درآمدى به تاريخ علم اصول

مهدى على‏پور

- ۱۶ -


درس پانزدهم : نگاهى به عصر حاضر

مهم‏ترين مباحث اين درس:

1. مقدّمه
2. نگاهى به شخصيت‏هاى اصلى در عصر حاضر
3. بررسى كاستى‏هاى اصول معاصر
4. تبيين ويژگى‏ها و مؤلّفه‏هاى بايسته اصول معاصر
5. نگاهى به اصول اهل سنّت

مقدّمه

اصول فقه در حوزه‏هاى علمى امروز، همان اصول مكتب شيخ انصارى رحمه‏الله است. آنچه پس از اعلام ثلاثه در اصول مشاهده شد، دقيقا ادامه‏ى راهى بود كه آنان آن را فراخ و هموار كرده بودند. اگر چه محقّقان اين دوره تلاش‏هاى بسيارى در تجديد و تبيينِ تازه‏تر مبانى و مباحث اصول كرده‏اند و گاه هم به لحاظ ساختارى و هم به جهت محتوايى نوآورى‏هايى نيز داشته‏اند، امّا در عين حال از بهره‏مندان خوان گسترده‏ى اصوليان پيشين به شمار مى‏روند و نمى‏توان كار آنها را جدا و بريده از مدرسه‏ى اصولى شيخ انصارى بررسى و تحليل كرد.
با توجّه به نكته‏ى فوق، تنها انگيزه‏اى كه باعث شد به بررسى مستقل اين چند دهه بپردازيم، همزمانى ما با اين دوره و احساسِ ضرورتى است كه براى بازسازى در ساختار و محتواى اصول فقه متناسب با زمان در خود مى‏يابيم. از اين رو، با بررسى كار محقّقان گرانقدر معاصر مى‏توانيم نقاط قوّت وضعف كار آنان را بشناسيم و با رفع كاستى‏ها گره‏ها را يكى پس از ديگرى گشوده و در ارايه‏ى اصولى شايسته و متناسب با زمان موفّق باشيم. بنابر اين در اين درس به عنوان درس پايانى، نخست با تلاش چند تن از شاخص‏ترين محقّقان اين دوره؛ مانند امام خمينى و شهيد صدر كه به قصد تحوّلِ علم اصول به كوشش‏هاى علمى و تحقيقات ارزنده‏اى در اين علم پرداختند، آشنا شده و آن را تحليل مى‏كنيم. آنگاه با بررسى و نقد دقيق كاستى‏هاى كار محقّقان مذكور به بايسته‏هاى اين حوزه به عنوان ضرورت‏هاى تحوّل و ايجاد مكتب نوين متناسب با زمان اشاره مى‏كنيم. به بيان ديگر، در بخشى از اين درس با ادامه‏ى تلاش‏هاى محقّقان مكتب شيخ انصارى آشنا مى‏شويم و روند رشد اصول را در آن پى مى‏گيريم، و در بخشى ديگر با جدا شدن از مكتب شيخ، به بررسى انديشه‏ى تأسيس مكتب اصولى جديد مى‏پردازيم و در اين بخش كار اصوليانى؛ مانند امام خمينى، آية اللّه‏ خويى و شهيد صدر را به عنوان پيشگامان اين تجديد بنا يا تحكيم بنا مورد بررسى قرار داده و به نقد آن پرداخته و كاستى‏هايش را بر مى‏شماريم تا از اين طريق رهيافتى به سوى حركت صحيح و كم خطا براى تأسيس مكتب تازه داشته باشيم. در ادامه چند بحث زير را پى مى‏گيريم:
1. بررسى انديشه‏هاى اصولى و نو آورى‏هاى چند شخصيّت معاصر.
2. نگاهى به اصول حاضر، به عنوان ادامه‏ى مكتب شيخ و اشاره به پاره‏اى ضعف‏هاى آن.
3. نگاهى دوباره به كار محقّقان معاصر و بررسى كاستى‏هاى تلاش آنان در رسيدن به اصول مطلوب.
4. ضرورت پيدايش علم اصول مطلوب و متناسب با زمان و راه‏هاى دست‏يابى به آن.

نگاهى به انديشه‏ها و آثار اصولى چند محقّق اصولى معاصر

1. آية اللّه‏ سيّد ابوالقاسم خويى (1317 ـ 1413 ه)

آية اللّه‏ سيّد ابوالقاسم خويى فرزند سيّد على اكبر در سال 1317 هجرى در شهر خوى از توابع آذربايجان متولّد شد. وى در سال 1330 هجرى همراه با خانواده به نجف اشرف وارد شد و دروس حوزوى را آغاز كرد. مقدمات؛ يعنى ادبيات عرب و منطق و شروع فقه و اصول را نزد استادان مختلفى كه مهم‏ترين آنها پدرش بود خواند. مرحوم خويى پس از گذراندن دوره‏ى متوسّط فقه و اصول به درس خارج راه يافت و نزد استادان بزرگى؛ مانند محقّق اصفهانى و ميرزاى نايينى درس خواند و پس از سال‏ها تلاش به مقام بلند علمى و اجتهاد دست يافت. محقّق خويى به تدريج به شهرت علمى بالايى رسيّد و مجلس درس او بسيار شلوغ و گرم شد و عدّه‏ى زيادى از فضلاى جوان و خوش استعداد آن روز حوزه‏ى نجف به حوزه‏ى درس او مى‏رفتند. يكى از مهم‏ترين دلايل شلوغى درس مرحوم خويى، افزون بر قوّت علمى، زيبايى و قدرت بيان و قدرت نظام دهى او به مباحث بود(1). سرانجام مرحوم خويى با رحلت استادان بزرگ نجف و پس از وفات مرحومِ حكيم، يگانه استاد مبرّز حوزه‏ى نجف به شمار مى‏رفت و به مقام مرجعيّت نايل شد و سال‏ها حوزه‏ى آن ديار را به خوبى اداره كرد. وى سرانجام در هشت صفر 1413 هجرى در شهر كوفه وفات يافت و در صحن علوى در اتاق مابين صحن و مسجد خضراء به خاك سپرده شد.(2)
مرحوم خويى نزد استادان بزرگى تحصيل كرده است كه مهم‏ترين آنها عبارتند از(1):
ـ علاّمه شيخ الشريعه اصفهانى كه استاد فقه مرحوم خويى بود.
ـ آية اللّه‏ شيخ مهدى مازندرانى كه از استادان مبرّز آن دوره بود.
ـ آية اللّه‏ نايينى كه مهم‏ترين استاد مرحوم خويى در فقه و اصول بود. آية‏اللّه‏ خويى يك دوره‏ى كامل در درس اصول ميرزاى نايينى شركت كرد.
ـ علاّمه محقّق محمّد حسين اصفهانى كه در شمار بهترين استادان مرحوم خويى بود كه وى يك دوره‏ى كامل در درس اصول محقّق اصفهانى شركت جست.
ـ مرحوم آغا ضياء عراقى، از استادان قوى حوزه‏ى نجف كه مرحوم خويى از او استفاده برده است.
شاگردان مرحوم خويى، نيز بى شمار بودند. ويژگى‏هاى بسيار خوب درس ايشان، همگان را به اين درس جذب مى‏كرد. از اين رو عدّه‏ى بسيارى از محقّقان فعلى كه در حوزه‏ى نجف درس خوانده‏اند، از حوزه‏ى درس او بهره‏هاى بسيار برده‏اند و تربيت شده مكتب او هستند. در اين مجال، امكان شماره‏ى همه‏ى آنها نيست و تنها به چند نفر اشاره مى‏كنيم(2):
ـ علاّمه‏ى محقّق و شهيد بزرگ آية اللّه‏ سيّد محمّد باقر صدر رحمه‏الله .
ـ آية‏اللّه‏ شيخ محمّد تقى بهجت ـ دام ظلّه ـ كه پس از استاد خويش مرحوم اصفهانى، چند سالى در درس آية اللّه‏ خويى شركت كرد.
ـ علاّمه محمدتقى جعفرى، فيلسوف و عالم بزرگ معاصر.
ـ آية‏اللّه‏ شيخ كاظم تبريزى فقيه محقّق و متتبّع كه آثار بسيارى تأليف كرده است اما هيچ يك چاپ نشده‏اند.
ـ آية اللّه‏ شيخ مرتضى نجفى بروجردى كه تقرير درس فقه آقاى خويى را با عنوان «مستند العروة الوثقى» نگاشته است.
ـ آية اللّه‏ شيخ حسن صافى اصفهانى كه تقرير درس اصول آقاى خويى را نوشته كه با عنوان «الهداية في الاصول» منتشر شده است.
ـ و ... .
محقّق خويى كتاب‏هاى زيادى تأليف كرده است كه به تعدادى از آنها اشاره مى‏كنيم(1):
1 ـ البيان في تفسير القرآن، كه تنها يك جلد آن نوشته و چاپ شده است.
2 ـ اجود التقريرات، تقرير درس اصول ميرزاى نايينى.
3 ـ تعليقه بر عروة الوثقى.
4 ـ رساله‏اى در لباس مشكوك.
5 ـ تكملة منهاج الصالحين.
6 ـ معجم رجال الحديث، كه موسوعه‏اى ارزشمند در علم رجال است و در 24 جلد چاپ شده است.

افزون بر نوشته‏هاى خود محقّق خويى، بسيارى از شاگردان او نيز تقرير درس‏هاى فقه و اصول او را نگاشته‏اند كه پاره‏اى از آنها چاپ شده است؛ مانند «التنقيح» تأليف حاج ميرزا على غروى تبريزى كه شامل مباحث اجتهاد و تقليد، طهارت و صلات است. و «مستند العروة الوثقى» نوشته‏ى شيخ مرتضى بروجردى و «مصباح الفقاهه» تأليف شيخ محمّد على توحيدى.(1)

آثار اصولى مرحوم خويى

تنها اثرى كه مرحوم خويى با قلم خود ديدگاه‏هاى اصولى‏اش را در آن نگاشته، تعليقاتى است كه وى بر «اجود التقريرات» نوشته است(2). جز اين «تعليقات» آراى مرحوم خويى در اصول از سوى شاگردانش تقرير شده و تاكنون چندين تقرير از درس اصول محقّق خويى چاپ شده است كه به تعداى از آنها اشاره مى‏كنيم(3):
1 ـ «محاضرات في اصول الفقه» تأليف شيخ محمّد اسحاق فيّاض كه در 5 جلد چاپ شده است كه تنها بخش الفاظ اصول را دربر دارد.
2 ـ «مصباح الاصول» نگارش سيّد سرور بهسودى كه در 3 جلد منتشر شده است.
3 ـ «مبانى الاستنباط» نوشته سيّدابوالقاسم كوكبى‏تبريزى كه در 4 جلد چاپ شده است.
4 ـ «مصابيح الاصول» نگارش سيّد علاءالدّين بحر العلوم كه تنها يك جلد آن، شامل نيمى از مباحث الفاظ، چاپ شده است.

5 ـ «دراسات في الاصول» نوشته سيّد على شاهرودى كه يك دوره‏ى كامل اصول و در چهار جلد منتشر شده است.
6 ـ «الهداية في الاصول» نگاشته‏ى شيخ حسن صافى كه يك دوره‏ى كامل اصول و در چهار جلد منتشر شده است.

نگاهى به انديشه‏هاى اصولى علاّمه خويى

مرحوم خويى در تفسير و تبيين مبانى اصول فقه بسيار موفّق بوده است. وى مباحث را دسته بندى شده و كاملاً منقّح ارايه مى‏كرد كه حكايت از تسلّط بالاى او بر اين علم دارد. در اين جا به چند ديدگاه اصولى او اشاره مى‏كنيم:
1. محقّق خويى در بحث كيفيّت معنا دهى و دلالت الفاظ به «نظريه‏ى تعهد» معتقد است. اين ديدگاه اگرچه بر خلاف مشهور است، اما پيش از مرحوم خويى از سوى محققانى؛ مانند ملاعلى نهاوندى(1) و شاگردان ايشان نظير ابو المجد اصفهانى(2) و علاّمه حائرى يزدى(3) مطرح شده بود و محقّق خويى در اين بحث از محقّقان اصولى مذكور پيروى كرده است. اجمالاً مراد از اين نظريه بيان همراهى و تلازم ميان واژه‏اى معيّن و معناى ويژه‏ى آن به نحو يك قضيه‏ى شرطى است كه خردمندان جامعه در گذر تاريخ بدان تعهّد كرده و پاى‏بند مى‏شوند.

اين قضيّه‏ى شرطى دو سوى دارد: يكى بر زبان آوردن لفظ و ديگرى قصد فهماندن معنا. بر اين اساس هيچ انگيزه‏ى ديگرى براى گفتار، جز فهماندن معنا در ميان نيست. بنابر اين نظريه، اوّلاً، همواره دلالتى كه از چنين وضعى بر مى‏آيد دلالت تصديقى است و دلالت تصورى ميان لفظ و معناى آن از وضع به معناى ياد شده سرچشمه نمى‏گيرد. ثانيا، هر يك از استعمال كنندگان الفاظ، خود به راستى واضع خواهند بود(1).
2. از ديدگاه مشهور، شهرت فتوايى تنها در جايى مى‏تواند ضعف سند روايتى را جبران كند، يا روايت صحيحى را از اعتبار دور سازد كه شهرت فتوايى از سوى فقيهان پيشين باشد، كسانى كه روزگارشان به زمان ياران امامان عليهم‏السلام و راويان نخستين نزديك است و نه فقيهان متأخّر كه شهرت فتوايى ميان آنان ارزشى ندار.

مرحوم آقاى خويى اين ديدگاه را قبول ندارد. از نظر ايشان شهرت فتوايى در هيچ فرضى حجّت نيست، حتّى شهرت فتواى در نزد قدما؛ زيرا اولاً: ما هيچ راهى نداريم تا دريابيم كه فقيهان گذشته در مسأله‏اى فقهى روايت معتبرى را كنار گذاشته‏اند يا به روايت ضعيفى استناد جسته‏اند. تنها چيزى كه ما مشاهده مى‏كنيم مطابقت فتوايى از آنان با يك خبر ضعيف است و به صرف مطابقت مذكور نمى‏توان نتيجه گرفت كه مستند فتواى مذكور اين خبر ضعيف بوده است، چون احتمال دارد كه مستند ديگرى داشته كه بر آن اساس اين حكم يا فتوا را داده‏اند. و ثانيا: طبق فرضى، ثابت است كه فتواى مشهور به خودى خود حجّت نيست، همچنين، طبق فرضى، ثابت است كه خبر ضعيف حجّت نيست. و روشن است كه از انظمام غير حجّت به غير حجّت ديگرى، حجّت پديد نمى‏آيد. افزون بر اين كه عمل مشهور به روايت ضعيف نشانه‏ى توفيق عملىِ راوى آن مشهور بر اساس رأى و نظر اجتهادى خويش به صدق خبر و مطابق با واقع بودن آن علم و اطمينان حاصل كردند نه از باب ثقه بودن خبر يا رواى آن، كه در اين صورت باز هم ضعف سند بر طرف نمى‏شود.(1).
3. در بحث «استصحاب» آية اللّه‏ خويى بر اين باور است كه اين قاعده حتّى اگر بر اساس روايات اثبات شود، يك اماره است و نه اصل عملى. البته اماره بودن استصحاب در طول ديگر امارات است و نه در عرض آنها و از همين رو است كه ديگر امارات بر استصحاب پيشى مى‏گيرند. اين ديدگاه مرحوم خويى بر پايه‏ى اين نكته باريك است كه بر آيند دليل‏هاى حجّت بودن استصحاب، تعبّد به پابرجايى يقين پيشين در حالت شك است و نه تعبّد به عمل به يقين در زمان شك، و ميان اين دو تعبير تفاوت بسيارى است؛ اوّلى، جايگاه استصحاب را همان اماره بودن مى‏داند، و دوّمى اصل عملى بودن آن را ثابت مى‏كند. امّا استصحاب به اين دليل ناتوان‏ترين امارات است كه تعبّد به پا برجايى يقين در زمان شك تعبّدى عملى و كاربردى است و هيچ گونه گزارش گرى و واقع نمايى در آن نيست(2).
4. مرحوم خويى برخلاف ديدگاه مشهور اصوليان متأخّر، معتقد است كه استصحاب تنها در شبهات موضوعيه جارى و حجّت است امّا در شبهات حكميه اين استصحاب همواره درگير با استصحاب «عدم جعل حكم گسترده و فراگير» مى‏باشد و اين ناسازگارى، حجّت نبودن استصحاب را در شبهه‏هاى حكمى در پى دارد(3).

2. امام خمينى (1320 ـ 1410 ه)

بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران آية‏اللّه‏ سيّد روح اللّه‏ موسوى خمينى فرزند سيّد مصطفى در سال 1320 هجرى قمرى در شهرستان خمين از توابع استان مركزى به دنيا آمد. پدر او سيّد مصطفى شاگرد ميرزاى شيرازى بود كه پس از اجتهاد به ايران بازگشت و در كنار تدريس به امور شرعى مردم و حل مشكلات آنان پرداخت. وى تنها پنج ماه پس از تولّد روح اللّه‏ زنده بود و آنگاه توسط خوانين آن ديار به شهادت رسيد.
مرحوم امام دروس مقدّمات حوزه را نزد استادانى؛ چون ميرزامحمود افتخار العلما و آية اللّه‏ سيّد مرتضى پسنديده (برادر بزرگترش) فرا گرفت و در سال 1298 شمسى به حوزه‏ى علميه‏ى اراك وارد شد تا نزد عالم بزرگ آية‏اللّه‏ شيخ عبدالكريم حائرى يزدى شاگردى كند كه با انتقال حوزه‏ى اراك به شهر مقدّس قم و هجرت آية‏اللّه‏ حائرى به قم در سال 1300 شمسى، مرحوم امام نيز بلافاصله عازم قم و به استاد ملحق گشت.
امام خمينى دروس سطح را نزد اساتيدى، مانند آية اللّه‏ سيّد محمّد تقى خوانسارى و آية اللّه‏ سيّد على يثربى كاشانى خواند. امام سال‏ها در درس خارج فقه و اصول مرحوم حائرى شركت كرد و بهره‏هاى علمى فراوانى برد و به مقام والاى اجتهاد نايل گشت.
امام خمينى افزون بر فقه و اصول، در فلسفه، عرفان و هيئت نيز به تحصيل و تحقيق پرداخت. وى فلسفه و هيأت را نزد بزرگانى چون؛ مرحوم رفيعى قزوينى و آقا ميرزا على اكبر حكمى يزدى فرا گرفت و عرفان را نزد آية اللّه‏ شاه آبادى خواند. وپس از مدّتى به عالى‏ترين مراحل علمى رسيد و از مدرسان عالى مقام به شمار مى‏رفت. امام در دوران جوانى بيشتر به تدريس فلسفه و تحقيق در عرفان پرداخت و در ميانسالى و تنها زمانى كه احساس كرد حوزه‏ى علميه‏ى قم در عرصه‏ى فقه و اصول دچار خلأ شده و نياز به كار دارد، وارد اين عرصه شد و به تدريس خارج فقه و اصول پرداخت وشاگردان بسيارى تربيت كرد و آثار بسيارى در اين زمينه نگاشت.
مرحوم امام كه عالمى با درايت و سياستمدار بود، در مقابل انحرافات رژيم گذشته همواره به افشاگرى پرداخته و آنها را زير سؤال مى‏برد كه رژيم بارها او را دستگير و حبس كرد، امّا نتوانست آن عالم شجاع و خستگى‏ناپذير را ساكت كند و سرانجام او را به تركيه تبعيد كرد و به مدّت يك سال واندى در آنجا ماند و به عراق روانه شد و به مدّت نزديك به پانزده سال در حوزه‏ى علميه‏ى نجف تبعيد گشت. مرحوم امام در اين حوزه نيز به تدريس و تحقيق مشغول شد و حوزه‏ى درس پرشور و حرارتى را تشكيل داد. امام خمينى در طول آن مدّت، مبارزات سياسى‏اش را فراموش نكرد. ايشان سرانجام پس از شهادت آية اللّه‏ سيّد مصطفى خمينى، فرزند ارشدش، در سال 1356، با تحت فشار قرار گرفتن از سوى حاكمان خائن عراق، مجبور به ترك اين كشور و رفتن به فرانسه شد و پس از چند ماه اقامت در فرانسه، توانست انقلاب بزرگ ايران را با رهبرى‏هاى حكيمانه‏اش به پيروزى برساند. امام سرانجام پس از پانزده سال غربت و تبعيد، در دوازدهم بهمن سال 1357 شمسى به ايران بازگشت و تنها ده روز بعد در 22 بهمن انقلاب اسلامى پيروز شد. امام پس از پيروزى انقلاب اين كشتى عظيم را به مدّت ده سال با تمام سختى‏ها و رنج‏هايش به خوبى اداره كرد و سرانجام در ساعت 20:22 بعد از ظهر روز شنبه سيزدهم خرداد ماه سال 1368 شمسى به ديار ابدى و لقاى محبوب شتافت.(1)

بى ترديد امام خمينى عالمى بزرگ و بى‏بديل در تاريخ اسلام است. كارهايى كه او در زمينه‏هاى مختلف علمى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى در سطح جهانى انجام داده است، آن قدر بزرگ و توصيف ناشدنى است كه هر يك از آنها به تنهايى براى اشتهار جهانى يك فرد و تعظيم قلبى او كافى است. از اين رو جا دارد در ابعاد مختلف زندگى اين مرد بزرگ و انديشه‏هاى او به تحقيق و مطالعه‏ى جدّى پرداخت و او را هر چه بهتر شناخت و چونان الگويى بزرگ به جهانيان و به ويژه مسلمانان معرّفى كرد.
امام در كنار همه‏ى ابعاد وجوديش، از جهت علمى بسيار قوى بود. وى را بايد فيلسوفى بزرگ، عارفى ژرف كاو، فقيهى روشن و اصولى نوآور و صاحب انديشه به شمار آورد. امام ذوقى لطيف داشت و شعر هم مى‏گفت. ديوان اشعار و غزليات او خواندنى است.
امام خمينى شاگردان بسيارى؛ همچون آية‏اللّه‏ شهيد مطهرى، شهيد دكتر بهشتى و ... تربيت كرد كه پاره‏اى از آنان، هم اينك از بزرگان و محقّقان حوزه به شمار مى‏روند.
امام خمينى(ره) آثار بسيار متنوّعى دارد كه اكثرشان مهم و اساسى‏اند. پاره‏اى از آثار علمى امام به شرح زير است(1):

1. «شرح دعاى سحر» كه در سال 1347 براى نخستين بار چاپ شده و حاوى نكات عميق عرفانى است.
2. «مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية» كه در سن 28 سالگى امام آن را به پايان برده است. اين كتاب يكى از كتاب‏هاى ارزشمند در عرفان اسلامى است.
3. «شرح چهل حديث» كه بارها چاپ شده و شامل شرح، تبيين و تحليل چهل حديث عميق اخلاقى است.
4. «سرّ الصلاة» در بيان اسرار عرفانى و معنوى نماز كه امام آن را در سال 1358 قمرى نگاشته است.
5. «حاشيه بر اسفار» كه چاپ نشده است.
6. «انوار الهداية» تعليقه بر كفاية الاصول آخوند خراسانى.
7. «كتاب الطهارة» در فقه كه در چهار جلد چاپ شده است.
8. «مكاسب محرّمة» كه در دو جلد چاپ شده است.
9. «كتاب البيع» در 5 جلد.
10. «تحرير الوسيلة» در دو جلد كه حاوى فتاواى امام خمينى به زبان عربى است.
11. ديوان اشعار.

آثار اصولى امام خمينى

امام خمينى بر اصول فقه تسلّط بسيارى داشت و چندين دوره مباحث اصول را به صورت اجتهادى درس گفت. و در طول اين مدّت چندين اثر اصولى نيز تأليف كرد كه عبارتند از:
1. «انوار الهداية في التعليقة على الكفاية» كه حاشيه‏اى انتقادى بر بخش دوّم كفاية الاصول مرحوم آخوند مى‏باشد و در سال 1372 شمسى در دو جلد چاپ شده است.
2. «مناهج الوصول» كه مربوط به مباحث بخش اوّل اصول است و در سال 1372
شمسى در دو جلد چاپ شده است.
3. «الرسائل» مجموعه‏اى است شامل مباحث «استصحاب»، «قاعده‏ى تجاوز و فراغ»، «تعادل و تراجيح» و «اجتهاد و تقليد» كه امام خمينى در سال 1370 قمرى آن را نگاشته است. اخيرا اين مباحث از سوى مؤسّسه‏ى تنظيم و نشر آثار امام به صورت رساله‏هاى مستقلّى چاپ شده است.
4. رساله‏اى در «فروع علم اجمالى» كه هنوز چاپ نشده است(1).
5. «رساله‏اى در موضوع علم اصول» كه هنوز چاپ نشده است(2).

6. تقريرات درس اصول آية اللّه‏ بروجردى كه اخيرا با عنوان «لمحات الاصول» چاپ شده است.
افزون بر آن چه خود مرحوم امام در اصول نوشته است، تعداد زيادى از شاگردان او نيز تقرير درس اصول او را نگاشته‏اند كه برخى از آنها عبارتند از:
1 ـ «تهذيب الاصول» نگارش آية اللّه‏ شيخ جعفر سبحانى كه در دو جلد و در زمان حيات امام قدس‏سره چاپ شده است.
2 ـ «جواهر الاصول» نوشته‏ى آية اللّه‏ سيّد محمّد حسن مرتضوى لنگرودى كه تاكنون دو جلد آن از سوى مؤسّسه‏ى نشر آثار امام چاپ شده است.
3 ـ «معتمد الاصول» نگاشته‏ى آية اللّه‏ فاضل لنكرانى كه در دو جلد از سوى مؤسّسه‏ى تنظيم و نشر آثار امام چاپ شده است و از مقدّمه‏ى واجب تا آخر اصول را در بر دارد.

4 ـ «تنقيح الاصول» نگارش شيخ حسين تقوى اشتهاردى كه در چهار جلد از سوى مؤسّسه‏ى نشر آثار امام چاپ شده است و يك دوره‏ى كامل اصول امام را شامل مى‏شود.

نگاهى به آرا و انديشه‏هاى اصولى امام

امام خمينى جهت تكامل و پيشرفت اصول فقه و رسيدن آن به حدّ مطلوب تلاش‏هاى زيادى كرد. برخى از اين تلاش‏ها منجر به تحوّلات صورى و شكلى در اصول فقه شد و پاره‏اى از آنها نيز تحوّلات محتوايى و حلّ پاره‏اى از معضلات اصولى را در پى داشت. در اين جا به چند مورد از اين كارها اشاره مى‏كنيم:
1 ـ يكى از كارهاى مهمّ امام خمينى، تأكيد و تلاش بسيار براى پيراستن اصول از مباحث زائد و كم فايده‏اى است كه صرفا احتمالات عقلى دارد و موجب تقويت ذهن مى‏شود. ايشان به حدّى به اين امر اهتمام داشت كه به مناسبت‏هاى مختلف و در موارد متعدّدى به اين امر اشاره مى‏كرد(1) و خود نيز عملاً در پيراستن اصول از اين گونه مباحث كوشش مى‏كرد. شاگردان امام خمينى نيز غالبا بر اين امر پاى مى‏فشردند.

امام و شاگردانش در وصول به اين هدف در دو محور حذف مباحث زايد و تلخيص مباحث كم فايده تلاش مى‏كردند. از اين رو، مباحثى؛ مانند تعريف‏ها در مسايل اصول، حقيقت شرعيه، مقدّمه‏ى واجب، ضدّ، دوران امر بين تخصيص و نسخ، انسداد باب علم و... را بى‏ثمر و زايد مى‏خواندند و بعضى از اين مباحث را به طور كلّى حذف كرده و برخى ديگر را تنها به اختصار مورد اشاره قرارداده‏اند. سرانجام اين كار موجب تحوّل كمّى و لاغر شدن اصولِ فربهى شد كه به زعم اينان پُر از مباحث زايد و كم فايده بود.
2 ـ يكى از دغدغه‏هاى اساسى امام خمينى؛ به ويژه بعد از تشكيل حكومت اسلامى و احساس ضرورت‏هاى مربوط به آن، كافى نبودن روش اجتهادى مصطلح در حوزه‏ها بود(1). ايشان در موارد بسيارى تصريح كرده است كه اين روش گره از مشكلات جامعه و حلّ معضل استنباط‏هاى فقهى در زمينه‏هاى مختلف حكومتى و اجتماعى نمى‏گشايد(2) و خود آن مرحوم در مواردى به پاره‏اى راه‏حل‏ها نيز اشاره كرده است؛ مانند تأثير دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد(3)، امّا ايشان فرصت انجام اين تحوّل شگرف را نيافت. در هر حال ترديدى نيست كه براى ايجاد آن تحوّل اساسى و رسيدن به روش اجتهادى مطلوب در كنار همه‏ى تغييرات و تحوّلات بنيادينى كه بايد در رشته‏هاى مختلف مورد نياز ايجاد كرد، در اصول فقه نيز به عنوان مهم‏ترين ابزار اجتهاد بايد تغييرها و تحوّل‏هاى اساسى ايجاد نمود كه گونه‏اى از آنها را خود ايشان در دوران تدريس و تحقيق انجام داده است كه عبارت از تحوّل كمّى و پيراستن اصول از زوايد و مباحث كم فايده باشد.

3 ـ يكى از ديدگاه‏هاى اساسى امام خمينى در اصول كه در موارد بسيارى كاربرد داشته و معضلات چندى را حل مى‏كند، «نظريه‏ى خطاب‏هاى قانونى» است. بى‏شك افتخار طرح چنين ديدگاهى به شكل گسترده و مبسوط، كه برخى از آن به «اصلِ اصيل» تعبير كرده‏اند(1)، از آنِ امام است. در توضيح اين مطلب بايد گفت: خطاب‏ها معمولاً به دو شكل «خطاب‏هاى شخصى و جزيى» و «خطاب‏هاى كلّى» يافت مى‏شوند. مشهور در خطاب‏هاى كلّى بر اين باور است كه آنها به خطاب‏هاى شخصّى متعدّد منحل مى‏شوند، امّا از نظرگاه امام خمينى احكام و خطاب‏هاى كلّى به خطاب‏هاى فراوان شخصى به شمار هر فردى از مكلّف منحل نمى‏شود تا لازم باشد بحث از شرايط و كيفيّت اين انحلال و چگونگى رعايت شرط‏هاى خطاب شخصى در آن، كه موجب بروز مشكلات جدّى در چندين بحث اصولى مربوط مى‏شود كه قايلان به انحلال با آن مواجهند، حال آن كه طبق ديدگاه امام خمينى كه احكام كلّى به نحو خطاب‏هاى قانونى جعل مى‏شوند، اين مشكلات به آسانى قابل حل است.

در خطابهاى شخصى به شمار هر فردى از مخاطبان، خطابى مستقل و جداگانه وجود دارد، ولى در خطاب‏هاى قانونى، خطاب يكى است و مخاطب‏ها بى شمارند. امام خمينى در شرح خطاب‏هاى قانونى مى‏گويد:

«بحث گاهى در امرهاى شخصى است؛ مانند فرمان خداند به ابراهيم خليل و گاه در امرهاى كلّى و قانونى است. در بخش نخست، چون غرض از امر، پديد آوردن انگيزه در طرفِ خطاب است، بايد مخاطب داراى شرايط لازم؛ چون علم، قدرت و... باشد و گرنه امر به او امكان ندارد. ولى در امرهاى قانونى و كلّى چنين نيست؛ زيرا هدف نهايى آن نيست كه همه‏ى افراد بر انگيزانده شوند و به سوى تكليف حركت كنند، بلكه هدف قانونگذارى است. طبيعى است گروهى به اين قانون گردن مى‏نهند و گروهى با آن مخالفت مى‏كنند. در هر صورت، اين گونه امر و خطاب، لغو و بيهوده نخواهد بود؛ زيرا فرمان‏هاى قانونى از سنخ تشريع‏هاى مستقل نيستند»(1).
در خطاب‏هاى قانونى اين امكان وجود دارد كه بتوان همه‏ى مكلّفان را با تمام حالت‏ها و ويژگى‏ها مورد خطاب واحد قرار داد و اين نوع از خطاب ناپسند نيست؛ زيرا قانون بايد در قانونگذارى شرع بى اثر نباشد. آن گاه كه اثر آن در طول زمان روشن باشد يا احتمال آن اثر وجود داشته باشد، اين اراده تشريعى و قانونى انجام گرفته و بى اشكال است.
نظريه‏ى «خطاب‏هاى قانونى» چون كليدى به دست امام است كه معضلات فراوانى را در مباحث اصول؛ مانند بحث ضدّ(2)، فراگيرى خطاب‏هاى قرآن(3)، تفسير حديث رفع در برائت(4)، پاره‏اى از موارد علم اجمالى(5) و...، با آن حل مى‏كند(6).

3. علاّمه شهيد سيّد محمّد باقر صدر (1353 ـ 1400 ه)

استاد شهيد سيّد محمّد باقر صدر در سال 1353 هجرى در كاظمين متولّد شد. پدرش سيّد حيدر صدر فرزند سيّد اسماعيل صدر بود كه از مهم‏ترين شاگردان ميرزاى شيرازى به شمار مى‏رفت و مجدّد شيرازى در اواخر مرجعيّت درسش را به او سپرده بود، و ظاهرا مجلس درس سيّد اسماعيل صدر در سامرّا از مجلس درس سيّد محمّد فشاركى و سيّد محمّد تقى شيرازى شلوغ‏تر و گرم‏تر بوده است، و افرادى مانند ميرزاى نايينى سال‏ها نزد او شاگردى كرده‏اند. جدّ شهيد صدر، مرحوم سيّد صدر بود كه او نيز از مراجع بزرگ تقليد بود و بزرگانى؛ مانند شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى نزد او درس خوانده‏اند. پدر شهيد صدر، مرحوم سيّد حيدر صدر نيز عالمى مجتهد و با تقوا و زاهد بود كه در اوايل ميان سالى در گذشت. در آن هنگام شهيد صدر تنها 6 سال داشت(1).
شهيد صدر در اوان كودكى درس‏هاى حوزه را آغاز كرد و در ابتداى نوجوانى به درس خارج راه يافت. وى تنها پيش از بلوغ از دايى خود شيخ محمّد رضا آل ياسين تقليد كرده است، امّا پس از بلوغ هرگز از كسى تقليد نكرد. شهيد صدر بيش از همه نزد مرحوم آل ياسين و آية اللّه‏ خويى شاگردى كرد و به زودى به مراحل عالى كمال و اجتهاد دست يافت.
شهيد صدر در اوج جوانى ـ در سنّى نزديك به 26 سالگى ـ تدريس درس خارج اصول را آغاز كرد و در حدود 29 سالگى خارج فقه را نيز شروع كرد. مرحوم شهيد صدر يك دوره ونيم خارج اصول گفته است(2).

بى شك شهيد صدر نابغه‏اى از نوابغ جهان اسلام است. وى در اوج جوانى مجتهدى قوى پنجه و در سى و چند سالگى چونان فقيهى بزرگ بر مبانى فقهى كاملاً مسلّط بود. در فلسفه، كلام و منطق نيز دستى توانا داشت و با فلسفه‏ى غرب آشنا بود. شهيد صدر بحث‏هاى تاريخى ـ تحليلى نيز داشته است و پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران كتابى در تبيين شؤون مختلف اسلامى با عنوان «اسلام راهبر زندگى» نگاشت.
شهيد صدر در كنار چنين عظمت علمى، روحى بلند و اخلاقى والاداشته است، نسبت به دوستان و شاگردان مهربان و مشفق بود و در مقابل ظالمان و دشمنان دين چون شيرى غرّنده عمل مى‏كرد(1).
آثار و انديشه‏هاى شهيد صدر از دقّت فوق العاده و ژرفايى بى مانند بر خوردار است. وى كوشيده است در هر علمى كه وارد مى‏شود، افق‏هاى جديدى به روى محقّقان بگشايد و با طرح نظريه‏هاى نوين، به حل معضلات و مشكلات بنيادين آن علم بپردازد و حقّا در اين راه موفقيت بسيارى يافته است.
در منطق با طرح ديدگاه تازه‏اى در استقرا و حل مشكل معرفت زايى آن به روش حساب احتمالات به رشد اين علم كمك كرد، و خود نيز از اين مبنا در بسيارى از بحث‏هاى اصولى بهره گرفت. در فلسفه و اقتصاد اسلامى نيز مبانى جديدى ارايه كرد، و بيش از همه در اصول فقه نوآورى‏هاى عظيمى داشته است.
شهيد صدر شاگردان بسيارى تربيت كرده كه برخى از آنها به درجات بالاى علمى دست يافته‏اند و هم اينك راه استاد خويش را ادامه مى‏دهند و در شرح و تبيين دقيق آرا و انديشه‏هاى او مى‏كوشند.

علاّمه شهيد سيّد محمّد باقر صدر كه عالمى شجاع و انقلابى نيز بود، با الهام از تفكّرات انقلابى مرحوم امام قدس‏سره عليه حكومت ظالم عراق قيام كرد كه سرانجام از سوى حاكمان جبّار عراق دستگير و پس از مرارت‏ها و شكنجه‏هاى بسيار در جمادى الاولى سال 1400 هجرى به شهادت رسيد(1).
نوشته‏هاى شهيد صدر تنوّع خاصّى دارد و حكايت از تسلّط او به رشته‏هاى گوناگون مى‏كند. تعدادى از تأليفات او به شرح زير است(2):
1 ـ «فدك در تاريخ» كه در سال 1374 ه ق قمرى چاپ شده است.
2 ـ «فلسفتنا» كه در تاريخ 1379 ه ق منتشر شده است.
3 ـ «اقتصادنا» اين كتاب در سال 1381 ه ق چاپ شده است.
4 ـ بانك بى ربا در اسلام.
5 ـ «الأُسس المنطقيّة لِلاستقراء» كه در سال 1391 ه ق چاپ شده است.
6 ـ المعالم الجديدة در اصول فقه.
7 ـ بحوث في شرح العروة‏الوثقى كه چند جلد آن چاپ شده است.
8 ـ بحثى در مورد مهدى (عج).
9 ـ بحثى در مورد ولايت.
10 ـ اسلام راهبر زندگى كه در سال 1399 ه ق در شش حلقه تأليف شد.
11 ـ الفتاوى الواضحة كه رساله عمليه است.

12 ـ تعليقه بر صلاة الجمعه كتاب شرايع الاسلام كه چاپ نشده است.

آثار اصولى شهيد صدر

مرحوم شهيد صدر چندين اثر اصولى نگاشته است كه قابل توجّه است:
1. «غاية الفكر»: از اين كتاب تنها يك جلد آن، مربوط به بحث علم اجمالى، چاپ شده است. از مقدّمه‏ى كتاب بر مى‏آيد كه شهيد صدر قصد تأليف يك دوره اصول استدلالى را داشته كه بحث علم اجمالى شماره و جزء پنجم آن سلسله بوده كه وى آن را مقدّم داشته است(1)، امّا متأسّفانه ايشان موفق به ادامه آن نشده و آن را كامل نكرده است.
2. «المعالم الجديدة لِلاصول»: اين كتاب در سال 1385 قمرى براى دانشكده اصول دين نوشته شد. كتاب مذكور شامل دو بخش است:
بخش اوّل در مورد تاريخ اصول و نقش آن در استنباط است. و بخش دوّم، يك دوره مباحث اصول را به صورت ابتدايى و بسيط دربر دارد.
كتاب «المعالم الجديدة» از چند جهت داراى اهميّت است:
اوّل، به خاطر بحث تاريخ اصول كه در آغاز آن آمده است. بى‏شك شهيد صدر نخستين كسى است كه تاريخ اصول شيعه را با اين تفصيل نگاشته است و تمامى نوشته‏هاى بعدى در مورد تاريخ اصول شيعه از آن به عنوان منبع اساسى استفاده‏هاى بسيارى برده‏اند(2).

 

پى‏نوشتها:‌


1. يادنامه آية اللّه‏ خويى، گروهى از نويسندگان، صص 33 ـ 32.
2. همان، ص 50.

1. همان، 33 ـ 34 و 58 ـ 59.
2. ليست كامل‏تر شاگردان را در «ياد نامه»، صص 74 ـ 71.

1. نك: همان، ص 79 ـ 87.

1. نك: همان، صص 77 ـ 75.
2. البتّه مرحوم خويى افزون بر تقرير درس مرحوم نايينى، درس‏هاى محقّق اصفهانى را نيز نگاشته است. ظاهرا ايشان رساله‏اى در «تعارض الإستصحابين» نيز نوشته كه متأسّفانه اين دو كتاب چاپ نشده است. (نك: ياد نامه، همان، ص 87).
3. نك: همان، ص 40 و 77.

1. ملاّعلى نهاوندى، تشريح الاصول (چاپ سنگى)، ص 30.
2. ابو المجد محمدرضا اصفهانى، وقاية الاذهان، صص 65 ـ 62.
3. شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، درر الفوائد، ج 1، ص 35.

1. محمّد اسحاق فيّاض، محاضرات في اصول الفقه، ج 1، صص 49 ـ 45.

1. سيّد محمّد بهسودى، مصباح الاصول، ج 2، صص 202 ـ 201.
2. همان، ج 3، ص 154.
3. همان، صص 38 ـ 36.

1. زندگى‏نامه و شرح‏حيات گهربار و اقدامات مهمّ امام‏خمينى در كتاب‏هاى بسيارى به تفصيل پرداخته رضى‏الله‏عنه شده است. كه براى تحقيق در اين زمينه به آن نوشته‏ها مراجعه كنيد.

1. نك: حميد انصارى، حديث بيدارى، صص 244 ـ 216.

1. همان، ص 229.
2. همان.

1. نك: امام خمينى، الرسائل، ج 2، صص 98 ـ 97.

1. صحيفه‏ى نور، ج 21، ص 47.
2. همان، ص 61 و ص 34.
3. همان، ص 61.

1. همچون آية‏اللّه‏ مصطفى خمينى (فرزند امام)، نك: تحريرات فى الاصول، تحقيق سيّدمحمّد سجّادى و...، ج 3، ص 42.

1. امام خمينى، مناهج الوصول، ج 2، ص 67.
2. مناهج الوصول، ج 2، صص 28 ـ 25.
3. همان، صص 290 ـ 289،
4. انوارالهداية، ج 2، صص 43 ـ 40.
5. همان، صص 218 ـ 215.
6. در مورد بحث «خطاب‏هاى قانونى» همچنين نگاه كنيد به: مقاله‏ى «خطاب‏هاى قانونى در انديشه اصولى امام خمينى»، نگاشته ابوالقاسم يعقوبى، مجله فقه، ش 21 ـ 22، صص 232 ـ 209.

1. نك: سيّد كاظم حائرى، مقدّمه‏ى مباحث الاصول، جزء اوّل از قسم دوّم، صص 30 ـ 16.
2. همان، صص 44 ـ 42.

1. نك: همان، صص 55 ـ 45.

1. نك: همان، صص 167 ـ 87.
2. همان ، صص 69 ـ 67.

1. اين كتاب نخستين بار در سال 1374 قمرى چاپ شده است. اخيرا كتاب حاضر از سوى كنگره بين المللى شهيد صدر همراه با «المعالم الجديدة» به عنوان مجموعه آثار شماره (8) تحقيق و چاپ شده است.
2. مانند دكتر گرجى در «تحوّل اصول» و، آقاى قايينى در «علم الاصول تاريخا و تطوّرا» و ديگران.

1. ساختار مذكور را مى‏توانيد در كتاب «المعالم الجديدة» و نيز «بحوث فى علم الاصول» تأليف سيّد محمود هاشمى: ج 1، صص 59 ـ 57 ببينيد.

دوّم، به دليل ساختار جديدى كه شهيد صدر در تبويب مباحث اصول در اين كتاب ارايه كرده است(1).
سوّم، به جهت آموزشى بودن كتاب. با توجّه به اين كه كتاب‏هايى؛ مانند معالم، قوانين و رسائل آموزشى نيستند؛ لذا طلاّب مبتدى در خواندن و فهميدن كتاب‏هاى مذكور دچار مشكل جدّى مى‏شوند. از اين رو ضرورى است كه كتاب‏هايى قوى، امّا برخوردار از ويژگى‏هاى آموزشى جايگزين آن كتاب‏ها شوند و كار شهيد صدر در تأليف كتاب المعالم الجديدة و دروسٌ فى علم الاصول ـ در سه حلقه سطح‏بندى شده ـ گامى بنيادين در حلّ اين مشكل و انجام اين جابه جايى به شمار مى‏رود.
3. «دروسٌ فى علم الاصول» كه به دليل چند حلقه بودن آن به «حلقات» مشهور است. اين كتاب در سه حلقه تنظيم شده و به قصد كتاب آموزشى نگاشته شده است. از اين رو كتاب مذكور داراى مزاياى بسيارى جهت آموزش است. بى‏شك نقايصى نيز دارد، امّا اين كاستى‏ها موجب كنار گذاشتن آن نمى‏شود، بلكه صاحب نظران مى‏توانند با رفع آن كاستى‏ها كتاب مذكور را به حدّ استاندارد كتاب آموزشى رسانده و مشكل دوره‏ى آموزشى سطح را در علم اصول به درستى رفع كنند.
اين كتاب بر كتاب پيشين مرحوم صدر برترى دارد؛ زيرا هم به صورت سطح بندى شده درسه حلقه ـ از ساده به مشكل ـ تنظيم شده است و هم از مزاياى آموزشى بهره‏هاى بيشترى دارد. متن اين كتاب نيز چون كتاب پيشين شيرين و زيبا است.

كتاب حلقات با اين كه به قصد آموزشى شدن نگاشته شده است، امّا چون آخرين نوشته‏ى اصولى مرحوم صدر است، در مواردى بيانگر آخرين ديدگاه‏هاى اصولى وى نيز مى‏باشد، اين نكته اگر چه فى نفسه نقصى براى يك كتاب آموزشى به شمار مى‏رود، امّا براى پژوهندگان در انديشه‏هاى اصولى شهيد صدر بسيار ارزشمند و مغتنم است.
نكته‏ى نهايى اين كه، تبويب ارايه شده در حلقات نيز تازه و ابتكارى است. اين تبويب غير از تبويب ابتكارى ديگر شهيد صدر در كتاب معالم الجديدة است. خلاصه‏ى تبويب اين كتاب به صورت زير است:
* مقدّمات (تعريف، موضوع و غرض علم اصول، حكم شرعى و تقسيمات آن).
* بحث قطع به عنوان تكيه گاه همه‏ى بحث‏هاى اصولى.
* ادلّه‏ى محرزه:
1 ـ دليل شرعى:بحث اوّل: تحديد دلالات دليل شرعى: الف ـ دليل شرعى لفظى (شامل بحث‏هاى وضع، معانى حرفى، حقيقت و مجاز، هيئت جُمل، اوامر، نواهى، اطلاق و تقييد، عام و خاص، مفاهيم) ب ـ دليل شرعى غيرلفظى (دلالت فعل و دلالت تقرير).
بحث دوّم: اثبات صغراى دليل شرعى:
ـ قسم اول: وسايل اثبات وجدانى:
1ـ تواتر
2ـ اجماع
3ـ شهرت
ـ قسم دوم: وسايل اثبات تعبّدى: (بحث حجّيّت خبر واحد و ميزان دايره‏ى حجّيّت آن).
بحث سوم: حجّيّت ظهور
2 ـ دليل عقلى:
الف: مباحث غير مستقلاّت و مستقلاّت عقلى.
ب ـ حجّيّت دليل عقلى.
* اصول عمليه:
1 ـ خصايص اصول عمليه و تقسيم آن به عقلى و شرعى و تنزيلى و محرزه و موارد جريان اصول عمليه.
2 ـ وظيفه در حالت شك (1):
وظيفه‏ى اوّليه در حالت شك: مسلك قبح عقاب بلابيان و مسلك حق الطاعة.
وظيفه‏ى ثانويه در حالت شك: برائت شرعى و ادلّه‏ى آن و وظيفه در حالت علم اجمالى.
ـ وظيفه در حالت شك (2):
ـ قاعده‏ى منجّزيت علم اجمالى و مباحث مربوط به آن.
3 ـ استصحاب و مباحث آن.
* خاتمه: در تعارض ادلّه.
افزون بر آن چه شهيد صدر خود در اصول نوشته است، تعدادى از شاگردان او نيز تقرير درس‏هاى اصول او را نگاشته‏اند كه مهم‏ترين آنها عبارتند از:
1 ـ «بحوث في علم الاصول» نگارش آية اللّه‏ سيّد محمود هاشمى كه در هفت جلد چاپ شده است.
2 ـ «مباحث الاصول»: نوشته آية اللّه‏ سيّد كاظم حائرى، اين دوره اگرچه به طور كامل نگاشته شده است امّا تاكنون تنها بخش دوّم آن (يعنى قطع، ظن و اصول عمليه) در پنج مجلّد چاپ شده است.
3 ـ «بحوث فى علم الاصول» نگارش شيخ حسن عبدالساتر، كه تاكنون پنج جلد از آن چاپ شده است كه تا آخر مباحث ضدّ را شامل مى‏شود.

نگاهى به انديشه‏هاى اصولى شهيد صدر

شهيد صدر، دانشمند اصوليى است كه هم در ساختار اين علم تحوّل ايجاد كرده و هم به لحاظ محتوايى نوآورى داشته است. پاره‏اى از مباحثى كه او در علم اصول مطرح كرد تا پيش از وى در اين علم مطرح نمى‏شده است. همچنين ايشان ديدگاه‏هاى تازه‏اى در پاره‏اى مباحث اصولى دارد كه اين همه او را اصولى ممتاز و برجسته‏اى مى‏كند. در اين جا به نمونه‏هايى از اين انديشه‏هاى ابتكارى اشاره مى‏كنيم:
1 ـ شهيد صدر با بحث در مورد ساختار اصول و بررسى كاستى‏هاى فنّى ساختارهاى پيشين، خود به دو تبويب ابتكارى دست يافته است كه يكى بر اساس «اقسام دليل» و ديگرى بر مبناى «نوع دليليّت» سامان يافته است(1).

1. نك: سيّد محمود هاشمى، بحوث في علم الاصول، ج 1، صص 61 ـ 57.

2 ـ شهيد صدر در يكى ديگر از تحوّلات شكلى‏اش دست به تأليف كتاب آموزشى در اصول زد و در اين راستا كتاب ارزشمند «دروسٌ فى علم الاصول» مشهور به حلقات را ـ در سه حلقه‏ى سطح بندى شده ـ نگاشت.
3 ـ شهيد صدر نخستين كسى است كه بحث از «سيره» ـ اعم از سيره‏ى عقلا و متشرّعه ـ را به تفصيل انجام داد و راه‏هاى كشف آن را بيان كرد. كارى كه شهيد صدر در اين بحث بسيار ارزشمند انجام داد بديع و بى مانند است(1).
4 ـ يكى از ديدگاه‏هاى اساسى شهيد صدر در اصول، نظريه «حق الطاعة» است كه وى در مقابل قايلان به «قبح عقاب بلابيان»، به معناى برائت عقلى، آن را طرح كرده است. شهيد صدر كه مولويت مولاى حقيقى را جز مولويت موالى عرفى مى‏بيند و تمايز اساسى بين آن دو قايل است؛ زيرا مولويت مولاى حقيقى ذاتى است، بر اين باور است كه دامنه‏ى «حق الطاعة» در مولاى حقيقى بسى فراخ‏تر از «حق الطاعة» در موالى عرفى است، از اين رو مولاى حقيقى نه تنها در تكاليف مقطوعة حق الطاعة دارد بلكه در تكاليف مشكوكة و موهومة نيز حق الطاعة دارد، لذا از ديدگاه شهيد صدر احتمال تكليف منجّز است و در مرتبه‏ى عقل، حكم بديهى و روشن عقل عملى لزوم احتياط در تكاليف محتمل است و قاعده‏ى «قبح عقاب بلابيان عقلى» جايگاهى نداشته و از ريشه باطل است(2).

1. نك: همان، ج 4، صص 248 ـ 233؛ و سيّد كاظم حائرى، مباحث الاصول، جزء دوّم، صص 135 ـ 93.
2. سيّد كاظم حائرى، همان، جزء سوم از قسم دوّم، صص 77 ـ 59؛ شهيد صدر، دروسٌ في علم الاصول (حلقه سوم)، چاپ كنگره‏ى شهيد صدر، ص 333 ـ 336.

5 ـ يكى از ابتكارات مرحوم شهيد صدر حل مشكل معرفت زايى و يقين آورى استقرا از طريق حساب احتمالات است كه در كتاب ارزشمند «الأُسُس المنطقيّة» ايشان آمده است. شهيد صدر از اين كشف در اصول نيز سود مى‏جويد. وى براى اثبات كيفيّت يقين آورى خبر متواتر، اجماع محصّل و شهرت از طريق حساب احتمالات پيش مى‏رود، حال آن كه هيچ يك از محقّقان اصولى براى تبيين نحوه‏ى معرفت‏زايى اين امور از طريق استقرا وارد نشده‏اند(1).
افزون برآنچه گفته شد، شهيد صدر در بسيارى از مسايل ديگر، ديدگاه‏ها و راه‏حل‏هاى مختصّ به خود دارد كه در اين مقام، مجال پرداختن به آنها نيست(2).

اصول فقه امروز و برخى نارسايى‏ها

پيشتر گفتيم كه اصول امروز همان اصولى است كه در مكتب شيخ انصارى پديد آمده و رشد يافته است. از اين رو مباحث رايج در اصول امروز، لبّ انديشه‏هاى انديشمندان اين رشته، ساختار و تبويبى كه اغلب كتاب‏هاى تخصّصى اصول بر اساس آن نوشته مى‏شود و روند غالبى كه درس‏هاى خارج اصول بر اساس آن پيش مى‏رود، دقيقا همان است كه با پيدايش مكتب شيخ اعظم رايج شد. با وجود اين كه ساختارهاى متعددى در دهه‏هاى اخير ارايه شده است،(3) امّا عجيب اين است كه غالب كتاب‏ها و درسهاى تخصّصى در اصول فقه ـ حتّى كتاب‏هاى تخصّصى و درسهاى خارج خود صاحبان تبويب جديد ـ بر اساس تبويب كفايه‏اى نوشته و پيش مى‏رود.

1. نك: همان، جزء دوّم از قسم دوم، صص 332 ـ 301؛ و همان، صص 166 ـ 151.
2. براى آگاهى از انديشه‏هاى اصولى شهيد صدر بايد به كتاب‏ها و تقريرات درس او مراجعه شود. افزون بر اين مى‏توانيد به مباحث الاصول، جزء اوّل از قسم دوّم، صص 61 ـ 58 مراجعه كنيد.
3. نك: چشم اندازى به سير تاريخى تبويب در علم اصول، همان، صص 37 ـ 19 و صص 47 ـ 43.

بى ترديد هر علمى در گذر زمان اگر متناسب و همراه با زمان رشد نكند، دچار كهنگى مى‏شود. اصول فقه نيز از اين قانون مستثنا نيست، از اين رو نيازمند تحوّل اساسى و متناسب با نيازهاى استنباطى امروز است. اصول امروز ما به دلايل چندى هنوز به اين تحوّل دست نيافته است. پاره‏اى از عوامل و علل ضعف و كاستى در اصول فقه به شرح زير است:
1 ـ مطرح نشدن مباحث اصولى جديد متناسب با شرايط و ضرورت‏هاى استنباطى جديد.
2 ـ عرضه‏ى نادرست مباحث اصولى در حوزه‏ها و سطح بندى نشدن صحيح كتاب‏هاى اصولى.
3 ـ نداشتن نگاه كلان به اصول فقه و انحصار آن به استنباط‏هاى فقهى.
4 ـ نداشتن تبويب و چينش مطلوب و بايسته از مباحث اصول فقه و عدم توجّه جدّى به مبادى گوناگون تصوّرى و تصديقى عام و خاص در تبويب‏هاى مختلف از مباحث اصولى.
5 ـ مهجورماندن اصول فقه و عدم آگاهى افراد بيرون حوزه‏ها از مباحث عام و سودمندى كه در اين علم وجود دارد، همچون بخشى از مباحث وضع والفاظ، پاره‏اى از مباحث عقلى، بحث ظهورات و... كه براى عدّه‏اى از انديشمندان غير حوزوى؛ چون فيلسوفان تحليلى، فيلسوفان زبان و نظريه پردازان در مباحث هرمنوتيك مفيد و جالب خواهد بود.
6 ـ نبود گفت‏وگو و تطبيق ميان بحث‏هاى اصولى و پاره‏اى علوم همگن؛ مانند فلسفه‏ى زبان، بعضى از مباحث زبان‏شناسى و هرمنوتيك، و در نتيجه بى‏خبر ماندن انديشمندان اصولى از پاره‏اى ديدگاه‏هاى جديد مطرح شده در اين علوم كه در مباحث اصول فقه به كار مى‏آيد.

نگاهى دوباره به تلاش محقّقان معاصر و كاستى‏هاى آن

همان طور كه اشاره كرديم، محقّقان معاصر تلاش بسيارى براى رسيدن به اصول مطلوب كرده‏اند، امّا به موفّقيت كامل دست نيافته‏اند. در اين قسمت با نگاهى اجمالى به نوآورى‏ها و تلاش‏هاى ارزنده‏ى اين محقّقان، كاستى‏هاى كار آنان را مورد توجّه قرار مى‏دهيم.
در سال‏هاى اخير، در اصول فقه هم به جهت شكلى، ساختارى و كمّى تحوّلاتى ايجاد شد و هم به لحاظ محتوايى و كيفى.
الف: در تحوّل شكلى و ساختارى در سه جهت نوآورى‏هايى انجام گرفته است:
1 ـ ارايه‏ى تبويب‏هاى جديد: در اين چند دهه تبويب‏هاى متعدّدى براى كيفيّت چينش و ترتّب مباحث اصول با حفظ انسجام منطقى مباحث ارايه شده است كه از مهم‏ترين اين تبويب‏ها، تبويب شهيد صدر و تبويب محقّق اصفهانى را مى‏توان نام برد.
2 ـ تأليف كتاب‏هاى درسى و آموزشى: در اين سال‏ها ضرورت تأليف كتب درسى مناسب، بيش از پيش احساس شده است. محقّقان دريافتند كه كتاب‏هايى مانند معالم، قوانين و رسائل با تمام ارزشمندى‏هاى علمى‏شان به عنوان كتاب آموزشى قابل تجويز نيستند، از اين‏رو به نگاشتن كتاب‏هاى مطلوب آموزشى همّت گماشتند كه از مهم‏ترين اين تلاش‏ها كتاب «اصول الفقه» تأليف علاّمه محمدرضا مظفّر و «دروسُ في علم الاصول» معروف به حلقات ـ در سه حلقه سطح بندى شده ـ نگارش علاّمه شهيد سيّد محمّد باقر صدر مى‏باشند.
3 ـ تحوّلات كمّى و پيرايش اصول: در دهه‏هاى اخير به دليل ضرورت‏هاى خاصّ اجتماعى، توجّه به اصول كاربردى بيش از پيش شد. از اين رو، حذف مباحث زايد و كم فايده و انحصار بحث‏هاى اصولى به مباحث مفيد و كاربردى در فقه توجّه عدّه‏اى از محقّقان اين علم؛ مانند مرحوم بروجردى، امام خمينى و پيروانشان را به خود جلب كرد.

نقد مراحل طى شده در تحوّل شكلى

اگر چه پيمودن سه مرحله‏ى پيش گفته براى نيل به يك اصول آرمانى و مطلوب بايسته است، امّا بى شك كافى نيست و شرايط ديگرى نيز در وصول به هدف مذكور مؤثّر و لازم است. افزون بر اين، در همين سه مرحله نيز كار به درستى انجام نگرفته است، لذا در عمل توفيق لازم را به همراه نياورده است؛ زيرا:
اوّلاً، با وجود پيشنهاد و ارايه تبويب‏هاى تازه‏تر در اصول، كتاب‏هاى قوى و تخصّصى بر آن اساس نگاشته نشده است تا سبب جا افتادن آن در ميان محقّقان اصول شود به گونه‏اى كه بتواند جاى تبويب كفايه‏اى را بگيرد.
ثانيا، با وجود سعى در نوشتن كتاب‏هاى درسى، اشكال آموزشى نبودن كتاب‏هاى درسى همچنان، ولو ضعيف‏تر، باقى است؛ زيرا كتاب‏هاى جديد نيز مطابق با معيارهاى پذيرفته شده و مطلوب در نحوه‏ى نگارش كتاب‏هاى درسى نيست و گاه ضعف‏هاى اين گونه كتاب‏ها آن قدر زياد است كه سبب مى‏شود استادان و دانش پژوهان اصول از خواندن آنها روى گردان شده و به دامن كتاب‏هاى قديمى‏تر و مرسوم گذشته پناه ببرند.
ثالثا، اگر چه تحوّلات كمّى و پيرايشى در مواردى لازم است، امّا هميشه مفيد نيست، چه نگاه كاربردى محض به يك علم درپاره‏اى موارد آن را از رونق مى‏اندازد و جلوى پيشرفت‏هاى عظيم‏تر كيفى را مى‏گيرد. از اين رو، بايد توجّه داشت كه در اين پيرايش‏ها مباحثى كه به واسطه به تكامل علم كمك مى‏كنند، ذبح نشده و از دست نروند. در هر حال، به نظر مى‏رسد تحوّلات كمّى به معناى لاغر يا چاق كردن علم فى نفسه هيچ گونه مطلوبيتى نداشته باشد و تنها زمانى بايد به آن توجّه كرد كه به تكامل و پيشرفت كيفى علم كمك كند.
ب: تحوّل كيفى اصول و كاستى آن
نسبت به تحوّل كيفى اصول و تغيير پاره‏اى مبانى پيشين و ارايه‏ى راه كارهاى تازه‏تر، تلاش‏هاى بسيارى از سوى محقّقان معاصر انجام گرفته است، كه به برخى از آنها در ضمن بررسى ديدگاه‏هاى اصولى مرحوم امام، مرحوم خويى و به ويژه شهيد صدر اشاره كرديم. امّا به نظر مى‏رسد كه اين مقدار براى ايجاد مكتبى جديد متناسب با نيازهاى استنباطى زمان حاضر و نيل به اصول مطلوب كافى نباشد. حركت مكتب ساز بايد قوى‏تر از اين باشد وبى شك به دست يك نفر به انجام نخواهد رسيّد و نيازمند تلاش‏هاى پى گير و دامنه دار محقّقان بزرگ و نوانديش امروز است.
ضرورت نيل به اصول مطلوب، مؤلّفه‏ها و راه‏هاى وصول به آن
در ضرورت داشتن اصولى متناسب با شرايط و نيازهاى زمان جاى هيچ ترديدى نيست. از اين رو، گفت‏وگو در اين مورد توضيح واضحات است. همچنين راه دست‏يابى به اصول مطلوب نيز با شناختن شاخصه‏هاى اين اصول و برنامه ريزى عملى براى تحقق آنها خود به خود آشكار مى‏شود. از اين رو آن چه در اين جا مهم است، شناخت مؤلّفه‏ها و ويژگى‏هاى اصول مطلوب و بايسته است.
اصول مطلوب امروز چه ويژگى‏هايى بايد داشته باشد؟
در اين بحث، به راحتى مى‏توانيم از تمام آن چه در بحث نارسايى‏هاى اصول معاصر به عنوان كاستى‏هاى اصول گفته‏ايم سود ببريم، چه عكس و نقطه مقابل هر يك از آنها مى‏تواند مؤلّفه‏اى از مؤلّفه‏هاى اصول مطلوب به شمار آيد. بنابر اين با توجّه به بحث سابق، تعدادى از شاخصه‏هاى اساسى اصول مناسب امروز را بر مى‏شماريم:
1 ـ اصول امروز بايد نسبت به ورود مباحث اساسى جديد و نو كه براى استنباط‏هاى فقهى و غير فقهى؛ به ويژه در مباحث فقه حكومتى و نظام تربيتى و اخلاقى ضرورى و مورد نياز است، گشوده باشد. پاره‏اى از مباحثى كه بايسته است در اصول امروز به صورت گسترده مطرح شود، عبارتند از: بحث از سيره، عرف، مذاق شريعت، مناسبت حكم و موضوع، چگونگى تأثير دو عنصر زمان و مكان در استنباط، روش پديدار شناسى و تأثير آن در فهم متن، زبان دين و... .(1)

1. شايسته است از سوى استاد محترم در مورد هر يك از اين مباحث توضيحات مختصرى ارايه گردد.

2 ـ تجديد نظر و بازنگرى اساسى در پاره‏اى از مبانى اصولى ضعيف و نامحكم؛ مانند مباحث مربوط به حكم و تبيين دقيق ماهيّت آن، رابطه‏ى مفاد احكام تكليفى پنج گانه با مفاد اصولى چون برائت و احتياط، حكم واقعى و ظاهرى و تبيين دقيق ارتباط آن دو، بررسى عميق‏تر وظايف اوّليه و عقلى در فرض شك در تكليف و...(1).
3 ـ نگاه عميق‏تر به مبادى تصوّرى و تصديقى عام و خاص؛ اعم از مبادى لغوى، منطقى، فلسفى، كلامى و... و جستجوى مفصّل‏تر براى اصطياد تمام آنها جهت طرح در اوّل علم اصول(2).
4 ـ نيل به تبويبى شايسته، دقيق و منطقى براى چينش صحيح و فنّى مباحث اصول با توجّه به طرح مباحث تازه و بازنگرى انجام گرفته در شماره‏ى مبادى تصوّرى و تصديقى اين علم.
5 ـ خارج ساختن اصول از يك علم جدلى با حذف مطالب بى پايه و بى‏دليل و مدرك از آن، و رساندنش به يك علم دقيق استدلالى و فرمولى.
6 ـ توجّه داشتن به علوم همگن در تكامل اصول. علومى؛ مانند فلسفه‏ى تحليلى، فلسفه‏ى زبان، زبان‏شناسى و هرمنوتيك كه هر يك در بخش‏هايى از اصول مى‏توانند مؤثّر باشند(3).
7 ـ عرضه‏ى بهينه‏ى اصول با انجام كارهاى زير:
ـ انتشار مجله‏هاى تخصّصى اصول و چاپ و نشر مقاله‏هاى نگارش يافته در مورد موضوعات نوتر و بِكر.

ـ تأليف كتاب‏هايى به زبان فارسى و انگليسى (علاوه بر عربى) در اصول براى ارايه‏ى اين علم به جوامع علمى دنيا، جهت استفاده‏ى محقّقان علوم همگن از تحقيقات ارزنده‏ى اصوليان مسلمان.
ـ تنظيم دايرة المعارفى در علم اصول.
ـ تأليف موسوعه‏اى عظيم در علم اصول.
ـ آماده ساختن نمايه‏ى كتاب‏هاى اصولى.
ـ بانك اطلاعات رايانه‏اى در علم اصول.

1. لازم است جايگاه هر يك از اين مباحث در اصول گوشزد شود.
2. لازم است در مورد مبادى تصورى و تصديقى علم اصول اندكى توضيح داده شود.
3. مطلوب است كه استاد محترم در مورد هر يك از اين رشته‏هاى علمى جديد توضيحاتى براى شاگردان بدهد تا از آنها آگاهى يافته، ربط اصول را با هر يك از اين علوم دريابد.

8 ـ تأليف كتاب‏هاى سطح بندى شده‏ى آموزشى با رعايت الگوهاى مقبول آموزشى از سوى گروه هاى متخصّص و خُبره.
9 ـ اهتمام به نگاه و پرسش‏هاى تاريخى در علم اصول و چگونگى و فلسفه‏ى پيدايش هر مسأله و بستر رشد آن.

اصول اهل سنّت و ركود دامنه دار آن

از جمع بندى تمام آن چه در مورد اصول اهل سنّت در طول ادوار مختلف گفته شد، كه در واقع گفته‏هاى خود محقّقان اهل سنّت است، مى‏توان فهميد كه اين علم در اهل سنّت تنها تا پنج يا شش قرن نخست رشد و تكامل داشت و به اوج نسبى رسيد، امّا با بسته شدن باب اجتهاد، اين علم نيز خود به خود دچار ركود شد و دانش پژوهان آن تنها به فهم كلمات و ديدگاه‏هاى گذشتگان خويش دل خوش داشته‏اند و اگر به حدّى از اين علم دست مى‏يافتند، كار بزرگشان شرح كتاب‏هاى نخستين يا تلخيص آنها، يا شرح مجدّد آن تلخيص‏ها بود. جز عدّه‏اى محدود، همچون شهرستانى، سيوطى و شاطبى، باقى به فكر تحوّل و تأسيس مكتب‏هاى جديد اصولى نبودند و آن عدّه‏ى محدود نيز توان انجام چنين كار عظيمى را نداشتند. از اين رو، اصول عامه همچنان با خاطره‏ى گذشته خوش بود و امروزه نيز كار اساسى روى آن نشده است، به همين جهت علمى پيشرفته متناسب با نيازهاى زمان محسوب نمى‏شود و قابل عرضه كردن به جوامع علمى نيست و دقيقا در نقطه‏ى مقابل اصول شيعه قرار دارد كه همواره و به ويژه از بعد از محقّق بهبهانى تا همين دهه‏هاى اخير، در حال رشد و تكامل بوده است.

چكيده‏ى درس

1. اصول فقه معاصر ما، همان اصولى است كه در مكتب شيخ اعظم پديد آمده است و محقّقان امروزى در واقع از بهره مندان خوان گسترده‏ى اصوليان پيشين به شمار مى‏روند.
2. آية اللّه‏ خويى، امام خمينى و شهيد صدر، سه تن از مهم‏ترين اصوليان چند دهه‏ى اخيرند كه براى تكامل و رشد اصول تلاش‏هاى بسيار ارزنده‏اى كرده‏اند.
3. اصول امروز نيازمند تحوّل اساسى متناسب با نيازهاى استنباطى زمان حاضر است، در غير اين صورت، براى پاسخ گويى به احتياجات نو ظهور عقيم و نا كار آمد خواهد شد.
4. از جمله ضعف‏هاى اصول امروز، مطرح نشدن مباحث اصولى تازه و ضرورى، عرضه‏ى نادرست اين علم و نداشتن تبويب مناسب و بايسته مى‏باشد.
5. اگر چه تلاش محقّقان چند دهه‏ى اخير براى رفع كاستى‏هاى اصول در خور تقدير است، امّا به هيچ رو كافى نيست و نيازمند حركت‏ها و تلاش‏هاى علمى بيشترى است.
6. بى شك اصول مطلوب و بايسته‏ى امروز، اصولى است كه به مباحث تازه و ضرورى مى‏پردازد، مبانى پيشين را مورد نقّادى دقيق قرار مى‏دهد، به مبادى تصورى و تصديقى اصول توجّه عميق‏تر نشان مى‏دهد، تبويب شايسته و فنّى را در تنظيم و تدوين اصول ناديده نمى‏انگارد و به علوم همگن؛ مانند فلسفه‏ى تحليلى و فلسفه‏ى زبان، هرمنوتيك و مانند آنها توجّه كرده و از تحقيقات ارزشمند آنها سود مى‏برد.

پرسش‏هايى براى انديشه‏ورزى:

1. با توجّه به آن چه در اين درس خوانده‏ايد، تحليل شما از كار اصوليان حاضر و ميزان توفيق و عدم توفيق آنها چيست؟ (به تفصيل تحليل خود را بنويسيد).
2. آيا اصوليان ديگرى را مى‏شناسيد كه در اين چند دهه‏ى اخير در علم اصول تأثير گذار بوده باشند؟
3. به نظر شما چه عوامل ديگرى در نارسايى يا ناكارآمدى اصول مؤثّر است؟ آنها را نام برده و تبيين كنيد.
4. اصول مطلوب چه مؤلّفه‏هاى ديگرى مى‏تواند داشته باشد؟
5. براى نيل به اصول مطلوب چه كارهايى بايد انجام داد؟

تحقيق و پژوهش

1. در مورد مبانى اصولى چند شخصّيت معاصر ديگر با مشورت استاد تحقيق كنيد.
2. با بررسى مفصّل‏تر، علل و عوامل نا كار آيى يك علم؛ مانند اصول را مورد توجّه قرار داده و تبيين كنيد كه چگونه مى‏توان آنها را علاج كرد؟