده سال با تمام سختىها و رنجهايش
به خوبى اداره كرد و سرانجام در ساعت 20:22 بعد از ظهر روز شنبه سيزدهم خرداد ماه
سال 1368 شمسى به ديار ابدى و لقاى محبوب شتافت.(1)
بى ترديد امام خمينى عالمى بزرگ و بىبديل در تاريخ اسلام است. كارهايى كه او در
زمينههاى مختلف علمى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى در سطح جهانى انجام داده است، آن
قدر بزرگ و توصيف ناشدنى است كه هر يك از آنها به تنهايى براى اشتهار جهانى يك فرد
و تعظيم قلبى او كافى است. از اين رو جا دارد در ابعاد مختلف زندگى اين مرد بزرگ و
انديشههاى او به تحقيق و مطالعهى جدّى پرداخت و او را هر چه بهتر شناخت و چونان
الگويى بزرگ به جهانيان و به ويژه مسلمانان معرّفى كرد.
امام در كنار همهى ابعاد وجوديش، از جهت علمى بسيار قوى بود. وى را بايد فيلسوفى
بزرگ، عارفى ژرف كاو، فقيهى روشن و اصولى نوآور و صاحب انديشه به شمار آورد. امام
ذوقى لطيف داشت و شعر هم مىگفت. ديوان اشعار و غزليات او خواندنى است.
امام خمينى شاگردان بسيارى؛ همچون آيةاللّه شهيد مطهرى، شهيد دكتر بهشتى و ...
تربيت كرد كه پارهاى از آنان، هم اينك از بزرگان و محقّقان حوزه به شمار مىروند.
امام خمينى(ره) آثار بسيار متنوّعى دارد كه اكثرشان مهم و اساسىاند. پارهاى از
آثار علمى امام به شرح زير است(1):
1. «شرح دعاى سحر» كه در سال 1347 براى نخستين بار چاپ شده و حاوى نكات عميق
عرفانى است.
2. «مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية» كه در سن 28 سالگى امام آن را به پايان
برده است. اين كتاب يكى از كتابهاى ارزشمند در عرفان
اسلامى است.
3. «شرح چهل حديث» كه بارها چاپ شده و شامل شرح، تبيين و تحليل چهل حديث عميق
اخلاقى است.
4. «سرّ الصلاة» در بيان اسرار عرفانى و معنوى نماز كه امام آن را در سال 1358 قمرى
نگاشته است.
5. «حاشيه بر اسفار» كه چاپ نشده است.
6. «انوار الهداية» تعليقه بر كفاية الاصول آخوند خراسانى.
7. «كتاب الطهارة» در فقه كه در چهار جلد چاپ شده است.
8. «مكاسب محرّمة» كه در دو جلد چاپ شده است.
9. «كتاب البيع» در 5 جلد.
10. «تحرير الوسيلة» در دو جلد كه حاوى فتاواى امام خمينى به زبان عربى است.
11. ديوان اشعار.
آثار اصولى امام خمينى
امام خمينى بر اصول فقه تسلّط بسيارى داشت و چندين دوره مباحث اصول را به صورت
اجتهادى درس گفت. و در طول اين مدّت چندين اثر اصولى نيز تأليف كرد كه عبارتند از:
1. «انوار الهداية في التعليقة على الكفاية» كه حاشيهاى انتقادى بر بخش دوّم كفاية
الاصول مرحوم آخوند مىباشد و در سال 1372 شمسى در دو جلد چاپ شده است.
2. «مناهج الوصول» كه مربوط به مباحث بخش اوّل اصول است و در سال 1372
شمسى در دو جلد چاپ شده است.
3. «الرسائل» مجموعهاى است شامل مباحث «استصحاب»، «قاعدهى تجاوز و فراغ»، «تعادل
و تراجيح» و «اجتهاد و تقليد» كه امام خمينى در سال 1370 قمرى آن را نگاشته است.
اخيرا اين مباحث از سوى مؤسّسهى تنظيم و نشر آثار امام به صورت رسالههاى مستقلّى
چاپ شده است.
4. رسالهاى در «فروع علم اجمالى» كه هنوز چاپ نشده است(1).
5. «رسالهاى در موضوع علم اصول» كه هنوز چاپ نشده است(2).
6. تقريرات درس اصول آية اللّه بروجردى كه اخيرا با عنوان «لمحات الاصول» چاپ
شده است.
افزون بر آن چه خود مرحوم امام در اصول نوشته است، تعداد زيادى از شاگردان او نيز
تقرير درس اصول او را نگاشتهاند كه برخى از آنها عبارتند از:
1 ـ «تهذيب الاصول» نگارش آية اللّه شيخ جعفر سبحانى كه در دو جلد و در زمان حيات
امام قدسسره چاپ شده است.
2 ـ «جواهر الاصول» نوشتهى آية اللّه سيّد محمّد حسن مرتضوى لنگرودى كه تاكنون دو
جلد آن از سوى مؤسّسهى نشر آثار امام چاپ شده است.
3 ـ «معتمد الاصول» نگاشتهى آية اللّه فاضل لنكرانى كه در دو جلد از سوى مؤسّسهى
تنظيم و نشر آثار امام چاپ شده است و از مقدّمهى واجب تا آخر اصول را در بر دارد.
4 ـ «تنقيح الاصول» نگارش شيخ حسين تقوى اشتهاردى كه در چهار جلد از سوى
مؤسّسهى نشر آثار امام چاپ شده است و يك دورهى كامل اصول امام را شامل مىشود.
نگاهى به آرا و انديشههاى اصولى امام
امام خمينى جهت تكامل و پيشرفت اصول فقه و رسيدن آن به حدّ مطلوب تلاشهاى زيادى
كرد. برخى از اين تلاشها منجر به تحوّلات صورى و شكلى در اصول فقه شد و پارهاى از
آنها نيز تحوّلات محتوايى و حلّ پارهاى از معضلات اصولى را در پى داشت. در اين جا
به چند مورد از اين كارها اشاره مىكنيم:
1 ـ يكى از كارهاى مهمّ امام خمينى، تأكيد و تلاش بسيار براى پيراستن اصول از مباحث
زائد و كم فايدهاى است كه صرفا احتمالات عقلى دارد و موجب تقويت ذهن مىشود. ايشان
به حدّى به اين امر اهتمام داشت كه به مناسبتهاى مختلف و در موارد متعدّدى به اين
امر اشاره مىكرد(1) و خود نيز عملاً در پيراستن اصول از اين گونه مباحث كوشش
مىكرد. شاگردان امام خمينى نيز غالبا بر اين امر پاى مىفشردند.
امام و شاگردانش در وصول به اين هدف در دو محور حذف مباحث زايد و تلخيص مباحث كم
فايده تلاش مىكردند. از اين رو، مباحثى؛ مانند تعريفها در مسايل اصول، حقيقت
شرعيه، مقدّمهى واجب، ضدّ، دوران امر بين تخصيص و نسخ، انسداد باب علم و... را
بىثمر و زايد مىخواندند و بعضى از اين مباحث را به طور كلّى حذف كرده و برخى ديگر
را تنها به اختصار مورد اشاره قراردادهاند. سرانجام اين كار موجب تحوّل كمّى و
لاغر شدن اصولِ فربهى شد كه به زعم اينان پُر از مباحث زايد
و كم فايده بود.
2 ـ يكى از دغدغههاى اساسى امام خمينى؛ به ويژه بعد از تشكيل حكومت اسلامى و احساس
ضرورتهاى مربوط به آن، كافى نبودن روش اجتهادى مصطلح در حوزهها بود(1). ايشان در
موارد بسيارى تصريح كرده است كه اين روش گره از مشكلات جامعه و حلّ معضل
استنباطهاى فقهى در زمينههاى مختلف حكومتى و اجتماعى نمىگشايد(2) و خود آن مرحوم
در مواردى به پارهاى راهحلها نيز اشاره كرده است؛ مانند تأثير دو عنصر زمان و
مكان در اجتهاد(3)، امّا ايشان فرصت انجام اين تحوّل شگرف را نيافت. در هر حال
ترديدى نيست كه براى ايجاد آن تحوّل اساسى و رسيدن به روش اجتهادى مطلوب در كنار
همهى تغييرات و تحوّلات بنيادينى كه بايد در رشتههاى مختلف مورد نياز ايجاد كرد،
در اصول فقه نيز به عنوان مهمترين ابزار اجتهاد بايد تغييرها و تحوّلهاى اساسى
ايجاد نمود كه گونهاى از آنها را خود ايشان در دوران تدريس و تحقيق انجام داده است
كه عبارت از تحوّل كمّى و پيراستن اصول از زوايد و مباحث كم فايده باشد.
3 ـ يكى از ديدگاههاى اساسى امام خمينى در اصول كه در موارد بسيارى كاربرد
داشته و معضلات چندى را حل مىكند، «نظريهى خطابهاى قانونى» است. بىشك افتخار
طرح چنين ديدگاهى به شكل گسترده و مبسوط، كه برخى از آن به «اصلِ
اصيل» تعبير كردهاند(1)، از آنِ امام است. در توضيح اين مطلب بايد گفت:
خطابها معمولاً به دو شكل «خطابهاى شخصى و جزيى» و «خطابهاى كلّى» يافت مىشوند.
مشهور در خطابهاى كلّى بر اين باور است كه آنها به خطابهاى شخصّى متعدّد منحل
مىشوند، امّا از نظرگاه امام خمينى احكام و خطابهاى كلّى به خطابهاى فراوان شخصى
به شمار هر فردى از مكلّف منحل نمىشود تا لازم باشد بحث از شرايط و كيفيّت اين
انحلال و چگونگى رعايت شرطهاى خطاب شخصى در آن، كه موجب بروز مشكلات جدّى در چندين
بحث اصولى مربوط مىشود كه قايلان به انحلال با آن مواجهند، حال آن كه طبق ديدگاه
امام خمينى كه احكام كلّى به نحو خطابهاى قانونى جعل مىشوند، اين مشكلات به آسانى
قابل حل است.
در خطابهاى شخصى به شمار هر فردى از مخاطبان، خطابى مستقل و جداگانه وجود دارد،
ولى در خطابهاى قانونى، خطاب يكى است و مخاطبها بى شمارند. امام خمينى در شرح
خطابهاى قانونى مىگويد:
«بحث گاهى در امرهاى شخصى است؛ مانند فرمان خداند به ابراهيم خليل و گاه در
امرهاى كلّى و قانونى است. در بخش نخست، چون غرض از امر، پديد آوردن انگيزه در طرفِ
خطاب است، بايد مخاطب داراى شرايط لازم؛ چون علم، قدرت و... باشد و گرنه امر به او
امكان ندارد. ولى در امرهاى قانونى و كلّى چنين نيست؛ زيرا هدف نهايى آن نيست كه
همهى افراد بر انگيزانده شوند و به سوى تكليف حركت كنند، بلكه هدف قانونگذارى است.
طبيعى است گروهى به اين قانون گردن مىنهند و گروهى با آن مخالفت مىكنند. در هر
صورت، اين گونه امر و خطاب، لغو و بيهوده نخواهد بود؛ زيرا فرمانهاى قانونى از سنخ
تشريعهاى مستقل نيستند»(1).
در خطابهاى قانونى اين امكان وجود دارد كه بتوان همهى مكلّفان را با تمام حالتها
و ويژگىها مورد خطاب واحد قرار داد و اين نوع از خطاب ناپسند نيست؛ زيرا قانون
بايد در قانونگذارى شرع بى اثر نباشد. آن گاه كه اثر آن در طول زمان روشن باشد يا
احتمال آن اثر وجود داشته باشد، اين اراده تشريعى و قانونى انجام گرفته و بى اشكال
است.
نظريهى «خطابهاى قانونى» چون كليدى به دست امام است كه معضلات فراوانى را در
مباحث اصول؛ مانند بحث ضدّ(2)، فراگيرى خطابهاى قرآن(3)، تفسير حديث رفع در
برائت(4)، پارهاى از موارد علم اجمالى(5) و...، با آن حل مىكند(6).
3. علاّمه شهيد سيّد محمّد باقر صدر (1353 ـ 1400 ه)
استاد شهيد سيّد محمّد باقر صدر در سال 1353 هجرى در كاظمين متولّد شد. پدرش
سيّد حيدر صدر فرزند سيّد اسماعيل صدر بود كه از مهمترين شاگردان ميرزاى شيرازى به
شمار مىرفت و مجدّد شيرازى در اواخر مرجعيّت درسش را به او سپرده بود، و ظاهرا
مجلس درس سيّد اسماعيل صدر در سامرّا از مجلس درس سيّد محمّد فشاركى و سيّد محمّد
تقى شيرازى شلوغتر و گرمتر بوده است، و افرادى مانند ميرزاى نايينى سالها نزد او
شاگردى كردهاند. جدّ شهيد صدر، مرحوم سيّد صدر بود كه او نيز از مراجع بزرگ تقليد
بود و بزرگانى؛ مانند شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى نزد او درس خواندهاند. پدر شهيد
صدر، مرحوم سيّد حيدر صدر نيز عالمى مجتهد و با تقوا و زاهد بود كه در اوايل ميان
سالى در گذشت. در آن هنگام شهيد صدر تنها 6 سال داشت(1).
شهيد صدر در اوان كودكى درسهاى حوزه را آغاز كرد و در ابتداى نوجوانى به درس خارج
راه يافت. وى تنها پيش از بلوغ از دايى خود شيخ محمّد رضا آل ياسين تقليد كرده است،
امّا پس از بلوغ هرگز از كسى تقليد نكرد. شهيد صدر بيش از همه نزد مرحوم آل ياسين و
آية اللّه خويى شاگردى كرد و به زودى به مراحل عالى كمال و اجتهاد دست يافت.
شهيد صدر در اوج جوانى ـ در سنّى نزديك به 26 سالگى ـ تدريس درس خارج اصول را آغاز
كرد و در حدود 29 سالگى خارج فقه را نيز شروع كرد. مرحوم شهيد صدر يك دوره ونيم
خارج اصول گفته است(2).
بى شك شهيد صدر نابغهاى از نوابغ جهان اسلام است. وى در اوج جوانى مجتهدى قوى
پنجه و در سى و چند سالگى چونان فقيهى بزرگ بر مبانى فقهى كاملاً مسلّط بود. در
فلسفه، كلام و منطق نيز دستى توانا داشت و با فلسفهى غرب آشنا بود. شهيد صدر
بحثهاى تاريخى ـ تحليلى نيز داشته است و پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران كتابى
در تبيين شؤون مختلف اسلامى با عنوان «اسلام راهبر زندگى» نگاشت.
شهيد صدر در كنار چنين عظمت علمى، روحى بلند و اخلاقى والاداشته است، نسبت به
دوستان و شاگردان مهربان و مشفق بود و در مقابل ظالمان و دشمنان دين چون شيرى
غرّنده عمل مىكرد(1).
آثار و انديشههاى شهيد صدر از دقّت فوق العاده و ژرفايى بى مانند بر خوردار است.
وى كوشيده است در هر علمى كه وارد مىشود، افقهاى جديدى به روى محقّقان بگشايد و
با طرح نظريههاى نوين، به حل معضلات و مشكلات بنيادين آن علم بپردازد و حقّا در
اين راه موفقيت بسيارى يافته است.
در منطق با طرح ديدگاه تازهاى در استقرا و حل مشكل معرفت زايى آن به روش حساب
احتمالات به رشد اين علم كمك كرد، و خود نيز از اين مبنا در بسيارى از بحثهاى
اصولى بهره گرفت. در فلسفه و اقتصاد اسلامى نيز مبانى جديدى ارايه كرد، و بيش از
همه در اصول فقه نوآورىهاى عظيمى داشته است.
شهيد صدر شاگردان بسيارى تربيت كرده كه برخى از آنها به درجات بالاى علمى دست
يافتهاند و هم اينك راه استاد خويش را ادامه مىدهند و در شرح و تبيين دقيق آرا و
انديشههاى او مىكوشند.
علاّمه شهيد سيّد محمّد باقر صدر كه عالمى شجاع و انقلابى نيز بود، با الهام از
تفكّرات انقلابى مرحوم امام قدسسره عليه حكومت ظالم عراق قيام كرد كه سرانجام از
سوى حاكمان جبّار عراق دستگير و پس از مرارتها و شكنجههاى بسيار در جمادى الاولى
سال 1400 هجرى به شهادت رسيد(1).
نوشتههاى شهيد صدر تنوّع خاصّى دارد و حكايت از تسلّط او به رشتههاى گوناگون
مىكند. تعدادى از تأليفات او به شرح زير است(2):
1 ـ «فدك در تاريخ» كه در سال 1374 ه ق قمرى چاپ شده است.
2 ـ «فلسفتنا» كه در تاريخ 1379 ه ق منتشر شده است.
3 ـ «اقتصادنا» اين كتاب در سال 1381 ه ق چاپ شده است.
4 ـ بانك بى ربا در اسلام.
5 ـ «الأُسس المنطقيّة لِلاستقراء» كه در سال 1391 ه ق چاپ شده است.
6 ـ المعالم الجديدة در اصول فقه.
7 ـ بحوث في شرح العروةالوثقى كه چند جلد آن چاپ شده است.
8 ـ بحثى در مورد مهدى (عج).
9 ـ بحثى در مورد ولايت.
10 ـ اسلام راهبر زندگى كه در سال 1399 ه ق در شش حلقه تأليف شد.
11 ـ الفتاوى الواضحة كه رساله عمليه است.
12 ـ تعليقه بر صلاة الجمعه كتاب شرايع الاسلام كه چاپ نشده است.
آثار اصولى شهيد صدر
مرحوم شهيد صدر چندين اثر اصولى نگاشته است كه قابل توجّه است:
1. «غاية الفكر»: از اين كتاب تنها يك جلد آن، مربوط به بحث علم اجمالى، چاپ شده
است. از مقدّمهى كتاب بر مىآيد كه شهيد صدر قصد تأليف يك دوره اصول استدلالى را
داشته كه بحث علم اجمالى شماره و جزء پنجم آن سلسله بوده كه وى آن را مقدّم داشته
است(1)، امّا متأسّفانه ايشان موفق به ادامه آن نشده و آن را كامل نكرده است.
2. «المعالم الجديدة لِلاصول»: اين كتاب در سال 1385 قمرى براى دانشكده اصول دين
نوشته شد. كتاب مذكور شامل دو بخش است:
بخش اوّل در مورد تاريخ اصول و نقش آن در استنباط است. و بخش دوّم، يك دوره مباحث
اصول را به صورت ابتدايى و بسيط دربر دارد.
كتاب «المعالم الجديدة» از چند جهت داراى اهميّت است:
اوّل، به خاطر بحث تاريخ اصول كه در آغاز آن آمده است. بىشك شهيد صدر نخستين كسى
است كه تاريخ اصول شيعه را با اين تفصيل نگاشته است و تمامى نوشتههاى بعدى در مورد
تاريخ اصول شيعه از آن به عنوان منبع اساسى استفادههاى بسيارى بردهاند(2).
پىنوشتها:
1. يادنامه آية اللّه خويى، گروهى از نويسندگان، صص 33 ـ 32.
2. همان، ص 50.
1. همان، 33 ـ 34 و 58 ـ 59.
2. ليست كاملتر شاگردان را در «ياد نامه»، صص 74 ـ 71.
1. نك: همان، ص 79 ـ 87.
1. نك: همان، صص 77 ـ 75.
2. البتّه مرحوم خويى افزون بر تقرير درس مرحوم نايينى، درسهاى محقّق اصفهانى را
نيز نگاشته است. ظاهرا ايشان رسالهاى در «تعارض الإستصحابين» نيز نوشته كه
متأسّفانه اين دو كتاب چاپ نشده است. (نك: ياد نامه، همان، ص 87).
3. نك: همان، ص 40 و 77.
1. ملاّعلى نهاوندى، تشريح الاصول (چاپ سنگى)، ص 30.
2. ابو المجد محمدرضا اصفهانى، وقاية الاذهان، صص 65 ـ 62.
3. شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، درر الفوائد، ج 1، ص 35.
1. محمّد اسحاق فيّاض، محاضرات في اصول الفقه، ج 1، صص 49 ـ 45.
1. سيّد محمّد بهسودى، مصباح الاصول، ج 2، صص 202 ـ 201.
2. همان، ج 3، ص 154.
3. همان، صص 38 ـ 36.
1. زندگىنامه و شرححيات گهربار و اقدامات مهمّ امامخمينى در
كتابهاى بسيارى به تفصيل پرداخته رضىاللهعنه شده است. كه براى تحقيق در اين
زمينه به آن نوشتهها مراجعه كنيد.
1. نك: حميد انصارى، حديث بيدارى، صص 244 ـ 216.
1. همان، ص 229.
2. همان.
1. نك: امام خمينى، الرسائل، ج 2، صص 98 ـ 97.
1. صحيفهى نور، ج 21، ص 47.
2. همان، ص 61 و ص 34.
3. همان، ص 61.
1. همچون آيةاللّه مصطفى خمينى (فرزند امام)، نك: تحريرات فى
الاصول، تحقيق سيّدمحمّد سجّادى و...، ج 3، ص 42.
1. امام خمينى، مناهج الوصول، ج 2، ص 67.
2. مناهج الوصول، ج 2، صص 28 ـ 25.
3. همان، صص 290 ـ 289،
4. انوارالهداية، ج 2، صص 43 ـ 40.
5. همان، صص 218 ـ 215.
6. در مورد بحث «خطابهاى قانونى» همچنين نگاه كنيد به: مقالهى «خطابهاى قانونى
در انديشه اصولى امام خمينى»، نگاشته ابوالقاسم يعقوبى، مجله فقه، ش 21 ـ 22، صص
232 ـ 209.
1. نك: سيّد كاظم حائرى، مقدّمهى مباحث الاصول، جزء اوّل از قسم
دوّم، صص 30 ـ 16.
2. همان، صص 44 ـ 42.
1. نك: همان، صص 55 ـ 45.
1. نك: همان، صص 167 ـ 87.
2. همان ، صص 69 ـ 67.
1. اين كتاب نخستين بار در سال 1374 قمرى چاپ شده است. اخيرا كتاب
حاضر از سوى كنگره بين المللى شهيد صدر همراه با «المعالم الجديدة» به عنوان مجموعه
آثار شماره (8) تحقيق و چاپ شده است.
2. مانند دكتر گرجى در «تحوّل اصول» و، آقاى قايينى در «علم الاصول تاريخا و
تطوّرا» و ديگران.
1. ساختار مذكور را مىتوانيد در كتاب «المعالم الجديدة» و نيز
«بحوث فى علم الاصول» تأليف سيّد محمود هاشمى: ج 1، صص 59 ـ 57 ببينيد.
دوّم، به دليل ساختار جديدى كه شهيد صدر در تبويب مباحث اصول در اين كتاب ارايه
كرده است(1).
سوّم، به جهت آموزشى بودن كتاب. با توجّه به اين كه كتابهايى؛ مانند معالم، قوانين
و رسائل آموزشى نيستند؛ لذا طلاّب مبتدى در خواندن و فهميدن كتابهاى مذكور دچار
مشكل جدّى مىشوند. از اين رو ضرورى است كه كتابهايى قوى، امّا برخوردار از
ويژگىهاى آموزشى جايگزين آن كتابها شوند و كار شهيد صدر در تأليف كتاب المعالم
الجديدة و دروسٌ فى علم الاصول ـ در سه حلقه سطحبندى شده ـ گامى بنيادين در حلّ
اين مشكل و انجام اين جابه جايى به شمار مىرود.
3. «دروسٌ فى علم الاصول» كه به دليل چند حلقه بودن آن به «حلقات» مشهور است. اين
كتاب در سه حلقه تنظيم شده و به قصد كتاب آموزشى نگاشته شده است. از اين رو كتاب
مذكور داراى مزاياى بسيارى جهت آموزش است. بىشك نقايصى نيز دارد، امّا اين
كاستىها موجب كنار گذاشتن آن نمىشود، بلكه صاحب نظران مىتوانند با رفع آن
كاستىها كتاب مذكور را به حدّ استاندارد كتاب آموزشى رسانده و مشكل دورهى آموزشى
سطح را در علم اصول به درستى رفع كنند.
اين كتاب بر كتاب پيشين مرحوم صدر برترى دارد؛ زيرا هم به صورت سطح بندى شده درسه
حلقه ـ از ساده به مشكل ـ تنظيم شده است و هم از مزاياى آموزشى بهرههاى بيشترى
دارد. متن اين كتاب نيز چون كتاب پيشين شيرين و زيبا است.
كتاب حلقات با اين كه به قصد آموزشى شدن نگاشته شده است، امّا چون آخرين نوشتهى
اصولى مرحوم صدر است، در مواردى بيانگر آخرين ديدگاههاى اصولى وى نيز مىباشد، اين
نكته اگر چه فى نفسه نقصى براى يك كتاب آموزشى به شمار مىرود، امّا براى پژوهندگان
در انديشههاى اصولى شهيد صدر بسيار ارزشمند و مغتنم است.
نكتهى نهايى اين كه، تبويب ارايه شده در حلقات نيز تازه و ابتكارى است. اين تبويب
غير از تبويب ابتكارى ديگر شهيد صدر در كتاب معالم الجديدة است. خلاصهى تبويب اين
كتاب به صورت زير است:
* مقدّمات (تعريف، موضوع و غرض علم اصول، حكم شرعى و تقسيمات آن).
* بحث قطع به عنوان تكيه گاه همهى بحثهاى اصولى.
* ادلّهى محرزه:
1 ـ دليل شرعى:بحث اوّل: تحديد دلالات دليل شرعى: الف ـ دليل شرعى لفظى (شامل
بحثهاى وضع، معانى حرفى، حقيقت و مجاز، هيئت جُمل، اوامر، نواهى، اطلاق و تقييد،
عام و خاص، مفاهيم) ب ـ دليل شرعى غيرلفظى (دلالت فعل و دلالت تقرير).
بحث دوّم: اثبات صغراى دليل شرعى:
ـ قسم اول: وسايل اثبات وجدانى:
1ـ تواتر
2ـ اجماع
3ـ شهرت
ـ قسم دوم: وسايل اثبات تعبّدى: (بحث حجّيّت خبر واحد و ميزان دايرهى
حجّيّت آن).
بحث سوم: حجّيّت ظهور
2 ـ دليل عقلى:
الف: مباحث غير مستقلاّت و مستقلاّت عقلى.
ب ـ حجّيّت دليل عقلى.
* اصول عمليه:
1 ـ خصايص اصول عمليه و تقسيم آن به عقلى و شرعى و تنزيلى و محرزه و موارد جريان
اصول عمليه.
2 ـ وظيفه در حالت شك (1):
وظيفهى اوّليه در حالت شك: مسلك قبح عقاب بلابيان و مسلك حق الطاعة.
وظيفهى ثانويه در حالت شك: برائت شرعى و ادلّهى آن و وظيفه در حالت علم اجمالى.
ـ وظيفه در حالت شك (2):
ـ قاعدهى منجّزيت علم اجمالى و مباحث مربوط به آن.
3 ـ استصحاب و مباحث آن.
* خاتمه: در تعارض ادلّه.
افزون بر آن چه شهيد صدر خود در اصول نوشته است، تعدادى از شاگردان او نيز تقرير
درسهاى اصول او را نگاشتهاند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1 ـ «بحوث في علم الاصول» نگارش آية اللّه سيّد محمود هاشمى كه در هفت جلد چاپ شده
است.
2 ـ «مباحث الاصول»: نوشته آية اللّه سيّد كاظم حائرى، اين دوره اگرچه به طور كامل
نگاشته شده است امّا تاكنون تنها بخش دوّم آن (يعنى قطع، ظن و اصول عمليه) در پنج
مجلّد چاپ شده است.
3 ـ «بحوث فى علم الاصول» نگارش شيخ حسن عبدالساتر، كه تاكنون پنج جلد از آن چاپ
شده است كه تا آخر مباحث ضدّ را شامل مىشود.
نگاهى به انديشههاى اصولى شهيد صدر
شهيد صدر، دانشمند اصوليى است كه هم در ساختار اين علم تحوّل ايجاد كرده و هم به
لحاظ محتوايى نوآورى داشته است. پارهاى از مباحثى كه او در علم اصول مطرح كرد تا
پيش از وى در اين علم مطرح نمىشده است. همچنين ايشان ديدگاههاى تازهاى در
پارهاى مباحث اصولى دارد كه اين همه او را اصولى ممتاز و برجستهاى مىكند. در اين
جا به نمونههايى از اين انديشههاى ابتكارى اشاره مىكنيم:
1 ـ شهيد صدر با بحث در مورد ساختار اصول و بررسى كاستىهاى فنّى ساختارهاى پيشين،
خود به دو تبويب ابتكارى دست يافته است كه يكى بر اساس «اقسام دليل» و ديگرى بر
مبناى «نوع دليليّت» سامان يافته است(1).
1. نك: سيّد محمود هاشمى، بحوث في علم الاصول، ج 1، صص 61 ـ 57.
2 ـ شهيد صدر در يكى ديگر از تحوّلات شكلىاش دست به تأليف كتاب آموزشى در اصول
زد و در اين راستا كتاب ارزشمند «دروسٌ فى علم الاصول» مشهور به حلقات را ـ در سه
حلقهى سطح بندى شده ـ نگاشت.
3 ـ شهيد صدر نخستين كسى است كه بحث از «سيره» ـ اعم از سيرهى عقلا و
متشرّعه ـ را به تفصيل انجام داد و راههاى كشف آن را بيان كرد. كارى كه
شهيد صدر در اين بحث بسيار ارزشمند انجام داد بديع و بى مانند است(1).
4 ـ يكى از ديدگاههاى اساسى شهيد صدر در اصول، نظريه «حق الطاعة» است كه وى در
مقابل قايلان به «قبح عقاب بلابيان»، به معناى برائت عقلى، آن را طرح كرده است.
شهيد صدر كه مولويت مولاى حقيقى را جز مولويت موالى عرفى مىبيند و تمايز اساسى بين
آن دو قايل است؛ زيرا مولويت مولاى حقيقى ذاتى است، بر اين باور است كه دامنهى «حق
الطاعة» در مولاى حقيقى بسى فراختر از «حق الطاعة» در موالى عرفى است، از اين رو
مولاى حقيقى نه تنها در تكاليف مقطوعة حق الطاعة دارد بلكه در تكاليف مشكوكة و
موهومة نيز حق الطاعة دارد، لذا از ديدگاه شهيد صدر احتمال تكليف منجّز است و در
مرتبهى عقل، حكم بديهى و روشن عقل عملى لزوم احتياط در تكاليف محتمل است و قاعدهى
«قبح عقاب بلابيان عقلى» جايگاهى نداشته و از ريشه باطل است(2).
1. نك: همان، ج 4، صص 248 ـ 233؛ و سيّد كاظم حائرى، مباحث الاصول،
جزء دوّم، صص 135 ـ 93.
2. سيّد كاظم حائرى، همان، جزء سوم از قسم دوّم، صص 77 ـ 59؛ شهيد صدر، دروسٌ في
علم الاصول (حلقه سوم)، چاپ كنگرهى شهيد صدر، ص 333 ـ 336.
5 ـ يكى از ابتكارات مرحوم شهيد صدر حل مشكل معرفت زايى و يقين آورى استقرا از
طريق حساب احتمالات است كه در كتاب ارزشمند «الأُسُس المنطقيّة» ايشان آمده است.
شهيد صدر از اين كشف در اصول نيز سود مىجويد. وى براى اثبات كيفيّت يقين آورى خبر
متواتر، اجماع محصّل و شهرت از طريق حساب احتمالات پيش مىرود، حال آن كه هيچ يك از
محقّقان اصولى براى تبيين نحوهى معرفتزايى اين امور از طريق استقرا وارد
نشدهاند(1).
افزون برآنچه گفته شد، شهيد صدر در بسيارى از مسايل ديگر، ديدگاهها و راهحلهاى
مختصّ به خود دارد كه در اين مقام، مجال پرداختن به آنها نيست(2).
اصول فقه امروز و برخى نارسايىها
پيشتر گفتيم كه اصول امروز همان اصولى است كه در مكتب شيخ انصارى پديد آمده و
رشد يافته است. از اين رو مباحث رايج در اصول امروز، لبّ انديشههاى انديشمندان اين
رشته، ساختار و تبويبى كه اغلب كتابهاى تخصّصى اصول بر اساس آن نوشته مىشود و
روند غالبى كه درسهاى خارج اصول بر اساس آن پيش مىرود، دقيقا همان است كه با
پيدايش مكتب شيخ اعظم رايج شد. با وجود اين كه ساختارهاى متعددى در دهههاى اخير
ارايه شده است،(3) امّا عجيب اين است كه غالب كتابها و درسهاى تخصّصى در اصول فقه
ـ حتّى كتابهاى تخصّصى و درسهاى خارج خود صاحبان تبويب جديد ـ بر اساس تبويب
كفايهاى نوشته و پيش مىرود.
1. نك: همان، جزء دوّم از قسم دوم، صص 332 ـ 301؛ و همان، صص 166 ـ
151.
2. براى آگاهى از انديشههاى اصولى شهيد صدر بايد به كتابها و تقريرات درس او
مراجعه شود. افزون بر اين مىتوانيد به مباحث الاصول، جزء اوّل از قسم دوّم، صص 61
ـ 58 مراجعه كنيد.
3. نك: چشم اندازى به سير تاريخى تبويب در علم اصول، همان، صص 37 ـ 19 و صص 47 ـ
43.
بى ترديد هر علمى در گذر زمان اگر متناسب و همراه با زمان رشد نكند، دچار كهنگى
مىشود. اصول فقه نيز از اين قانون مستثنا نيست، از اين رو نيازمند تحوّل اساسى و
متناسب با نيازهاى استنباطى امروز است. اصول امروز ما به دلايل چندى هنوز به اين
تحوّل دست نيافته است. پارهاى از عوامل و علل ضعف و كاستى در اصول فقه به شرح زير
است:
1 ـ مطرح نشدن مباحث اصولى جديد متناسب با شرايط و ضرورتهاى استنباطى جديد.
2 ـ عرضهى نادرست مباحث اصولى در حوزهها و سطح بندى نشدن صحيح كتابهاى اصولى.
3 ـ نداشتن نگاه كلان به اصول فقه و انحصار آن به استنباطهاى فقهى.
4 ـ نداشتن تبويب و چينش مطلوب و بايسته از مباحث اصول فقه و عدم توجّه جدّى به
مبادى گوناگون تصوّرى و تصديقى عام و خاص در تبويبهاى مختلف از مباحث اصولى.
5 ـ مهجورماندن اصول فقه و عدم آگاهى افراد بيرون حوزهها از مباحث عام و سودمندى
كه در اين علم وجود دارد، همچون بخشى از مباحث وضع والفاظ، پارهاى از مباحث عقلى،
بحث ظهورات و... كه براى عدّهاى از انديشمندان غير حوزوى؛ چون فيلسوفان تحليلى،
فيلسوفان زبان و نظريه پردازان در مباحث هرمنوتيك مفيد و جالب خواهد بود.
6 ـ نبود گفتوگو و تطبيق ميان بحثهاى اصولى و پارهاى علوم همگن؛ مانند فلسفهى
زبان، بعضى از مباحث زبانشناسى و هرمنوتيك، و در نتيجه بىخبر ماندن انديشمندان
اصولى از پارهاى ديدگاههاى جديد مطرح شده در اين علوم كه در مباحث اصول فقه به
كار مىآيد.
نگاهى دوباره به تلاش محقّقان معاصر و كاستىهاى آن
همان طور كه اشاره كرديم، محقّقان معاصر تلاش بسيارى براى رسيدن به اصول مطلوب
كردهاند، امّا به موفّقيت كامل دست نيافتهاند. در اين قسمت با نگاهى اجمالى به
نوآورىها و تلاشهاى ارزندهى اين محقّقان، كاستىهاى كار آنان را مورد توجّه قرار
مىدهيم.
در سالهاى اخير، در اصول فقه هم به جهت شكلى، ساختارى و كمّى تحوّلاتى ايجاد شد و
هم به لحاظ محتوايى و كيفى.
الف: در تحوّل شكلى و ساختارى در سه جهت نوآورىهايى انجام گرفته است:
1 ـ ارايهى تبويبهاى جديد: در اين چند دهه تبويبهاى متعدّدى براى كيفيّت چينش و
ترتّب مباحث اصول با حفظ انسجام منطقى مباحث ارايه شده است كه از مهمترين اين
تبويبها، تبويب شهيد صدر و تبويب محقّق اصفهانى را مىتوان نام برد.
2 ـ تأليف كتابهاى درسى و آموزشى: در اين سالها ضرورت تأليف كتب درسى مناسب، بيش
از پيش احساس شده است. محقّقان دريافتند كه كتابهايى مانند معالم، قوانين و رسائل
با تمام ارزشمندىهاى علمىشان به عنوان كتاب آموزشى قابل تجويز نيستند، از اينرو
به نگاشتن كتابهاى مطلوب آموزشى همّت گماشتند كه از مهمترين اين تلاشها كتاب
«اصول الفقه» تأليف علاّمه محمدرضا مظفّر و «دروسُ في علم الاصول» معروف به حلقات ـ
در سه حلقه سطح بندى شده ـ نگارش علاّمه شهيد سيّد محمّد باقر صدر مىباشند.
3 ـ تحوّلات كمّى و پيرايش اصول: در دهههاى اخير به دليل ضرورتهاى خاصّ اجتماعى،
توجّه به اصول كاربردى بيش از پيش شد. از اين رو، حذف مباحث زايد و كم فايده و
انحصار بحثهاى اصولى به مباحث مفيد و كاربردى در فقه توجّه عدّهاى از محقّقان اين
علم؛ مانند مرحوم بروجردى، امام خمينى و پيروانشان را به خود جلب كرد.
نقد مراحل طى شده در تحوّل شكلى
اگر چه پيمودن سه مرحلهى پيش گفته براى نيل به يك اصول آرمانى و مطلوب بايسته
است، امّا بى شك كافى نيست و شرايط ديگرى نيز در وصول به هدف مذكور مؤثّر و لازم
است. افزون بر اين، در همين سه مرحله نيز كار به درستى انجام نگرفته است، لذا در
عمل توفيق لازم را به همراه نياورده است؛ زيرا:
اوّلاً، با وجود پيشنهاد و ارايه تبويبهاى تازهتر در اصول، كتابهاى قوى و تخصّصى
بر آن اساس نگاشته نشده است تا سبب جا افتادن آن در ميان محقّقان اصول شود به
گونهاى كه بتواند جاى تبويب كفايهاى را بگيرد.
ثانيا، با وجود سعى در نوشتن كتابهاى درسى، اشكال آموزشى نبودن كتابهاى درسى
همچنان، ولو ضعيفتر، باقى است؛ زيرا كتابهاى جديد نيز مطابق با معيارهاى پذيرفته
شده و مطلوب در نحوهى نگارش كتابهاى درسى نيست و گاه ضعفهاى اين گونه كتابها آن
قدر زياد است كه سبب مىشود استادان و دانش پژوهان اصول از خواندن آنها روى گردان
شده و به دامن كتابهاى قديمىتر و مرسوم گذشته پناه ببرند.
ثالثا، اگر چه تحوّلات كمّى و پيرايشى در مواردى لازم است، امّا هميشه مفيد
نيست، چه نگاه كاربردى محض به يك علم درپارهاى موارد آن را از رونق
مىاندازد و جلوى پيشرفتهاى عظيمتر كيفى را مىگيرد. از اين رو، بايد توجّه داشت
كه در اين پيرايشها مباحثى كه به واسطه به تكامل علم كمك مىكنند، ذبح نشده و از
دست نروند. در هر حال، به نظر مىرسد تحوّلات كمّى به معناى لاغر يا چاق كردن علم
فى نفسه هيچ گونه مطلوبيتى نداشته باشد و تنها زمانى بايد به آن توجّه كرد كه به
تكامل و پيشرفت كيفى علم كمك كند.
ب: تحوّل كيفى اصول و كاستى آن
نسبت به تحوّل كيفى اصول و تغيير پارهاى مبانى پيشين و ارايهى راه كارهاى
تازهتر، تلاشهاى بسيارى از سوى محقّقان معاصر انجام گرفته است، كه به برخى از
آنها در ضمن بررسى ديدگاههاى اصولى مرحوم امام، مرحوم خويى و به ويژه شهيد صدر
اشاره كرديم. امّا به نظر مىرسد كه اين مقدار براى ايجاد مكتبى جديد متناسب با
نيازهاى استنباطى زمان حاضر و نيل به اصول مطلوب كافى نباشد. حركت مكتب ساز بايد
قوىتر از اين باشد وبى شك به دست يك نفر به انجام نخواهد رسيّد و نيازمند تلاشهاى
پى گير و دامنه دار محقّقان بزرگ و نوانديش امروز است.
ضرورت نيل به اصول مطلوب، مؤلّفهها و راههاى وصول به آن
در ضرورت داشتن اصولى متناسب با شرايط و نيازهاى زمان جاى هيچ ترديدى نيست. از اين
رو، گفتوگو در اين مورد توضيح واضحات است. همچنين راه دستيابى به اصول مطلوب نيز
با شناختن شاخصههاى اين اصول و برنامه ريزى عملى براى تحقق
آنها خود به خود آشكار مىشود. از اين رو آن چه در اين جا مهم است، شناخت مؤلّفهها
و ويژگىهاى اصول مطلوب و بايسته است.
اصول مطلوب امروز چه ويژگىهايى بايد داشته باشد؟
در اين بحث، به راحتى مىتوانيم از تمام آن چه در بحث نارسايىهاى اصول معاصر به
عنوان كاستىهاى اصول گفتهايم سود ببريم، چه عكس و نقطه مقابل هر يك از آنها
مىتواند مؤلّفهاى از مؤلّفههاى اصول مطلوب به شمار آيد. بنابر اين با توجّه به
بحث سابق، تعدادى از شاخصههاى اساسى اصول مناسب امروز را بر مىشماريم:
1 ـ اصول امروز بايد نسبت به ورود مباحث اساسى جديد و نو كه براى استنباطهاى فقهى
و غير فقهى؛ به ويژه در مباحث فقه حكومتى و نظام تربيتى و اخلاقى ضرورى و مورد نياز
است، گشوده باشد. پارهاى از مباحثى كه بايسته است در اصول امروز به صورت گسترده
مطرح شود، عبارتند از: بحث از سيره، عرف، مذاق شريعت، مناسبت حكم و موضوع، چگونگى
تأثير دو عنصر زمان و مكان در استنباط، روش پديدار شناسى و تأثير آن در فهم متن،
زبان دين و... .(1)
1. شايسته است از سوى استاد محترم در مورد هر يك از اين مباحث
توضيحات مختصرى ارايه گردد.
2 ـ تجديد نظر و بازنگرى اساسى در پارهاى از مبانى اصولى ضعيف و نامحكم؛ مانند
مباحث مربوط به حكم و تبيين دقيق ماهيّت آن، رابطهى مفاد احكام تكليفى پنج گانه با
مفاد اصولى چون برائت و احتياط، حكم واقعى و ظاهرى و تبيين دقيق ارتباط آن دو،
بررسى عميقتر وظايف اوّليه و عقلى در فرض شك در تكليف و...(1).
3 ـ نگاه عميقتر به مبادى تصوّرى و تصديقى عام و خاص؛ اعم از مبادى لغوى، منطقى،
فلسفى، كلامى و... و جستجوى مفصّلتر براى اصطياد تمام آنها جهت طرح در اوّل علم
اصول(2).
4 ـ نيل به تبويبى شايسته، دقيق و منطقى براى چينش صحيح و فنّى مباحث اصول با توجّه
به طرح مباحث تازه و بازنگرى انجام گرفته در شمارهى مبادى تصوّرى و تصديقى اين
علم.
5 ـ خارج ساختن اصول از يك علم جدلى با حذف مطالب بى پايه و بىدليل و مدرك از آن،
و رساندنش به يك علم دقيق استدلالى و فرمولى.
6 ـ توجّه داشتن به علوم همگن در تكامل اصول. علومى؛ مانند فلسفهى تحليلى، فلسفهى
زبان، زبانشناسى و هرمنوتيك كه هر يك در بخشهايى از اصول مىتوانند مؤثّر
باشند(3).
7 ـ عرضهى بهينهى اصول با انجام كارهاى زير:
ـ انتشار مجلههاى تخصّصى اصول و چاپ و نشر مقالههاى نگارش يافته در مورد موضوعات
نوتر و بِكر.
ـ تأليف كتابهايى به زبان فارسى و انگليسى (علاوه بر عربى) در اصول براى
ارايهى اين علم به جوامع علمى دنيا، جهت استفادهى محقّقان علوم همگن از تحقيقات
ارزندهى اصوليان مسلمان.
ـ تنظيم دايرة المعارفى در علم اصول.
ـ تأليف موسوعهاى عظيم در علم اصول.
ـ آماده ساختن نمايهى كتابهاى اصولى.
ـ بانك اطلاعات رايانهاى در علم اصول.
1. لازم است جايگاه هر يك از اين مباحث در اصول گوشزد شود.
2. لازم است در مورد مبادى تصورى و تصديقى علم اصول اندكى توضيح داده شود.
3. مطلوب است كه استاد محترم در مورد هر يك از اين رشتههاى علمى جديد توضيحاتى
براى شاگردان بدهد تا از آنها آگاهى يافته، ربط اصول را با هر يك از اين علوم
دريابد.
8 ـ تأليف كتابهاى سطح بندى شدهى آموزشى با رعايت الگوهاى مقبول آموزشى از سوى
گروه هاى متخصّص و خُبره.
9 ـ اهتمام به نگاه و پرسشهاى تاريخى در علم اصول و چگونگى و فلسفهى پيدايش هر
مسأله و بستر رشد آن.
اصول اهل سنّت و ركود دامنه دار آن
از جمع بندى تمام آن چه در مورد اصول اهل سنّت در طول ادوار مختلف گفته شد، كه
در واقع گفتههاى خود محقّقان اهل سنّت است، مىتوان فهميد كه اين علم در اهل سنّت
تنها تا پنج يا شش قرن نخست رشد و تكامل داشت و به اوج نسبى رسيد، امّا با بسته شدن
باب اجتهاد، اين علم نيز خود به خود دچار ركود شد و دانش پژوهان آن تنها به فهم
كلمات و ديدگاههاى گذشتگان خويش دل خوش داشتهاند و اگر به حدّى از اين علم دست
مىيافتند، كار بزرگشان شرح كتابهاى نخستين يا تلخيص آنها، يا شرح مجدّد آن
تلخيصها بود. جز عدّهاى محدود، همچون شهرستانى، سيوطى و شاطبى، باقى به فكر تحوّل
و تأسيس مكتبهاى جديد اصولى نبودند و آن عدّهى محدود نيز
توان انجام چنين كار عظيمى را نداشتند. از اين رو، اصول عامه همچنان با خاطرهى
گذشته خوش بود و امروزه نيز كار اساسى روى آن نشده است، به همين جهت علمى پيشرفته
متناسب با نيازهاى زمان محسوب نمىشود و قابل عرضه كردن به جوامع علمى نيست و دقيقا
در نقطهى مقابل اصول شيعه قرار دارد كه همواره و به ويژه از بعد از محقّق بهبهانى
تا همين دهههاى اخير، در حال رشد و تكامل بوده است.
چكيدهى درس
1. اصول فقه معاصر ما، همان اصولى است كه در مكتب شيخ اعظم پديد آمده است و
محقّقان امروزى در واقع از بهره مندان خوان گستردهى اصوليان پيشين به شمار
مىروند.
2. آية اللّه خويى، امام خمينى و شهيد صدر، سه تن از مهمترين اصوليان چند دههى
اخيرند كه براى تكامل و رشد اصول تلاشهاى بسيار ارزندهاى كردهاند.
3. اصول امروز نيازمند تحوّل اساسى متناسب با نيازهاى استنباطى زمان حاضر است، در
غير اين صورت، براى پاسخ گويى به احتياجات نو ظهور عقيم و نا كار آمد خواهد شد.
4. از جمله ضعفهاى اصول امروز، مطرح نشدن مباحث اصولى تازه و ضرورى، عرضهى نادرست
اين علم و نداشتن تبويب مناسب و بايسته مىباشد.
5. اگر چه تلاش محقّقان چند دههى اخير براى رفع كاستىهاى اصول در خور تقدير است،
امّا به هيچ رو كافى نيست و نيازمند حركتها و تلاشهاى علمى بيشترى است.
6. بى شك اصول مطلوب و بايستهى امروز، اصولى است كه به مباحث تازه و ضرورى
مىپردازد، مبانى پيشين را مورد نقّادى دقيق قرار مىدهد، به مبادى تصورى و تصديقى
اصول توجّه عميقتر نشان مىدهد، تبويب شايسته و فنّى را در تنظيم و تدوين اصول
ناديده نمىانگارد و به علوم همگن؛ مانند فلسفهى تحليلى و فلسفهى زبان، هرمنوتيك
و مانند آنها توجّه كرده و از تحقيقات ارزشمند آنها سود مىبرد.
پرسشهايى براى انديشهورزى:
1. با توجّه به آن چه در اين درس خواندهايد، تحليل شما از كار اصوليان حاضر و
ميزان توفيق و عدم توفيق آنها چيست؟ (به تفصيل تحليل خود را بنويسيد).
2. آيا اصوليان ديگرى را مىشناسيد كه در اين چند دههى اخير در علم اصول تأثير
گذار بوده باشند؟
3. به نظر شما چه عوامل ديگرى در نارسايى يا ناكارآمدى اصول مؤثّر است؟ آنها را نام
برده و تبيين كنيد.
4. اصول مطلوب چه مؤلّفههاى ديگرى مىتواند داشته باشد؟
5. براى نيل به اصول مطلوب چه كارهايى بايد انجام داد؟
تحقيق و پژوهش
1. در مورد مبانى اصولى چند شخصّيت معاصر ديگر با مشورت استاد تحقيق كنيد.
2. با بررسى مفصّلتر، علل و عوامل نا كار آيى يك علم؛ مانند اصول را مورد توجّه
قرار داده و تبيين كنيد كه چگونه مىتوان آنها را علاج كرد؟