6- علماى قم قبل از ورود آية الله العظمى حائرى
1- آيةالله حاج ميرزامحمد ارباب از اجله علما و محدثان و حكما و متكلمان بوددر
آغاز جوانى به طهران رفت و از اساتيد آنجا استفاده كرد و سپس به عتباتعاليات هجرت
و از محضر درس ميرزامحمدحسن شيرازى و ميرزاحبيبالله رشتىو ملامحمدكاظم خراسانى و
حاج ميرزاحسين نورى بهره برد و سپس به قممراجعت و به تدريس و تحقيق و تاليف و
انجام امور شرعى پرداخت و رياستىعامه و شهرتى تامه پيدا كرد.
شاگردان او:
1- آيةالله حاج ميرزامحمد فيض قمى.
2- آيةالله حاج ميرزامحمد كبير قمى.
3- آيةالله حاج شيخحسن نويسى.
4- آيةالله حاج شيخ ابوالحسن فقهى.
5- آيةالله حاج شيخ احمد فقيهى.
6- آيةالله حاج شيخ محمدصادق فقيهى.
7- آيةالله حاج ميرزاعلىمحمد باغ پنبهاى.
8- آيةالله حاج سيدمحمدصادق طاهرى.
9- آيةالله حاج ميرزامحمدتقى اشراقى. (فرزند ايشان)
10- آيةالله حاج ميرزامحمدباقر معروف به ربانى. (فرزند ديگر ايشان)
11- خاتمالمحدثين حاج شيخ عباس قمى.
تاليفات و آثار او:
1- الاربعينالحسينيه دو بار چاپ شده است.
2- شرح كتاب بيان شهيد اول.
3- شرح قصيده عينيه سيداسماعيل حميرى.
4- حواشى بر جواهرالكلام فقه.
5- رساله در رد فرقه ضاله بابيه.
6- تصحيح بحارالانوار چاپ كمپانى با همكارى چند نفر از علماى بزرگ.
7- تصحيح غيبت نعمانى چاپ سنگى.
8- تصحيح اثباتالوصية چاپ سنگى.
9- حواشى بر بسيارى از كتابهاى علمى حوزوى.
10- ديوان اشعار.
در سال 1341 يك سال بعد از هجرت حاج شيخ عبدالكريم به قم و تاسيسحوزه قم به
رحمتخدا پيوست و در قبرستان شيخان به خاك سپرده شد(رحمةالله عليه). (1)
2- آيةالله حاج ميرزامحمد فيض در سال 1293 در قم متولد و پس ازفراگيرى ادبيات
از آقا شيخ محمدحسين علامه (2) و خواندن سطوح نزد مرحوم حاجميرزا محمد
ارباب و حاج آقا احمد طباطبائى (3) و حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمى،
بهتهران عزيمت و از درس اصول ميرزا محمدحسن آشتيانى صاحب حاشيه رسائل،و نيز از درس
فلسفه ميرزا محمود قمى و آقا شيخ على نورى و درس كلام شيخ علىرشتى استفاده كرد.
(4)
آنگاه در سال 1317 به نجف مشرف و در آنجا از درس صاحب عروةالوثقىو صاحب
كفايةالاصول و شريعت اصفهانى و حاج ميرزاحسين نورى بهره بردو سپس به سامرا رفت و
از شمار تلامذه خوب ميرزامحمدتقى شيرازى قرار گرفتدر سال 1333 به قم بازگشت و به
تدريس و انجام امور شرعى پرداخت و شاگردانزيادى تربيت كرد.
تاليفات او:
1- كتابالفيض در عدم تنجس آب قليل به ملاقات نجاست و عدمتنجيس متنجس.
2- شرح منظومه بحرالعلوم در فقه.
3- حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى.
4- حاشيه بر كفايه آخوند خراسانى.
5- مناسك حج.
6- حاشيه وسيلةالنجاة.
7- ذخيرةالعباد (رساله عمليه).
8- حاشيه عروةالوثقى.
9- تفسير قرآن مجيد(؟)
10- نوشتههاى ديگر.
در سال 1370 به رحمت الهى واصل و در ايوان صحن كوچك حضرتمعصومهعليها السلام به
خاك سپرده شد. (5)
و ملامحمدجواد قمى (7) و در نجف از محضر آيات عظام: حاجميرزاحسين
حاج ميرزاخليل طهرانى، حاج آقا رضا همدانى صاحب مصباحالفقيه، آخوند ملامحمدكاظم
خراسانى و سيدمحمدكاظم يزدى و در تهران از محضرميرزامحمدحسن آشتيانى صاحب حاشيه
رسائل استفاده كرد و سپس به زادگاهخود بازگشت و به تدريس و تحقيق و تصنيف پرداخت و
حوزه درسش محلاستفاده فضلا و مجمع افاضل بود.
تاليفات او:
1- كتابى در اصول فقه چاپ نشده.
2- رساله عمليه چاپ نشده. (8)
وى در سال 1353 چشم از جهان بست و در حرم حضرت معصومهعليها السلامنزديك قبر
مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى به خاك سپرده شد.
از آيةالله فكور يزدى (9) در مورد تواضع ايشان نقل شده كه فرمودند:
در اوايلكه از يزد براى تحصيل به قم آمده بودم و خيلى كوچك بودم و معمم نشده
بودمروزى در مسجد امام حسن عسكرى پولى از دستم افتاد، دنبال آن مىگشتم كه پيداكنم
پيرمرد اهل علمى آنجا بود پرسيد چه گم كردهاى عرض كردم پولم گم شدهاست ايشان هم
به گشتن روى زمين براى پيدا كردن پول من مشغول شد من ايشان راآن موقع نشناختم بعد
شناختم.
آقاى فكور فرمودهاند: ببينيد گذشتگان ما چقدر تارك هواى نفس بودند.
مرحوم آيةالله حاج سيدمصطفى خوانسارى (10) نقل كردند كه روزى شخصى
ازثروتمندها مقدارى برگه هلو يا زردآلو يا از اين قبيل چيزها به رسم هديه براى
آقاشيخ ابوالقاسم قمى آورد آقا هديه را قبول كرد اما مصرف نكرد و به اهلخانه
ندادبلكه در گنجهاى كه در اطاق خودش بود پنهان كرد. چند روزى گذشت همانشخص كه
هديه آورده بود آمد و در مورد اختلاف خود با ديگرى استفتايى كهنوشته بود خدمت آقا
داد كه پاسخ آن را دريافت كند.
آقا اول برخاست و برگهها را از گنجه آورد و گذاشت در مقابل صاحب نامهو فرمود
اين برگهها خدمتتان باشد و آنگاه من در مورد اختلاف شما با شخصى كه بااو اختلاف
داريد حكم مىكنم و فتوا مىدهم.
آرى تقوا و خداپرستى و مراقبت از خويش و اعمال و كردار خويش در عمقجان اين
عزيزان ريشه داشت و به راستى مروج دين و مبلغ احكام الهى و براىديگران سرمشق
بودند.
با اينكه ايشان موقعيت علمى خوبى داشت، اما در برابر مرحومآيةاللهالعظمى
حائرى تواضع مىكرد و از ايشان ترويج مىنمود مثلا نقل شده كه درمجلسى كه آقاى
حائرى هم نبود و اعظ در منبر نام ايشان را به عنوان حضرت آيةاللهبرد فورا مرحوم
حاج شيخ ابوالقاسم رو كرد به منبرى و فرمود «آيةالله» آقاى حاجشيخ عبدالكريم است
و ديگر به من آيةالله نگوييد.
خيلى مراقب خود بود. نقل شده كه توليت آن زمان گاهى براى برخى از علمايك مقدار
انار مىفرستاد از جمله براى ايشان فرستاد كه نپذيرفت و شايد اين كارخوشايند توليت
هم نبود اما ايشان اين قبيل چيزها را رد مىكرد كه مبادا در معرضكار خلاف قرار
گيرد.
مثلا قبالههاى آن روزها بايد به مهر علما مىرسيد. نقل شده كه يك قبالهاى راكه
در ارتباط با همان توليتبود نزد ايشان بردند كه امضا كند و هنگامى كه قباله
راآورده بودند ايشان مشغول غذا خوردن بود، غذا نان جو و دوغ بود، ايشان قباله
راملاحظه كرد متوجه شد اشكالى دارد به آن شخصى كه قباله را آورده بود فرمود: مابه
اين نان و دوغ ساختهايم كه اين گونه قبالهها را امضا نكنيم.
باز نقل شده كه ايشان از پياز فروشى پياز مىخريدند و مشغول سوا كردنو ريختن
پياز در ظرف خود بودند كه يكى از خانهاى قم كه با ايشان آشنا بود سواراسب از آنجا
مىگذشت وقتى ديد خود آقا مشغول پياز سوا كردن است از اسبپياده شد عرض كرد اجازه
دهيد من اين كار را انجام دهم ايشان فرمودند خودمانجام مىدهم واينجمله را
هماضافه كردند: «هرچه دم كلفتتر باشد بدتراست!» (11)
4- آيةالله آقا شيخ ابوالقاسمبن محمدكريم معروف به آقا شيخ ابوالقاسمصغير يا
كوچك. در نجف اشرف تحصيل كرده بود و در محله سلطان محمد شريفقم (12)
سكنى داشت و از مدرسين و ائمه جماعت قم به شمار مىآمد كه در زمانمرحوم حاج شيخ
عبدالكريم از دنيا رفت.
به ايشان در مقابل آقا شيخ ابوالقاسم كبير، صغير گفته مىشده است.
5- آيةالله آقا محمد كبير متولد 1288 يا 1290. در قم از ملامحمدتقىنحوى و آقا
ميرزامحمدصادق قمى (13) و در تهران از حاج شيخ على نورى و حاج
سيدعبدالكريم جيلانى مدرس مدرسه مروى تهران و آقا ميرزا محمدحسن آشتيانىو آقا
ميرزامحمود قمى (14) و حاج شيخ فضلالله نورى و در نجف از حاج
ميرزاحسينحاج ميرزا خليل و آخوند خراسانى و صاحب عروه استفاده و استفاضه كرده است.
در سال 1330 يا 1338 به قم مراجعت و مشغول تدريس و ترويج دين شدهو به تربيت
طلاب مشغول شده است.
تاليفات او:
1- حاشيه بر جواهرالكلام فقه.
2- حاشيه بر عروةالوثقى.
3- رساله عمليه.
4- مطالعالشموس يا مشارق الشموس در اصول فقه.
در سال 1369 از دنيا رحلت و در قبرستان شيخان قم به خاك سپرده شد.
6- آيةالله آقاى حاج ميرزاسيدفخرالدين فرزند سيدابوالقاسم شيخالاسلامفرزند
حاج سيدمحمدرضا فرزند سيدابوطالب داماد ميرزاى قمى صاحب قوانين.از آيات عظام: آخوند
ملا محمدكاظم خراسانى، سيدمحمدكاظم يزدى ميرزامحمدحسن شيرازى، ميرزا محمدتقى
شيرازى، حاج ميرزاحبيبالله رشتى، حاجآقا رضا همدانى، سيد محمد فشاركى استفاضه و
استفاده نموده است.
و در زمان حاج شيخ عبدالكريم يزدى از شيوخ علماى قم به شمار مىآمدهو از اين رو
ايشان بر جنازه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم نماز خوانده است.
در سال 1363 به رحمت ايزدى واصل و در نزديكى قبر مرحوم حاج شيخعبدالكريم در حرم
حضرت معصومهعليه السلام به خاك سپرده شد.
7- آيةالله حاج شيخ حسن فاضل از مجتهدانى است كه تمام تحصيلاتشدر قم بوده، نزد
شيخ محمدحسن نادى (15) و مرحوم حاج سيدصادق قمى (16)
تلمذنموده است در فقه و اصول و ادبيات مقامى عالى داشته و عدهاى از طلاب و
فضلامانند حاج سيدمحمود روحانى (17) از درس او استفاده كردهاند.
آيةالله حاج شيخ محمدعلى اراكى فرمودهاند: همراه مرحوم آيةالله
حاجسيدمحمدتقى خوانسارى به ديدن مرحوم آيةالله آقاى حاج شيخ حسن فاضل قمىساكن
محله شادقلىخان قم رفتيم حدود سه سال بود كه ايشان زمينگير و لجشدهبودند و فقط
دو انگشت دست راست ايشان كار مىكرد و كارش هم گرداندن تسبيحدر ذكر گفتن بود.
در اثر خوابيدن و حركت نكردن، بدن ايشان زخم هم شده بود پارچهاىروى بدن ايشان
كشيده بودند. وى همواره مشغول ذكر و شكر خداوند بود و بهقدرى صورتش نورانى بود كه
گويا الان از حمام بيرون آمده است و هيچ شكايتىنداشتبلكه شاكر بود.
وقتى از خانه ايشان بيرون آمديم آقاى خوانسارى به حال او غبطه خورده و باتعجب
فرمود: «عجب حال خوشى داشت».
8- آيةالله حاج ميرزامحمود روحانى فرزند آيةالله حاج سيدصادقروحانى متولد
1307. در قم نزد مرحوم حاج شيخ حسين علامه و حاج شيخ حسنفاضل و آخوند ملا غلامرضا
صاحب حاشيه رسائل (قلائد) و حاج سيد احمدطباطبايى تلمذ نموده، و در سال 1330 به نجف
رفته و از محضر آيةاللهالعظمى آقاسيدابوالحسن استفاده كرده و چندى هم در مشهد از
درس آيةاللهالعظمى حاج آقاحسين طباطبائى قمى بهرهبرده و معقول را نزد ميرزا
علىاكبر حكيم خوانده است.
ايشان از كسانى است كه در آوردن حاج شيخ عبدالكريم حائرى به قمكوشش كرده و براى
آوردن ايشان، به اراك رفته و چند ماهى هم آنجا مانده است.
9- آيةالله حاج شيخ محمدحسين نجار از علما و مجتهدان قم بوده كهسالها در نجف
اشرف در محضر درس مرحوم آقا سيدمحمدكاظم طباطبايىتحصيل و تلمذ نموده است.
ايشان هم از كسانى است كه در آوردن و دعوت مرحوم حاج شيخعبدالكريم حائرى به قم
نقشى داشته است.
10- آيةالله آقا شيخ مهدى حكمى (18) فرزند آخوند ملاعلىاكبر
حكمىمجتهدى آگاه و عالمى بزرگوار بود پس از تحصيلات در قم به سامرا و نجف مشرفو
از محضر درس آقا سيدمحمد فشاركى و آخوند ملامحمدكاظم خراسانى استفادهكرد و به قم
بازگشت. در قم محل توجه و وثوق قاطبه اهالى بود.
چون با مرحوم حاج شيخ در سامرا مصاحبت داشت هنگام ورود حاج شيخبه قم، ايشان را
به خانه خود برد و ميزبان آن بزرگوار بود. مدفن ايشان نزديك قبرمرحوم حاج شيخ است.
11- آيةالله آقا ميرسيدمحمد فرزند اكبر مرحوم آقا سيد عبدالله. پس ازتحصيلات در
قم به نجف مشرف و از محضر درس صاحب كفايه بهره برد. قبل ازوفات پدرش كه سال 1333
بود به قم مراجعت و بعد از وفات او مسند و محرابپدر را متصدى شد.
شرح لمعه و مكاسب و كفايةالاصول را با بيانى خوب و تقريرى مطلوبتدريس مىنمود
در سال 1349 يا 1350 به رحمت ايزدى پيوست و در قم به خاكسپرده شد.
12- آيةالله آقاسيدمحمدتقىرضوى فرزندحاج سيداسحاق،ازعلما واتقياىقم. شرحى بر
خطبه حضرت صديقه كبرىعليها السلام به زبان عربى دارد كه در طهرانچاپشدهاست. در
سال1344 از دنيا رفت و در قبرستان شيخان قم مدفون گرديد.
13- آيةالله ميرزاعلىاكبر اردكانى يزدى مبادى علوم را در يزد و سپس دراصفهان
بيش از بيستسال نزد حكيم معروف به آقا محمدرضا قمشهاى و ديگراندرس خواند سپس در
تهران به تدريس پرداخت در سال 1327 به قم آمد و استاديگانه فلسفه و حكمتشد وى در
سرودن اشعار حكيمانه و عارفانه مقامى عالىداشت و تخلص او «تجلى» بود. حواشى بر
اسفار ملاصدرا دارد كه به خط خود او(در حسن خط هم نمونه بود) در حواشى اسفار چاپى
چاپ شده است.
ساير تاليفات او:
دو رساله حكميه كه چاپ شده است.
حاشيه بر فصوصالحكم ظ.
حاشيه قوانين ميرزاى قمى.
شرح فارسى بر رساله وجود جامى.
در سال 1344 در قم مرحوم شد و در قبرستان شيخان مدفون گرديد.
14- آيةالله حاج سيدحسين كوچه حرمى از علما و مجتهدان قم و در صحنحضرت
معصومهعليها السلام نماز جماعت اقامه مىكرد كه در سال 1357 مرحوم و درنزديكى قبر
مرحوم حاج شيخ در حرم مطهر حضرت معصومهعليها السلام مدفون گرديد.
15- آيةالله آقا شيخ محمدحسين علامه فرزند حاج ملاحسن اردستانى ازشاگردان مرحوم
حاج ميرزاابوالقاسم قمى و در زمان حاج شيخ از مدرسان ادبياتحوزه قم به شمار مىرفت
و در حدود سال 1357 از دنيا رفت.
16- آيةالله حاج شيخ حسن نويسى از علما و فقهاى بزرگ متولد 1291، درقم نزد
مرحوم حاج ميرزامحمد ارباب و در نجف نزد آقا سيدمحمدكاظم يزدىو آخوند ملا محمدكاظم
خراسانى تلمذ كرد در سال 1326 به ايران و قم آمد و بهتدريس و تاليف پرداخت.
در زمان حاج شيخ، از اعضاى جلسه استفتاى ايشان بود.
كتابى به نام مقاصد فكريه از او به چاپ رسيده است.
در سال 1371 به رحمت الهى پيوست.
17- آيةالله حاج ملامحمود از علما و وعاظ درجه اول قم متولد 1266ق.(پدر مرحوم
آيةالله حاج ميرزاابوالفضل قمى زاهدى و ابوالزوجه مرحومناصرالشريعة مؤلف تاريخ
قم.)
تاليفات او:
رسالهاى در فضيلت صلوات.
چهار جلد كتاب در مواعظ و مجالس منبرى كه بسيار با سليقه نوشته شدهو سودمند
است.
درسال1351 مرحوم، و درصحن كوچك جلو بقعه محمدشاه مدفونگرديد.
18- آيةالله حاج ميرزاجواد آقا ملكى تبريزى از شاگردان مرحوم آخوندملاحسينقلى
همدانى پس از خواندن مقدمات و سطوح به نجف اشرف و سامرامشرف و در فقه از حاج آقا
رضا همدانى و در اصول فقه از صاحب كفاية و درحديث از حاج ميرزا حسين نورى استفاده
كرد. در سال 1321 به ايران مراجعتو چند سالى در تبريز و سپس در سال 1329ق در قضيه
مشروطه به قم مهاجرتو مشغول تدريس و تربيت طلاب شد. وى معلم اخلاق و سير و سلوك آن
زمانحوزه علميه قم بود و در مدرسه فيضيه درس اخلاق مىگفت.
تاليفات او:
1- اسرارالصلاة چاپ شده.
2- مراقباتالسنة چاپ شده.
3- لقاءالله چاپ شده.
4- حاشية غايةالقصوى ترجمه فارسى عروةالوثقى.
در سال 1343 به رحمت الهى واصل و در قبرستان شيخان نزديك مقبرهميرزاى قمى مدفون
شد.
19- آيةالله حاج شيخ محمدرضا شريعتمدار ساوجى متوفاى 1363.
در مجله نور علم در مقاله شرح حال مرحوم آيةالله فيض آمده:
در زمان آمدن آيةالله فيض به قم برخى از پيشهوران قم قسمت تحتانىمدرسه فيضيه
را اشغال و به عنوان انبار از حجرات استفاده مىكردند و برخى ازغرفهها هم مبدل به
قهوهخانه شده بود.
مرحوم فيض، نخست مرحوم آيةالله آقا شيخ محمدرضا شريعتمدار ساوجىرا در يكى از
حجرات مدرسه سكنى داد و به تدريجبه تخليه حجرات و مرمت آنهاهمت گماشت.
و همين آقا شيخ محمدرضا ساوجى است كه بعد از ورود حاج شيخعبدالكريم حائرى به قم
شبى كه در خانه مرحوم آيةالله فيض دعوت داشتند با بيانجالبى از مرحوم حاج شيخ
خواست كه در قم اقامت كنند و سخن او (19) موجب شدكه قمىها براى
نگهداشتن مرحوم حاج شيخ در قم بيشتر تقاضا و اصرار كنند.
20- آيةالله حاج شيخ محمدتقى بافقى يزدى متولد 1292 در آغاز از بافق بهيزد آمد
و ادبيات و سطوح را نزد مرحوم آقاسيدعلى مدرس لبجندقى و ديگرانخوانده، آنگاه به
نجف مشرف و نزد مرحوم سيدمحمدكاظم يزدى صاحب عروه، و آخوند ملامحمدكاظم خراسانى
صاحب كفايه، و عالم ربانى آقا سيداحمدكربلايى تلمذ كرده، سپس به ايران و قم آمده
است وى از كسانى است كه از مرحومحاج شيخ عبدالكريم حائرى خواسته كه حتما قم را
مركز قرار دهند و براى آوردنحاج شيخ به قم قدمهاى مؤثرى برداشته است. وى بسيار
غيور و آمر به معروفو ناهى از منكر بود. در زمان رضاخان پهلوى به خاطر امر به
معروف و نهى از منكركه نسبتبه برخى از بستگان او انجام داده بود مورد هتك و ضرب
قرار گرفت و بهشهر رى تبعيد شد. (20)
تا سال 1365 در آنجا بود و در جمادىالاولى همين سال در همانجا از دنيارفت و
جنازه او را به قم آوردند و نزديك قبر مرحوم حاج شيخ عبدالكريمحائرىرحمه الله دفن
شد. (21)
هجرت به قم و تاسيس حوزه
مرحوم حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى كه در نوروز سال 1340ق براى زيارتمرقد
ملكوتى حضرت معصومهعليها السلام از اراك به قم آمده بود و در واقع دست قدرتو حكمت
ولطف غيبى او را براى گسترش مكتب اهلبيتبه حرم اهلبيت (قم)و عش آل محمدصلى الله
عليه وآله جلب و جذب كرده بود سرانجام در پى پيشنهادها، تقاضاها،اصرار فراوان برخى
از علماى قم، بنا را بر استخاره و مشورت با خداى حكيمو منان گذاشت تا اگر پاسخ
استخاره خوب باشد به قم هجرت كرده و ماندگار شود.
استخاره با قرآن انجام، و اين آيه شريفه از سوره يوسف آمد كه بايد گفت
ازاستخارههاى معجزهآسا بود: و اتونى با هلكم اجمعين. (22)
بهاين ترتيباقامت آن مرحوم درقم مسلم و با شروع درس و پيوستن گروهىاز علما و
طلاب اراك به علما و طلاب قم حوزه علميه قم تاسيس و روز به روز (از1340 تا سالفوت
آن مرحوم1355) در اثر جذب برخى از علماى بزرگ ومدرسانزبر دست مانند
آيةاللهالعظمى حاج ميرزا محمدعلى شاهآبادى، آيةالله حاجسيدابوالحسن رفيعى
قزوينى، آيةالله آقا ميرزااحمد آشتيانى، آيةالله آقا ميرزا صادقآقا تبريزى،
آيةالله آقا شيخ محمدعلى قمى صاحب حاشيه كفايةالاصول، آيةاللهحاج ميرسيدعلى
يثربى كاشانى و ديگران، و نيز جلب طلاب و محصلين از سراسركشور، حوزهقم گسترشيافت
و عدد محصلان ومدرسان و علما بهصدها نفر رسيد.
اين بود داستان اجمالى آمدن آيةاللهالعظمى حاج شيخ عبدالكريم يزدىحائرى از
كربلا به اراك، اراكى كه در آن روز علماى بزرگ و مدرسان ماهرى را درخود جاى داده
بود اما در عين حال همه تحتالشعاع عظمت آن مرحوم قرار گرفتهو با آمدن و اقامت
هشتساله ايشان حوزه اراك مركزيت علمى پيدا كرد.
و نيز اين بود شرح هجرت آن بزرگوار به قم، همان قم كه از زمان ميرزاى قمىبه بعد
همواره عالمانى با عظمت و فقهايى عظيمالشان داشت و ما بيست نفر آنانكه در بدو
ورود ايشان به قم در قيد حيات بودند نام برديم اگر همان بيست نفرو اساتيدشان در قم
و تلاميذشان را در نظر بگيريم به اين نتيجه مىرسيم كه هنگامهجرت آن مرحوم قم هم
دست كمى از اراك، در هنگام آمدن ايشان به اراك نداشته،اما اينجا هم عظمت روحى و
علمى آن بزرگوار همه را زير سايه خود قرار دادو ايشان محور همه امور گرديد.
هشتسال اقامت در اراك و تشكيل آن حوزه، و در ادامه آن پانزده سالاقامت در قم و
تاسيس حوزه علميه قم ثمرات علمى دينى فراوان و گستردهاىداشت اما در ميان ثمرات
طيبه اين شجره مباركه چند نفر را مىتوان به عنوان نتيجهو حصيله آن دو حوزه و نيز
به عنوان كسانى كه مؤسس حوزه براى بقاى آن به آنهاو آينده آنها دل و اميد بسته بود
نام برد.
يكى از آنها آيةاللهالعظمى اراكى رحمةالله عليه است كه كل اين بيست و سهسال
دو حوزه را درك كرده و مورد علاقه و لطف شديد مرحوم آيةاللهالعظمىحائرى بوده
است.
آيةالله اراكى مىفرموده: من نزد حاج شيخ جعفر شينى كه استادى دقيقالنظرو با
تقوى بود درس مىخواندم ايشان از شاگردان دوره سفر اول مرحوم آقاىحائرى به اراك
بود (از سال 1316 تا 1324) حاج شيخ جعفر آنقدر از استادش(يعنى مرحوم آقاى حائرى)
براى ما تعريف مىكرد كه ما غيابا عاشق او شده بوديمو از اين رو همينكه در سال
1332 ايشان به اراك آمد و ما باخبر شديم عاشقانه به اوملحق شده و در خلوت و جلوت.
در مجلس درس و بعد از درس در مجلس تبليغو منبر و همه جا هرچه از آن لب و دهان خارج
مىشد ضبط مىكرديم.
استاد هم در بدو ورود به اراك استعداد و نبوغ و جديت و كوشش در تحصيلاين شاگرد
را كه مىبيند به تربيت و تكامل او بيشتر توجه مىكند.
هنگامى كه آقاى اراكى مقدارى از نوشته درس مكاسب استاد را به ايشانارائه
مىدهد، استاد مطالعه مىكند و بعدا به آقاى اراكى مىفرمايد: از نوشته شماكيف كردم
اما به شرط اينكه دفعه ديگر بهتر باشد يعنى شامل اظهار نظر و ايرادو اشكال هم باشد.
شايد بتوان گفت همان قدرى كه آيةالله اراكى جذب اين استاد شده بود همانمقدار
هم توجه استاد به اين شاگرد جدى و كوشا جلب شده بود.
مرحوم حاج شيخ به دست مبارك خود عمامه بر سر آقاى اراكى مىگذارندو او را به
لباس روحانيت ملبس مىنمايند.
در مورد ازدواج ايشان كه گويا آقاى اراكى به خاطر تحصيل از ازدواج
امتناعمىكرده است فرموده است: ازدواج كمك به تحصيل است نه مانع آن، و وقتىمتوجه
مىشود كه دختر حاج محمدابراهيم خوانسارى بانى مدرسه حاجمحمدابراهيم و غيره را
براى ايشان مناسب ديدهاند مىفرمايد: ايشان كه از خود مااست (چون حاج شيخ شوهر
دختر يكى از همسران حاج محمدابراهيم خوانسارىبود، البته در اين تاريخ حاج
محمدابراهيم از دنيا رفته بود) و ظاهرا به درخواستآقاى اراكى بعد از نماز جماعت
صبح در مدرسه آقاضياء اراك براى اين ازدواجاستخاره كرد و جواب استخاره
بسماللهالرحمنالرحيم آمد سپس خود ايشانوساطت كرد تا اين ازدواج مبارك انجام شد.
مرحوم آيةاللهالعظمى اراكى از اين خانم بسيار راضى بود و مىفرمود به قولحاج
ميرزا احمد شيرازى (23) اين زوجه يكى از نعمتهاى خدا بر من بوده است و
درسوگ وفات اين خانم كه چند سال قبل از فوت ايشان واقع شد بسيار اندوهناكو غمگين
شده بود و از صلاح و ديانت و تقواى او تعريف مىكرد.
يكى از شواهد صفاى روح اين بانو داستان زير است:
در يادداشتهاى آيةالله خرازى آمده:
آيةاللهالعظمى اراكى فرمودند در دو فرسخى اراك امامزادهاى استبه نامسيدمحمد
عابد كه از اولاد بلافصل و يا از احفاد حضرت موسىبن جعفرعليه السلام استاين
امامزاده خيلى باكرامت است وقتى كه مرحوم آخوند ملا فتحعلى سلطانآبادىدر اراك
بودهاند پياده به زيارت اين امامزاده مىرفتهاند و گفته مىشود هر چهمرحوم آخوند
داشته از الطاف اين بزرگوار بوده است. ايشان هنگامى كه در عتباتاقامت داشتند به
برخى از زوار امام حسينعليه السلام كه به ايران برمىگشتند شرط و قرارمىكردند كه
شما در اراك از طرف من به زيارت امامزاده سيدمحمد عابد برويد منهم در اينجا از
طرف شما به زيارت امام حسينعليه السلام مىروم.
آيةاللهالعظمىاراكى افزودند:آقاابوالحسن -فرزندايشان- بهچشمدرد سختىمبتلا
شدهبود مادر ايشان وىرا سر قبر امامزاده سيدمحمدعابد برده وبه آن بزرگوارمتوسل
شد بلافاصله چشم ايشان خوب شد به طورى كه باعث تعجب همه گرديد.
آرى استاد با آن خصوصيات، شاگرد با اين ويژگى، زمينهاى فراهم كرده كهشاگرد
بتواند به همه مراتب و مراحل علمى استاد برسد از اين رو از آيةالله حاجشيخ مرتضى
حائرىرحمه الله نقل شده است:
هر چه را مرحوم والدم دارا بود ايشان (آقاى اراكى) نيز آن را دارا است.
اينك مىپردازيم به شرح حال آيةاللهالعظمى اراكى رضواناللهتعالى عليهو
خاندان و اولا او.
پىنوشتها:
1) براى اطلاع بيشتر به مجله نور علم قم رجوع شود.
2) در صفحات آينده، از ايشان ياد خواهيم كرد.
3) متوفاى 1334، در صحن نو قم اقامه جماعت مىنموده است.
4) اين چهارنفر، از مدرسان گرانقدر تهران بودهاند.
5) براى اطلاع بيشتر به مجله نور علم قم رجوع شود.
6) شرح حال وى، در تاريخ قم، ص 258 آمده است.
7) شرح حال او در تاريخ قم، ص 255 آمده است. متوفاى 1312.
8) وى شهرت فتوايى را معتبر مىدانست. آيةاللهالعظمى اراكى از ايشان نقل
مىكردند، كه شهرت را از گچكه نبريدهاند.
9) از مدرسان معروف حوزه علميه قم بودند.
10) فرزند حاج سيد احمد صفائى خوانسارى مؤلف كتاب كشفالاستار.
11) اين سه داستان از آيةالله آقاى بهاءالدينى دامتبركاته نقل شده است.
12) از امامزادههاى مدفون در قم مىباشد كه آن محله هم به نام او معروف شده
است.
13) متوفاى 1298. شرح حال او را در تاريخ قم، ص 270 ببينيد.
14) از مدرسان تهران بوده است.
15) شرح حال او را در تاريخ قم، ص 258 ببينيد.
16) جد آقايان روحانى.
17) فرزند آقا سيد صادق قمى كه در صفحه بعد ياد خواهد شد.
18) هم ايشان است كه به آقا شيخ مهدى پايينشهرى شهرت داشت و براى عقربگزيدگى
دعا مىداد. گفتهمىشود كه با علوم غريبه آشنا بوده است.
19) گفت: اى اهل قم! پدران شما هنگامى كه دعبل از خراسان به قم آمد و حامل جبه
امام رضا عليهالسلامبود، نگذاشتند از قم خارج شود تا مقدارى از جبه را از او
گرفتند. دعبل حامل جبه امام رضا عليهالسلامبود و آقاى حاج شيخ عبدالكريم حامل علم
امام رضاعليهالسلام است، نگذاريد از قم برود.
20) به شرح زندگانى او به قلم حضرت آقاى گرمارودى رجوع شود.
21) هنگام ورود حاج شيخ عبدالكريم به قم، غير از اين بيست نفر كه نام برديم،
تعداد ديگرى هم بودهاند كهنام برخى از آنان در ضمن شرح حال اين بيستنفر ياد شد،
مانند چند نفرى كه در ضمن شاگردانمرحوم حاج ميرزا محمد ارباب، و نيز در ضمن اساتيد
ديگران ياد شد و مانند مرحوم سيد على اكبرپيشوائى يزدى كه احتمالا قبل از حاج شيخ
به قم آمده باشد. شرح حال ايشان شايد در كتاب حضرتآقاى رازى ياد شده باشد.
22) سوره يوسف، آيه 93.
23) شرح حال ايشان در بخش هشتم ياد خواهد شد.